دوره کارگاهی تربیت مبلغ غدیر – جلسه چهارم

صوت بخش اول
صوت بخش دوم
صوت بخش سوم
اعوذ بالله من الشیطان الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم
و بِه نَستَعین، اِنه خَیر ناصِر و مُعین وَصَلی الله علی محمد و آله طاهرین و لعنَتُ الله عَلی اَعدائِهم اَجمَعین مِن الان اِلی قیام یَوم الدین. اَللهُم وَ اَنطِقنی بِالهُدی، وَ اَلهِمنِی التقوی
یکی دو نکته در ذهنم آمد، خدمتتان عرض کنم و بحث را ادامه بدهم. حیفم می آید ناتمام بگذارم. یکی اینکه عزیزان من گاهی این طرف و آن طرف می شنویم که آقا این بحث ها ضد وحدت است، تحریک می کند و سنی ها تحریک می شوند. چه فایده دارد؟ ببینید عزیزان من؛ ما در جای خودش ذکر کردیم که اگر فرصت شد، یک اشاره مفصلی هم خواهیم داشت. ما معتقدیم همه مشکلات جامعه اسلامی که الان می بینی، این است که ما از این مسیری که پیامبر صلی الله علیه و آله معرفی کرده، منحرف شده ایم. ما معتقدیم که پیغمبر صلی الله علیه و آله دید جامعی داشت. در این ۲۳ سال خواست ترسیم راه کند و پیامبر صلی الله علیه و آله برای ضمانت امت خود از اختلاف و مشکلات، نقشه راه دارد. همه این مشکلات برای این اختلافات است. من یک موقعی مدینه بودم، یکی از علما می گفت: رفته بودم جایی سخنرانی برای حجّاج، جوانی سؤالی کرد که من واقعا در آن ماندم و واقعا جای سؤال مهمی بود. جای سؤال هست. آقا ما معتقدیم دین اسلام دین کامل است. تعلیمات آن جامع است. چرا این همه مشکلات بر جوامع اسلامی حاکم است؟ چرا؟ منشأ آن چیست؟ نگفت آقا این بحث ها را کنار بگذار، مشکلات درست می کنی برای جامعه اسلامی، نه! همه مشکلات این است که ببین آقا ما معتقدیم پیغمبر صلی الله علیه و آله دو سیاست را دنبال کرد، برای اینکه جامعه را از این اختلافات و درگیری ها نجات بدهد: ۱- طرح کوتاه مدت ۲- طرح دراز مدت
«طرح بنیادین، وحدت بر محور امام معصوم است»
بله حالا ما می گوییم وحدت سیاسی، حالا دشمن مشترک داریم، باید یکی شویم. این طرح کوتاه مدت است. باید مسائل را زیربنایی کار کرد. مشکلات، مشکلات اساسی است. منشأ مشکلات این جامعه اسلامی به کجا بر می گردد؟ الان شما ببینید بیشترین درگیری ها و نزاع ها را ما در همین منطقه کشورهای اسلامی می بینیم. این او را تکفیر می کند، او هم تکفیر می کند. این او را می کشد، او این را سر می برد. چرا؟ نقص دین است؟ نه، نه به خدا. کم کاری پیغمبر صلی الله علیه و آله است؟ نه به خدا. نقشه راه پیغمبر صلی الله علیه و آله برای اصلاح تبیین شد و برای بعد از خودش چه بود؟ نقشه راه، وحدت حقیقی بر محور امام معصوم است. در طول این ۲۳ سال، اولین اقدامی که در نقشه راه خود انجام داد، تعیین جانشین برای خودش است. وزیر برای خودش است، نه جانشین برای بعد از مرگش. الان برای شما در همین موضوع توضیح خواهم داد. پیغمبر صلی الله علیه و آله زمان حیاتش برای خود جانشین و وزیر مشخص کرد و امیرالمؤمنین علیه السلام جانشین پیغمبر صلی الله علیه و آله است، در زمان حیات ایشان (این را توضیح خواهم داد). تا اواخر عمر خود هم اقداماتی انجام داد که این نقشه راه را تبیین کند. این را من نمی گویم، عده ای از روشنفکران، مستشرقان و اهل بصیرت می گویند اگر راه امیرالمؤمنین علیه السلام و راه اهل بیت علیهم السلام دنبال شده بود، ما به این مشکلات در جامعه اسلامی نمی رسید و من یک نظریه دارم، در جای خودش برای شما اثبات خواهم کرد که اگر می گذاشتند بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله این ۱۲ امام به حکومت می رسیدند، حکومت عدل جهانی به تأخیر نمی افتاد. به بعد از اینکه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ظهور کند. ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نگه داشته شده. حکومت عدل جهانی با این ۱۲ امام، بهترین ایام حکومت برگزار می شد. اینطور تأخیر نمی افتاد. اما این ائمه علیهم السلام را خانه نشین کردند، نگذاشتند. لذا جا دارد که به قول یکی از آقایان بحث کنیم که اگر واقعا اهداف رسول خدا صلی الله علیه و آله در غدیر خم تحقق پیدا می کرد، چه می شد؟ چه اتفاقی می افتاد؟ و متأسفانه این اهداف تحقق پیدا نکرد. این همه سفارش ها. پس بببینید بحث از غدیر، بحث روز و بحث جامعه اسلامی است. این بحث را باید باز کنیم. فقط یک شاهد برای شما می آورم و بحث خودم را ادامه می دهم. عین عبارات را من اینجا از رو برای شما می خوانم. این عبارت خیلی قشنگ است.
این که عرض می کنم، یک مقاله ای در مجله الموسم، شماره ۷ سال ۱۹۹۰ میلادی است. ظاهرا احتمال می دهم این مجله در کانادا چاپ می شود. مسلسل آن هم چاپ شده، یک مقاله ای تحت عنوان مقابلهُ صُحُفیه مع امیرالمؤمنین علیه السلام دارد. یک دکلمه یا یک رُمان است. می گوید مقابلهُ صُحُفیه یک مصاحبه مطبوعاتی با امیرالمؤمنین علیه السلام است. اسم مقاله اش این است. خیلی قشنگ است. مصاحبه مطبوعاتی (صُحُفه یعنی مطبوعاتی) مقابله، رو در رو با امیرالمؤمنین علیه السلام و برای شخصی بنام ریاض نجیب الریس است. مفصل است. من یک قسمتی از آن را خدمتتان می خوانم، خوب گوش کنید. شاهد همین حرف من، برخی از آقایان نگویند این بحث ها را کنار بگذارید و بی خود است. مشکلاتی که الان در جامعه اسلامی می گذرد را دریاب، این ها چیست؟ همه مشکلات بر سر همین موضوع است. که بعد از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله «إِذْ ما سَلَّ سیفٌ فِی الْإِسْلَامِ عَلَى قَاعِدَهٍ دِینِیهٍ مِثْلَ ما سَلَّ عَلَى الْإِمامَهِ» تعبیر خود الریس است. بر سر هیچ موضوعی مانند امامت شمشیر کشیده نشده است. پس بگوییم بحث را کنار بگذاریم؟ که چه؟ که دیگر شمشیر کشیده نشود! نه برعکس بخاطر دوری از اهل بیت علیهم السلام است که این مشکلات در جامعه اسلامی پیش می آید.
