کارگاه آموزشی شماره ۲۱۴ – بررسی اجمالی ادله قرآنی نظریه عدالت صحابه در نزد اهل تسنن (جلسه اول)

صوت کامل کارگاه
بسم الله الرحمن الرحیم
عرض سلام و ادب دارم خدمت همه دوستان؛
خوشحالم که بار دیگر خدا این توفیق را نصیبم کرد که بتوانم برنامه دیگری را در خدمت شما بزرگواران باشم.
موضوعی که این جلسه و این شب ها در خدمت شما هستیم، در خصوص نظریه عدالت صحابه است. موضوع دقیق کنفرانس ما، بررسی اجمالی ادلّه قرآنی هست که قائلین به نظریه عدالت صحابه در نزد اهل تسنن، آنها را عنوان می کنند. منابعی که در این تحقیق استفاده کردیم، کتب بررسی عدالت صحابه از جمله «عدالت صحابه آیت الله میلانی» می باشد.
در این جلسه، مقدمه ای را پیرامون این نظریه خدمت شما ارائه خواهم کرد. در قسمت بعد تعریف نظریه را خواهیم داشت که در نزد اهل تسنن چگونه است و در تعریف نظریه، مواردی را با هم گفت و گو می کنیم. سپس کلمه صحابه را از لحاظ لغوی و اصطلاحی بررسی می کنیم. در پایان، سؤالاتمان را از قائلین به این نظریه مطرح می کنیم که باید به این تناقض ها پاسخ دهند.
با دعا برای سلامتی وجود نازنین امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف، بحث مقدمه را آغاز می کنیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم کن لولیک الحجه ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعه و فی کل الساعه ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا برحمتک یا ارحم الراحمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین
در ابتدا، اهمیت بحث عدالت صحابه را بیان می کنم. عدالت صحابه یکی از پایه های اساسی مذهب اهل تسنن است و سقوط این موضوع و این که اثبات کنیم که به این شکل نیست که همه صحابه عادل باشند، موجب فروپاشی مذهب اهل تسنن خواهد بود. ملاحظه بفرمایید؛ در این موضوع ما تردید نداریم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، آخرین پیامبر خدا هستند. پس باید تعالیم ایشان به نسل های دیگر انتقال پیدا کند و معارف دین اعم از اصول و فروع و آداب و امثال این ها به نسل های بعدی تعلیم داده شود. منبع این تعلیم چیست؟ سنت و حدیث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، و تعلیم کتاب خدا و همه اموری که پیامبر صلی الله علیه و آله در زمان حیات پر برکتشان انجام می دادند.
در عصر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، مسلمآنها برای درک مفاهیم و آگاهی از تفسیر قرآن و احکام، به خود حضرت مراجعه می کردند. ما مطابق اصول عقلان، می دانیم که هر کسی شایستگی انتقال این معارف را ندارد. بعد از وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دو بحث پیش آمد. از نظر شیعیان تنها راه انتقال معارف اسلام از طریق جانشینان الهی پیامبر صلی الله علیه و آله است. همآنهایی که خداوند به طور کامل در قرآن بر صحت عملشان در آیه تطهیر، بر کفایت علمشان در آیه علم الکتاب، بر وجوب مودتشان در آیه مودت و در نهایت آنان را ولی برای مردم قرار داده و در آیه اولی الامر اطاعتشان را بر مسلمانان قرین اطاعت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله قرار داده است.
این دست آیات و نظیر این ها به ما می گوید که اهل بیت علیهم السلام عاری از هرگونه خطا هستند. پس فقط در مراجعه به ایشان می توانیم سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و روایات ایشان را بدون دخل و تصرف بگیریم. اهل بیت علیهم السلام، علمی دارند که می توانند قرآن را تفسیر کنند؛ اهل بیت علیهم السلام شایستگی دوست داشتن و محبت ورزیدن و محبت داشتن را دارند؛ پس مودت را به ایشان می دهیم. اهل بیت علیهم السلام بر ما ولایت دارند و اطاعت از ایشان مانند اطاعت از پیامبر صلی الله علیه و آله بر ما واجب است و آنها همان راه هدایتی پیامبر صلی الله علیه و آله را به عنوان ائمه هدایتگر قرآن برای شیعیان دارند. ذکر این نکته ضروری است که شیعیان فقط به طریقیت اهل بیت علیهم السلام قائل نیستند. یعنی ما فقط نمی گوییم که اهل بیت علیهم السلام راوی سنت و حدیث و کلام پیامبرند؛ بلکه ما برای ایشان موضوعیت هم قائلیم. همچنین ما ولایت تشریعی هم برای اهل بیت علیهم السلام قائل هستیم.
