کارگاه آموزشی شماره ۷۷ – ناگفته های غدیر
صوت کامل کارگاه:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحَمدُللهِ ربِّ العالَمین و صلّی الله علی سیِّدِنا محمّدٍ و آله الطاهِرین سیَّما بَقیّۀِ اللهِ فی الاَرَضین و اللَّعنُ الدّائم علی اعدائِهِم أجمَعین
«اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا»
غدیر موقف ابلاغ آخرین و حساس ترین پیام الهی:
که مسأله غدیر اتفاقی در هجدهم ذیحجه سال دهم هجرت در سرزمینی به اسم غدیر خم اتفاق افتاد، یک مسأله بسیار بسیار مهم است. در باور شیعه مهم ترین نقطه در تاریخ پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله است. آنچه در آیات قرآن هم نسبت به این قصه آمده، واقعاً عجیب است. آیه معروفی که همه میدانیم آیه تبلیغ است:
یا أیُّها الرَّسول بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَیکَ مِن رَبِّک وَ اِن لَم تَفعل فما بلَّغتَ رِسالَتَه
آنقدر این مسأله مهم است که اگر این اتفاق نمی افتاد و این تبلیغی که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله انجام دادند، در روز غدیر اتفاق نمیافتاد، گویا پیغمبر صلی الله علیه و آله که رسالتش را به جا نیاورده بود. چون آن کار مهمی که باید انجام می داد را انجام نداده بود. خیلی حساس و مهم است. لذا فهمیدن نکات و ظرایفی که در قصه غدیر است، از این جهت اهمیت دارد.
آنطوری که من نگاه کردم در خیلی از بحث ها کمتر دیدم که به این ظرایف و دقایقی که در بحث غدیر است، به این ناگفته هایی که بیشتر باید به آن بپردازیم، اشاره شود. سؤالات مهمی در قصه غدیر هست که معمولا به آن توجه نمی شود و از آن رد می شویم؛ بدون اینکه متوجه به این موضوع باشیم که این مسأله، مسأله به این اهمیت و مهمی، چرا با این ریزه کاری ها و با این دقت هایی که دارد، ما به آن نپرداختیم. سؤالات مهمی هست که ان شاءالله امشب در این بحثی که داریم، می خواهیم به آن بپردازیم و پاسخ یک سری از این سؤالات را بدهیم.
اما طرح مسأله بکنم و در فضا قرار بگیریم تا ببینیم که چیست نکته و سؤال. من با همین آیه ای که خواندم، دوباره شروع میکنم. خدای متعال خطاب می کند به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله:
یا أیُّها الرَّسول بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَیکَ مِن رَبِّک. ای پیغمبر؛ آنچه که به تو نازل شده است، تبلیغ کن. وَ اِن لَم تَفعل اگر این کار را نکنی، فَمابَلَّغتَ رِسالَتَه رسالت را به جا نیاوردی. سؤال؟؟؟
یک نکته ای از این آیه کشف می شود و آن نکته این است که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله تا به آن روز یک مسأله ای را تبلیغ نکرده بودند. تا به آن روز بیان نکرده بودند. آن روز بود که این مسأله بیان شد و تبلیغ شد و گفته شد. روز هجدهم ذیحجه، سال دهم هجرت در سرزمین غدیرخم. چه بوده این مسأله؟ بدواً این مسأله به ذهنمان می رسد که این مسأله، مسأله امامتِ امیرالمؤمنین علیه السلام، خلافت، وصایت است. ولی اگر برگردیم به زندگی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله میبینیم، پیغمبر صلی الله علیه و آله این مسأله را از روز اول بیان کردند. همه چیز را درباره امیرالمؤمنین علیه السلام بیان کردند. پیغمبر صلی الله علیه و آله در قصه یوم الانذار، روزی که (یوم الدار) جمع کرده بودند، چهل نفر از بزرگان قبیله قریش را، در همان روز که دعوت کردند اینها را به وحدانیت خدا و به نبوت، خودشان فرمودند که: «هر کسی تبعیت از من بکند، خلیفه و جانشین من است». بعد به شهادت آنچه که در تمام کتب تاریخی و تفسیری است، در ذیل آیه «وَ اَنظِر عَشرَتَکَ الاَقرَبین» پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «علیٌّ خَلیفَتی و وصییی … خلیفه من است … ، وصی من است… ، جانشین من است.» روز اول این را بیان کردند. در هر جایی، در هر فرصتی، در هر شرایطی به این قصه پرداختند و مطرح کردند. همه میدانستند و این قصه ادامه پیدا کرد در حجه الوداع که قبل از عید غدیر هم اتفاق افتاده، در حجه الوداع هم مکرّر در مکرّر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله خطبه خواندند در مسجد الحرام، در منا، در مسجد خِیف خطبه خواندن و در همه اینها چیزی که بیان کردند، قصه جانشینی امیرالمؤمنین علیه السلام بود.
همه جا صحبت از امیرالمؤمنین علیه السلام کردند. همه جا صحبت از مقام امیرالمؤمنین علیه السلام شده؛ از خلافت و جانشینی امیرالمؤمنین علیه السلام صحبت شده. در عرفات هم گفتند. در منا هم گفتند. در مسجد. در همه جا. همه جا فرمودند: اِنّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلِین کِتابَ الله وَ عِترَتی. اینها همه بیان شده، چی مانده بوده که طبق آیه یا ایها الرسول بلِّغ ما انزل الیک من ربک تا آن روز تبلیغ نشده بود؟!
