کارگاه آموزشی شماره ۱۵۵ – مهندسی تبلیغ غدیر – جلسه سوم
صوت کامل بخش اول
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ المعصومین علیهم السلام
موضوع بحث، تقابل سقیفه با غدیر در بعد اعتقادی بود. بحث را تقسیم کردیم به دو قسمت. کلیات، جزئیات و موارد تقابل. ۶ مورد از کلیات در جلسه قبل گفته شد. قبل از ورود به موارد دیگر، اشاره ای به مسأله کلیات و مفهوم کلیات داشته باشم.
وقتی می خواهید وارد شهر جدیدی شوید، از کسی که قبلاً رفته، کلیاتی راجع به این شهر و مردم آن می پرسید تا ذهنیتی درمورد آن داشته باشید. و مثل یک آدم آواره و گیج که هیچ چیزی متوجه نیست، نباشید. حساب دستم باشد که در چه فضایی وارد می شوم. وقتی در این شهر می چرخم، بدانم با چه آدم هایی طرف هستم، این شهر گرمسیر است، قبلاً فکر لباس گرم و سرد خودم را کرده باشم. بدانم که این شهر مثلاً از نظر نوع غذا و … چطوری است و خودم را قبلاً آماده این فضایی که می خواهم دو روز در آن بمانم، کرده باشم.
حالا اینجا هم منظور ما این است. بحثی است که سقیفه از نظر اعتقادی با غدیر تقابل داشته؛ می خواهیم ریزه کاری های آن را دربیاوریم. اما قبل از آن لازم است بدانیم ورود در چنین بحثی، نیاز به یک پیش زمینه، نیاز به یک طرز تفکر حاکم در مغز ما دارد که شما وقتی وارد جزئیات آن می شوید، دیگر هزار و یک سؤال پیش نیاید. آن کلیات را که بگوییم، شما با یک ذهن آماده وارد این بحث می شوید. کاملاً می دانید کجا و با چه کسی دارید حرف می زنید. اگر به این ۶ مورد که تا به حال گفتیم دقت کرده باشید، می بینید که ما اصلاً دست روی جزئیات نگذاشتیم. بلکه گفتیم تقابلی که ما می خواهیم صحبت کنیم، مثلاً ۱۰۰ درصدی است و نسبی نیست. چیزی را نشان ندادیم که کدام مورد تقابل است. هنوز جای معیّنی از دعوای غدیر و سقیفه را نشان ندادیم. اما گفتیم حواست باشد که شما هر چقدر بخواهی صحبت کنی، کلی بودن فراموش نشود. حواست باشد که دعوا، دعوای جزئی نیست. دعوا دعوای کلی است.
هفتمین نکته کلیات: همه مقابله ها با غدیر به نوعی به سقیفه باز می گردد.
یکی از مسائل کلی که مطرح می کنیم، این است که، سقیفه پایه و آغازی را برای مقابله با غدیر پایه گذاری کرده است؛ اما فقط منحصر به سقیفه نیست. در طول تاریخ این مسأله ادامه پیدا کرده و مقابله اعتقادی یا غیر اعتقادی با غدیر، همچنان در زمان بنی امیه و بعد از آنها در زمان بنی عباس و شاخه های آنها همیشه ادامه داشته است. اما این را باید بدانیم که تمام آن مقابله ها به یک نوعی به سقیفه برمی گردد و اگر این مقابله اول نبود، هیچگاه آن مقابله های بعدی اتفاق نمی افتاد. مقابله با غدیر از دو جهت به سقیفه برمی گردد.
همیشه در دنیا، حتی در علوم و اختراعات یک نفر پایه گذار است. یک نفر شروع کننده است. یک نفر می آید به همه مردم می گوید چنین چیزی هم هست، غافل نشوید. آن را از دست ندهید. حتی در تجارت! بقیه همه نان خور او هستند. یک مثال معروف مخترع برق است که امروزه از روی برق چقدر چیز ساختند؟ این همه دنیای مجازی، کامپیوتر و … همه به برق بند است و آخرش از جناب مخترع برق سر در می آورد. یعنی جرقه اولیه مربوط به یک نفر است. از روی آن چیزهای به درد بخور بسیاری ساخته شده است و همه انسانها نان خور آن آدم اولی هستند که آن را اختراع کرده است. منظور این است که یک نفر این جرقه را می زند. اگر او نبود، همه اینها معطل بودند. هرکس در طول تاریخ آمده با غدیر مقابله کرده که خیلی از تقابل ها، بالاتر از سقیفه مقابله کردند اما نان خور سقیفه اند. چرا؟
اولاً: سقیفه پایه گذار است.
چون قرار بود اصلاً چیزی به نام ضد غدیر وجود نداشته باشد. آقا رسول الله صلی الله علیه و آله کارهایش را کردند. خلیفه اش را هم تعیین کردند و فرمودند خداحافظ. انتظار این بود که امیرالمؤمنین علیه السلام بنشینند بر سر کار و دنیا به آن روالی که بنا هست و خدا می خواهد، جلو برود. یکی مثلا هنر کرد، البته هنر خبیثانه! و نشان داد که می شود مقابل غدیر ایستاد. نشان داد که می شود حرف خدا را زیر پا گذاشت، له کرد و جلوی خدا به همین محکمی ایستاد. از این کافرها و آدم های عوضی زیاد بودند اما می گفتند مگر می شود! کی جرأت دارد مقابل غدیر حرف بزند. با این تفاسیر که پیغمبر صلی الله علیه و آله جانشین خودش را تعیین کرد، مگر می شود حرکت اضافه کرد! در همان مدینه خیلی ها بودند که دلشان همچین چیزی می خواست اما به مخیله شان هم چنین جرأتی نمی آمد. یک دفعه یک نفر به همه نشان داد که می شود جلوی غدیر ایستاد. آن هم سقیفه بود و غاصبان اول خلافت بودند. این ها که این کار را کردند و هرکس بعد از این ها آمد، گفت خب روزی که همه حساب می بردند و می ترسیدند، اینها اینگونه غدیر را زمین زدند و کارش را تمام کردند، ما که الحمدلله در حکومت سقیفه ایم. در همان زمان، مثلاً زمان بنی امیه، بنی عباس. همه اینها سر سفره سقیفه به پا شده بودند. ترسی از این نداشتند که مقابل غدیر بایستند. یک نفر که این حرمت را شکست و پایه را گذاشت و به همه یاد داد که مقابل غدیر می شود ایستاد و اینگونه راه را باز کرد.
همه این هایی که بعد از آن آمدند، هرکس و به هر بزرگی که می خواهند باشند، نان خور دو تا آدم بی سواد، اعرابی و نابلدند که فقط جرأت شکستن حرمت را داشتند (یعنی هیچ چیز نداشتند و فقط همین حرمت شکستن را داشتند). نان خور آن دو تا هستند، چه بخواهند و چه نخواهند. لذا واقعاً گاهی جای شرم و خجالت دارد که ما وقتی علمای اهل سنت را در طول تاریخ نگاه می کنیم، از نظر فکری البته، آدم های نابغه، قدرتمند در فکر کردن، در نوشتن، در خطابه بین آنها وجود دارد. اینها حیف نان است که بیایند نوکر عمر بن خطاب و ابوبکر و غاصبین خلافت شوند. خودشان هزار برابر آنها قیمت دارند و عالم و از نظر فکری بالا هستند. واقعاً باید گفت تو خجالت نمی کشی؟ این همه فکر و این مغز و این قدرت را آوردی در اختیار کسی گذاشتی که یک هزارم تو هم چیزی بلد نبود و یک هزارم تو قدرت فکر نداشت؟! تو آمدی و نوکرش شدی؟! آن قدرت را در اختیارش گذاشتی؟! تو با این فکر، از راه غلط آن دفاع کردی؟!
این روزبهان و اینها فوق العاده آدم های تیز فکری هستند. خباثت سر جای خودش و خدای نکرده این کلام من تعریف هیچ یک از آنها نشود، تعارف که ندارد. وقتی کسی دو کلام حرف می زند، کتابش را آدم می خواند، می فهمد که این آدم مغز بوده. خب؛ این آدم آمده از کی دفاع کرده؟ از کسی که خودش هم خودش را قبول نداشت. خودش هم گفت ما با ضرب و زور و چماق بالا آمدیم. تو آمدی برای آن کتاب می نویسی! تو ادله برای کار روزی که این غصب خلافت کرد می آوری! اگر ذره ای دلیل بلد بود، دنیا را به خاک سیاه می نشاند. با هیچی دنیا را به خاک سیاه نشاند. آن وقت تو آمدی پانصد صفحه کتاب می نویسی در این که او حق بوده که غدیر را زمین زده! خنده دار نیست؟ جای گریه ندارد؟ حال معلوم باشد که سقیفه بنیانگذار این تقابل است و هرکسی در طول تاریخ ولو هزار برابر سقیفه قدرت فکری، قدرت علمی و امکانات تبلیغی برای سقیفه داشته، بخواهد یا نخواهد او نان خور سقیفه است. اگر او نبود، این هیچ غلطی نمی توانست بکند. اگر او آن روز حرمت را نشکسته بود، هیچ کدام اینها اگر هم می توانستند به خودشان اجازه نمی دادند، یک همچین کاری را بکنند.
دوماً: سقیفه پایه های مقابله با غدیر را گذاشته و نشان داده است.
تمام کسانی که به عنوان مقابله با غدیر در طول تاریخ وجود داشتند، از نظر مبانی به سقیفه برمی گردند. یعنی الان شما در اروپا؛ مستشرقین و یا در دانشگاههای اروپا که دروس اسلامی تدریس می شود، نه به عنوان مسلمان، به عنوان اینکه ببینیم اسلام چه می گوید، هست. در خیلی از دانشگاه های خارج درس اسلام را می دهند به عنوان اینکه ببینند، اسلام چه می گوید؟ طرف مسیحی یا ملحد یا اصلاً کمونیست است ولی می خواهد بداند اسلام چه می گوید. همین. خیلی از این افراد وقتی می رسند به اینکه بعد از پیغمبر صلی الله علیه و آله، یک غدیری بوده و یک سقیفه ای. آنها که نه تعصب مذهبی دارند و نه کاری به غدیر. نه کاری به سقیفه دارند. اما همینطور که ابتدا به این مطلب نگاه می کنند، می گویند چه تناسبی بین این دو تا هست؟! غدیر کجا؟ سقیفه کجا؟
شکل گیری سقیفه با این آبروریزی. آنها می گویند. حالا نه اینکه ما با این اعتقادات خودمان می گوییم یا مثلاً به ابوحنیفه می رسند، من بارها کتاب هایشان و مقالاتشان را در اینترنت ترجمه شده یا غیر ترجمه شده، دیدم. می گویند اصلاً معلوم نیست ابوحنیفه بر چه مبنایی خودش را به اسلام نسبت داده است. او هرچه که در شکمش بوده را به اسلام نسبت داده! اما مبنایی برای این که حرف ها و فتواهایش که سندی از قرآن و حتی روایات خودشان داشته باشد، ندارد. این اصلاً نمی تواند اسمش اسلام باشد. این را من نمی گویم. می خواهم بگویم آن آدم این را می گوید. از این می خواهم چه نتیجه ای بگیرم؟ می خواهم این نتیجه را بگیرم که وقتی کسی می خواهد بیاید با غدیر مقابله کند، کِی هست؟ پانصد سال بعد از سقیفه و غدیر. این شخص کتاب ها و تاریخ را مقداری ورق می زند و به این نتیجه می رسد که من اگر می خواهم درباره اسلام آنطور که دلم می خواهد حرف بزنم، با غدیر نمی شود. غدیر دست آدم را می گیرد، شش طناب به دورش می بندد. می گوید فقط امام! فقط معصوم! سر جایت بنشین. حق حرف زدن اضافه هم ندارید. اما سقیفه چه می گوید؟
پایه سقیفه از همان روز اول این است که عمر بن خطاب در جواب قاضی های خودش نوشت. گفتند: این همه آدم در این همه شهر به ما مراجعه می کنند. ما هم قاضی هستیم، می خواهیم بین مردم حکم کنیم. شما یک قانون نامه، یک اساس نامه برای قوه قضائیه بفرست که ما بر اساس آن حکم کنیم. به چه کسی این را می گویید؟ به یک آدم بی سواد. این چه می فهمد قانون نامه چیست؟ اساس نامه چیست؟ برای قوه قضائیه چه بفرست چیست؟ یک خط بیشتر ننوشت. نوشت هر وقت مسئله ای پیش آمد، کسی دعوایی داشت به پیش شما آمد، (سند اینها موجود هست) از کتاب و سنت چیزی داشتید که هیچ، والا به رأی و نظر خودتان عمل کنید. همه به یک خط نرسید. این قانون نامه قضاوت سقیفه است. با این قانون نامه یک طرفش ایران، یک طرفش عراق، یک طرفش شام، یک طرفش مصر، یک طرفش یمن، به این گل گشادی مملکت را به باد داد. یعنی حق این همه آدم را به همین راحتی با یک فوت کردن در آن، ضایع کرد. مگر به این شکل می شود حکم کرد؟ یک قاضی خودش نگاه کند، هرچه که دلش آمد و هرچه که خوشش آمد، مسئله را قضاوت کند و فقط دعوا را خلاص کند، برود پی کارش؟!! هیچ جای دنیا، در جنگل هم این کار را نمی کنند.
