کارگاه آموزشی شماره ۴۹ – چگونه مؤثر صحبت کنیم؟

صوت کامل کارگاه:
بسم الله الرحمن الرحیم
ضمن عرض سلام خدمت دوستان عزیز
در این متن نکاتی راجع به بیان مؤثرتر به حضورتان عرض می شود تا ان شاءالله بتوان در ایام نیمه شعبان برای تأثیر بیشتر روی مخاطبین از آن ها استفاده کرد.
بحث اول را با مفاهیمی که در اقناع کلام ما تأثیرگذار هستند، شروع می کنیم که به چهار مورد تقسیم می شوند:
۱- تشخص:
وقتی از تشخص صحبت می شود، منظور نگاه مخاطب به شخصیت شماست که وقتی به شما نگاه می کند، مطلوب و قانع کننده باشید؛ نه این که به صورت تقلبی این کار را انجام دهید و شخصیتی باشید که مفاهیم را به خاطر شخصیت شما بگیرد. تکنیک های این مورد را عرض می کنیم.
۲- حقیقت سازی:
این که موضوع را طوری بیان کنیم که برای مخاطب تبدیل به یک حقیقت شود. حقیقت و واقعیت با هم تفاوت دارند. واقعیت چیزی است که اتفاق می افتد اما حقیقت چیزی است که هست. وقتی از حقیقت صحبت می کنیم، یعنی چیدمان کلمات طوری است که مفهومی که ارائه می دهید، برای مخاطب از جنس حقیقت می شود.
۳- بیان:
منظور چیدمان کلمات است. گاهی اوقات چیدمان کلمات در کنار هم خاصیت اقناعی دارد و این خاصیت اقناعی را در نثرهای ادبی و شعرها می بینیم.
۴- تحریک احساسات:
به این معنی که اتفاقی قلبی درون فرد می افتد.
حال به توضیح این موارد می پردازیم:
تشخص:
گاهی شخصیت هایی وجود دارند که همین که اسم فردی می آید، کلامش در آنها نافذ می شود و فقط و فقط به خاطر شخصیت آن فرد، عده زیادی به صحبت های او گوش می کنند. مثلا گاهی اوقات فردی که عنوان دانشگاهی دارد و یا روزمه خوب و موفقی دارد، حرف هایش خاصیت اقناعی ایجاد می کند و افراد بهتر به سخنان او گوش می دهند.
حال چه کنیم که در برخورد اولی که داریم، این حس را منتقل کنیم؟ از جایی شروع می کنیم که سخنران می خواهد به سمت محل سخنرانی برود.
۱- وضعیت ظاهری:
لباس سخنران بسیار مهم است و سخنران قبل از این که شنیده شود، دیده می شود و مهم است که بدانیم لباس یک سری مفاهیم سطحی و یک سری مفاهیم دقیق دارد که باید آنها را از هم جدا کرد.
لباس سخنران باید از طبقه متوسط دانشگاهی جامعه خودش باشد، با اندکی تفاوت تا تمایز ایجاد کند. منظور از طبقه متوسط دانشگاهی، طبقه ای است که تحت تأثیر مفاهیم ابتدایی نیست و فردی رشد کرده است و این که چرا می گوییم دانشگاهی، به دلیل این که مقبولیتی در بین عموم دارد. مثلا لباس در جامعه ما برای آقایان کت و شلوار است و پیراهنی با یقه خاص می تواند استفاده کند تا تمایزی با دیگران برای او ایجاد شود.
تجمل برای سخنران نباید زیاد شود. چرا که هرچه تجمل برای سخنران بیشتر شود، به مخاطب این پیام ارسال می شود که «من همینی هستم که می بینی» و بیشتر به مفاهیم تجملی او دقت می کنند.
رنگ های تیره سخنران را با وقارتر می کند و ترکیب رنگ بسیار مهم است که باید رعایت شود. مثلا اگر کسی شِکَمی بزرگ داشته باشد، لباس تیره پوششی برای این نوع اتفاقات است و دیده شده که مجری و سخنرانی که لباس تیره نپوشیده، وقتی فیلم های خود را می بیند، به خاطر رنگ لباسی که داشته است. در هنگام سخنرانی، پوشش بدنش به علت سایه هایی که روی رنگ روشن می افتد، از تناسب و زیبایی او می کاهد که این موضوع جالب نیست.
طرح و نقش در لباس باید کم باشد و اگر به هر دلیلی از لباس هایی استفاده می کنیم که طرح و نقش دارد، باید خطوط آن عمودی باشد و نه افقی تا اثر بیشتر و بهتری روی مخاطب بگذارد و به طور کلی هرچه لباس ساده تر باشد، چشم مخاطب کمتر درگیر آن می شود و باید طوری لباس پوشید که ذهن مخاطب به سمت آن نرود و بیشتر به ما و بیان ما دقت کند.
در مورد زیورآلات هم بدانیم که جزو مفاهیم فرعی است و به طور مثال ساعت سخنران جنبه کاربردی دارد و نه حالت نمایشی. در بعضی کتاب های بازاریابی می بینیم که ساعت باید برق خاصی بزند و … که این ها نقاط مقابل یک سخنران است و سخنران هرچه بیشتر از زیور آلات استفاده کند، چون می خواهد برای مدتی طولانی صحبت کند، این مفهوم را می رساند که من همین مفاهیم زیور آلات هستم. به خصوص ساعت که اگر خیلی افراد را تحت تأثیر قرار دهد، چشم را از سخنران خارج می کند و بعد راجع به ارتباط چشمی صحبت خواهیم کرد که یکی از مفاهیم جدی برای یک سخنران است.
۲- راه رفتن:
راه رفتن و گام نهادن سخنران باید با طمأنینه باشد. نه آرام باشد و نه خیلی سریع که از آن نتوان برداشت خاصی کرد یا هیجان را در آن دید. چرا که هر کاری که انجام می دهیم، مفاهیمی را در ذهن شخص مخاطب می اندازیم و درباره سخنران باید از همه این ها پرهیز کرد تا بیان بدون هیچ حاشیه ای به افراد منتقل شود.
۳- قرار گرفتن در جایگاه سخنرانی: جایگاه سخنرانی باید کجا انتخاب شود؟
- اولا سخنران باید جایی قرار بگیرد که سرش را بتواند بچرخاند و همه را ببیند. چرخش سر سخنران نباید ۹۰ درجه به چپ یا راست باشد و ماکزیمم چرخش سر باید ۳۰ درجه به چپ یا راست باشد و بقیه حرکت را باید با چرخاندن شانه انجام دهد که این کار، آن فضای مناسب را ایجاد می کند که خوب است این تمرین را انجام دهید تا این اثرگذاری را خودتان هم ببینید.
- باید کمی در ارتفاع باشد، چرا که هرچه در ارتفاع باشد، بهتر دیده می شود.
- بالای مجلس باشد تا به فضای تشخصی که عرض می کنیم، کمک کند.