حالا ببینیم این آقای الریس چه می گوید؟ خوب گوش کنید: فی اشهُرِ تمذق الذی اشدهُ الموت العربی منذ الغصب الاسراییلی لبنان در آن ماه های از هم پراکندگی که کشورهای عربی مبتلا به آن شدند، بعد از حمله اسرائیل به جنوب لبنان وَ سقوطِ الاُمه العربیه من محیط ها الی خلیجِ ها از اقیانوس آن به خلیج آن بِالاِعتِرافِها و من دون اعترافها، چه اعتراف کنید، چه اعتراف نکنید، امت اسلامی از هم پاشیده شد. جهت آن چیست؟ تَحت ظلال السلام الاسراییلی لم اجد احد اعرفه فی العالم و اترق بابه لاسئله عن الذی یجری می گوید در سرتاسر عالم گشتم که بپرسم چرا امت اسلامی اینطور متفرق شد؟ چرا یک کشور اسرائیل کوچکی با این نفرات قلیل، اینطور بر کل جامعه اسلامی سیطره پیدا کرد؟ در همه جای عالم گشتم و سؤال بپرسم که چرا کسی را پیدا نکردم. این روزنامه نگار می گوید. لم اجد احد اعرفه فی العالم فاطرق بابه درش را بزنم لاسئله عن الذی یجری و لماذا یجری و کیف یمکن عن یقف آقا راهش چیست؟ چه کنیم؟ آقا چه راهکاری دارد برای اینکه جلوی این مشکلات را در جامعه اسلامی بگیریم؟ فَسار الیاس کلمه نُکررها صباحا و مَسأ یأس بر من حکومت کرد. صبح و بعد از ظهر دائم حالت یأس به من وارد می شد. کسی نیست در این آشوب ها و بلواها از او بپرسیم. رُحتُ اَبحث ام من یقول لی شیئا رفتم از کسی چیزی بپرسم، حرفی بمن بزند. جواب مختصری بدهد. قلتُ فی نفسی لیس فی هذا العصر من هو علی استعداد بابا در این عصر و زمان در این آشوب ها کسی آمادگی ندارد جواب تو را بدهد. در این بلبشوی چه کسی هست جواب تو را بدهد؟
مَن هو علی استعداد لان یَمُدً عن راسه من اید کُوّه مهما سقرت می گوید گشتم، گشتم، احدی را پیدا نکردم که سرش را از یک پنجره بیرون بیاورد و یک کلمه بمن بگوید و من را از این یأس نجات بدهد. کُوِّه یعنی پنجره. ولو پنجره کوچکی باشد، یک پنجره کوچک برای من باز شود.
هاوَلتُ عن اطرق باب اساسی من ابواب المعرفه گفتم کسی که جوابم را نمی دهد، گفتم بروم در خانه کسی را بزنم که بابی است از ابواب معرفت و همه چیز در آن هست.
لعلَّ صاحبهُ یجیب سائل الحیران شاید صاحب این در و این باب من را از حیرت خارج کند.
چه کنم؟ تصمیم گرفتم قررت ان ازور الامام علی بن ابی طالب فی نهج البلاغه سعیا وارعا حدیثا صحابا تلاش یک روزنامه نگار مع خلیفه رسول الله مصاحبه روزنامه نگار با علی امیرالمؤمنین علیه السلام داشته، چه شد؟ علت این اختلاف ها چیست؟ و تنها کسی که می تواند بعد از هزار و خرده ای سال مشکل را حل کند و راهکار بدهد، منی که با دقت و موشکافی نهج البلاغه را دیدم و فیش برداری کردم، حدود ۱۵ هزار صفحه شده، ده ها هزار پیام فقط از نهج البلاغه که الان ادامه می دهم، مستدرکات را در می آورم، می فهمم که این حرف درست است. برای تمام دردهای جامعه امیرالمؤمنین علیه السلام نسخه پیچیده، وای به حال من که خودم را محروم کردم از این خانه، سفره، خدا لعنت کند آن کسانی را که ۹۵ سال به جامعه اسلامی ظلم کردند. نه تنها به امیرالمؤمنین علیه السلام آن چیزی که بخواهد ظلم می کند، ظلم به بشریت تا پایان تاریخ شده است. یک نوع ظلمی شده، بزرگترین ظلم به جامعه بشریت این است که تا امیرالمؤمنین علیه السلام زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله بود، تحت الشعاع رسول خدا صلی الله علیه و آله بود. درست است؟ سکوت، لذا کلمات امیرالمؤمنین علیه السلام همه بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله است. ۲۵ سال خانه نشین کردند. نگذاشتند باب های دیگر باز کند. دهان امیرالمؤمنین علیه السلام را بستند. حالا این چهار سال و خورده ای دریایی از معارف آمده است. چه ظلمی بالاتر از این؟ تازه همین هم که هست، چقدر بخوانیم. حالا حرفش این است، تمامش کنم. می گوید: قررت ان ازور الامام علی بن ابی طالب فی نهج البلاغه سعیا و ارعا صحافیه صحابا سیدالشهدا و امیرالمؤمنین… و تعبیرهای دیگر.