منظورم از این حرف چه بود، این پایه را آن آدم گذاشته. ابوحنیفه بعد از چهارصد، پانصد سال، صدسال، نگاهی می کند، می بیند که ما اگر بنا باشد با غدیر برویم، باید کاسه کوزه مان را جمع کنیم و برویم پای درس امام صادق علیه السلام، شاگرد امام صادق علیه السلام شویم. تو که هستی، اصلاً کیلو چندی؟ اما اگر من بخواهم برای خودم کسی باشم، فقط یک راه بیشتر ندارد و اینکه بروم در خانه سقیفه. آنجا خیلی بی در و پیکر هست. هرکسی هر غلطی دلش خواست، می تواند بکند. خب معلوم است که خودش را این طرف می اندازد و نمی آید آن طرف. پس حرف دوم ما این است که سقیفه مبانی کار را چه عملاً، چه با فرمانهایی که صادر کرده، در همان زمان کوتاهش جوری چیده که هر کسی می خواهد به مقابله با غدیر برود، بی اختیار به در خانه سقیفه می آید و جای دیگری ندارد که برود و از آنجا چیزی یاد بگیرد.
پس اولاً سقیفه بنیانگذار است، دوماً سقیفه پایه های مقابله با غدیر را گذاشته و نشان داده است.
هشتمین نکته از کلیات:
نه فقط سقیفه این آماده سازی عملی چوب و چماق، کشتن و خون به پا کردن و آتش زدن و برای کار خودش به انجام رسانده؛ بلکه خیلی راحت و اساسی سقیفه آمده و همان روزی که غدیر، خطبه غدیر دارد و این قانون نامه ابدی را کنار خودش قرار داده است، همان روز سقیفه برای خودش اساس نامه نوشته است. این غیر از این است که حالا یک موقع به قاضی هایش گفته چکار کنید یا یک موقعی یک مسئله علمی پرسیدند، چه گفته که الان عرض کردم؛ نخیر! یعنی این اندازه آن نامرد بیدار بوده و حواسش بوده که دارد چه پایه ای را می گذارد. همان روزی که خدا و رسول مراسم غدیر را اجرا کردند و همان موقع که خطبه بلند غدیر، راه هزار و چهار صد و ساله و بلکه راه ابدی بشریت را کاملاً نشان می دهد که بشر باید چکار کند، رسول خدا صلی الله علیه و آله در خطبه غدیر فرمود: از امروز که پیغمبر می رود تا خود قیامت دوازده امام هستند که باید شما درباره همه چیز به ایشان مراجعه کنید و به همین سفتی کار را تمام کرده. بعد عوارض و جوانب و حاشیه های این حرف را در خطبه غدیر بیان کرده. در این زمان شما خیال می کنید سقیفه بیکار نشسته؟
سقیفه دقیقاً یک اساس نامه به مفصلی خطبه غدیر آماده کرده! خیلی عجیب است! یعنی این اندازه کسی حواسش به راه غلط باشد، آدم شاخ درمی آورد. آدم می فهمد که عمق فاجعه چقدر است، اسم آن صحیفه ملعونه است. صحیفه ملعونه اول و صحیفه ملعونه دوم. اینها در خود غدیر و مقارن با غدیر و همزمان با موقعی که پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود، فردا همه می خواهیم به غدیر خم برویم و در آنجا می خواهم مسئله ولایت و خلافت بعد خودم را بگویم. ابوبکر و عمر و سه نفر هم کمکشان در کعبه رفتند و اولین قرارداد را برای از بین بردن غدیر نوشتند. یعنی نه اینکه شما خیال کنید که یکدفعه دیدند اوضاع خراب است، ریختند و سر و صدا راه انداختند. بعد به یکباره بالای منبر رفتند! نه. از قبل روی حساب برنامه ریزی کردند که ما اصلاً می خواهیم چکار کنیم؟ ما که هستیم؟ چند نفریم؟ از همدیگر باید امضاء بگیریم تا کسی زیر قولش نزند. این کار مثل کودتا، حساب شده پیش می رود. پس چه کار کردند؟ گفتند:
نزوی الخلافه عن اهل بیته ما حیینا!
صحیفه ملعونه اول:
نزوی الخلافه عن اهل بیته ما حیینا
کلاً ۷ کلمه است که من ما و عن را هم حساب کردم. یعنی اگر بگوییم ۱۰ سال روی این ۵ کلمه کار کردند، راست گفته ایم که این اندازه دقیق باشد که هدف چیست و ما می خواهیم چه کار کنیم. علت اینکه عنوان جداگانه قرار دادم، برای این است که شما بدانید تقابل سقیفه با غدیر خیلی جدی تر از این حرف ها است و خیلی روی آن فکر و برنامه ریزی کرده اند. ما به ریزه کاری هایش هم می رسیم. اما الان داریم کلی می گوییم و این نیست که صرفاً برای ریاست طلبی از اوضاع شلوغ بعد از پیغمبر صلی الله علیه و آله استفاده کردند و شد. نه؛ این هم ممکن است اما مسئله عمیق تر از این حرف هاست. به چه عمقی است؟
به محض اینکه فهمیدند و عایشه به ابوبکر و عمر خبر داد که پیغمبر صلی الله علیه و آله به علی بن ابیطالب علیه السلام ماجرای غدیر را گفته و در پیش است، هنوز به غدیر نرسیده و حرکت نکرده، ۳ روز قبل از غدیر اساسنامه ضد غدیر را نوشتند. ببینید تا کجا؟! یعنی نگذاشتند غدیر اتفاق بیفتد و بعداً با آن مقابله کنند. هنوز غدیر نیامده، آنها نوشتند و تمام کردند. چه نوشتند؟ نوشتند که بعد از پیغمبر صلی الله علیه و آله، ما خودمان می خواهیم خلیفه شویم؟ نه؛ این را نگفتند. اینکه ما عنوان بحثمان را گذاشتیم تقابل سقیفه با غدیر، مسئله این است که ای کاش برای ریاست طلبی این کار را می کردند. یعنی آن تقابل خیلی ضعیف تر از این است که کسی می گوید هدف من نابود کردن غدیر است، ولو اینکه چیزی به من نرسد. یعنی تقابل سقیفه با غدیر، به این شدت است که طرف حاضر است چیزی نصیبش نشود اما غدیر را نابود کند. حتی اگر اتفاق به این شکل هم بیفتد، هدف این آدم برآورده شده است. شما فکر کنید با به هم ریختن آن اوضاع طوری می شد که هرج و مرج شود و جاهلیت برگردد و مردم سوسمارخور و بت پرست، دوباره بت پرست می شدند و ابوبکر و عمر را هم می کشتند، اینها به این هم راضی بودند. این را تقابل سقیفه با غدیر می گوید.
اینکه ما این را در کلی آوردیم، برای این است که اگر کسی که می خواهد وارد این شود، باید بداند که هدف ریاست نبوده و بالاتر از این است. هدف این نبوده که سقیفه خود را بالای منبر پیغمبر صلی الله علیه و آله بنشاند؛ بلکه بالاتر بوده و هدف نبودن غدیر است. حالا هر اتفاقی می خواهد بیفتد. ببینید کلمه را چگونه درست کردند. برای شروع ماجرای ضد غدیری، ۵ نفر رفتند کعبه، قراردادی نوشته و امضا کردند. جا داشت بنویسند که ما بعد از غدیر آنقدر جلویش را بگیریم که کار را خود به دست بگیریم اما این را ننوشتند. بلکه نوشتند نزوی (دور کنید) خلافت را از اهل بیت پیغمبر ما، حیینا (تا جان در بدن داریم). یعنی اول و آخر هدف این است، نه خلافت خودشان! یعنی اگر عمر و ابوبکر خلیفه هم نمی شدند، باز هم دست از این کار برنمی داشتند تا غدیر را به هر قیمتی از روی زمین بردارند.
نزوی الخلافت عن اهل بیته ما حیینا
من بیش از ۴۰، ۵۰ سند درباره اینکه متن سند ملعونه اول چیست و چه چیزی را امضا کردند، جمع کردم. گاهی با هم اختلاف دارند و برخی کلمات کم یا زیاد است. اما از این معنا خارج نیست. در یکی از این اسناد ننوشته که ما می خواهیم خلافت را دست بگیریم. اصلاً چنین چیزی نیست. اول و آخرش نابودی غدیر به هر قیمتی است که اجازه ندهیم آنچه خدا گفته، بشود. حالا هرچه شد، شد! آنها برای ما مهم نیست. این را کسی که می خواهد درباره تقابل سقیفه با غدیر مطالعه کند، باید بداند که کسانی که راه را شروع کردند با چه فکری این راه را شروع کردند و چه در نظر داشتند.
صحیفه ملعونه دوم
این صحیفه چیست؟ خیلی از شما شاید بدانید اما تکرار آن خالی از لطف نیست.
فاصله آن با غدیر چقدر است؟ غدیر در ۱۸ ذی الحجه بود که ۱۲ روز به محرم مانده بود. صحیفه ملعونه اول را ۳ روز قبل از غدیر نوشتند، یعنی ۱۵ روز مانده به محرم، در ۱۴ یا ۱۵ ماه ذی الحجه. در ۲۴ ذی الحجه وارد مدینه شدند و شب اول محرم در خانه ابوبکر این عده جمع شده و عده دیگری از دانه درشت ها مثل عمروعاص و معاویه و همان هایی که می خواستند پیامبر صلی الله علیه و آله را در بالای کوه بکشند، با خود همراه کردند. یعنی آن ۵ نفری که صحیفه اول را امضاء کرده بودند، به آنها ۹ نفر اضافه شد و ۱۴ نفر شدند. در مدینه هم رفتند. یک عده ای از بزرگان مدینه و بزرگان قریش را با خودشان هم دست کردند و ۳۴ نفر شدند. ۳۴ نفر مخفیانه در حالیکه پیامبر صلی الله علیه و آله زنده است، در خانه ابوبکر جمع شدند. جمع شدن به این معناست که قبلاً فکرها شده بود. آنجا جمع شدند برای امضا. طومار و اساسنامه ای برای این یک خطی که گفته بودند، آماده کردند. متن آن در بحارالانوار موجود است. به عنوان صحیفه ملعونه دوم، جلد ۲۸، همان اوایل حدیث معروف حذیفه بن الیمان. ایشان این مسائل را افشاگری کرده که این افراد چه کار کردند. حالا من آدرس دقیق صفحه را یادم نیست ولی در جلد ۲۸ است.
منظور چیست؟ در این چه چیزی نوشتند؟ ببینید خطبه غدیر ۲۰ صفحه است. این هم همین اندازه است. دیگر یک خط نیست، یک متن طولانی برای آینده این راه. اگر من الان بخواهم همه آن را بگویم، نه وقت اجازه می دهد و نه بنابر این است که آنقدر مفصل وارد شویم. هرکسی که حوصله دارد، بعداً مطالعه کند و ترجمه شده آن هم موجود است. اما در آنجا تک تک حرف هایی را که پیغمبر صلی الله علیه و آله در خطبه غدیر زده، ضد آن را برداشتند پایه گذاری کردند.
دقیقاً ضد هر چه که پیغمبر صلی الله علیه و آله تعیین کردند. مثلاً یک قسمت این است که اگر کسی ادعا کند پیغمبر صلی الله علیه و آله خلیفه ای برای خودش تعیین کرده، فَهُوَ کَذّاب. به همین راحتی! یعنی پیغمبر صلی الله علیه و آله در غدیر، ۱۴ روز قبل خلیفه تعیین کرده است. آنها اساسنامه می نویسند برای آیندگان که ای امّت اسلام؛ بدانید هر کسی که ادعا کند پیغمبر صلی الله علیه و آله خلیفه تعیین کرده، فَهُوَ کَذّاب. ما اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله شهادت می دهیم که این آدم دروغ می گوید. ببینید پایه ها را چقدر دقیق و حساب شده می گذارد.