- جایی باشد که نور بیشتری نسبت به سایر بخش ها داشته باشد. چرا که چشم به جایی نگاه می کند که نور وجود دارد که این بحث ها را باید از قبل تعیین کنید و اگر نور در مکان مناسبی نبود، آن را تغییر داد که این تجربه شخصی بنده است. در جاهایی رفتم که می خواستم برای سخنرانی آماده شوم و به برخی از دوستان گفتم تا مکان مرا در زیر نور ببینید که اگر نور به صورت عمودی می تابد آن را تغییر دهند، چرا که سایه هایی روی صورت ایجاد می کند که ممکن است ظاهر شما را تحت تأثیر قرار دهد.
باید این موضوع را هم گفت که اگر همه این کارها را هم نکنیم، ما می توانیم با توجه به تکنیک های بعدی، به آن فضای تشخصی که مد نظرمان است برسیم و پیام مان را بدهیم. این بحث ها لازم نیست، اما اگر بتوانیم این دقت را داشته باشیم، کلاس کار ما کلاس متفاوتی خواهد بود.
ما قصد داریم سخنرانی ای بکنیم که در تحول روحی و رفتاری مخاطبین نسبت به ارتباط قلبی آن ها با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، نقش بهتری داشته باشیم. پس سعی می کنیم از هر اِلمانی که بتواند این حقیقت را منتقل کند، درست استفاده کنیم. ما به دنبال این نیستیم که با این اِلمان ها افراد را به فضای اغوایی وارد کنیم بلکه به دنبال این هستیم که تمام اِلمان هایی که ممکن است افراد را در ناخودآگاه اذیت کند، از بین ببریم. البته بحث درباره دلایل روانشناختی این موضوع از حوصله بحث خارج است.
اما این نکته را هم باید دقت کنیم که اگر بدون این ها هم حرف بزنیم، می توانیم کلامی داشته باشیم که از لحاظ محتوا مؤثر باشد. اما چه بهتر که آن بیان قوی و کلام و محتوای قوی در کنار این فضای تشخصی قرار بگیرد و تأثیر آن را ان شاءالله ببینیم.
۴- استفاده از قدرت چشمان:
این را باید بدانیم که چشمان ما کارکردهای عجیبی دارند و باید از نفوذ چشم استفاده کرد. در زبان بدن وقتی که صحبت از صورت می شود، چشم ها را از صورت جدا می کنند که این به دلیل اثر استثنایی چشم ها است.
- در زبان بدن قائل به این هستند که هر آن چه در مغز ما هست، چشمان ما نشان می دهد و برای همین است که وقتی به چشمان یک نفر نگاه می کنید، خیلی چیزها را می فهمید و نمی دانید چرا؟! و دلیلی هم برای آن ندارید. ولی احساسی نسبت به چشم ها دارید. حال بدیهی است که با این قدرت چشم، اگر از آن به درستی استفاده کنیم، بسیار مؤثر خواهد بود و باید بدانیم که از قدرت نفوذ آن باید استفاده کرد.
- اگر فضا کوچک بود و می توانستیم از کوچک بودن فضا استفاده کنیم و تقریبا نوع افراد را ببینیم، سعی می کنیم نگاهی حاکم بر جلسه داشته باشیم و تقریبا نوع افراد را با چشمان جارو کنیم. ارتباط چشمی بسیار مهم است و اثر کلامی بیشتری ایجاد می کند. ممکن است سؤال شود، امکان دارد در جمع هایی قرار بگیریم که نامحرم باشد و خانم ها و آقایان حضور داشته باشد. در اینجا چه باید کرد؟ در پاسخ باید گفت مفاهیم شرعی و اصولی را می توان از مراجع پرسید که کلیت آن روشن است ولی عرض بنده این است که اگر نقطه بین دو ابرو کمی بالاتر را نگاه کنید، مخاطب احساس می کند که او را می بینید اما چشمان شما او را نمی بیند که اثر ارتباط چشمی را ایجاد می کند.
- اگر محیط بزرگ باشد، نگاه مثلثی داریم. یعنی دو نقطه در انتها و یک نقطه در جلوی مجلس و سعی می کنیم چشم مان را در این سه جا بچرخانیم و سعی کنیم ارتباط چشمی را روی مخاطب داشته باشیم .
۵- خوش آمدگویی:
حال به جایی می رسیم که سخنران پشت تریبون آمده و می خواهد خوش آمدگویی کند. خوش آمدگویی را حتما از قبل آماده کرده و تمرین کرده باشید. اما خوش آمدگویی مؤثر باید مرتبط با موضوع باشد و باید تمرین کرد که خوش آمدگویی ای متناسب با موضوع و مخاطبین داشته باشیم تا مخاطب این اثر را از گفتگوی ابتدایی شما بگیرد. بطور مثال اگر بخواهیم یک خوش آمدی به افرادی که دغدغه تربیت فرزندانشان را دارند، بگوییم، می توانیم به آن ها بگوییم که «خوشحالم که در جمعی قرار دارم که در کنار تمام دغدغه ها، دغدغه تربیت فرزند یکی از اولویت هایشان است.»
۶- تواضع:
خواهشا در این بحث ما را به چالش نکشید. چرا که عده ای مثال هایی برای ما می آورند که از بزرگان سخنوری هستند و در این حوزه موفق و از اساتید ما هستند و ممکن است با خود بگویید مثلا فلان سخنران که این تواضع را ندارد، چرا موفق است؟! و بحث را با این کار قرار است به جایی ببرند که یکی از دلایل موفقیت آن سخنران عدم تواضع اوست. خیر. این طور نیست. او به خاطر مفاهیم دیگر و فضاهای تشخصی ای که شاید جاهای دیگری برای خود ایجاد کرده، موفق است. مثلا اگر تجربه داشته باشید، ممکن است از قبل در فضای تشخص قرار گرفته باشید و شما را از قبل شناخته اند و به عنوان استاد مجموعه ای هستید. ممکن است از مفاهیم و طنزهایی استفاده کنید که اگر از آنها در جمع عمومی استفاده کنید، گیرا و جالب نباشد اما در آن جمع بخصوص جواب می دهد. لذا این ملاک نیست. پس سعی کنید خود بحث تواضع را تحلیل کنید.
در مورد تواضع چند نکته را باید استفاده کرد:
- عدم استفاده از تواضع حقیرانه که سخنران را خراب می کند. مثلاً می گوید: «من از شما عذرخواهی می کنم. شما مخاطبین همه دانا هستید و من از شما پوزش می خواهم که اینجا هستم» یا «دیشب از من خواسته شد که در خدمت شما باشم و با این بضاعت زمانی، توانسته ام این طور بیایم» و … که این ها تواضعی هستند که سخنران تا وقتی که خودش را اثبات نکرده، نباید این جور تواضع کند. ما بعضی اوقات از این کلمات استفاده می کنیم و فکر می کنیم خوب است، درصورتی که تشخص ما را از بین می برد.
