کارگاه آموزشی شماره ۶۲ – نقد و بررسی ادعاهای احمد الحسن البصری (مدعی یمانی) – جلسه دوم

صوت کامل کارگاه:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین لا سِیَّما عَلَى مَولانا بَقِّیهُ اللهِ فِی الأرَضین وَاللَّعْنُ الدَّائِم عَلَى أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ.
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
ادعای اول: لزوم استماع دلایل دعاوی
احمد الحسن و پیروانش در مناظرات خویش بر این مطلب پافشاری میکنند که بر اساس قاعده عقلی «دفع ضرر محتمل»، بر همه لازم است ادعاها و دلایل احمد الحسن را شنیده و بررسی نمایند. آنان به صورت حق به جانب می پرسند: چرا علمای شیعه بلافاصله پس از شنیدن دعاوی او، وی را طرد میکنند و حاضر نیستند دلایلش را بشنوند؟ به عنوان مثال احمد الحسن اعلام کرد که حاضر است با آقای سیستانی ملاقات کرده و ادله خود را توضیح بدهد، ولی ایشان اصلاً او و اتباعش را نپذیرفتند.
آنان در توضیح ادعای خویش میگویند:
قاعده مسلم عقلی این است که دفع ضرر محتمل، واجب است. آیا شما احتمال نمیدهید که احمد الحسن همان یمانی باشد؟ از طرف دیگر بر اساس روایات جایز نیست کسی از یمانی رویگردان شود و هرکه چنین کند، اهل آتش است. روایات فرموده اند: «إذا خرج الیمانی فانهَضْ إلیه فإنَّ رایَتَه رایهُ هُدىً، لایَحِلُّ لِمُسلِمٍ أنْ یَلْتَوِی عَلَیه، فَمَنْ فَعَلَ ذلکَ فهوَ مِنْ أهْلِ النّارِ»
پس عقلاً برای دفع ضرری با این عظمت، باید به سخنان و استدلالات او توجه شود. همچنین به زعم آنان این آیات قرآن بررسی و گفتگو درباره دعاوی مختلف را توصیه میفرماید: «وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» «فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»
پاسخ:
ظاهر این حرف زیبا و آراسته است اما پاسخ آن این است که قاعده دفع ضرر محتمل در جایی است که ضرر واقعا محتمل باشد. در حالیکه احتمال صدق دعاوی آقای احمد الحسن هرگز وجود ندارد بلکه در نقطه مقابل، کذبش یقینی است. توضیح این که اگر دلیلی شرعی به ما برسد که «به فلان سخن عمل نکن، اگر هم اشتباه بکنی از عقاب در امان هستی»، دیگر احتمال ضرری باقی نمیماند تا دفع آن عقلاً لازم باشد. به این دلیل، دلیل مؤمِّن (امان آور) میگویند و ما چندین مؤمِّن داریم که بر طبق آنها هرگز نیاز نیست به ادعاهایی مانند دعاوی احمد الحسن اعنتا نماییم:
۱- در توقیع معروفی که احمد الحسن و اتباع او نیز قبول دارند، حضرت بقیه الله عجل الله فرجه الشریف به آخرین سفیر خویش، علی بن محمد سمری میفرمایند:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ یَا عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ السَّمُرِیَّ أَعْظَمَ اللَّهُ أَجْرَ إِخْوَانِکَ فِیکَ فَإِنَّکَ مَیِّتٌ مَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ سِتَّهِ أَیَّامٍ فَاجْمَعْ أَمْرَکَ وَ لَا تُوصِ إِلَى أَحَدٍ فَیَقُومَ مَقَامَکَ بَعْدَ وَفَاتِکَ فَقَدْ وَقَعَتِ الْغَیْبَهُ التَّامَّهُ فَلَا ظُهُورَ إِلَّا بَعْدَ إِذْنِ اللَّهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ وَ ذَلِکَ بَعْدَ طُولِ الْأَمَدِ وَ قَسْوَهِ الْقُلُوبِ وَ امْتِلَاءِ الْأَرْضِ جَوْراً وَ سَیَأْتِی شِیعَتِی مَنْ یَدَّعِی الْمُشَاهَدَهَ [أَلَا فَمَنِ ادَّعَى الْمُشَاهَدَهَ] قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْیَانِیِّ وَ الصَّیْحَهِ فَهُوَ کَذَّابٌ مُفْتَرٍ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیم»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اى علىّ بن محمّد سمرىّ! خداوند اجر برادرانت را در عزاى تو عظیم گرداند که تو ظرف شش روز آینده خواهى مرد. پس خود را براى مرگ مهیّا کن و به احدى وصیّت مکن که پس از وفات تو قائم مقام تو شود که دومین غیبت واقع گردیده است و ظهورى نیست مگر پس از اذن خداى عزّ و جلّ و آن بعد از مدّتى طولانى و قساوت دل ها و پر شدن زمین از ستم واقع خواهد شد و به زودى کسانى نزد شیعیان من آیند و ادّعاى مشاهده کنند. بدانید هر که پیش از خروج سفیانىّ و صیحه آسمانى ادّعاى مشاهده کند، بسیار دروغگو و افترا زننده است. و لا حول و لا قوّه إلّا باللَّه العلیّ العظیم.
طبق این روایت هرکه قبل از خروج سفیانی و صیحه ادعای مشاهده کند، بسیار دروغگو و افترا زننده است و آقای احمد الحسن چنین کاری کرده است! بنابراین قطعاً کذاب است و دیگر نیازی به بررسی ادله او نیست.
شبهه:
طرفداران احمد الحسن برای خارج کردن او از این روایت، به دو مطلب تمسک می کنند:
اول آن که میگویند: مقصود از این مشاهده، مشاهده عادی ظاهری به معنای تشرفی که در میان شیعه رایج است، میباشد. به این صورت که کسی بگوید من امام را دیدم و خدمتشان مشرف شدم. ولی احمد الحسن ادعای ملاقات نمیکند؛ بلکه خود را مأمور ویژه و نایبی خاص از طرف امام معرفی میکند.
پاسخ:
پاسخ این توجیه این است که اگر مقصودِ این توقیع، انکار تشرف و ملاقات ظاهری باشد، به طریق اولی نیابت خاصه را انکار می کند.
اگرچه قطعاً برداشت آنان از این روایت صحیح نیست؛ بلکه با توجه به شأن سفارتی که آن چهار وکیل خاص امام علیه السلام داشتند و اینک در این توقیع، امام علیه السلام به آخرینشان میفرمایند: دیگر کسی قائم مقام تو نخواهد بود. مشخص می شود که مراد از مشاهده صرفاً دیدن و تشرف خدمت امام علیه السلام نیست. بلکه نوع خاصی از مشاهده است که به اختیار فرد باشد تا هر زمان که بخواهد به دیدار امام برود. همان مقام و شأنی که آن سفراء خاص داشتند. به این صورت که میفرمودند: ما خدمت امام علیه السلام می رویم و پاسخ سؤالات شما را از ایشان می گیریم.