یک مسأله بسیار مهم است و به قدری مهم است که اگر این ابلاغ نمیشد، فما بَلّغتَ رسالته. سؤال مهم این است. بله عدهای بیان کردند در غدیر اتفاقات مهمی افتاده. در غدیر مردم بیعت کردند با امیرالمؤمنین علیه السلام. این درست است که تا قبل از آن بیعت اتفاق نیفتاده بود. اما آیه فراتر از آن دارد می گوید. آیه خطاب می کند به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم که پیغمبر تا امروز تبلیغ نکردی. این را اگر نگویی، مثل این است که کارت تمام نشده است. چه چیزی مانده بود؟ چه نکته ای مانده بود از به اصطلاح دین خدا که در قصه غدیر ابلاغ شد. ما آنچه که می بینیم، بدوا همین است که در قصه غدیر هم ظاهرا مسأله ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام است. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم امیرالمؤمنین علیه السلام را کنار خودشان جای دادند، مطرح کردند، بیان کردند. بعد دست امیرالمؤمنین علیه السلام را بالا بردند و فرمودند من کنت مولا فهذا علیٌ مولا و ظاهرا هم همین است. اما این چیست؟ این چه نکته ای است که باید به آن بپردازیم؟ این مهم ترین سؤال در قصه غدیر است.
کنکاش برای یافتن پیام غدیر
این قصه برای این که به آن پرداخته شود، دو جهت بحث دارد. یعنی ما از دو زاویه مختلف به قصه نگاه می کنیم. یک زاویه بحث تاریخی است. به تاریخی که بر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گذشته، باید نگاه کنیم تا اهمیت و جایگاه غدیر معلوم شود، و زاویه دوم بحث این جهت است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در غدیر چه چیزی بیان کردند.
الف) از منظر تاریخی
نسبت به جهت اول ما می گوییم قصه غدیر خم، اتفاقی که در غدیر خم افتاد، فقط یک چیزی نبود مال همان روز. یک مسیری است که باید این مسیر تاریخی را از ابتدا نگاه کنیم. خیلی سریع بدون این که معطل کنم، مسیر تاریخی را عرض می کنم. دو جریان از ابتدای خلقت در مقابل هم قرار گرفتند. یک جریان، جریان حق است. جبهه حق است، حزبالله است. یک جریان، جریان باطل است، حزب شیطان است. این دو تا در مقابل هم قرار گرفته بودند. شیطان از روزی که رانده درگاه خدا شد، می دانست برنامه ای که خدای متعال دارد برای این عالم، این است که کل این عالم را به بندگی خودش وادار کند و می دانست که اوج این برنامه در زمان حکومت پیغمبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم خواهد بود. اتفاقی که بخشی از آن افتاده و بخش دیگر آن در دوران رجعت خواهد افتاد. اینها را می داند شیطان. برای همین مقابله کرده.
این جریان حق در مقابل باطل، یک روز تلاش شیطان به این بود که جلوی انبیا را بگیرد تا کار نکنند. یک روز تلاش شیطان به این بود که انبیا را یک به یک به شهادت برساند تا به حدی برساند که به تعبیر روایات ما در یک روز هفتاد پیغمبر کشته می شوند. بعد این جریان ادامه پیدا کرد تا روزی که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به دنیا آمدند. تمام تلاشش را کرده به وسیله نیروهایی که شیطان دارد، آنهایی که تابع شیطان هستند، تمام تلاشش را کرده تا پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را از بین ببرد در دوران طفولیت. نشد. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به رسالت مبعوث شدند. ناله کشید شیطان. تمام تلاش و برنامه اش را اجرا کرد تا پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در ابلاغ دین به خطر بیفتند. از روز اول؛ قرآن کریم در مکه در کنار مسلمانان حقیقی که کنار پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بودند و در کنار مشرکین صحبت از یک جماعتی می کند، به اسم الذین فی قلوبهم مرض. آنهایی که بیمار دل هستند. آنهایی که در دل هایشان مرض هست. دومین سوره ای که بر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده، سوره مدثر است. الذین فی قلوبهم مرض در آن هست.
آخرین سوره ای که بر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در آخر عمرشان نازل شده، سوره مائده است. باز هم الذین فی قلوبهم مرض هست. از روز اول تا روز آخر یک جریانی را خدای متعال به عنوان بزرگترین خطر در درون جامعه اسلامی، در بین مسلمان های حقیقی بیان می کند: کسانی که بیماردل هستند.
و اینها دائما مسیرشان ادامه پیدا می کند. این جریان از طرفی با مشرکین هم کاسه بودند. جمعی از آنها با یهود همکاسه بودند. از آنها پیروی می کردند. بعد که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه منتقل شدند، آمدند وارد مدینه شدند. این جریان قوت بیشتری پیدا کرد. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم حکومت تشکیل دادند. این جریان قوت بیشتری پیدا کرد. با نقشه هایی که داشتند، برنامه هایی ریختند برای اینکه به صورت نظامی پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را از میدان به در کنند. اسلام را از بین ببرند. سه تا جنگ بزرگ کردند؛ بدر، احد، احزاب. در احزاب امیرالمؤمنین علیه السلام با شجاعتی که نشان دادند، فهماندند به آنها که نمی توانید با گزینه نظامی کار را پیش ببرید. نقشه عوض شد. تصمیم گرفتند نفوذ در داخل مسلمان که کردند، برای آینده بعد از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برنامه بریزند. این نقشه ای بود که عملی شد و پیش بردند کار را. در مقابل هم جبهه حق به فرماندهی خاتم الانبیا و امیرالمؤمنین سلام الله علیهما و آلهما و نیروهایی که داشتند، پیش رفتند و جریان را پیش بردند تا قصه به غدیر رسید.