- به طور کلی باید این را دانست که سخنران نه متکبر است و نه متواضع. شاید بتوانیم بگوییم باید تواضع داشت اما نباید شکسته نفسی کنیم. باید طوری تواضع کرد که ما را بالا ببرد. این که در حضور استاد از او اجازه می گیریم، نوعی تواضع است که مرا بالا می برد. اما به طور کلی باید حواسش به این موضوع باشد که سخنران نه متواضع است و نه متکبر.
۷- استفاده از کلمات:
- باید عرض کنم که از کلمات بی آبرو نباید استفاده کرد. مثلاً داستانی تعریف می کنیم و می گوییم «یک نفر با دوستانش بود و افتاد و ضایع شد» یا «سه شد» یا … . از چنین حرف هایی که کلمات بی آبرویی هستند، باید پرهیز کرد و به طور کلی از کلمات پیش پا افتاده نباید استفاده کرد. اگر از این کلمات در محاوره زیاد استفاده می کنید، سعی کنید قبل از سخنرانی تمرین کنید تا حواستان بیشتر جمع شود.
- نکته دیگر در این بخش، بحث فصاحت است و باید از کلمات سخت نیز اجتناب کرد. مثلا سخنران در سخنرانی خود از یک عبارت عبری استفاده می کند که مخاطبین نمی فهمند. اینجا منظور این نیست که من این جملات عبری را می گویم تا شما بفهمید، بلکه می خواهد حرفش را به بیان عبری مستند کند، با این که می داند مخاطبین نمی دانند، اما به مخاطبین القا می شود که او این بحث را خوانده است. سخنران در یک اِشِل خاص حق دارد که از این فضا استفاده کند ولی اگر این فضا را ندارد، عدم استفاده از کلمات سخت و غیرقابل فهم ضروی است.
- از کلمات انگلیسی و عربی هم که شامل کلمات سخت می شود، پرهیز شود. یک موقع است که روایت یا آیه ای را می خوانیم و می خواهیم آن را ترجمه کنیم و یک موقعی هست که آن را می خوانیم اما ترجمه نمی کنیم. اگر جملاتی را به کار ببریم که مخاطب نمی فهمد، چه لزومی دارد که از آن استفاده کنیم. حتی اگر برای نورانیت برنامه از یک روایت استفاده می کنیم، باید آن را هم ترجمه کنیم. اگر از یک کلمه انگلیسی استفاده کنیم و آن را ترجمه نکنیم، بخشی از پیام مان از بین رفته است و اگر ترجمه کنیم، این معنا تداعی می شود که ببینید! من یک کلمه به کار بردم که شما نفهمیدید و معنی اش این است و جنس آن طوری است که مخاطب ممکن است به خود بگوید من نفهمم که برای من ترجمه می کند و این ها در ناخودآگاه استفاده می شود. اگر به هر دلیلی از کلمه انگلیسی در جمله استفاده کردید، طوری آن را معنا کنید که نگویید معنی اش این است تا این اتفاق نیفتد.
۸- جدیت در رفتار و گفتار:
سخنران باید جدیت در رفتار و جزم اندیشی در گفتار داشته باشد و این یعنی لودگی نکند. البته این به این معنا نیست که طنز نداشته باشد، چرا که طنز باید به ضرورت اتفاق بیفتد. اگر نگوییم مطلق، باید حتما به طور یقینی حرف بزند که این ها در تشخص او بسیار بسیار کمک می کنند.
۹- استفاده از صدا در انگیزش کلامی:
در استفاده از صدا، باید بَمی صدا داشته باشیم و حتی وقتی در مقابل میکروفون قرار می گیریم، از اثر نزدیک یا دور شدن از میکروفون در تغییر صدایمان استفاده کنیم. صدا نباید بی جان و ناله گونه باشد و از طرفی باید قدرت صدا در آن باشد. مثلا بعضی وقت ها می خواهید موضوع بسیار مهمی را بیان کنید که می توانید دهانتان را نزدیک به میکروفون کنید و با صدای بَم بگویید که «و این همان مطلبی است که من و شما سال ها به دنبال آن بودیم» خود این موضوع به اقناع شدن مخاطب کمک می کند.
۱۰- انتقال انرژی و احساس مثبت به مخاطب:
اگر مخاطب دست خالی از پیش شما برود و حس کند چیزی به دست نیاورده، خطاست. حتما باید این اتفاق برای او بیفتد که انشاءالله در مباحث بعدی عرض خواهیم کرد. این که چیزی گیر مخاطب بیاید، می تواند در قالب اطلاعات باشد و یا می تواند در قالب اتفاق درونی ای باشد که در فرد می افتد. یعنی شما او را به یک اتفاق درونی می رسانید که باعث ایجاد تحول در درون او می شد و این تحول را مدیون شما خواهد بود.
۱۱- معرفی غیرمستقیم عنوان خود:
ارائه یک عنوان مطلوب از خودتان باید داشته باشید. ما نمی خواهیم بگوییم که خودمان را معرفی کنیم. مثلا فردی بیاید و بگوید من دکتر فلانی یا … هستم و عناوینی را به خودش بدهد. البته دقت کنید؛ به هیچ وجه از عناوینی که ندارید، استفاده نکنید که این بحث جزو خط قرمزهای سخنران است اما عناوینی که داریم را باید برای خود ایجاد کنیم. گاهی اوقات گفتن عنوان به تشخص شما کمک می کند. مثلاً فرض کنید در جایی سخنرانی می کنید و می گویید: «من در جلسه ای که با فلان دانشگاه داشتم، به مدیریت دانشگاه این موضوع را عرض کردم که برای تأثیر فرهنگی باید چنین و چنان کنیم». یا در جلسه ای که برای تأثیرگذاران فرهنگی بود، مطلبی مطرح شد که این را گفتم! ببینید عنوان را مطرح مستقیم نمی گوییم تا زننده باشد که مخاطب جایگاه ما را بداند و بداند که مثلا ما در این موضوع حرف داریم.
۱۲- متخصص جلوه کردن سخنران در ذهن مخاطب:
نکته بعدی این است که سخنران باید در ذهن مخاطب به صورت متخصص در موضوع مربوطه جلوه کند و باید بداند که من متخصص هستم. حال یا با عناوین یا با مفاهیم و مواردی که می گویم. حواسمان باشد تخصص با عنوان تفاوت دارد. ممکن است اسم عنوان را ببریم اما تخصص را او باید در کلام ما بیابد و بداند که ما برای این موضوع تلاش کرده ایم و این موضوع را به مخاطب منتقل کنیم.
۱۳- تشکر از مخاطب:
تشکر هوشمندانه از مخاطب نیز مهم است. تقریبا شبیه به مطلبی که راجع به خوش آمدگویی عرض کردیم. در خود این تشکر باید نکتههایی را رعایت کرد. از جمله اینکه نیت خیری که افراد را دور هم جمع کرده است، بیان کنیم.