اجمالاً حرف این بود صحیفه ملعونه دوم، اساسنامه مفصل سقیفه در مقابل خطبه غدیر است که تمام راهکارهای آن دقیقاً برعکس غدیر تدوین شده است. من به عنوان یک تجربه عرض می کنم که اگر در طول این بحث ها وقت هیچ مطالعه اضافه ای نداشتید، این یک مورد را بروید مطالعه کنید. این صحیفه ملعونه دوم را حتماً یک بار ببینید. اصلاً دیگر برای آدم هیچ چیزی لازم نیست. تمام حساب ها دست آدم می آید که با چه کسی طرف است و چه تصمیمی و چه خوابی برای یک امت تا روز قیامت این افراد در همان صحیفه ملعونه دوم دیده اند.
شب اول محرّم، ۱۵ روز از غدیر نگذشته بود که این افراد بر ضد خطبه غدیر اساسنامه نوشتند. همه چیز را هم در آن پیش بینی کردند تا روز قیامت و امضاء کردند. نتیجه این حرف چیست؟ ۳۵ یا ۳۴ نفر هم پای آن را امضاء کردند که هرکدام یک کله گنده از منافقین بود و این را یادگار گذاشتند برای همه کسانی که بنا است در آینده بیایند و راه سقیفه را ادامه دهند.
پس حرف اول: اساسنامه سقیفه نشان می دهد که این افراد فکر اساسی تر از این حرف ها کرده بودند. یک اتفاق نبود. یک دعوا و بزن بزن نبود. پی ریاست طلبی نبود! خیلی بالاتر از این بود. وقتی کسی می خواهد این مسیر را برود، ظاهر این است که ریختند و آتش زدند. با چوب و چماق بر سر مردم زدند. آدم می گوید خب حالا الان مثلاً اراذل و اوباش ریختند سر مردم. نه؛ نگاه می کنیم، می بینند این خودش بازی برای اجرای آن چیزهایی بوده که قبلاً خیلی تمیز، فکرهای آن را کردند. شما ببینید که شب اول محرم برای امضاء این افراد را جمع کردند. چه موقع این را نوشتند و تدوین کردند؟ شما اگر مطالعه کنید، می بینید که اصلاً چیز آسانی نیست که این همه مطلب را بچینید و آنقدر دقیق. من فکر می کنم این افراد ۵ یا ۶ سال یا ۱۰ سال قبل این کار را کرده بودند که آنجا برای امضای آن فقط جمع شدند.
حدیث حذیفه حدود ۲۰ یا ۳۰ صفحه حدیث است. قسمت اعظم آن همین صحیفه ملعونه است.
دو نکته کوچک را به عنوان حاشیه بحث بگویم:
نکته اول: ایشان می فرمایند که سنی ها هم این موارد را قبول دارند؟
اصلاً این بحث هایی که شما اینجا می بینید، سالهای قبل هم این را گفتیم که همیشه حواسمان باشد که ما به عنوان پیرو یک مکتب، مکتب امیرالمؤمنین علیه السلام، مکتب غدیر می خواهیم ببینیم دین ما چه می گوید؟ اعتقادات ما چیست؟ در چنین حالی یادتان باشد اصلاً کاری نداریم که مخالفین ما چه می گویند و چقدر از حرف های ما را قبول دارند؟ یعنی این اصلاً دیوانگی و بی عقلی است که ما خیال کنیم آن چیزی که ما می گوییم، همه در مدارک اهل سنت هم پیدا می شود. اگر این بود که دیگر اهل سنت نمی شد که! همه شیعه می شدیم. راست می گویم یا نمی گویم؟ اگر بنا باشد که هر چه ما می گوییم، فوراً یک سند هم در کتاب های آنها پیدا شود، پس دیگر شیعه و سنی ندارد. دیگر دو مذهب نمی شود. دیگر سقیفه و غدیر فرقی ندارد. معلوم است هر چه که ما می گوییم، آنها هم می گویند. پس این یک فکر خام و یک خیال اشتباه است که ما خیال کنیم هر چه از اعتقادات خود را خواستیم بگوییم، فکری بگوییم اهل سنت هم قبول دارند؟! جلو جلو می گوییم آنچه ما می گوییم، آنها قبول ندارند! اگر دیدید یک جاهایی را قبول دارند، آن قسمت هایی است که به هیچ جا برنمی خورد. جایی است که به اصل مطلب آنها ضرر نمی زند. حتی وقتی غدیر را قبول می کنند، آنقدر سوسه و حاشیه دور آن می گذارند که روزی خواستند فرار کنند، بتوانند از زیر آن در بروند. البته ما الزام می کنیم که ببینید اسم غدیر در کتاب شما آمده است. اما او هم بلد است چه کار کند. دیوانه نیست که بگوید: پیغمبر صلی الله علیه و آله خلیفه تعیین کرده ولی ما زیر حرف پیغمبر صلی الله علیه و آله زدیم! این کار را نمی کند. می گوید این سندش به خاطر اینکه پانزده نفر در سند هستند، نفر ششمی پشت گوشش زخم بوده، این سندش ضعیف است! جوری تا خرابش نکند دست از سر شما برنمی دارد.
حرف ما این است: مباحثی که اینجا می خوانیم، تماماً می خواهیم بدانیم شیعه چه می گوید. می خواهیم بدانیم غدیر چه می گوید. هیچ کاری نداریم که اصلاً سقیفه ای و دشمنی برای غدیر وجود دارد یا ندارد و آن دشمن از ما خوشش نمی آید. حرف های ما را قبول دارد یا ندارد. هیچ مهم نیست. ما در را بستیم. خودمان نشستیم، ببینیم چه کاره ای؟ اعتقاداتمان چه هست؟ اتفاقاً مشکل بچه شیعه ها، در همه عالم امروز این است که هنوز اعتقادات خودشان را درست بلد نیستند. یعنی قبل از اینکه اعتقادات خودشان را از روی بحارالانوارشان یاد بگیرند، اول می روند ببینند دشمنان چه می گویند و شبهات را جواب دهند. شبهات را رها کن. اول خودت را بساز. اول خودت یاد بگیر اعتقاداتت چیست.
ولله اگر ما را داخل قبر بگذارند، خدا نمی گوید چرا فلان شبهه را جواب ندادی. خدا از اعتقادات ما سؤال می کند. این را از من و شما می خواهد. ما نمی گوییم جواب شبهه نباید داده شود! خودش یک فصلی است و برای خودش یک کاری است و یک تخصصی به جای خودش می خواهد. خودمان هم از این کارها زیاد کردیم. ولی الان نشستیم می خواهیم ببینیم، غدیر چه می گوید. می خواهیم ببینیم اعتقادات شیعه چیست؟ هیچ کاری نداریم که سنی ها حرف های ما را قبول دارند یا ندارند! در مدارک آن ها یک سر سوزن تأیید بر حرف های ما وجود دارد یا خیر.
نکته دوم: این مباحثی که اینجا مطرح می کنیم، حواسمان آنقدر پرت نیست که بگوییم تقیه را مراعات باید کرد. یعنی اینکه الان اینجا در بسته ای است. یک عده شیعه نشستیم و داریم اعتقاداتمان را بر اساس احادیث اهل بیتمان بررسی می کنیم. این به معنای این نیست که هر حرف را هر جایی بگوییم. ما پیش خودمان حرف می زنیم و حواسمان هست اینطور مطالب را هر جایی، خواسته و نخواسته مطرح نکنیم. با مراعات همه آنچه که هر انسانی تشخیص می دهد که کجا ممکن است مشکل ساز شود. کجا یک حرف را بزنی، فتنه ای به پا شود با مراعات تقیه و مراعات اجتماع. گاهی انسان به زن و بچه اش هم بعضی حرف ها را نمی تواند بگوید. سطح اعتقادشان به حدی نیست که انسان هر حرفی را بگوید؛ تا برسد به اینکه در جایی حرفی زده شود که اهل سنت باشند. معنای تقیه دقیقاً این است که ما یک جایی مراعات می کنیم اما یک جایی هم داریم که باید حرف هایمان را بزنیم. باید بگوییم ما چه کاره ایم. خدا روز قیامت از ما چه می خواهد. باید بچه شیعه ها را متوجه کنیم که اگر با اعتقادات ناقص از این دنیا بروی، اول کسی که بازخواست می کند، خداست. که چرا نرفتی یاد بگیری، ببینی دین اصلی و واقعی پیغمبر صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام چیست؟ ما الان داریم به داد این مسئله می رسیم و هیچ کاری به این نداریم که این حرف ها را کجاها نباید زد و کجاها باید مراعات کرد.
یا علی
صوت کامل بخش دوم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ صَلّی اللهُ عَلی سَیّدِنا وَ نَبیِّنا اَباالقاسِمِ مُحَمّد صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلّم وَ عَلی اَهلِ بَیتِه وَ اللَّعنُ الدّائِم عَلی اَعدائِهِم اَجمَعین
پاسخ به شبهات و سؤالات در باب تبلیغ را توسط حضرت آیت الله میلانی که عمری را در مسأله امامت گذارده اند، بشنویم. چرا که با روشنگریهایی که ایشان انجام داده اند، افراد بسیاری توسط مباحث ایشان مستبصر و آگاه شده اند. از حضرت استاد دعوت می کنم که به جایگاه تشریف بیاورند و ما هم سؤالات خود را شروع کنیم با صلوات بر محمد و آل محمد.
تقاضا می کنم از آیت الله میلانی به عنوان مقدمه ان شاءالله مطالبی را بیان بفرمایند تا برویم سراغ سؤالات.
بِسمِ الله الرّحمنِ الرّحیم
اَلحَمدُلِله رَبّ العالَمین وَ الصّلاهُ وَ السّلامُ عَلی خَیرِ خَلقِه وَ اَشرَفِ بَریّتِه مُحَمّد وَ آلِه الطّاهِرین. لاسیّما بَقیّهِ الله فِی الاَرَضین وَ لَعنَهُ الله عَلی اَعدائِهِم اَجمَعین مِنَ الاَوّلینَ وَ الآخِرین
از آن جهت که بنده خودم را در مقام خدمت به امامت و ولایت اهل بیت علیهم الصلاه و السلام می بینم و از سوی دیگر شما را افراد مشتاق به مباحث امامت و ولایت می بینم، لازم دانستم پیشنهاد اینکه یک ساعتی در خدمت شما باشیم را بپذیرم که اگر پرسش هایی وجود دارد، تا آنجا که بنده آمادگی داشته باشم، پاسخ ها را خدمت شما عرض کنم. سؤالات را مطرح بفرمایید، در خدمتتان هستیم.
- این زحمت هایی که تا به حال در مباحث کلامی کشیده شده و الان هم ادامه دارد و باز غدیرستان همت خود را بر تربیت مبلغین غدیر گذاشته، چه تأثیری بر مخالفین این مباحث مربوط به غدیر گذاشته است؟
- اینکه شما در غدیرستان چه کردید و تا چه اندازه برنامه های شما تأثیر داشته، به طور تفصیل خودتان بهتر می دانید. آنچه که بنده می دانم، خب اجمالاً خبر دارم، ولکن عرضی که می کنم این است که زمان ما، زمان کار است. در این زمان همه باید برای امیرالمؤمنین علیه السلام کار کنند. چه در خصوص حدیث غدیر و یا در جهت دلایل دیگر امامت امیرالمؤمنین علیه السلام باشد، بایستی همه کار کنند. هر کسی به هر مقداری که آمادگی و استعداد دارد و می تواند، باید در این جهت وقت و فکر بگذارد یا اموالی را خرج کند. به نظر من تکلیف است و یقیناً تأثیر دارد. چرا که در جامعه افرادی هستند که وقتی برای آنها مطالب به طور منطقی و مستدل و با متانت بیان شود، یقیناً پذیرای این مطالب خواهند بود. اهل ایمان، ایمانشان تقویت می شود و مخالفین هم اگر اهل تحقیق و انصاف باشند، مطلب مستدل و مستند را می پذیرند.
- البته همه ما مأمور به وظیفه هستیم. نتیجه دست خود خداست.
فقط دلمان می خواهد یکی از خاطرات شیرین در رابطه با تأثیر کارهای تبلیغی خودتان را برای ما بفرمایید که باعث قوت قلب دوستان شود.
- بنده نباید از خودم و یا کارهای خودم تعریف کنم. دیگران باید بگویند. ولی آنقدر به شما عرض کنم که عده کثیری از کسانی که وارد تشیع شدند، به تعبیر ما مستبصر شده اند. چه از تحصیل کرده های دانشگاهی و چه از تحصیل کرده های حوزوی آن ها، به برکت نوشته های بنده مستبصر شدند. چه در داخل ایران و چه در کشورهای مختلف. چون شما فرمودید خاطره ای را عرض می کنم. قرآن هم می فرماید: «و اَمَّا بِنِعمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّث».
