چرا گفتگوی چهره به چهره؟
تبلیغ یعنی چه؟
انواع تبلیغ


اعوذ بالله من الشیطان الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم

اَللهم کنْ لِوَلِیکَ الْحجهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ الساعَهِ وَفی کل ساعَهٍ وَلِیاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتى تسْکِنَه أَرْضَکَ طَوْعاً وَتمَتعَه فیها طَویلاً، بِرَحْمَتِکَ‏ یااَرْحَمَ الراحِمینَ.
اللهمَ صَلِ عَلَی محَمَدٍ وَآلِ محَمَدٍ وَعَجِلْ فَرَجَهمْ وَالْعَنْ أعْداءَهم أجْمَعِینَ

به نام خداوند همه مهرِ مهرورز
به نام خدای مهدی آفرین

سلام، وقت بخیر.
محضر تک تک شما بزرگوارانی که الان من در این گفتگوی چند دقیقه ای خدمتگزار آنها هستم و دوستانی که بعدا ممکن است از این طریق شنونده و بیننده این گفتگو باشند. ان شاءالله که ایام برای شما مبارک باشد. فرصت هایی که بر ما از این ایام میمون و مبارک گذشت، ان شاءالله توانسته باشیم به نحو احسن استفاده کنیم و فرصت های پیش رو را به بهترین نحو ممکن از آن بهره ببریم، به عنایت حجت خدا. از سلسله کارگاه های کوله پشتی مجموعه سفیران در خدمت شما هستم. امیدوارم که در این دقایقی که محضر شما انجام وظیفه می کنم، بتوانم خدمتگزار شایسته ای برای شما باشم و پس از طی شدن این چند دقیقه از هم بهره های بهتر و تجربه های خوبی برده باشیم. عادت داریم که هر وقت قرار است که در باب بهترین مخلوق خدا و زنده ترین خلق الهی صحبت کنیم، یعنی وجود ذی جود و نازنین ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ، این گفت و گو را و متبرک کنیم و میمون بسازیم به دعای بر آن وجود نازنین.

اما قبل از آن دلم می خواهد این دعا را با ذکر یک نکته عرض کنم. شاید دوستانی که از شهرهای مختلفی مثل تهران و اراک و اصفهان و … این نکته را می شنوند، بیشتر درک می کنند که ایامی گذشت بر ما که به خاطر آلودگی هوا، زندگی و نفس کشیدن در آسمان آن شهرها و شهرهای دیگر کم و بیش خیلی سخت شده بود. آدم واقعا تنگی نفس می گرفت و سردردها و عوارض جسمی و روحی فراوان به خاطر آلودگی هوا و وارونگی. بعد از چند روز و چند هفته ای که گذشت، همه ما حس کردیم که آسمان به خاطر بادها آبی تر شد و بارش هایی که اتفاق افتاد و لطف خدا که شامل حال همه ما شده بود، هم آسمان آبی تر و هم هوا و اکسیژن نفس کشیدنی تر شده بود. ریه های ما حال می آمد از این تنفس. به دوستی که رسیدم، در مورد این نعمت و این لطف خدا بعد از آلودگی سنگینی که بر بعضی شهرها حاکم شده بود، اشاره کرد که در این ایام به خاطر لطف خدا بابت وزش باد و بارش باران آلودگی هوا برطرف شده و البته درست هم می گفت. قطعاً رنگ آسمان و جنس اکسیژنی که داشتیم تنفس می کردیم؛ با رنگ آسمان و جنس اکسیژنی که در روزها و هفته های قبل از آن تنفس می کردیم و می دیدیم، خیلی فرق می کرد. ولی رفقا یک جمله ای به ذهن بنده رسید که من آن جمله را خرج آن دوستم کردم. گفتم راست می گویی که الان هوا صاف تر، رنگ آن آبی تر و البته اکسیژن آن هم خالص تر است نسبت به چند روز و چند هفته گذشته ای که همه کدورت ها و تیرگی های آسمان و هوا دست به دست هم داده بود تا ریه ها و تنفس های ما مخدوش شود؛ ولی بدان که آبی امروز آسمان و خلوص اکسیژن امروز بعد از آن آلودگی نسبت به آنچه که خدا برای آبی آسمان و خلوص اکسیژن تضمین کرده، امروز هم خیلی آلوده است. تعجب کرد. این حرف، حرف عجیبی است. چرا باید امروزی که آسمان آبی است و اکسیژن خالص تنفس می کنم، نسبت به آینده آلوده باشد؟ اصلا معنی ندارد. تعجب او از چشمانش پیدا بود. من هم برای اینکه زود در این حال نماند و او را از این حال در بیاورم، به او تذکر و نکته خودم را کامل کردم. گفتم آن چیزی که خدا تضمین کرده که قرار است بر آسمان عالم و بر دنیا آبیِ خالص باشد و اکسیژن خالص باشد، آن چیزی که خدا برای آینده تضمین کرده، آن زمانی که خدا زمین را میراث عباد از صالحان خود قرار می دهد، آن زمانی که ساز و کار زمین داری، ساز و کار زندگی و تعایش در این دنیا با چتر تضمین حکومت حجت خدا و ولیّ و جانشین خدا در زمین قرار است برپا شود، آن آبی آسمان و آن خلوص در اکسیژن جنس آن با امروز کلی فرق می کند. به او گفتم: رفیق اگر الان من و تو می فهمیم که امروز تنفس ما نسبت به روزهای آلوده قبل چقدر فرق می کند، بدان آن چیزی که خدا تضمین کرده و قرار است من و تو در سایه آن ساز و کار تنفس کنیم و رنگ آبی آسمان را به معنای واقعی ببینیم، حتماً آن روز خواهد آمد و فقط باید من و تو برای آن روز دعا کنیم. دعا کردن، رسیدن به آن روز، وظیفه امروز من و تو است که ببینیم و ببینند همه مخلوقات خدا که یک زمانی قرار است بیاید که در آن زمان هم اکسیژنی تنفس شود که تا قبل از آن هیچ وقت در تاریخ عالم آن اکسیژن تنفس نشده، و هم رنگی از آسمان خودش را نمایان کند و به رخ ما بکشد که هیچ وقت آن آبی چشم نواز تا قبل از آن چنین رنگی را به خودش ندیده باشد و امروز من و شما هم باید همین کار را کنیم. اگر قرار است که در این گفت و گوها و این کارگاه ها یک حسی پیدا کنیم که در آن حس هم خودمان، هم مخاطب را به نقطه ای از قله احساسِ به وجود و حضور حکومت تضمین شده و سلامت حجت خدا دعوت کنیم، آن حس را با دعای امروز خود و توجه به این دعا که دستان ما به سمت خدا باشد و از او رسیدن و آمدن و زود بودن زندگی در سایه حکومت حجت خدا را طلب کنیم، الان هم از آن موقع ها غیر از این نیست که باید از خدا طلب کنیم.

لذا خواهش من این است که در این شروع گفت و گوی چند دقیقه ای؛ یکی از مهمترین کارهای زندگی خود را با هم با توجه انجام بدهیم. به طلب ایجاد خواستگاه حکومت حجت خدا و گدایی به درگاه خدا برای رساندن و زود بودن آن زمان. لذا همه با هم با توجه هر جایی که هستیم و در هر حالتی یک دقیقه خود را جمع و جور کنیم تا این کار مهم را با خلوص و با توجه انجام بدهیم.

بِسمِ اللهِ الرّحمنِ الرّحیم
الحمدللهِ ربّ العالَمین اللّهُمَّ صَلّ عَلی محمّد و آلِ محمّدٍ وَ عَجّل فَرَجَهُم.
اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَ فی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً ‏وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.

اللّهُمَّ صَلّ عَلی محمّد و آلِ محمّدٍ وَ عَجّل فَرَجَهُم

عزیزان اینکه من در این مکان در محضر شما چند دقیقه ای را مفتخر شوم به گفت و گوی در باب حجت خدا و از تجارب خودم با شما در میان بگذارم و از دانسته های قلیل و اندکم به شما عرض کنم و از گفت و گو ها و تجارب شما بهره ببرم، مطمئن هستم که از بهترین ساعت های عمرم هست. هدف از برگزاری این گفتگو و کارگاه های قبلی از سلسله کارگاه های کوله پشتی هم همین است که ما برای خودمان و به اذن حجت خدا برای مخاطب خود فضایی را فراهم کنیم که توجه مخاطب و ما به امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف بیش از گذشته شود. خب چه بهانه ای بهتر از نیمه شعبان و چه دلیلی روشن تر و شیرین تر از میلاد مبارک آن عزیز و آن مرد نازنین محکم استوار پشتگاه شیعیانش، یعنی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف که همه این بهانه ها دست به دست هم بدهد تا ما دقایق بیشتری از زندگی مادی و معنوی خود را به حجت خدا پیوند بزنیم. ما در این کارگاه قرار است با هم این گفت و گو را انجام بدهیم که میزان اثرگذاری تبلیغ یا رساندن پیام توجه به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در جامعه مخاطب چه طوری است؟ و ما چگونه می توانیم این کار را در حد وسع مان انجام دهیم؟ عنایت داشته باشید اگر از همه ما بپرسند یا این امکان را برایمان فراهم کنند که اگر قرار باشد خدا به ما مال بدهد (منظور از مال، اسکناس، پول و سکه است، دارایی مادی است که ما می توانیم با ان معیشت از خودمان تا دیگران را تأمین کنیم)، دقت کنید من و شما که الان داریم این گفتگو را می شنویم و انجام می دهیم، چه در حال حاضر، چه عزیزانی که بعداً رزقشان قرار می گیرد که این گفتگو در مورد حجت خدا را ببینند، اگر به من و شما یک امکان، یک مال فراوان، یک پشتوانه مادی قدرتمند داده شود که بتوانیم دیگرانی از مستمندان اطرافیانمان را با آن مال و آن پشتوانه مادی حمایت کنیم و گره های کور زندگیشان را رفع، چاله های زندگی شان را پر کنیم، تعایش سخت و پر مشقت آنها را به عافیت تبدیل کنیم. آیا این حسی هست که من و شما آن را رد کنیم؟