حال اگر این توقیع مشاهده عادی و تشرف را در زمان غیبت نفی کند، به طریق اولی ادعای نیابت خاص را رد می کند و احمد الحسن صراحتاً ادعا میکند که فرستاده و مأمور ویژه ای از طرف امام است. به عنوان نمونه ای از دعوای نیابت خاصه در خطبه ملاقات به یاران خویش گفت: «در اواخر ماه رمضان (بعد از ملاقات امام زمان علیه السلام در مقام صاحب الزمان) به نجف رفتم و شروع کردم به بازگو کردن مسائلی که از امام تعلیم گرفته بودم … و بعد از چند ماه اعلام کردم که من از طرف امام مهدی علیه السلام فرستاده شده ام و با ایشان ارتباط دارم». آری او خود را تحت تعلیم مستقیم امام عصر علیه السلام میداند:
«درّس السید احمد الحسن علی ید الإمام المهدی و دخل بما درسه او یدرسه المراجع»
ادعای فرستاده شدن از طرف امام زمان علیه السلام چیزی نیست که نیاز به کمترین تحقیق داشته باشد. چرا که این سخن شعار همیشگی او پیروانش میباشد:
«إن السید احمد الحسن هو رسول الامام المهدی محمد بن الحسن» و امضای او «السید احمد الحسن، وصی و رسول امام مهدی» میباشد.
دوم آنکه پیروان احمد الحسن میگویند: احمد الحسن قبل از صیحه خروج نکرده است. صیحه زده شده است ولی در خواب! به این صورت که هرکس آقای احمد الحسن را قبول ندارد، وعده ای بگذارد و اعمالی انجام دهد. شب در خواب کسی برایش ظاهر می شود و می گوید: «هذا هو الیمانی الموعود ابن رسول الله» در روایات هم آمده است که «لابد من مناد ینادی باسم رجل من ولد أبی طالب من السماء» قطعاً صدای منادی از آسمان بلند میشود که فرزندی از فرزندان ابوطالب را نام میبرد. و احمد الحسن همان فرزند از فرزندان ابوطالب است.
پاسخ:
در ادامه مفصل درباره این خوابی که به آن استناد می کنند، صحبت خواهیم کرد و توضیح خواهیم داد که اساساً این خواب دیده خواهد شد یا نه و اگر دیده شود، چه حقّهای در آن به کار برده می شود.
امّا در مورد این ادعا که صیحه آسمانی همان جمله در خواب است، چند پاسخ را بیان می کنیم:
اولاً عباراتی که در صیحه آسمانی بیان خواهد شد، در روایات دقیقاً آمده است؛ در غیبت طوسی میخوانیم:
«قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّه علیه السلام: … یُنَادِی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ أَوَّلَ النَّهَارِ یَسْمَعُهُ کُلُّ قَوْمٍ بِأَلْسِنَتِهِمْ أَلَا إِنَّ الْحَقَّ فِی عَلِیٍّ وَ شِیعَتِهِ ثُمَّ یُنَادِی إِبْلِیسُ فِی آخِرِ النَّهَارِ مِنَ الْأَرْضِ أَلَا إِنَّ الْحَقَّ فِی عُثْمَانَ وَ شِیعَتِهِ فَعِنْدَ ذَلِکَ یَرْتَابُ الْمُبْطِلُون»
امام صادق علیه السلام فرمودند: نداکننده اى در ابتداى روز از آسمان چنین ندا کند: «بدانید حقّ با على علیه السلام و شیعیان اوست.» بعد از آن در آخر همان روز ابلیس (لعنه اللَّه) از زمین ندا کند که «حق با سفیانى و شیعیان اوست» در این هنگام باطل جویان به شکّ و ریب در می افتند.
می بینیم که این عبارات هیچ ربطی به احمد الحسن و یمانی ندارد.
ثانیاً صیحه صوت جبرئیل است که اول روز بین آسمان و زمین بلند می شود و هر کسی آن را به زبان خودش می شنود. خواب هایی که این آقایان ادعا می کنند، به این صورت است که یک نفر شبانه در خواب (نه بیداری) نزد همان فرد خوابیده می آید و با او سخن می گوید. بعد از آن هم صدای شیطانی در کار نیست.
ثالثاً از همه مهمتر این است که خروج سفیانی را چگونه توجیه می کنند؟ در توقیع شریف تصریح شده بود که هرگونه ادعای مشاهده قبل از سفیانی و صیحه افتراء است!
حقیقت این است که آنان از اثبات این مطلب کاملا عاجزند و هیچ راهی برای آن ندارند.
نتیجه:
توقیع علی بن محمد سمری که مورد قبول خود آنان است، شدیداً ادعای احمد الحسن و امثال او را تکذیب می کند و به این صورت ما را از شنیدن سایر حرف هایش بی نیاز؛ بلکه نهی می نمایند. این اولین دلیلِ مؤمِّن است.
۲- اهل بیت علیهم السلام در روایات متعددی از هرگونه حرکتی قبل از خروج سفیانی نهی فرموده اند. در معتبره جابر از امام باقر علیه السلام آمده است:
«یَا جَابِرُ الْزَمِ الْأَرْضَ وَ لَا تُحَرِّکْ یَداً وَ لَا رِجْلًا حَتَّى تَرَى عَلَامَاتٍ أَذْکُرُهَا لَک: … وَ مُنَادٍ یُنَادِی مِنَ السَّمَاءِ… وَ رَایَهِ السُّفْیَانِیِّ»
ای جابر به زمین بچسب و نه دستی تکان بده و نه پایی! تا اینکه علاماتی که برایت ذکر می کنم مشاهده نمایی: ندادهنده ای که از آسمان ندا دهد … پرچم سفیانی … .
همچنین در صحیحه عمر بن حنظله از امام صادق علیه السلام آمده است:
«عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَهَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ خَمْسُ عَلَامَاتٍ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ- الصَّیْحَهُ وَ السُّفْیَانِیُّ وَ الْخَسْفُ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّکِیَّهِ و الْیَمَانِیُّ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنْ خَرَجَ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِکَ قَبْلَ هَذِهِ الْعَلَامَاتِ أَ نَخْرُجُ مَعَهُ قَالَ لا»
«عمر بن حنظله می گوید از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: پنج علامت است قبل از قیام قائم: صیحه و سفیانی و خسف و کشته شدن نفس زکیه و یمانی. گفتم فدایت شوم! اگر کسی از اهل بیت شما قبل از این علامات خروج کرد، آیا با او همراه شویم؟ فرمود: خیر»
الان که هیچ کدام از این علائم ظاهر نشده است، خصوصاً خروج سفیانی که بداء های محتمل را نفی میکند و کلید علایم ظهور است. لذا ما برای عدم اعتنا به فردی مانند احمد الحسن، مؤمِّن داریم.
۳- روایاتی داریم که در خصوص امام هدایتگر و پرچم برافراشته، اگر امر بر شما مشتبه شد، صبر کنید و دست نگه دارید:
«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ أَبِی عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَقَالَ کَیْفَ أَنْتُمْ إِذَا صِرْتُمْ فِی حَالٍ لَاتَرَوْنَ فِیهَا إِمَامَ هُدًى وَ لَا عَلَماً یُرَى فَلَا یَنْجُو مِنْ تِلْکَ الْحَیْرَهِ إِلَّا مَنْ دَعَا بِدُعَاءِ الْغَرِیقِ فَقَالَ أَبِی هَذَا وَ اللَّهِ الْبَلَاءُ فَکَیْفَ نَصْنَعُ جُعِلْتُ فِدَاکَ حِینَئِذٍ قَالَ إِذَا کَانَ ذَلِکَ وَ لَنْ تُدْرِکَهُ فَتَمَسَّکُوا بِمَا فِی أَیْدِیکُمْ حَتَّى یَتَّضِحَ لَکُمُ الْأَمْرُ.»