در یکی از سفرهای حج در مسجدالحرام با برخی از بستگان نشسته بودیم. آقایی وارد شد که افرادی که پیش بنده نشسته بودند، ایشان را می شناختند. اما بنده او را نمی شناختم. آنها به احترام او برخواستند. من هم تبعاً برخواستم. وقتی او به طرف ما آمد، با آن آقایان معانقه و مصافحه کرد و دست بنده را گرفت و بوسید. همراهانم از او پرسیدند مگر این شخص را می شناسی که نسبت به او تواضع کردی؟ ایشان فرمودند: «کیف لا اعرفه و هو سبب فاستبصاری.» بعد رو کرد به بنده و گفت: «انت تجلس فی بیتک و تنشر هذه الکتب فی العالم. و ما تدری ماذا تفعل بهذه الکتب بالقلوب الناس.» تو در خانه ات نشسته ای و نوشته های خود را در دنیا پخش می کنی و نمی دانی این نوشته ها بر قلوب مردم چه می کند. این شخص از علمای الأزهر است؛ یعنی فارق التحصیل دانشگاه الأزهر مصر است. سنش از من هم بیشتر بود و الان مقیم آمریکاست. ایشان یکی از بزرگان علمای اهل سنت و بلکه وهابی در آمریکا بود و چند مسجد در آنجا ساخته. این شخص به برکت نوشته جات بنده مستبصر است و اکنون به وسیله او خیلی ها مستبصر شده اند. به نام شیخ مصباح الدرینی. ایشان هنوز هم در قید حیات هستند. این یکی از موارد است.
- خیلی متشکرم. البته همه می دانیم بسیاری از مستبصرین اصلاً جرأت اینکه ایمان خود را اظهار کنند، ندارند. به دلیل عدم امنیت جانی. لذا با این که مستبصر هستند ولی سکوت کرده اند. سؤال بعدی این است که برای تأثیر بیشتر تبلیغ در عصر ما که عصر تکنولوژی است، از چه روش هایی می توانیم استفاده کنیم؟
- مطلب اول این است که در تبلیغ با متانت حرف بزنیم و رفتار کنیم. چرا که اشخاصی که با آنها می خواهیم صحبت کنیم، یا از شیعیانند یا از مخالفین. اگر از شیعیانند که فرزندان اهل بیت علیهم السلام به شمار می آیند. فلذا باید با ایشان مؤدبانه و با محبت برخورد کنیم و ایمانشان را تقویت نماییم تا معرفتشان نسبت به اهل بیت علیهم السلام بیشتر شود. در نتیجه تقویت ایمان در فضای امروز تحت تأثیر شبهات و تشکیکات قرار نگیرند. با مخالفین هم اگر رو به رو شدیم، باید متانت و ادب را در بحث رعایت کنیم.
مطلب دوم این است که هرگاه از ما مدرک خواستند و سند بر گفته هایمان از ما مطالبه کردند، سندی قوی ارائه کنیم. بنابراین هم با متانت با مردم حرف بزنیم، هم اسناد قوی ارائه کنیم. مخصوصاً اگر با مخالفین روبه رو شدیم، لازم است سند و مدرک معتبر قابل قبول به او ارائه کنیم. این چیزی است که بنده همیشه توصیه کردم. اگر به این دو شرطی که بنده امروز عرض کردم، عمل کنیم، یقیناً موفق خواهیم بود. البته کسانی هستند که قلبشان سیاه است و حرف زدن با آنها اساساً فایده ندارد. «اِنَّکَ لا تَهدِی مَن اَحبَبتُ.» خب با این افراد کاری نداریم. آنها بر راهی که رفتند، باقی بمانند و خودشان می دانند.
- سؤال دیگری که می خواستیم از خدمت شما بزرگوار بپرسیم که در ضمن فرمایشات شما پاسخش گفته شد، این بود که در بحثهای مختلفی که ما درباره غدیر داریم، آیا از نظر سندی ما به بحث بپردازیم یا تنها به متن و محتوا اکتفا کنیم که ظاهراً حضرت عالی سند را خیلی مهم می دانید.
- باز به شما عرض کنم؛ بنده طلاب خودم را اینچنین بار آوردم که اگر حدیثی را بخواهند استدلال کنند، آن حدیث از پنج جهت باید بحث شود. خوب دقت کنید چه عرض می کنم. هر حدیثی؛ چه حدیث غدیر یا حدیث منزلت و حدیث مدینه العلم باشد و یا هر حدیث دیگری، پنج جهت باید در آن حدیث تمام شود.
جهت اول:
توجه به لفظ حدیث است و این که ما محور بحثمان کدام لفظ است؟ پیش از این خدمتتان عرض کردم لفظ حدیث غدیر را اینچنین ضبط کنید: «اَلَستُ اَولی بِالمُؤمِنینَ مِن اَنفُسِهِم؟ قالُوا بَلی. قالَ فمَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَولاهٌ». بنابراین امر اول می شود لفظ حدیث.
جهت دوم:
توجه به سند حدیث است. حدیث از نظر سندی باید طوری ارائه شود که طرف مقابل بپذیرد.
جهت سوم:
کیفیت استدلال به حدیث است. ما می گوییم در دلالت حدیث باید کاملاً دقیق باشیم. در کیفیت اقامه دلیل برای امامت امیرالمؤمنین علیه السلام از راه حدیث غدیر، از راه حدیث «اَنتَ مِنّی بِمَنزلهِ هارونَ مِن مُوسی»، از راه حدیث «اَنَا مَدِینَهُ العِلمِ وَ عَلِی بَابُهَا» و امثال ذلک.
جهت چهارم:
باید آمادگی داشته باشیم که هم سؤالات و شبهاتی را که راجع به حدیث غدیر مطرح می کنند، خوب بدانیم و هم به پاسخ آن شبهات مسلط باشیم.
جهت پنجم:
برای حدیث غدیر معارض ذکر می کنند. معارضات حدیث غدیر را باید بدانیم و برای پاسخ به آن معارضات هم باید آماده باشیم.
اگر در حدیث غدیر در این پنج جهت کار کنیم، آن وقت به جمیع جهات حدیث غدیر رسیدگی کردیم و آمادگی کامل داریم. بنده تا این ساعت سراغ ندارم کتابی درخصوص حدیث غدیر که هر پنج جهت را کاملاً استیعاب و رسیدگی کرده باشد، الا کتاب عبقات الانوار و هنوز قدر این کتاب نزد خواص و اهل کار مجهول است.
- در فرمایشات حضرت عالی بوده که خداوند در آیه تبلیغ به جای «الله» واژه «ربک» را به کار برده؟
- بله عرض کردم هر آیه ای را که استدلال می کنیم، چون کلام خداست، تمام حروف و الفاظ آن آیه و نکاتی که وجود دارد، تک تک باید رسیدگی شود. کلمه «رب» از اسماء خداوند متعال است. رب به معنای تعالی و برکت است. حالا به هر لفظی می خواهید بگویید! معنای رب این است. رب، آن کسی است که مدیریت می کند و رشد می دهد. شما اگر در لغت عرب کلمه رب را نگاه کنید، مثل همین کتاب مفردات راغب که از نظر بعضی بزرگان این کتاب مورد تأیید هست، رب به کسی گفته می شود که تربیت و رشد دادن شیئی را به عهده می گیرد.
«رب» در این آیه مبارکه میخواهد اشاره کند (البته این چیزی است که من احتمال می دهم نمی توانم قرآن را تفسیر به رأی کنم ولی آن که بنده می فهمم، نکته دارد و بی جهت نیست.) و نکته اش این هست که در امامت و ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام، رشد و پیشرفت و معنویت و تربیت و بار آمدن صحیح هست. اگر کسی الان این گلدان را درست رسیدگی کند و به موقع آب و کود و آفتاب دهد و … می گویند: این گلدان را خوب تربیت کرد و بار آورد. در اصول کافی متعدد روایت داریم که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: «اَدَّبَنِی رَبِّی فأحسَنَ تأدِیبی». همچنان که مرا خداوند متعال خوب بار آورده، من نیز اهل بیت علیهم السلام را خوب بار آوردهام. خدا اهل بیت و امیرالمؤمنین علیهم السلام را خوب بار آورده است. این همان تربیتِ بار آوردن است که ما در فارسی می گوییم. فلذا به احتمال عرض کنم این که به ذهن من می آید که کلمه «رب» در اینجا آمده نه کلمه الله یا الرحمن یا الرحیم و امثال ذلک نکته اش این باشد.
- خیلی متشکرم. ضمن عرض تشکر و خسته نباشید خدمت حضرتعالی؛ سؤالی مطرح شده در رابطه با آیه ابلاغ، قول خداوند به پیامبر اکرم صلوات الله علیه داده که «وَاللهُ یَعصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» خدا تو را از شر این مردم و بدخواهان حفظ می کند. اما بلافاصله ترور پیغمبر اکرم صلوات الله علیه و آله شهادت ایشان را می بینیم و مصائبی که بعدا بر سر اهل بیت علیهم السلام آمده. آیا این اتفاقات با این آیه شریفه تناقض ندارد؟
- چون قرآن است، هیچ روایتی با قرآن تناقض پیدا نمی کند. باز در آیه دقت بکنیم: «واللهُ یَعصِمُکَ» خدا تو را حفظ می کند. نفرمود خدا شریعت یا دین تو را حفظ می کند. معلوم می شود که این ها نقشه داشتند که پیغمبر اکرم صلوات الله علیه را به قتل برسانند و این با روایاتی که بیان می کند پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله را مسموم کردند، منافات ندارد. مسمومیت غیر از به قتل رساندن است. همچنان که امیرالمؤمنین علیه السلام را به قتل رساندند و به شهادت رساندند. اگر مساله شهادت پیغمبر اکرم صلوات الله علیه بر حسب روایاتی که داریم تمام شود، باز به اصطلاح شهادت از طریق مسمومیت غیر از شهادت از طریق شمشیر است. اگر یادتان باشد، امیرالمؤمنین علیه السلام در یکی از خطبه هایشان فرمودند: خدایا این ها جان پیغمبر اکرم صلوات الله علیه را قصد کرده بودند. می خواستند پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله را به قتل برسانند اما موفق نشدند. خدایا پیغمبر صلی الله علیه و آله را تو بردی. اما این ها دارند انتقام پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله را از ما می گیرند.
تحقیقاً این ها بعد از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله، قتل امیرالمؤمنین علیه السلام را قصد کرده بودند؛ همچنانی که نسبت به حضرت زهرا سلام الله علیها هم همین نیت را داشتند. یعنی همان داستان عاشورا که اتفاق افتاد از قبل مطرح بوده، پیش نیامد و نتوانستند. امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه اشاره می کنند به خداوند متعال که خدایا من حسن و حسین علیهم السلام را به تو سپردم. تا وقتی من هستم، به قول ما داغ شان را بر دلم مگذار. این در خطبه های امیرالمؤمنین علیه السلام وجود دارد که بنده در بعضی از نوشته هایم، نوشته ام و چاپ شده. پس اجمالاً هیچ تعارض و تناقضی وجود ندارد بین «والله یعصمک» و بین اینکه روایاتی که داریم که پیغمبر اکرم صلوات الله علیه را مسموم کردند.
- بله خیلی متشکرم. یکی از سؤالاتی که مطرح شده و خیلی هم مخالفین آن را درشت می کنند و در تبلیغات خودشان به شیعیان می گویند، این است که مگر می شود ۱۲۰ هزار نفر در طی چند روز در غدیر خم بیعت بکنند و در کمتر از دو ماه همان ها بشوند دشمن؟ این را چگونه می شود جمع کرد؟
- بله می شود و شده. اولاً همه آنها دشمن نشدند و این عبارتِ باز درست نیست. گروهی از آنهایی که بیعت کردند در روز غدیر خم، بی شک نقشه و طرح داشتند. برنامه و مقاصدی داشتند. اما گروهی دیگر از روی ترس و ارعاب و تهدید کنار رفتند و یا رأی خود را فروختند و گروهی که از اصحاب پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله که اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام هم بودند، مأمور به تقیه و سکوت بودند. پس ببینید اینهایی که بیعت کردند، چند دسته شدند. برای مثال یکی از کسانی که با سقیفه مخالفت کرد، ابوسفیان بود. ابوسفیان بزرگ بنی امیه بوده و خودش قدرتی بوده است. عده ای داشته و اعلان مخالفت کرده است. اما با او جلسه ای گذاشتند، به او وعده هایی دادند، سکوت کرد. بنابراین کسانی را وعده دادند و یا خریدند و یا تطمیع کردند و آنها وادار به سکوت شدند. کسانی از روی ارعاب و تهدید سکوت کردند. کسانی به امر امیرالمؤمنین علیه السلام از روی تقیه سکوت کردند و اهالی مدینه که انصار باشند، مقاصد خودشان را داشتند که صدیقه طاهره سلام الله علیها در خطبه شان خطاب به آنها مطالبی فرمودند. آنها با پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم قرارداد داشتند که بعد از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله مواظب اهل بیت علیهم السلام باشند. قول دادند به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم همچنان که از اهل بیت خودشان و خانواده های خودشان دفاع می کنند، از اهل بیت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هم دفاع کنند ولی این کار را نکردند. چرا که اغراض خودشان را داشتند. این در منابع اولیه وجود دارد که به اغراضشان نرسیدند. دوباره دعوت کردند به بیعت با امیرالمؤمنین علیه السلام. اما دیگر دیر شده بود.