وقتی که آن جریان نفاق، جریان مشرکین، جریان یهود، دیدند که با گزینه نظامی نمی توانند و باید نفوذ کنند به داخل و فکر آینده بعد از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم باشند، تصمیم جدی گرفتند برای این که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در زمانی از بین اینها بروند که اینها تمام آمادگی لازم را دارند. این مهمترین کاری بود که کردند. لذا همانطور که در کتاب سلیم بن قیس هم هست، در حجه الوداع تصمیم قطعی گرفتند. کنار خانه خدا هم پیمان شدند، صحیفه و نامه ای را امضا کردند که ما نگذاریم بعد از پیغمبر صلی الله علیه و آله، امیرالمؤمنین علیه السلام بر سر کار قرار بگیرد. پیغمبر صلی الله علیه و آله را از بین ببریم. علی را هم خانه نشین کنیم یا از بین ببریمش. این اتفاقی است که جبهه نفاق دارد انجام می دهد و پیش می برد. «الّذینَ فی قُلوبِهِم مَرَض» دارد پیش می برد.
این یک جریان است. جریان در مقابل این جریان، جریان پیغمبر اکرم است. حالا با توجه به این قصه، پیغمبر سرتاسر جریان در حجهالوداع صحبت از امیرالمؤمنین علیه السلام کردند. آنها هم تقریبا تحریک شدند که پیغمبر صلی الله علیه و آله همه جا دارد صحبت از امیرالمؤمنین علیه السلام می کند. بعد خود پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند، قرآن هم می فرماید: «و الله یَعصِمُکَ مِنَ النّاس» پیغمبرِ ما؛ خدایت می گوید من تو را از دست مردم محافظت می کنم. هنوز سؤال اول را پاسخ ندادهایم ولی سؤال دومی هم اینجا مطرح می شود. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله مگر از جان خودشان می ترسیدند؟ چه اتفاقی مگر می خواست بیفتد؟ این اتفاق چه بود که پیغمبر صلی الله علیه و آله نگران بودند؟ خدا می فرماید من تضمین می کنم ای پیغمبر صلی الله علیه و آله؛ تو را محافظت می کنم. شد دو تا سؤال مهم. رسیدیم تا ابتدای قصه غدیر.
حالا با توجه به این جریان، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله (عبارتی که از خطبه غدیر هست، برایتان خواهم خواند) می فرمایند: جبرئیل سه مرتبه بر من نازل شد. در هر سه بار از طرف خدای علیِ اعلی دستور آورده بود بر این که در این مکان، در غدیر خم این مسئله مهم را ابلاغ کنم. بعد خود پیغمبر صلی الله علیه و آله هم می فرمایند که من از خدا خواستم: ان یستعفی السلام. خداوند سلام این را از من بگذرد. سؤال جدی تری پیدا شد. اولین بار است در طول عمر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که چیزی نازل شده، دستور به تبلیغ دارند، پیغمبر صلی الله علیه و آله می گویند نمی گویم. جای دیگر می خواهم بگویم این را. خوب عرضم را دقت کنید. این که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می گویند من از خدا خواستم بگذرد، معنایش این نبود که من نمی خواهم تبلیغ کنم. آنی که من می خواهم تبلیغ کنم را اینجا نمیگویم. در غدیر خم نمی گویم. جای دیگر خواهم گفت. تبلیغش می کنم اما جای دیگر تبلیغش می کنم. اما خدای متعال اصرار داشت بر این که در اینجا گفته شود. داخل پرانتز این سؤال پیش نیاید، منافات با عصمت پیامبر صلی الله علیه و آله ندارد، از این برخورد پیغمبر صلی الله علیه و آله و ادله ای که ما در عصمت داریم، روشن می شود برای ما که از طرف خداوند اذنی بوده است در آن. خدا دارد گزینه بهتر را مطرح می کند. و پیغمبر صلی الله علیه و آله نگران مسئله مهمی بودند که خدا می فرماید والله یعصمک من الناس. ما تو را حفظ می کنیم.
یک قدم می رویم جلوتر و سؤال را مطرح می کنیم. پیغمبر اکرم، خاتم الانبیا صلی الله علیه و آله فرمودند که من از یک چیزی نگرانم. از چی؟ از این که جان من به خطر بیفتد. چه می شود جان پیغمبر صلی الله علیه و آله به خطر بیفتد؟ پیامبر به علم الهی می دانستند که آنهایی که بنا دارند بعد از امیرالمؤمنین علیه السلام را خانه نشین کنند، می خواهند جان پیغمبر صلی الله علیه و آله را بگیرند.
پیامبر خواستند لطف خاصی بفرمایند به تعبیر قرآن؛ پیامبر اکرم حریص علیکم بالمؤمنین رئوف رحیم یعنی پیامبر حرص می ورزد نسبت به اینکه همه را به دین خدا دعوت کند، اشتیاق زیاد دارد، آنقدر اشتیاق دارد که خداوند می فرماید:
«ما انزلنا الیک القرآن لتشقی»
یعنی «ما قرآن را نازل نکردیم که اینقدر خود را اذیت کنی»
پیغمبر صلی الله علیه و آله به شدت و با تمام قوا تلاش می کردند که مردم به سمت دین رهنمون گردند، برنامه ای از باب لطف مضاعفشان داشتند که برنامه از این قرار بود:
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به مدینه برسند. در زمان حیات خودشان حکومت را به امیرالمؤمنین علیه السلام واگذار کنند. انتقال قدرت در زمان حکومت خود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام داده شود. آنهایی هم که موی دماغ و مزاحم بودند، به نحوی بساط آنها را هم جمع کنند و اینها را از مدینه با یک جریان مهمی خارج کنند که عرض خواهم کرد این جریان چه بود.
اینها را بیرون کنند و حکومت دست امیرالمؤمنین علیه السلام قرار گیرد و به صورت مسالمت آمیز همه چیز دست امیرالمؤمنین علیه السلام باشد تا آنهایی که می خواهند دین را از بین ببرند و هدایت را به ضلالت تبدیل کنند، نتوانند کار خود را انجام دهند و اگر این اتفاق می افتاد، راه هدایت بشر باز شده بود. این یک طرف کار بود.