من می گویم اصلا اینجوری نیست. یعنی چه شما، چه بنده، به هر کسی که از او این سؤال شود که دوست داری به تو یک دارایی برسد که با آن بتوانی چتر حمایتت را بر خانواده ها و افراد در کنارخودت که در معیشت مادی شان به مشقت خوردند، کمک کنی؟ کسی هست این حس را رد کند؟ این امکان را نپذیرد؟ حاشا و کلا! بعید می دانم. اگر طرف آدم پر غرض یا با غرضی باشد، رد کند. ولی من اطمینان دارم که همه من و شما که حداقل اینجا جمع شدیم، از این امکان بهترین فرصت و استفاده را می بریم. حالا فرض کنیم که این پشتوانه مادی که قرار است فراهم شود. انتها هم نداشته باشد. یعنی کسی که امکان این پشتوانه را برای ما فراهم کرده، می گوید: آقا فقط بگرد دنبال آدمای ضعیف و پر مشقت و با زندگی پر چاله که با این امکان مادی و با این پشتوانه و کوله بار، پولی که من به تو دادم و برای تو گذاشتم، فقط گره های زندگی این ها را باز کنی. هر وقت هم که رو به کاهش بوده، فقط دستورش را به من بده. تو از خودت هیچ خرج نکن. من حاضرم که بیایم این پشتوانه خرج شده را دوباره تجدید و تقویت کنم. کار تو فقط این است که بروی و به دیگران برسانی. واسطه و رابطه باش. چه کسی است که این پیشنهاد را رد کند؟ چقدر حس خوب به انسان می دهد. همه ما اینجوری هستیم. قرار باشد که یک کاری انجام بدهیم که سنگ از جلوی پای کسی برداشته شود، چوب از لای چرخ کسی در بیاید که او با عافیت بیشتر به زندگی اش ادامه بدهد. حس خیلی خوبی است. حالا که خودمان را بزرگ کنیم، چه برای دیگری باشد، من کاری به هدف و نیت او ندارم ولی همین حس بزرگداشت دیگران با امکان کمک به آن ها خیلی حس خوبی به انسان می دهد. یک سؤال؟ اگر قرار باشد از تأمین معیشت و پر کردن چاله های زندگی مادی مردم چنین حسی داشته باشیم، به نظر شما اگر خدا به ما امکان هدایت انسان ها و مخاطبان و اطرافیانمان را بدهد و ما از این امکان بخواهیم استفاده کنیم، چه حسی پیدا می کنیم؟ خیلی وقت ها ممکن است ما امکان مالی برای حمایت و کمک به رفع گرفتاری دیگران نداشته باشیم، ولی همین که توانستیم یک نفر که با مشکل معیشتی سختی مواجه است، شنونده خوبی برای او باشیم، به ما خیلی حس خوبی داد. حتی بیشتر از آن که بتواند با امکان مادی، اصل مشکل مخاطب ما را حل کند. فقط این که ما شنونده خوبی باشیم، چه برسد که ما پا را فراتر از مسئله مادی برداریم، چتر حمایت مان را از این دنیا بیشتر و بزرگتر باز کنیم. زوم لنز دوربین را آنقدر را باز کنیم که به یک نقطه ای برسیم که فقط پشتوانه و حمایت مالی از مخاطبی که گرفتار شده را نبینیم. بلکه خدایا امر هدایت، راهگشایی، دستگیری از نیفتادن در چاه ضلالت را ما قرار بده. این یک حس عجیب و غریبی است. حالا ممکن است که من امکان مادی خاصی هم نداشته باشم، دقت کنید حتی در این حد! می خواهم یک مثال متنوع بزنم که همه ما با هم نسبت به گفتگوی امروز هم فکر و هم فضا شویم، باید در یک نقطه قرار بگیریم تا ان شاءالله شروع کنیم به اوج گرفتن. فرض کنید شما در خیابان با شخصی مواجه می شوید. یک عزیزی به من مراجعه می کند. آن کسی که دارد یک انتخابی می کند، ولو به خرید یک کالای مادی، من میبینم راه رسیدن به آن کالای مادی برای رفع نیاز آن مخاطبی که با او مواجه شدم، راه اشتباهی است. آقا، خانم از این نخری ها؛ جنس این تقلبی است. قیمت اصل را می گیرد، حتی بیشتر از قیمت اصل را هم می گیرد. برو سراغ آن مغازه دار و فروشنده، من او را می شناسم. به اجناس او مطمئن هستم. جنس های او اصل، قیمت آن به روز و درست است. در قیمت خود اجحاف نمی کند.

وقتی می بینم مخاطب من، از این انتخاب راه اشتباه برای رفع نیاز مادی او دست کشید، رفت به سمت آن راهی که من تجربه اش کرده ام، ایمان دارم درست است. می دانم راه پر ضرر یا با ضرر نیست. می دانم منفعت او در آن راه است. فقط برای انتخاب یک کالا، چه حسی به من دست می دهد؟ اگر مخاطب با من همراه شد و رفت سراغ آن فروشنده ای که حق فروشندگی اش را ادا می کند، حس هدایت یک نیازمند بابت یک مسئله کوچک معیشتی که راه رسیدن رفع به آن نیاز را اشتباه می رود، من او را از آن راه بر می گردانم، می گویم به سراغ فلانی برو. هم جنس اصل و هم قیمت مناسب را بگیر. خیلی حس خوبی است. برای این که قطعا در آن لحظه هیچ منفعتی ندارد. ولی همین که طرف مجاب شد، من اغنا شدم که او را به هر دلیلی از اشتباه در بیاورم، از آشنایانمان، فامیل هایمان، از رفقایمان است، کاری به دلایل اقدام خودم ندارم ولی همین که اقدام می کنم که او از انتخاب اشتباه دست بکشد، به سراغ راه درست برود، خیلی من را به آسمان می برد.

هم آن جا نقطه پرتاب من به سمت معنویت است. ولو اینکه من یک کار مادی انجام دادم. لذا می خواهم بگویم اگر یک روز امکان مالی برای من فراهم شود، چه حسی در دستگیری دیگرانی که ضعیف هستند، پیدا می کنم. اگر این امکان در هدایت آن ها باشد، از دست کشیدن از یک تفکر اشتباه، از توسل و چسبیدن به یک راه درست که فکر درستی را در مخاطب و من ایجاد کند، قطعا کاری بالاتر از این کار نیست. همه شما شنیدید، دارم برایتان نقل بر مضمون می کنم. آن روایت از امام معصوم علیه السلام که حضرت فرمودند: اگر من و شما اسباب هدایت یک مخاطب، یک بنده خدایی یک مخلوقی از مخلوقات خدا شویم، از راه ضلالت و گمراهی و سیاهی به نور برای ما که واسطه، عامل، رابط بودیم، رابط در آمدن آن مخلوق از مخلوقات الهی یا آن بنده از بندگان خدا، از ظلمات به نور، (امام معصوم علیه السلام فرمود) برای من رابط و عامل این اتفاق و این ایجاد ارتباط، بهتر است از آنچه که خورشید در عالم از شرق طلوع می کند و در غرب غروب می کند و بر آن می تابد. مثال بسیار جالبی است. یعنی حضرت روی چیزی دست گذاشته اند که در اهمیت و والایی و قله بودن هدایت دیگران، بالاتر از آن مثالی وجود ندارد.

حیات عالم به وجود خورشید است. همین خورشیدی که روز طلوع می کند و شب غروب می کند. من باب یادآوری عرض می کنم که اگر قرار باشد در زمان طلوع و غروب خورشید کمترین خللی ایجاد شود، چه اتفاقی می افتد؟ در عالم سنگ روی سنگ بند می شود؟ قطعا نمی شود! بعد حجت خدا این مثال را برای من و شما می زند که به ما برساند: آهای کسی که قرار است در دامان ولایت من بمانی، یکی از راه های ماندگاری خودت این است که عامل و رابط و واسط شوی که دیگران را از راه اشتباهشان در بیاوریم و به دامان پر مهر من بیاوری.

این کار تو مثل این است که صبح خورشید طلوع کند و تا شب که غروب می کند، همه آن چه که به نور و گرما و وجود خورشید نیاز دارند که اگر ذره ای بالا و پایین شود، همه چیز به هم می ریزد، کار تو از این فعلی که خورشید به اذن خدا انجام می دهد، اثربخش تر است. ما امروز می خواهیم راجع به این موضوع صحبت کنیم. برویم سراغ اصل موضوع: این راه چیست؟

در سلسله کارگاه های کوله پشتی، کارهای مختلفی را مرور می کنید. برای نیمه شعبان که تولد یک آقای خوشگل و نازنین، حجت خدا، اعلی حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است. در همه این کارگاه ها بی خرج ترین و کم هزینه ترین کاری که نیاز به هیچ تخصص و ارتباط و تعامل اجتماعی ندارد و ما می توانیم امشب با هم درباره آن گفت و گو کنیم و در بزرگداشت و در اقدام به بزرگداشت میلاد امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف از آن استفاده کنیم، همین موضوع تبلیغ است.

انجام تبلیغ: تبلیغ یعنی ابلاغ و رساندن. پس یک فرستنده و یک گیرنده دارد. فرستنده قرار است به گیرنده یک محتوا را منتقل کند. (پروژه تبلیغ) با انواع تبلیغات در حیطه زندگی و تعایش هم آشنا هستید که من نمی خواهم وارد این انواع شوم. فقط می خواهم بدانم بین من و شما، مفهوم و فضای تبلیغ یکسان است. پس فعل فرستنده انتقال پیام، از سمت خودش به سمت گیرنده است. تبلیغ باید یک شاخص داده باشد که ما از رسول خدا صلی الله علیه و آله یاد گرفته ایم. (که به نظر بنده که در جمع شما کمترین هستم) ما قدرتمندتر و متخصص تر از رسول و حجت خدا که ادب شده به آداب الهی توسط روح القدس است نداریم. برای همین است که قله تبلیغ و اثرگذاری را فتح کرده اند. واقعا ما مثل رسول خدا صلی الله علیه و آله در این حیطه نداریم. پروژه مهمانی و فستیوال غدیر را که ایشان بعد از حجه البلاغ که در سال پایانی عمر شریفشان اجرا فرمودند را ببینید. تمام تکه های آن پروژه در تأثیرگذاری تبلیغی است و مهمترین مأموریتشان را در طول بیست و سه سال دعوت که ابلاغ پیام ولایت جانشینان شان است را با کلام انجام می دهند. اثر گفتگو و کلام چیست و بالاترین شیوه اثرگذاری تبلیغ همین گفت و گو است. مسیحیت در آفریقا، در بیست و دو سه سال گذشته با همین تکنیک گفتگو و ایجاد ارتباط تبلیغی و چهره به چهره با مخاطب، چه بلایی سر اعتقادات جمعیت آفریقا آورد و نزدیک به پنجاه درصد آن ها را در جرگه و حیطه مسیحیت وارد کرد. راجع به این ها نمی خواهم امروز صحبت کنم. الان آمدم بگویم چه کار کنیم که این راه اثرگذارتر باشد.