خود قرآن برای ما داستانی را تعریف می کند که بنی اسرائیل تحت سلطه فرعونیان در فشار و شکنجه بودند. غیر از این است؟ خب دعا کردند و توسل کردند و خدا حضرت موسی علیه السلام را فرستاد و بالاخره خداوند متعال فرعون را سرنگون کرد و حضرت موسی علیه السلام پیروز شد.
«وَاخْتَارَ مُوسَى قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا»
بهترین امت حضرت موسی علیه السلام همین هفتاد نفر بودند. زمانی که حضرت موسی علیه السلام به طرف طور برای مناجات رفت، این هفتاد نفر را دست حضرت هارون سپرد. قرآن در سوره طه و غیر سوره طه داستان را مفصل بیان کرده است. پس چطور شد که اینها توسط آن سامری گوساله پرست شدند؟ فلذا می شود که در عرض چند ساعت بهترین قوم حضرت موسی علیه السلام از خداپرستی به گوساله پرستی برگردند. حتی می خواستند هارون علیه السلام را هم به قتل برسانند. در قرآن آمده است، پس می شود. در امم سابق واقع شده است، در این امت هم واقع شده و مکرر هم نظیرش در تاریخ اسلام اتفاق افتاده است. خود اهل کربلا، اهل عراق مگر نامه ننوشتند برای سیدالشهدا علیه السلام و دعوت کردند از سیدالشهدا علیه السلام برای آمدن به کربلا؟ خب این ها که مسلَّم است. مگر با حضرت مسلم بیعت نکردند؟ مگر مطابق اسنادی که داریم، چند هزار نفر پشت سر حضرت مسلم نماز نخواندند؟ چه طور شد که مسلم تک و تنها ماند؟! در کوچه ها سرگردان ماند؟ پس در تاریخ نمونه هایی داریم و هکذا در زمان های بعد نمونه های متعددی وجود دارد. بله این اتفاق می افتد اما می تواند عوامل و اسباب مختلفی داشته باشد.
- خیلی استفاده کردیم. جامع و کامل و خوب حضرت استاد جواب دادند. باز این سؤال مطرح است. وقتی تبلیغات دشمن کم و بیش کار خودش را می کند، به خصوص روی افرادی که ایمانشان ضعیف و آشنایی شان کمتر است، تأثیر خودش را بر عوام جامعه می گذارد. مثلاً الان یکی از حضار سؤال کردند که این بحث عرب و عجم را که پیش می کشند، روی عوام خیلی أثر می گذارد. من خیلی عذر می خواهم که این طور صریح حرف نامربوط آنها را می زنم ولی می خواهیم جواب کوتاه و قانع کننده ای از حضرت عالی داشته باشیم. می گویند اینها دعواهایی بوده است بین عربها چه ربطی به ما دارد؟
- ریشه این برمی گردد به صدر اسلام و ریشه های واضحی دارد که در تاریخ به ثبت رسیده. یک فرد محقق می تواند این ریشه ها را پیدا کرده و ریشه یابی این مسأله کار سختی نیست. این که چه کسانی دامن زدند به این قضیه و این مسأله را توسعه دادند و چطور شد که تا به اینجا رسیده؟ البته چنین قضیهای وجود دارد اما ریشه دارد در تاریخ و من الان بیشتر از اینکه اشاره کردم، نمیتوانم توضیح بدهم. کسانی که اهل تحقیق هستند، میتوانند ریشه یابی کنند. به صدر اسلام برمی گردد.
- سؤال دیگری که دوستان مطرح کردند، در شرایط کنونی جامعه ما به خصوص در مرزها، شیعه و سنی با هم دیگر زندگی می کنند. حال خود بنیاد امامت و به طور کلی شیعه برای شیعیان آن مناطق چه کاری انجام داده اند که این ها بتوانند در مقابل شبهات استقامت بکنند و پاسخ داشته باشند؟
- بله برنامه ما این است که کار مثبت انجام بدهیم. الان هم عرض کردم طلاب و فضلای ما به این دو شرطی که الان عرض کردم، مقید هستند و پایبند به این روش هستند و آنهایی هم که در آنجاها زندگی میکنند، بر دو قسم هستند که باز هم اشاره کردم. یک قسم کسانی هستند که واقعا منطق و استدلال و بحث درست را می پذیرند. انسان می نشیند و با آنها مستند و مؤدب و بامتانت صحبت می کند. یک قسم کسانی هستند که تعصب دارند. معمولاً گفته ایم با متعصبین کاری نداشته باشید. ما به دوستان مان سفارش کرده ایم کسانی را که تعصب دارند، رها کنیم. کسانی را که آمادگی دارند، بر اساس منطق و استدلال و برهان با آنها وارد بحث شوید. من توصیه کردم که در ابتدا خودمان وارد بحث نشویم. اگر آنها تقاضا کردند، وارد بحث شویم. ما نمی رویم آنجا به خاطر اینکه خودمان درگیری ایجاد کنیم. اما اگر خودشان سؤالی و شبهه ای را مطرح کردند و در واقع خودشان تقاضا کردند، آن وقت است که ما با آن دو شرطی که عرض کردم، وارد بحث می شویم و خیلی هم مفید و مؤثر بوده.
ما الان در زاهدان در بعضی از شهرهای سیستان و بلوچستان برنامه داریم. فضلای ما به آنجا می روند و برنامه هایشان را اجرا می کنند. بعضی از ائمه جمعه در آن شهرستان همکاری دارند و برنامه های ما با اطلاع مقامات دولتی انجام می گیرد و موفق هم بوده اما با همان دو شرطی که عرض کردم.
- یک سری سؤالات در رابطه با وحدت شیعه و سنی شده، چند سؤال است که حضرت عالی الان به خوبی جواب دادید که تنش ایجاد نکنیم.
- بله این عرضی که الان داشتم، بهترین راه برای وحدت و تقارب بین شیعه و اهل تسنن است که اولاً ما خودمان ابتدا بحث را آغاز نکنیم و ثانیاً با آنها حسن برخورد داشته باشیم. اگر خودشان تقاضای بحث کردند، با این دو قید، وارد بحث میشویم. بنابراین هیچ اختلافی و هیچ تفرقه ای پیش نمی آید. بحث است دیگر، هیچکس با بحث مخالف نیست. هیچ احدی با بحث متین و علمی مخالفتی ندارد. هیچ احدی جلوی بحث را نمی گیرد. بنابراین با این دو شرط اگر عمل بکنیم، هیچ مشکلی پیش نخواهد آمد.
- سؤال شده حدیث داریم: «شیعتنا العرب و عدونا العجم» این یعنی چه؟
- این روایت کجاست؟!
- ننوشته اند کجاست.
یکی از سؤالات دیگری که مطرح کرده اند، می گویند ما وقتی به مخالفین یا افرادی که سؤال دارند، مطرح می کنیم که امیرالمؤمنین علیه السلام درباره اتفاقاتی که بعد از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله افتاد، مأمور به سکوت بودند، این سؤال برای مخاطب پیش می آید که اگر مأمور به سکوت بودهاند، چرا حضرت زهرا سلام الله علیها سکوت نکرده اند؟
- این قضیه را باید درست متوجه شویم. این جوری هم که بنده بیان میکنم به هیچ جا بر نمیخورد. خوب دقت کنید چه عرض می کنم. اصل قضیه چه بوده؟ اصل قضیه این بوده که در طول این ۱۰ سالی که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در مدینه بودند، امیرالمؤمنین علیه السلام را همچنان به عنوان خلیفه و امام مسلمین بعد از خودشان معرفی کرده اند. حالا با مکه کار نداریم. فعلا مدینه را عرض می کنم که این ۱۰ سال پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله هیچ گونه کوتاهی ای در تبلیغ این قضیه نداشته اند. کاملاً بیان کرده اند. تا رسید به روز غدیر خم. در روز غدیر خم هم بیعت شد. این را همه می دانند. این «بَخٍ بَخٍ لَکَ یا علی اَصحبَتَ مَولایَ و مولا کُلِّ مُومِنٍ وَ مُومِنَهٍ» در منابع معتبر موجود است. تلاش هایی کردند تا واقعه غدیر خم را و روز غدیر خم را به دست فراموشی بسپارند اما این تلاش ها از نظر علمی بی اثر شده. حتی یکی از تلاش ها این بوده که آن دو نفر که گفتند: بخ بخ لک یا علی اصبحت مولای و مولا کل مومن و مومنه که در منابع اولیه موجود است.
در مقابلش این روایت را جعل کرده اند که راوی از یک کسی می پرسد، می گوید: آیا ابوبکر و عمر در روز غدیر خم حضور داشتند؟ می گوید: نه والله! حضور نداشتند! این را جعل کردند. همچنانی که جعل کردند که اساساً امیرالمؤمنین علیه السلام در روز غدیر خم نبودند و به این خاطر بود که بیعت آن دو نفر را مورد انکار قرار بدهند که نخیر نبودند این دو نفر. اینها فایده ندارد. این تلاش ها بی اثر است. غدیر خم و روز غدیر و حدیث را نمی توانند تضعیف بکنند. نه متن را و نه سند را و نه دلالت آن را. بنابراین امیرالمؤمنین علیه السلام جانشین رسول الله صلی الله علیه و آله بودند. اما همه می دانند و این در تاریخ از مسلّمات تاریخ است که جلسه سقیفه منعقد شد و چه کسانی بودند و در آنجا چه شد. همه اینها در منابع موجود است.
امیرالمؤمنین علیه السلام در این شرایط چه باید می کردند؟ امیرالمؤمنین علیه السلام در این شرایط بهترین راه و عاقلانه ترین کار را انجام دادند. ایشان بعد از این که از امر پیغمبر اکرم صلوات الله علیه (کفن و دفن ایشان) فارغ شدند، به خانه شان رفتند و در اتاق شان نشستند. آنها مردم را بر بیعت وادار کردند. کشان کشان مردم را به مسجدالنبی می آوردند برای بیعت! چند بار آمدند حضرت امیر علیه السلام را ببرند برای بیعت، امیرالمؤمنین علیه السلام از خانه بیرون نیامدند. در مسجد النبی مطرح شد که تا وقتی علی علیه السلام بیعت نکند، امر خلافت تمام نخواهد شد. لذا تصمیم گرفتند به هر قیمتی شده حضرت را برای بیعت بیاورند! تصمیم گرفتند و در منابع دست اول موجود است. در نوشته جات خود بنده از منابع دست اول نوشته ام و چاپ شده و ترجمه هم شده به زبان های دیگر، نگاه کنید که دستور داده شد که او را هر چند کشان کشان بیاورید و اگر مقاومت کرد، او را به قتل برسانید. اگر امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از ۱۵ قرن که ما در اینجا نشسته ایم، می گفتیم که خودشان آمدند، خودشان بیعت کردند. پس معلوم می شود آن برنامه بر حق بوده که حضرت امیر علیه السلام آمدند! اما خودشان نیامدند و ایشان را کشان کشان آوردند! که ما بعد از ۱۵ قرن چه می گوییم؟ می گوییم امیرالمؤمنین علیه السلام بیعت نکردند و اگر بیعت کرده باشند، از روی اجبار و اکراه بیعت کردند. خب بیعت اکراهی هم اعتبار ندارد.
در منابع نگاه کنید. بنده از خودم یک کلمه نمی گویم. این را که می گویم، دقیقا از منابع هست. بنا بر این بود که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام با پای خودشان نیایند. خب اگر به پای خودشان آمده بودند که نقض غرض می شد. صدیقه طاهره علیها السلام آمدند و به آنان گفتند اینجا خانه من است. من راضی نیستم وارد خانه بشوید. این هم خیلی طبیعی است. آنها بی شک تصمیم شان را گرفته بودند. درِ خانه را فشار دادند و آن مسائل اتفاق افتاد. وارد شدند و کشان کشان بردند حضرت امیر علیه السلام را. وقتی این داستان را به این جوری که بنده عرض کردم، از روی منابع خوب درک کنیم، جای هیچ سؤالی باقی نمی ماند. این نیست که امیرالمؤمنین علیه السلام حضرت زهرا سلام الله علیها را فرستاده باشند. این نیست که امیرالمؤمنین علیه السلام از ترس در خانه نشسته باشند. این نیست که حضرت زهرا سلام الله علیها آمدند و خواستند با آنها درگیر شوند! هیچ یک از اینها نبوده. دستور این بوده که به هر جوری شده، هرچند کشان کشان، بروید بیاورید. و حضرت نباید با پای خودشان می آمدند. اگر با پای خودشان می آمدند، امضاء شده بود آنچه که واقع شد. پس نباید می آمدند. لذا ما عرض کردیم بعد از ۱۵ قرن می گوییم به اینکه ما تابع علی علیه السلام هستیم و علی علیه السلام بیعت نکرد. امیرالمؤمنین علیه السلام اگر بیعت کرده باشند، بیعت اکراهی بوده و این اعتبار ندارد. لذا ما تابع ایشان هستیم.