عبداللَّه بن سنان گوید: من و پدرم بر امام صادق علیه السّلام وارد شدیم، فرمود: حال شما چون باشد آنگاه که به حالى درآئید که امام هدایت را نبینید و نشانه هدایت رؤیت نشود و هیچ کس نجات نیابد، مگر آنکه دعاى غریق را بخواند. پدرم گفت: در آن شب ظلمانى که چنین امرى واقع شود ما چه کنیم؟
فرمود: امّا تو آن را ادراک نمى کنى و چون آن واقع گردد به آنچه که دارید متمسّک شوید تا امر برایتان روشن گردد.
در عصر غیبت که امام هدی و علم هدایت در دسترس نیست، به همان چیزی که در دست دارید، تمسک کنید.
برای آنکه بدانیم مقصود از «آنچه در دست دارید» چیست، به روایات اعتقادی دیگر مراجعه می کنیم. بهترین شاهد، روایت عرض دین عبدالعظیم حسنی است که اعتقادات خود را به امام هادی علیه السلام عرضه کرد و سپس آن حضرت فرمودند:
«هذا و اللهِ دینُ اللهِ الّذی ارتضاهُ لِعبادِه، فأثْبِتْ علَیه»
«به خدا این، همان دین الهی است که خدا برای بندگانش می پسندد. پس بر آن ثابت قدم باش.»
در آن مجموعه فقط سخن از توحید الهی، نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، قرآن، امیرالمؤمنین و یکایک ائمه علیهم السلام، قبر و قیامت و بهشت و دوزخ و تعدادی از واجبات مانند نماز و روزه و حج و … است. اصلا بحث های علائم ظهور و یمانی و امام سیزدهم (!) و … در آن نیامده است. پس اگر ما شک کردیم که اعتقاد به کسی که از طرف امام زمان علیه السلام آمده و خود را امام سیزدهم می خواند، لازم است یا خیر، طبق روایت امام صادق علیه السلام به همان اعتقاداتی که در حدیث عرضه دین آمده، چنگ می زنیم و مابقی را نمی پذیریم.
۴- در روایت آمده است که اگر کسی ادعای امامت نمود، از او کارهای عظیم (معجزات) را که جز امام نمی تواند انجام دهد، طلب کنید:
«عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَیْبَتَیْنِ یَرْجِعُ فِی إِحْدَاهُمَا إِلَى أَهْلِهِ وَ الْأُخْرَى یُقَالُ هَلَکَ فِی أَیِّ وَادٍ سَلَکَ قُلْتُ کَیْفَ نَصْنَعُ إِذَا کَانَ ذَلِکَ قَالَ إِنِ ادَّعَى مُدَّعٍ فَاسْأَلُوهُ عَنْ تِلْکَ الْعَظَائِمِ الَّتِی یُجِیبُ فِیهَا مِثْلُهُ»
«همانا برای صاحب این امر دو غیبت است، در یکی از آنها به نزد اهل خود باز می گردد ولی در دیگری درباره او گفته می شود: «او مرده است» «در کدام بیابان سیْر می کند؟»
پرسیدم: اگر آن زمان رسید، ما چه کنیم؟ فرمودند: اگر هر مدعی که ادعایی نمود (ادعای امامت به جای مهدی علیه السلام)، از او از آن امور بزرگی که تنها امام می تواند آنها را انجام دهد، طلب کنید.
این روایت صراحتاً می فرماید اگر امام بعد از خود را نشناختید، از امور بزرگی که جز امام نمیتواند پاسخ دهد، از او بپرسید. مثلا از جفر و مواریث انبیاء مانند عصای موسی، انگشتر سلیمان، پرچم پیامبر صلی الله علیه و آله و … بپرسید.
اگر احمد الحسن حاضر است به این میدان وارد شود، ما سخن او را میشنویم. به او بگویید گروهی از تو عصای موسی علیه السلام را می خواهند، همان عصایی که اگر بیندازد، به اژدها تبدیل می شود. گروهی انگشتر سلیمان علیه السلام را می خواهند، همان انگشتری که در روایات آمده است «دابه الارض» اگر بر پیشانی مؤمن نهند، نوشته می شود «هذا مؤمن حقا» و اگر بر پیشانی کافر نهاده شود، نوشته میشود «هذا کافر حقا».
گروهی رایت پیامبر صلی الله علیه و آله را می خواهند، همان رایتی که امام صادق علیه السلام فرمودند: از جنس پنبه و کتان و ابریشم و حریر نیست؛ بلکه از جنس برگ های بهشت است که پیامبر صلی الله علیه و آله در بدر آن را گشودند و پیروز شدند و امیرالمؤمنین علیه السلام در جمل چنین کردند و هرکه او را بگشاید، در نبرد پیروز است. گروهی از تو می خواهند مرده را زنده کنی و کور مادرزاد را بینا گردانی.
اگر احمد الحسن حاضر شد در میدان نشان دادن این عظائم وارد شود، ما سایر سخنان او را میشنویم. مگر نه اینکه او خود را عصای موسی علیه السلام میداند؟ (جعله عصا تَفلِقُ البِحار) و برتر از عیسی بن مریم علیه السلام می شمارد؟ (أفضل من نبی الله عیسی بن مریم) و مگر نه آنکه خود گفت: «أنا دابه الارض التی تکلم الناس فی آخر الزمان» و مگر نه آنکه ادعا میکند پرچم پیامبر صلی الله علیه و آله همراه اوست؟ اگر واقعا چنین است، آن را نشان دهد تا روشن شود از جنس چیست و چرا در جنگ سال ۲۰۰۸ باعث پیروزی او نشد؟ اینجاست که باید به مدّعیان خام پندار گفت:
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست / عرض خود می بری و زحمت ما میداری
نتیجه: با توجه به این مؤمِّن ها، هیچ تحیر و نگرانی نسبت به قاعده عقلی دفع ضرر محتمل نخواهیم داشت و خاطرمان جمع است که در اثر نشنیدن استدلالات این فرد و عدم پیگیری سخنان او، هیچ ضرر اخروی متوجّه ما نخواهد بود و همان دعاوی پوچی که مطرح نمود، ما را از ادامه تحقیق بی نیاز می کند.
خواب
در جلسه گذشته عرض شد که احمد الحسن مقامات و شؤون بسیار والایی را برای خود ادعا می کند، از جمله امامت، مهدویت، عصمت، یمانیت و فرزندی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف.
