کارگاه آموزشی شماره ۱۱۰ – شرح آیه مباهله
صوت کامل کارگاه
بِسمِ اللهِ الرّحمنِ الرّحیم
الحَمدُلِله ربّ العالَمین و صَلّی اللهُ عَلی سَیّدِنا محمّد و آلِهِ الطّاهرین، سیّما بقیّه اللهِ فی الاَرَضین و اللّعنُ الدّائِم علی اعدائِهِم اجمَعین مِنَ الآن اِلی قیامِ یَومِ الدّین
با سلام
بحثی که می خواهیم مطرح کنیم، نکاتی در مورد آیه ای که معروف است به آیه مباهله. آیه شصت و یکم سوره آل عمران:
بِسمِ اللهِ الرّحمنِ الرّحیم
فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ
بعد از آنکه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله اهالی حیره (نجران) را دعوت کردند، آنها مقابله و مقاومت کردند. دستوری که خدای متعال برای مقابله با ایشان دادند، «مباهله» بود. مباهله نفرین کردن طرفین است. معنای مباهله این است که وقتی دو نفر در بحث و استدلال به نقطه ای می رسند که یکی از دو طرف بحث، با اینکه حق برای او روشن شده، باز هم انکار حق می کند. دو طرف مقابل هم می ایستند. می گویند که اگر ما راست می گوییم و تو دروغ می گویی، تو از حول و قوه الهی بیرون باشی و اگر ما دروغ می گوییم، ما از حول و قوه الهی بیرون باشیم و همدیگر را لعن و نفرین می کنند.
در اینجا چند نکته باید مطرح شود. اول اینکه نجران از قطب های اقتصادی آن زمان بود. مردم آنجا علاوه بر تمدن ظاهری و علم، به ثروت و اقتصاد خود می بالیدند. مسیحیان نجران، وقتی که تصمیم گرفتند به گفتگو با پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله بپردازند، بزرگانی در حوزه مذهبی، اقتصادی و علمی خود آوردند. در برخورد اول، در مقابل پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله برای اینکه چشم ها را به تسخیر خود درآورند، تصویری که در روایات و در تاریخ آمده است، این است که این افراد با لباس های بسیار زیبایی آمدند. می خواستند با تظاهر و تفاخری که از جهت ظاهری دارند، همه را مجذوب خود کنند و از این راه خود را برنده نشان دهند. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در برخورد اول فرمودند: باید همه این ها را عوض کنید و با لباس عادی و معمولی بیایید. در گفتگویی که با پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله داشتند، خواستند ظاهر مسأله را حفظ کنند. استدلال و بحثی که با پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله کردند، روی نقطه اصلی دعوای ما با مسیحیان تأکید داشتند. عرض کردند به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله که نظر شما در مورد عیسی بن مریم علیه السلام چیست؟ حضرت فرمودند: ما عیسی علیه السلام را بنده خدا می دانیم. بعد از گفتگوی زیاد به این نکته پرداختند. گفتند: اگر عیسی علیه السلام فرزند و پسر خدا نیست، آیا نمونه دیگری داریم که خدای متعال موجودی را بدون پدر خلق کرده باشد؟ خواستند با این بیان، برای حضرت عیسی علیه السلام مقام ابن اللهی که خودشان معتقد به آن بودند را مطرح کنند. قرآن از در دو آیه قبل از آیه ۶۱، در آیه ۵۹ سوره آل عمران، این گفتگو را به صورت اشاره مطرح کرده است. خدا به پیغمبر صلی الله علیه و آله خطاب کرده که حبیب ما، به این ها بگو انَّ مَثَلَ عیسی عِندَ اللهِ کَمَثَلِ آدم. خَلَقَهُ مِن تُراب ثُمَّ قالَ لَهُ کُن فَیَکون. مثل عیسی علیه السلام مثل آدم علیه السلام است.