در بین جمعی از رفقای متخصص این امر که من شاگردیشان را می کردم، این گفت و گو شکل گرفت که کلام بهتر است یا سکوت؟

یک عده در جمع دوستان می گفتند چه خبر است؟ آن قدر راجع به این موضوع که بیایید و گفتگو کنیم، صحبت نکنید. کمی سکوت کنید! روایات را ببینید که چقدر راجع به سکوت فرموده اند. یکی از بزرگترها با یک روایت جواب این نکته را داد. خیلی هم قشنگ بود. از امام معصوم علیه السلام پرسیدند: سکوت بهتر است یا کلام؟ و حضرت خیلی با تکنیک و زیبا جواب دادند و این بود که هر کدام معایب و هرکدام مزایا و نقاط قوتی دارد. ولی خود شما اگر قرار باشد در باب محاسن و فضیلت یا معایب و نقاط قوت سکوت توضیح دهید و مخاطب را قانع کنید، از چه چیزی باید استفاده کنید؟ از کلام! و این اهمیت کلام را می رساند که ما بتوانیم با مخاطب ارتباط کلامی برقرار کنیم. همه شما می دانید در هر حیطه ای که تخصص شغلی و کاری شما است، چه بانوان محترمی که خانه دار هستند که مرحبا به ایشان، چه آقایانی که مخصوص کارهای تخصصی و شغلی خودشان مشغول هستند، اگر نتوانید خودتان را پرزنت کنند و اگر نتوانیم مفهوم و منظورتان از تخصصتان را با کلام با مخاطب در میان بگذارید، قطعا جامعه مخاطبی که مشتری آن تخصص ما می شوند، هر روز و هر روز کوچکتر می شود. و این در باب موضوعات دینی هم مستثنی نیست. از یکی از راه های اثرگذاری بر مخاطب در طول سال و در همه مناسبت ها من جمله با فضیلت ترین و شادترین روز تاریخ مان که روز میلاد امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است، صحبت می کنیم، بدون نیاز به خرج و سرمایه مادی و پشتوانه اجتماعی و روابط اجتماعی و … فقط خودم و خودم. کافی است نسبت به این مهارت و این حوزه تکنیکی تبحر و تجربه پیدا کنم تا بتوانم قدم های کوچک و البته مؤثری را در باب وظیفه نسبت به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بردارم. ما درباره این تکنیک می خواهیم صحبت کنیم.

تکنیک تبلیغ اثرگذار، ایجاد ارتباط کلامی و گفتگوی دو نفره، اگر قرار باشد که شما برای نیمه شعبان کاری مهم و بزرگ، از هر جهت مادی و معنوی انجام دهید، یک نکته وجود دارد. به تنهایی ممکن است نتوانید این پروژه را انجام دهید ولو همه امکانات را داشته باشید. مثلاً قرار است برای سحر نیمه شعبان جلسه ای برگزار شود، پروژه ای اجرا و مخاطبینی را جمع کنید، در فضای قبل از اذان صبح نیمه شعبان با هم به آسمان ها سعود کنید. یک حس معنوی بلند بالا بگیرید. خب مکان، امکانات مالی را هم دارید. روابطی را هم که بتوانید عواملی را کنار هم بچینید که یک فضای خوب و مثبت بهتری را برای مخاطب فراهم کنید، دارید. خب اگر دست روی دست گذاشتید، دست به سینه گرفتید و همه عوامل را روی کاغذ نوشتیم، اتفاقی می افتد؟ من فکر می کنم اتفاقی نمی افتد! پس ما لازم است که با دیگران تعامل و امکاناتمان را خرج کنیم. هزینه هایی را بدهیم که در پی این هزینه ها و این خرج ها، آن اتفاق میمون و مبارک در سحر نیمه شعبان بیفتد. حواسمان هست که برای اینکه این اتفاقات میمون و مبارک بیفتد، ما مجبور به گرفتن ارتباط با مخاطب از طریق کلام هستیم، ما قرار است که امشب راجع به این موضوع صحبت کنیم. بگوییم این ارتباط کلامی، چه امکان برگزاری جلسه سحر نیمه شعبان داشته باشم، چه نداشته باشم، چه امکان گرفتن جشن کودک و بزرگسال و نوجوان در صبح نیمه شعبان داشته باشم یا نداشته باشم، چه امکان شرکت در کمپین هر خانه یک پرچم را داشته باشم یا نداشته باشم، با همین زبان و با همین دقت در ادبیاتی که می خواهم استفاده کنم، می توانم یک شهر را تکان بدهم. مثلاً بروم سراغ کانتکت های تلفن موبایلم، دفترچه تلفن همراهم، ببینم با چه کسانی می توانم ارتباط کلامی برقرار کنم که با مقدمه ای که می چینم و آن پلی که برای نیمه شعبان می خواهم بزنم، هزار اسم که در دفتر تلفن من هست، صد اسم را انتخاب کنم، به پنجاه نفر زنگ پنج دقیقه ای از حالا تا چند روز به نیمه شعبان بزنم. ده نفر آن ها یک تکانی می خورند، یک پرچمی درب منزلشان نصب می کنند. یک موکبی برای ایام پذیرایی نیمه شعبان برپا می کنند. حتماً این اتفاق می افتد. باور کنید. اینقدر مردم و همه ما گرفتار هستیم. واقعاً ممنونِ دوستان گروه سفیران بابت این موضوع هستم که دغدغه شان در این روزها سوای اینکه خیلی از کارهای شخصی خودشان را کنار گذاشتند، همین است که به ما یادآوری کنند چند روز بیشتر تا نیمه شعبان نمانده. نکند که در نیمه شعبان که می آید و می رود، تو فقط مهمان باشی. لذا ممکن است پروژه های مختلفی انجام شود. ممکن است هم که نه، من فقط با ارتباط کلامی که با انواع مخاطب می توانم برقرار کنم و با آن ها پیوند قوی ایجاد کنم، بازساز و کاری که امشب پیشنهاد می دهیم، آن ارتباط کلامی منجر شود. من شاید نتوانم یا نداشته باشم اما برای کسی این کار خوب است که ممکن است از امکانات اجتماعی و مادی هیچ چیزی نداشته باشد. خودش باشد و یک دفتر تلفن موبایلش، یا تلفن محل کار یا خانه اش،کمتر از این که نمی توانیم بگوییم هیچی نداریم که کاری برای نیمه شعبان انجام بدهیم. حتماً همه ما این حداقل را داریم. فقط با ایجاد ارتباط می توانم شهر را تکان بدهم. خودم به تنهایی با چند تماس تلفنی، چند تماس حضوری، البته با تکنیکی که عرض می کنم. یک مثال بزنم: درود خدا بر ششمین پیشوای رئوف عالم، امام جعفر بن محمد الصادق علیهم السلام که مثال را از زمان ایشان می زنم، الان ما خوب می شنویم، می بینیم برای ما تاریخ می گویند، می خوانیم آدم هایی که در زمان امام ششم یا اجداد مطهرشان یا فرزندان نازنینشان زندگی می کردند، سه دسته بودند. شاید هم بیشتر ولی من مردم آن زمان را سه گروه کردم: یک عده بودند که در زمره آدم های سفید اطراف امام صادق علیه السلام بودند. اینها جامعه سفید حضرت بودند. مثل جناب هشام. خیلی از ایشان تعریف شنیدیم که با آن سن و سال او در اوصافش آمده که تقریباً ۱۴ یا ۱۵ سالش بوده، هنوز مردانگی پشت لب یعنی سیبیل او در نیامده بوده، بچه سال بوده، مرد جا افتاده، چند دهه از زندگی او گذشته نبوده، وقتی وارد جلسه می شود، امام صادق علیه السلام تمام قد برمی خیزد و او را در کنار خود می نشاند و چقدر از این یار نازنین تجلیل می کند. این ها یک دسته بودند. مانند هشام. به کم یا زیاد بودن کار نداریم. ما همیشه وقتی اوصاف هشام را می خوانیم و می بینیم، چه می گوییم؟ می گوییم رحمت خدا بر هشام، آفرین بر هشام! خدایا ما را مثل هشام از زمره یاران حجت خدا قرار بده. مگر غیر از این است؟

یک جامعه سیاه عده بودند. مثل ابوحنیفه، برعکس هشام صاف آن طرف رودخانه. از ابوحنیفه پرسیدند در سجده نماز چشم مان باز باشد یا بسته؟ نقل است که ملعون خبیث اعلام کرد که ببینید جعفر ابن محمد چکار می کند. هر کاری انجام داد، شما عکس آن را انجام دهید. این از خباثت این آدم است. از سیاه دلی اوست.

این ها جامعه سیاه آن زمان بودند. ما که الان وصفشان را می شنویم، چه می گوییم؟ خدا لعنتش کند. خدا او را نبخشد و از او نگذرد. قطعاً به نیکی از او یاد نمی کنیم.

جامعه دیگری هم در آن زمان وجود داشته که حد وسط بوده اند. امروزه به آن جامعه خاکستری می گوییم. آهسته می رود، آهسته می آید که نفتی نشود. یعنی نمازش را مثل امام صادق علیه السلام می خواند، به امامت حضرت هم اعتقاد دارد. هر وقت هم حضرت را از دور یا نزدیک ببیند، عرض ارادت هم می کند ولی با آن جو خفقانی که منصور ملعون در آن روز برای حضرت و خانواده و دوستان ایشان فراهم کرده، خیلی در خانه حضرت پیدایش نمی شد! چه برسد به اینکه یقه چاک دهد، به گفتگو برود و مناظره و دفاع از حجت خدا، تبلیغ حجت خدا، آدم بینابین بوده. جامعه خاکستری الانی که ما اینجا نشسته ایم و احوالات آن آدم ها را در آن زمان با هم گفتگو می کنیم، واقعاً عمق قلبمان دوست داریم کدامیک از آنها باشیم؟ بعید می دانم ما که اینجا حضور داریم، از دسته دوم و سوم، خاکستری و سیاه باشیم. سیاه که الحمدالله هم نیستیم. خدا به حق این ایام مبارک در نسلمان سیاه نسبت به جامعه، سیاه و دل سیاه نسبت به حجت خدا قرار ندهد، ولی ممکن است مشغله ما یا معیشت ما کاری کند که از جامعه خاکستری شویم. مثلاً نیمه شعبان بیاید و برود، من حتی یک جفت کفش از کفش های میهمانان جشن نیمه شعبان حجت خدا را جفت نکردم! این خیلی بد است برای من و شما که اینجا هستیم و راجع به این موضوع می خواهیم حرف بزنیم. چه چیزی بد است؟ نه اینکه ما این کار را نمی کنیم، اینکه ما این حسمان در انتقال مفهوم، گوهر بودن خدمت کردن به حجت خدا، مخصوصاً در ایام نیمه شعبان را با کسی به اشتراک نگذاریم. ما دوست داریم از آن جامعه سفید هشامی ها باشیم. آرزویمان است که خودمان و نسلمان از کسانی باشیم که اگر پانصد سال دیگر عده ای نشستند و امروز را بررسی کردند که در زمان غیبت حجت خدا عده ای از مردمان بودند که دغدغه شان این بود که برای امام زمانشان به هر بهانه ای در طول سال، من جمله قله آن بهانه ها یعنی میلاد امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف کاری کنند و دیگران را به آن کار تشویق کنند. ما قطعاً دوست داریم جزء این آدم ها یاد شویم. جزء کسانی که بیخیال این موضوع بودند، صرفا مهمان و خوشحال هستند. موکبی کنار خیابان باشد، اسم مبارک حضرت بالای پرده ای باشد و سرودی برای ایشان پخش شود، سینی شربت و شیرینی پخش شود، دوست دارد مهمان باشد. از ما این را نخواستند. ما باید بتوانیم هرچه که می شود از آن جامعه خاکستری جدا کنیم. انسان ها را جدا کنیم و آن ها را در جامعه سفید بیاوریم.