برنامه پیامبر صلی الله علیه و آله این بود: اگر پیامبر صلی الله علیه و آله، قبل از رسیدن به مدینه، این مسئله که هنوز عرض نکردم چه است، ابلاغ کنند، اصلا پیامبر صلی الله علیه و آله به مدینه نرسند. نرسیدن پیامبر صلی الله علیه و آله به مدینه بدین جهت نبود که پیامبر صلی الله علیه و آله از جان خود بیم داشتند و می خواستند جان خود را حفظ کنند؛ بلکه ایشان نگران هدایت مردم بودند، به خصوص اگر پیامبر صلی الله علیه و آله بین راه به شهادت می رسیدند.
یکی از مواردی که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سوء قصد شد، در بین راه بعد از غدیر خم بود!
یعنی آیه «و الله یعصمک من الناس» واضح است که این قصه اتفاق افتاده بوده و پیامبر صلی الله علیه و آله نگران بودند بعد از غدیر با این کار که انجام می دهند، تمام نقشه های طرف مقابل از بین می رود. با این کار آنها به خروش می افتند، تحریک می شوند که پیامبر صلی الله علیه و آله را در راه از بین ببرند و شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله در بین راه از بین رفتن اسلام، همه اسلام بود.
یکی از مواردی که سوء قصد به پیامبر صلی الله علیه و آله شد و بعد از غدیر بود، بدین شرح است:
۱۲ نفر کمین کردند و خواستند شتر پیامبر صلی الله علیه و آله را رم دهند و پیامبر صلی الله علیه و آله از دنیا برود و به شهادت برسند ولی این اتفاق نیفتاد و خداوند محافظت کردند. البته بعضی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله مانند حذیفه و عمار هم شاهد جریان بودند. پس این قسمت کار شد این قسمت: «و الله یعصمک من الناس». نگرانی پیامبر صلی الله علیه و آله از این قرار بود که جانشان در بین راه گرفته شود و تمام برنامه از بین رود.
دوباره به جریان برگردیم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به غدیر خم رسیدند. غدیر خم موطن و محلی است که هر کسی که شنیدند پیامبر صلی الله علیه و آله حج بزرگی را انجام می دهد و همراه با پیامبر صلی الله علیه و آله به مکه آمدند، از آن نقطه می خواهند جدا شوند. دوباره یادآوری جریان می کنیم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در حج آخری که رفتند، حالشان خوب بود. تصویری که بعضی ها ارائه می دهند اینست که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بیمار بودند. البته که اینگونه نبود و پیامبر نیز در حجه الوداع بیمار نبودند. ۶۳ سالشان بود. سنشان مقداری بالا بود، سختی اعمال حج هم بود، ناتوانی هایی داشتند ولی بیمار نبودند.
آثار بیماری در پیامبر صلی الله علیه و آله ظاهر نشده بود که ابلاغ کردند که بیائید، من تمام دستورات دین را گفتم غیر از حج. بیائید حج را عملا اینجا ببینید. تمام مردم جمع شدند به شهادت و روایت و قضایای تاریخی ۱۲۰ هزار نفر جمع شده بودند که حج پیامبر صلی الله علیه و آله را ببینند. ببینند چه چیزی از حج ابراهیمی باقی مانده. از سنت هایی که در دوران جاهلیت بوده، آیا پیامبر صلی الله علیه و آله چیزی را تأیید می کنند یا خیر.
این ۱۲۰ هزار نفر به همراه پیامبر صلی الله علیه و آله خارج شدند. آمدند تا رسیدند به منطقه غدیر خم. به غدیر که رسیدند، یک مرتبه دستوری آمد. پیامبر صلی الله علیه و آله ابلاغ کردند که تمام کسانی که آمدند، بیاستید. یک مسئله مهم مانده و این مسئله مهم به قدری حیاتی است که باید همینجا بیان کنم. وسط یک بیابان درکنار یک چشمه در منطقه ای به اسم غدیر، پیامبر صلی الله علیه و آله گفتند: اینجا باید همه چیز را ابلاغ کنم.
اول، یک جمله ای شنیدیم. بنده خیلی سربسته عرض می کنم جمله این است: پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «آنهایی که رفته اند، برگردند. آنهایی که عقب مانده اند، زودتر بیایند». خوب عرض بنده را دقت کنید. آنهایی که رفته اند، برگردند. وقتی که پیغمبر صلی الله علیه و آله ابلاغ کردند، معمول اینگونه است که وقتی یک جمعی حرکت می کنند، کسی جلوتر از پیغمبر صلی الله علیه و آله حرکت نمی کند. وقتی یک همچین جمعیتی به همراه پیغمبر صلی الله علیه و آله راه می افتادند؛ کسی جلوتر از رسول خدا صلی الله علیه و آله حرکت نمی کرده است. اینها چه کسانی بودند که جلوتر رفتند؟
وقتی که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) ابلاغ کردند که: «در اینجا بمانید، می خواهم مسأله مهمی را بگویم».