اگر عیسی علیه السلام بدون پدر خلق شد، آدم علیه السلام یک درجه بالاتر بود. آدم علیه السلام نه پدر داشت و نه مادر. خدا او را از خاک خلق کرد. قدرت خدا محدود نیست. اراده الهی کُن فَیَکونی است. هرکاری بخواهد، انجام می دهد. خدا خواسته، اراده کرده، عیسی علیه السلام مخلوقی است بدون پدر و خدا او را چنین خلق کرده است. عملا با این جمله و با این قصه بحث پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله با بزرگان نجران تمام شده بود، لذا هیچ حرفی در مقابل نداشتند. اما باز هم بنای مقابله و انکار گذاشتند. چارچوب دین ما این است. وقتی کار به لجاجت می کشد و با اینکه دلیل واضح و آشکاری برایتان بیان شده، قبول نمی کنید و بنای ناسازگاری و انکار دارید، مباهله می کنیم. خدای متعال دستوری که به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله داده این است: «فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم» آنهایی که با تو محاجه می کنند، با اینکه برایشان علم و آگاهی پیدا شده و با اینکه واقعیت را فهمیده اند، باز هم انکار و محاجه می کنند. به ایشان بگو اگر خودتان را حق می دانید و ما را باطل، در یک نقطه جمع شویم. نزدیکان و عزیزان خودتان را بیاورید. پسران تان را بیاورید و ما پسران مان را می آوریم. زنان تان را بیاورید و ما هم زنان مان را می آوریم. نفس خودتان را بخوانید و ما هم کسانی که به سان نفس خودمان هستند را می خوانیم. بعد نفرین می کنیم. صبحی که جمع شدند، مسیحیان نجران دیدند پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آمدند. امیرالمؤمنین، امام مجتبی، سیدالشهدا، صدیقه کبری سلام الله علیهم اجمعین را همراه خود آوردند و می خواستند مباهله کنند. یکی از بزرگان مسیحیان نجران گفت: جمعی که می بینم، اگر بخواهند نفرین کنند، تمام شما را نابود خواهند کرد و لذا کوتاه آمدند و حاضر به جزیه دادن شدند و قصه تمام شد. این ماجرای اجمالی به اصطلاح مباهله است.
نکته دوم اینکه اگر بخواهیم درباره این آیه از جهت روایات بحث کنیم، هر دو گروه (اهل تسنن به اسناد صحیح و ما هم به روایات با اسناد صحیح) روایات متعددی داریم که بدون تردید در شأن خمسه طیبه آمده است. یکی از معروف ترین روایاتی که هم شیعه، هم اهل تسنن نقل کرده اند، این است: معاویه بن ابی سفیان در آن دورانی که دستور داده بود امیرالمؤمنین سلام الله علیه را بر منابر و خطبه ها لعن کنند، شنید قیس بن سعد، علی بن ابیطالب علیه السلام را لعن و سب نمی کند. سعد را خواست و گفت: چرا ابوتراب را سب و دشنام نمی دهی؟ قیس بن سعد گفت که من سه چیز از زبان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در مورد او شنیده ام که اگر هرکدام از آن سه چیز برای من بود، برایم از گله بزرگی شتران سرخ مو ارزش بیشتری داشت. (در میان اعراب شتر ارزش دارد. خصوصا شتر سرخ مو شتر ممتاز و ویژه ای است). من از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله شنیدم که به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «انت منی بمنزله هارون من موسی» و حدیث منزلت را بیان کردند. من از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در روز خیبر شنیدم: «لاتین رأیت غدا رجلا یحب الله و رسوله و یحب الله و رسوله، کرار غیر فرار». من از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: این آیه در مورد امیرالمؤمنین، فاطمه و حسنین علیهم السلام نازل شده است: «قل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل …». سعد گفت: دعا رسول الله صلی الله علیه و آله علی و فاطمه و الحسن و حسینا، و فرمودند: اللهم هولاء اهل بیتی. این روایت در کتب اهل تسنن بود. از این دست روایات هم در کتب ما هست. در کتب اهل تسنن در خصوص اینکه مصداق این آیه، این افراد هستند، هیچ اختلافی نیست. تلاشی که اهل تسنن کرده اند، خواسته اند این را القاء کنند که مصداق این آیه افراد دیگری هم بوده اند، ولی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فقط اینها را آوردند.
به شکل های مختلف اصرار کردند بگویند مراد از انفسنا، همه مردان مسلمان است و مراد از نسائنا، همه زنان مسلمان است یا لااقل زنان پیغمبر صلی الله علیه و آله هم هستند. مراد از ابنائنا هم، همه فرزندان مسلمانان است. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله به خاطر محبتی که به اهل بیت خودشان داشتند، اینها را فقط آوردند. این اساس نکته ای است که تسنن اصرار بر آن دارند. وجود این روایات به شکل های مختلف نقل شده که در قصه مباهله، امیرالمؤمنین، صدیقه کبری و حسنین علیهم السلام بودند. با وجود این، میخواهند این را به همه بفهمانند که آیه در مورد افراد دیگری هم هست. گرچه پیغبر اکرم صلی الله علیه و آله فقط اینها را آورده اند. چیزی که از روایات ما بر می آید، مثل همین روایتی که از قیس بن سعد بن عباده نقل کردیم، برآمد که معتقد است این آیه در شأن امیرالمؤمنین سلام الله علیه بوده و آن چیزی که از روایات ما بر می آید، هم این است که این آیه مخصوص همین افراد است.