جامعه سفید: کسانی هستند که اعتقاد به حجت خدا دارند و هم در جهت زیاد شدن یاران و انصار حضرت تلاش های مختلفی انجام می دهند که ما می گوییم مؤثرترین راه تلاش و البته بی خرج ترین راه تلاش، انجام دادن تبلیغ تأثیرگذار است. نکته ای را بگویم: قرار نیست ما برای عالم تعیین تکلیف کنیم و بگوییم ما می خواهیم دست انسان ها را بگیریم. از این جامعه خاکستری بیخیال جدا کنیم و آن ها را وارد جامعه سفید کنیم که آن ها دغدغه حجت خدا را پیدا کنند.

چه در خودشان و چه با دیگران اشتراک بگذارند. ما چه کاره ایم؟ «یَهدی مَن یشاء» فعل، فعل خداست. ما این وسط قرار است واسطه باشیم. تکلیف آدمای این عالم را چه کسی تعیین می کند؟ امام یازدهم، یازدهمین رئوف پیشوا، ابالمهدی، حضرت امام حسن عسکری علیه السلام تکلیف من و شما را در این ایام و مقطع زمانی که ما الان زندگی می کنیم، ایام و روزها و مقطع زمانی غیبت حجت خدا عجل الله تعالی فرجه الشریف را معلوم کرده، کجا؟ آن جایی که احمد بن اسحاق قمی۸ ، رحمت خدا بر این یار امام یازدهم، با چه مشقاتی در خفقان آن دوره حکومت عباسی، حاکم زمان امام حسن عسکری علیه السلام خودش را به حضرت می رساند. و از فرزند و حجت بعد از ایشان سؤال می پرسد. این در چه زمانی است؟ زمانی که حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف فرزند امام حسن عسکری علیه السلام به دنیا آمده اند و عبارت روایت این را می رساند که حضرت یک کودک خردسال بودند. نشان می دهد از نزدیکترین یاران امام حسن عسکری علیه السلام تا سه، چهار سال بعد از میلاد حجت خدا، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بی خبر از وجود حضرت حجت خدا بوده اند که این از عمق خفقان را نشان می دهد. از حضرت می پرسد که من می خواهم قلبم نسبت به حجت بعد از شما مطمئن شود؟ چه می خواهم بگویم؟ تکلیف ما را امام حسن عسکری علیه السلام معلوم کرده، من و شما هنر کنیم و از این وادی نجات پیدا کنیم، و رابط یا وسیله شویم برای این که افراد از جامعه خاکستری به چامعه سفید بیایند.

باید کلاهمان را بالا بیاندازیم. حضرت تا سؤال احمد اسحاق را شنیدند، نقل به مضمون است در کتاب اصول کافی، کتاب الحجه در چندین صفحه این مطلب ذکر شده؛ حضرت تا عرض احمد ابن اسحاق را شنیدند، به اتاقی رفتند و دقایقی بعد برگشتند. چشم احمد بن اسحاق به جمال نورانی، پر انرژی، پر قوت، بی مثال و بی بدیل همچون ماه حجت خدا روشن شد. دید یک نوجوان، غلام (که در کلام عرب به کودک سه، چهار ساله می گویند) روی دوش امام حسن عسکری علیه السلام نشسته، حضرت با ایشان به اتاقی که احمد ابن اسحاق از قم آمده که این سؤال را بپرسد و البته کارهای دیگر هم داشتند، تشریف آوردند. حضرت را در کنار خودشان می نشانند. احمد بن اسحاق چند سؤال داشت که آنها را از امام حسن عسکری علیه السلام می پرسد. حضرت امام حسن عسکری علیه السلام می فرمایند: از فرزندم بپرس، سؤال ها را می پرسد، حضرت جواب های بسیار می دهند که در مقدمه جلد اول کتاب مکیال المکارم مرحوم فقیه احمدآبادی این روایت آورده شده، که احمد سؤالاتی را که می پرسد، حضرت جواب ها را حواله می فرمایند به امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و ایشان پاسخگو خواهند بود، و چه جواب های خوبی. سؤال و جواب ها را مطالعه کنید. اما امام حسن عسکری علیه السلام در وصف دوران امامت فرزندشان امام عصر علیه السلام جملاتی دارند که این جملات خیلی تکان دهنده است، برای این می گویم که امام عسکری علیه السلام تکلیف را معلوم کرده، همه ما، تمام بچه های دنیا، سفیران و … تلاش کنند، وسیله شوند، از این وصفی که امام حسن عسکری علیه السلام فرمودند، نجات پیدا کنیم. هیچ کس را هم استثناء نفرمود. هرکس که بعد از حجت خدا برای ما محترم است، علما، مراجع، صلحا، هر کسی که فکر کنید. امام عسکری علیه السلام استثناء نفرمودند. به احمد ابن اسحاق فرمود: این فرزندم وقتی به امامت می رسد، زمان امامت او به مثابه و شبیه دورانی است که آن دوران در غیبت است، غیبت او مثل یک میدان هلاک کننده است.

عبارت آن این است، احمد والله و جالب است امام و حجت خدا وقتی قرار است فرمایشی را به یکی از اصحاب و یاران به شدت نزدیکش بگوید که می داند این صحابی دارد می شنود، در کلام و فرمایش امام حتی سر سوزنی شک ندارد! چه می شود که امام یازدهم من و شما به این حس می رسد که تا آخر دنیا را می بیند. می بیند و می داند یک افرادی وجود دارند که ممکن است از این نکته غفلت کنند. می آید برای احمد بن اسحاق که ارسال کننده این پیام امام یازدهم به من و شماست، قرار است صدایش در طول تاریخ بپیچد، سه بار قسم جلاله می خورد. چه می خواهد بگوید؟ احمد که از خودتان است! نه، قرار است صدایش به من و شما و به آیندگان برسد. لذا امام چاره ای نمی بیند. یکی از دلائش این است که من و شما به عمق اهمیت فرمایش حضرت پی ببریم، و سه بار قسم می خورد.

ان عبارت چیست؟ «وَاللَّهِ لَهُ (برای فرزندم) لَیَغیبَنَّ غَیبَهً». قسم اول : «وَاللَّهِ» تأکید دوم «لام» لَیَغیبَنَّ و تأکید سوم: «ن» تأکید پایان این فعل، «وَاللَّهِ لَهُ لَیَغیبَنَّ غَیبَهً» احمد، احمدها، آهای انسان هایی که قرار است در طول تاریخ صدای من را بشنوید، حواستان باشد برای فرزندم غیبتی است که هیچ گریزی از این غیبت نیست که امام برای آن قسم خورده.

«غَیبَهً لا یَنجو فیها مِنَ الهَلَکَهِ» حضرت می فرمایند: این دوران غیبتی که در دوران امامت حضرت اتفاق می افتد، شبیه به جایی است که هر کسی داخل آن باشد، هلاک می شود. چرا؟ «لا یَنجو فیها مِنَ الهَلَکَهِ» عرض کردم از حجت خدا یک پله پایین بیاییم، هر چه قدر فاصله است، هیچ شخصی مستثنا نیست. همه را در بر می گیرد. هرچه انسان در این عالم بیاید و برود و در دوران غیبت حجت خدایی که امام یازدهم برای فرزندشان فرمودند، قرار بگیرد، هلاک می شوند. «لا یَنجو فیها» احدی نجات پیدا نمی کند، «مِنَ الهَلَکَهِ» از این هلاکت دوران غیبت، هلاکت چیست؟ حتما باید دور از جان شما و من و خانواده هایمان و همه شیعیان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف فرض کنیم، می رویم با یک تریلی شاخ به شاخ شویم! انا لله و انا الیه الراجعون خب اینکه کمترین حد هلاکت است. همین که اینقدر من و شما به مشغله دنیا و ساختن زندگی مادی گرفتار شویم. رفقا، ببینیم آدم ها در زمره و جرگه دوستان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بودن، گرفتار ساختن، زندگی مادی شدن، شب و روز که می گذرد، اصلا حواسش نیست نیمه شعبان آمد و رفت. ایام شب های قدر بوده، میلاد امام مجتبی علیه السلام می شود یک کارهایی انجام داد. نه؛ اصلا از این ها بیاییم بیرون. بحث من مناسبتی نیست. دستگیری از شیعیان مستمند امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف چقدر دل حضرت را خوشحال می کند؟ اول عرضم گفتم. چقدر حس خوب به ما می دهد وقتی ما عامل نجات یکی از بدبختی و مشقت زندگی مادی اش باشیم. خوشحالی حجت خدا وصف ناپذیر است از این که ما بتوانیم گرفتاری های بچه شیعه را حل کنیم. چقدر آدم می آید و می رود در این عالمی که در غیبت حجت خداست؟ هلاکت یعنی این! یعنی صبح شب شود، شب هم صبح شود، من و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هیچ! این بالاترین هلاکت است. در امر هدایت خودم و خانواده ام، در امر هدایت مخاطبان و اطرافیانم قدم مؤثری برندارم، من هلاکتی بالاتر از این برای خودم متصور نمی شوم.

بعد امام عسکری علیه السلام فرمود: هرکس در این عالم بیاید و بخواهد برود، در این مهلکه هلاک می شود. الا یک استثنا گذاشته، نه دو راه فرار از این مهلکه، یک استثنا بیشتر وجود ندارد و آن استثنا این است که هر کس قرار است از این دره پرُ مهلکه رد شود. در این وادی وانفسای پر مشقت منجلاب آخرالزمان، در این مرداب پایین کشیده نشود، باید خدا به او دو بال بدهد، باید دو بال داشته باشد.