داستان حضرت زهرا سلام الله علیها هم این است. ایشان نیامده بودند که با کسی درگیر شوند. از پشت در به این ها گفتند: اینجا خانه من است. راضی نیستم وارد این خانه بشوید. اما آنان دستور داشتند که برنامه را اجرا بکنند. لامحاله در را فشار دادند و آنچه که میدانید، واقع شد. وارد شدند و کشان کشان حضرت امیر علیه السلام را بردند و عرض کردم در منابع وجود دارد که اگر مقاومت کرد، او را به قتل برسانید. تمام حرف این بوده که امیرالمؤمنین علیه السلام هم می خواستند شمشیر نکشند و هم می خواستند به دنیا و نسلهای آینده و تا روز قیامت اعلام بکنند که جانشین رسول الله صلی الله علیه و آله منم. و این هدف امیرالمؤمنین امیرالمؤمنین علیه السلام تحقق پیدا کرده. این مقصد امیرالمؤمنین امیرالمؤمنین علیه السلام تحقق پیدا کرده. اما در این راه صدیقه طاهره سلام الله علیها و فرزندشان حضرت محسن علیه السلام هم صدمه دیدند و به شهادت رسیدند. این خلاصه مطلب. و شما اهل مطالعه و تحقیق باشید. به کتاب های دست اول مراجعه کنید. محققاً نگاه کنید همه آنچه را که عرض کردم، به تفصیل بدست می آید و بنده فقط اشاره کردم.
- خیلی متشکر. سؤالات دیگری هم هست که وقت به ما اجازه نمی دهد. به عنوان آخرین سؤال، دوست عزیزمان که آن حدیث شیعَتُنا العَرَب وَ عَدُوُّنا العَجَم را مطرح کردند، الان نوشته ای فرستاده اند. دو آدرس با عبارات مختلف داده اند. یکی از امام صادق علیه السلام: «نَحنُ قُرَیش وَ شیعَتُنا العَرَب وَ عَدُوُّنا العَجَم» جلد ششم سفینه، صفحه ۱۶۶. یکی هم روایتی است از کتاب اصول کافی جلد هشتم، صفحه ۱۶۸: «نَحنُ بَنوهاشِم وَ شیعَتُنا العَرَب وَ سائِرُ النّاس الأعراب»
- آن فاضل محترمی که این سؤالات را مطرح کردند، الان هم آدرس می دهند. دستشان درد نکند. اما زحمت بکشند به سند این روایت نگاه کنند، ببینند معتبر است یا نه. والسلام.
- خداوند متعال همه ما را هم به علم و هم به تحقیق و هم به عمل صالح و هم به خدمتگزاری اهل بیت علیهم السلام و ترویج و احیای امرشان موفق بدارد. خداوند متعال همه ما را در این راه ثابت قدم بدارد و جزو خدمتگزاران قرار بدهد. به اعتقاد من در این زمان اگر کسی برای امیرالمؤمنین علیه السلام در بیان و قلم و تدریسش یا در هر بعدی که انگیزه و استعداد دارد، خوب کار کند، می تواند خدمتگزار باشد و به نظر من اجرش در این زمان کمتر از اجر اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام نخواهد بود.
خداوند متعال همه ما را موفق بدارد که در این راه هم ثابت قدم و هم قوی باشیم و هم خدمت مؤثر داشته باشیم و مورد رضای حضرت ولی عصر ارواحنا فداه قرار بگیریم که اگر خوب کار کنیم، قطعاً حضرت ما را دعا می کنند و دعای حضرت ولی عصر علیه السلام مستجاب است یقیناً.
اللّهمَ عَجِّل فَرجه وَ سَهِّل مَخرَجَه وَ اجعَلنا مِن انصارِه وَ اعوانِه فی غَیبَتِه وَ حُضورِه وَ صلَّی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلهِ الطّاهِری
صوت کامل بخش سوم
بسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
شماره ۹:
آیا اختلاف ما با اهل سنت تنها بر سر خلافت امیرالمؤمنین است و درباره خدا و پیغمبر مشترکیم؟!
یکی از چیزهایی که باید تحقیق کننده در این موضوع بداند، این است که کسانی که این پایه را گذاشتهاند، در درجه اول با خود خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله دعوا داشتند و در پله سوم با غدیر و امیرالمؤمنین علیه السلام و امامان غدیر. یعنی ما خیال نکنیم که الحمدلله همه که خدا را قبول داریم (یعنی شیعه و غیر شیعه) سقیفه و غدیر، در خدا که مشترکیم! در پیغمبر هم که الحمدلله مشترکیم! فقط سر همین یک مسئله که خلیفه بعد از پیغمبر چه کسی باشد، دعوا و تقابل اتفاق افتادهاست. این یک حالت و یک طرز تفکر است، در حالی که این حرف از ریشه غلط است. چرا غلط است؟ برای اینکه مگر غدیر چیست؟ غدیر از کجا آمده است؟ ما یک وقت غدیر را به حساب مباهات می گذاریم، مثل اینکه مثلاً می گوییم همه خدا را قبول داریم، پیغمبر را قبول داریم، حالا من از لباس آبی رنگ خوشم می آید، شما از قرمز خوشت می آید! چه فرقی می کند؟ حالا قرمز مال شما، آبی هم مال من، طوری نمی شود. حتی اگر بر سر این دعوا هم کنیم، باز هم به جایی برنمیخورد. خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله سر جایشان هستند. این یک نظریه است. غدیر را این قدر پایین بیاوری که بگویی خدا و پیغمبر را همه قبول داریم و فقط در غدیر بر سر خلافت بعد از پیغمبر مسئله ای پیش آمده. حالا چه بر سر این دعوا شود، چه دعوا نشود، خود مسئله را پایین آوردن در این حد، غلط اول در تفکر یک فرد است.
اما تفکر اصلی و واقعی و درست چیست؟ این غدیر و اینکه خلیفه بعد از پیغمبر چه کسی باید باشد، دعوایش مگر چه شکلی است؟ دعوا بر سر این است که این خلیفه را باید خدا تعیین کند و خدا تعیین کرده است. توجه کنید دو حرف است: یکی اینکه اصلاً خدا باید تعیین کند یا مردم؟ دوم اینکه خدا باید تعیین کند، کرده است یا نکرده است؟ عملاً هم این کار را کرده است! گفته است که خلیفهای غیر از این که من تعیین کردهام، به درد من نمیخورد و برای این مطلب هم پیغمبر فرستاده است. پیغمبر صلی الله علیه و آله هم این کار را کرده است. عملاً گفته است: آی مردم؛ غیر از خلیفه ای که من از طرف خدا به شما می گویم، کسی به درد نمیخورد.
پس اگر کسی خلافت بعد پیغمبر صلی الله علیه و آله را به تعیین خدا و غدیر و مدل غدیر قبول نکرد، اول با خود خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله دعوا کرده است، قبل از این که به علی علیه السلام برسد. پس اگر ما به جای تقابل سقیفه با غدیر، بگوییم تقابل سقیفه با خدا و پیغمبر، درست و به جا گفته ایم.
پس یک مطلب کلی این است که نگاه ما به مسئله تقابل سقیفه و غدیر باید اینگونه باشد؛ تقابل سقیفه با خود خدا و خود پیغمبر صلی الله علیه و آله است و مخالفت بعدی آن ها با غدیر می باشد. نه اینکه آن دو پایه را مشترک بدانیم و سپس بگوییم که بر سر یک چیز کوچک فرعی دعوا شده است.
پس مطلب نهم:
تقابل سقیفه با غدیر، تقابل آن با خدا و رسول صلی الله علیه و آله است. نه این که سقیفه و غدیر در پذیرش خدا و رسول صلی الله علیه و آله متفق باشند و بر سر خلافت اختلاف داشته باشند. چون فرصت کم است، مجبوریم که مقداری مباحث را سریعتر و جمع و جورتر عرض کنیم. پس خودتان بقیه مباحث را پی بگیرید.
شماره ۱۰:
مقابله کنندگان اصلی با غدیر چه کسانی بودند؟
یک نگاه دیگر این است که کسانی پایه سقیفه را از قبل تدارک دیده بودند. همانطور که در صحیفه اول و دوم گفته شد، این افراد فراتر از یک توطئه بر علیه خلافت کار کردند. در حد قتل پیغمبر! یعنی گاهی نگاه ما در تقابل سقیفه با غدیر این است که عده ای نشستند توطئه ای را طراحی کردند، در مقابل فکر و طرح غدیر که تعیین خلافت از سوی خداست، طرح جدیدی ریختند که تعیین خلیفه از سوی مردم بود. حالا غلط و درستی و اجرای آن بماند. من اصل مطلب را می گویم. این یک نگاه است.
ما تعدادی شیعه هستیم، نشسته ایم اعتقادات خود را بررسی کنیم. اصلاً شما فکر کن در دنیا دیگر اهل سنتی وجود ندارد. یک موقعی بودند، تمام شده رفته. ما می خواهیم بررسی کنیم، ببینیم اعتقادات خودمان در چه حالی است. مدام ذهن خود را به بیراهه نبرید. حالا اگر موقعی دقت کردیم، تاریخ را ورق زدیم، دیدیم که نه بابا شوخی شوخی مطلب، جدی جدی شده و همین افراد در همان موقعی که این توطئه ها را آماده می کردند، نقشه قتل پیغمبر صلی الله علیه و آله را کشیدند و تا اجرای این نقشه پیش رفتند. من الان اصلا وقت این را ندارم که داستان اجرای قتل پیغمبر صلی الله علیه و آله توسط این افراد را به تفصیل بگویم. هر کس می خواهد در کتابها موجود است. در کتاب “واقعه قرآنی” که شاید اینجا هم باشد بنده به تفصیل داستان را آورده ام.
اما خلاصه مطلب را بگویم و آن این است که ۵ نفر صحیفه ملعونه اول را نوشتند و آماده کردند تا غدیر را نابود کنند. این ۵ نفر ۹ نفر دیگر را به خود ضمیمه کردند. اسامی این ۹ نفر را هم می گویم. شدند ۱۴ نفر. چه زمانی است؟ غدیر تمام شد. روز بیستم ذی الحجه. ۱۸، ۱۹، ۲۰. کاروان به سمت مدینه حرکت کرد. این افراد به این نتیجه رسیدند که برای پیاده کردن آنچه مد نظر داریم، بهتر است پیغمبر صلی الله علیه و آله را در راه به قتل برسانیم و به مدینه بدون پیغمبر صلی الله علیه و آله وارد شویم. چرا که با ورود پیغمبر صلی الله علیه و آله به مدینه خیلی چیزها سفت و محکم می شود و ما به این راحتی نمی توانیم غدیر را نابود کنیم. اما در صورت کشتن پیامبر صلی الله علیه و آله خیلی راحت تر کاسه و کوزه غدیر را می چینیم و به دیار نابودی می فرستیم. این حرف شوخی نیست که نقشه قتل پیغمبر یک امت را در طول تاریخ چه کسانی کشیدند؟ یعنی این خجالت را ما کجا ببریم؟ نزد یهودی ها؟ نزد ارمنی ها؟ که بگوییم اصحاب پیغمبر ما می خواستند پیغمبر ما را بکشند. چه زمانی؟ در جایی که بزرگترین رسالت خود را به مردم رسانده. در راه برگشت رسول خدا صلی الله علیه و آله در تاریکی شب، ۱۴ نفر رسیدند به یک قله ای که باید آقا رسول الله صلی الله علیه و آله این مسیر را با شتر طی می کردند و از آن طرف پایین می آمدند. جلو جلو با صورت های پوشیده رفتند و پشت صخره ها در قله کوه قایم شدند. شمشیرها آماده چند تا (حالا به زبان ساده امروز ما) دبه و بشکه پر از شن را هم آماده کردند که وقتی شتر پیغمبر صلی الله علیه و آله رسید به بالای قله و می خواهد سرازیر شود، در تاریکی نیمه شب این بشکه ها را به سمت پاهای شتر رها کنند تا شتر رم کرده و پیغمبر صلی الله علیه و آله را در سرازیری از روی خودش پرت کند و اگر احتمالا هم پیغمبر صلی الله علیه و آله زنده ماند، با شمشیر حمله کنند و ایشان را آنجا تکه تکه کنند. به همین راحتی. (اگر وقت کردید تفصیل بیشتر آن را مطالعه کنید.)