۱۴- به چالش کشیدن اندیشه مخاطب:
برای این که شما تشخص مورد نظر خود را پیدا کنید، به چالش کشیدن اندیشه مخاطب به شما کمک می کند. یعنی باید کاری کنیم که مخاطب نسبت به مطلب ما عطش داشته باشد. مثلا فرض کنید که می خواهم مطلبی را در سخنرانی بگویم و با این موضوع شروع کنم که «چالشی که خیلی وقت ها من و شما تا حالا با آن برخورد داشته ایم، این است که یک نفر دست به هرکاری می زند، نمی شود. آقای دیگری ناامید شده و می گوید که خدا دیگر برای ما نمی خواهد و دیگر نمی داند که باید چه کند؟ من امروز اینجا هستم برای این که این موضوع را باز کنم. نکته ای در این موضوع است که در قانون های الهی ما نهفته که می خواهم برای شما بازگو کنم.» همین که این موضوع را بگوییم و این قانون را بخواهیم برای آنها باز کنیم، ذهن و اندیشه مخاطب را به چالشی کشاندیم که منتظر و تشنه است تا پیامی را از ما بشنود. حال این مطلبی سطحی بود اما دقت کنیم که این موضوع باید در مفاهیم نطق ما نهفته باشد.
۱۵- عدم خستگی جسمی و روانی سخنران:
سال ها پیش با یکی از مجری ها برخوردی داشتیم که وقتی پیش من آمد، از نیروی انتظامی آمده بود و می گفت دیشب به خاطر فلان برنامه، نیروی انتظامی رفته بودیم تا جواب بدهیم و شب هم دوباره برنامه زنده داشت. در آنجا می گفت: کسانی که در صنف ما کار میکنند، مانند مجری های حرفه ای برنامه تاک شو در دنیا، وقتی می خواهند یک برنامه را ضبط کنند، مثلا یک هفته ورزش های خاص می کنند و به تفریحات خاصی می پردازند که بدنشان آرامش داشته باشد و این خستگی جسمی و روانی را نداشته باشند. من نمیتوانم نگران چِک باشم و بروم روی سِن صحبت کنم، طبیعتا اثر منفی می گذارد. پس اگر بخواهیم سخنران خوبی باشیم، باید زمینه اش را برای خودم ایجاد کنیم. چرا که قرار نیست ناگهان بفهمیم که قرار است سخنرانی کنیم. برای مثال یک ماه دیگر قرار است برای صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف سخنرانی کنم. همان طور که اگر بخواهیم یک ماه بعد مسافرت برویم، باید خیلی چیزها را در نظر بگیریم. الان هم این مفاهیم را باید در نظر گرفت. آرامش را برای خود باید ایجاد کنیم تا بتوانیم مؤثر سخنرانی کنیم.
۱۶- عدم اتکا به متن:
ارائه مطلب از روی متن، تشخص را می گیرد. این که می بینیم در سازمان ملل یا افرادی که در سیاست هستند، ممکن است از روی متن بخوانند، این یک عُرف پذیرفته شده است. او نیازی به این ندارد که تشخص خود را به من ثابت کند. او عملاً با این کار به یک روال و یک تیپ سخنرانی عمل می کند. اما اگر این تشخص را نداشت، شاید اصلا معنایی نداشت که بخواهد از این روش استفاده کند.
۱۷- عدم رقابت با شادی های غیرشرعی:
از ما سؤال می شود که می خواهیم جشن بگیریم، چه کنیم تا جشن های ما غَم نشود؟ چون این موضوع مرتبط با بیان است و فضای بیانی ما را تحت الشعاع قرار می دهد، عرض می کنیم. می گویند خوب نیست که این قدر در جشن هایمان گریه کنیم و … ! قسمت شاد برنامه کجاست و کجای برنامه مخاطب ما می تواند تفاوت را احساس کند؟
پاسخ این است: اگر در رقابتی بیفتیم که بخواهیم برای مخاطب فضای شادی ایجاد کنیم که رقابت با فضاهای شادی که او می رود، اعم از کنسرت ها و … تا کجا قرار است رقابت کنیم؟ و اصلا رقابت ما چه معنایی دارد؟ مگر ما اجازه داریم در این فضا رقابت کنیم؟ اصلی در بازاریابی است به نام اقیانوس آبی که می توانید عبارت انگلیسی blue ocean را هم سرچ کنید. این اصل می گوید برو جایی شکار کن که کوسه ها نیستند. (به جایی برو که راحت بتوانی شکار کنی). از این استفاده می کنیم و در بحث بیان خودمان آن را پیاده می کنیم. اگر زمین بازی را عوض نکنیم، نمی توانیم روی مخاطب تأثیر بگذاریم. این یعنی که اگر مخاطب ما بیاید و فکر کند که این فضا قرار است با فضاهای شاد دیگرش رقابت کند، ما خواهیم باخت و از طرفی وارد فضای غم هم بشویم، باختیم. پس چه کنیم؟ تعریفی از دو کلمه ارائه می دهیم که شاید تفاوت را برساند. کلمه اول شادی و کلمه دوم شادابی. خیلی وقت ها شاداب هستیم اما شاد نیستیم. مثلا عزای امام حسین علیه السلام را با هیچ چیز حاضر نیستیم عوض کنیم و در آن شاداب هستیم، اما شاد نیستیم. اگر مخاطب من بیاید و در برنامه ای معنوی قرار بگیرد و قرار باشد معنایی را به او منتقل کنند تا او به شادابی برسد و ما هم برای او تبیین کرده باشیم که جایی آمده است که قرار است چنین اتفاقی بیفتد، هیچ وقت مرا با کنسرت ها مقایسه نخواهد کرد و اتفاقا دنبال این مفهوم می گردد.
این که می گوییم در تشخص نکاتی را رعایت کنید و در مفاهیم محتوایی هم عرض خواهیم کرد، این است که مخاطب از ابتدا متوجه باشد که در فضایی وارد شده است که قرار است چیزی به او اضافه شود و ارزش این را داشته است که دو ساعت از وقت خود را صرف آن کند و بداند که این برنامه یک تفاوت با هر آنچه که در ذهن اوست، دارد و قرار است ابعاد معنوی او رشد کند و آن فضایی که شاید سال ها بگردد تا برای بعضی از سؤال هایش جواب پیدا کند، به او هدیه بدهد و ما می خواهیم به او قول بدهیم که چنین چیزی را به او هدیه بدهیم. این که چطور این کار را انجام دهیم، نکاتی در بعد عرض خواهیم کرد.
۱۸- چیدمان سخنرانی:
مهم چیدمانی است که ما در فضای سخنرانی مطالبمان را چگونه بچینیم! سخنرانی از سه بخش کلی تشکیل می شود: آغاز، نطق، پایان. در اینجا می خواهیم مختصرا توضیحاتی ارائه دهیم که امیدوارم به شما بزرگواران کمک کند.
- آغاز آن قدر مهم است که مخاطبی که نشسته است، بنشیند و بگوید خب او چه می خواهد بگوید! و در واقع دلیل اهمیت استثنایی آن همین است.