او برای اثبات ادعاهای خویش، به آیات و روایات بسیاری استناد می کند. مثلا روایاتی که از فرزندان امام زمان علیه السلام نام می برد و آنان را می ستاید اما در تمام آنها سؤال اصلی این است که چگونه آن آیات و روایات بر شخص آقای احمد الحسن تطبیق می کند؟
واقعیت این است که احمد الحسن در این قسمت از استدلال کاملا درمانده است و برای تطبیق آنها بر خود هیچ راهی ندارد. این جاست که این مدعی، برای فرار از بن بست به خواب و رویا پناه می برد، به این صورت که دستورالعملی را ارائه می دهد و وعده می کند که اگر کسی آن را انجام دهد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را در خواب میبیند که به احمد الحسن اشاره کرده و می فرماید: «هذا هو الیمانی الموعود ابن رسول الله»
بررسی کارنامه مدعیان نشان می دهد که خواب، یکی از مهمترین ادله آنان است. حجه الاسلام شهبازیان در کتاب خود ۲۵ جریان مدعی را آورده است که از ابزار خواب استفاده کرده اند. به عنوان نمونه کلیپی از آقای شیخ علی اکبر تهرانی پخش شد که در آن می گوید: اگر دین دو پایه داشته باشد، یکی از آنها خواب است.
بررسی اعتبار خواب در هندسه حجیت دینی
دلیل ۱:
احمد الحسن برای اعتبار و حجیت خواب به آیاتی از قرآن متوسل می شود که در آنها خداوند عمل بر طبق خواب را تأیید و مدح نموده است، از جمله:
«قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَرى فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرین»
«وَ نادَیْناهُ أَنْ یا إِبْراهیمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ»
«إِذْ قالَ یُوسُفُ لِأَبیهِ یا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لی ساجِدین»
«لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُؤُسَکُمْ وَ مُقَصِّرِین»
احمد الحسن می پندارد از اینکه انبیاء بر طبق خواب خویش عمل نمودند، روشن می شود که خواب حجیت دارد.
پاسخ:
قیاس رؤیاهای انبیا، با رؤیاهای مردم قیاس مع الفارق است. زیرا رؤیای انبیا، کشف یقینی حقایق است و خطا در آن راه ندارد و شیطان نیز از هرگونه دخالتی در آن بازداشته شده است. امّا خواب مردم عادی صدق و کذب دارد و شیطان در آن راه دارد.
امام صادق علیه السلام در توحید مفضل به این مطلب تصریح کرده اند:
«فَکِّرْ یَا مُفَضَّلُ فِی الْأَحْلَامِ کَیْفَ دَبَّرَ الْأَمْرَ فِیهَا فَمَزَجَ صَادِقَهَا بِکَاذِبِهَا فَإِنَّهَا لَوْ کَانَتْ کُلُّهَا تَصْدُقُ لَکَانَ النَّاسُ کُلُّهُمْ أَنْبِیَاء…»
و آن حضرت در روایت دیگر چنین فرموده اند:
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: الرُّؤْیَا عَلَى ثَلَاثَهِ وُجُوهٍ بِشَارَهٍ مِنَ اللَّهِ لِلْمُؤْمِنِ وَ تَحْذِیرٍ مِنَ الشَّیْطَانِ وَ أَضْغَاثِ أَحْلَام.
پس اینکه حجیت و اعتبار خواب انبیا، دلیل اعتبار خواب های سایر مردم وانمود شود، حقّه ای عوام فریب بیش نیست که متاسفانه در این روزگار بسیار کارگشا واقع شده است.
دلیل ۲:
احمد الحسن همچنین به روایات زیر استناد می نماید:
«عن أبی هریره عن النبی صلى الله علیه وسلم قال فی آخر الزمان لا تکاد رؤیا المؤمن تکذب وأصدقکم رؤیا أصدقکم حدیثا…»
«عن أبی هریره قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم رؤیا المؤمن جزء من سته وأربعین جزأ من النبوه»
پاسخ:
به قضاوت تجربه و وجدان قطعاً چنین نیست که در آخرالزمان هیچ مؤمنی رؤیای کاذب نبیند و تمام رؤیاها صادقه باشند. لذا توجه به ناقل این روایت، ابوهریره، کافی است تا به عدم اعتبار آن پی ببریم.
راستی چگونه می توان با استناد به روایت از ابوهریره که در مسند احمد حنبل نقل شده است، تمام خواب های مؤمنان را حجت دانست و در نتیجه مضمون آنها را حکم شرعی دانست؟ تصور کنید در این صورت اتفاقی خواهد افتاد! هر لحظه فردی ادعا می کند من در خواب دیده ام که فلانی، فلان مقدار به من بدهکار است و فلان زمین را به من بخشیده است و …
علما در علم اصول، برای حجت دانستن روایتی که تمام راویان آن عادل و معتمد می باشند، به دنبال دلیلی قطعی و یقینی می گردند و تا چنین دلیلی نیابند، هیچ خبر واحدی را هرچند راویان آن ثقه باشند، نمیپذیرند. آنگاه ما به استناد روایت ابوهریره تمام خواب های مؤمنان را حجت شرعی بدانیم و سپس با یک رؤیا، احمد الحسن را فرزند امام زمان علیه السلام، مهدی، امام سیزدهم و معصوم بشماریم؟!
دلیل ۳:
امّا احمد الحسن برای اعتبار بخشی به خواب هایی که احیاناً درباره او دیده میشود و در آن پیامبر صلی الله علیه و آله یا یکی از معصومین کلامی را به فرد میگویند، به روایات زیر تمسک می جوید:
«إن رسول الله صلى الله علیه وآله قال: من رآنی فی المنام فقد رآنی، فإن الشیطان لا یتمثل بی فی نوم ولا یقظه ولا بأحد من أوصیائی إلى یوم القیامه.»
«قال النبی صلى الله علیه و سلم: ومن رآنی فی المنام فقد رآنی فان الشیطان لا یتمثل فی صورتی»
«قال الامام حسن العسکری علیه السلام: «وَ اعْلَمْ أَنَّ کَلَامَنَا فِی النَّوْمِ مِثْلُ کَلَامِنَا فِی الْیَقَظَه»
«امام صادق علیه السلام: سمعت أبی یقول: إن شیطانا یقال له المُذهب یأتی فی کل صوره، الا أنه لا یأتی فی صوره نبی ولا وصی نبی…»
پاسخ:
۱- در این روایات نکته مهم آن است که فردی که در خواب شخصی را می بیند، باید از قبل، در بیداری چهره معصوم را بشناسد تا بفهمد آن که در خواب دیده همان معصوم است. توجه شود که مضمون این روایات این است که شیطان نمی تواند به صورت پیامبر صلی الله علیه و آله یا امام درآید، امّا نفرموده است که شیطان نمیتواند خود را به جای امام معرفی کند! آری کسی که پیامبر صلی الله علیه و آله یا امام را می شناسد، اگر ایشان را در خواب ببیند، قطعا خودشان را دیده نه اینکه شیطان به صورت آنان در آمده باشد امّا کسی که ایشان را نمی شناسد، نمی تواند به صرف اینکه او ادعا می کند پیامبر صلی الله علیه و آله یا امام است، سخن او را بپذیرد.