پس ببینید عزیزان؛ ما اگر بحثی می کنیم، به روز است و باید ریشه ای کار کرد. تا کی باید ماست مالی کنیم؟ بگویم حالا فعلا، فعلا، موقتا، موقتا. من نمی گویم. حتما برایتان جلد اول الغدیر را در کلاس گفته اند. از تقریظ هایی که در حلب از علمای اهل سنت نوشته، خیلی از تغریض هایی نوشته بر کتاب الغدیر، اشاره به این نکته دارد که آقا ما باید برگردیم به تاریخ صدر اسلام.
این اشاره وقایع نیست، این آتش از زیر خاکستر بر آوردن نیست که بخواهیم آتش آن را زیاد کنیم و شعله درگیری را بوجود بیاوریم. نه، بحث علمی. راهکار چه بود؟ آیا پیغمبر صلی الله علیه و آله می دانست که این اتفاقات در جامعه رخ می دهد یا نه؟ قطعا می داند. او علم غیب دارد. چه کرد؟ چه راهکاری ارائه داد؟ جانشینش را مشخص کرد. جانشینانش را مشخص کردند. اگر می گذاشتند، به این روز کشیده نمی شد. پس جا نداشت. باید با مخالف صحبت کرد. باید به این ها نشان داد. اما قبل از آن باید بگویی او کیست؟ بعد بیاید. این یک مطلب.
نکته دوم، ببیند به این حدیث منزلت بیشتر دقت کنید. ربط آن با غدیر را ببینید که چقدر تناسب دارد. در حدیث غدیر، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را شبیه خودش گفت: «أَلَسْتُ أوْلَى بِکُمْ مِنْ أنْفُسِکُمْ» «قَالُوا: بَلَى، قال مَنْ کُنْتُ مَوْلاَهُ فَهَذَا عَلِىٌّ مَوْلاَهُ» در حدیث منزلت هم همین تشابه را ایجاد کرد. «أنتَ مِنّی بِمَنزلهِ هارونَ مِنْ مُوسی، اِلّا أنـّه لانَبیّ بَعدی»
ای علی، ای امیر مؤمنان، تو در نزد من همانند هارون هستی، در نزد موسی. تو نزد من، این نسبت در این گنجانده شده، حالا در ادامه، دقت کنید عرض کردم اهل سنت در اثر تحریف حدیث منزلت حتی با این مضمون در آمده اند. ببینید تاریخ دمشق چه می گوید. بگذارید قصه را ادامه دهم تا بعد این حدیث را بگویم.
وضعیت بسیار بغرنج است. تحلیل قصه تبوک؛ از طرفی دشمنان خارجی با صد هزار لشکر آمدند. من معتقدم اگر خوب قصه را بررسی کنید، پی می برید به یک توطئه بسیار عظیم مشترک بین مشرکان، دشمنان خارجی و منافقان داخلی و مشرکان قریش. یک توطئه بسیار خطرناک در اواخر عمر پیغمبر صلی الله علیه و آله برای اینکه تمام زحمات پیغمبر صلی الله علیه و آله در این ۲۳ سال، همه بر باد برود. قصد این بوده که مدینه اشغال شود. گفتم راه دور است، خیلی دور. تا مدینه چند روز می طلبد تا این لشکر برگردد. توافق این شده، وقتی که رفتند بیرون، به آن نقطه دور که رسیدند، این ها بیایند مدینه را اشغال کنند. گفتند پیغمبر صلی الله علیه و آله هم که همه را می برد، در اینجا نیرو ندارد. اما فقط یکی است. اینجا چه باید کرد، پیغمبر صلی الله علیه و آله فقط در آن جنگ است. یا علی باید باشی در اینجا، اینجا جای من است یا تو؟ اگر من رفتم، تو باید باشی. این نقشه را ببین، سیاست و کیاست است. پیغمبر علیه السلام این نقشه را می داند. تو باش همین جا. علی علیه السلام فاتح خیبر است. تو تنها کسی هستی که می توانی نقشه ها آن ها را بر باد بدهی. تو تنها کسی هستی که می توانی مدینه را حفظ کنی از نقشه دشمن. اصلا وقتی که امیرالمؤمنین علیه السلام به عنوان جانشین پیغمبر صلی الله علیه و آله به عنوان نماینده قرار گرفت، اصلا نقشه دشمنان قریش و منافقان دیگر بر باد رفت. کلا نقشه بر هم ریخته شد. لذا خیلی هم این جنگ طول نکشید. دشمن عقب نشینی کرد. چرا؟ چون نقشه داخلی از بین رفت. با این طرحی که رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: تو جانشین من باش، من معتقدم «والعلم عندالله تعالی» این ها برای اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام را تحریک کنند که با رسول خدا صلی الله علیه و آله برود که مدینه خالی شود که بتوانند نقشه شان را عملیاتی کنند، آمدند حضرت را تحریک کردند. گفتند: یا علی تو قابلیت نداری بروی! پشت این مطالب چه خوابیده؟ خیلی خوشبین نباش، گوش کردی، خیلی به بعضی ها خوشبین نباش. پشت این قصه چیست که آمدند امیرالمؤمنین علیه السلام را تحریک کردند؟ یا علی تو قابل نیستی در این جنگ بیایی. این جنگ مهم، آخرین جنگ پیغمبر صلی الله علیه و آله است. تو قابل نیستی، تو باید بنشینی و زن و بچه را حفظ کنی. چرا؟ که بیاید بلکه پیش رسول خدا صلی الله علیه و آله که رسول خدا صلی الله علیه و آله را تحریک کند که برود نقشه هایشان را عملیاتی کنند. حضرت آمد، حرف آن ها را زد. گفت یا رسول الله؛ این ها به من این طور می گویند؛ تو لیاقت نداشتی به این جنگ بیایی. گفت باید باید از زن و بچه حفاظت کنی. آمد به پیغمبر صلی الله علیه و آله گفت. حضرت می داند و تسلیم محض است اما می خواهد کلامی از پیغمبر صلی الله علیه و آله بشنود و جواب آن ها را داده باشد. پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلاَّ أَنَّهُ لاَ نَبِی بَعْدِی، تو وزیر من هستی. تو جانشین من هستی. من که می روم، باید یکی در اینجا محل خلافت باشد. هر جا که من نیستم، تو ولایت داری و ولایتت فعلی است. این همان حدیث غدیر است. همان خلافت است. همان سلطه است. تو باید باشی. دین به تو وابسته است. اسلام به تو وابسته است. حقیقت مسلمین به تو وابسته است. کشور اسلامی به تو و وجود تو وابسته است. تو باش. این را می خواست امیرالمؤمنین علیه السلام. از زبان نمی خواست شکوه کند. می خواست از زبان رسول خدا صلی الله علیه و آله بشنود و حقیقت به آن ها منتقل بشود. حالا بیاییم این را باز کنیم. در این قسمت که حالا این ویژگی های موارد به کار بردن که یکی از آن ها، غزوه تبوک است. حالا بیاییم منزلت هارون را از دیدگاه قرآن برایتان عرض کنم. یکی پس از دیگری، منزلت های هارون که اینجا عرض کردیم. حالا یکی از ویژگی هایی که قرآن ذکر می کند، وزارت است. آیه که زیاد است، یک چیزهایی می خواهم از این آیه دربیاورم، نگویید غلو است. ببین غلو می دانید یعنی چه؟ غلو را ما بعضی اوقات نمی فهمیم. چماق وهابی ها. می گویند غلو و می زنند در سر طرف آن چیزی که آن نفهمیده، نفهمی خودش را حق حساب کرده و فهم دیگران را می گوید غلو است. چون کله اش نمی کشد. برد ندارد. می گوید این غلو است. غلو یعنی تجاوز از حد هر چه قرآن و سنت است. ما هر چه مستدل از آیات قرآن و روایات بگوییم، غلو نیست بلکه عین حق است. ما یک تقصیر داریم و یک غلو.. .