آنهایی که صحیفه را امضاء کردند، آن جریان سیاسی، آن تشکیلات حزبی ای که تمام برنامه های خودش را برای بعد از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله تنظیم کرده است، آنقدر زیرک بود و آنقدر متوجه بود که وقتی پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرمایند: «مسأله مهمی را می خواهم بگویم»، این جریان متوجه شود آن مسأله چه چیزی است. در این حج پیغمبر صلی الله علیه و آله همه جا از امیرالمؤمنین علیه السلام گفتند. مهمترین مسأله ای که در این حج همه را جمع کردند و درباره آن صحبت می کنند، حج نیست. امیرالمؤمنین علیه السلام است. چیزی مهمتر از این هم الان نیست. وسط این بیابان، در این گرما که عبارتی هست که «عده ای یک قسمتی از عبا (یا لباسشان) را زیر پاهایشان گذاشتند، و یک قسمتی را روی سر کشیده بودند». در این گرما که همه را نگه می دارند، باز هم مسأله چیزی در مورد امیرالمؤمنین علیه السلام است. بهترین راه چیست؟ بهترین راه این است که ما بگوییم: «ما بودیم و نشنیدیم». لذا به سرعت فاصله گرفتند که بگویند: «ما حرف هایی که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در غدیر زد را نشنیدیم، اصلا ما حاضر نبودیم». عکس العمل پیغمبر صلی الله علیه و آله هم این بود. پیغمبر صلی الله علیه و آله ایستادند و فرمودند: «هرکسی رفته است باید برگردد. بروید آنها را بیاورید». رفتند همه را آوردند، برگرداندند. پیغمبر صلی الله علیه و آله تمام منطقه را (به تعبیر من) محاصره کردند و بستند. ۱۲۰ هزار نفر را نگه داشتند، بعد دور تا دور منطقه را بستند که کسی نگوید: «من حاضر نبودم». همه در جلسه حاضر بودند.
دوم، این را شنیدید که پیغمبر صلی الله علیه و آله افراد متعددی را گذاشتند که جمله به جمله ایشان را بیان می کردند. بعد آنها آن جمله را دوباره تکرار می کردند تا تمام این ۱۲۰ هزار نفر، کلمات پیغمبر صلی الله علیه و آله را بشنوند.
سوم، پیغمبر صلی الله علیه و آله برای اینکه حجت را بر همه تمام کنند، در عبارات خطبه غدیر هست که هر چند جمله ای می فرمودند: «(اَلا هل بلَّغت؟) گفتم اینها را؟ شنیدید؟ خبر به شما رسید؟» همه می گویند: «بله». اعتراف هم می گرفتند. بنابراین خطبه غدیر یک سخنرانی خالی هم نبوده است. سخنرانی ای بوده که همه شنیدند و از همه بازخورد گرفته شده است.
ب) استخراج پیام مهم غدیر از خطابه غدیر
پس یک سؤال حل شد که «پیغمبر صلی الله علیه و آله برای چه نگران جانشان بودند و تا آن لحظه چه اتفاقی برای جریان غدیر افتاد؟» اما اصل سؤال مهمی که ما داریم و آن سؤال این بود که: «چه چیزی را پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله تا به آن روز ابلاغ نکرده بودند؟ و چرا ابلاغ نکرده بودند؟» چرایی این سؤال هم معلوم شد. پیغمبر صلی الله علیه و آله نمی خواستند ابلاغ نکنند، بلکه می خواستند این موضوع را در مدینه بیان کنند. همه چیز در سر کار باشد و قدرت کاملی محیا شده باشد. اما آن چیزی که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در روز غدیر ابلاغ کردند، خطبه غدیر را اگر توانستید و دسترسی داشتید، بردارید و مطالعه کنید. خطبه های غدیری که در سالهای اخیر چاپ شده، بخش بخش چاپ شده و قسمت بندی شده است.
قسمت اولی که از خطبه غدیر نقل شده، قسمتی است که حمد و سپاس و ستایش خدای متعال است. قسمت دوم با این فقره شروع می شود:
«وَ اُقِرُّ لَهُ عَلَی نَفسِی بِالعُبُودِیَّه. یعنی برای خداوند بر نفس خودم به عنوان بندگی او اقرار می کنم.
وَ اَشهَدُ لَهُ بِالرُّبوبِیَّه. و شهادت می دهم برای او به پروردگاری و به صاحب اختیاری من».
در این فقره، یکی از جملات این است. این جملات را من آرام آرام می خوانم، دقت کنید. «لانَّه قد اعلمنی. خدای متعال به من ابلاغ کرد (اعلام کرد). اَنّی اِن لم اُبَلِّغ ما انزل اِلَیَّ فی حقّ علیّ فما بَلَّغتَ رسالته، وَقَدْ ضَمِنَ لی تَبارَک وَتَعالَی الْعِصْمَهَ (مِنَ النّاسِ) وَ هُوَالله الْکافِی الْکریمُ.
چرا که اعلام فرموده که اگر آنچه (درباره علی علیه السلام) نازل کرده به مردم نرسانم، وظیفه رسالتش را انجام نداده ام و خداوند تبارک و تعالی امنیت از [آزار] مردم را برایم تضمین کرده و البته که او بسنده و بخشنده است.»
«ما گفتیم که پیامبر صلی الله علیه و آله باید چیزی درباره امام علی علیه السلام بفرمایند؛ ایشان می گویند:
فَأَوْحی إِلَی: (بِسْمِ الله الرَّحْمانِ الرَّحیمِ، یا أَیهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبِّک – فی عَلِی یعْنی فِی الْخِلاَفَهِ لِعَلِی بْنِ أَبیطالِبٍ – وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَالله یعْصِمُک مِنَ النّاسِ)»
پس آنگاه خداوند چنین وحی ام فرستاد: «به نام خداوند همه مهرِ مهرورز. ای فرستاده ما! آن چه از سوی پروردگارت درباره علی علیه السلام و خلافت او بر تو فرود آمده، بر مردم ابلاغ کن. وگرنه رسالت خداوندی را به انجام نرسانده ای و او تو را از آسیب مردمان نگاه می دارد.»