- دلیل اهمیت استثنایی پایان این است که اولین چیزی که از سخنرانی به یاد می آورد، پایان سخنرانی است. پس اگر بخواهید سخنران خوبی باشید، به هر دلیلی دچار مشکل در ارائه مطلب شدید، اگر پایان خوبی داشته باشید، یک سخنران خوب به حساب می آیید.
به دلیل اهمیت آغاز و پایان ما ناگزیر از این هستیم که برای آغاز و پایان حتما متنی بنویسیم و عینا آن را حفظ و اجرا کنیم. و دلیل آن این است که تپق زدن در آغاز و پایان و کوچکترین اشتباهی که باعث شود چیدمان کلمات جابجا شود، تأثیر را از آن می گیرد. پیشنهاد اکید روی نوشتن و اجرای عینی آن می کنیم.
اگر دقت کنید، در پایان یکی از بزرگترین مشکلات این است که اگر دقت کرده باشید؛ در برنامه های تلویزیونی که مهمان می آورند، فرد نمی داند چگونه خداحافظی کند. همان مطلبی که دو دقیقه پیش گفت، دوباره می گوید و مخاطب را کلافه می کند و دلیل آن این است که پایان ندارد. این موضوع، تکنیکی است که می گوییم چه کنید تا پایانی زیبا و تأثیر گذار داشته باشید.
در نطق هم، همه پیام شما می تواند گنجانده شود.
در بعضی کلاس ها که بنده این مفاهیم را منتقل می کنم، برای این تکنیک ها ساعت ها وقت می گذاریم و تمرین می کنیم و اگر شما نیز علاقمندید در حوزه بیان قدرت پیدا کنید و ان شاءالله به لطف صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف خدمتی به آن بزرگوار انجام دهید، جلسات تمرینی با دوستانتان تشکیل دهید و این مطالب را با آن ها گفتگو کنید.
مفاهیم کلی تکنیک های آغاز را عرض می کنیم:
- اولین نکته این است که وجود فضیلتی خاص را در مخاطب یادآوری کنیم. حواسمان باشد که این فضیلت را مخاطب باید باور داشته باشد و اگر باور ندارد، نباید گفت. فضیلت یا باید مشهور باشد و یا باید دوست داشته باشد. اگر ما فضیلتی را شروع کنیم که هیچ یک از این سه گزینه را ندارد، استفاده از این فضیلت جالب نیست. ما نمی توانیم در جمعی که حجاب فضیلت نیست، از باحجابی به عنوان یک فضیلت یاد کنیم. پس در آغاز باید فضیلتی را که در ذهن مخاطب فضیلت است، پیدا کنیم و می توانیم با این تکنیک شروع کنیم. این تکنیک ها را می توان تکی و یا تلفیقی استفاده کرد.
- نکته دوم استفاده از ذکر مشاهیر و سخن آنها در شروع است. از افراد مشهور مخاطب استفاده کنید، چرا که مشاهیر جاذبه دارند و جالب است که اگر از سخنان آنها استفاده کنید، شما و موضوعتان را موجه می کند. در تلگرام و جاهای مختلف شاید دیده باشید که به آن «کوت» می گویند. حرف هایی که نقل قول و از افراد مشهور است. اگر در اینترنت جستجو کنید، جملات این مدلی زیاد است. گاهی اوقات جمله خیلی زیباست. فرض کنید برای یک جمع علمی حرف می زنید و جمله ای از انیشتین را بیان می کنید که موضوع شما را برای شروع خیلی زیبا گفته است. همین که می گویید، فوق العاده ذهن ها را جذب و شما را موجه می کند.
- نکته بعدی ایجاد تعلیق است. یعنی این که مخاطب را معلق کنید و او را سریع روی بحث و موضوع نبرید. مخاطب را وارد یک مسیر پر پیچ و خم می کنیم، برای این که او را کمی با خودمان بِکِشیم. قرار است آغاز برای رساندن مفهوم، کشش ایجاد کند. توجه داشته باشید که با وجود این مفاهیم، قرار نیست تقلب کنیم و دروغ بگوییم. پس هرکدام را باید باور داشته باشیم و با باورمان بگوییم.
- نکته بعدی این است که طوری به او امید بدهید که گویی چاره او نزد شماست و قرار نیست امید واهی بدهید و وقتی می توان این را مطرح کرد که موضوع برای او مسئله باشد، خیلی وقت ها ممکن است سؤال این باشد که آیا واقعا راه و چاره را می بیند؟ یک وقت هایی هست که واقعا راه و چاره را به او گفته اید. یک زمانی نیز هست که به او گفته اید اما در سخنرانی خودتان، مسئله ای مهم تر از آن موضوع را به او می گویید و آن را برای او حل می کنید. مثلا فردی از بابت نداشتن وسیله ای ناراحت است. به او می گویید من می خواهم این مسئله را برای شما حل کنم، اما موضوع را به جایی می برید و به او می گویید که اگر آن وسیله را نداری، ناراحتی ندارد و موضوع این است که به اطرافیانت نمی رسی و … . مسئله دیگری را برایش حل می کنید که مسئله قبلی از ذهن او پاک شود.
- نکته بعدی این است که می توان با اشعار حِکمی و پندآموز و متناسب با موضوع آغاز کنیم. شعر خاصیت اقناعی دارد و شعرهای پندآموز اثرهای ویژه ای دارد و می توانید متناسب با طبع خودتان و مخاطب شعر انتخاب و استفاده کنید.
- نکته بعدی ذکر حقایقی تلخ یا شیرین است که این حقایق باید ذهنیات پذیرفته شده برای مخاطب باشد. اگر دقت کرده باشید، در بعضی از استندآپ کمدی ها شروع بحث با حقایقی تلخ یا شیرین است. (دیدید آدم هایی را که چنین و چنان اند، دیدید دارید با موبایل کار می کنید یک نفر سرش توی موبایل شماست و …) که با گفتن حقایقی موضوع را آغاز می کند که ذهنیات پذیرفته شده برای مخاطب است و برای او جذاب می باشد.