در یک حدیث معروف، مأمون از امام رضا علیه السلام پرسید: افضل فضائل جدتان امیرالمؤمنین علیه السلام چیست؟ حضرت فرمود آیه انفسنا. به عبارات مختلف، در روایات مختلف به این قصه توجه داده شده است. تلاش و توضیحی که در نگاه شیعه است، این است که اثبات کند این آیه مخصوص این افراد است و کاری که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم کردند، پیغمبر صلی الله علیه و آله که اگر کاری انجام بدهند، قطعا مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى، إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحَى است. این آیه را پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم می دانند که مصداقش فقط همین افراد بودند و لذا فقط همین ها را با خودشان بردند.
سوم اینکه یک نقل معروفی است که به شکل های مختلفی نقل شده است. در بعضی از کتب حدیثی ما، آنطور که در خاطرم هست، در کتاب طرائف باید باشد، نقل کردند وقتی مأمون از حضرت رضا علیه السلام پرسید که افضل فضائل جدتان امیرالمؤمنین علیه السلام چیست؟ حضرت فرمودند آیه انفسنا. مأمون فرد دانشمندی بود و به مسائل دینی آگاه بود. حضرت فرمودند: مأمون گفت «لولا نسائنا» اگر کلمه نسائنا در آیه نبود، حق با شما بود. انفسنا امیرالمؤمنین علیه السلام است. نسائنا چون در آیه آمده، نسائنا قرینه بر این است که انفسنا امیرالمؤمنین علیه السلام نیست. چرا؟ حضرت فرمودند: لولا ابنائنا. اگر ابنائنا در آیه نیامده بود، حق با تو بود. اما ابنائنا قرینه بر این است که انفسنا در مورد جد ما امیرالمؤمنین علیه السلام است. معمایی است این حدیث. در دو جمله امام علیه السلام، حضرت رضا سلام الله علیه با مرد دانشمندی که خلیفه هم بود، با دو جمله رمزی، مناظره ای خیلی کوچک کردند. نکات مهمی در آیه است. چیزی که در بین آیه خیلی جلب توجه میکند و محور اصلی در این آیه است، این است که خدا خطاب کرده به پیغمبر صلی الله علیه و آله که نفس خودت. به آنها بگو انفس شان را دعوت کنند و تو هم نفس خودت را بخوان. این نفس خودت خواندن، مقام بسیار بالایی است. یعنی صحبت از شخصی شده که این شخص، عین پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله او را خوانده اند. ممکن است کسی بدوا این به ذهنش برسد که این فقره ندعو انفسنا و انفسکم این را می گوید. بچه هایتان، زنان تان و خودتان را هم بخوانید. اگر این باشد، با این که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با خود حسنین، صدیقه کبری و امیرالمؤمنین علیهم السلام را آوردند، منافات دارد. چون امیرالمؤمنین علیه السلام قطعا در ابنائنا و نسائنا نیست، پس چرا امیرالمؤمنین علیه السلام آمده است؟ لذا انفسنا در مورد امیرالمؤمنین علیه السلام است و ایشان مصداق انفسنا هستند. پس این جمله حضرت رضا علیه السلام تمام است. آیه انفسنا در مورد امیرالمؤمنین علیه السلام است. سؤال مأمون چه بود؟ مهمترین کلمه که این وسط جلوه دارد و سبب شده است که اهل تسنن به آن بنازند و معیار قرار دهند، کلمه نسائنا است. نساء در زبان عربی یعنی زنان. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله زنان متعدد داشتند. در زمان قصه مباهله، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حدود ۹ زن داشتند. استدلالی که مأمون کرده است این است که از کلمه نسائنا کشف می شود که نساء، یعنی بخوانید زنان را. یا همه زنان مؤمنه مسلمان را و یا زنان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم هم شاملند. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله از بین زنان فقط یک زن را با خودشان آوردند و ایشان صدیقه کبری سلام الله علیها بود. سؤال و اشکال مأمون به حضرت رضا علیه السلام این است. آیه در مورد همه زنها است ولی پیغمبر صلی الله علیه و آله یک نفر را انتخاب کردند. پس انفسنا هم در مورد همه مردم است و پیغمبر صلی الله علیه و آله یک نفر را انتخاب کردند. این که شما فرمودید آیه در مورد امیرالمؤمنین علیه السلام است، اشتباه کردید. آیه در مورد امیرالمؤمنین علیه السلام نیست، در مورد همه مسلمان هاست. یا علی ابن موسی الرضا؛ این که شما بیان کردید، فضیلتی برای جد شما نیست. این انتخاب پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله بوده است. پس آیه در شأن امیرالمؤمنین وحضرت زهرا علیهم السلام نیست. جوابی که حضرت رضا علیه السلام داده اند، چیست؟ حضرت فرمودند: «لولا ابنائنا». از ابنائنا این مشکل حل می شود. قرآن کریم ساختار خاصی دارد. با صراحت می گویم هیچ کسی مثل شیعه نمی تواند قرآن را معنا کند. اگر بخواهیم فقط قرآن را معنا کنیم، آن طوری که اهل بیت علیهم السلام به ما یاد دادند، ما پیروزیم. اهل بیت علیهم السلام به ما یاد داده اند. ایشان مانند یک معلم و مبین و توضیح دهنده هستند. قرآن کریم همین ویژگی را دارد. خیلی ها که مذهبی غیر از تشیع داشتند، خواستند این ادعا را کنند که قرآن را ما می فهمیم ولی معنای صحیح قرآن را فقط شیعیان می فهمند و همیشه مواردی را از داخل قرآن عنوان می کنند که دیگران نمی توانند. الفاظ قرآن با دقّت هایی که دارد، در نزد ما شیعیان است. اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به ما یاد دادند که تک تک حرف های قرآن معنا دارد. هیچ چیزی بیهوده، گزاف و زائد نیامده است. در علوم معانی، بیانی که اهل تسنن نقل می کند، این است که این کلمه برای زیبایی است یا اینکه برای این است که با آن وزن آخر آیات درست شود. تمام این حرفها گزافه است. قرآن همه کلماتش روی حساب است. نمونه اش را عرض می کنم. از امام صادق علیه السلام پرسیدند که فرق ما با اهل تسنن در مسح سر چیست؟ آنها می گویند تمام سر را مسح کنید ولی ما می گوییم فقط یک بخشی از سر را مسح کنید. از کجای قرآن این را می فهمیم؟ حضرت جواب فرمودند «لمکان البا». خدا فرموده: «ومسحه برؤسکم». آن «ب» که در آنجا آمده، از آن فهمیده می شود که بعضی از سر را باید مسح کنیم نه همه سر را. بحث مفصلی دارد که از کجای این نکته در می آید. لذا توجه به این مسئله مهم است که مردم بدانند که حتی یک «ب» قرآن الکی نیست. خدا اگر می فرمود وامسحوا رئوسکم با این که فرموده وامسحوا برئوسکم، این ها با همدیگر فرق دارد. هر کدام جای خود و حساب خودش را دارد. قرآن ضابطه خودش را دارد. کلمات را باید دقیق معنا کنیم. چیزی که در ذهن داریم، تحمیل به قرآن نکنیم. تفسیر قرآن، فهمیدن قرآن، کار مبیّن واقعی، اهل بیت عصمت و طهارت و پیامبر اکرم سلام الله علیهم اجمعین است. ایشان به ما یاد می دهند که قرآن را بفهمیم و الفاظ قرآن را کشف کنیم. این که چیزهایی را می دانیم و در ذهن آمده و یک معنایی پیدا کرده، همه را بخواهیم بر قرآن تحمیل کنیم، درست نیست. یکی از آن موارد کلمه نساء است. کلمه «نساء» در قرآن ظاهراً به معنی زنان به نظر می آید. بدواً همین به ذهن می آید. اما خیلی جالب است. نساء دو تا مقابل دارد، گاهی در مقابل رجال به کار برده می شود. مثل این آیه: «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ». گاهی اوقات در مقابل ابناء به کار برده می شود، مثل ماجرای حضرت موسی علیه السلام و دستوری که فرعون داده بود، عبارت: «یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَ َیسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ». در اینجا نساء در مقابل ابناء آمده است. حل معما در همین است. کلمه نساء وقتی در مقابل رجال می آید، یعنی زنان. اما هر وقت نساء در مقابل ابناء آمد و در کنار ابناء استعمال شد، یعنی دختران. در قصه حضرت موسی علیه السلام، دستور فرعون این بود که پسرها را بکشید و دخترانشان را زنده نگه دارید. نه زنان را زنده نگه دارید. لذا اگر بچه ای دختر بود، او را نمی کشتند و اگر پسر بود، او را می کشتند. کلمه نساء در قرآن با توجه به این که در کنار چه کلمه ای می آید، معنایش فرق