مَعاشِرَالنّاسِ، ما قَصَّرْتُ فی تَبْلیغِ ما أَنْزَلَ الله تَعالی إِلَی، وَ أَنَا أُبَینُ لَکمْ سَبَبَ هذِهِ الْآیهِ: إِنَّ جَبْرئیلَ هَبَطَ إِلَی مِراراً ثَلاثاً یأْمُرُنی عَنِ السَّلامِ رَبّی – وَ هُوالسَّلامُ – أَنْ أَقُومَ فی هذَا الْمَشْهَدِ فَأُعْلِمَ کلَّ أَبْیضَ وَأَسْوَدَ: أَنَّ عَلِی بْنَ أَبی طالِبٍ أَخی وَ وَصِیی وَ خَلیفَتی (عَلی أُمَّتی) وَالْإِمامُ مِنْ بَعْدی ، الَّذی مَحَلُّهُ مِنّی مَحَلُّ هارُونَ مِنْ مُوسی إِلاَّ أَنَّهُ لانَبِی بَعْدی وَهُوَ وَلِیکمْ بَعْدَالله وَ رَسُولِهِ.
هان مردمان! آنچه بر من فرود آمده، در تبلیغ آن کوتاهی نکرده ام و حال برایتان سبب نزول آیه را بیان می کنم: همانا جبرئیل سه مرتبه بر من فرود آمد از سوی سلام، پروردگارم – که تنها او سلام است – فرمانی آورد که در این مکان به پا خیزم و به هر سفید و سیاهی اعلام کنم که علی بن ابیطالب علیه السلام، برادر، وصی و جانشین من در میان امّت و امام پس از من بوده. جایگاه او نسبت به من بسان هارون نسبت به موسی علیه السلام است، (تمام اینها را پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قبلا بیان کرده بودند و نکته جدید و مهمی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قبلا بیان نکرده بود:) لیکن پیامبری پس از من نخواهد بود او (علی علیه السلام)، صاحب اختیارتان پس از خدا و رسول است.
این جمله بسیار مهم است. زیرا درباره آیه ایست که قبلا به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ابلاغ شده بوده ولی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن را تبلیغ نکرده بوده و روز غدیر روز ابلاغ آیه ولایت است. ان آیه اینست:
وَقَدْ أَنْزَلَ الله تَبارَک وَ تَعالی عَلَی بِذالِک آیهً مِنْ کتابِهِ (هِی): (إِنَّما وَلِیکمُ الله وَ رَسُولُهُ وَالَّذینَ آمَنُواالَّذینَ یقیمُونَ الصَّلاهَ وَیؤْتونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکعُونَ) ، وَ عَلِی بْنُ أَبی طالِبٍ الَّذی أَقامَ الصَّلاهَ وَ آتَی الزَّکاهَ وَهُوَ راکعٌ یریدُالله عَزَّوَجَلَّ فی کلِّ حالٍ. وَسَأَلْتُ جَبْرَئیلَ أَنْ یسْتَعْفِی لِی (السَّلامَ) عَنْ تَبْلیغِ ذالِک إِلیکمْ
و پروردگارم آیه ای بر من نازل فرموده که : «همانا ولی، صاحب اختیار و سرپرست شما، خدا و پیامبر او و ایمانیانی هستند که نماز به پا می دارند و در حال رکوع زکات می پردازند.» و هر آینه علی بن ابیطالب علیه السلام نماز به پا داشته و در رکوع زکات پرداخته و پیوسته خداخواه است. و من از جبرئیل خواستم که از خداوند سلام اجازه کند و مرا از این مأموریت معاف فرماید.
تا اینجا فهمیدیم که آیه ای که تا روز غدیر نازل شده بود ولی تبلیغ نشده بود، آیه ولایت بود.
در شأن نزول های نقل شده از اهل تسنن امده که امیرالمونین علیه السلام در نماز انگشترش را بخشید و بعد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمدند و پرسیدند: آیا کسی امروز در نماز انگشترش را بخشید و مردم می گویند: بله علی علیه السلام اینکار را کردند و پیامبر صلی الله علیه و آله به مردم می گویند که علی علیه السلام جانشین من است.
در بیان اهل تسنن هیچ جا نیامده که پیامبر صلی الله علیه و آله آیه را خوانده باشد.
واما در نقل قول هایی که برای ما شیعیان است و آمده اینگونه است که پیامبر صلی الله علیه و آله هر جا آیه ولایت را خواندند، گفتند که من کنت مولاه فهذا علی مولاه.
به عنوان نمونه:
عمار می گوید: یقول و قفل علی بن ابی طالب سائل و هو راکع فی صلوات تتوع امیرالمؤمنین علیه السلام. در رکوع نماز نافله بودند، سائلی آمد. ونزع خاتمه فعتا السائل حضرت انگشتر را به سائل بخشید.
فعتا رسول الله و اعلمه بذالک، پیامبر صلی الله علیه و آله آمدند و فرمودند:
فنزل النبی هذه الایه: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ» (مائده، ۵۵)
فقرئها رسول الله علینا ثم قال پیامبر صلی الله علیه و آله این آیه را برای ما خواندند و فرمودند: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ، فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ. أَللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ، وَ عادِ مَنْ عاداهُ …»
اینگونه واضح است که داستان مربوط به غدیر است. این جریان ابلاغ آیه ولایت برای مردم در قصه غدیر بوده است.
چرا پیامبر صلی الله علیه و آله نمی خواستند که تا ان روز ابلاغ بفرمایند؟ در ادامه خطبه غدیر آمده که چون من می دانستم که منافقین برنامه ای دارند و خواستم بعدا ابلاغ کنم، اینگونه نیست که پیامبر صلی الله علیه و آله نخواسته باشند که پیام را ابلاغ کنند. فقط منتظر مکان و زمان مناسب بودند.