- می توانید با قصه ای منحصر بفرد شروع کنید. اگر از این تکنیک استفاده کنید و داستانتان، داستان خوبی باشد، همه حرفتان را در این قصه می توانید بزنید. داستان برای خود ماهیتی جدی دارد و به طور کلی داستان و قصه گویی و روایت گری یکی از آن مفاهیم جدی است که شما می توانید در آغاز داشته باشید که ان شاءالله بعدها خواهیم گفت. به طور کلی این را بدانید که داستان گفتن به خصوص از خودمان، که در بیشتر استند آپ ها از این تکنیک استفاده می شود، جذاب است. برای این که در این حوزه شروع به فعالیت کنم، سال ها قبل این کار را انجام داده ام و تجربه های زیادی برایم آورده است. به عنوان تجربه عرض می کنم داستانک های زیادی داشتم که انگلیسی یا فارسی می توانید جستجو کنید. بسیار زیاد هست و در بعضی سایت ها نیز این داستان ها دسته بندی شده می باشند. مثلا گروه داستان های اخلاقی، گروه داستان های طنز آمیز و … از این قبیل که شما می توانید آن ها را ببینید و داستانک های آن را انتخاب کنید و خود داستانک را که می خوانید، ببینید این به چه دردی می خورد و در کجا می توان از آن استفاده کرد؟ آیا برای سخنرانی شما راجع به صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف مناسب است؟ می فهمید که این داستان مثلا برای این که یک نفر متنبه شود و در برابر بزرگی متواضع باشد، خوب است. این داستانک ها را حفظ کنید. من با بعضی از دوستان که این تکنیک را کار می کنم، بعد از این آموزش، کانال هایی را در تلگرام درست می کنیم و فقط داستانک می گذاریم که بسیار کاربردی است. و علاوه بر آن چقدر خوب است که از داستان های موفقیت و یا شکست خودتان استفاده کنید و طوری باشد که تجربه های موفق باشد، مثلا کوهنوردی که سختی ای را گذرانده باشد و ممکن است از مرگ گذشته باشد، داستان جالبی است. این که چگونه این داستان را بگویید، از حوصله بحث خارج است اما می توانید راجع به آن جستجو کنید. چرا که داستان گویی فوق العاده مهم است و راجع به قصه گویی بیشتر یاد بگیرید و گاهی وقت ها قصه همه چیز است. اگر سخنرانی های سایت Ted را ببینید، بنای این سایت همین بیان در سه حوزه technology و entertainment و design است که در حال حاضر در مفاهیم دیگری هم حرکت می کند. در سایت Ted قسمتی به نام transcript وجود دارد. در آنجا می توانید زبان فارسی را انتخاب کنید . تقریبا متن بیشتر سخنرانی های Ted با زبان فارسی موجود است. آغازها و پایان های مختلف را از آن برای خودتان انتخاب کنید که آغازهای شگفت انگیزی دارد. یکی از نکته های Ted این است که افراد می آیند و داستان هایشان را می گویند و برای مخاطبین جذاب است و مخاطبین برای این که در برنامه شرکت کنند، باید ده هزار دلار بپردازند تا در این برنامه شرکت کنند و نشسته اند تا قصه یک عده را گوش دهند.
- نکته بعدی این است که با پرسش خاصی شروع کنید و آنها را به چالش بکشید. مثلا کدام یکی از شماست که تا حالا دروغ نگفته باشد؟ سؤالی است که ممکن است او در خود ببیند و بخواهد جواب بدهد و می توان دو یا سه سؤال پرسید و این ها به جذب بهتر مخاطب کمک می کند. امیدوارم در تمرین ها بتوانید این مهارت را یاد بگیرید و سعی می کنم پاسخگوی سؤالات شما بزرگواران باشم.
- عبارات و جملاتی حیرت آور، نو و سنت شکن استفاده کنید. خطوط قرمز محدوده های ذهنی مخاطب را باید بشناسید و بر اساس آن صحبت کنید. این جمله را از احسان کرمی (که مجری توانمندی است) دارم که او در آموزش های مجری گری می گفت: یکی از جذابیت های مجری این است که روی خط های قرمز حرکت کند و در جایی جذاب می شود که تا روی خط قرمز می آید و کمی به این طرف و آن طرف می رود. پس شناختن خط قرمزهای افرادی که قرار است برای آنها سخنرانی کنیم، بسیار مهم است که اگر بتوانیم آن را شناسایی کنیم، برنده ایم. فرض کنید که فردی می آید و می گوید: «من امشب می خواهم بگویم که بیایید خدا را شریک کارهایتان قرار دهید و مشرک شوید» که با یک موضوع سنت شکن سخنرانی را شروع می کند. شما در کارهایی از زندگیات خدا را قرار نداده ای، می شود خدا را هم قرار بدهی؟ می خواهد تذکری بدهد اما با یک جمله سنت شکن شروع میکند تا اثر بیشتری داشته باشد.
- نکته بعدی این است که با یک آمار جدی و تکان دهنده شروع کنیم تا بتواند کمک کند. مثل بعضی از آمارهایی که گاهی میشنویم و تکان دهنده است و ممکن است شما این امید را بدهید که قرار است با صحبت خودتان نتیجه را برعکس کنید و باید این قدر تکان دهنده باشد که مخاطب را از غفلت خارج کند و باید حواسمان به این نکته باشد. این که باید منبع آمار گفته شود یا خیر، باید گفت: منبع آمار را باید دانست، اما منبع آمار باید خود فرد سخنران باشد. این آن تشخصی است که عرض کردیم. ممکن است که شما بگویید، اما چون شما به عنوان یک محقق می گویید، باید بپذیرند.
آغاز تا همین جا مناسب است و مفاهیم دیگری نیز هست که باید منتقل کرد اما مفاهیم کلی آن را تقریبا عرض کردیم.
راجع به پایان هم نکاتی عرض می کنیم:
اگر پایان نداشته باشیم، صحبت ما خط نمی گیرد و اگر صحبتی پایان ندارد، سخنرانی را شروع نکنید. پایان، موضوع را در ذهن مخاطب تثبیت می کند و مانند آغاز پیچیدگی ندارد.
- به گونه ای مطلب را تمام کنید که مطلب زیادی از این نظیر گفته نشده و این از این جهت است که بدانیم پایان باز نداریم و می خواهیم بگوییم این مطلب مفاهیم زیادی دارد که شما هم می توانید جستجو کنید و خلاصه این که راجع به این موضوع تازه کار شروع شده است و در ذهن مخاطب این مطلب را ایجاد می کند که در این حوزه شروعی را باید انجام دهد.
- نکته دوم بخش پایانی سخن این است که باید سنجیده باشد و حتما از قبل نوشته باشد.
- نکته سوم این که هرگز از عباراتی استفاده نکنیم که نشان دهنده پایان سخن باشد. عباراتی از قبیلی جمع بندی می کنم، به آخر رسیدیم، موضوع آخر و … استفاده از این پایان ها جالب نیست. از وقتی که این جملات گفته می شود، مغز به صورت خودکار روی حالت گوش ندادن می رود.
- این که ما در پایان خلاصه بحث را بگوییم، مهم است اما نباید از ادبیاتی که در صحبت استفاده کردیم، استفاده کنیم. باید خلاصه را به صورت گفته های تازه بگوییم. گویی که چکیده سخنرانی را با جملات جدیدی بیان کنیم.
- از مخاطب حتما بخواهیم که راجع به صحبت هایی که کردیم، فکر کند و دست به حرکت واقعی بزند و مخاطبین را به برانگیختگی بیاوریم که این را در بخشی از نطق عرض خواهیم کرد ان شاءالله.
- می توان با ذکر فضیلتی از مخاطب تمام کرد و حواسمان باید باشد که چاپلوسی نشود.
- اگر طناز نیستید، از طنز استفاده نکنید. اما اگر آدم طنازی هستید، می توانید با یک طنز زیبا ماجرا را پایان دهید.