در نظر دیگران، غیر شیعه و اهل تسنن، همه صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله واسطه میان ایشان و مسلمانان دیگر هستند. بنا بر این برای رسیدن به راه درست و ایمن و دریافت تعالیم و دستورات دین، باید به صحابه رجوع کنیم. برای اثبات این تئوری، مواردی را هم مطرح می کنند که ما در ادامه به ادله قرآنی آن می پردازیم و نقد می کنیم. البته این موضوع هم بسیار گزینشی هست. یعنی این جور نیست که آنها به همه صحابه رجوع کنند. به عنوان مثال در مورد امیرالمؤمنین علی علیه السلام که افضل صحابه بود و فضائل حضرت اصلا قابل انکار نیست، این حد از اعتقاد در میانشان وجود ندارد که از این صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله، اطاعت به همان گونه سایر صحابه را داشته باشند. از سوی دیگر، برای این که احادیثی که صحابه مدعی نقل آن هستند و رفتاری که آنها مدعی انطباق آن رفتار خود با سیره نبوی هست، صحیح جلوه کند، باید برای ایشان عدالتی را قائل شوند. چون قرار است از عده ای نقل سخن، رفتار و تفسیر کتاب خدا را داشته باشیم و بگوییم این ها سخن و سیره پیامبر صلی الله علیه و آله هست. پس برای این که صحیح جلوه کند، باید برایشان عدالت هم قائل باشیم. اگر عدالت قائل نباشیم، خدشه بر نمی دارد. بعد رفتار خلفای بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله قابل توجیه نیست. پس باید برای آن صحابه عدالت قائل باشیم.
در بحث بعدی می خواهیم به خواستگاه بحث بپردازیم که چرا این تئوری مطرح می شود؟
همان طور که خدمتتان عرض شد، پس از وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، عده اندکی بر پیمان غدیر استوار بودند و معارف الهی خود را از همان امیری که در غدیر با او بیعت کردند، اخذ می کردند. اما از سوی دیگر، ما جریان دیگری را داریم که اتفاقا اعمال ناشایستی را پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله انجام داد. این اعمال بر هیچ ضابطه ای استوار نبود و مسیر اسلام را دگرگون کرد. چرا می گوییم مسیر اسلام را دگرگون کرد؟ به چند دلیل کلی:
۱- ما در سیره پیامبر صلی الله علیه و آله نمی بینیم که خانه ای آتش زده شود.
۲- ما در سیره پیامبر صلی الله علیه و آله نمی بینیم که بیعت را به زور بگیرند و آن کسی که بیعت نکرده را به زور به دارالخلافه ببرند.
۳- ما در سیره پیامبر صلی الله علیه و آله نمی بینیم که هر کسی بیعت نکرد، اهل بیت او را مورد ضرب و شتم قرار دهند.
این ها که من خدمت شما گفتم، فقط سر فصل هایی از جنایاتی بود که توسط خلیفه اول و وابستگان او، مثل عمر، خالد بن ولید، مغیره و امثال اَیمن ها انجام شد. این سؤال را بپرسیم که آیا این هم جزو سنت اسلام هست که ظلم به دختر پیامبر صلی الله علیه و آله را مشاهده کنند ولی به خاطر مصلحت اندیشی، از سر ترس یا تطمیع یا بی توجهی به دین تسلیم این شرایط شوند؟
اگر قرار است مسلمین بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله بر سیره او عمل کنند، خب این ها که با سیره ایشان اصلا نمی خواند. باید افرادی باشند این رفتار را توجیه کنند. برای توجیه این رفتار جاهلانه باید دستگاهی باشد که بر مبنای عمل خلیفه اول و دوم و سوم نظریه ای بنویسد.