می کند. معما حل شد. «أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ»، پسرانمان را بخوانیم و پسرانتان را بخوانید. نسائنایی که کنار ابنائنا آمده، نه این که زنانمان را بلکه یعنی دخترانمان را بخوانیم و دخترانتان را بخوانید. نتیجه آن که وقتی مأمون گفت: نساء آمده، نساء یعنی زنان. پس انفسنا یعنی مردان، توجهی به کلمه ابناء نکرد. از کلمه ابناء معنای درست معلوم می شود. اگر ابناء نیامده بود، حق با مأمون بود. اما از آمدن کلمه ابناء در آیه معلوم می شود. مراد از ابناء یعنی پسران و مراد از نساء یعنی دختران. بنابرین آیه می گوید: ای پیغمبر؛ به این ها بگو پسرانتان را بخوانید و ما هم پسرانمان را بخوانیم. از آنجا که خود پیغمبر صلی الله علیه و آله در آن زمان پسر نداشتند؛ تنها کسانی که در آن زمان آنها فرزندان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بودند، پسرانی بودند که از نسل حضرت صدیقه کبری سلام الله علیها بوده و نوه پیامبر صلی الله علیه و آله بودند. لذا حسن و حسین علیهما السلام مصداق اَبْنَائَنَا در این آیه هستند. همچنین نساء به قرینه مقابل و کنار ابناء قرار گرفتن، معنایش این است که دخترانمان را بخوانیم. تنها کسی که در آن روز مصداق این آیه بود، حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها بود. نمی خواهم بحث تاریخی کنم. در نقل های تاریخی آمده که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دختران دیگری از حضرت خدیجه سلام الله علیها داشتند. این قصه از اساس درست نیست. دخترانی بودند که دختران خواهر حضرت خدیجه سلام الله علیها بودند و پیش ایشان بزرگ شدند. آنها دختران پیغمبر صلی الله علیه و آله نبودند. بر فرض هم بوده باشند، ولی در آن تاریخ هیچکدام از آنان زنده نبودند. لذا مصداق نساء فقط حضرت صدقه زهرا سلام الله علیها هستند. با توجه به این که ابنائنا امام حسن و حسین علیهما السلام هستند نه کس دیگر، نساء هم دختران هستند نه زنان و فقط مصداقش حضرت صدیقه سلام الله علیها است. انفسنا باقی می ماند. انفسنا یعنی امیرالمؤمنین سلام الله علیه. نتیجه این شد، این آیه با استدلالی که در کلماتش شد، با بحث هایی که در مورد خود کلماتش شد، کشف شد که در شأن امیرالمؤمنین، حضرت زهرا، امام مجتبی و سیدالشهدا سلام الله علیهم نازل شده است نه کس دیگر و فرد دیگری داخل در این آیه نیست.
نکته چهارم در خصوص انتساب کلمه ابناءِ پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، طبق عرفی که در جامعه آن زمان بوده و هم اکنون نیز هست که معمولا فرزندان بلاواسطه را تعبیر به فرزندان خود می کنند و فرزندانی که از نسل پسری منتقل شوند، پسر خودم و پسر پسر خودم می خوانند و اینها را به عنوان فرزند خود تعبیر می کنند. مورد عجیب و التفات مهمی که در آیه است، این است که امام حسن و امام حسین علیهما السلام به عنوان پسران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برایشان اطلاق شده است. با اینکه ایشان، پسران دختر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بودند. جهت مهمی که در بسیاری از روایات به این قصه توجه شده است، این است که اینها نسل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هستند. نباید به این حرف که باید حتما از نسل پسری باشند، نه نسل دیگر توجه کرد. چیزی که قرآن کریم درباره خاندان عصمت و طهارت فرموده است، همین است. در حقیقت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نسلشان از طریق دخترشان انتقال پیدا کرده است. در سوره کوثر داریم «انا اعطیناک الکوثر». ای پیامبر! ما به تو کوثر دادیم که تفسیر آن به شکل های متعدد بیان شده است. مراد از کوثر، حضرت صدیقه کبری سلام الله علیها است. در بعضی دیگر از روایات فرموده اند امیرالمؤمنین علیه السلام است. پیامبر صلوات الله علیه و آله فرمودند: «نسل من از علی و فاطمه علیهم السلام امتداد پیدا می کند».
