آگاه سازی مخاطبان با کلیت مفهوم تکنیک‌های عملیات روانی و تأثیراتی که این تکنیک‌ها بر سبک زندگی ما دارند.


اعوذ بالله من الشیطان الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم

عرض سلام خدمت همه بزرگواران، خوشحالم که در خدمت شما هستم و قرار است که با همدیگر دقایقی را در مورد موضوع تکنیک های عملیات روانی صحبت کنیم. سر فصلی که من برای شما آماده کرده ام، از چند منظر قابل طرح بود و من تلاش کردم تا تمام این زوایا را برای خودم مورد بررسی و تحلیل قرار دهم. یک راه این بود که من فقط روی موضوع عملیات روانی متمرکز شوم و آن سرفصل را خدمت شما عرض کنم. یک راه این بود که بخشی از تکنیک های عملیات روانی یعنی یکی دو مورد را ورود پیدا کنیم و خیلی عمیق در مورد آنها گفتگو کنیم. اما من مسیر سومی را انتخاب کردم یک بخش از این جلسه را به مقدمات اختصاص می دهم که این مقدمات کمک می کند که شما در ماین ست مفهوم تکنیک های عملیات روانی قرار بگیرید و این به شما قطعا کمک خواهد کرد که موضوع ما را بهتر متوجه شوید. بخش دوم گفتگو را اختصاص می دهم به خود سرفصل های تکنیک های عملیات روانی و تعدادی از آنها که از بقیه مهمتر است را با همدیگر مرور می کنیم. در این جلسه شما دیتا زیاد می شنوید و از این منظر من امیدوارم دارم که این صبوری و حوصله را داشته باشید. من معمولا این سرفصل را در ۱۲ جلسه به صورت مبسوط تدریس می کنم. آنجا دیتاهای زیادی مثل عکس و ویدئو را با همدیگر نگاه می کنیم و برای هر کدام از عناوین، مصادیقی را ارائه می کنم یا چند مصداق ویدئو، عکس، صوت و امثال این ها که افراد قشنگ در این فضا قرار گرفته و تصویر روشنی برای آنها شکل می گیرد. اینجا به فراخور تایمی که داریم، مجبورم از این دیتاها چشم پوشی کنم. لذا من نظرم این است که با این مقدمه در این فضا قرار بگیرید، و با اصطلاحات و شرح کلی این مفاهیم آشنا شوید. ان شاءالله خودتان پی گیر باشید و این سرآغازی برای گام های بعدی در حوزه مفهوم تکنیک های عملیات روانی باشد.

من با این حدیث شریف سر فصل آغاز می کنم که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: برای هر چیز اساس و پایه ای وجود دارد. اساس و پایه دین اسلام، فهم عمیق است و یک فقیه در برابر شیطان، از هزار مسلمان عبادتگزار که بدون شناخت و معرفت است، محکم تر و مؤثر است. من این موضوع را از ظن خودم می گویم و در حقیقت این جایگاه فقاهت که قطعا ندارم که بخواهم از آن پنجره نگاه کنم اما از منظر کسی که که در حوزه رسانه کار می کند و بیست و یکسال در این حوزه بوده و هست، می خواهم به شما بگویم که اگر ما بخواهیم به این حدیث نبوی نزدیک شویم، ناگزیر هستیم که دوره خودمان که بخشی از این دوره به فضای رسانه ها برمی گردد و اقداماتی که آنها انجام می دهند را باید بشناسیم. کاش من این صلاحیت را داشتم که بگویم واجب است از منظر رسانه ای، از منظر یک فعال فرهنگی، می گویم واجب است و از منظر کسی که فعالیت مذهبی انجام می دهد، خیلی واجب است و اگر شما می خواهید به این حدیث نبوی از پنجره رسانه عملی کنید، ناگزیر هستید این فضا را بشناسید و دوستان که معمولا به این فضاها کاری ندارند. می گویند نه این حرفها را کنار بگذار. ما درگیر این موضوعات نیستیم. مطمئن باشید آنها آسیب های خودشان را در ادامه زیست و زندگی شان خواهند دید.

اتفاقی در سال ۱۳۶۳ اتفاق افتاد. شاید شما در آن زمان برخی هنوز متولد نشده بودید. دانشگاه تل آیو با همکاری یک سری مؤسسات مطالعاتی، کنفرانسی برگزار کرد؛ تحت عنوان کنفرانس شیعه شناسی. ۳۰۰ شیعه شناس برتر دنیا در آن جا جمع شدند. مارکی کرامر در واقع دبیر این کنفراس بود و آنجا در مورد این صحبت کردند که هدف اصلی از برپایی این کنفرانس، شناخت مفاهیم محوری در تمدن شیعه اثنی عشری است. این موضوع یعنی این که این ها بیایند در مورد مفاهیم ما کنکاش کنند، اتفاق جدیدی نیست و شاید بیش از چند قرن از عمر آن می گذرد. در حقیقت کارهای مطالعاتی انجام می شود اما این کنفراس از آن کنفرانس هایی بود که به شدت در روند فعالیت های آنها تأثیرگذار بود. در این کنفراس، سرفصل ها و مفاهیم مختلفی مطرح شد. اما سه مفهوم اصلی و کلیدی تقریبا مورد اتفاق همگان بود و دیدگاهشان این بود که ما اگر بخواهیم بر روی شیعه اثنی عشری تمرکز کنیم، باید بتوانیم برای این سه موضوع فکری کنیم. فرهنگ و پیروان این فرهنگ را در تحت سلطه خودمان قرار دهیم. این سه موضوع عبارتند از:

۱- اعتقاد به نهضت سرخ حسینی
۲- اعتقاد به پیروی از مرجعیت عامه در غیبت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف
۳- اعتقاد به وجود امام حی و ظهور ایشان

این سه، شالوده اصلی در حقیقت مفهوم تشیع یا بهتر بگویم شیعه از منظر آنها محسوب می شود و واقعا می بینیم که در طول تاریخ مخصوصاً از دوره امام کاظم علیه السلام به بعد این مفاهیم پر رنگ تر، و پرنگ تر می شود و بعد از غیبت صغری و بعد از غیبت کبری روز به روز بیشتر برای ما مهیا و روشن می شود.

کمی به پیرامون خود نگاه کنید و ببینید این مفاهیم، در طول این چند سالی که شما بیشتر متمرکز هستید، حواس و نگاهتان به مفاهیم فرهنگی و مذهبی احتمالاً دقیق تر شده، چقدر تحت تأثیر قرار گرفته. من با بزرگترهایی که در این حوزه فعال هستند، آقایان علما که صحبت می کنم، اذعان می کنند که واقعا خیلی از این گزاره ها نسبت به دو دهه قبل، نسبت به چهار، پنج دهه قبل، نیم قرن گذشته، واقعاً دستخوش تفاوت های جدی در این حوزه شده است. با یک مثال بحث را ادامه می دهیم. خواهش می کنم شما اشعاری که گذشتگان ما در وصف امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف می گفتند را نگاه کنید و آن پیام هایی که من گروه های مربوط به بچه هایی که در حوزه مهدویت فعالیت می کنند، سه شنبه های مهدوی، یا گروه های زیادی عضو هستند یا پیام های آن ها را می بینم، این دو فضا را می خواهم با هم مقایسه کنم. گذشتگان ما، مثلا نسل پدر من، اشعاری که در مورد امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف می گفتند، و اشعار، دکلمه ها، متون ادبی نسل فعلی (می خواهم بگوییم این تغییر چقدر تغییر آرامی بوده اما چه اتفاق وحشتناکی رخ داده)

نسل پدران ما می گفتند: یا صاحب الزمان؛ شمشیر من آماده و اسبم زین کرده است. آماده یاری شما هستم. کاش چشمان رمق دیده من به نور جمال شما روشن شود. اگر صبح و شب به درازا بکشد، چیزی از انتظار من برای شما کم نمی شود. ادبیاتی که الان حاکم است، این است که ای صاحب الزمان؛ من که ننگ تو هستم را بپذیر، می دانم که من بدردنخور هستم! اما تو مرا دور نینداز.

چه وقت این اتفاق رخ داد؟ چه وقت ما از آدمی که می گفت یاور تو و آماده هستم، انتظار طول بکشد، دست بر نمی دارم؛ به کسی تبدیل شدیم که می گوید منِ آلوده را رها نکن. چرا این نگاه در بخش قابل توجهی از ما و نسلی که ما در کنار آنها زیست می کنیم، حاکم شده؟ دلایل متعدد دارد. یک دلیل نیست که الان بخواهیم به صرف یک دلیل به آن بپردازیم. فقط می خواهم بگویم که حواستان را جمع کنم که نه در فضاهایی که غیرمذهبی هست و تهاجم در این حوزه خیلی خیلی زیاد است، در فضاهای مذهبی ما دستخوش یک تغییرات بسیار بزرگی شدیم که اگر دورو برمان را نگاه و کنکاش هم کنیم، اصلا نمی فهمیم این اتفاق اصلا چه زمانی و چطور رخ داد.

این جلسه می خواهم یک مقدار در مورد این مسائل با همدیگر صحبت کنیم. پس آنها تلاش کردند که به این اهداف برسند. این سه عنصر را بزنند. الان من فقط از شما می خواهم اگر در اطراف شما پدربزرگ یا مادربزرگ در قید حیات هستند، بروید و از آنها در مورد جایگاه علما در گذشته صحبت کنید. در مورد وضعیت حال حاضر صحبت نمی کنم. به جهت اینکه ممکن است هرکدام از شما گرایش های فکری و سیأسی مختلفی داشته باشید و ممکن است جمله من، در ذهن شما طوری شکل بگیرد که سوء برداشت شود. من در این جلسه مستقیم مثال نمی زنم. یک «الف» می گویم، خود شما تا «ی» بروید.

جایگاه علما و در حقیقت جایگاه مراجع و روحانیان را مثلا پنجاه، شصت، صد سال قبل با حال حاضر مقایسه کنید. ببینیم چه اتفاقی رخ داده و این دستخوش چه عنصری بوده؟ اگر شما اشتباه کنید، اشتباه کنید، اشتباه کنید و فقط یک عنصر، یک گروه، یک عامل را دخیل بدانید، دارید راه به خطا می روید. یک عنصر، یک عامل اصلا دخیل نیستند. در حقیقت یک پک کامل عناصر متعددی (که در این جلسه عرض کردم برایتان خواهم گفت) با هم متحد شدند. یکی از اساتید ما می گفت: که از یک دوره ای به بعد، بین مسیحیان و یهودیان یک تعامل و رفت و آمد دائمی شکل گرفت. چون مسیحیت نسبت به یهودی ها حس خوبی ندارد و باورشان این است که آنها از ظن خودشان عیسی مسیح علیه السلام را به صلیب کشیدند. دیدگاه مثبتی به یهودی ها ندارند اما از یک جایی به بعد گفتند ما یک دشمن مشترک داریم. بیایید با هم جوین شویم، کلک این را می کَنیم. بعد می نشینیم سر دعواها و صحبت های خودمان و مفصل حرف می زنیم و راجع به آنها گفتگو می کنیم. آن دشمن مشترک اسلام و شیعه است. هیچ کس در این شک ندارد. اگر کسی در این حوزه شک کرد، فقط از او یک سؤال بپرسید: دلیل تو برای عدم پذیرش این موضوع چیست؟ آیا تحقیق کردی؟ آیا رفرنس دادی؟ و من به شما قول می دهم آن آدم حتی یک مقاله، حتی یک رفرنس در این حوزه را مطالعه نکرده!

تلاش کردند یک گروه واحد بسازند. واقعا الان نمی توانیم بگوییم دشمن شیعه کیست؟ گروههای متعددی هستند که همه یکپارچه عمل می کنند. سرمایه گذاری بسیار مفصلی کردند. شما به همین شبکه هایی مثل بی بی سی فارسی نگاه کنید. بودجه های این ها چندین برابر بودجه های وزارتخانه های ماست. عجیب است! یا مثلا ایران اینترنشنال؛ چرا این ها هزینه می کنند؟ چرا عربستان صعودی برای ما هزینه می کند؟ یا بقیه شبکه هایی که هستند، منوتو و امثال اینها… چرا هزینه می کنند؟ اینها که شبکه کابلی نیست که از ما پول بگیرد. فیلیمو نیست که ما از آن اشتراک بخریم. من کار تولید رسانه ای می کنم. تولید رسانه ای هزینه های سنگینی دارد. هزینه های آن بسیار سنگین است. چرا این هزینه های سنگین را می کنند؟ و یک سؤال: آیا ما به ازای آن را در میآ؟ مطمئن باشید که در می آورند. از کجا؟ از جیب ما!

از جیب خود ما در می آورند. اجازه فرصت نیست که به شما بگویم به چه صورت ولی شما مطمئن باشید که از جیب ما در می آورند. ما فکر می کنیم از پول نفت شان هزینه می کنند. نه!!! اول با پول نفت راه انداختند اما الان در حقیقت دارند از جیب خود ما خرج می کنند و از سرتاسر دنیا هم نیرو جذب کردند. حالا شما می بینید در همین دو ماه اخیر چه تعداد آدم از خود ایران به آنها پیوستند. و طبیعتا در این فضا رسانه های مختلفی، شبکه های اجتماعی و … بوجود آمد که روز به روز هم بیشتر می شود. هدف چه بود؟ هدف این بود که بتوانند افکار عمومی را در اختیار خودشان قرار بدهند.