مثالی بزنم که خیلی ملموس باشد و شاید شما این را خیلی شنیده باشید که مبنای انتخاب خلیفه چیست؟
اگر پیامبر صلی الله علیه و آله به گفته اهل سنت کسی را انتخاب نکردند، چرا خلیفه اول برای خودش جانشین انتخاب کرد؟ اگر قرار هست انتخاب شود، پس چرا پیامبر صلی الله علیه و آله انتخاب نکردند؟ این طور که آنها می گویند، چرا عمر به عهده مردم نگذاشت و این که خودش انتخاب کرد و شورایی بسیار فرمایشی تشکیل داد؟ اگر همه این ها درست است، پس چرا معاویه علیه خلیفه وقت شورش کرد؟ چرا بعد از معاویه یک دفعه خلافت در خاندان بنی امیه افتاد و بر پیمان خودش با امام حسن مجتبی علیه السلام پایبند نبود و خلافت را موروثی کرد؟
حالا باید سیستمی بیاید و تئوری جانشین در اهل تسنن را بر مبنای آن رخدادی که اتفاق افتاده، شکل دهد. شما اگر به کتاب هایی که پیرامون این بحث هست، مراجعه کنید، ملاحظه می کنید تمام این نحوه های خلافت همه مشروع هست. حتی کودتا یا سیستم کشتن خلیفه قبلی، این ها همه مشروع است. چرا؟ چون این ها رخ داده و ما باید برای این ها دلیلی بتراشیم. حالا برمی گردیم سر جایگاه علمی، برای غیر شیعیان هم جایگاه امیرالمؤمنین علیه السلام قابل انکار نبود. چون کسی یارای ندای این جمله که «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی» نبود. اگر علمای اهل علم و اهل کتاب برای مناظره و پرسش به مدینه می آمدند، عاقبت به دلالت ابوذر و سلمان و امثال این ها به خانه مولا علی علیه السلام می آمدند. چون در دارالخلافه خبری از بحث علمی نبود و بحث علمی را در خانه امیرالمؤمنین علیه السلام جست و جو می کردند و جواب سؤال هایشان را می گرفتند. به همین دلیل می بایست بر طبق این دو دلیل اصلی:
- چون اتفاق هایی افتاده و باید توجیه شود.
- برای علم امیرالمؤمنین علیه السلام ولو اسماً، باید هماوردی تراشیده شود.
به همین دو دلیل باید یک جریان محتوایی به وجود می آمد که این نحوه رفتار غیر انسانی غاصبان را با توجه به سیره نبوی توجیه کند. از این رو به تدریج این غاصبان در پی تراشیدن یک شأن علمی برای افراد دیگر برآمدند تا علاوه بر این که مقام خلافت را که غصب کردند، یک مقام علمی را هم از خانه وحی بربایند.
در مورد خواستگاه بحث اشاره کوتاهی کردیم. حالا می خواهیم ببینیم جایگاه عدالت صحابه در نزد علمای اهل تسنن چیست. اهل تسنن می گویند واسطه میان حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سایر مسلمانان صحابه آنها هستند و باید قائل به عدالت همه آنها شد. از آن جمله می توانیم به اظهار نظرهای زیر توجه کنیم.
- یکی از شاگردان محمد بن ادریس شافعی در «جامعه بیان العلم و فضله» جلد ۲ صفحه ۸۸ می گوید: «کلهم ثقه مؤتمن». ثقه به کسی می گویند که راست گو و حافظه قوی داشته باشد و بتواند آن چه که شنیده، خوب و دقیق به حافظه بسپارد و از نظر این شاگرد محمد بن ادریس شافعی که اسم او مزنی هست، همه صحابه چنین خصوصیتی را دارند.