به بیان دیگر، کسی که فردی با عنوان پیامبر صلی الله علیه و آله یا امام را در خواب می بیند، اولا باید بداند که این چهره، چهره پیامبر صلی الله علیه و آله است. ثانیا باید بداند که شیطان به این چهره خود را ظاهر نکرده است. روایات فقط احتمال دوم را نفی می کنند. لذا احتمال اول همچنان باقی می ماند. پس این روایات تنها برای کسانی که در عصر معصومین حضور داشته و با ایشان ملاقات ظاهری داشته اند، حجت است.
۲- به تأیید تجربه، شیطان در بسیاری از خواب های مردم راه می یابد و خود را پیامبر صلی الله علیه و آله و امام معرفی می نماید.
شیخ مفید عبارات زیبایی در این موضوع دارند:
فما المانع من أن یدعی إبلیس عند النائم بوسوسته له انه نبی مع تمکن إبلیس بما لا یتمکن منه البشر وکثره اللبس المعترض فی المنام ومما یوضح لک ان من المنامات التی یتخیل للانسان انه قد رأى فیها رسول الله والأئمه صلوات الله علیهم منها ما هو حق ومنها ما هو باطل؛
انک ترى الشیعی یقول رأیت فی المنام رسول الله صلى الله علیه وآله و معه أمیرالمؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام یأمرنی بالاقتداء به دون غیره ویعلمنی انه خلیفته من بعده وان أبا بکر وعمر وعثمان ظالموه وأعداؤه وینهانی عن موالاتهم ویأمرنی بالبرائه منهم
… فتعلم لا محاله ان أحد المنامین حق والاخر باطل فأولى الأشیاء ان یکون الحق منهما ما ثبت بالدلیل فی الیقظه على صحه ما تضمنه والباطل ما أوضحت الحجه عن فساده وبطلانه.
ولیس یمکن للشیعی أن یقول للناصبی انک کذبت فی قولک انک رأیت رسول الله صلى الله علیه وآله لأنه یقدر أن یقول له مثل هذا بعینه.
وقد شاهدنا ناصبیا تشیع وأخبرنا فی حال تشیعه بأنه یرى منامات بالضد مما کان یراه فی حال نصبه فبان بذلک ان أحد المنامین باطل وانه من نتیجه حدیث النفس أو من وسوسه إبلیس ونحو ذلک …
چه مانعى دارد که شیطان نزد آدم خواب وسوسه کند که من پیغمبرم، با اینکه شیطان قدرتى دارد که بشر ندارد و در حال خواب اشتباه کارى بسیار می شود کرد و از آنچه براى تو توضیح می دهد که در برخى خواب ها آدمى که خیال می کند رسول خدا صلوات الله علیه و یا ائمه علیهم السلام را دیده درست و نادرست دارد، اینست که بینى یک شیعه می گوید: من رسول خدا صلوات الله علیه را در خواب دیدم که امیرمؤمنان علیه السلام به همراهش بود و بمن فرمود: از او پیروى کن نه دیگرى و بمن اعلام کرد که او است خلیفه پس از من؛ و ابوبکر و عمر و عثمان ستمکار و دشمن اویند و مرا از دوستى آنان نهى کرد و به بیزارى از آنان فرمان داد و مانند آنها از آنچه خاص مذهب شیعه است.
و آنگاه ناصبى را ببینى که می گوید: رسول خدا صلوات الله علیه را در خواب دیدم که همراهش ابوبکر و عمر و عثمان بودند و آن حضرت مرا به دوستیشان فرمان داد و از دشمنیشان نهى کرد و بمن اعلام کرد که آنان یاران اویند در دنیا و آخرت و همراه اویند در بهشت و مانند این ها، از آنچه خاص مذهب ناصبی هاست و ناچار باید بدانى که یکى از دو خواب درست است و دیگرى نادرست و بهتر دلیل صحت و بطلان هر کدام همانست که در بیدارى دلیل بر آن اقامه شده و شیعه را نرسد که به ناصبى گوید تو دروغ گوئى که رسول خدا صلوات الله علیه را در خواب دیدى؛ زیرا او هم همین را باو خواهد گفت.
۳- خود این روایات، ضعیف السند هستند و از نظر اعتبار در حدی نیستند که بتوان آنها را حجت شرعی دانست. بنابراین چگونه می توان بر مبنای آنها اماره ای دیگر به نام خواب را حجت دانست؟
شیخ مفید درباره سند این روایات میفرماید: «و جمیع هذه الروایات، اخبار آحاد»
سید مرتضی میفرماید:
فإن قیل: فما تأویل ما یروى عنه صلى الله علیه وآله وسلم من قوله: «من رآنی فقد رآنی فإن الشیطان لا یتمثل بی» وقد علمنا أن المحق والمبطل والمؤمن والکافر قد یرون النبی صلى الله علیه وآله ویخبر کل واحد منهم عنه بضد ما یخبر به الآخر، فکیف یکون رائیا له فی الحقیقه مع هذا؟ قلنا: هذا خبر واحد ضعیف من أضعف أخبار الآحاد، ولا معوّل على مثل ذلک.
حداکثر فایده رؤیا
برای روشن شدن میزان و معیار اعتبار خواب این مطلب را اضافه می کنیم که برخی خواب ها که در آنها حقایق دینی یا اعتقادی دیده می شود، تنها جنبه تذکر و تنبه دارد و مضمون خواب، باید توسط حجتی شرعی که در بیداری اقامه می شود، حجیت بیابد وگرنه به خودی خود، هیچ اعتبار و حجیتی ندارد. به عنوان مثال به روایات زیر توجه نمایید:
«وروى الحسن بن علی بن فضال عن أبی الحسن علی بن موسى الرضا علیهما السلام أنه قال له رجل من أهل خراسان: یا ابن رسول الله رأیت رسول الله صلى الله علیه وآله فی المنام کأنه یقول لی: کیف أنتم إذا دفن فی أرضکم بضعتی، واستحفظتم ودیعتی، وغیب فی ثراکم نجمی، فقال له الرضا علیه السلام: أنا المدفون فی أرضکم، أنا بضعه من نبیکم، وأنا الودیعه والنجم، ألا فمن زارنی وهو یعرف ما أوجب الله عز وجل من حقی وطاعتی فأنا وآبائی شفعاؤه یوم القیامه، ومن کنا شفعاؤه نجى ولو کان علیه مثل وزر الثقلین الجن والإنس، ولقد حدثنی أبی، عن جدی، عن أبیه علیه السلام أن رسول الله صلى الله علیه وآله قال: من رآنی فی منامه فقد رآنی لان الشیطان لا یتمثل فی صورتی ولا فی صوره أحد من أوصیائی ولا فی صوره واحده من شیعتهم وإن الرؤیا الصادقه جزء من سبعین جزءا من النبوه.»