و هدف نهایی آنها چه بود؟ استحاله انسان ها. آدم ها دیگر نتوانند خودشان فکر کنند! خودشان دیگر خودشان نباشند. شماها خودتان نباشید. کسی باشید که آن ها برای او تصمیم می گیرند. در نتیجه به یک سری برده تبدیل می شوید. به یک سری برده هایی که خیلی راحت در این فضا می توانیم با آنها همراهی کنیم و هیچ واکنشی نداریم. هیچ واکنشی!

با یکی از دوستان صحبت می کردیم که ایشان خیلی خانواده متدینی دارند و انسان های مذهبی هستند. ایشان می گفت: با پدرم صحبت می کردم، (البته پدر ایشان سن و سالی دارد) پدرم گفت: الحمدالله ما درخانه مان ماهواره نداریم. تلویزیون راهم در حد همین اخبار نگاه می کنیم. خلاصه ما آلوده مسائلی که از دل این رسانه ها می آید، نشده ایم. بعد ایشان گفت: من به پدرم گفتم: بابا اشتباه نکن! اشتباه نکن! من بچه بودم، یادم هست خواهرها و برادرها که در خانه قدیمی دور هم جمع می شدیم، شما سفره زنانه و مردانه را جدا می کردید. الان ما همه سر یک سفره می نشینیم. شما هم عوض شدید. چه وقت؟ خودتان هم نمی دانید. نمی خواهم الان باز سفره زنانه و مردانه را نقد کنم. باید حتما جدا باشد. من دارم در مورد تغییر آدم ها حرف می زنم. حتی آدم هایی که شبکه اجتماعی ندارند، آدم هایی که دسترسی به ماهواره ندارند و تلویزیون را در حد اخبار نگاه می کنند. سؤال این است: چه زمان این اتفاق رخ داد؟ نمی دانیم! مثلا به من می گویند آقا دستت چه وقت شکست؟ می گویم فلان تاریخ. مثلا ۱۲ آذر فلان. آن موقع دستم شکست. ما چه وقت تبدیل به این آدم ها شدیم؟ ببینید من چندبار تکرار می کنم. چون موضوع مهمی است. خب اما روش اجرای این برده سازی چه بود؟ توسط تهدید و جنگ نرم. تهدید نرم، جنگ نرم!

من این سر فصل را در جاهای مختلف ارائه کردم، همه گفتند آقا سیأسی اش نکن! ما می خواهم بگویم آن هایی که تا اسم جنگ نرم می آید، می گویند آقا سیأسی اش نکن، اصلا درکی از فرهنگ ندارند. اگر چنین گزاره ای در ذهن شما شکل گرفت، تجدیدنظر کنید.

هول نشوید، اجازه بدهید با هم جلو برویم. ما داریم در موضوع فرهنگ با هم حرف می زنیم. تهدید چیست؟ تهدید، یک فرایند ذهنی و اعتباری است. از اینجا به بعد باید خیلی شش دانگ حواستان جمع باشد. یک فرایند ذهنی و اعتبار. یعنی چه؟ یعنی ممکن است مثلا یک چیزی اینجا در ایران تهدید باشد، در اروپا یا آمریکا فرصت باشد. مخصوصا در حوزه نرم، در حوزه فرهنگ، حوزه هنر، حوزه مذهب. ممکن است یک چیزی که برای ما بسیار بد است، برای آن ها خیلی خوب باشد. یک مثال بزنم، آهسته آهسته می خواهیم جلو برویم. داریم قطعات پازل می چینیم! شش دانگ حواس ها جمع باشد که این قطعات پازل در ذهنتان جابجا نشود و یک قطعه جا نیافتد. اروپا و آمریکا هر فیلمی که می سازد، یعنی بالای نود و پنج درصد، دو نفر هستند که عاشق هم می شوند. دو تا ماهی، دو تا درخت، دو تا چنار، دو تا فرش، دو تا ابر، هر چیزی! این دو تا عاشق هم می شوند. چرا اینکار را می کند؟

۱- کلا تِم عشقی که می گوید در قالب رسانه و در حقیقت فضای تولیدات دراماتیک جواب می دهد.
۲- با خودش فکر می کند که دو نفر را با هم کانکت کنیم، ارزش دارد.

در این وضعیتی که فرهنگ ما هست، دو نفر با هم کانکت شوند و اینها زیر یک سقف زندگی کنند. ازدواج کنند که خیلی بهتر است. همین خوراکی که آنجا باعث می شود که سطح آنها از نظر فرهنگی در کانتکس فرهنگ، در چارچوب فرهنگ آنها ارتقاء پیدا کند، همین خوراک که می آید بچه من از آن استفاده می کند. چه اتفاقی می افتد؟ بالاتر می رود؟ نه! پایین تر می آید! با خودش می گوید چرا من عاشق نشوم؟ حالا کجا عاشق بشوم؟ حالا چه کسی را پیدا کنم؟

چه شد؟ چیزی که انجا برای انها اُکی هست و جواب می دهد، اینجا به ما ضربه می زند. وقتی داریم از تهدید صحبت می کنیم، در مورد مفهومی که کمی لغزنده هست، هول نشوید. آرام آرام جملات و مفاهیمی را که می گویم، کمک می کند که در ذهن شما بنشیند و اگر متوجه نشدید، حتما سؤال بپرسید. اما آهسته آهسته جلو می رویم و کامل می کنیم. حالا این تهدید چیست؟ تهدید یعنی فقدان شرایط امن و نبود امنیت. وقتی زلزله می آید، شروع به لرزیدن می کند، ما نمی نشینیم نگاه کنیم. می رویم بیرون یا در حیاط، بعد چکار می کنیم؟ می گوییم نرو داخل! ممکن است پس لرزه بیاید. «پس لرزه» و فکری که در مورد پس لرزه داریم، یعنی احتمال یک تهدید را می دهیم. زلزله ای نیامده، اما احتمال تهدید می دهیم. پس فقدان این شرایط برای ما تهدید حساب می شود. به فضای رسانه ها نگاه کنید؛ شبکه های مختلف اجتماعی، ماهواره ها و تلویزیون پلت فرم های داخلی. آیا این ها برای خودتان و خانواده تان و فرهنگ تان تهدید حساب می شوند یا نه؟ مثال زلزله را داشته باشید. الان زلزله نیامده اما ما احتمالش را زیاد می دهیم. یعنی ما در یک شرایط ناامن زندگی می کنیم. مادامیکه که من شبکه های مختلف اجتماعی داخل گوشی دارم و گوشی درون جیب من و همراه من هست، یعنی دارم یک شرایط ناامن را با خودم حمل می کنم. دقت کنید فضای من، یک فضای سیاه نمایی و منفی نگری نیست. اینها واقعیت هایی هست که در حوزه سواد رسانه ای در اروپا و آمریکا به بچه هایشان یاد می دهند. اما ما را در اینجا خیلی قشنگ فریب می دهند و می گویند چرا این قدر سیاه نمایی؟ چرا توهم توطئه داری؟ ببخشید شما که توهم توطئه ندارید، چرا بدون دوره سواد رسانه ای، این پلتفرم ها را در اختیار فرزندانت قرار نمی دهی؟ چرا از یک سنی به پایین ابدا؟! ممانعت می کنی؟ درحوزه کودک هم مراکزی هستند. اگر ببینند والدینی اجازه می دهند فرزندشان بی مهابا در این حوزه بروند، حتما برخورد می کنند. چرا؟ چون این شرایط را ناامن می دانند.

مفهوم ناامن را در ذهن خود داشته باشید. ما می رویم از وسط شلوغی ها رد شویم؟ می گوییم این چه کاری است؟ یک چیزی توی سرمان می زنند، ناامن است، نمی رویم. نمی خواهم بگویم نروید، می خواهم بگویم که حواستان به این وضعیت باشد.

با این مقدمه می خواهیم سر این موضوع تهدید نرم برویم. تهدید نرم چیست؟ مجموعه اقداماتی که باعث دگرگونی هویت شما می شود (هویت فرهنگی، الگوهای رفتاری، ساختار مذهبی و سیأسی و اجتماعی) اقداماتی احتمال دگرگونی می دهد، چه مدت؟ بعد از بیست، سی، پنجاه سال؟ این یک تهدید حساب می شود. یک خواهش از شما دارم. لطف کنید یک سؤال را یاد داشت کنید، بعد از کارگاه جواب بدهید.

سؤال اول: پیرامون شما و خانواده و فرزندان تان چه تهدیدهای نرمی وجود دارد.

پاسخ را کلی ننویسید، مثلا رسانه ها، این به درد نمی خورد. مثلا فلان سریال را نگاه می کنیم، فرزندم فلان بازی را انجام می دهد. یک رفیقی دارد، این طوری، معلمی دارد، این طوری.

جزئی بنویسید. کلی به درد نمی خورد.

تهدیدهایی وجود دارد که می تواند فرهنگ، هویت، الگوهای رفتاری شما را دست خوش تغییر کند. تهدید نرم یک سلطه است که باعث می شود ما بدون اینکه بفهمیم (مثالی که دقایق قبل خدمتتان عرض کردم) در رفتارها، الگوها و نمادها دچار استحاله شویم و بدون اینکه حواسمان باشد، (آنهایی که گفتیم برای ما کنفرانس گذاشتند، دغدغه ما را داشتند) می آیند و تغییر می دهند. مثل آن خانواده ای که گفتم این ها الگوی زیستی شان این بود که زن و مرد سر یک سفره بنشینند ولی الان حواسشان نیست که این اتفاق کی افتاده، یک تهدید نرم آمده، وارد زندگی آنها شده و از حوزه تهدید عبور کرده، عملیاتی شده و حالا الگوهای رفتاری آنها تغییر کرده است.

سؤال دوم: به ده سال گذشته خودتان و خانواده تان نگاه کنید. چه الگوهای رفتاری و فکری داشته اید که تغییر کرده است؟ بعد از کارگاه جواب را برای خودتان بنویسید.

اگر باورتان این است که در ده سال گذشته اشتباه می کردم، باز هم بنویسید. و به این فکر کنید که آیا واقعا در گذشته اشتباه می کردید یا الان دارید اشتباه می کنید؟ با این نگرش، تمام تحولاتی که باعث می شود اهداف و ارزش های حیاتی ما دست خوش تغییر بشود و در خطر بیفتند که ما از این ها به عنوان تهدید نرم یاد می کنیم. مشکل تهدید نرم چیست؟ این که بدون جنگ، بدون دعوا و بدون لشکرکشی است. برای مثال فردی دم خانه شما می آید و شروع می کند به ناسزا گفتن، توهین و فحاشی کردن.

حداقل اتفاقی که در درون شما رخ می دهد چیست؟ شما می گویید این چه فرد نادان و بی ادبی هست! اهمیت نده، بیرون نرو، دعوا می شود. یک انزجار در درون شما شکل می گیرد که این حداقل اتفاق و یک انزجار هست. مثال دوم: اما یک نفر، مثلا یک شیرازی، یک اصفهانی، یک تهرانی یکی ترک و بلوچ و… می آید چیزی می گوید.

می پرسد دوست عزیز شما کجایی هستی؟ مثلاً ترک هستم، می گوید اجازه هست که یک جک از ترکها بگویم، ناراحت نشوی و شما تو رودربایستی می گویی اشکال ندارد، بگو. او شما را له می کنه و چون با مزه است، ممکن است که بخندی. قبلی به ترک ها، بلوچ ها، اصفهانی ها یک چیزی می گفت، شما گارد می گرفتی ولی الان می خندی و ممکن است جایی بروی، این جک ها را برای بقیه تعریف کنی. آنها هم می خندند و کم کم گارد باز می شود. بابا چیزی نشد که! یک چیزی می گوید بخندیم. در این وضعیت یک کم خوشحال باشیم، دلمان باز شود. بله یک فضای بدون مناظره و لشکرکشی هست! یکی از تکنیک های عملیات روانی هست. برای اینکه گارد افراد باز شود. به همین راحتی! وقتی تهدیدها جدی شود، ما درگیر فضای جنگ می شویم. فکر کنم نیاز نیست بگویم سالهاست درگیر جنگ هستیم. تهدید نرم دیگر در جامعه ما وجود ندارد. بگذارید جمله ام را اصلاح کنم: ما سالهاست درگیر جنگ نرم هستیم و هر روز آبستن تهدیدهای نرم جدید می شویم. این جمله دقیقتر هست. یعنی تهدیدهای گذشته برای ما تبدیل به جنگ شده و هر روز تهدیدهای جدید برای ما ایجاد می شود. اگر بخواهم به سابقه این جنگ نرم اشاره کوچکی کنم، به بعد از جنگ جهانی دوم بر می گردد. زمانیکه بین بلوک شرق و غرب، جنگ با سلاح و بصورت فیزیکی خاتمه یافت اما همچنان جنگ در رسانه های آنها ادامه داشت. در رادیو، تلویزیون، در رسانه هایشان و روزنامه هایشان. اینجا بود که فضای جدیدی ایجاد شد تحت عنوان جنگ سرد. یعنی وضعیتی که صلح نیست. نه جنگ است، نه صلح. یک وضعیتی که کاملا تهدیدآمیز است و زمانی که این تهدیدها فعال می شود، تبدیل به جنگ می شود. الان برای جامعه ما این فعال شده و این جنگ نرم فقط برای کشور ما نیست. تمام دنیا یکی بر علیه یکی دیگر می زند. الان آمریکا کلی فیلم بر علیه روسیه می سازد که کلی جاسوس روس از آمریکا سر در می آورند. چرا این فیلم ها را می سازد؟ به خاطر اینکه یک ذهنیتی برای مردم خود و جامعه جهانی نسبت به روسیه بسازد. وقتی این را بسازد، آن موقع یک نفر بگوید آقا ما روسیه را تهدید می دانیم، هیچ کس نمی گوید نه. همه می گویند: بله اما نمی دانند چرا بله می گویند. می دانید چرا بله می گویند؟ چون قبلا در ذهن اینها کاشته شده که روسیه تهدید هست. در این فرایند جنگ سرد، خمیر مایه، دست مایه و مواد خام رسانه ها، تکنیک های عملیات روانی هست. خبرهایی که تولید می کنند، قصه هایی که تولید می کنند. خود آن تکنیک، خود آن قصه، خاص نیست. خیلی خام است. خیلی بدرد نخور است.