اولین آیه ای که اشاره به این مطلب دارد، خوب دقت کنید: (چون مطلب زیاد است، دیگر نمی نویسم. فقط در ذهن خود بیاورید) أعوذُ بِاللهِ مِنَ الشّیطانِ الرّجیم (حضرت موسی علیه السلام به خداوند متعال عرض کرد و خواسته او این است) ربِّ اشرَح لی صَدری و یسِّرلی اَمری وَ اْحلُل عُقدهً مِن لِسانی یفقَهوا قولی وَ اجعَل لی وزیراً مِن أهلی.
اولین نکته ای که می خواهم عرض کنم، این است که با این حدیث منزلت که ضمیمه کنید، ببینید چه چیزی در می آید: تصریح بر این وَ اجعَل لی وزیراً مِن أهلی آن سه جمله قبل است. حضرت موسی علیه السلام نیاز داشت به شرح صدر، از خدا خواست. ربِّ اشرَح لی صَدری، شرح صدر می خواهم. در تبلیغ رسالت، پیامبران نیاز به شرح صدر دارند. گشایش سینه و گذشت. ربِّ اشرَح لی صَدری و یسّرلی اَمری، تیسیر امور، امور باید هموار باشد. و یسّرلی اَمری وَ اْحلُل عُقدهً مِن لِسانی، این گره را از زبان من بردار. من نیاز به یک وزیر ناطق دارم، سخنگو دارم. وَ اْحلُل عُقدهً مِن لِسانی یفقَهوا قولی تا اینکه این مردم حرف من را بفهمند. این خواسته های من است. این خواسته ها هم با چه چیزی حاصل می شود؟ وَ اجعَل لی وزیراً مِن أهلی. با این وزیرم که از اهل من است، اگر قرار بدهی ،خواسته های من انجام می شود. خب یک نکته ای که از همین وَ اجعَل استفاده می شود، این است که وزارت، امامت، خلافت به امر خداست. نمی گوید که می روم از مردم می خواهم وزیرم را انتخاب کنند. نه. مردم حق انتخاب ندارند. چرا؟ مبنای آن همین است که توحید در خالقیت و مالکیت است. ما بنده خداییم. عبد و مخلوق خداییم. جانشین پیغمبر صلی الله علیه و آله باید مثل پیغمبر صلی الله علیه و آله از جانب خدا باشد. سلطه برای خداست. وَ اجعَل لی وزیراً مِن أهلی، وزیر، پشت و پناه، کمک کاری از اهلم می خواهم. این نظریه شیعه که آمده امامت را در اهل بیتشان قرار داده، این نظریه، نظریه وراثتی است. شما دعوت پیغمبر صلی الله علیه و آله را وراثتی کردید. حکومت پیغمبر صلی الله علیه و آله را موروثی کردید. مثل سلاطین و پادشاهان که کسی که فوت کرد، بچه او و بچه بچه او می شود جانشین. اولا این خواسته همه انبیا است: وَ اجعَل لی وزیراً مِن أهلی هارونَ أخی برای برادرش خواسته. ذریه انبیا زمینه بسیار خوبی دارند. چون از نسل انبیا هستند. وَ مثَلُ کَلِمَهٍ طیّبهٍ کَشجَرهٍ طَیِّبَهٍ أَصلُهَا ثَابِت وَ فَرۡعُهَا فِی ٱلسَّمَاءِ، تُؤتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینِ بِإِذنِ رَبِّهَا ... این شجره، شجره طیبه است. لذا مقام نبوت جانشینی آن باید در شجره طیبه باشد که شجره انبیا نسل آن ها هستند. لذا می گوید: وَ اجعَل لی وزیراً مِن أهلی هارونَ أخی. هارون در آن زمان است. پس این در زمان حیات اوست. چون بعد از آن فوت کرد. قالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسى، ما خواسته تو را به تو دادیم. یعنی هارون در زمان تو وزیر تو شد. حالا برویم حدیث، همینجا توقف کنیم، نکات آن را استفاده کنیم. أنتَ مِنّی بِمَنزلَهِ هارونَ مِن موسی، حالا بیا این را پیاده کن. وَ اجعَل لی وزیراً مِن أهلی من یک کمک کاری می خواهم. در همین چند موردی که الان ذکر کردم:
۱- اشرح لی صدری. امیرالمؤمنین علیه السلام منشأ سعه صدر رسول خدا صلی الله علیه و آله و شرح صدر رسول خدا صلی الله علیه و آله امیرالمؤمنین علیه السلام است. مگر از همین حدیث منزلت استفاده نمی شود؟ أنتَ مِنّی بِمَنزلَهِ هارونَ مِن موسی
اَنت منّی بمنزله یوشع من موسی الّا انه لا نبی؟
بنده جوابی خدمت شما عرض می کنم، با بیانات گذشته ام جوابش روشن شده باشد.