چنانکه می بینید این رؤیا به تأیید امام رسیده است و امام خواب او را صادقه خوانده اند. سپس افزوده اند که چنین رؤیایی یکی از اجزاء نبوت است. امّا اگر چنین تأییدی از معصوم در بیداری به ما نرسد، چگونه می توانیم رؤیایمان را صادقه بپنداریم؟ و چگونه می توانیم کسی که در خواب مشاهده می کنیم را پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله یا یکی از اوصیاء ایشان یا حتی یک شیعه واقعی بدانیم؟
و روشن است که مقصود امام این نیست که شیطان به صورت هیچ کدام از شیعیان ظاهر نخواهد شد. این مطلب قطعا خلاف وجدان است. شاید کسی نباشد که خواب های شیطانی که شیعه ای در آن دیده می شود را تجربه نکرده باشد. پس مقصود حضرت قطعاً شیعیانی ویژه هستند که شیطان به صورت آنان در نخواهد آمد و تشخیص این چنین افرادی در هر زمان کاری دشوار و عجیب است و اگر قرار باشد در این زمان کسی را شیعه واقعی بنامیم، شاید برخی از فقها و علمای با تقوا را بتوان نام برد که احمد الحسن و اتباعش آنان را کافر می دانند!
مثال دیگر، قضیه خالد بن سعید است که خواب دید در لبه حفره بزرگی از آتش ایستاد است و پدرش او را به درون آتش هُل می دهد و رسول خدا صلی الله علیه و آله او را نگه می دارند. منابعی که این قضیه را نقل کرده اند تصریح دارند که او بر اثر این رؤیا مسلمان نشد؛ بلکه نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمد و معارف اسلام را در بیداری از آن حضرت فراگرفت. سپس به آن ایمان آورد. بنابراین خواب به تنهایی سبب اسلام او نشد؛ بلکه تنها راهنما و تذکری برای جستجوی حقیقت در بیداری گشت.
نمونه دیگر خواب جناب نرجس خاتون سلام الله علیها است. در مورد قضیه آن بانو باید توجه داشت که رؤیاهای ایشان آن چنان با قرائن معجزه آسا همراه شد که حجت بر ایشان تمام گشت که در میان اسراء به سامراء بیاید. در عین حال ایشان معارف و اعتقادات خویش را نزد امام علیه السلام و از جناب حکیمه خاتون، عمه امام عصر علیه السلام فراگرفت.
تصریح به عدم حجیت خواب روایتی صحیح از امام صادق علیه السلام رسیده است که در آن به صراحت خواب مردم را در ثابت کردن امری دینی و شرعی بی اعتبار مینماید:
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیه عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَهَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّه علیه السلام قَالَ قَالَ مَا تَرْوِی هَذِه النَّاصِبَهُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فِیمَا ذَا فَقَالَ فِی أَذَانِهِمْ ورُکُوعِهِمْ وسُجُودِهِمْ فَقُلْتُ إِنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّ أُبَیَّ بْنَ کَعْبٍ رَآه فِی النَّوْمِ فَقَالَ کَذَبُوا فَإِنَّ دِینَ اللَّه عَزَّ وجَلَّ أَعَزُّ مِنْ أَنْ یُرَى فِی النَّوْمِ
عمر بن اذینه می گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمودند: این ناصبی ها چه نقل می کنند؟ گفتم: فدایت شوم! در چه موضوعی؟ فرمودند: درباره اذانشان و رکوعشان و سجودشان. گفتم: معتقدند که ابی ابن کعب آن اذان را در خواب دیده است!
فرمودند: دروغ گفته اند! همانا دین خدای عز و جل والاتر از آن است که در خواب دیده شود!
وقتی یک فرع دینی را نمیتوان با خواب ثابت نمود، چطور اعتقادی به اهمیت و خطیری امامت یا مهدویت را بتوان تنها به یک خواب مستند نمود. شؤون و مقاماتی که احمد الحسن ادعا می کند، اگر جزء دین خدا نیست، تکلیفش معلوم است و اگر جزء دین خداست، برتر از آن است که با خواب ثابت شود. باید در بیداری توسط انبیاء و اولیاء به مردم اعلام شود. چنانکه نبوت هیچ پیامبری و امامت هیچ امامی در خواب ثابت نشده است!
لذا علامه مجلسی ذیل حدیث میفرماید:
الحدیث حسن. وروی مثله فی العلل بأسانید صحیحه… ثم إن هذا الخبر یدل على أن بالنوم لا تثبت الأحکام
ویمکن أن یقال: المراد أنه لا یثبت أصل شرعیه الاحکام بالنوم، بل إنما هی بالوحی الجلی، ومع ذلک ینبغی أن یخص بنوم غیر الأنبیاء والأئمه علیهم السلام لما مرّ أن نومهم بمنزله الوحی…
ادعای دوم
احمد الحسن ادعا میکند نواده پسری امام زمان علیه السلام است که با فاصله پنج نسل به امام میرسد. «السید احمد الحسن هو ابن الامام المهدی أی من نسل الامام المهدی» گروهی از انصار در سایتشان این عبارت را نوشتند: «کما أن الامام المهدی مراراً یتلفظ بکلمه «بُنَیَّ» عند حدیثه مع السید احمد الحسن کما ورد فی احد البیانات حیث ورد: بُنَیَّ فدیتُک! عجّل»
دلیل نخست آن است که بر اساس چندین روایت، امام زمان علیه السلام فرزند دارند و فرزندان ایشان دارای مقامات و منزلت های خاصی هستند که در این روایات آمده است.
روایت اول: سلام و صلوات بر اولاد امام زمان علیه السلام
روایتی که در آن بر اولاد امام علیه السلام، سلام و صلوات فرستاده شده است. به عنوان مثال شیخ طوسی در مصباح المتهجد صلواتی را به نام «صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی» نقل فرموده که در آن آمده است: «و صلِّ علی ولیّک و ولاه عهده و الائمه من ولده» در این روایت آمده است که فرزندانی از نسل امام زمان علیه السلام مقام امامت دارند و سلام و صلوات الهی بر آنان نیز، به معنای مقام و منزلتی ویژه است.
پاسخ
مقدمه:
در روایات رسیده از ائمه هداه علیهم السلام، درباره ذریه امام عصر علیه السلام مطالبی دیده میشود. مثلا امام علیه السلام با ذریه شان در مسجد سهله سکنی می کنند یا ذریه ایشان در مسجد کوفه نماز می خوانند. در چنین روایاتی، به اصل فرزند داشتن امام زمان علیه السلام اشاره می شود ولی بار ارزشی چندانی برای این اولاد ثابت نمی شود. امّا برخی از روایات قدر و منزلتی را برای آنان اثبات می کند. یکی از آنها همین دعایی است که در آن بر امامان از ذریه حضرت مهدی علیه السلام، سلام و صلوات فرستاده می شود.
۱- امّا پاسخ مطلب این است که به فرض که این روایت را بپذیریم و بر مبنای آن معتقد شویم که امامانی از نسل امام زمان علیه السلام خواهند آمد. چگونه بفمیم که احمد الحسن یکی از آن افراد است؟! او باید ابتدا از جای دیگر ثابت کند امامی از نسل امام زمان علیه السلام است. سپس طبق این روایت بر او درود بفرستیم، نه اینکه چون روایتی وجود دارد که بر فرزندان امام درود می فرستد، پس احمد الحسن فرزند امام است! توجه شود که او نمی تواند این روایت را جایگزین دلیل بر فرزندی خود کند!