از تکنیک های جنگ عملیات روانی عبور می کند. وقتی از این کوره عبور می کند، می آید بیرون! دیده می شود. همان خبری که چند دقیقه قبل هیچ ارزشی نداشت، الان با آن می شود کلی آدم را به خیابان بریزی. می توانی کاری انجام بدهی که چندین دختر حجابشان را بردارند، خیلی ساده است.

منابع اصلی این در حقیقت قدرت ناملموس و این جنگ نرم چیست؟ دین، ارزش ها، باورها، ایدئولوژی و دانش. یعنی جنگ نرم و تکنیکهای عملیات روانی می آید روی دین، ارزش ها، باورها، ایدئولوژی ها و دانش سوار می شود و کارش را جلو می برد. حالا شما بگویید بیشترین آسیب ها را هم در حوزه جنگ نرم و تکنیک های عملیات روانی از کجا می خوریم؟ با من بگویید دین، ارزش ها، باورها، ایدئولوژی و دانش. چون اصلا فضایی که آنجا می تواند زیست کند، اصلا نمی آید به شما بگوید این باکتری، این میکروب، در فلان محیط می تواند اینقد زندگی کند. مثلا اگر محیط آن عوض شود، از بین می رود. تکنیک های عملیات روانی هم در این محیط هاست که می تواند بیشتر دوام داشته و بیشتر عمر و زندگی کند.

و جالب است شما بدانید این قدرت نرم باعث جنگ نرم می شود. ما هم باید قدرت نرم داشته باشیم. فکر نکنید ما نباید قدرت نرم نداشته باشیم. همینجا یک نکته را بگویم: اگر شما فعال فرهنگی هستید، من هر چه به شما می گویم، از چهارچوب شرع عبور بدهید و از اینها استفاده کنید. اصلا می گویم که شما یاد بگیرید استفاده کنید. نمی گویم فقط حواستان باشد آسیب نخورید. اینکه هیچ! شما یاد بگیرید استفاده کنید. قدرت نرم، زیربنای قدرت سخت هست. اگر شما جایگاه و موقعیت داشته باشید، می توانید خیلی کارها را انجام دهید. مثال: مگر امیرالمؤمنین علیه السلام نفرمودند اگر جناب حمزه و جناب جعفر علیهما السلام بودند، من حق خودم را می گرفتم؟ دو نفر؟ دو نفر که لشکر نمی شود. چه جوری؟ جناب جعفر و جناب حمزه علیهما السلام دو نفر هستند. اگر آنها بودند، قدرت نرمی ایجاد می شد که به واسطه آن مسیر تاریخ تغییر پیدا می کرد و این دو نفر معصوم (به آن معنایی که ما به آن اعتقاد داریم) هم نبودند، در نزد ما خیلی مقام قدسی دارند. اما معصوم و امام نبودند. اما این دو بزرگوار موقعیت و قدرت نرمی را می توانستند برای امیرالمؤمنین علیه السلام ایجاد کنند. چون دو نفر که لشکر نیست که مثلا حضرت بفرماید: اگر هزار نفر بودند، من حقم را می گرفتم. نه، این دو نفر. اگر این دو نفر بودند، با قدرت نرمی که ایجاد می کردند، حقم را می گرفتم. کما اینکه در زمان وجود جناب ابوطالب جناب عبدلمطلب، جناب جعفر و جناب حمزه علیهم السلام، این قدرت نرم برای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بود. اینها که رفتند، دور پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خالی شد و فتنه ها روز به روز خود را بیشتر نشان داد. لذا این را جدی بگیرید. اگر ما قدرت نرم را در این حوزه جدی نگیریم، کلاه ما پس معرک است. یک نظریه پرداز در این حوزه به اسم ژوزه نای جمله معروفی دارد. جمله قشنگی هست: اگر پدر، مادر، مربی، مدرس هستید، این جمله ژوزه نای را در ذهنتان داشته باشید. خیلی قشنگ می گوید: قدرت نرم عبارت است از توانایی کسب مطلوب از طریق جاذبه. من به عنوان یک بچه مذهبی، باید جاذبه داشته باشم. در دایره و در چهارچوب مذهب باید جذاب باشم. جذاب از پنجره مذهب. تأکید می کنم خود شما استاد هستید. دیگران جاذبه های خودشان را ایجاد می کنند و بعد در این فضا می برند. حالا من در این سال ها مکرر مکرر فیلم، پادکست، تئاتر، پرفرمنس تولید میکنم. اینستالژن تولید می کنم. اینجور نیست که بیرون رینگ نشسته باشم بگویم لنگش کن. نه، نه. دستم در کار هست. خیلی از دوستان می گویند جذابیت آنها فلان است. آنها زن می آورند، آرایش می کنند، آنها فلان هستند. می گویم: قبول دارم. کتمان نمی کنم. قبول می کنم، اما من و تو اگر تکنیک های عملیات روانی و تکنیک های رسانه ای و تکنیک های مرتبط با این بخش را بدانیم، ما هم می توانیم کار جذاب تولید کنیم. نمی توانیم کار جذاب تولید کنیم، چون بلد نیستیم. یاد نگرفتیم. کار خودمان را می کنیم. طرف تئاتر می نویسد، همان منبر است. فقط پنج نفری حرف می زنند.

ای بابا! تئاتر قالب، ساختار و ادبیات خودش را دارد. چرا یاد نگرفتی؟ نه نیازی نیست، همین را انجام می دهم. برو هر کار دوست داری، انجام بده. اینها اشتباه است. باید در کار جاذبه ایجاد شود.

مروری کنیم؛ ما تا اینجا در مورد دو فضا صحبت کردیم. یک جنگ سخت و یک جنگ نرم داریم. البته جنگ نیمه سخت هم داریم که به آن اشاره نکردم و در ذهنتان باشد. ما با آن جنگ نرم و فکری کار داریم. در مورد معنا و مفهوم تهدید با هم صحبت کردیم که می آید هویت، فرهنگ و الگوهای رفتاری ما را تغییر میدهد. یک مقدار در مورد جنگ نرم صحبت کردیم، هر اقدامات نرم و تبلیغات رسانه ای که زور و اجباری در آن نباشد و به تغییر فضاهای فکری ما در حوزه جنگ نرم انجام می شود، کمک می کند.

وارد بحث پنجره جدیدی تحت عنوان اقناع شویم. تمام این تلاش ها در حوزه تهدید نرم و جنگ نرم، تهدید نرم را حذف کنیم و همان جنگ نرم را داشته باشیم تا تداخل نشود. جنگ نرم همه آن از مسیر اقناع پیش می آید. حرف ژوزه نایف چه بود؟ از طریق جذابیت اقناع، پسر و دختر من مجاب می شود کاری انجام دهد. منِ پدر نمی توانم مجابش کنم! اما دوستش توانست. چرا؟ او تکنیک ها را بلد است و من بلد نیستم. این بچه دبستانی چطور تکنیک ها را بلد است؟ جایی نرفته درس بخواند اما در جو و فضایی هست. آنقدر در رسانه تاب خورده که اینها در فکر او نهادینه شده و با همان ادبیات با بچه من و شما حرف می زند. لذا چکار می تواند بکند؟ او را اقناع کند، جنگ نرم و تکنیک های عملیات روانی ابزار جنگ نرم هست و این ها کمک می کنند انسان ها اقناع شوند. یعنی راضی شوند بدون هیچ فشاری، با کمال میل یک فکری را بپذیرند یا یک رفتار و فعالیت خاص انجام دهند. داوطلبانه! قبلا نبودند، الان چگونه هستند؟ اقناع شدند؟ با چه؟ با تکنیک های عملیات روانی. مؤثرترین و کارآمدترین راه برای مدیریت و کنترل جهان چیست؟ کنترل فکر انسان های دنیا. به همین سادگی و رسانه ها هستند که بخش اعظمی از این کنترل ها را انجام می دهند. چرا؟ چون دائم با ما ارتباط دارند. ما با آنها ارتباط داریم. این سرفصل هایی که میگویم ۱۲ جلسه هست. من اینها را فشرده کرده و برایتان می گویم. هرکدام از این ها ده، بیست اسلاید است که باید گفتگو شود. می خواهم یازده ویژگی جنگ نرم را برایتان بگویم. شما می خواهی در تولیداتت فرد جذابی باشی؟ می خواهی کار کیفی انجام بدهی و اثربخش باشی؟ یک و دو؛ می خواهی از رسانه ها ضربه نخوری؟ به این یازده ویژگی توجه کن.

هنوز وارد تکنیک عملیات روانی نشدم.

اگر شما کاری تولید می کنی، حواست به اینها باشد. اصلا من بعنوان فعال رسانه ای بشما یاد می دهم. یعنی می گویم شما فعال رسانه ای هستی. این یازده ویژگی را یاد بگیر و در کارهایت از آن استفاده کن. خودت رسانه مصرف می کنی؟ حواست به این یازده ویژگی باشد. هر دو طرف را به شما می گویم؛ هم خودتان استفاده کنید، هم حواستان باشد. خلاصه سرتان کلاه نرود. آن یازده ویژگی چه هست؟

۱- جنگ نرم تکنیک های عملیات روانی،تکنیک های اقنایی اینها دنبال تغییر هویت ما هستند. دقت کنید. این نمیخواهد من صرفا یک تغییر جزئی کنم، دنبال تغییر جزئی نیست کلا میخواهد من را بکوبد و از نو یک چیز دیگری بسازد.این را پیشانی قله ی فکرتان قرار دهید. اگر شما هم می خواهید تکنیک های اقناعی انجام بدهید باید حواستان به این باشد که تصمیم دارید بکوبید و از نو بسازید.
لذا بزرگوارانی که کار فرهنگی اجرا می کنید، اگر تئاتر اجرا کردی، برنامه گرفتی و تمام شد، شما می توانی ماهیت مخاطبینت را عوض کنی؟ من به شما می گویم نه. اگر می خواهی ماهیت و هویت مخاطبینت را تغییر دهی، راهش چیست؟ الان می گویم جنگ نرم و یا تکنیک های عملیات روانی دنبال این است که ماهیت آدم ها را عوض کند.
بله جذابیت که باید باشد، من الان برنامه گرفتم، تمام! فایده ندارد، ما تکرار می خواهیم، تکرار.
کار فرهنگی می کنی؟ پلان دراز مدت باید بریزی. پلان ۲۰، ۳۰ ساله باید بریزیم. آقا کی مرده؟ کی زنده؟ اگر زنده بودی که اجرا می کنی و اگر خدای نکرده از دنیا رفتی، می ماند بقیه اجرا می کنند.

۲- آرام و تدریجی است. من یک داستان می نویسم و می خواهم تمام مفاهیم شیعه دوازده امامی را در داستانم بیاورم، نمی شود.
خواهش می کنم کتاب خاطرات مستر همفر را بخوانید. خواندن آن از نون شب واجب تر است. می گوید ما ۳۰۰ سال دیگر به اینجا برسیم، خوب است. چه؟ ۳۰۰؟ بله ۳۰۰ سال دیگر. مدل آن همین است. با یک کار تولید کردن نمی توانی آدم هارا عوض کنی! باید صبور باشی، آسه، آسه جلو بروی.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می نشیند و می گوید سلام من به برادرانم، آقا مگر ما برادران شما نیستیم؟ نه برادران من کسانی هستند که در آخرالزمان می آیند و امامشان را نمی بینند. از روی سیاهی، روی سپیدی به ما ایمان می آورند. اتفاقا خیلی جاها هست که به من می گویند کتاب مستر همفر معتبر نیست؟ من می گویم بعنوان یک قصه بخوانید. سؤال من این است: اولین نسخه کتاب مستر همفر چند سال پیش چاپ شده؟ یادم است بچه بودم این کتاب روی بورس بود. این کتاب را بعنوان قصه های تخیلی بخوانید. چند دهه قبل حداقل این کتاب چاپ شده؟ چند دهه قبل چیزهایی گفتند که الان عینا اجرا شده است.
می گوید در دنیای اسلام و تشیع پسران به پدران احترام می گذارند. این عمل را ما باید از بین ببریم یا چادر روی سر زنان نباید باشد، می گوید باید برداریم.
می گوید مرجعیت و علما جایگاه دارند. باید زیر آب آن را بزنیم. با این دید قصه بخوانید ولی خواهش می کنم بخوانید. اتفاقا بعضی وقتها با خودم فکر می کنم نکند این هم تکنیک های عملیات روانی است که می گویند این ها الکی است. که من و شما نخوانیم، خیالی است. به دید قصه بخوانید ولی ببینید چه اتفاقی می افتد.