پس هر کسی احساس خطر کرد که در این مهلکه نابود نشود، باید دو بال پیدا کند. این دو بال امام عسکری علیه السلام فرمود: اِلا استثنا کرد آن کسی که قرار است از غوطه ور شدن در ورطه مهلکه آخرالزمان نجات پیدا کند. به دو بال «إِلَّا مَنْ ثَبَّتَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى الْقَوْلِ بِإِمَامَتِهِ» آهای کسی که می خواهی در مهلکه دوران غیبت حجت خدا نیست و نابود نشوی، از صحنه روزگار محو نشوی، باید دو کار انجام دهی. یک ثبات قدم در قول به امامت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و فرزند امام حسن عسکری علیه السلام، باید در قول ثبات قدم داشته باشید. می توانی بگویی این قول یعنی گفتگو که حداقل آن است و بالاترین قله معنای قول یعنی باور به امامت حضرت. الان او را نمی بینی؟ خب نبینی. مگر او حجت حی زمان نیست؟ که هست. باید با امامتش صبحت را آغاز کنید و خورشید برای تو طلوع کند و با امامتش شب پایان زندگی روزمره آن باشد و خورشید برای تو غروب کند. پس بال سمت راستی که حجت خدا بابت وجودش قسم خورده که اگر آن را نداشته باشیم، حتما در این منجلاب و مرداب فرو می رویم، ثبات قدم در اعتقاد و باور به امامت حجت خدا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف تازه است. فاعل آن چه کسی است؟ دقت کردید «ثَبَّتَهُ اللَّهُ» خدا باید من و شما را ثابت قدم نگه دارد. اگر بهانه کارگاه کوله پشتی سفیران باشد، من به تکاپوی برای بزرگداشت نیمه شعبان می افتم، دارم به خدا این آینه را نشان می دهم که من می خواهم در راه قول به اعتقاد نسبت به امامت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ثابت قدم باشم. خدایا کمکم کن! تو باید من را ثابت قدم نگه داری. من چه چیزی می فرستم؟ برای شرکت در این کارگاه است. من چه قدمی برمی دارم؟ دو تلفن به چند نفر برای بزرگداشت نیمه شعبان، بال اول ثبات قدم در اعتقاد به امامت حجت خدا. بال دوم «وَ وَفَّقَهُ» خدا به آن افرادی که بال اول پیدا کرد، به او یک بال دومی هم بدهد؛ آن هم توفیق در چه چیز است؟ «لِلدُّعَاءِ بِتَعْجِیلِ فَرَجِهِ رفقا این دو بال را نداشته باشیم، تمام عمرمان را نماز و روزه بخوانیم، اعمال مستحبی انجام دهیم ولی حواسمان به حجت خدا و امامت، امامتش در الان دوران غیبتش نباشد و دعای بر فرج او، زمزمه زبان و قلب و فکر من و خانواده ام، شما و خانواده تان نباشد، همه کارهای خوب را باید روی طاقچه دیوار بگذاری. از تو دستگیری نمی کند، چون امام یازدهم فرمود و بابت آن قسم خورد. لذا هر کاری می کنید، هر اقدامی انجام می دهید، چه در نیمه شعبان، چه در مناسبت های دیگر، چه در طول سال باید منجر به دو یادآوری برای من و مخاطبم باشد. توجه به امام که الان امام است و به قول دوست عزیز استاد بزرگوار الان موجود است. قبلاً که به دنیا نیامده بود، به حجت خدا موعود می گفتند. او وقتی موعود بود که به دنیا نیامده بود. الان که هست، دیگر موعود نیست. چون امام حی و حاضر است و سکان دار عالم هستی است. بله شأن قائمیت حضرت و قیام شان و تشکیل حکومت ظاهری در این عالم شان وعده داده شده است. برای او موعود است ولی دو یادآوری: یک امامت الان حجت خدا که این تازه کافی نیست. باید فرهنگ دعا، زمزمه دعای بر فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف طبق نسخه و فرمایش امام یازدهم در قلب و جان و فکر اعمال و رفتار من و مخاطب من و شما باشد ان شاءالله.

حالا راجع به خود تکنیک تأثیرگذاری در گفتگو صحبت کنیم. بحث ما در مورد چه بود؟ صحبت راجع به مهارت ارسال پیام از ما که فرستنده هستیم، به مخاطب مان که گیرنده است؛ تحت عنوان تبلیغ اثرگذار. ببینید من یک نکته دیگر بگویم قبل از ادامه مطلب که خیلی به دردمان می خورد. هم برای اینجا خیلی راهگشاست، هم برای دیگران. هر کاری، هر اقدامی که قرار است در وادی خدمت به حجت خدا توفیق پیدا کنیم برای مخاطب انجام دهیم، پیشنهاد می کنم برای اینکه تأثیرگذاری آن کار را بالا ببریم، یک مقدمه چند ثانیه ای برای آن تعریف کنیم. خیلی حرف هست، من می خواهم پروژه جشن نیمه شعبانِ نمی دانم چند ده یا چند صد نفری بگیرم. در آن پروژه که می خواهم وارد شوم، اعتقاد من این است مقدمه چند ثانیه ای لازم دارد که آن پروژه را هر چقدر می شود، از بلیه و آفت محفوظ کند که آن پروژه را به چشم حجت خدا نمایان کند. آن چیست؟ هر کس قرار است هر کاری در ایام نیمه شعبان و در طول سال انجام دهد که در آن کار می خواهد امر هدایت جامعه مخاطب خاکستری را انجام دهد، برای گرایش به جامعه مخاطب سفید، آدم بی خیال و غافل نسبت به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف یا به حجت خدا را دغدغه مند کند، در طول سال در هر پروژه و مناسبتی استثنا قائل نمی شوم. آیا می شود اصلا از چیزی گذشت که رد شود، بعد در آن امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نباشد؟ خیلی بعید می دانم ولی در مصادیق آن نیستم.

این مقدمه هدیه ای از من به شما باشد که با این مقدمه که من هم سر سفره بزرگترها و دوستان بهتر از خودم یاد گرفتم، اگر قرار است هر کاری انجام دهیم، با این مقدمه احساس ضمانت بهتری برای انجام دادن آن کار داریم. مثال فرض کنید قرار است جشنی در ایام نیمه شعبان گرفته شود. قرار است من عده ای را برای رسیدگی مستمندان از شیعیان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف جمع کنم. آن چه نوع کاری است؟ قرار است خیریه ای در حمایت از سالمندان برای خشنودی دل امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف تشکیل دهم. هر کاری که فکر می کنید در هر دوره ای از سال، این چهار قدم که چند ثانیه هم بیشتر طول نمی کشد، لازم دارد. این اعتقاد من است. این چهار قدمی که می خواهم بگویم، زائیده ذهن من یا بزرگتر از من که من از آنها یاد گرفتم، نیست! این چهار قدم، ماحصل آموزه های دینی امامان معصوم است. فقط یک عده هنر کردند از دل این آموزه ها درآوردند و کنار هم چیدند. یک پازل هدایت، مقدمه پازل هدایت را خوب بارگزاری کردند. چهار قدم چند ثانیه ای که روی هم جمع کنیم، یک دقیقه هم نمی شود.

قدم اول: در مقدمه دعای کمیل امیرالکلام، فرمان فرمای ایمانیان، آقا علی بن ابی طالب علیه السلام چند جمله دارند. یکی از آن ها این است: خدایا تو از گناهانی که از من سر زده و باعث شده دعای من، نعماتی که برای من فرستادی حبس شود و به من نرسد، بگذر. ما کارهایی در زندگی انجام می دهیم؛ ولو اینکه حس خوبی نسبت به بزرگداشت نیمه شعبان داشته باشیم. می خواهیم حرکتی کنیم که در خودمان و مخاطب مان بخاطر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، به بهانه نیمه شعبان اثرگذار باشیم. کارهایی کردیم که ترمز ما شده! زنجیر به پای ما شد و به میله خیلی محکم بسته شده. کارهای خطا و اشتباه بوده و همه ما داریم و هیچکدام از ما در برابر این کارها مصون نیستیم. لازم است که من به هم این فرمایش امام امیرالمؤمنین علیه السلام کاری برای آن پابندها و دستبندها انجام دهم. ادبیات دینی اسم آن را استغفار گذاشته. قبل از اینکه من بخواهم وارد وادی خدمت به حجت خدا شوم، چه در باب موضوع امروز که بحث تبلیغ اثرگذار است، چه هر پروژه دیگری و از هر جنسی، به خاطر حجت خدا من باید روحم، فکرم و وجودم را از پلشتی و زنگار گناه و زنجیر و دستبند شیطان با استغفار نجات دهم.

اینقدر دریای رحمت خدای تعالی وسیع و لطف و کرم او عمیق است که این امکان زدودن پلشتی و پستی، آثار خطا و گناه از وجود را با یک استغفار فراهم کرده. استغفار چقدر طول می کشد؟ یکی از کاملترین دعاهای استغفار، از کوتاه ترین دعاها، تعقیبات نماز عصر است. «استغفرالله الذی لا اله الا هو الحی القیوم» تا آخر شاید ۱۵ تا ۲۰ ثانیه طول بکشد.

گام اول: استغفار برای کارهایی که باعث شده دست و پای من بسته شود.

گام دوم: استغفار برای مخاطب. مخاطب من هم از این قاعده مستثنا نیست. معصوم که نیست؛ پس هر اقدامی که قرار است انجام شود که یک کسی نسبت به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دلش تکان بخورد، من آن لحظه که ممکن است حواس او به استغفار نباشد ولی اگر من آمدم نیابتاٍ به جای او استغفار کردم و به خدا پناه بردم و از خدا طلب عفو و بخشش کردم، قطعا اثرگذار است. چند ثانیه؟ ١٠ الی ۱۵ ثانیه. عبارت استغفرالله الذی لا اله الا هو استغفرالله و اتوب الیه استغفرالله ربی و اتوب الیه، استغفرک یا الله.

گام سوم: قرار نیست که ما برویم برای فردی کاری بدون رضایت او انجام دهیم. شاید دوست نداشته باشد برای او کاری و خدمتی انجام دهیم. اگر قرار است ما قدمی، نفسی برای حجت خدا خرج کنیم، باید ایشان اذن آن کار را بفرمایند. پس گام سوم لازم می شود من به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هدیه بدهم. هرچه که فکر می کنیم، درست است. صدقه بدهیم، مستمندی را دستگیری کنیم، فی المجلس در لحظه ثواب قرائت سوره حمد، سوره اخلاص، صلواتی، لعن بر دشمنانشان، چقدر این ها کوتاه است. چند ثانیه طول می کشد؟ این را به حضرت هدیه کنیم. کمی زرنگ باشید، دور این هدیه یک روبان خاص بپیچیم. آن روبان چیست؟ هدیه از طرف به مادرش برای ایشان بفرستیم. چقدر کیف می کند؟ و کار مادری می شود. یعنی در لحظه بیایم به نیابت از نرجس بانوی نازنین، مادر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف یا صدیقه کبری سلام الله علیها کاری برای سلامتی و فرج شان به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هدیه دهیم. او که رحمت للعالمین است. می شود این رحمت ایشان که همه عالم را فرا گرفته است، این هدیه جزئی من که به خاطر انتساب به مادرشان بزرگ شده است، دیده نشود؟ امکان ندارد. حضرت حتما آن لحظه عنایت می کند. حتماً خیر این هدیه را به من نشان می دهد، شک نکنید اصلا شأن امامت ایشان این است.