مهمترین مؤمنی که این جمله انتَ منّی بمنزله هارون من موسی رسیده، برای امیرالمؤمنین علیه السلام همین غزوه تبوک است.
ببینید پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در زمان حیات خود، امیرالمؤمنین علیه السلام را جانشین خودش قرار می دهد. بعنوان وصی خود، بعنوان خلیفه خودش، تو اینجا باش و مردم باید از تو اطاعت کنند. من دارم به غزوه تبوک می روم. خب اگر در اینجا بگوید انت منی بمنزله یوشع که موردی ندارد! یوشع برای بعد از او هست.
هارون در زمان حیات موسی علیه السلام جانشین و قائم مقام او بود؛ این یک.
نکته دوم: نکته ای که قبل تبیین کردم و الان با متمم دوباره عرض می کنم، این هست که حضرت هارون وزیر حضرت موسی علیه السلام بود. در زمان حضرت موسی علیه السلام قائم مقام حضرت موسی علیه السلام بود. در زمان حضرت موسی علیه السلام و بعضی افراد شاید نتوانند این مطلب را هضم کنند که آقا یعنی چه؟ امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وصی و جانشین و خلیفه است. نه، این تعبیر برای زمان حیات آمده؛ لذا آن حدیث انذار عشیره که معروف به قصه دار هست و ذیل آیه وَ اَنذِر عشیرتک الاقربین.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود؛ انّکُم یوءازرنی علی هذاالامر لیکون اخی و وصیی و خلیفتی فیکم خلیفه یعنی الان.
وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام دستشان را بلند کردند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: انت اخی و وصیی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له و نگفته بعد از فوتم اِسمَعوا له الان اسمعوا له و اطیعوا پس علی علیه السلام جانشین و قائم مقام او بود. وزیر او بود در زمان حیاتش.
مثل این که شما الان نگاه کنید خیلی از کشورها هست که رئیس جمهور و قائم مقام دارند. وقتی قائم مقام به کشوری می رود، رئیس جمهور در کشور هست. او ولایتش فعلیت پیدا می کند یا وقتی رئیس جمهور می رود و قائم مقام هست، ولایتش در کشور فعلیت پیدا می کند.
والذی یَدُلُّ علی ذلک. یک شاهد علمی عرض کنم، خوب دقت فرمایید.
قصه یمن را شاید شنیده اید. قصه یمن، شبهه یمن.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله بنابر نقل حالا سنی باشد، روایت صحیح السند هم دارد. حالا تکه هایی عقب جلو بماند که بعضی یک تکه آورده اند و برخی بعد …
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در سال آخر عمر خود، قبل از حجه الوداع برای فتح برخی قبائل مشرکین و معاندین، دو لشکر به یمن فرستاده. یکی به فرماندهی خالد بن ولید و دیگری به فرماندهی امیرالمؤمنین علیه السلام.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله دستور دادند اگر بعد از پیروزی، شما با همدیگر التقاط پیدا کردید، فرماندهی کل با مولا علی علیه السلام است. در آن جنگ هر دو دسته پیروز شدند. با هم التقاء پیدا کردند. یک سری از غنائم را جمع کرده بودند.
در روایت دارد یکی از غنائم را امیرالمؤمنین علیه السلام برای خود برداشت. حالا در برخی روایات هست کنیزی بوده. خوب گوش کنید. می خواهم ثابت کنم علی بن ابیطالب علیه السلام در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله ولایت داشتند. عده ای از معاندان و حسودان و مغرضان پیش خالد آمدند که دیدی چکار کرد؟ موقعیت خوبی است. برویم خبر را به رسول خدا صلی الله علیه و آله بدهیم.