۳- نمادساز است. در سه ماهه اخیر بگردید و نمادهایی که ساخته شد را پیدا کنید. من دیگر اسم نمی برم. نمادهای مرده و زنده ای که ساختند. چرا؟ بدون نماد کار جلو نمی رود. کتاب خاطرات مستر همفر. شما می خواهید کار کنید؟ ما هم باید نمادسازی کنیم. اصلا دین ما نمادسازی است. چیز بدی نیست. ما در محرم و صفر چقدر نماد داریم؟ در فاطمیه همینطور؟ خود درِ سوخته نماد است دیگر. نمادسازی. باید یاد بگیریم نمادسازی کنیم. نمادسازی هم تکنیک دارد. باید سعی کنیم این موارد را پر رنگ کنیم.

۴- پایدار و بادوام است. چرا پایدار و بادوام است؟ چون در ذهن می نشیند و آدم ها را اقناع کرده و افراد خودشان پذیرفتند. کاری می کنیم آدم ها خودشان قبول کنند نه اینکه شما آنها را مجبور کنید. با مجبور کردن هیچ کاری پیش نمی رود. آدم ها باید خودشان بخواهند و خودشان دوست داشته باشند. سلمان خودش دوست داشت پیروی امیرالمؤمنین علیه السلام باشد لذا در همه حالت پیروی امیرالمؤمنین علیه السلام بود. چون اقناع شده بود. چون پذیرفته بود.

۵- پرتحرّک و جذّاب است. الان این تصویری که اینجا آوردم، مدل آن طرفی آن را آوردم دیگر. باور کنید ما می توانیم تولیدات جذاب داشته باشیم. باور کنید می توانیم، به شرطی که تکنیک های آن را یاد بگیریم. این شور و هیجان در کار، این موارد را به یاد داشته باشید. این ها را باید کار کنید. من خیلی اوقات در کارگاه ها مثالی را می زنم. شاید بعضی از شما از من شنیده باشید. من یادم هست که با پدرم که حرم می رفتیم، حرم امام رضا علیه السلام می رفتیم، (بچه بودم) سلامی می دادیم، بعد ۲ ساعت در حرم تاب می خوردیم. پدرم قصه می گفت. از این صحن به آن صحن، برویم جای کبوترها، جای نقاره زنی برویم… ما ۲ ساعت در حرم بودیم. ۲ ساعت یعنی می خواهم بگویم خیلی زیاد بود. آن زمان که بچه بودم، خیلی زیاد بود ولی به ما خوش می گذشت. من ۲-۳ بار با پدربزرگم حرم رفتم. وای، وای یادم هست. صبح؛ مثلا صبح زود شاید ۸ یا ۹ حرم آمدیم تا نماز ظهر. پدربزرگ ما نماز خواند و ما را هم مجبور کرد کنار خودش نماز بخوانیم. اصلا این خاطره از ذهن من پاک نمی شود. من زمین را گاز می زدم، مهر را گاز می زدم، داشتم دیوانه می شدم! می خواستم یقه خودم را پاره کنم. آقا نماز بد است؟ خیر. بودن در حرم امام رضا علیه السلام بد است؟ نه. این چیزی که برای من طراحی کردی بد است؟ آری. پدربزرگ من؛ خدا رحمتت کند. این چیزی که برای من طراحی کردی، برای من پرتحرک و جذاب نیست. حالا تو بگو نه باید بچه نمازخوان بار بیاید. من اینگونه بار نمی آیم. سال ها گذشته، شاید بیش از ۳۰ سال گذشته ولی حس بد آن با من هست. حس بد آن با من هست.

۶- چه چیزی از آن هیجان ساز است؟ این آدرنالین خون را بالا می برد. بچه ها را دیدید می آیند در هیأت طبل می زنند، زنجیر می زند، علم بلند می کند، در فاطمیه در خیمه ها می ایستند، چای می دهند. چرا؟ چون پرتحرک است، برای او جذاب است و هیجان می سازد و این خوب است. بد نیست. چرا مردم فکر می کنند بد است، بد است… ؟ اصلا به چه دلیلی می گوییم بد است؟ می شود بگویید به چه دلیلی می گوییم بد است؟ ما وقتی با بچه ها حرم می رویم، ببخشید دیگر باید فرمان ما دست بچه ها باشد. دیدید بچه ها راحت روی پای باباها می نشینند رانندگی می کنند؟ قبلا اینطوری بودند، الان دیگر پلیس اجازه نمی دهد. فرمان را می دادند دست بچه ولی خودمان گرفته بودیم، حواسمان بود. بچه می گفت من رانندگی می کنم. ما باید این کار را انجام دهیم.

۷- این یکی شامل حال ما نمی شود. یعنی در اجراها باید حواسمان به این باشد. من نمی توانم ارکستر بیاورم بالا، بزن و بکوب، دختر و پسر که بخواهم ملت را به دین دعوت کنم. این آسیب زاست. آنها اتفاقا از همین مورد استفاده می کنند. چون هم پرتحرک است و هم جذاب است و هم هیجان دارد. آسیب آن یکی نیست، چند مورد با همدیگر پشت سر هم ردیفی می زند.

۸- چند وجهی است که اول بحث خدمتتان اشاره کردم. تکنیک های عملیات روانی و بحث های رسانه ای اینطوری نیست که یک نقطه را بزند. فقط حجاب را بزند، فقط خانواده را بزند، مثلا فقط باور به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را بزند. نه چند حوزه را با همدیگر می زند. لذا اگر شما می خواهید تولید کنید، باید چند کارشناس داشته باشید، دور هم بنشینند. دوستانی که خدمتشان بودم، می دانند من وقتی می خواهم برای بچه ها کتاب بنویسم، کارشناس ادبیات کودک باید چک کند. کارشناس گرافیک باید چک کند. روانشناس کودک باید چک کند. به چند مادر می دهم برای بچه های خود بخوانند و ما فیدبک و تست می گیریم و از افکار مختلف استفاده می کنیم که جلو برود. چرا؟ چون این موضوعات چند وجهی است. در مفاهیم و تحلیل های آنها هم ما باید همین کار را انجام دهیم. در تحلیل ها هم باید حواسمان باشد که چند وجهی نگاه کنیم. تک بعدی به موضوع نگاه نکنیم و رد شود برود.

مورد ۷ آسیب محور بود. مورد ۸ چند وجهی و مورد ۹ تضاد آفرین است.

۹- تضاد آفرین است. این باز از آن مواردی است که ما باید حواسمان به آن باشد. تصویری که آوردم، به دلیل همین تضاد آفرینی بوده. در این فضا تلاش می کنند بین ما جدایی بیندازند. من و شما باید حواسمان باشد لیدرشیپ باشیم. رهبری کنیم. ریأست نه، مدیریت نه، رهبری. در این فضا لیدرشیپ باشیم. بتوانیم همه افراد را دور خودمان، زیر پرچم امام حسین علیه السلام، زیر پرچم حضرت زهرا سلام الله علیها جمع کنیم. در چهارچوب امام حسین علیه السلام، البته در چهارچوب امام حسین علیه السلام ، نه در چهارچوب خودمان. گاهی اوقات ما دین را بر اساس آنچه که خودمان دوست داریم، تفسیر می کنیم. نه بر اساس آن چیزی که اهل بیت علیهم السلام گفته اند. حواسمان به این باشد.

۱۰- تردید آفرین است. در تکنیک های عملیات روانی بعدا به شما می گویم. دوستان و بزرگواران حواستان باشد، اگر از آن طرف تردید آفرین است ما باید چکار کنیم؟ ما باید چه آفرین باشیم؟ شما بگویید. اگر آنها تردید آفرین هستند، ما باید چه آفرین باشیم؟
درود بر شما. ما باید یقین آفرین باشیم. پای بچه روی زمین قرص شود. پای فکر او و پای اعتقاد او، پای قلب او این کاری است که ما باید انجام دهیم.
شما با ۱۰ مورد از ویژگی های جنگ نرم آشنا شدید. این موارد را هم یادداشت کردید ان شاءالله. در کارهای خود هم حواستان باشد استفاده کنید. ۱۲ مورد بود، من می خواستم ۱۰ مورد را بگویم.

حالا این جنگ نرم که از این ویژگی ها استفاده می کند، در کدام عرصه هاست؟ این عرصه ها را هم سریع به شما می گویم. فقط از این جهت که بدانید و خیلی نیاز نیست ذهن خود را درگیر کنید. در عرصه فرهنگ، ارتباطات، مذهب، اقتصاد، سیأست، علم و اندیشه. همین اندازه شما بدانید که فرهنگ، مذهب، ارتباطات، علم و اندیشه الان در حقیقت بحث مفصلی دارد ولی فعلا در کانتکس ما نیست که بخواهیم گفتگو کنیم. با آن ویژگی ها می آید در این حوزه ها شروع به فعالیت کردن می کند. مهمترین عرصه آن فرهنگ و مذهب است. فعال ترین عرصه، ارتباطات است. الان هم می بینیم شبکه های اجتماعی مذهب را می زند. مهمترین عرصه، فعالیت بیشتر کجاست؟ در شبکه های اجتماعی و ارتباطات. با آن کجا را می زند؟ آنجایی که از همه جا مهمتر است، فرهنگ و مذهب.

ابزارهای آن را هم شما می دانید. اینترنت و ماهواره، آنها ویژگی ها بود. این موارد را با هم اشتباه نگیرید. این موارد ابزارها هستند. این موارد را توقف نمی کنم، چون نمی خواهم ذهن شما قاطی شود. فقط می خواهم کمی ببینید و یک مروری کرده باشیم. برای مقابله با این قصه هم چاره ای جز شناخت این قواعد و تکنیک ها نداریم. خیال ما راحت. نه خودمان را اذیت کنیم و نه دیگران را. اگر من و شما حواسمان نباشد، اگر من و شما دقت نظر نداشته باشیم و این موارد را یاد نگیریم، فکر نکنیم راه دیگری هست که بتوان از پس آن بر آمد. نه، این را هم باید بدانیم؛ باید هم توسل کنیم، هم خودمان باید تولید محتوا کنیم اما چاره ای جز شناخت نداریم. من یادم هست قبل از این ماجرای کرونا، به خیلی از دوستان گفتم برای بچه های خود دوره سواد رسانه ای برگزار کنید. به آنها یاد بدهید.

– می گفتند: در خانه تلویزیون نداریم آقای ممیززاده نه، ما از آن خانواده ها نیستیم.
– گفتم آقا حالا شما روی سر ما، شما امامزاده شما، اصلا فرزند امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، رسانه مثل هوا می ماند. اگر در خانه هوا آمده، رسانه هم می آید.
– نه آقای ممیززاده! نه، نه، ما از آن آدم ها نیستیم.
– هرطور شما صلاح می دانید. شما اصلت هر آدمی و هر مدلی که شما می گویید.

کرونا آمد. کرونا آمد، واویلا شد. زنگی بود که به ما می زدند. بیا دوره سواد رسانه ای. کرونا یک کمی آمد پایین، همه بی خیال شدند. در همین شلوغی ها باز دوباره به ما زنگ، پیام، دوره سواد رسانه ای برگزار کن. کمی فضا خوب شد، باز همه فراموش کردند. اصلا من واقعا متحیر هستم. یعنی آنقدری که ما در این فضا فریب می خوریم، عجیب و غریب شده.

آن چیزی که آنجا تدریس می شود، خودم سواد رسانه ای تدریس می کردم در مدارس. چند سال، مدارس تاپ تدریس می کردم و یادم هست مثلا در یکی از سال ها، در بهمن ماه گفتم دیگر نمی آیم. می دانید چرا؟ چون در مدارس برای بچه ها ریاضی، فیزیک، شیمی این درس ها مهمتر است. سیستم آموزش و پرورش ما که خود وزیر هم به آن نقد دارد، باور سیستم این است: درس فیزیک، زیست، شیمی و این چیزها که من نمی دانم دقیقا قرار است به چه دردی بخورد. اگر معلم فیزیک و زیست و شیمی هم داریم، من عذرخواهی می کنم. ولی واقعا برای من سؤال است شما بگویید قرار است به چه درد بخورد؟ من را راهنمایی کنید و از گمراهی نجات بدهید.

بچه ای که خودش را نمی شناسد و مهارت های اولیه ندارد، تست بزند؟ که چه بشود؟ در مدارس این درس هیچ اهمیت و هیچ ارزشی ندارد. من با بچه ها صحبت می کردم، می گفتم: بچه ها احساس نمی کنید این درس مفید است؟ گفتند: آقا چرا. گفتم: تدریس من بد است؟ می گفتند: نه خیلی معلم باحالی هستی. گفتم: پس چرا آن را جدی نمی گیرید؟ گفتند: آقا در کنکور نمی آید! در کنکور نمی آید! به همین سادگی. یکی از بدبختی هایی که ما گرفتار آن شدیم.

سؤال یکی از مخاطبین: در هر کدام از این ۱۰ مورد برای مهارت با چه کار کنیم؟

ببینید این موارد باز هر کدام یک سرفصل و دوره دارد. یعنی مثلا شما باید یک بخش تولیدات رسانه ای یاد بگیرید. یک جایی باید داستان نویسی یاد بگیرید. مثلا یک جایی باید دوره هایی در حوزه خلاقیت را یاد بگیرید. یک سری سرفصل ها، آنهایی که من می شناسم و خود این تکنیک های عملیات روانی هم کارگاه دارد. اینطور نیست که من الان این جلسه که در خدمت شما هستیم، با همدیگر مروری می کنیم، ولی فکر نکنید الان با این مرور، شما مسلط می شوید؛ نه. بی بی سی هنوز یاد می گیرد. سی ان ان هنوز یاد می گیرد. تا این اندازه پیچیده است ولی دوره هایی که در این حوزه هست، آنهایی که من می شناسم، می تواند کمک کند.