وقتی کسی به او توجه می کند و کاری برای او انجام می دهد، محبت خود را به سمت آن کسی که برای او هدیه فرستاده، سرازیر کند. این گام سوم.

استغفار اول چند ثانیه، استغفار دوم چند ثانیه، یک هدیه کوچک از جانب مادر امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف به سمت ایشان، چند ثانیه؟ شاید با همدیگر ۳۰ ثانیه نشود.

و اما گام چهارم!
حالا که زنگار را زدودم، مخاطبم را هم در حد توانم تطهیر کردم و هدیه ای برای حجت خدا ارسال کردم، نگاه او به سمت من معطوف است. مگر غیر از این است؟ اصلا. حالا که نگاه او به سمت من معطوف است، بیایم از او گدایی کنم.

گام چهارم: گدایی و درخواست و التماس از حجت خدا که یا ابن رسول الله! اجازه دهید من کاری انجام دهم. این اقدامی که می خواهم انجام دهم و به واسطه آن یک عده آدم و خود من توجه ما به شما بیشتر شود، این کار توسط من انجام شود. یا حجت خدا ولی عصر! (ببخشید من این عبارت را عرض می کنم) شما اشتیاق دارید که یک نفر در تیم شما بیشتر وارد شود، یک نفر متوجه وجود شما شود، یک نفر یک دعا بیشتر برای شما کند، علاقه شما به این است که جامعه سفید معتقد به شما بزرگتر شود، برای آن هم «وسیله» این کار را انجام می دهد. اجازه دهید این وسیله من باشم. گدایی! کج کردن این گردن در مقابل بارگاه مَلِک پاسبان حجت خدا که یا ابن رسول الله؛ عنایت کن، بگذار این گردن من کج باشد. با این گردن کج و آن استغفارها و هدیه ای که برای شما فرستادم، رزق من کن که من واسطه و عامل شوم تا یک نفر بیشتر متوجه شما شود. یک نفر بیشتر به شما معتقد باشد. یک نفر بیشتر دعای بر فرج برای شما کند. اعتقاد من این است که بعد از این گام چهارم، حتما ما خیر این ارتباط و این توسل و تمسک به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را می بینیم. اعتقاد من این است که با این چهار گام، ممکن نیست آدم در یک وادی برای خدمت به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف قدم بگذارد و در آن وادی خیر محبت و پشتوانه و دلگرمی و کوه بودن حجت خدا را نبیند. حتماً حجت خدا به او عنایت می کند. پس این ۴ کار، از آن کارهایی است که هر کسی در هر عنوان از کارگاه های کوله پشتی یا هر وقتی از سال هر کاری برای خشنودی حجت خدا می خواهد انجام دهد، این ۴ کارِ چند ثانیه ای به ظاهر کوچک ولی در باطن تکان دهنده و بنیادین را بخواهد انجام دهد، نتیجه آن لطف و عنایت و خیر رسانی از سمت حجت خدا به فاعل آن کار است، از جمله در تبلیغ.

حالا وارد شکافتن پروژه تبلیغ شویم. تبلیغ تأثیرگذار که گفتگوی امشب من و شماست و در این چند دقیقه پایانی راجع به آن صحبت می کنیم، پروژه آن را اینگونه می خواهم تعریف کنم. شما تصمیم می گیرید با یک نفر ارتباط کلامی چهره به چهره یا تلفنی برقرار کنید. البته من توصیه نمی کنم تا آنجایی که می شود مخاطب را دید، با تلفن کار را راه انداخت. چون انرژی و اتمسفری که من از احساسم به مخاطب بیان و منتقل می کنم، با خطوط ارتباط تلفنی و غیره کمتر منتقل می شود. پس ما در مورد اصل ارتباط چهره به چهره و گفت و گوی حضوری دو نفره، یک نفره یا چند نفره صحبت می کنیم. اگر قرار باشد در این وادی قدم برداریم، باید چند نکته را رعایت کنیم:

۱- داشتن دیالوگ: برای گفتگو باید برنامه داشته باشم. باید نقطه آغازین گفتگوی من و نقطه پایانی با مخاطبم، برای منِ گوینده معلوم باشد. بدون داشتن مشق و املای گفتگو، ورود به گفت و گو مخصوصا در تبلیغ و تشویق به بزرگداشت، نیمه شعبان سم است. اگر دیالوگ یا همان گفتگوی از پیش نوشته شده ندارید، توصیه من این است که وارد این وادی نشوید. منظور من چیست؟ منظورم این است که من باید قبل از اینکه وارد گفتگو شوم، مخاطب را شناسایی کنم. به قصد انجام خدمتی به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف تصمیم بگیرم. فردا قرار است فلان جا مراجعه کنم، آقا یا خانم فلانی را می بینم. می خواهم برای نیمه شعبان با او طرح آشنایی بریزم. باید بنشینم برای خودم متن گفتگو تنظیم کنم. گفتگویی را (که می گویم با چه مشخصاتی) تنظیم کنم که تا بخواهم با او حرف بزنم، گیج نباشم. گنگ نباشد. به قول معروف لکنت زبان نگیرم. بصورت روشن بدانم چه می خواهم بگویم. پس اولین قدم در ورود به اجرای گفتگو، داشتن دیالوگ است. حالا این دیالوگ شامل چه بخش هایی می شود را عرض می کنم. قبل از آن این نکته را پاسخ بدهم. بزرگواری فرمودند: این اقدامات پیش از شکل گیری، کار تبلیغی باشد یا قبل از اجرا برای مخاطب؟ عرض کردم هر وقت قرار است ما به انجام کار تبلیغی ورود کنیم، یعنی من قرار است همین گفت وگو را انجام بدهم، دیالوگ خود را آماده کردم، برای آماده سازی دیالوگ نیاز دارم تمرکز کنم. از تجارب دیگران استفاده کنم. از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بخواهم به من کمک کند تا دیالوگی بنویسم و آماده کنم که دیگر مو لای درز آن نرود. وقتی فردا قرار شد با فلان مخاطبی که او را انتخاب کردم، دیالوگ را اجرا کنم، آن چهار قدم لازم است. خیلی لازم است. فکر نکنم چون دیالوگ خوبی نوشتم، دیگر تمام است. نه، هزار و یک قلم عامل دیگر بیرون مؤثر است و البته ابلیس و تیم چند هزار نفری او، چند صد میلیونی او، نمی دانم چند نفری، ولی تیم قدرتمندی از ابلیس پشت این کار وجود دارد که در هر نقطه ای می تواند نفوذ کند تا من دِین خود را نسبت به حجت خدا در ارتباط گیری با این مخاطب انجام ندهم. حتی کوچکترین اقدامات را شیطان پای را می گیرد. جلوی پا سنگ را می اندازد که من و شما را کله پا کند. قطعاً در هر لحظه آن نیاز به این اقدامات است اما در شروع گفت و گو، این چند ثانیه بسیار حیاتی است. خواهش من این است که حتما این کار را در همه لحظات انجام دهید. مخصوصاً در شروع گفتگو.

بزرگواری مرقوم فرمودند: مجدد استغفار را بفرمایید؟

عرض کردم استغفار یکی از مهمترین مراحل باز شدن دست و پای من و شماست در ورود به دریای نور حجت خدا. عباراتی که امیرالمؤمنین علیه السلام در ابتدای دعای کمیل فرمود، این را به ما یاد می دهد. ما در طول شبانه روز و زندگی مان کارهایی می کنیم که با آن کارها دست و بال هایمان بسته و زبانمان قفل می شود. نعمت ها از کنار ما یکی یکی دور می شوند. راه حل آن چیست؟ باید استغفار کنیم. با استغفار، طبق فرمایش ائمه معصوم علیهم السلام می توانیم این زنجیرها را باز کنیم. استغفار برای خودمان و مهمتر از خودمان، استغفار برای مخاطب. سعی کردم پاسخ سؤال هر دو بزرگوار را بدهم و امیدوارم مطلب را رسانده باشم. پس تا داشتن متن و دیالوگ آمدیم. من باید قبل از ورود به گفت و گو دیالوگ داشته باشم. چه کسی نیاز به دیالوگ از پیش نوشته شده ندارد؟ کسی که حسابی کُنده تجربه را در انجام تبلیغ و ایجاد ارتباط مؤثر دو نفره و چهره به چهره شکانده باشد! که چند ده سال است این کار را انجام می دهند و چند ده بار و چند صد بار تجربه داشته و نیاز به دیالوگ نوشتن کمتر دارد. اگر قرار است ما ورود به وادی گفت و گو کنیم، در ایجاد انگیزه برای دیگران که کاری برای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف کنند، حتما باید دیالوگ داشته باشیم. این دیالوگ شامل چه بخش هایی است؟ جامعه هدف ما، جامعه خاکستری است. ما نمی توانیم با این تکنیک، جامعه سیاه را سفید کنیم. کسی که شب و روز در حال برنامه ریزی است که بشود اسباب دست ابلیس و من و شما و جامعه خاکستری را از اعتقاد به حجت خدا و خط هدایت نور حضرت به سیاهی و ظلمانی بیاورد را نمی توان کاری کرد. آن شخص تکنیک خودش را می طلبد. مناظره، مباحثه و مبارزه و گفتگوهای علمی و … پس هدف ما کجاست؟ جامعه خاکستری. شخصی که نه کاری با جامعه سیاه دارد و دشمن حضرت و مقابله کننده با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نیست. جزء افرادی که دغدغه مند نسبت به حجت خدا هم هستند، نیست. زندگی اش را می کند، گاهی نمازش را هم می خواند. روضه هم ممکن است برود. دعا هم می کند و مشغول زندگی اش است. این جامعه مورد نظر و مخاطب هدف ماست.