نکته پنجم اینکه پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله غیر از این که ظاهرشان این بود که فرزند حضرت عبدالله و حضرت آمنه علیهم السلام اند، یک حقیقت داشتند. حقیقت ایشان رسالت و ابلاغ دین بود. کسی که طریق ابلاغ دین را دارد و دین از طریق او ابلاغ می شود و در طول تاریخ باقی می ماند، امتداد ایشان اند و ابناء پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم. کسی که جریان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را ادامه می دهد، فرزندان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هستند. این فرزندان، این نسل، نسل پسری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیستند. نسلی است که خداوند از طریق صدیقه کبری سلام الله علیها به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله داد و از مسیر او قصه ادامه پیدا کرد. امتداد دین و اقامه دین به وسیله ایشان صورت خواهد گرفت. مسئله دیگر که از این آیه استنباط می شود و بسیار مهم است، این است که دلیل بر حقانیت هر دینی، پیامبر آن دین است با معجزاتی که دارد. در قصه سوره برائت و تبلیغ سوره برائت نکته ای کشف می شود. در تبلیغ سوره برائت، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اول به کس دیگری به غیر از امیرالمؤمنین علیه السلام برای تبلیغ امر فرمودند. بعد جبرئیل نازل شد و عرض کرد یا رسول الله! یا خودتان برای اولین بار این آیات را برای زمینیان بخوانید، یا کسی که از تو باشد. وقتی می خواهد حقانیت یک دین ثابت شود، حقانیت آن دین و آیین از طریق یک آدم معمولی که معصوم از خطا وگناه نیست، نمی تواند اثبات شود. فرد هرگونه شهادت و اخباری بگوید، ظنی است و یقینی نیست. تنها کسانی می توانند بر حقانیت یک مسئله شهادت دهند که معصوم باشند و سخنشان قطعی و یقینی حساب شود. بنابراین در اثبات حقانیت دین خدا در مقابل مسیحیان نجران باید چنین افرادی حضور داشته باشند. خدای متعال می فرماید: دلیل بر حقانیت دین، اسلام آوردن امیرالمؤمنین، صدیقه کبری، امام حسن مجتبی و سیدالشهداء علیهم السلام است. اگر قرار است دین ابلاغ شود و این رسالت منتقل شود، رسالت به دوش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در ابلاغ دین و در این رسالت شریک داشتند، این افراد شرکای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در ابلاغ دین بودند و حقانیت دین به وسیله اینان ثابت می شود. این یعنی ایشان نبی اند؟ در قرآن آمده است حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام از خدا خواست هارون را، برادرش را، وزیر او قرار دهد و بعد فرمود: او را در امر من شریک من قرار ده. با اینکه حضرت هارون، نبوت حضرت موسی علیه السلام را نداشت. اگر هم نبی بود، نبوت حضرت موسی علیه السلام را نداشت. معصومی بود در کنار این معصوم قرار می گرفت تا شریک در ابلاغ دین باشد. این چهار نفر در کنار پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله شریک در ابلاغ دین هستند. رسول و نبی نیستند اما شراکت در رسالت دارند. در ابتدای زیارت جامعه می خوانیم «السلام علیکم یا اهل بیت النبوه و معدن الرساله» تعبیر شده از اینها به معدن رسالت. یاد شده با اینکه خود رسول و پیامبر نیستند اما معدن رسالت و مرکز رسالت و مرکز ابلاغ دین هستند. آیه مباهله در طول تاریخ این را نشان می دهد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در کنار خودش افرادی دارد که آن افراد دلیل بر حقانیت دین اسلام هستند. ابناء پیامبر، امام مجتبی و سیدالشهدا علیهما السلام در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم. در هر زمانی این افراد از ذریه این معصوم بودند و هستند. اکنون امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف هستند. ایشان افرادی هستند که مصداق آیه اند و شریک در رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هستند و حقانیت دین با اینان ثابت می شود.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
دیدگاهتان را بنویسید