آنگاه ما این نقشه را دربسته جلو می رویم که یک عده ای نقشه کشیدند که این کار را بکنند. خیلی عجیب است! چه کسانی می توانند این نقشه را بکشند؟ شاید مثلا ابوسفیان این نقشه را کشیده کسی که دشمن خونی پیغمبر صلی الله علیه و آله است. امثال او مثلاً از کافرهای قریش و مکه و بت پرست ها نقشه قتل پیغمبر صلی الله علیه و آله را کشیدند.
زمانی که پیغمبر صلی الله علیه و آله به قله کوه رسیدند، خدا به ایشان خبر داد. آقا رسول الله صلی الله علیه و آله به محض اینکه بشکه های شن را رها کردند، به دستور خداوند مهار شتر را کشیدند و به شتر فرمودند: تکان نخور و شتر ایستاد. دبه ها رد شدند. این نقشه شان نگرفت. تو تاریکی کوتاه نیامدند. آمدند و با شمشیر به پیغمبر صلی الله علیه و آله حمله کردند. عمار و حذیفه شتر پیغمبر صلی الله علیه و آله را می بردند. کسی هم نبود. مردم عقب تر بودند. نگویید این همه مردم کجا بودند. دقیقا نقشه را روی حساب کشیده بودند. عمار و حذیفه هم شمشیرها را به دستور پیغمبر صلی الله علیه و آله کشیدند و آنها را فراری دادند. این ها دوباره رفتند پشت صخره ها در تاریکی پنهان شدند. گفتند خدا رو شکر هیچکس نفهمید ما که بودیم و توطئه مان خنثی شد. نتیجه بر وفق مراد نبود اما خوبی اش این بود که هیچکس نفهمید ما چه کسانی بودیم. آقا رسول الله صلی الله علیه و آله به حذیفه و عمار فرمودند: می دانید این ها که بودند؟ گفتند: یا رسول الله صلی الله علیه و آله ما نفهمیدیم این ها از کجا پیدایشان شد. این ها که بودند که انقدر جرأت داشتند شما را بکشند؟ حضرت یک اشاره فرمودند. تاریکی شب، نور باران شد. این ها هم احتمال نمی دادند آن موقع ناگهان روشن شود. چهره هایی که پشت این صخره ها پنهان شده بودند تمامشان را حذیفه و عمار با چشم خودشان دیدند و روشن شد چه کسانی هستند.
کیست؟ ابوبکر! کسی که می خواهد به این راحتی بعدا جای پیغمبر صلی الله علیه و آله بنشیند. به فاصله ده روز قبل از محرم که صحیفه دوم را می نویسد و به فاصله دو ماه و خورده ای از این غصب خلافت، قصد کشتن پیامبر صلی الله علیه و آله را داشته. چکار کنیم این خجالت را؟ بریم زیر خاک خوب است؟ چطور باید آبروی ما که هیچ، آبروی اسلام را نگه داشت؟ شما نگفتید که این در کتاب های سنی ها هم هست، چکارش کنم که نیست. یک واقعیتی اتفاق افتاده حالا در کتاب های آن ها نبود، این حرف دروغ است؟ هر چه در کتاب های آنها نبود، دروغ است؟! این چه حرفیست؟ کدام عاقلی این حرف را می زند؟ این اتفاق قطعاً افتاده است.
روایات در این باره یکی دو تا نیست. پس در اصلش شک نکن. به این گریه کن که وقتی چهره ها دیده شد حذیفه می گوید: با چشم خودم دیدم ابوبکر با شمشیر در دست پشت صخره پنهان شده. عمر پشت آن یکی پنهان شده با شمشیر در دستش. عثمان با شمشیر در دست پشت آن یکی صخره پنهان شده. معاویه با شمشیر در دست پشت آن یکی، عمرو عاص پشت آن یکی صخره با شمشیر در دست، ابوموسی اشعری با شمشیر در دست پشت آن صخره دیگر پنهان شده. این ها کی هستند؟ دقیقا همان آدم هایی که آمدند به ترتیب راه سقیفه را ادامه دادند و گرفتند و آنچه می خواستند کردند.
این سابقه را در ذهنتان بگیرید. حرف من این بود. این را من در کجا می گویم؟ در کلیات. این که قصه جزئی نبود! این کلی است؛ مسئله بالاتر از تقابلِ سقیفه با غدیر است. مسئله قتل پیغمبر صلی الله علیه و آله در کار است. یعنی تمام این هایی که راه سقیفه را بعدا به شکل مهره های سقیفه چیدند. ابوبکر، عمر، عثمان، معاویه، دار و دسته آن ها عمروعاص، ابوموسی اشعری و قصه آن ها. شما عقب تر که می روی، روزی این ها داشتند قرارداد امضا می کردند. می روی تا آنجایی که این ها داشتند پیغمبر صلی الله علیه و آله را می کشتند. این موضوع در تفکر آدم و در نگاه این تقابل خیلی فرق می کند. در این که وقتی سقیفه با غدیر مقابله کرد، بدانیم چه کسانی مقابله کردند. همان هایی که در فکر کشتن پیغمبری بودند که دار و ندار هرکه به اسم اسلام در این دنیاست، به این پیغمبر صلی الله علیه و آله بند است. راست و دروغ، سنی و شیعه، هرکه می خواهی باش؛ این پیغمبر را برداری، چیزی از اسلام می ماند؟ اینها قاتل این پیغمبر بودند. پس اینجوری روی ایشان حساب کنیم.
مطلب ده:
مقابله کنندگان اصلی سقیفه با غدیر کسانی بودند که در همان ایام نقشه قتل پیامبر صلی الله علیه و آله را کشیدند و اجرا کردند. چیزهایی که ما این جا به عنوان کلیات می گوییم، ممکن است بعضی هایش تداخل داشته باشد. مثلا این که هر دو را با هم می شد گفت چرا جدایش کردید. خیلی درگیرِ این نکات منطقی نباشید. ما فقط می خواهیم مطلب بگوییم.
شما اگر به ذهنتان آمد، قابل ادغام هست. به نیابت از بنده ادغام کنید. خیلی هم گیر نباشید. مطلب را تحویل بگیرید که ما چه می گوییم و چه می خواهیم بگوییم و بحثمان از نظر فکری روشن باشد. خب این هم یک مطلب.
شماره ۱۱:
این تقابل سقیفه با غدیر تا کجا قرار بود ادامه داشته باشد و آیا برای این هم نقشه ای کشیده بودند؟
سقیفه این تقابل با غدیر را همان موقع که داشت نقشه می کشید، جوری نقشه ریخت که تا قیامت جواب دهد. نه این که اتفاقا تا قیامت دارد جواب میدهد، نه! همان موقع که داشت نقشه می کشید، خودش هم این فکر را کرده بود که یک جوری باید نقشه ریخت که این مسیر از نظر فکری در جامعه بتواند تا قیامت ادامه پیدا کند. یک نمونه من به شما می گویم عمربن الخطاب توسط ابولؤلؤ ضربه خورد و در بستر به حال مرگ افتاد.
امیرالمؤمنین را صدا زد. اول پرسید: که شما در این توطئه دست نداشتید؟ جواب امیرالمؤمنین علیه السلام مفصل است. نمی خواهم وارد این شوم. بعد (پسر عمر هم نشسته بود) گفت:«اجعلنی فی حلن منک»
من سر شما خیلی بلا آوردم و مشکل درست کردم. حالا شکمم پاره شده و مطمئن هستم که می میرم. شما من را حلال کنید. خیلی عجیب است! شما من را حلالم کن! به نظر شما امیرالمؤمنین علیه السلام چه باید بگوید؟ چه احتمال می دهید؟ که حضرت بفرمایند: خب باشه حلال کردم. یا بگوید: نه، چه چیزی را حلال کنم؟ این همه غلط کردی، به همین راحتی حلال کنم؟! امیرالمؤمنین علیه السلام نه این را گفت و نه آن را. البته ایشان معصوم هستند و به ما یاد می دهند که چکار باید کنیم. نه این که من بگویم امیرالمؤمنین علیه السلام چه کاری کرد، من غلط بکنم اینجوری حرف بزنم. نه، می خواهم بگویم ببین مولایمان چکار کرد؟ امیرالمؤمنین علیه السلام چه فرمودند؟ حضرت فرمودند: که من تو را حلال می کنم اما نامردی است که پشت در بسته می گویی من را حلال کن. نماینده به مسجد می فرستی و من هم می روم. میگویی آی مردم؛ عمر به علی علیه السلام گفته حلالم کن! آن موقع حلالت می کنم. یعنی چه؟ یعنی عالم بدانند که عمر به علی علیه السلام گفت: غلط کردم. عمر گفت: من هر غلطی کردم، اشتباه کردم.
اقرار به اشتباه کرد! حضرت فرمودند: این مقدار که حق من هست؟ تو پشت در بسته به من میگویی حلالم کن؟! این خیلی زرنگی است. پس راهی گذاشت جلویش که به قول ما راه پس و پیش نداشت. که عیب ندارد ای عمر! جنایتت را حلال می کنم. عمر فکر کرده بود کارش خیلی ارزش دارد! عمری که در حال مرگ است و می داند در آن دنیا کارش سخت است، کافی است با یک حلالم کن همه چیز را پاک کند و آیا همه چیز تمام می شود؟ پس باید کسی را بفرستد مسجد تا بگوید عمر بن خطاب من را فرستاده و گفته همه بدانید من به علی علیه السلام گفتم: حلالم کن یعنی من گفتم: از همه کارهایم غلط کردم. عمر بن خطاب نه تنها جواب مولا را نداد، با همان حالت که در بستر بود، رویش را از حضرت برگرداند. امیرالمؤمنین علیه السلام هم با همان حالت بلند شدند و رفتند.
این ها قصه و خنده منظور من نیست، واقعیت است. سوختن دارد و برای این که بدانید، من الان برای حرفم سند می آورم. امیرالمؤمنین علیه السلام رفت. پسر عمر گفت بابا تو عقل نداری؟ تو که می دانی دکتر جوابت کرده و در حال مردن هستی. یک حلالم کن هم که گفتی! گفت: قبوله! کافی بود فقط یک نفر را هم بفرستی در مسجد، بگویی که همه بفهمند این حلال را. جلوی همه علی علیه السلام تو را حلال کرده بود. این که خیلی قشنگ بود! عمر یک جمله گفت! گفت:« اراده ان لا یصلی علی بعدی اثنانی!»
پسرم تو عقلت نمی رسد. می دانی علی علیه السلام می خواست چکار کند؟ می خواست کاری کند تا روز قیامت یک نفر بر عمر رحمت نفرستد و با آمدن نام او همه لعنت بر او بفرستند. بگویند تو خودت آمدی از او حلالیت گرفتی. یعنی چی؟ یعنی گفتی غلط کردم. من راهی را درست نکردم که در آن غلط کرده باشم. من میخواهم تا روز قیامت این راه ادامه پیدا کند. اگر من اعتراف کنم غلط کردم، یعنی چی؟ یعنی همین اول کار همه را شستم، ریختم سطل آشغال. من این کار را نمی کنم. تو عقلت به این نرسید ولی من عقلم به این رسید. میخواهم تا قیامت عده ای باشند، بگویند خدا عمر را رحمت کند (به زبان آنها البته).
سقیفه راهی را تدارک دید که تا قیامت ادامه پیدا کند. و طرح کارش بر این اساس بود. شاهد آن سخنِ عمر هنگام مرگ، ریزَش را خودتان بلد هستید.
شماره ۱۲:
آیا مهره های که بعد از سقیفه باید روی کار می آمدند تا راه سقیفه را طی کنند، پیش از سقیفه برنامه ریزی شده بود؟
سقیفه برای این راهی که تدارک دیده بود، آدمش را هم داشت. یعنی اگر عمر ابن الخطاب و ابوبکر همین دو نفر بودند، به محض مردنشان حرفشان هم زیر خاک میرفت. اما برای ادامه این راه و برای اینکه این مطلب در آینده کار باقی بماند، از همان اول تدارک مسیر را هم دیده بودند. تدارک آدمش را دیده بودند. چطور؟ در درجه اول ماجراهای روی کار آمدن ابوبکر بود که با دیدن معاذ ابن جبل که یک چهره مقدسی بود کل انصار را خریدند. یک آدم مقدس نما انصار را در مشت خود گرفت. این یک طرف قصه. خود عمر ابن الخطاب داستان های قشنگی دارد. میگوید: وقتی که میخواستند ابوبکر را بالای منبر بفرستند، دیدم دارد میلرزد. گفتم اگر عرضهاش را نداری، بیا پایین خودم بالا بروم. گفت نه حواسم هست که دارم چه میکنم. به او گفتم حداقل این چیزهایی را که یادت میدهم، بگو. گفت تو کاری نداشته باش. وقتی ابوبکر با آن لرز بالای منبر رفت، دیدم شروع کرد به حرف زدن و چیزهایی گفت که من حتی به مخیله ام نیامده بود. گفتم انگار از من استادتر است. حواسش جمع است که چه بگوید.