- مورد دوم، سراغ فردی به نام خطیب بغدادی می رویم. در عدالت همه صحابه، این عالم اهل تسنن حکم کرده است. می گوید: «عدالت الصحابه ثابته معلومه». در کتاب «الکفایه فی علم الروایه» در صفحه ۶۴ می توانید این اظهار نظر خطیب بغدادی را ببینید.
- سومین عالم، فردی به نام ابن حزم آندلسی است که احتمالا اسمش را شنیدید. پیرامون وقایع فاطمیه مطالبی دارد که در جای خودش قابل گفت و گوست. او تمامی صحابه را اهل بهشت می داند و در کتاب «الصواعق المحرقه» در صفحه ۲۱۱ می گوید: «الصَّحَابَهُ کُلُّهُمْ مِنْ أهْلِ الْجَنَّهِ قَطْعاً». البته این مطب را از سایر بزرگان اهل تسنن نظیر ابن عبد البرکه در «استیغاب» جلد ۱ صفحه ۲ هم ذکر می کنند.
پس نظرات بزرگان اهل تسنن درباره صحابه، در مورد ثقه بودن و عدالتشان و درباره این که اهل جنت هستند. قطعا و این که ما اصلا نمی توانیم به آنها تنقیصی وارد کنیم و اصلا برای آنها نقیصه ای را بگوییم. این گونه تعریف، نشان دهنده پشتوانه محکمی است که کتاب خدا هم این را گفته و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله هم به آن شهادت داده است.
برای شروع بحث، به سراغ معنای لغوی صحابه می رویم.
صحابه دارای یک ریشه و اصل هست و بر نزدیک بودن چیزی دلالت می کند. صحابه به کسی گفته می شه که با فردی معاشرت دارد. برخی از صحابه مثل احمد بن حمبل و امثال این ها، صِرف دیدن پیامبر صلی الله علیه و آله را شرط می دانند. در تحقق تعریف صحابه مصداق خارجی آن معاشرت می شود و ملازمت را شرط نمی دانند. فقط صرف دیدن پیامبر صلی الله علیه و آله و شخص در زمره صحابه محسوب می شود.
احمد بن حمبل می گوید: «کُلُّ مَنْ صَحِبَهُ سَنَهً أَوْ شَهْراً أَوْ یَوْماً أَوْ سَاعَهً أَوْ رَآهُ فَهُوَ مِنْ أَصْحَابِهِ». در کتاب «کفایت فی علم روایه» که در جلد ۳ صفحه ۶۹ این طور می گوید.
ابن حجر عسقلانی می گوید: «من صحب نبی صلی الله علیه و آله أو رَعاهُ مِنَ المسلمین فهو من اصحابه». در جای دیگر می گوید: «من صحب النبی أو رعاء ولو ساعه من النهار فعو من اصحاب النبی صلی الله علیه و آله». در کتاب فتح الباری جلد ۷ صفحه ۳.
ابن حزم می گوید: «أما الصحابه رضی الله عنهم فهو کل من جالس النبی صلی الله علیه و آله ولو ساعه، وسمع منه ولو کلمه فما فوقها، أو شاهد منه علیه السلام أمرا یعیه، ولم یکن من المنافقین الذین اتصل نفاقهم، واشتهر حتى ماتوا على ذلک، فهو صاحب، وکلهم عدل». خب این هم نظر ایشان است که در کتاب الاحکام فی اصول الاحکام جلد ۵ در صفحات ۶۶۳ الی ۶۶۵ این موضوع را بیان کرده.
حاکم نیشابوری که صاحب المستدرک علی الصحیحین هست، می گوید: صبیان و اطفال که پیامبر صلی الله علیه و آله را دیدند، همه این ها در صحابه قرار می گیرد.
با توجه به این تعاریف، به عنوان مثال اگر تاجری برای خرید نزدیک مسجدالنبی می آمد و جمال نورانی حضرت را رویت می کرد و ساعتی هم درنگ می کرد، جزو صحابی است؟ و کودکان خردسال که در این کاروان تجاری بودند، این ها در زمره صحابی هستند؟ این تعریف دچار اشکال عقلی و نقلی جدّی است.