بله قطعا جنگ جهانی فوتبال (درست گفتم واقعا، اشتباه نگفتم) واقعا همینطوری است. شما نگاه کنید کاری که دیشب قطر کرد! اصلا من ریست شدم. یعنی واویلا! عبا تن مسی کردند، وای وای! همه دنیا می داند قطر هیچ نیازی به پول جام جهانی ندارد. قطر میلیون دلاری زده زمین، استادیوم و تجهیزات ساخته فقط برای اینکه بگوید «من هستم» و در آخر هم عبا تن مسی می کند. برای چه؟ برای اینکه بگوید این فرهنگ ماست. مسی که تاپ ترین است، مسی آدم کوچکی نیست که! واقعا می توانیم بگوییم جزء ۲۰ سلبریتی بزرگ دنیأست. ما در آفساید هستیم. اصلا وضع ما خیلی خراب است در این اوضاع. می دانید چرا؟ چون بلد نیستیم. من به بچه ها می گویم پسرم، دخترم نماز بخوان. نمی خواند. عزیزم نماز بخوان. نمی خواند. شیرم را حلال نمی کنم، غدایی که خوردی کوفتت شود! ان شاءالله به زمین گرم بخوری… ! چرا؟ یا از آن طرف رها کن. چقدر به او بگویم اعصاب خودم را خورد کنم؟ رها کن. خواست می خواند، نمی خواست، نمی خواند. اصلا انگاری بلد نیستیم جذاب باشیم.

کم کم وارد فضای اصلی می شویم. پس ما یک چهارچوب فکری برای خودمان طراحی کردیم. می خواهم آن را برای شما خیلی کپسولی کنم. راه مدیریت جهان، مدیریت افکار است. راه مدیریت افکار، تکنیک های عملیات روانی یا تکنیک های اقناعی است. آدم ها اقناع شوند کاری را انجام دهند. مسیر آن از طریق ایجاد یک سری جذابیت هاست. این جذابیت ها الزاماً منفی و بد نیستند. امام زمان، امام حسین، حضرت زهرا علیهم السلام برای شما جذاب هستند. شما اینطوری می گویید که من واقعا اسم امام حسین علیه السلام که می آید، خیلی برای من سخت است. خیلی زورم می آید اما دیگر چکار کنم، آیا اینطوری هستید؟ نه. واقعا نه. واقعا اسم امام حسین علیه السلام می آید، اصلا حال ما عوض می شود. ایشان را دوست داریم، عشق می کنیم با ایشان. جذاب هستند، باحال هستند، پر از انرژی هستند، کِیف می دهد. اصلا فکر نکنید جذابیت ها همه چیزهای منفی هستند. تکنیک یا تاکتیک که می خواهیم در مورد آن حرف بزنیم، به روش هایی گفته می شود که ما بوسیله آنها به اهداف خود می رسیم و اهداف به اجرا در می آید. جمله ساده ای است. اما شما بیایید برعکس آن را نگاه کنید. یک سؤال! چرا ما یک جاهایی به اهداف فرهنگی و اهداف تبلیغی خود نمی رسیم؟ همین جمله را نگاه کنید، شما جواب دهید. من برعکس می پرسم. تکنیک ها و تاکتیک ها روشی است برای اینکه اهداف به اجرا در بیایند. خب ما چرا به اهداف فرهنگی خود نمی رسیم؟ چون بلد نیستیم.

من جایی گفتم که آقا تکنیک های عملیات روانی را باید یاد بگیریم. طرف فکر می کرد من در مورد روانی شدن آدم ها حرف می زنم. یک چیزی به شما بگویم واقعا تا فردا جا دارد سینه بزنید! یک مدرسه تاپ مذهبی غیرانتفاعی و فلان من را دعوت کرد. مدیرش گفت که آقا من از شما می خواهم بیایید به بچه ها سواد رسانه ای یاد بدهید. گفتم خواهش می کنم، در خدمتتان هستم. گفت سواد رسانه ای همین درس کامپیوتر است؟ الان اسمش را گذاشته اند سواد رسانه ای؟ من در افق بودم! در افق داشتم راه می رفتم (مثل اون لوک خوش شانس و بوشوک)! من در افق محو شدم! گفتم این مدیر مدرسه است؟ مدیر مدرسه مذهبی تاپ اصلا نمی داند سواد رسانه ای چیست؟ فکر می کند. ببین این مدیر مدرسه هست. یعنی با این بچه ها سرکله می زند، اصلا نمی دانست سواد رسانه ای چیست! معلوم است از کوزه همان برون تراود که در اوست. این حرف ها دارم برای خودمان می زنیم، برای بیرون از این جا نیست. بیرون از اینجا تو سر خودمان نمی زنیم. خودمان را خیلی تحویل می گیریم. برای خودمان کوکا باز می کنیم! در این تکنیک، در یک تعریف دیگر، به معنای علم اداره نیروها در صحنه هم از آن یاد شده. خیلی قشنگ است. با این تکنیک ها نیروهایمان را در صحنه مجازی و حقیقی می توانیم مدیریت کنیم. خب دوباره برعکس آن را در ذهنتان بیاورید. من نمی توانم نیروها را در فضای مجازی و در دنیای حقیقی مدیریت کنم. چه چیزی را بلد نیستی؟ تکنیک ها، طرف در لندن نشسته، اینجا را مدیریت می کند. من در خانه خودم نمی توانم مدیریت کنم. الله اکبر! چه جوری است؟

می خواهیم برویم از اینجا به بعد ۱۴ مورد تاکتیک یا تکنیک عملیات روانی را با همدیگر مرور کنیم. البته برخی از این موارد را، شاید به همه آنها نرسیم. یک سری ها را با همدیگر می خواهیم مرور کنیم. اسم هایش اینجا خیلی بیشتر از این هاست. خیلی بیشتر این هاست، و این ها مهمترین هایش است که هر کدام از اینها را، وقتی من تکنیک های عملیات روانی تدریس می کنم، این سرفصل که برایتان تدریس می کنم، جنگ نرم است. خود این جنگ نرم ۱۲ جلسه است. تکنیک های عملیات روانی را که تدریس می کنیم، خود این ۶-۷ جلسه طول می کشد که ما آشنا بشویم. یعنی ۲۰ جلسه را ما در ۲ ساعت داریم، کپسولی جلو می رویم. هدفم این هست که فقط در ذهن شما یک کد کاشته شود، بعد خودتان به دنبال آن بروید ان شاءالله.

اولین گزینه چیست؟ برچسب زدن است. یکی از راه های ساده، (فکر کنم بشود با دوستان سفیران صحبت کنیم، اگر شد، ان شاءالله یک دوره در خدمت تان باشیم) یکی از تکنیک ها برچسب زدن است. دیدید مثلا طرف برای اهل بیت علیهم السلام و برای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف کار می کند. من مثال می زنم. مثال ها را آشکار نمی زنم. الف را گفتم، شما در ذهن تان تا ی بروید. طرف دارد برای خدا، پیغمبر، برای اهل بیت، برای امام زمان علیهم السلام کار می کند. یک لیبل به او می چسبانند، فوری حذف می شود. شما برای فلان گروه هستید. برای فلان حزب، فلان دسته هستید؟ شما چپی هستید؟ شما راستی هستید؟ یک برچسب به او می چسبانند، طرف فید می شود، تو کما می رود. حالا شما بیا اثبات کن آقا این آدم این طوری نیست. در همین مدت هم یک سری مثال ها را می زنم، یک سری مثال ها را نمی زنم. یکی از برچسب هایی که زده شد، مثلا گفتند که بسیجی جیره خور، این که می گوید بسیجی جیره خور، برچسب می زند. یک سؤال دارم: برای مثال می گویند نیروی انتظامی فلان! یک برچسب می زند. آقای سلبریتی که مثلا موبایلت را دزدیدند، خود تو نیامدی در نیروی انتظامی گفتی که آقا باید پدر این ها را دربیاورید؟ آن موقع چه طور نیروی انتظامی نیروهای امنیتی و جیره خور و فلان این ها نبودند، الان یک دفعه جیره خور شدند؟ چه شد؟ یک برچسب می زند، پرونده من و شما را جمع می کند. به دختر چادری ما چه می گوید؟ یکی دو برچسب؛ شما بگویید به دختر چادری ما چه می گوید؟ برچسب امُل، کلاغ سیاه، کیسه زباله، کلاغ سیاه بیشتر معروف هست. این برچسب می زند، این را له می کند. قبول دارید؟ حال این بچه را می گیرد. نه الزاما ما قرار نیست برچسب بزنیم، ولی می خواهم بگویم در جریان باشید یک جایی برچسب به معنای بد آن نمی زنیم اما به معنای درست آن می زنیم. مثلا آن گروه های افراطی که ممکن است بعضی از مسلمان ها در ایران حتی باشند و افراطی باشند، بله ما به ایشان نمی گوییم مسلمان، به ایشان می گوییم شما نگرش وهابی دارید. چرا این را می گوییم؟ خب به یارو برچسب می زنیم دیگر، برای اینکه جامعه بداند رفتار این ها افراطی است، بین این ها با سایر فرق اسلامی تفکیک قائل شود و باید این کار را انجام دهیم. حجاب بردار، مغز هوا بخورد. این برچسب نیست باز یک تکنیک دیگر است، برچسب نیست.

برچسب یعنی یک عنوان به طرف می دهیم، می گوییم: وهابی هستی، تو کلاغ سیاه و جیره خور هستی، تو فلان طور و داعشی هستی. یک صفت به او می دهیم یا به ما می دهند. تندرو، افراطی، اُمُل. سلبریتی هنوز برچسب نیست. یک گروه، یک گونه، یک طیف از جامعه است. حداقل از نظر من هنوز برچسب حساب نمی شود. در برچسب دیگر چه چیزی به ذهنتان می رسد. اگر بخواهیم مثال دیگری بزنید، شما در حوزه های دیگر بگویید فضاهای دیگر، شیعه انگلیسی، حجتیه، آقازاده، ارزشی، تهرانی ها فلان، این را نشنیدم نمی دانم چیست؟ روشنفکر، ژن خوب، متحجر، انقلابی. البته انقلابی را در حقیقت بیشتر ارزشی به آنها می گویند. حکومتی، ساندیس خور. کاسه داغ تر از آش به نظرم برچسب زدن نیست ولی ممنون که گفتید.

الان داریم در مورد تکنیک های عملیات روانی حرف می زنیم. من به شما می گویم آقازاده یا می گویم که این فلانی را می بینی، مثلا اینجا یک آقا پیدا کنیم در این اسم ها. مثلا آقای رنجبر، حالا من می گویم که آقای رنجبر؟ می گوید آره، آقازاده است؟ یک دفعه یک چیزی در ذهن طرف مقابل شکل می گیرد. قبول دارید؟ یک کلمه می گوید که یک برچسب به این متصل است. بله با یک کلمه، آن آدم یک زاویه دید و یک نگاه به شما پیدا می کند. این تکنیک عملیات روانی است. باعث می شود نوع نگرش من، الگوهای رفتاری، فکری من نسبت به آقای رنجبر، نسبت به خانم مثلا مهدی زادگان، خانم دستمالچی یک تغییر پیدا کند.

بله ما وقتی یک جایی به طرف می گوییم، تو خدمتگزار امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، تو خدمتگزار حضرت زهرا سلام الله علیها هستی، این یک برچسب از نوع مدل مثبت است. البته ما اینجا برچسب زدن نمی گوییم، به او یک صفت می گوییم. بهتر است این طوری بگوییم. ما معمولا افرادی را که بخواهیم آنها را طرد کنیم و لازم هم هست، همان که هستند را برچسب برنیم و صفاتشان را آشکار کنیم.

گزینه بعدی، برجسته سازی است. وسط موضوع، وسط ماجرا، وسط اتفاق یک چیزی را یک دفعه پر رنگ و بُلد می کند. یک چیزی را نسبت به سایر موضوعات بالاتر می آورد. شما به عروسی رفتید، همه چیز خوب بوده، شام عالی، مراسم عالی، مهمان نوازی خوب، همه چیز فوق العاده، شیرینی خوردید که مغز پسته داشته و یک وقتهایی پیش می آید موقع خورد کردن، یک تیکه از پوست پسته داخل مغزهای پسته درون ،ن شیرینی بوده، شما خوردید. مثلا لای دندان شما می رود و شما را اذیت کرده. من می پرسم عروسی چطور بود؟

ای بابا! با این عروسی معلوم نبود از کدام آشغال دونی رفته بودند شیرینی گرفته بودند! فاتحه دندان ما را خواند! چکار دارم می کنم؟ از کل آن عروسی من فقط یک قسمت آن را پر رنگ تر می کنم، آن شیرینی فقط برای من اتفاق افتاد. برای همه که اتفاق نیافتاد.

این موضوع را نسبت به سایر موارد برجسته می کنم. حالا شما از من می پرسید عروسی چطور بود؟ افتضاح بود، و شما یک ذهنیتی نسبت به آن برنامه پیدا می کنید. احساس می کنم واقعا خرج نکردند، از سر باز کردند. این ذهنیت با این تکنیک ساخته می شود. حالا شما چند مدل برجسته سازی بگویید. دوست دارم شما فعال شوید و مثال های بیشتری بزنید.