- با شعری زیبا و گیرا می توانید در هر قالبی که در ذهنتان است، مطلب را تمام کنید و این را بدانید که شعر ساده ترین و گیراترین پایانی است که شما می توانید استفاده کنید و وقتی شعر را می خوانید، حضار متوجه می شوند که سخنرانی تمام شده است و خود شعر پایان دهنده ماجراست و نیازی به خیلی مفاهیم شما ندارد.
- می توانید با داستانی احساسی متناسب با موضوع تمام کنید و این را بدانید که هیچ وقت بعد از داستان نباید نتیجه گیری کرد و این مانند ترجمه کلمه انگلیسی است که یعنی شما نفهمیدید و باید به شما توضیح دهم. هر داستانی که می خواهید بگویید، قبل از آن باید توضیحات را داد و سپس داستان را تعریف کرد و اگر می خواهید نتیجه گیری کنید، قبل از داستان نتیجه گیری کنید و بگویید «بگذارید نمونه ای برای این موضوع بگویم» و نمونه را بگویید.
- می توانید با یک متن ادبی سخن را تمام کنید و متن شما می تواند سرشار از عمق و احساس باشد و با این مفاهیم کلام را به پایان برسانید.
وارد فضای نطق شویم و چیدمانی را راجع به فضای کلی تأثیر عرض کنیم.
- وقتی می خواهیم با مخاطب صحبت کنیم، برای این که مؤثر باشیم، مبانی حرفمان باید بر مبانی فطرت و مستقلات عقلی باشد. یعنی مفاهیمی که عقل من مستقلا آن را کشف می کند و مخاطب در آن با من مشترک است. یک روش برای این که بتوانم روی مخاطب تأثیر بگذارم، این است که از یک موضوع مستقل عقلی استفاده کنم و با پلی زیبا به موضوعات مرتبط با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف آن را پیوند بزنم. در سناریوهایی که برای تاک شو می نویسیم، از این تکنیک بسیار استفاده می کنیم و بسیاری از سخنران های انگیزشی دنیا از این موضوع استفاده می کنند. مفاهیم عجیب دینی ما بر این مفاهیم استوار است و این موضوع آن قدر جذاب است که شما می بینید سخنران های انگیزشی در این حوزه هم درآمدهای زیادی دارند و هم تغییر می کنند. اگر خواستید در این حوزه حرکت کنید، می توانید در اینترنت جمله motivational speakers را سرچ کنید و سخنران های انگیزشی را ببینید و ranking آنها را ببینید و اگر سخنرانی هایشان را ببینید، متوجه می شوید که بعضی از این ها دین می گویند. سخنران ایستاده و چندهزار مخاطب دارد و شبیه استادیو است و او می گوید: «اگر می خواهید در زندگی رشد کنید، داشته هایتان را ببینید». «در زندگیتان اگر انسان ها به شما خوبی کردند، تشکر کنید و تشکر کردن، باعث می شود هر آن چه که دارید، زیاد شود». گویی دارد قرآن می خواند و مخاطب در آنجا نشسته و پول زیادی داده است که این ها را بشنود. آیا درست است که ما بیاییم و برای مخاطب از مفاهیم پیچیده ای استفاده کنیم که به کار مخاطب نیاید؟ در صورتی که از این مفاهیم باید استفاده کرد. اگر بخواهیم لیست خوبی از مستقلات عقلی داشته باشیم، روایت سپاهیان عقل و جهل را در کتاب اصول کافی می توانیم ببینیم که یک لیست ۷۵ تایی از صفات خوب و بد را می توانیم ببینیم و درمی یابیم که امید، خیرخواهی و ایثار و تشکر و … در آنجا هست و می توانیم هر کدام از آنها را مبنا برای سخنرانی خود قرار دهیم. اگر به نطق های تاکشو دسترسی دارید که در کانال های مختلف ممکن است گذاشته شود، به این چیدمان دقت کنید. بعضی اوقات با همین چیدمان می توان تأثیر شگفت انگیزی روی مخاطب گذاشت. پس استفاده از موضوع مستقل عقلی و پل زدن از آن به مفاهیم راجع به صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف مناسب است.
- حال می خواهیم از یک روش نطقی صحبت کنیم که روش نطق مثبتی است. شش روش کلاسیک دارد که اگر بخواهیم همه آن را بگوییم، جلسات متعددی می خواهد. یکی از این روش ها که روشی است که معمولا در فضاهای انگیزشی از آن استفاده می شود را عرض می کنم. در این نطق چهار مرحله را طی می کنیم. روش اقناعی این نطق، روش تشخص است و موضوع باید از قبل برای مخاطب جذاب باشد. روشی پر کاربرد است و بسیاری از شرکت ها مانند گلدکوئست از همین روش نطق استفاده می کنند و اگر درست و به جا استفاده شود، اثر شگفت انگیزی دارد.
چهار مرحله را عرض می کنیم:
۱- توجه مخاطب را به موضوع سخن جلب کنید:
مثال: این که می گویند ما همه زندگی خود را برای به دست آوردن پول تلاش می کنیم و انسان های موفق را می بینیم و نمی دانیم چگونه پول به دست می آورند. ما امروز می خواهیم راهی را بگوییم که ما را بسیار سریع به آرزویمان برساند. (جلب توجه مخاطب)
۲- به دست آوردن اعتماد مخاطب:
نمونه ای را نشان می دهیم و می گوییم فلان فرد را ببین که همین کار را کرده و موفق شده است.
۳- به ذکر حقایق در آن خصوص اقدام می کنیم و مخاطب را از سازنده بودن نظرات خود آگاه میکنیم.یعنی می گوییم کاری ندارد که این اتفاق بیفتد.
همه شما، آشنایان زیادی دارید. دو نفر را پیدا کنید و این موضوع را به آنها بگویید. (دلیل زدن مثال گلدکوئست این است که این چیدمان در ذهن شما شکل بگیرد). ببینید در باطل از این استفاده کرده اند، در حق که اثر شگفت انگیزتری خواهد داشت. سازنده بودن نظرتان را باید به او ثابت کنید. می گویید دو نفر را می خواهید بیاورید. لازم نیست پنج هزار نفر را بیاورید. اگر دو نفر بیاورید، برنده هستید. (می خواهد سازنده بودن را جا بندازد.)
۴- انگیزه هایی را در این زمینه مطرح کنید که باعث ایجاد انگیزه در وی شود و او را به حرکت وادار کند. فرض کنید که می گویند شما فکر می کنید آن دو نفر چقدر زمان می برد؟ شما آن دو نفر را در ذهنت بیاور و نیازی نیست با آنها صحبت کنی، آنها را بیاور و من خودم برای آنها صحبت میکنم که او انگیزه پیدا کند که این کار را انجام دهد.