این یکی از قول هایی بود که صرف دیدن پیامبر صلی الله علیه و آله را داشت.
قول های دیگری داریم که صرف معاصر بودن با پیامبر صلی الله علیه و آله هست:
ابن حجر می گوید: کسی که معاصر پیامبر صلی الله علیه و آله باشد، جزو صحابه است. عده ای مثل عمر بن یحیی قائل مصاحبت طولانی هستند. عده ای مثل ابن حجر در الاصابه جلد ۱ صفحه ۱۲۸ معتقدند که تمام اهالی مکه و مدینه صحابه می باشند. ابن عبدالبر همین نظر را دارد و می گوید: «لم یرق بمکه و لا طائف احد فی سنته عشر الا عصر و شهد مع النبی صلی الله علیه و آله فی حجه الوداع».
در قول دیگری ابن عبدالبر در کتاب الاستیعاب جلد ۱ صفحه ۳۳۲ می گوید: تمام مسلمانان تا سال ۱۲۰ هجری جزو این دسته اند.
حالا می خواهیم یک سری سؤالاتی از قائلین به نظریه عدالت صحابه داشته باشیم. از این اندیشمندان اهل تسنن می پرسیم با توجه به این که می گویند صحابه بهشتی هستند، چگونه از بهشتی بودن تمام صحابه آگاه شدند؟ آیا اینها با خدای سبحان در ارتباط هستند و به خاطر ارتباطشان با خدای تعالی، از احوال قیامت و سرنوشت صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله مطلع هستند؟ این موضوع را می دانیم که در پایان عمر خلیفه اول، او اعترافی می کند مبنی بر پشیمانی این که چرا درب خانه دختر پیامبر صلی الله علیه و آله را گشود. حتی اگر به جنگ بر او بسته شده باشد، این خودش اعترافی است بر گناهی عظیم. بر چیزی که انسان افسوس می خورد. به هرحال خلیفه از این موضوع ناراحت است. پس این جا نشان می دهد که ما نمی توانیم از پیش خود قضاوت کنیم.
اما سؤال دیگر. شهادت قطعی به این که صحابه بهشتی هستند، مستند به چه منبع و چه مدرکی می باشد؟ چه منبع و مدرکی دارد؟ این سخن که هر کس صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله را که دارای نقص بداند، زندیق است، از کجای معارف اسلامی برمی آید؟ در حالی که در آیات سوره احزاب آیات ۵۷ – ۵۸ و ادامه آنها، به صراحت خداوند از کسانی گفت و گو می کند که این ها پیامبر صلی الله علیه و آله را آزار می دهند و ملعون هستند و در حالی که در جای جای قرآن گفته شده برخی از اطرافیان پیامبر صلی الله علیه و آله حتی موجبات آزار و حتی نافرمانی پیامبر صلی الله علیه و آله را ایجاد کردند. چرا نباید از اتفاقاتی که در صدر اسلام افتاده، سخن بگوییم؟ اگر این سخنان به شهادت قرآن باشد و ما آنها را بگوییم، زندیق هستیم؟
سؤال مهم دیگر که می بایست به عنوان یک ادله قوی به طور جداگانه به آن پرداخته شود، این است که اگر شما این قداست بی پشتوانه را برای خیل عظیمی از جامعه قائل هستید، چگونه ممکن است که در زمان حیات خود پیامبر صلی الله علیه و آله این گونه قداست ها با این وسعت برای عموم صحابه اصلا مطرح نبود و هم ظاهر آیات قرآن و هم سنت نبوی، حاکی از وجود منافقان در اطراف پیامبر صلی الله علیه و آله است؟ این چگونه قابل جمع است و با چه ادله ای این قداست اثبات شده؟
سؤال بعدی: علمای اهل تسنن از چه روی از معنای لغوی صحابه عدول کردند و حتی افرادی را که در کودکی یا در آغوش والدینشان به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله رسیدند را در زمره صحابه عادل می دانند؟
سؤال بعد: از مفهوم صحابه با آن ادعاها در باب عدل و وثاقت و عدم خدشه ایشان که فارغ از مراجعه به کتاب سنت هم هست و با توجه به عملکرد صحابه و کثرت منافقین و آزار و اذیتی که توسط همین نزدیکان پیامبر صلی الله علیه و آله و همنشینانش به این وجود نازنین وارد شد، چطور قابل اثبات است؟ برخوردهای یک عقل سلیم و بی طرف با این تئوری چگونه خواهد بود؟ در قسمت بعدی می خواهیم یک نقد بی طرفانه و کوتاه به اطرافیان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله داشته باشیم.