(چند مثال از مخاطبین):

– یک دفعه اینجا گشت ارشاد پر رنگ می شود و کل مفاهیم اخلاقی و دینی زیر سؤال می رود.
– صدای طبل و باند این هیئتی ها
– حمله شاهچراغ و امنیت (بیشتر توضیح بدهید، یک مقدار کلی فرمودید.)
– کرونا هم می شود ولی کمی دقیق تر بگویید.
– مهسا امینی که هم برجسته سازی بود. مهسا امینی ترکیبی و عجیب بود، چندین گزینه با هم بود.
– اقتصاد و مشکلات مردم
– مثلاً بچه هیئتی که یک خطایی می کند، پول قرض می گیرد اما قرض را سر موعد نمی تواند برگرداند. بعد طرف می گوید: من یک بچه هیئتی می شناسنم که دو ماه محرم و صفر در هیئت است. از ما پول گرفته، نمی آید پس بدهد. امام حسین علیه السلام به کمرت بزند!

می بینید چه شد؟ یک قسمت را می گیرد و همان موضوع را برجسته و پررنگ می کند.

 – مذهبی ها دائم عزادار هستند.
– مذهبی ها کجا همیشه عزادار هستند؟
– مذهبی ها کلا دائم ناراحت هستند و دارند گریه می کنند، یا همیشه مشکی می پوشند، مذهبی ها بدقول هستند.

نکته این است که بعضی چیزها دروغ نیست. این تکنیک های عملیات روانی چندتایی دروغ هست ولی اغلبشان دروغ نیستند. یعنی یک ویژگی هایی از حقیقت در آنها وجود دارد و می آید روی آن دست می گذارد.

گزینه بعد، شایعه است. شایعه از آن گزینه های هست که خیلی ریشه در واقعیت ندارد اما برای افراد می تواند قابل قبول باشد. براساس تجربیات گذشته خودشان، این نکته مهمی است. اگر من و شما به عنوان آدم مذهبی تجربه بدی برای فرد بسازیم، زمینه برای ایجاد شایعه بیشتر فراهم است.

شایعه می آید از تجربیات آدم ها استفاده می کند. مثل اینکه می گویند مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد، شایعه ها هم اینجوری سوار می شوند یا مثلاً کسی که واکسن برکت زده، آب مقطر بوده! چرا؟ طرف میگوید فلان دارو به خورد مردم دادند، این هم نکند این طوری باشد. یعنی روی موجی از خطاهایی که درگذشته بوده، سوار می شود و یک مطلب غیر واقعی در جامعه نشر می دهد. در بحث شایعه، کاری که ما باید انجام بدهیم، این است که از افراد بپرسیم منبعت کجاست؟ که خیلی جواب می دهد.

– مثلا این طرف آقا زاده است، برچسب می زند.

– منبعت کجا است؟

– می گوید: منبع نمی خواهد، معلوم است!

– از کجا معلوم تو آقازاده نباشی؟!

اینها را به بچه هایمان یاد بدهیم و بگوییم، باباجان، پسرم، دخترم، هرکس هر چه به تو گفت، بپرس منبعت کجاست؟ بعد اگر منبع را هم گفت، راحت قبول نکن. برو راجع به آن تحقیق کن، راحت قبول نکن!

گزینه بعدی، تصدیق هست. آدمی که در افکار عمومی صاحب نفوذ است، له یا علیه چیزی حرف می زنند. مثلا سلبریتی ها یک حرفی را می گویند، بعد رد می کند. چرا این کار را کردید؟ چرا؟ یک جمله می گوید که کار همه را خراب می کند. چرا؟ چون جایگاه و موقعیت اجتماعی دارد. این تصدیق یا طرد کردن او، تصدیق لَه یا علیه، کار را به سمت و سویی سوق می دهد. مثل، اساتید دانشگاه، ورزشکاران و …

و در خانه باید بحث کنیم. چرا؟ چون استاد چنین حرفی زده. از این ها زیاد بود و طرف می گوید آقا من خودم دیدم و در جریان هستم. منابع معتبر به من اینطوری گفتند. منابع معتبر! اسم منابع معتبر چه بود؟ بله، وقتی آن سلبریتی شاخص یک چیزی را تصدیق یا رد می کند، می تواند خیلی در افکار عمومی تأثیر بگذارد. لذا اگر شخصی یک چیزی را تصدیق یا رد کرد، باید حواسمان باشد که از این تکنیک استفاده می کند. زود نپذیریم و دوباره ارجاع بدهیم منبعت کجاست؟ «منابع موثق»، منابع موثق منبع نیست. منبع اسم دارد. ایرنا گفته؛ می روم در سایت ایرنا، می بینم نیست. این عکس آن، الان خودم هم می توانم لوگوی ایرنا را روی هر چیزی بگذارم و به دست تو بدهم، کاری ندارد. باید در وب سایت باشد. در وب سایت خود ایرنا یا وب سایت خود ایسنا باشد. نه اینکه بگویید این عکس، عکس که دلیل و منبع نشد. الان میتوانی در دو دقیقه با فتوشاپ بسازی.

 گزینه بعدی، تفرقه افکنی است. یکی از این فضاهای تفرقه افکنی که الان زیاد شده و باید حواسمان باشد، این است که دختر چادری می آید با بقیه دخترهایی که بی حجاب هستند، عکس می گیرد. یک لحظه صبر کن! بله، الان من از کجا بدانم که این دختر چادری که آمده با دخترهای بی حجاب عکس گرفته، واقعاً چادری هست؟ این پله اول.

 من نمی توانم یک دختر بی حجاب باشم؟ اصلا الان نمی خواهم کسی را زیر سؤال ببرم، داریم از پنجره رسانه این ها را بررسی می کنیم. من یک دختر بی حجابم، چادر سرم می کنم، با رفیقم که بی حجاب است، عکس می گیرم. می گویم ببین ما دو تا کنار هم چقدر گوگولی مگولی هستیم! الهی قربونت برم! عکسا را گرفتی؟ آره. چادر را کنار می اندازم.

– مرحله اول: به این راحتی قبول نکنیم.

– مرحله دوم: ان دختری که با چادر عکس می گیرد، آن نماینده تفکر حجاب از منظر اسلامی نیست. حجاب از منظر اسلامی را دین می گوید. حتی محجبه ها هم نمی گویند. یعنی اگر تمام خانم های چادری دنیا یک جا جمع شوند و در مورد حجاب نظر بدهند که نظرشان خلاف تکست دین و خلاف متن دین باشد، از نظر توحیدی و الهی آن حرف به عنوان حکم خدا قابل قبول نیست. به عنوان یک انسان می توانند همین قدر نظرشان را بدهند، نه بیشتر. به عنوان حکم الهی نمی تواند قابل قبول باشد. الان چه اتفاقی می افتد؟ دختر چادری من این را می بیند، یک چیزی در ذهنش می کارد، شروع می کند با مادرش بحث کردن: شما چرا امل بازی در می آورید؟ چرا فلان نکردین؟ همین فشارها را به جامعه آوردید که الان اینطوری شده! مادرش می گوید: من فشار آوردم؟ من کجا سر پیازم یا ته پیازم؟! من چه کاره هستم که فشار آوردم؟ در خانه مادر چادری، دختر چادری به جان هم می افتند. الان در این ایام بین فامیل چه خبر است؟ یکی از بستگان ما که خیلی برایم عزیز است، در شلوغی ها، همان اوایل، یک شب دور هم بودیم، اعصابش خورد بود. گفتم: ببین فلانی اعصاب خوردی تو بیشتر از آن بلایی هست که سرت اومده. تو چه می گویی؟ کس و کار من فلان شده، بدتر از این! گفتم صبر کن، من نمی گویم شرایط خوب است. گوش نمی دهی! دارم به تو می گویم بلایی که سرت آمده، اینجاست. اعصاب خوردی تو اینجاست. اینها را با هم لول کن، به همان میزانی که بلا سر تو آمده اعصابت خورد باشد. چرا؟ چون تو تحت تأثیر این فضاهای روانی که برای تو ایجاد شده، دائماً داری با دیگران بحث می کنی. چکار کنم؟ دو دقیقه آمدیم اینجا، تو طرفدار فلان … گفتم: آقا گوش بده؛ چرا حرف من را گوش نمی دهی؟ شما به این نقطه رسیدیم که ببین الان مشکل وجود دارد، آره؛ اینترنت قطع شده، کسب و کار تو به مشکل خورده، ‏اوکی! من و تو یک ساعت سر چیزهای الکی حرف می زنیم. تو می خواهی من را مجاب کنی، من می خواهم تو را مجاب کنم. ولش کن! بیا در مورد یک چیزی حرف بزنیم، ببینم توی این شرایط من به بیزینس تو چه کمکی می توانم بکنم، تو چه کمکی به بیزینس من می توانی بکنی؟ بله الان شرایط نرمال نیست. ولی به جای اینکه تو به من بپری، من به تو بپرم، آخرش هم از دست هم اعصاب خورد بیرون برویم، ببینیم چه کمکی می توانیم بکنیم. نقطه مشترک های مان را پیدا کنیم. اما مدل چیست؟ تفرقه افکنی، اتفاقا حواسمان به این قصه، مخصوصا در فضاهای فامیلی باشد. فامیل های ما، رحم ما هستند. اجازه ندهیم این فضایی که در حقیقت ضربه ای که از بیرون وارد می شود، ارحام مار را از هم بپاشد و آسیب پذیر کند.

گزینه بعدی، قهرمان سازی است. درکارگاه حضوری هم من این مثال را گفتم، اینجا هم باز تکرار می کنم.
طرف می گوید: که به جای این که برای حسینِ ۱۴۰۰ سال پیش گریه کنید، واسه فلان حسین گریه کن!
ببخشید چه شد؟ صبر کن!
بجای حسینِ ۱۴۰۰سال پیش، برای حسین حال حاضر که فلان و فلان … گریه کن. چرا؟ او قهرمان است! او ایستادگی کرده! او فلان کرده!
بعد اینجا یک مثالی زدم. گفتم آقا چرا در فضای مجازی می گویند: آن حسین تشنه از دنیا رفت، فلانی هم تشنه از دنیا رفت. اگر او قهرمان است، این هم قهرمان است. می گویم می خواهیم یک شبهه را پاسخ دهیم. فکر کن پدری کارگر و زحمت کش هست. خیلی آدم خوب، مشتی، لوتی، این فرد سر کار می رود و برای خانواده اش تلاش می کند. یک دفعه قلبش درد می گیرد، آخ قلبم! همه دورش جمع می شوند. چه شده؟ از آن طرف می گوید تشنه ام، تشنه ام، تا برویم آب بیاوریم، به دست این بدهیم، از دنیا می رود. سؤال؟ این که تشنه از دنیا رفت، خیلی هم آدم خوب، آدم باحالی بود. این شد امام حسین علیه السلام؟ چون تشنه از دنیا رفت؟ بله، می تواند اینجوری باشد؟

آقا، خانمی که می گویی فلانی قهرمان من است، سؤال: اگر یک کسی در یک جای دیگر از دنیا برود، اصلا در ایران اگر یکی پیدا شد که شبیه قهرمان تو و رفتارش شبیه قهرمان تو بود، تو قهرمانت را می زنی کنار و بندازی دور این را قبول کنی؟ حضرت عباسی می گوید: نه، پس چرا می گویی امام حسین علیه السلام را باید بزاری کنار، این را برداری، روی چه منطق و چه استدلالی؟ چه دلیلی دارد؟ توانستم جواب شبهه را خیلی فشرده به شما بدهم؟ اگر جایی ابهام دارد، بگویید توضیح بدهم.

آقا هرکس تشنه از دنیا رفت، که امام حسین علیه السلام نمی شود. الان فرض کنید یکی دیگر هم رفت در خیابان فلان کرد، الان مثلا این جای آدم تو را گرفت؟ این چه منطقی است؟ خود تو قبول می کنی؟ رگ گردنت زد بالا، خب قبول کن دیگر.

طرف می گوید: آی این واسه آزادی ما فلان کرده، واسه آزادی من و تو طرف هیچ کاری نکرده. بعد اورا بزرگ و گنده می کنند. من می خواهم مقایسه ای کنم، حضرت عباسی اصلاً سیأسی برداشت نکنید. فقط بیایید فرهنگی تحلیل کنیم. به یکسری از بچه ها گفتم این عکس های قبل انقلاب را نگاه کن. شما نگاه می کنید مثلاً رهبری یا بزرگانی که بودن، آقای طبسی، آقای هاشمی نژاد و … می بینید اینها صف اول تظاهرات بودند، زندان رفتند، کلی بلا سرشان آمد. یک سؤال این هایی که به ما می گویند بریز تو خیابان، چرا همه آنها ان طرف هستند؟ چرا؟ جالب است خانه زنگی را کمپلت فروخته، رفته آن طرف، بعد شروع می کند. واویلا! تو چقدر خوبی! تو چقدر ماهی! ببین یک پنی، یک سنت نکند آسیب بخورد و قهرمان هستند. خیلی قهرمان بزرگی است. بعد ببین چقدر جوان ما ساده است. این حاضر نیست یک دلار به اموالش صدمه بخورد. بعد نشسته آنجا، فحش می دهد. آقای فلان بازیگر چرا اینجا بودی، فحش ندادی؟ می شود بگویی چرا اینجا بودی، فحش ندادی؟ اینستاگرامت بسته بود؟ نداشتی؟ چرا رفتی آن طرف؟ بعد چرا همه شما سر دین ریختید؟ تو به دین چکار داری؟ بعد قهرمان هم می شود.