یک مثال آیینی هم عرض کنیم. به مثالی که در ابتدا زدیم برمی گردیم. میخواهیم با همین تکنیک حرکت کنیم و توجه مخاطب را جلب کنیم. می خواهم برای شما از داستانی صحبت کنم که بسیاری از مشکل های شما را حل می کند. شما دو نفر را ببینید که کنار هم مغازه دارند و یک جنس می فروشند. چیدمان مغازه آن دو شبیه هم است و با هم مغازه را باز می کنند و با هم می بندند. اما یک نفر دست به خاکستر می زند و طلا می شود و دیگری دست به طلا می زند، خاکستر می شود. چرا؟ بعضی افراد هر کاری می کنند نمی شود و این گره باز نمی شود. چرا؟
می خواهم نکته ای را به شما بگویم و قانونی را از قانون های خدا به شما بگویم که آن قانون باعث می شود من به طلا دست بزنم خاکستر شود و یا برعکس. و این قانون نگاه نمی کند که ما آن را قبول داریم یا خیر؟ مانند جاذبه عمل می کند و وقتی فردی از ارتفاع خودش را پرت می کند، جاذبه نگاه نمی کند که این فرد مرا قبول دارد یانه؟ این قانون نیز همین طور است.
این قانون این است:
خداوند متعال می فرماید: اگر در این دنیا خطا کردید و بعد از آن به درگاه خداوند رو کردید و به اشتباهاتمان اعتراف کردید و از من خواستید شما را ببخشم، منِ خدا نیز می بخشمت و برایت خدایی می کنم و آن قدر در این دنیا به تو نعمت می دهم که حد و حساب نداشته باشد. اما اگر این کار را نکردی، اوضاع برای تو اوضاع دردناکی است.
آیه ای عجیب در قرآن است که خداوند می فرماید: من برای قومی هیچ چیزی را تغییر نمی دهم، مگر خودشان این کار را بکنند.
گاهی اوقات فکر می کنیم این تغییر، تغییر به خوبی است. خیر. این تغییر، تغییر به بدی است. چرا که در آیه بعد کلمه (سوء) آمده است و این آیه دو دفعه در قرآن آمده است و خداوند خوبی را به بدی تغییر نمی دهد مگر این که خودشان این کار را انجام دهند.
این یعنی این جمله پروردگار بزرگ: بدانید اگر منِ خداوند نعمتی به شما بدهم، آن را از شما نمی گیرم مگر این که خودتان کاری کنید تا از دست دهید. با خطا کردن جلوی آسمانی که به تو نعمت می داده، دیواری کشیدی و دیگر نعمت به تو نمی رسد. مانند آنتن گوشی موبایل که اگر خیلی پایین بروی و دور تو دیوارهای بتنی زیادی قرار بگیرد، دیگر آنتن نمی دهد. آنتن بیرون بود، موبایل ما هم گیرنده است. اما این دیوار مانع است. خداوند می فرماید: این تیشه را به دستت بگیر و آن قدر بزن به این دیوار تا دوباره نعمت به تو برسد و از من بخواه تا تو را ببخشم و اگر گفتی، نعمت را دوباره به سمت تو سرازیر می کنم.
فردی خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام می رسد و عرض می کند: من عیال وار هستم و روزی ام کفاف نمی دهد. حضرت می فرمایند که تو استغفار می کنی؟ عرض می کند: بله. حضرت می فرمایند من استغفاری به تو آموزش می دهم. این را انجام ده. شب قبل از خواب این جملات را بگو (که فرازهای عجیبی دارد که وقتی آن را می بینید، درمی یابید که چقدر زیبا حضرت فرموده اند و چیزهایی که ما یادمان نیست و باید بابت آن عذر خواهی کنیم، همه اش در این است). یک سال بعد امیرالمؤمنین علیه السلام را می بینند و به حضرت عرض می کند که: من به برکت استغفاری که شما به من آموزش دادید، زندگی ام متحول شده و آن قدر گوسفندان و شترانم زیاد شده است که جایی برای نگه داری آنها ندارم. حضرت جمله ای فرموده اند و او هم عمل کرده است و در انتها حضرت جمله ای می فرمایند: ای برادر عرب؛ به هرکدام از شیعیان و دوستان ما رسیدی، این جملات را یاد بده که هرکسی مانند تو این استغفار را بخواند، این اتفاق برایش می افتد.
پس آن چیزی که زندگی ما را تکان می دهد، این است که برویم و به خدا بگوییم اشتباه کرده ایم. بعضی وقت ها ما دنبال بهانه تراشی و … هستیم و می گوییم چه کسی گفته این کار غلط است و … ؟ اگر کاری را که انجام دادی، دیگری در حق تو انجام می داد و ناراحت می شدی، این کار را نکن. اگر غیبت مرا کنند، ناراحت می شوم. پس غیبت دیگری را نکنم. نگاهم را کنترل کنم، دستم را کنترل کنم، زبانم نیش نداشته باشد. اگر کسی این ها را داشته باشد، ما را ناراحت می کند. یعنی این عمل در ذهن ما نیز بد است، پس انجام ندهیم.
زندگی ما پر از این کارهای اشتباه است که باعث شده نعمت هایمان از بین برود و گاهی وقت ها این ماجرا آن قدر طول کشیده و این قدر این دیوارهای دورِ من ضخیم و ضخیم تر شده که دیگر نمی دانم چه باید کرد؟
خداوند بزرگ راهی عجیب برای ما قرار داده، راهی که برادران یوسف علیه السلام از آن استفاده کردند. وقتی آن اتفاق افتاد و پشیمان شدند و نزد پدر رفتند و گفتند: پدرجان می شود شما از خدا برای ما طلب بخشش کنی؟ حضرت یعقوب علیه السلام فرمودند: بله به زودی این کار را برای شما انجام می دهم.
آن پدر را خداوند امروز برای ما هم قرار داده است. آن یگانه زمان را برای ما هم قرار داده است. امروز ما در زمان یگانه زمانی زندگی می کنیم که نامش مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است. می توان او را صدا کرد. می شود به او گفت پدر. می شود به او این را عرض کرد: یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، مهدی جان! ما خطا زیاد داریم، برادران یوسف علیه السلام نزد پدر رفتند و این را عرض کردند: پدرجان! ما هم به همین سنت پیش شما آمدیم و می گوییم می شود برای ما استغفار کنی تا زندگیمان رونق بگیرد؟
شما بزرگ و پدر ما هستی و بدانیم که استغفار او دیگر تیشه نیست، بلکه پتک است که می زند و تمام دیوارها را خراب می کند.
از همین امشب این کار را شروع کنیم …
در این مطلب از همین تکنیک ها استفاده کردیم، با گفتن داستان دو مغازه دار و … توجه مخاطب را جلب کردم. اعتماد او را به کمک آیاتی از قرآن جلب کردم. به ذکر حقایقی در این موضوع پرداختم، مانند داستانی از امیرالمؤمنین علیه السلام و بعد داستان برادران یوسف علیه السلام و پل زدن به صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
موضوع مستقل عقلی است و همه ما می دانیم که برای کار بد باید ابراز پشیمانی کرد و در آخر نیز سعی کردیم شما را به این کار تشویق کنیم.
داستانی را عرض کردیم که افراد را ولو یک قدم به آن بزرگوار نزدیک کند.
در پناه صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باشید و التماس دعا
دیدگاهتان را بنویسید