قطعا طیف بسیاری از مخاطبین ما در این جامعه هستند. می بینید و دور و اطراف شنیده اید؛ افرادی که کمر همت به نابودی حجت خدا بسته اند، تعدادشان خیلی نیست. اما مردانه در این میدان کار می کنند. عکس آن در جامعه سفید هم همینطور است. عمده مردم، در جامعه هایی که ما با آن سر و کار داریم، افرادی هستند که زندگی شان را می کنند، نه رد می کنند و نه تأیید. ما می خواهیم برای این ها دیالوگ بسازیم. البته که می توانیم برای دیگران هم دیالوگ بسازیم، ولی اولویت اول ما جامعه خاکستری هستند. و چون این جامعه خاکستری در اولویت اول ما است، یک نکته مهم در دیالوگ نویسی وجود دارد. برای اینکه من بتوانم مخاطبم را با خودم در توجه به دو بال نجات (اول توجه به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و دوم دعای بر فرج حضرت) همسو و همگرا و هم فضا کنم، باید اول کاری کنم تا مخاطب من در پذیرش مطلب من گارد نداشته باشد. یعنی سدی جلوی من نکشد. طوری به موضوع ورود کنم که او با من همراه شود و با من به سمتی بیاید که مطلوب من است، یعنی توجه به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و دعا بر فرج حضرت. عنایت فرمودید؟

باید چه کار کنم؟ این یک تکنیک مهارتی است. باید از آنچه مطلوب مخاطب است، استفاده کنم و او را با مهارتی که پیدا می کنم، به سمت مطلوب خودم ببرم. اصل استفاده از مخاطب در هدایت به مطلوب خویش.

این کار می تواند فروشندگی لباس و مواد غذایی و لوازم خانگی و … باشد. ما می خواهیم قله آن را فتح کنیم. چه چیزی را می خواهیم به مخاطب بفروشیم؟ گوهر بی بدیل عالم، یعنی حجت خدا را در دیالوگ باید چیزی بگویم که مخاطب با من همراه شود و بیاید سر سفره ای که من نشسته ام. نتیجه این دیالوگ باید توجه به امام و دعا برای ظهور امام باشد. چند بار دارم این مطلب را تکرار می کنم تا آویزه گوش و دغدغه مان باشد که هر جا و هر کاری خواستیم انجام دهیم، باید این دو بال را به مخاطب بدهیم. و داده ایم و ان شاءالله بیشتر می دهیم. پس شروع دیالوگ باید با مطلبی باشد که مطلوب مخاطب باشد و با این مطلوب گارد او را باز کنم تا پذیرای من و گفت وگوی من شود. نشانه باز شدن گارد چیست؟ این که مخاطب درباره آن موضوع و مطلوب، مخاطب شروع به گفت وگو با من کند. تا گارد مخاطب باز شد، هنر من است که او را از آن سوی رودخانه سوار پل کنم و به این سمت که خودم هستم، بیاورم و او را سر سفره امام زمان بنشانم. ممکن است مطلبی که مطلوب مخاطب است، برای من این گونه نباشد. درست است. او علاقه به موضوعی دارد که برای من خوشایند نیست. یا علاقه ندارم یا حرام است یا غیره. من که قطعا نباید سراغ این موضوع بروم. باید آن مطلوب مخاطب چیزی باشد که هم مخاطب نسبت به آن حس خوب داشته باشد و هم من. اسم آن در ادبیات دینی، مستقلات عقلی است. مطلبی که چه مخاطب درباره آن با من حرف بزند و چه من با مخاطب درباره آن صحبت کنم، هر دو دیدگاه مثبتی داریم و در این دیدگاه نسبت به هم اشتراک داریم. این خیلی مهم است. من از چه موضوعی وارد گفتگو با مخاطب شوم که او خودش را جمع می کند؟ فقط مستقل عقلی است. مثل پاکیزگی. کدام آدم عاقلی است که وقتی از او درباره پاکیزگی پرسیدیم و گفت وگو کردیم، بگوید ای وای! اصلا پاکیزگی چیز خوبی نیست! فقط کثیفی! آفرین بر کثیفی و مرگ بر پاکیزگی! اصلا اینطور نیست. پس موضوع پاکیزگی یک مستقل عقلی است، تمیزی، نظم، هوای پاک و …

باید از موضوعی حرفم را شروع کنم که مخاطب نسبت به آن موضوع گارد نداشته باشد و البته مطلوب او هم باشد. با این تکنیک امکان ندارد حتی اگر مسیحی و یهودی و معتقد به اعتقادات و مکاتب بشری باشد، برای توجه دادن به حجت خدا جلب کرد. مثالش را هم اگر وقتمان اقتضا کند، خدمتتان عرض می کنم.

پس؛

۱- مستقل عقلی

۲- اگر مطلب من در دیالوگی که می خواهم با مخاطب در میان بگذارم، با مستقل عقلی شروع شد (که می شود مطلوب مخاطب و من)، مطلوب من چیست که می شود نتیجه گفت و گو؟ توجه به امامت حجت خدا در آن پروژه یا در آن لحظه. ممکن است این پروژه دیالوگی من پنج دقیقه باشد و ممکن است یک جشن دو ساعته باشد، فرقی ندارد.

ولی مطلوب به مخاطب که شد، مستقل عقلی و مطلوب من که توجه به امامت حجت خداست و دعای بر فرج او، این وسط یک پل می خواهد. تمام سختی گیر کار در ابتدای ورود به این موضوع، همین ساختن پل است. این پل را باید درست بسازیم. چگونه؟ با تجربه با استفاده از تجارب دیگران با نوشتن و اجرا و خط خطی کردن و درست ساختن آن. ما راجع به یک مهارت حرف می زنیم. مهارت تبلیغ تأثیرگذار مثل مهارت خطاطی، مهارت نقاشی، مهارت آشپزی، مهارت برنامه نویسی و … آیا می شود کسی با خواندن دفترچه قوانین راهنمایی و رانندگی، راننده زبردستی بشود؟ اصلاً! حتماً لازم است که پشت ماشین بنشیند، دنده و کلاچ و فرمان و گاز را با هم قاطی کند تا بتواند راه بیفتد. مگر غیر از این است؟ پس فکر نکنیم که با گفتگوی دو ساعته راجع به این موضوع، ما می توانیم قله مهارت تأثیر بر مخاطب یا همان تبلیغ را فتح کنیم. ما نیاز به مهارت آموزی داریم. نیاز به تمرین مهارت داریم. عزیزان خواهشم این است که برای نوشتن دیالوگ که مرحله ورودی به انجام تبلیغ است، باید دائم تمرین کنیم. بدون تمرین که خب معلوم است قله ای فتح نخواهد شد. خواهشم این است که این اقدامات را با تمرین با آشنا، با خودمان بیاییم یک موضوع مستقل تبلیغی را بنویسیم. شروع کنیم به دیالوگ نوشتن. برای کسی هم قرار نیست اجرا کنیم ولی حداقل در ساختن این پل بین مطلوب مخاطب و مطلوب خودمان زبردست شویم. دستمان راه بیفتد. تا دستمان راه افتاد، دیگر خیالمان راحت باشد که خطاهایمان کم می شود. البته با آن چهار گام اولیه هم امیدواریم که وقتی در وادی اجرا وارد شدیم، چاله چوله های آن را حجت خدا می پوشاند. اعتقاد مان است. چون امر هدایت به دست حضرت است و این هدایت را عموماً طبق سنت اجدادش با وسیله انجام می دهد. ما این وسیله بودن را خواستیم و او عنایت می کند. پس دیالوگ با مستقل عقلی و مطلوب مخاطب شروع می شود، با یک پل در زمین مطلوب خودمان با مخاطب که توجه به حجت خدا است و دعای بر فرجش. این پل باید سه ویژگی داشته باشد:

۱- محکم باشد. یعنی برای هر که می گویی بپذیرد، کمتر شود. در آن خلل ایجاد کرد. ان قلت آورد.

۲- طبیعی باشد. اگر این پل غیر طبیعی جلوه کند، یک مطلبی باشد که ممکن است خیلی باور پذیر نباشد که خب ما به هدفمان نرسیدیم.

۳- تناسب بین مطلوب مخاطب و مطلوب خودمان را حفظ کند. محکم، طبیعی و حفظ تناسب. خب نکته ای وجود دارد؛ بله دیالوگ نمونه را حتماً عرض می کنم. اول عرض هم گفتم. البته حتی یک نمونه هم می گویم که بنویسید. حالا به سراغ نمونه برویم که آلودگی هوا و هوای پاک را مثال زدم. بیاییم یک مثال خودمان بسازیم. فرض کنیم فردا قرار است وارد اداره ای شویم. می دانیم آقایی کارش ثبت اطلاعات است. در گذشته که به او مراجعه کردیم، جزء جامعه سیاه نیست. جزء جامعه خاکستری است. الان ۱۵ روز مانده به نیمه شعبان، من هم یک کار ثبت مدارک دارم، فردا می خواهم به پیش او بروم. به نظر شما چه دیالوگی می توان استفاده کرد؟ در یک سازمان یا ارگانی چه جوری او را نسبت به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف تبلیغ کنم؟ مستقلات عقلی اینکه چقدر کار ثبت اطلاعات کار مهمی است. درست است، امانت داری. بله یکی را ثبت کند، دو تا را ثبت نکند، در کار من خلل ایجاد می شود. درسته است. این ها خوب است. برویم جلو، تحسین دقیق بودن ایشان، این ها ورودی های گفتگوی شماست. این ها عالی است. حالا همین مهارت داشتن در این کار، خیلی خوب است. پل را بسازید، از این نکاتی که فرمودید، چگونه به وادی آن پل ورود کنیم؟ من نظر خودم را هم بگویم؟ واقعاً موضوع ثبت بداهه بود. یعنی اصلاً جزء مطالب از قبل آماده شده من نبود. چون اگر می خواستم این کار را کنم، به خودم کمک نمی کردم. لذا مثال را فی المجلس ساختم. خب اگر قرار باشد من وارد این موضوع شوم، اتفاق های زمان ایشان و حرف امامان را درست می نوشت. دارم به خودم انتقاد وارد می کنم. یعنی اجازه انتقاد کردن به مخاطب را می دهم. قرار شد طوری بیان کنیم که در آن هیچ خللی ایجاد نشود. ضمن اینکه ما آدم های دقیق بسیاری هم داشتیم که به ما اطلاعات رساندند و اگر آن ها را نداشتیم، اطلاعات امروز را در اختیار نداشتیم. اگر بخواهیم وارد این موضوع شویم، ممکن است دچار مشکل شویم.

بزرگواری اینطور نوشتند که افراد زحمتکش و دقیق مثل شما حتما به درد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می خورید. تلاش شما از دید آقا پنهان نمی ماند. پل بعدی را هم ببینیم. اگر اطلاعات زمان اهل بیت علیهم السلام و سخنان ایشان کاملاً درست ثبت نمی شد، ما هیچ وقت نمی فهمیدیم کار برای حضرت چقدر ثواب دارد.