من اینها را برای این میگویم که در ذهنتان سرنخ بماند. اگر فرصت کردید، بروید بخوانید. اگر هم فرصت نکردید، همین اندازه بس است.
تا نوبت رسید به روزی که ابوبکر در حال مرگ است. هی غش میکند و به حال میآید. عثمان نویسنده است و ابوبکر هم دراز کشیده. دستش را آورد. نوشت: «خلفت یا ولیت علیکم بعدی عمر ابن الخطاب.» فقط چهار کلمه! بعد از شما عمر ابن الخطاب را خلیفه قرار دادم. نصفش را نوشت. عمر ابن الخطاب را که میخواست بنویسد، غش کرد. عثمان به جایش نوشت. خلاصه یک آدمی به این ترتیب خلیفه شد. اما این فکرها قبلا شده بود که بعد از ابوبکر، حتما عمر ابن الخطاب باشد. اگر نباشد، این راه پیش نمیرود. ولو اینکه عثمان بقیه اش را بنویسد. این خیلی مهم نیست. مهم این است که به هر قیمتی شده، این باید باشد که ۱۲ سال معاویه را آنجا بنشاند. مغیره را در بصره بنشاند. کی را کجا بفرستد. ایران و عراق و شام را چگونه فتح کند. همه اینها را با راه سقیفه فتح کند. دینِ سقیفه را وارد این سه مملکت بزرگ کند و قشنگ زمینه برای راه ابدی سقیفه آماده باشد. وقتی معاویه روی کار آمد، به این راحتی از آن سری که هندوستان و اسپانیا و یمن و مصر و مراکش هر کدام در یک طرفش است، در هفتاد هزار منبر غدیر را لعنت کنند. به همین راحتی! یعنی تمام این فکرها قبلا شده بود. تمام این مهرهها حساب شده کنار هم بود. معاویهای که عمروعاص نداشته باشد، نمیتوانست معاویه باشد. او هم از همان روز، از همان شب قتل پیغمبر صلی الله علیه و آله کنار معاویه بود. از همان اول این مهرهها برای جایگاههایی که سقیفه در آینده لازم دارد، چیده شده بود. پس سقیفه دوازده نفر را برای مقابله با غدیر پیش بینی کرده بود که با استقرار عثمان و معاویه و باز شدن دست بنی امیه، پایههای سقیفه در وسیعترین و محکمترین شکل استقرار یافت.
شماره ۱۳:
آیا اهل سقیفه برای فرهنگ سازی تفکر خود در جامعه نیز نقشه ای داشتند؟
یکی از کارهایی که سقیفه برای تقابل با غدیر تدارک دید، فرهنگ سازی جامعه بر اساس سقیفه بود. ببینید ما دو حرف داریم. یک حرف این است که مهرههایش را چیده بود. از قبل آنهایی را که باید این راه را ادامه بدهند، سر جایشان گذاشته بود و یک جوری گذاشته بود که یقینا یک روزی معاویه بشود. یعنی آن روزی که در مکه قرار گذاشتند، یک جوری پیش آوردند که روزی حتما معاویه بتواند مملکت را دست بگیرد و یک روزی به یزید مثل آب خوردن برسد و همچنین بقیه بنی امیه. ولو اسمشان را نداند. لازم نیست بگوییم عمر اسم همه آنها را بلد بوده، نه! اما مسیری است که یقینا معلوم بوده چه کسانی سر کار میآیند. تمام شد. آن مال قبل بود. حرف بعدی این است که سقیفه برای مقابله با غدیر، فرهنگسازی لازم را در جامعه کرد. یعنی از همان زمانی که ابوبکر خلافت را دست گرفت، عمر دست گرفت، عثمان دست گرفت، معاویه دست گرفت تا بعد، اینها در کنار این ریاست و مقابله با غدیری که داشتند، شروع کردند به ساختن جامعه بر اساس فرهنگ سقیفه. چگونه؟ میرویم به زمان ابوبکر. کی؟ دو سال اول.
حرکت اول: منع روایت و کتابت حدیث نبوی
اولین کاری که کردند، منع تدوین حدیث بود. ما می گوییم تدوین! منع نقل حدیث. کسی حق ندارد از پیغمبر صلی الله علیه و آله حدیث نقل کند. فقط قرآن.
حرکت دوم: منع تفکر در آیات قرآن و پرسش از آن!
قرآن را فقط باید بخوانید. حالا ما که میخوانیم، فارس هستیم. تا ترجمهاش را بفهمیم، طول میکشد. به عرب میگفت: حق ندارید درباره قرآن بپرسید که من این یک کلمه را نفهمیدم، توضیح بده! این آیه یعنی چه؟ فقط بخوان. سرت را بلند نکن. آنقدر داستان دارد که عمر چقدر افراد را شلاق زده که تو چرا سؤال کردی این آیه یعنی چه؟ در همین حد! شما نگاه کنید دارد جامعه را میسازد.
یک، قرآن تعطیل! یعنی شما حق ندارید از هیچ جای قرآن سؤال کنید. فقط بخوانید. مثل سر قبر مرده که میخوانند. ثواب دارد. همین! فقط برای ثوابش بخوانید. این رسمی است! یعنی اینها چیزی نیست که شما بخواهید جست و جو کنید. در کتابهای سنیها زیاد است که عمر و خود سنیها افتخار میکنند به این. اسمش را هم میگذارند حسبنا کتاب الله. باشد؛ اشکالی ندارد. اما قرآن را هم نمیگذارید کسی باز کند. نمیگذارید کسی از قرآن سؤال بپرسد. حسبنا در این حد! نه در حسبنا که یعنی روایت نباشد.
دو، کسی از پیغمبر صلی الله علیه و آله هیچ حدیثی نقل نکند. خوب ما دار و ندارمان، دینمان چیست؟ جز کلام پیغمبر صلی الله علیه و آله است؟ آن زمان که هنوز از نظر زمانی نوبت به امیرالمؤمنین علیه السلام نرسیده بود. وقتی بنا باشد که جامعهای خالی از کلام پیغمبر صلی الله علیه و آله باشد، چه میماند؟ آن جامعه چه میشود؟ میشوند فقط یک مشت گاو و الاغ که باید بخورند و بخوابند. چون قرآن را که قرار نیست بفهمند. کلام پیغمبر صلی الله علیه و آله هم نیست. شما را به خدا از دین چه میماند؟ جدی میگویم. فکر کنید.
من در نمایشگاه کتابی خریدهام که خود سنیها بر اساس اینکه عمر نگذاشت حدیث پیغمبر صلی الله علیه و آله نقل شود، بر علیهش کتاب نوشتهاند. گفتهاند ما کاری به این نداریم که این خلیفه بود یا نبوده. خودمان هم سنی هستیم. این چه کار ضدفرهنگی است که در جامعه کردهای؟ چرا درِ علم را بستی؟ چرا نگذاشتی مردم چیزی بفهمند. حالا این فقط شد یک پایه. مردم چیزی نمیدانند که چه کلکی پشت این خوابیده. نصف حدیثهای پیغمبر صلی الله علیه و آله راجع به امیرالمؤمنین علیه السلام است. وقتی گفتی از پیغمبر صلی الله علیه و آله حدیث نقل نکن یعنی روی فضایل علی علیه السلام سرپوش بگذار. و طبعاً پیغمبر صلی الله علیه و آله درباره دشمنان علی علیه السلام چقدر حرف فرموده. تمامش قفل شد. وقتی بر مردم ده سال گذشت، نسلی عوض شد که اصلا راجع به علی علیه السلام چیزی نشنیدهاند. اصلا راجع به دشمنان علی علیه السلام چیزی به گوش شان نخورد. دیگر در این جامعه چه میماند؟ چقدر راحت میشود این جامعه را مثل موم به هر طرف چپ و راست کرد؟ هر طور دلت میخواهد کار بکشی؟ خب در کنار این، نوبت به چه رسید؟! حالا جامعهای که از حدیث و تفکر در قرآن خالی است، نوبت رسید به دوران عثمان.
حرکت سوم: جلوه دادن دنیا در نظر مردم
مردم را در دنیا فرو کردند. در دویدن به دنبال دنیا و مال غرق کردند و رئیسشان خود خلیفه بود. همه میدانید علت قتل عثمان چیست؟ از بس که اموال و بیت المال و زمینهای مربوط به بیت المال را، حتی زمین اشخاص را به زور میگرفت و بین فامیلهای خودش تقسیم میکرد. مردم از صبح تا شب فقط به فکر پول بودند. حلال یا حرامش فرقی نمیکرد. اصلا جامعه رنگ عوض کرد. یک جامعه دنیایی خالص شد. این هم سه تا.
حرکت چهارم: دستور لعن فرستادن بر غدیر!
معاویه زمانی آمد که وقتی هر طرف را نگاه میکردی، در جامعهای به این وسعت دیگر اسمی از علی علیه السلام و خاندان پیغمبر صلی الله علیه و آله نبود. جامعهای بود همه غرق پول. حرفی از این نبود که دشمنی با علی علیه السلام بد است. به همین راحتی لعنت بر غدیر را مثل آب خوردن شروع کرد. یعنی شما در نماز جمعهها، در قنوت نمازها، کنار اذان و اقامهها بشنوید. چه چیزی را؟ دقیقا آن نقطهای که تمام دعواها سر آن است. علی ابن ابی طالب علیه السلام را مردم به همین راحتی لعنت میکردند. یعنی بدترین موجود دنیا غدیر شده بود. چون آدم وقتی چیزی را لعنت میکند که خیلی کفرش در بیاید. مردم فرعون را لعنت نمیکردند. روایت داریم که حضرت فرموند:
و یذرون لعن الشیطان و یلعنون علی ابن ابی طالب علیه السلام
مردم شیطان را هم لعنت نمیکردند. همین شیطان که خدا صد بار در قرآن لعنت کرده، شیطان را هم یادشان رفته بود. هیچ چیز برای لعنت کردن نمانده بود به جز غدیر! به چه فرهنگسازی جامعه می گویید؟ این اصلا کار راحتی نبود. این به یک روز و دو روز نمی شد. دقیق برنامهها را از همان اول آنقدر قشنگ چیدند که روزی رسید پسر پیغمبر صلی الله علیه و آله را، به نام اسلام با ذکر الله اکبر خیلی راحت سر از تنش بریدند. فقط بریدند؟ نه والله. سرش را بالای نیزه کردند به همه نشان دادند. فقط همین؟ نه والله. در شهر و دیار مسلمانها، سر غدیر را در ۸۰ شهر گرداندند. زن و بچهاش را هم اسیر کردند. این دیگر در مقابل لعن علی ابن ابی طالب علیه السلام عمق فاجعه است که فرهنگسازی جامعه از غدیری بود، با تقابل سقیفه به جایی رسید که وقتی شما غدیر را سر ببری و سرش را بیاوری، به همه نشان بدهی و به اسم خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله هم تمام کنی و آب از آب تکان نخورد. این دیگر آخر چیزی بود که سقیفه میخواست. دیگر بعد از آن روی غلطک افتاد. دیگر زحمتی نداشت. دیگر کاری لازم نبود. دیگر بعد از آن آمد تا بشود کل بنی امیه، آمد تا بشود کل بنی عباس، و آمد تا اینکه امروز بچههای ما بگویند چرا اکثریت مسلمانها سنی هستند و شیعه نیستند؟
پس سیزدهمین مورد، سقیفه در تقابل با غدیر از همان روز اول به فرهنگ سازی جامعه و تغییر آن از فرهنگ غدیر که خواسته خدا بود به فرهنگ سقیفه آغاز کرد.
پروردگارا نسل آینده ما را و خود ما را برای اینکه خوب بفهمیم چه بلایی بر سر غدیرمان و بر سر خودمان که غدیری هستیم، از دست سقیفه آوردند، روز به روز قلب و دل ما را در این زمینه روشنتر بفرما. پروردگارا زیارت ارباب و مولایمان اباعبدالله علیه السلام و همه امامان غدیر را نصیب ما بفرما. پروردگارا ظهور آخرین وارث غدیر، امامی که بیاید طعم غدیر را به همه ما بچشاند، نزدیک بفرما.
برای خشنودی حضرت معصومه سلام الله علیها صلواتی مرحمت بفرمایید.
آمین یا رب العالمین
جهت دانلود صوت و متن کامل کارگاه، از قسمت دانلود فایل استفاده نمایید.
پسورد فایل : گزارش خرابی لینک
دیدگاهتان را بنویسید