واقعیت آن است که او برای ادعایش هیچ دلیل جز خواب ارائه نمی دهد. اعتبار و حجیت خواب را هم در بخش پیشین بررسی کردیم و آن را فاقد هرگونه حجیتی دانستیم. در اینجا این مطلب را اضافه می کنیم که شریعت اسلام به طور اختصاصی برای اثبات نَسَب افراد، سه راه را معتبر دانسته است: اقرار پدر، شهادت دو عادل، شیوع (استفاضه)
اقرار پدر: اگر پدری ادعا کند که فلانی فرزند من است، فرزندی او ثابت می شود. در اینجا چون پدر به ضرر خود اقرار کرده است. اقرارش پذیرفته است ولی اگر بچه ای ادعا کند «من فرزند فلانی هستم»، از نظر شرعی نسَب او ثابت نمیشود. زیرا او ذی نفع است. در مورد احمد الحسن، اقرار پدر قطعا وجود ندارد. زیرا چنانکه گذشت، خواب حجت شرعی نیست و نمیتوان به اقرار فردی مشکوک آن هم در رؤیایی که صدق آن معلوم نیست، استناد شرعی نمود.
شهادت عدلین: این دلیل نیز اصلاً وجود ندارد. تا کنون احدی پیدا نشده است که ادعا کند من می دانم که جد چهارم احمد الحسن یعنی سلمان، فرزند امام زمان علیه السلام است و از همسر ایشان به دنیا آمده است. حتی پیروان احمد الحسن نمی توانند ادعای شهادت بر این قضیه کنند. زیرا نه خود در آن زمان بوده اند و نه سلسله سندی برای گزارش از این واقعه دارند.
شیوع و استفاضه: درباره احمد الحسن شیوع نیز هرگز وجود ندارد. بلکه قبیله اش سیادت او را انکار کرده اند. این مطلب در این زمان، چیزی نیست که تحقیق درباره آن دشوار باشد و بتواند مخفی بماند. زیرا دولت عراق مانند سایر دولت ها سازمان ثبت احوال دارد و برای تمام اتباع خود شناسنامه صادر کرده است. چنانکه گذشت شیروان الوائل، وزیر امنیت دولت عراق گفت: «این قبیله و خاندان از سادات نمی باشند.» عبدالجلیل جانشین فرمانده پلیس بصره گفت: «خاندان او اصلا سید نیستند و انتسابی به پیامبر صلی الله علیه و آله ندارند» یکی از بزرگان قبیله احمد الحسن (سَلَمی یا سُوَیلِم) به نام حاج داخل عبدالزهراء سَلَمی که نایب رییس اتاق بازرگانی بصره بوده است، می گوید: «تمام خانواده، عموها و قبیله اش از این دجال و ادعاهایش بیزاری می جویند.»
نتیجه:
اگر فرض کنیم امام زمان علیه السلام فرزندانی داشته باشند، این مطلب برای احمد الحسن قابل اثبات نیست. به همین جهت است که تا به حال از طرف او و پیروانش هیچ دلیلی بر فرزند امام زمان بودنِ او ارائه نشده است؛ بلکه به طرز فریبنده ای، روایت فوق را به جای دلیل ارائه می کنند.
۲- در مقابل صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی، روایاتی داریم که می گویند: امام زمان علیه السلام در طول دوران غیبت فرزند ندارند. این روایات اگرچه از نظر سند ضعیف هستند اما از صلوات ابوالحسن معتبرترند. حتی روایتی داریم که امام زمان علیه السلام در دوران ظهور و رجعت نیز فرزند نخواهند داشت.
«دخل علی بن أبی حمزه على أبی الحسن الرضا علیه السلام فقال له: أنت إمام؟ قال: نعم، فقال له: إنی سمعت جدک جعفر بن محمد علیهما السلام یقول: لا یکون الامام إلا وله عقب. فقال: أنسیت یا شیخ أو تناسیت؟ لیس هکذا قال جعفر علیه السلام، إنما قال جعفر علیه السلام: لا یکون الامام إلا وله عقب إلا الامام الذی یخرج علیه الحسین بن علی علیهما السلام فإنه لا عقب له، فقال له: صدقت جعلت فداک هکذا سمعت جدک یقول»
«علی بن ابی حمزه (بطائنی) بر امام ابوالحسن الرضا علیه السلام وارد شد و گفت: آیا شما امام هستی؟ حضرت فرمود: آری. گفت: من از جد شما جعفر بن محمد علیه السلام شنیدم که گفت: امام، امام نخواهد بود، مگر اینکه فرزند داشته باشد.
حضرت فرمودند: ای شیخ! آیا فراموش کردی یا خود را به فراموشی زدی؟ جد ما اینگونه نفرمود، بلکه فرمود: امام، امام نخواهد بود، مگر اینکه فرزند داشته باشد. بجز آن امامی که حسین بن علی علیه السلام پس از او خارج شود. آن امام، فرزندی نخواهد داشت.
گفت: راست گفتی فدایت شوم، جد شما همینگونه فرمود.»
روایت دیگر از امام صادق علیه السلام است که بسیار شدیداللحن می باشد:
«قال: یا مفضل ترى هذه الشمس قلت: نعم، قال والله أمرنا أنور وأبین منها ولیقال المهدی فی غیبته مات ویقولون بالولد منه وأکثرهم یجحد ولادته وکونه وظهوره أولئک علیهم لعنه الله والملائکه والرسل والناس أجمعین.»
«ای مفضّل! آیا این خورشید را می بینی؟ عرض کردم: آری؛
فرمودند: به خدا قسم! امر ما از آن نورانی تر و روشن تر است. و درباره مهدی علیه السلام در زمان غیبتش معتقد میشوند که او مرده است و سپس به فرزند برای او قائل می شوند و بیشتر مردم ولادت، وجود و ظهور او را انکار می کنند. لعنت خدا و فرشتگان و پیامبران و تمام مردم بر آنها باد.»
از سیاق روایت معلوم میشود که منظور از اعتقاد به فرزند داشتن امام، اعتقاد به هر فرزندی نیست بلکه باور به فرزندانی است که جایگزین امام بعد از فوت او می شوند، به عبارت دیگر فرزندانی که مقام امامت دارند و این دقیقا ادعای احمد الحسن است.
و چه بسا حکمت فرزند نداشتن امام زمان علیه السلام این باشد که آن فرزندان با امام حسین علیه السلام که اولین امامی هستند که بعد از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف رجعت می کنند، تنازع در میراث پیدا نشود. شاید برای به وجود نیامدن همین مقدار تنازع در میراث، امام زمان علیه السلام یا فرزندی ندارند یا اگر دارند قبل از پدر از دنیا میروند.
و احمد الحسن دقیقا همان کسی است که نه تنها در میراث، بلکه در اصل امامت با امامانی که رجعت می کنند، تنازع دارد. زیرا از هم اکنون خود را امام بعد از امام عصر علیه السلام میخواند.
با این توضیح، میان روایاتی که به داشتن فرزند برای امام علیه السلام دلالت میکنند و روایاتی که آن را نفی می نمایند، جمع کردیم. به این صورت که آن حضرت صلوات الله علیه، فرزندی که بعد از ایشان بماند و امکان ادعای مقامات داشته باشد، نخواهند داشت و در هر صورت ادعای فرزندی از طرف احمد الحسن باطل گشت. زیرا او خود را دقیقا فرزندِ «صاحب مقام امامت» می داند.