بهترین گواه گزارشات قرآن است. گزارشات قرآن از آیات ابتدایی قرآن از جمله سوره مدثر و افرادی که در مکه اطراف پیامبر صلی الله علیه و آله بودند، گواهی به ما می دهد از اطرافیان بی ایمان و جسارت کننده به پیامبر صلی الله علیه و آله. یعنی با همان معیار که صحابه بیایند پیامبر صلی الله علیه و آله را ببینند و با او گفت و گو کنند و آیات قرآن را بشنوند. این جا می بینیم که به هرحال یک سری اتفاقاتی رخ داده که اصلا بی ایمانی و جسارت کنندگی به پیامبر صلی الله علیه و آله است. نمونه ای از این گزارش ها به شرح زیر است:
یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ لَا یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ مِنَ الَّذِینَ قَالُوا آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ
ای پیامبر؛ محزون نشوی از کسانی که در کفر، پوشاندن حق سرعت می گیرند.
مِنَ الَّذِینَ قَالُوا آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ،
ایمان آوردند به زبانهایشان
وَلَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ
ولی قلبشان ایمان نیاورده است.
و ادامه آیه هم صحبت از قلوبی هست که ایمان را قبول نمی کنند.
وَمِنَ الَّذِینَ هَادُوا سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِینَ لَمْ یَأْتُوکَ ۖ یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَوَاضِعِهِ ۖ یَقُولُونَ إِنْ أُوتِیتُمْ هَٰذَا فَخُذُوهُ وَإِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا ۚ در بحث اهل کتاب هست وَمَن یُرِدِ الله فِتْنَتَهُ فَلَن تَمْلِکَ لَهُ مِنَ الله شَیْئًا أُوْلَئِکَ الَّذِینَ لَمْ یُرِدِ الله أَن یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ وَلَهُمْ فِی الآخِرَهِ عذَابٌ عظِیمٌ
ما معاصرین پیامبر صلی الله علیه و آله را در اولین و آخرین ایات قرآن این گونه می بینیم:
می توانیم این ها را به این دسته ها تقسیم کنیم:
– عده ای که به یقین مشرکان و کافران بودند که اندیشه ایشان در آیاتی مانند: أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ و امثال این ها می توانیم جستجو کنیم.
– گروهی از اهل کتاب شامل یهود و نصارا که همواره در پی دسیسه بودند و آیاتی نظیر آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ از نیت ایشان به ما خبر می دهد.
– عده دیگه در زمره منافقین بودند که عاقبت ایشان با آیاتی نظیر إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ مشخص شده است.
– در گروه چهارم افرادی می آیند که به تعبیر قرآن این ها بیمار دل هستند و آیاتی با عناوینی مثل الَّذینَ فی قُلوبِهِم مَرَضٌ خطر تفسیر و تعبیر اشتباه ایشان به امت گوشزد داده شده است.
– افراد دیگر اشاعه دهنده اباطیل هستند. گروه پنجم با تعریف الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَهِ این ها هم در زمره همراهان پیامبر صلی الله علیه و آله هستند.
– عده دیگری از اعراب هستند که در گروه بعد قرار می گیرند. خداوند اینها را در گروه لمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ قرار داده است. یعنی خبر از عدم استقرار ایمان در قلب این افراد می دهد.