مفاد آیه ولایت چه چیزی است که تا به آن روز گفته نشده بوده؟
*تا اینجا فهمیدیم: آیه ولایت نازل شده بود. در غدیر برای مردم ابلاغ شد، اما مگر در آیه ولایت به چه نکته ای اشاره شده که باید تا آن روز گفته نمی شد و آن روز گفته می شد؟ و چرا اگر پیامبر صلی الله علیه و آله آن را تبلیغ نمی کرد، رسالت تمام نمی شد؟ مفاد آیه چیست؟
در کتاب کافی حدیثی است از امام صادق علیه السلام و به سند صحیح در ذیل آیه «إنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ» که امام این آیه را اینگونه توضیح می دهند: «قال انما یعنی اولی بکم ای احق بکم و به امورکم و به اموالکم من انفسهم»
خدا، رسول و مؤمنانی که نماز می خوانند و در رکوع زکات می دهند، اولی به شما هستند از خودتان و بر شما حق دارند و به همه امرهایتان و اموالتان حق دارند.
الذین امنوا یعنی: علی و اولاده الائمه علیه السلام الی یوم القیامه.
در روایت اولویت خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و افراد خاص به خودمان مشخص شده است. ما تکوینا و تشریعا چیزهایی را در اختیارمان داریم. مثلا خدا تکوینا اعضای بدنمان را در اختیار ما قرار داده است و ما می توانیم آن را تکان دهیم. مثلا دست خود را می توانیم بالا بیاوریم. و تشریعا خدا به ما اجازه هایی داده است. مثلا می توانیم لیوان آبی را که جلوی ماست، بخوریم. می توانیم همسر برگزینیم. او را طلاق دهیم و … . حال در آیه ولایت آمده است که خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و الذین امنوا بر ما در اینها اولی هستند. مثلا من بسیار تشنه ام و می خواهم آب بخورم ولی پیامبر صلی الله علیه و آله می تواند بگوید آب را نخور. من اگر آب نخورم، می میرم از تشنگی. پیامبر صلی الله علیه و آله می توانند بفرمایند: تو آب نخور. بده به برادرت آب را بخورد و عجیب تر اینکه من حق دارم همسرم را طلاق بدهم و پیامبراکرم صلی الله علیه و آله حق دارند همسر مرا طلاق بدهند. البته اشتباه نکنید. این به معنای دل بخواهی بودن نیست. بلکه عصمت پیامبر صلی الله علیه و آله سر جای خودش هست. این قصه، قصه اولویت بر انفس است. این موضوع برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله قبلا در سوره احزاب بیان شده بود (الست اولی بانفسکم …). چیزی که در غدیر اتفاق افتاد، این بود: ای مردم این مقام که مال خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله بوده، بدانید که از این به بعد این مقام مال علی ابن ابیطالب علیه السلام و فرزندان ایشان است.
این نکته ای بود که تا روز غدیر ابلاغ نشده بود و در روز غدیر پیامبر صلی الله علیه و آله آن عبارت مشهور غدیر را بیان فرمودند و سؤال کردند (ایها الناس …) ای مردم! آیا من برشما اولویت ندارم؟ همه گفتند: چرا یا رسول الله صلی الله علیه و آله. شما بر ما اولویت دارید. تا این را فرمودند و جواب مردم را شنیدند، پیامبر صلی الله علیه و آله اشاره کردند به امیرالمؤمنین علیه السلام که کنار دست ایشان نشسته بودند و دست امیرالمؤمنین علی علیه السلام را بالا بردند و فرمودند من کنت مولاه و … . همین ولایتی که الان مطرح کردم که در سوره احزاب به آن اشاره شده است و همه مسلمانان، آن را قبول دارند. این مقام برای امیرالمؤمنین علیه السلام است و همه شما باید به آن اعتراف کنید (الست …).
چند نکته ظریف و مهم:
نکته اصلی بحث معلوم شد و فقط دو سه تا ریزه کاری را باید توضیح بدهیم:
نکته دوم که در ماجرای غدیر هست، این است که پیامبر صلی الله علیه و آله، این مقام را فقط برای امیرالمؤمنین علیه السلام بیان نکردند؛ بلکه فرمودند این مقام برای ۱۲ نفر هست. خطبه غدیر، اسم ۱۲ امام ما را دارد و در بخشی درمورد امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف صحبت کردند. غدیر یک نکته مهم دارد و آن باور و اعتقادی است که من و شما باید داشته باشیم و چیزی که من معترفم و معتقدم که اتفاقی که در غدیر افتاده و آن چیزی که به تعبیر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، پدر باید به فرزندانش تا روز قیامت بگوید و حاضرین به غایبین برسانند، چیزی که باید ابلاغ کنند، این است. همین است فهمیدن اینکه ما کسی داریم که اولی است بر ما از انفس خودمان، از خودمان بر خودمان اولویت دارد و همه کاره ماست. از روی هوا و هوس کار نمی کند. هرکاری انجام می دهد، مورد رضایت خداست. هرچه اجرا می کند، عین ولایتی است که خدای متعال به ایشان داده است. فهمیدن قصه غدیر، فهمیدن این نکته است که امروز من و شما امام عصری داریم که این امام عصر علیه السلام همین مقام را دارند.