۳- امّا لازم می دانیم درباره عبارت موجود در صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی پاسخی حلی نیز ارائه دهیم. ابتدا عین عبارت را به همراه چند جمله قبل می آوریم:
اللهم صل على محمد المصطفى وعلی المرتضى وفاطمه الزهراء والحسن الرضا والحسین المصفى وجمیع الأوصیاء مصابیح الدجى وأعلام الهدى و منار التقى والعروه الوثقى والحبل المتین والصراط المستقیم،
وصل على ولیک وولاه عهدک والأئمه من ولده ومد فی أعمارهم وزد فی آجالهم وبلغهم أقصى آمالهم دینا ودنیا وآخره إنک على کل شئ قدیر
نکته ای که می تواند این روایت را از تعارض با قطعیات و متواترات دینی خارج کند، این است که در این روایت تصریح نشده مقصود از «ولیّک» کیست؟ دلیل روشنی وجود ندارد که مقصود از آن امام عصر علیه السلام باشند.
در نتیجه برای حل تعارض میتوان گفت مقصود از آن، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هستند. قرینه بر این مطلب این است که چند فراز از این متن، با صلوات آغاز شده است که در آنها ابتدا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سپس اهل بیت ایشان نام برده شده اند:
اللهم صل على محمد سید المرسلین و خاتم النبیین و حجه رب العالمین
اللهم صل على محمد و علیهم صلاه زاکیه نامیه کثیره دائمه طیبه
اللهم صل على محمد المصطفى و علی المرتضى و فاطمه الزهراء و الحسن الرضا و الحسین المصفى و جمیع الأوصیاء مصابیح الدجى
خلاصه آنکه روایات قطعی و یقینی، وجودِ امامانی از نسل امام زمان علیه السلام را نفی کرده اند و ائمه را منحصر در دوازده نفر دانسته اند. لذا کلمه «ولیک» را به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تعبیر می کنیم و دعا برای طول عمر ایشان را که در ادامه آمده است، مربوط به زمان رجعت میدانیم.
۴- احتمال دیگری هم در میان است و آن این که کلمه «من ولده» تصحیفِ کلمه «من بعده» باشد. شاهد آن این است که مرحوم شیخ طوسی، در کتاب مصباح المتهجد دعای دیگری را نقل می کنند که با عبارت «اللهم الدفع عن ولیک و خلیفتک …» شروع می شود. در آن دعا این عبارت آمده است:
«اللهم صل على ولاه عهده و الأئمه من بعده وبلغهم آمالهم وزد فی آجالهم وأعز نصرهم.»
همسانی عبارات در این دعا و صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی، چنین به ذهن می رساند که ممکن است در صلوات ابوالحسن نیز به جای عبارت «و الائمه من ولده» عبارت «و الائمه من بعده» بوده باشد! خصوصاً آنکه در صلوات، کلمه «ولاه عهدک» به صورت «ولاه عهده» نسخه بدل دارد که تشابه بیشتری با دعای فوق پیدا میکند.
و قطعاً مقصود از امامانی که بعد از امام زمان علیه السلام خواهند بود، همان ائمه اثنی عشر هستند که در زمان رجعت حضور دارند.
۱- این روایت ضعف سند دارد. بنابراین به فرض که نتوانیم جمع دلالی برایش ارائه دهیم، آن را به عنوان اماره معتبر تلقی نمی کنیم. منظور این نیست که این دعا را به طور کلی و از اساس رد کنیم؛ بلکه مقصود آن است که نمی توانیم تک تک عباراتش را مبنای اعتقادات قرار دهیم. زیرا به جهت معتمد نبودن راویان، ممکن است در آنها دخل و تصرفاتی شده باشد. لذا تنها عباراتی از آن را معتقد می شویم که به تأیید ادله معتبره دیگر برسد.
روایت دوم: ظهور فرزند امام زمان علیه السلام
ناظم العقیلی، سخنگوی رسمی احمد الحسن و از بزرگان علمی «انصار مکتب نجف»، در کتاب «الرد الحاسم علی منکری ذریه القائم» می گوید:
«در کتاب بشاره الاسلام به نقل از بحارالانوار در بخشی از یک روایت طولانی از سطیح کاهن چنین آمده است: در آن زمان پسر مهدی ظهور می کند. «فعندها یظهر ابن المهدی» (بشاره الاسلام، ص۱۵۷) این به صراحت نشان دهنده این است که پسر امام مهدی علیه السلام قبل از قیام امام مهدی علیه السلام ظهور میکند و این فرزند همان است که در دعاهای اهل بیت بر او تاکید شده است.»
پاسخ:
۱- وقتی به کتاب شریف بحارالأنوار مراجعه میکنیم، میبینیم اصل عبارت به این صورت است:
«فعندها یظهر ابن النبی المهدی» در آن زمان پسر پیامبر صلی الله علیه و آله، مهدی علیه السلام، ظهور میکند.
این روایت را حافظ رجب برسی در مشارق انوار الیقین به سند غیر متصل از کعب الاحبار آورده است و از اهل سنت ابن المنادی در «الملاحم» خویش از ابن عباس نقل نموده. سپس بحار الانوار، آن را از مشارق انوار الیقین نقل کرده و بشاره الاسلام و الزام الناصب آن را از بحار الانوار آورده اند.
در تمام این منابع، این روایت شامل عبارت «ابن النبی المهدی» است. حتی کتاب بشاره الاسلام فی علامات المهدی علیه السلام، نوشته سید مصطفی آل السید حیدر الکاظمی، چاپ موسسه البلاغ بیروت، چاپ اول سال ۲۰۰۷ عین روایت بحار الانوار را بدون هیچ تغییری نقل کرده است. ولی آقای ناظم العقیلی با کمال جسارت و گستاخی روایت را تحریف کرده است تا بر احمد الحسن تطبیق کند و جالب آن که برای مخفی ماندن خیانتش از منابع دسته اول و دوم مانند بحار الانوار که گسترده تر در اختیار مردم است، آدرس نداده است. همین خیانت آشکار یکی از روشن ترین دلایل بطلان احمد الحسن است.
۲- اصلاً این روایت از معصوم صادر نشده است بلکه مربوط به سطیح کاهن است! به تعبیر بهتر اساساً روایت نیست بلکه پیشگویی یک کاهن است که هیچ اعتبار شرعی ندارد. علامه مجلسی نیز آن را به عنوان روایت ذکر ننموده است.
۳- همین روایت (اگر آن را روایت بدانیم و بپذیریم) دلیل روشنی بر رد احمد احسن است. زیرا در ادامه می گوید:
«فعندها یظهر ابن النبی المهدی… ثم یخرج ملک من صنعاء الیمن، أبیض کالقطن اسمه حسین أو حسن، فیذهب بخروجه غمر الفتن.»
پس یمانی که زمینه ساز ظهور است، اولاً ملکی از صنعاء یمن است نه مهندسی از بصره! ثانیاً فردی غیر از پسر پیامبر صلی الله علیه و آله، مهدی است که پس از ظهور او خروج می کند.
روایت سوم: حدیث وصیت
بررسی کامل و دقیق آن در ادعای چهارم خواهد آمد.
دیدگاهتان را بنویسید