دقت کنید. ورودی های شما خیلی خوب بود. موارد بالاتر را هم بررسی کنیم. امانتداری، مستقلات عقلی یعنی اینکه چقدر کار ثبت اطلاعات کار مهمی هستند. تحسین دقیق بودن ایشان. این موارد یعنی این پل ها خیلی زود به نتیجه می رسند. قرار نیست با یک جمله به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف برسیم. ما باید به نحوی این پل را بسازیم که همان طور که بیان شد، هم طبیعی، هم مستحکم و هم با موضوع متناسب باشد. حالا نظر من را بشنوید و ببینید آیا نظر من درست است؟ ما قرار است با شخصی که مشغول به کار در ثبت اطلاعات یک سازمانی است، گفتگو کنیم. دیالوگ را به این صورت تنظیم می کنیم. فرض می کنیم قبلاً هم با ایشان آشنایی هم داشته ایم، می توانیم اینگونه شروع به صحبت کنیم: راستش داشتم با خودم فکر می کردم که اگر شما در این سازمان نبودید، واحدی برای ثبت اطلاعات نبود. هر روز آدم ها برای مراجعه به بایگانی و سابقه اطلاعات خود چقدر به دردسر می افتادند؟ چقدر مشکل پیدا می کردند؟ درست است؟ این را تأیید می کنید؟ قبول دارید؟ عدم وجود واحد ثبت اطلاعات در یک سازمان و بایگانی اطلاعات که دسترسی به آرشیو اطلاعات مردم و کار را برای آن ها راحت کند. اگر وجود نداشت، مردم با مشکلات فراوانی روبرو می شدند. این جمله در مورد ثبت اطلاعات جمله درستی می باشد. این مورد را به عنوان ورودی مستقل عقلی من در نظر می گیریم.

مخاطب با ما همراه می شود و احساس می کند که یک نفر اهمیت کارش را به خوبی می داند. چقدر نسبت به اینکه چرا در این مسند قرار گرفته و دقیقاً چه کاری انجام می دهد، واقف است؟ به خوبی می دانند که اگر من و واحد من نبود، با چه مشکلاتی مواجه می شدند. مثلاً برای یافتن یک مورد، مجبور بودند در میان هزاران پرونده دنبال موارد مربوط به خود می گشتند.
اکنون در این لحظه او کاملا پذیرش حرف و صحبت ما را دارد و حتی منتظر است تا ادامه صحبت ما را بشنود. پس باید به کلمه و جمله بعدی که بیان می کنیم، به خوبی فکر کنیم.

در ابتدا، در اهمیت وجود واحد ثبت اطلاعات ما با او همراه شدیم. جمله بعدی ما می تواند به عنوان نمونه این باشد که: فرض کنیم این واحد ثبت اطلاعات هم وجود داشت، هم وجود نداشت! همه اطلاعات را هم ثبت می کرد، هم کامل ثبت نمی کرد! یا پرونده ها را اشتباه و جا به جا ثبت می کرد! آیا وجود چنین سیستمی به ما کمکی می کرد؟ آیا به راه انداختن و تسهیل کار مخاطب کمکی می کرد؟ خیر، قطعا کمکی نمی کرد. بنا بر این دقت شما بسیار مورد مهم و در خور توجهی می باشد. اکنون اهمیت وجود این واحد برای ما مشخص شده است، جمله بعدی را اینگونه بیان می کنیم:

شما که پشت این سیستم هستید، با خود فکر کنید دقیق بودنتان در تسهیل کار مخاطب و مراجع چقدر اهمیت دارد؟ این دقت شما قابل تحسین است. این درایت شما و حواس جمعی شما خیلی به ما کمک می کند و ما از شما سپاسگزاریم.

این هم جمله دوم. قبول دارید؟

پس یک، اصل وجود واحد ثبت. دو، دقت عامل واحد ثبت در آن سازمان که می شود دومین نکته ای که گارد مخاطب را برای ما باز می کند و اما جمله سوم که می تواند پل باشد به سمت مطلوب مخاطبی که اهمیت واحد ثبت، دقت عامل در واحد ثبت به سمت مطلوب ما یعنی توجه به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف . آن پل را چه کسی پیشنهاد می دهد؟ پیشنهاد من این است رفقا، دراین عالم هم خدا چیزهایی، کسانی را قرار داده برای اینکه هر اتفاقی می افتد، سرجایش ثبت کنند. از اتفاقات خوب گرفته، تا اتفاقات بد. از کار گوهردار و نشان دار و گوهرنشان تا کارهای رذل و پست. مگر می شود این سازمان ثبت داشته باشد و یکی برای او با تمام وجود، با دقت برای او کار کند، اما این عالمی که خدا آفریده، ثبت نداشته باشد؟ بهترین کارها تا بدترین کارها را ثبت نکند! داشتم فکر می کردم چقدر خوب بود که ما هر روز در معرض ثبت کارهای مختلف و حرف های مختلفی که هستیم، خدا برای ما بهترین هایش را ثبت کند. شما فکر می کنی چه کار ثبت خوبی بتوانی انجام دهی که به چشم خدا بیاید؟ کدام کار در زندگی ات هست که وقتی انجام دادی، از ثبت شدن، از ماندگار شدن توسط خدا و آن کسانی که خدا در سازمان ثبت گذاشته و ثبت می کنند احساس خوبی داری؟ دو تا کار می گوید. مثلا می گوید کمک به پدر و مادرم، دستگیری از یتیمان. می گوید همین کاری که درست و به موقع برای مخاطب و انجام دهم و شما احسنت می گویی، آفرین به تو! چقدر کار خوبی می کنی. حتماً این کارها را بیشتر انجام بده! یک کار هم من می خوام به تو پیشنهاد دهم که همه کارهای خوبی که انجام می دهی و ثبت می شود، این کار را از طرف من هدیه داشته باش و آن را هم اضافه کن و آن اینکه هر روز به خاطر خود خدا و بهترین خلقش، یعنی حجتش یک کاری کنی که حجتش هم خوشحال شود!

من این کار را تجربه کردم. هر روز که از خانه خارج می شوم، یکی از کارهای خوبی که امید دارم در عالم خدا آن را خوب ثبت کند، صدقه دادن هست. به ما گفتند صدقه ۷۲ بلا را دور می کند. من می توانم هر روز صدقه را خودم بدهم، ولی می آیم خدا را خوشحال تر می کنم، با دادن این صدقه برای کسی که بهترین خلق خداست و خدا وقتی برای او کاری انجام دهیم، خیلی خوشحال می شود. و او کسی نیست جز امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف . بیا از امروز صدقه ات را برای سلامتی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بده، در دادن صدقه به حضرت بگو: ای حجت خدا، بهترین خلق خدا، امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف من صدقه هر روزم را تا دیروز برای خودم و زن و بچه ام می دادم، امروز از طرف خودم و زن و بچه ام برای سلامتی شما می دهم. می دانم که این کار در عالم ثبت می شود و از بین نمی رود. من خودم هر روز درگیر کار ثبت اطلاعات مردم هستم. مگر می شود این کار من برای شما ثبت نشود؟ در این کاری هم که انجام می دهم، می گویم هدفی جز سلامتی و فرج شما ندارم. شما دعا کن برای سلامتی و عاقبت بخیری من و زن و بچه ام!

نظرتان راجع به این دیالوگ چیست؟

من که خودم احساس خوبی داشتم نسبت به این پلی که بداهه ساختم. هم موضوع و هم پل آن را همین الان به کمک شما ساختیم.

البته باید بدانم که به چه مخاطبی مراجعه می کنم. شرایط کاری و شرایط زمانی او را بدانم. ممکن است نیاز داشته باشد با دو جمله این پل ساخته شود، ممکن است نیاز داشته باشد من زمانی به او مراجعه کنم که مشغله ای نداشته باشد. در اصطلاح سر او خلوت باشد. مشکل روحی دارد، متناسب با آن باید دیالوگ بسازم. ممکن است با یک راننده تاکسی که گفتگو را شروع می کنید، باید بدانید به اندازه مدت زمان فاصله ای که می خواهید طی کنید، زمان دارید. تشخیص این با شماست. باید قبل از آن مخاطبتان را انتخاب کنید و بدانید که قرار است پیش چه کسی بروید که همانجا بتوانید متناسب با آن دیالوگ بنویسید.

سؤال: چطور می شود در چنین محیطی، چنین دیالوگی ساخت؟

در ابتدای شروع به ورود به مهارت تبلیغ قبل از هر اقدامی باید مخاطب و شرایطش را بشناسم. آنکه در شرایط فی البداهه ناگهانی بتواند کار تبلیغ را انجام دهد، بعد از پیدا کردن مهارت است. برای من و شما که می خواهیم ورود به این وادی کنیم، نیست. ما باید یک مخاطب را انتخاب کنیم، برای نوشتن دیالوگ تمرین کنیم و بعد با او اجرا کنیم.

نکته پایانی:

شک نکنید که بالاترین تأثیرگذاری در مخاطب و جامعه خاکستری را زبان من و شما دارد ولی قبل از آن باید سنگ هایمان را با حجت خدا وا بکنیم. با آن استغفارها و گدایی و هدیه ای که عرض کردم، دائم خودمان را به وجود حجت خدا و دعای بر سلامتی و فرج ایشان تذکر دهیم که این میزان تأثیرگذاری در مخاطب را بالا می برد.

امیدوارم که همه شما ان شاءالله به لطف حضرت گویندگان، مبلغان، مذکران نسبت به وجود بهترین خلق خدا، حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف در همه دوران زندگی و سال تان، مخصوصاً در این نیمه شعبان باشید. از امکان ایجاد ارتباط مهارت تبلیغی چهره به چهره با مخاطبان استفاده کنید که اگر خودمان نمی توانیم اقدام عملی انجام دهیم، دیگران را تحریک و برایشان ایجاد انگیزه کنیم. برای اینکه در نیمه شعبان امام زمانشان کاری کنند.

بهترین کار و فعلی که می شود بعد از این دو ساعت انجام داد، دعا برای فرج حضرت است:

بسم الله الرحمن الرحیم
اللَّهُمَّ أَصْلِحْ عَبْدَکَ وَ خَلِیفَتَکَ
وَ حُفَّهُ بِمَلَائِکَتِکَ وَ أَیِّدْهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ مِنْ عِنْدِکَ وَ اسْلُکْهُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً یَحْفَظُونَهُ مِنْ کُلِّ سُوءٍ
وَ أَبْدِلْهُ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِ أَمْناًیَعْبُدُکَ لَا یُشْرِکُ بِکَ شَیْئاً وَ لَا تَجْعَلْ لِأَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ عَلَى وَلِیِّکَ سُلْطَاناً
وَ أْذَنْ لَهُ فِی جِهَادِ عَدُوِّکَ وَ عَدُوِّهِ
وَ اجْعَلْنِی مِنْ أَنْصَارِهِ إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ

 به حق محمد وآل محمد الطاهرین
اللهم صل علی محمد و آل محمد

یا علی مدد.