ملاحظه بفرمایید؛ تمام عباراتی که ما می گوییم، این جامعه شناسی کوتاهی که از صحابه و نزدیکان و اطرافیان پیامبر صلی الله علیه و آله می گوییم، همه به گواه قرآن هست. همه این افراد را نمی توانیم در زمره منافقین بریزیم که بعد قائلین به این قضیه بگویند که بله همه منافقین مورد نظر ما نیستند و عده ای از آنها بیمار دل هستند. خداوند می گوید سراغ آیات متشابه می روند و کارهایی می کنند. عده دیگر اشاعه دهنده اباطیل هستند. عده دیگر نه؛ واقعا فکر می کنند ایمان دارند ولی خداوند می گوید: نه، واقعا ایمان در قلب هایتان وارد نشده ولی این ها واقعا منافق نیستند.
دقت کنید این ها با هم تفاوت دارد و این که کسی بگوید نه منظور ما منافقین نیست، نمی گنجد. چون ۶ تقسیم بندی را خیلی کلی گفتیم. اما طیف افراد مختلفی بودند که در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله بودند.
اما دسته نهایی مسلمانان واقعی که در تعابیر همراهان واقعی پیامبر صلی الله علیه و آله بودند. این ها می توانستند از سایر ملت ها باشند. مثال های نقض بسیاری داریم که اصلا نه اهل مکه و مدینه باشند. مثل جناب سلمان فارسی. می توانستند اصلا پیامبر صلی الله علیه و آله را ندیده باشند مثل اویس قرنی که ایمان کامل به پیامبر صلی الله علیه و آله داشتند. می توانستند اهل کتاب باشند، کسانی که بیایند و ایمان بیاورند. مثل کسانی که گفتگو کردند و در رکاب امیرالمؤمنین علیه السلام اهل کتاب بودند. این ها در زمره اصحاب قرار می گیرند. آن اصحابی که ما روایات این ها را درست می دانیم و مسلمانان واقعی هستند، این ها همان مفهوم واقعی اصحاب و انصار و همراهان در رکاب پیامبر صلی الله علیه و آله بودند.
در ابتدای بحث اشاره ای کردم که نظر ما این نیست که بگوییم همه اصحاب دچار نقیصه بودند. خیر؛ بحث ما این است که گفت و گوی علمی کنیم و نگوییم همه اصحاب اهل بهشتند.
اعتقاد ما این است که بسیاری از اصحاب در جنگ بودند و شهید شدند و بسیاری از صحابه بودند که قبلِ وفات پیامبر صلی الله علیه و آله از دنیا رفتند که انشاءالله اهل بهشت هستند اما صحبت ما در مورد صحابه ای هست که در زمان وفات پیامبر صلی الله علیه و آله دچار امتحان بزرگی شدند و از حرف پیامبر صلی الله علیه و آله تخطی کردند. حرفی که خود پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند و در مدارک اهل تسنن هم گفته شده که «به قرآن و اهل بیت علیهم السلام تمسک پیدا کنید» و آنها این کار را نکردند و به سراغ دیگران رفتند.
آن مسلمانان واقعی که در تعابیر همراهان واقعی پیامبر صلی الله علیه و آله هستند. خواه اهل کتاب بوده و به دین اسلام گرایش پیدا کرده باشند، خواه اهل حجاز، اهل مکه، یا اهل مدینه باشند و یا پیامبر صلی الله علیه و آله را ندیده باشند. این ها همان همراهان واقعی پیامبر صلی الله علیه و آله هستند. البته دسته دیگری از همراهان پیامبر صلی الله علیه و آله هستند که از موارد بالا یا حتی مورد اخیر جدا هستند و در قرآن از آنها به تعابیری مثل اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله آمده است و فضایل اختصاصی و قرین ایشان را دارند که غیر از مقام نبوت باقی فضایل رسول خدا صلی الله علیه و آله برای آنها هم هست و در آیاتی مانند آیه تطهیر می بینیم اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله هم در زمره افرادی که فضایل، اعمال و تطهیرشان مانند پیامبر صلی الله علیه و آله است، هستند. که ما در این مجال نمی خواهیم به ان بپردازیم.
اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد
دیدگاهتان را بنویسید