گزینه بعدی، کلی گویی است. یکی از آسیب هایی که بچه های ما می خورند، کلی گویی است. یک مثال بزنم؛ من این را سر کلاس به بچه های دبیرستانی می گویم. یک پسر می آید، عزیزم چه شده؟ من خیلی بدبختم! چرا عزیزم؟ آقا با من حرف نزنید من اصلاً. تف تو این زندگی، اصلاً من برم بمیرم. چه شده اینقدر دپرسی؟ پدر و مادرم به اندازه سر سوزن برای من ارزش قائل نیستند. من بچه اضافه و ناخواسته ام. آقا صبر کن! چه شده؟

چرا همه بچه ها پلی استیشن دارند، من ندارم؟ من به اندازه یک پلی استیشن نمی ارزم؟ من به اندازه موبایل نمی ارزم؟ ببین یک مفهوم کلی در ذهنش شکل می گیرد. این را به همه چیز تعمیم می دهد. من بدبختم! من بیچاره ام! سه سال پیش که مامان ته دیگ ماکارونی را به خواهرم داد، اینها از اول من را نمی خواستند وگرنه چرا سه سال پیش ته دیگ ماکارونی را باید به خواهرم می داد؟

می دانی؟ من بدبختم! ما بد هستیم! یا صاحب الزمان؛ ما انگل هستیم! نه اینطوری نیست. شیطان آمده من و شما را ناامید کند. من خودم خیلی رفتارهای غلطی دارم اما وقتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف حرف می زنم، می گویم آقا من رفتارهای بدی دارم، چیزای خوبی هم دارم. کمکم کنید من رفتار غلطها را کنار بگذارم. رفتار خوب ها را هم تقویت کنم. چون شما را دارم، خیلی بچه ی باحالی هم هستم. همینی که هست!

شیطان که الان نمی توانم آن الفاظش را بگویم، چه زود ناامید می شویم، چه زود می گوییم من گناه کارم، من تفاله فلان هستم، نه آقا اینجوری نیست. بله نمی خواهیم گناهمان را کوچک بشماریم، ابدا ابدا. ولی اینجوری نیست که دیگر الان من بدرد هیچ چیزی نمی خورم. خیلی هم بدرد می خورم. یک کارهای خوبی هم انجام دادم، یک اشتباهاتی هم دارم که از آنها درس می گیرم. اجازه ندهیم باب کلی گویی باز شود

خانم می گوید: شوهر من! همه شوهر دارند، من هم شوهر دارم. آقا می گوید: این خانم ما! ننه ما رفت برای ما زن گرفت. بچه بودیم، نفهمیدیم چه شد. چرا؟ می شود بگویی چرا؟ صبح از خواب بیدار شده، خانم برایش مثلاً صبحانه یا ناهار یا چیزی آماده نکرده، یا رفتن خانه، کسی یادش رفته احترامی بگذارد. همین را می گیرد، کلی می گوید. هم برجسته اش می کند، هم کلی می گوید.

گزینه بعد، دروغ بزرگ است. این دروغ بزرگ از تکنیک های خیلی ظریف است. یک جوری باید بگوید که بگیرد. دروغ هرچه بزرگتر باشد، بهتر می گیرد. تکنیک خیلی ظریفی هست. روی جامعه شناسی آن باید خیلی کار شود که الان مردم پتانسیل پذیرش چه چیزی را دارند؟ دوست عزیز، دروغ بزرگ، دروغ است! شایعه یک ریشه ای در واقعیت دارد. دروغ، دروغ است و هیچ ریشه ای در هیچ جا ندارد. در شایعه می گویند تا نباشد چیزکی، مردم نگویند چیزها. اما در دروغ اصلا چیزکی وجود ندارد. ولی این قدر بزرگ است که مردم تعجب می کنند. شما می دانید که … البته من اجازه نداشتم این را بگویم ولی من باب بحث به جهت ارادتی که خدمت شما مخصوصا تهرانی ها هست، می گویم. من با دوستانی بودم که از منابع مطلع اعلام کردند که مطمئنا، مطمئنا در دی ماه یک زلزله بزرگ در تهران خواهد آمد که بالای ده میلیون کشته می دهد، ولی در شرایط الان اصلا صلاح ندانستم که مطرح کنم. و من این را به عنوان یک دوست به تهرانی های عزیز دارم می گویم که حواستان به آن باشد.

می دانید چیست؟ اولا من این مطالب را ترکیبی گفتم. یک مقدار کم شایعه، یک مقدار دروغ بزرگ. ولی الان چون در کارگاه هستیم، فکر کنید من بیرون کارگاه باشم و بیایم این را به شما بگویم. تکنیک عملیات روانی ترکیبی هست. اصلا شما فکر کنید من را قبول دارید. دروغ بزرگ، شایعه، اینها را با هم ترکیب می کنم، به شما می گویم قبول می کنید. آقای ممیززاده گفته با منابع مطلع ارتباط دارد، می شناسد. بله در شرایط الان نمی خواهند ملت بدانند. اول دروغ بزرگ را گفتم، بعد تحلیل می کنم. مردم الان چه چیزی را می پذیرند؟ عرض کردم خدمتتان الان به مردم چه چیزی بگوییم، می پذیرند؟ می دانید الان زمینه آن فراهم هست، نمی آید یک چیزی بگوید مردم قبول نکنند. نمی آیم بگویم که در تهران قرار است اکسیژن از بین برود! زمینه آن نیست. زمینه دروغ گفتن نیست، اما زمینه را پیدا می کنم. با کارهای مطالعاتی که وجود دارد، بعد می آیم آن را مطرح می کنم.

گزینه بعدی، ترساندن است. چند روز پیش یکی از دوستان من گفت قرار است قیمت گاز ۲۰۰ برابر شود! دویست برابر! این ها ترکیبی است، قرار است یک اتفاق این طوری بیافتد. واویلا! وامصیبتا! روحیه افراد شکسته می شود. اوایل کرونا را یادتان بیاید. ترس با ما چکار کرده بود؟ مستأصل، زمین گیر نشده بودیم؟ ترس این طوری است. از این تکنیک استفاده می کند، من و شما را نابود و تخریب می کند. می آید به ما چه می گوید؟ می گوید که سه یا ده سال آینده، جمعیت شیعیان یک سوم جامعه است. یا خدااا! بله ما باید به فکر فرزندآوری باشیم، ولی تکنیک این می دانید چیست؟ الزاما شاید دروغ نباشد، شاید راست باشد ولی از تکنیک ترساندن من و شما استفاده می کند. خدایا چهار، ده سال دیگر چکارکنیم؟ جمع کنیم برویم، اینجا نمانیم. می دانید من و شما را می ترساند. الزاما دروغ نیست. ممکن است واقعیت باشد، ولی ترساندن را در ما پر رنگ می کنند. ما را می ترساند، خدایا دلار ۵۰ تومان شود، من چکار کنم؟ یا پیغمبر! یا امام زمان! اصلا مستأصل و مغزم قفل می شوم. اصلا بگو دلار صد تومان، من در دلار صد تومانی چکار باید بکنم؟ سؤالش کنم، به آن نگاه کنم که چطور بتوانم آن را حل کنم. نه این که فقط بترسم و رها کنم.

گزینه بعد، تردید افکنی است. این حدیثی که خواندید، سند هم دارد؟ می گویند ظاهرا علامه مجلسی در بحار الانوار هرچه به دستش رسیده، آورده! مرد حسابی! مگر علامه مجلسی یک آدم سرکوچه بوده؟ ایشان فقیه بوده، یک شخص بی نظیر در عالَم و جهان تشیع است. هرچه به دستش رسیده، جمع کرده! یک حدیث هم پیدا می کند، دستمایه خنده و تمسخر قرار می دهد. چون خود تمسخر یکی از تکنیک های عملیات روانی هست. من نمی خواهم این ها را زیر سؤال ببرم، به کوروش و … کار ندارم و نمی خواهم زیر سؤال ببرم. آقا از کجا معلوم این حدیث ها که برای ۱۴۰۰ سال پیش هست، راست باشد؟ از کجا معلوم کوروش که مال ۲۰۰۰ سال پیش هست، راست باشد؟ چطور ۲۰۰۰ سال پیش می تواند راست باشد، ۱۴۰۰ سال پیش نمی تواند راست باشد؟ چطور است؟ اگر ۲۰۰۰ سال پیش می تواند راست باشد، ۱۴۰۰ سال پیش هم می تواند راست باشد. بله، چرا در این فضا تهدید افکنی می کنید؟ حالا شما فکر کردی که حجاب داری، به بهشت می روی؟ با اخلاق گندت! ببین چکار می کند، حجاب من یک موضوع، اخلاق گند من یک موضوع دیگر و از هم جدا است. آن مثالی که گفتم می خواهم بزنم، الان می گویم. به جای پوشاندن موهایت، افکارت کثیفت را بپوشان! بعد می آید بَدتر می کند، به جای پوشاندن موهای ژولیده ات (تحقیر) یکی از تکنیک ها همین تحقیر است. به جای پوشاندن موهای ژولیده ات، افکار پوسیده ات را بپوشان. ببین چکار می کند. تو را نسبت به افکارت آهسته، آهسته (تحقیر می کند) سرد می کند. حالا حساب کنید به بچه دبییرستانی و دختران ما بگویند، دچار شک می شود. در این فضا حالش بد می شود.

گزینه بعد؛ جایگزینی است که مثال آن را در بحث قهرمان زدم. برادرم، خواهرم، دین نداشته باش، اخلاق داشته باش! صبر کن، چرا دین نداشته باشم ولی اخلاق داشته باشم؟ دلیلش چیست؟ به جای نماز بیاییم مدیتیشن کنیم! وای! چرا به جای نماز مدیتیشن کنیم؟ چرا؟ به جای این که صبح تا شب روزه بگیری، خودت را اذیت کنی و … کلی هم بحث پزشکی، تمام وجودت را بهم بزنی، به جای آن چرا به ایتام کمک نمی کنی؟ در مورد پاسخ به این که چرا موهای من ژولیده و افکار من پوسیده است، می شود گفت: از کجا می دانی موهای من ژولیده و افکار من پوسیده است؟ تو که این قدر راحت تهمت می زنی، یکی از تکنیک ها تهمت هست. به نظرم تو باید در افکار پوسیده ات تجدید نظر کنی.

گزینه بعدی که جایگزینی بود، چرا جایگزین می کنیم؟ با خانم یک مذهبی صحبت می کردیم، بعد به او می گفتیم شما آرایش نکن، می گفت حالا همه به همین آرایش من حساس می شوند! اینهمه در جامعه هستند، کسی به من توجه نمی کند. اصلا کسی من را نگاه نمی کند. یا من اینکار را نمی کنم، به جایش آن کار را انجام می دهم. چرا این کار را می کنید؟ نه، بحث نمی کنیم. دوست عزیز باید شفاف کنیم که کجا دارد اشتباه می کند. سؤال می پرسیم چرا باید به جای دین اخلاق داشته باشیم؟ تو یک ویژگی اخلاقی برای من بیاور که در سیره و گفتار اهل بیت علیهم السلام نباشد. داریم جواب می دهیم؛ یک ویژگی اخلاقی بیاور که در روش و گفتار اهل بیت ما نباشد. بعد دین را کنار می گذارم، اخلاق مدار می شوم. چرا می گویی جایگزین کن؟ دلیل ندارد جایگزین کنم!

گزینه بعدی، ایجاد یأس است. ایجاد یأس مدل همان چیزی که گفتم، دیگر کلک مذهبی ها کنده است. خودما به خودمان چه می گوییم؟ ما به جامعه گند زده ایم، چرا می گویید ما گند زده ایم؟ نمی خواهم بگویم بی تقصیر هستیم اما رسانه ها خیلی کار کردند و برای ما خیلی زدند. ما واقعا آدم های بدی نیستیم. خطاهایی داریم، آن طرف هم کلی خطا دارد. مگر هر کسی که غیر مذهبی هست، در اخلاق عالی است؟ چرا این طور فکر می کنیم؟ ما خیلی پست و … هستیم، در اقلیت هستیم، داریم نابود می شویم. دین که دیگر از دست رفته، الاسلام والسلام. من یک سؤال می پرسم، آن هایی که می گویند «الاسلام والسلام»، اگر ما زمان حضرت زهرا سلام الله علیها بودیم، دختر پیغمبر صلی الله علیه و آله را می زدند، در خانه اش را به آتش کشیدند، امیرالمؤمنین علیه السلام را با آن وضعیت اوردند، آن موقع ما چه چیزی می گفتیم؟ اگر الان این را می گوییم، آن موقع چه می شد؟ عذرخواهی میکنم که از این الفاظ استفاده می کنم ولی مگر ما سوسول هستیم؟ اگر ما بودیم و سر سیدالشهداء علیه السلام را به نیزه می کردند، و زینب کبری سلام الله علیها را به اسارات می بردند، آن موقع چه می خواستیم بگوییم؟ چرا این موج یأس؟ خودمان بین خودمان؟ نه، ما یکسری مشکلاتی داریم، باید مرتفع کنیم.

شخص خودم را می گویم. یکسری جاها هم باید بهتر شوم، تلاش می کنم نقطه ضعف هایم را کمتر کنم. اصلا این طور نیست که ما در اقلیت باشیم. من چند وقت قبل با خانمم به یک پارک رفته بودیم، موقع اذان بود، خواستیم برویم مسجد که مسجد بزرگی هم بود، خواستیم نماز بخوانیم، خدا می داند من حدود ۴۰ دقیقه ایستادم این مسجد پر و خالی شود تا نوبت ما شود، برویم داخل نماز بخوانیم. گفتیم این همه بچه نمازخوان کجا بود تو این پارک، این همه نمازخوان! اصلا مانده بودم.