(قصد نصیحت اخلاقی نداریم) ولی یک چیزی که باید توجه کنیم، این است که من که دارم برای غدیر تلاش می کنم، به این حد رسیده ام که وقتی با امام مواجهه می شوم، وقتی امام چیزی را به من می فرمایند (با زبان اینکه مثلا بهتر است که شما فلان کار را انجام بدهید)، آیا واقعا به این حد رسیده ام که حرف امام را گوش کنم و همه چیز راکنار بگذارم و هیچ مصلحتی در مقابل خواسته امام برایم مهم نباشد؟ تمام چیزهایی که در زندگی برای من اهمیت دارد و فی حد نفسه، لازم است که همه اش را تبعیت بکنم، از همه اش بگذرم. رد بشوم، همه آنها را فراموش کنم. چون امام یک چیزی از من خواستند. چیزی که من و شما در غدیر باید بفهمیم، این است. آن چیزی که باید تبلیغ بکنیم و پدران به فرزندانشان الی یوم القیامه بفهمانند، فقط امامت امیرالمؤمنین علیه السلام نیست. این مقام خاص امیرالمؤمنین علیه السلام است که این مقام برای بعد از امیرالمؤمنین علیه السلام، برای ۱۱ نفر بعد هم هست. این را باید من و شما ابلاغ کنیم. این را باید من و شما بفهمیم که همه چیزمان را باید در مقابل امام قرار دهیم. هر چه امام فرمود، باید چشم بگوییم و اطاعت کنیم.
حدیث خیلی زیبایی هست. شخصی خدمت حضرت صادق علیه السلام آمد. عرض کرد: که شترداری خیلی درآمد خوبی دارد. نقل به مضمون دارم می کنم. حضرت فرمودند: نمی دانی شترداری زحمت زیادی دارد؟ حضرت نمی خواهند به ایشان دستور بدهند که این کار را نکن. گفت: آقا ما زحمتش را به جان می خریم. شترهایش را فرستاده بود و یکی دو بار سود کرده بود. شترهایش را برای باربری و نقل و انتقال و اینها می فرستاد. یک دفعه طوفان شن شد، تمام شترهاش در بیابان، بعد از حرف امام صادق علیه السلام، همه تلف شدند. هر چه داشت، به باد داد. خدمت حضرت صادق علیه السلام آمد. نالان بود. عرض کرد آقا اینجوری شد. حضرت فرمودند: بهت نگفتم؟
«فَالیَحذَرِ الَّذینَ یُخالِفونَ عَن اَمرِهِ اَن تُصیبَهُم فِتنَهٌ اَویُصیبَهُم عَذابٌ اَلیمٌ» (آیه ۶۳ سوره نور)
امام امر نکردند، اما دارند همین مقدار اشاره می کنند. من و شما امروز باید این را بفهمیم. باید این نکته را متوجه باشیم. نسبت به امام عصر خودمان باید به این آمادگی برسیم. پیامی که باید از غدیر درک کنیم، این است. فهمیدن این قصه که ولیّ خدا، یعنی آن کسی که اولی است به ما نسبت به خودمان و هرچه بگوید باید تبعیت کنیم در این عصر، امام عصر علیه السلام است. از روز غدیر امیرالمؤمنین علیه السلام بوده و این مسیر الی یوم القیامه استمرار دارد.
نکته آخر هم که می خواهم توضیح بدهم، در توضیح یک جمله از خطبه غدیر است. حضرت بعد از اینکه فرمودند: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»، بعد فرمودند: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله». فقط تذکر یک نکته است برای اینکه این جمله به ذهن همه ما بماند. گاهی اشتباه معنا می کنیم. ما معتقدیم «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» به معنی دوست نیست و به معنای همین ولایتی هست که عرض کردم. بعد وقتی به جمله بعد می رسیم، مثل اینکه فراموش می کنیم. می گوییم «اللهم وال من والاه». یعنی چه؟ یعنی «خدایا دوست بدار، هر کسی که علی علیه السلام را دوست داشته است؟!» خودمان معنای کلمه «ولی» را عوض کردیم. این خوب نیست. دقت کنید. «اللهم وال من والاه» یعنی «خدایا تحت ولایت و سرپرستی خودت قرار بده، آن کسانی که ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام را می پذیرند»، «اَلا اِنَّ اَولیاءَ اللهِ لا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُونَ» (آیه ۶۳ سوره یونس).
تحت سرپرستی خدا قرار بگیری، جزو اولیاء الله می شوی. این اثر را دارد: «لا خوف علیهم و لا هم یحزنون». نه فکر الان و غصه الانت را می خوری و نه غصه آینده و آخرتت را. «اللهم وال من والاه». «خدایا تحت ولایت و سرپرستی خود قرار بده آن کسی که ولایت امیرالمؤمنین را می پذیرد». جمله دوم: «و عاد من عاداه». این هم معنایش همین است. اشتباه نکنید. عداوت فقط دشمنی نیست. عداوت دشمنی با عدم پذیرش ولایت است. «و از ولایت و سرپرستی خودت خارج کن، آن کسی که با علی عداوت دارد، یعنی ولایت و سرپرستی او را نپذیرفته است». «و احب من احبه». «و دوست بدار آن کسی که علی علیه السلام را دوست دارد». «و ابغض من ابغضه». «و دشمن بدار آنکه علی علیه السلام را دشمن دارد». «و اخذل من خذله وانصر من نصره». «آن که علی علیه السلام را یاری نکرده، تو او را یاری نکن. آن که علی علیه السلام را یاری کرده، تو هم یاری اش کن.»
آخرین جمله را می خواهم عرض کنم. ان شاءالله مطالبی را که عرض کردم (که گمانم این است که فهم مهم حدیث غدیر است و فهمیدنِ کارِ مهمی است که در قصه غدیر اتفاق افتاده است) به دقت بیاموزیم. روی آن فکر کنیم، کار کنیم و سعی کنیم جزو کسانی باشیم که به دستور پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله که فرمودند: «پیام غدیر را الی یوم القیامه ابلاغ کنند»
ما هم اینگونه باشیم. از خدا می خواهیم که توفیق خدمت و اطاعت نسبت به اولیاء طاهرین به ویژه امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را نصیب ما بفرمایند.
والسلام علیکم و رحمه الله
دیدگاهتان را بنویسید