الله اکبر. از این همه نمازخوان کجا بودند؟ ما همدیگر را پیدا نمی کنیم، با هم جوین نمی شویم، الان کلی آدم اینجا هستید، تهران، مشهد، از جاهای دیگر، شیراز، اصفهان … ما همدیگر را پیدا نمی کنیم. ما جوین نیستیم. اول گفتم مسیحی، یهودی با هم جوین شدند. ما هم جوین شویم. چرا فکر می کنید به درد نمی خوریم و کارایی نداریم؟ خیلی هم کارایی داریم. ما خیلی هم خوب هستیم، نمی خواهیم الکی خودمان را بزرگ کنیم. نقطه ضعف هایمان را هم می بینیم. تو سر خودمان هم نمی زنیم.

بی اعتمادسازی نسبت به رسانه های قابل اعتماد؛ شیخ ها همه دروغ می گویند! تلویزیون ما همه دروغ است! روزنامه های ما … فقط بی بی سی، سی ان ان، اینترنشنال … فقط شماها راست می گویید! بدانید همه رسانه ها آنچه که به نفعشان هست را می گویند. رسانه های ما هم آنچه که به نفعشان هست را می گویند. لذا قرار نیست بی اعتماد مطلق شویم. فکر می کنید در غرب هرچه می گویند، راست است؟ آن ها بلد هستند چگونه دروغ بگویند. نباید بی اعتمادسازی کنیم و البته اگر جایی خطا هست، خطاها را هم باید بگوییم. در آن اوایل شلوغی ها، اگر بچه های مذهبی هم اشتباه می کردند، اشتباه آنها را هم می گفتند. شما اینجا اشتباه می کنید. استوری می کردیم حواست باشد، ایجاد و تقویت نارضایتی، عیب اینها را پررنگ کنیم، چند عامل را می گیریم، برجسته و بزرگ نمایی می کنیم. باید آدمها حالشان بد شود. یک سؤال: کسانی که کمی سنشان بالاتر، مثلا بالای چهل سال هستید، خدا وکیلی در سال چه قدر موز می خوردید؟ چند بار کباب می خوردید؟ خب ما هم یادمان هست. همین هیأتی که هست، همین فضای مذهبی که هست، باور کنید خدا وکیلی اصلا موز نبود! عروسی ها این طوری بود؟ یک خانه می گرفتند، در عروسی ها یک پلو مرغ می دادند. ما در عزاداری پلو مرغ نمی دهیم. یکسری چیزها را قبول داریم. یکسری نواقص و کمبودهایی هست. درفضای مذهبی یک هایی وجود دارد. یکی از اشتباهات این است که سطح توقعمان را بالا می بریم و احساس نارضایتی داریم. جایزه برای بچه کلاس اول دبستان موبایل می خریم. دانشگاه قبول شود، چکار می کنید؟ این گزینه آخر بود: ایجاد تقویت نارضایتی.

در این چند دقیقه تلاش من بر این بود که بتوانم خیلی سریع یک سری از تکنیک های عملیات روانی را خدمتتان عرض کنم و این که این تکنیک ها چطور می تواند روی فکر و ذهن ما تأثیر بگذارد و از برخی از این ها در همان مسیر، برخی دیگر در مسیر عکس آن، ایجاد تقویت و نارصایتی می کند. بر عکس آن چرا خدا اینقدر آدم های شاکر را دوست دارد؟ چون شکر امید می آورد و حال تو را خوب می کند. چون شکر باعث می شود توانمندی هایت را ببینی. بعضی ها را در همان مسیر مثل تصدیق، جایگزینی، برجسته سازی می توانیم استفاده کنیم. بعضی ها را باید برعکس آن استفاده کرد. مثلا تفرقه افکنی، دروغ بزرگ، ایجاد یأس را باید بر عکس آنها استفاده کنیم و از این تکنیک ها بتوانیم در قهرمان سازی بهره ببریم. ما باید قهرمان درست کنیم. چهارده معصوم قهرمانان بی بدیل ما هستند، اما علامه امینی هم برای ما قهرمان است. چرا ما او را نمی بینیم؟ آن جوانی که می رود حرم حضرت زینب سلام الله علیها، از حرم حضرت زینب سلام الله علیها دفاع می کند، او هم قهرمان است. چرا ما آن ها را نمی بینیم؟ ما به نشان دادن این قهرمان ها نیاز داریم. البته می گوییم هیچ کدام از این قهرمان ها چهارده معصوم نمی شوند. خاک خاک پای چهارده معصوم هم نمی شوند. اما آنها را ببینید، حواستان به آنها باشد. امیدوارم بتوانید از این تکنیک ها استفاده کنید. حواستان هم به آن باشد و در فضای رسانه هم بتوانید بهره خوبی ببرید و هم بتوانید تأثیرگذار باشید.

امیدوارم از همه مطالب استفاده کرده باشید. ممنون که در این برنامه شرکت کردید و آز اشنایی شما خوشحالم. موضوع تکنیک عملیات روانی را خیلی جدی بگیرید. بتوانید خودتان هم کار مطالعاتی و پژوهشی کنید. ان شاءالله هم می توانید خیلی تأثیرگذار باشید، هم در حقیقت تأثیرپذیری درستی داشته باشید.

اگر در خلال بحث سؤالی یا شبهه ای هست، بفرمایید من جوابگو هستم که خدای نکرده با شبهه از مجلس خارج نشده باشیم. ممنون از همه بزرگواران؛ خدا به شما هم در مسیر خدمت به اهل بیت علیهم السلام قوت بدهد و ان شاءالله توفیقات شما روز افزون باشد. در فضای مجازی شبهاتی که می بینید، اول تحلیل کنید، ببینید از کدام تکنیک استفاده می کند. بعد راحت تر می توانید پاسخ دهید. نکته ای من به شما پاسخ بدهم: یک نکته ای وجود دارد، من این را در کلاس ها به همه می گویم: سواد رسانه ای اساسا در دنیا به وجود آمد. به این دلیل که نمی شود از یک حدی بیشتر فیلتر کرد. نمی شود بگوییم: نبین! نداشته باش! واتساپ و تلگرام نداشته باش نمی شود. لذا سواد رسانه ای آمده وسط، پس بدانید فیلترینگ، محدودیت کردن، فیلترینگ نه به معنی دولتی؛ بلکه به این معنی که خودمان را محدود کنیم، اما در کنار آن سواد رسانه ای هم داریم. چون صد در صد نمی شود این را کنار بگذاریم. این نکته اول. نکته دوم می گوییم این فیلم بد است! سؤال: چرا فکر می کنیم بد است؟ اول بدانیم واقعا بد است. خیلی از والدین می گویند بچه ما بازی کامپیوتری می کند. فکر می کنند بازی های کامپیوتری همه بد است! نه، اینطوری نیست که همه بازی کامپیوتری ها کلا بَد هستند. نه، بعضی از بازی ها می تواند به توانمندی هوش بچه ها کمک کند، ولی بعضی ها هم بله؛ خیلی آسیب های جدی دارد. لذا ما باید این را مصداقی پیش ببریم. مثلا فلان فیلم نکته ای دارد، بازیگری دارد، گزاره ای دارد که می تواند در حقیقت بد یا خوب باشد. ببینید نکته ای وجود دارد. دوست عزیز؛ آقازاده شما چند سال دارد؟ ۱۳، ۱۴ سال؟ یک حرفی با بچه ها می زنیم، در کلاس ها برایشان صحبت می کنم. می گویم بچه ها ببینید این مسیری که شما رفتید، ما هم رفتیم. مادر، پدرهایتان هم رفتند. حالا یک سؤال دارم من الان فردی را در اینجا خطاب قرار نمی دهم. کلی می گویم. ما در این سن و سال بودیم، رفیق های ما در مدرسه در همین سن و سال بودند. عشق و عاشقی را دوست نداشتند؟ بَدشان می آمد؟ چیز چندشی بود؟ نه واقعیت قصه است. مخصوصا در این سن و سال. الان که سنش پایین تر آمده، از ۱۱، ۱۲ سال می آید و هرچه جلوتر می رود، بیشتر اوج می گیرد. پس این اولین قدم پاسخ به نیازهای درونی آن بچه است. نمی خواهم بگویم پس پاسخ اوکی هست، بشیند نگاه کند. نه، اصلا ببینیم خود مسئله چیست؟ به عنوان مسئله؛ چرا می نشیند نگاه می کند؟ این را شما پیدا کنید، چون گفتگوی ما الان فردی نیست. من نمی توانم وارد مصداق ها شوم ولی همیشه در این موضوع دنبال مسئله بگردید. چرا پسر من به فیلم های عاشقانه یا خشن یا بازی های بزن بزن علاقه دارد؟ مسئله را پیدا کنید. آیا خلائی وجود دارد؟ این مسئله آن خلاء را پر می کند؟ آیا یک نیاز است؟ دارد نیاز را تأمین می کند؟ آن چیست؟ این را پیدا کنیم و ببینیم چه چیزی را می توانیم جایگزین کنیم و این آرام آرام کم شود، یا با مثال هایی که آب شسته رفته تر هست، جایگزین شود. باید اصل مسئله را پیدا کنید، بعد در آن موضوع بتوانید برایشان برنامه ریزی کنید. نکته اول این است که بدانیم که در بچه ها و در این سن و سال، یک چیز فطری هست. حالا می دانید نکته آن چیست؟ نکته آن این است که با بچه ها در مورد عشق صحبت کنیم. همان اول نیایم بگوییم عشق کثیف است. نه، بگو این یک چیز طبیعی است که یک پسر به دختر یا یک دختر به پسر دلبسته شود. این هست. واقعیت است. اصلا جنس مخالف کشش و جاذبه دارد و این یک واقعیت است. اما سؤال این است که آیا انتخابی که محور آن فقط عشق است، می تواند انتخاب پایداری باشد؟ یا فاکتورهای دیگر هم نیاز است؟ سؤال بعدی آیا زندگی هایی که عاشقانه شروع نمی شود اما با علاقه شروع می شود، می تواند زندگی پایدارتر از زندگی عاشقانه باشد یا نه؟ الزاما زندگی های عاشقانه، پایدارتر از زندگی هایی که با علاقه شروع می شود، نیستند. در علاقه؛ یک دختر پسر همدیگر را می بینند، می پسندند، با همدیگر تفاهم فکری وکفویت خانوادگی دارند. اما برات مُردم! وای تو کجایی! این طوری نیستند. یعنی از بچه ها بخواهیم و بپرسیم و با آنها راجع به این موضوعات حرف بزنیم. اینطور نیست که بچه ها این موضوعات را ندانند. هفت شهر عشق رفته اند، دور زده اند، برگشته اند. ما یک وقت هایی می گوییم: نه نگو! گوش بچه ها باز می شود! یعنی چه؟ چشم و گوش می خواهد باز شود. بعد ما در ورود به این موضاعات، دائم عقب می افتیم. دائم تأخیر می کنیم. بعد کار سخت تر می شود. دوست عزیز می دانید چه چیزی هست؟ مثلا فکر کنید ما رفتیم پیتزافروشی، می خواهیم پیتزا بخوریم. چه نوع پیتزا می خوری؟ مثلا من فلان پیتزای ایتالیایی می خورم. بو پیچیده، اسید معده ترشح شده، می خواهیم پیتزای سس زده را برداریم بخوریم، بعد مامانم می گوید عزیزم! بدان که پنیر پیتزا از ۳ منظر برای جسم ما ضرر دارد!

مادر، پدر عزیزم! ممنون هستم که به فکر سلامتی کوفتی من هستی! تک تک لحظات شیرین زندگی من مُصِر هستی که سلامتی و روانم نغز نشود. این دقیقا اتفاقی است که در بچه ها می افتد. یکسری بچه ها دوست دارند راجع به فیلم ها صحبت کنند. بگذاریم خودشان حرف بزنند. یک سری بچه ها دوست ندارند. در فضای دیگر آنجا باید در مورد آن حرف زد. دوست عزیز می دانید قصه چیست؟ ما فکر می کنیم جوان ها را باید در ٢٠ یا ۲۲ سالگی آماده ازدواج کنیم اما باید آن ها را از ۱۳، ۱۴ سالگی برای ازدواج آماده کنیم. ۲۲ سالگی سن ازدواج اوست. این نکته مهمی است که ما باید از قبل آماده کنیم، نه وقتی که به آنجا می رسد. ببینید من الان دارم با شما صحبت می کنم. یکی از دوستان من را از پشت صدا می زند. من بر می گردم، مثلاً یک هندوانه می خورد توی صورتم! وقتی دارد می خورد، می گوید بگیرش و وقتی خورد توی صورتم، می گوید چرا نگرفتی؟! مرد حسابی! تو باید از قبل بگویی که من حواسم جمع باشد که بگیرم. نه این که پرت می کنی، بعد بگویی بگیرمش! من نمی توانم بگیرم. دوست عزیز نکته مهمی گفتید ولی نکته ظریفی دارد. ببینید ما بچه ها را برای ازدواج آماده می کنیم. الزاماً از سنین پایین در مورد ازدواج با آنها صحبت نمی کنیم، اما در مورد ویژگی هایی که برای ازدواج آماده شوند، ممکن است با آن ها صحبت کنیم. بلوغ روانی و شخصیتی برای ازدواج لازم است و باید قبلاً این اتفاق می افتاده، قبلا اینطور نشده تا ضربه آن را الان نخوریم. مسئولیت پذیری و تعهد و حیا باید از کودکی تقویت شود. اگر انجام نشود و بخواهیم یک دفعه یادشان بدهیم، جواب نمی دهد.

وقت بخیر؛ ان شاءالله که عزاداریهایتان قبول باشد، در مسیر خدمت به اهل بیت علیهم السلام پر توفیق باشید.