۱- اشْرَحْ لِی صَدْرِی، امیرالمؤمنین علیه السلام منشأ سعه صدر رسول خدا صلی الله علیه و آله و شرح صدر ایشان است. مگر از همین حدیث منزلت استفاده نمی شود؟ اَنت منّی بمنزله هارون من موسی. حد، هارون چه بود؟ وزیر بود. وزارت کمک کار بود. در این جهاتی که ذکر کردم.
شرح صدر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله با امیرالمؤمنین علیه السلام است. «رَبّ اشرح لی صَدری و یَسّر لی امری» تیسیر امور رسول خدا صلی الله علیه و آله با وزارت امیرالمؤمنین علیه السلام است. تسهیل امور حضرت، تنها کسی این مشکلات را هموار می کرد که مثل هارون وزیر است، چه کسی؟ وجود نازنین امیرالمؤمنین علیه السلام.
«وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی» لذا مولا نقش مهمی در تثبیت دعوت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله دارد. «وَاحْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسَانِی» این نهج البلاغه است. این کلام امیرالمؤمنین علیه السلام است. شاید همین «وَاحْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسَانِی» انا مدینه العلم و علی بابها باشد. علی علیه السلام باب مدینه علم پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله است.
مدینه علم پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله با بیان امیرالمؤمنین علیه السلام در جامعه تبیین پیدا کرد. چرا؟
«وَاحْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسَانِی، یَفْقَهُوا قَوْلِی»
اگر می خواهید رسول خدا صلی الله علیه و آله را بشناسید، باید از زبان امیرالمؤمنین علیه السلام بشناسید. و الا نشناختی. به خدا قسم غلو نیست. این حدیث منزلت را ضمیمه آیات کنید. همین است «وَاجْعَلْ لِی وَزِیرًا مِنْ أَهْلِی» یعنی برای همین کار! «هَارُونَ أَخِی، اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی» این پشت من را محکم کند. این شخص هارون … هارون پشت و پناه من است. علی علیه السلام پشت و پناه رسول خدا صلی الله علیه و آله است. علی علیه السلام حدیث منزلت است. «اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی» شما نگاه کنید در جنگ احد رسول خدا صلی الله علیه و آله به چه کسی پناه برد؟ به امیرالمؤمنین علیه السلام پناه برد. امیرالمؤمنین علیه السلام به رسول خدا صلی الله علیه و آله و و رسول خدا صلی الله علیه و آله هم به امیرالمؤمنین علیه السلام پناه برد.
وقتی که جنگ داشت به شکست کشیده می شد، تنها کرّار غیر فرّار که دور رسول خدا صلی الله علیه و آله می گشت و حدود ۶۰ – ۷۰ زخم برداشت، تنها امیرالمؤمنین علیه السلام است.
می رفت یک عده را دور کند، لشکر از آن طرف حمله می کرد تا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را نابود کنند. یا علی؛ بیا از این طرف لشکر آمده. این طرف، آن طرف برو. دور «لافتی اِلا علی لا سیف اِلا ذوالفقار» است. «اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی» چه کسی بود که پشت رسول خدا صلی الله علیه و آله را محکم می کرد؟ غلو نیست. «اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی» علی بن ابیطالب علیه السلام در امر بعثت شریک خدا است. دلیل آن آیه «اَلیَوم اکملتُ لکم دینکم و اتممتُ علیکم نعمتی»، دلیل آن حدیث منزلت، دلیل آن همین آیه «و اَشرِک» او را در امرم شریک قرار بده. لذا جالب است در سال سوم بعثت، وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله این جمعیت را، شیعه و سنی را جمع کرد، این حدیث را نقل کردند و حدیث هم صحیح السند است. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله ۴۰ نفر از نزدیکان را جمع کرده، «فَأَیکمْ یؤَازِرُنِی عَلَى هَذا الْأَمْرِ عَلَى أَنْ یکونَ أَخِی وَ خَلِیفَتِی فِیکم» (یوازرنی از همین وزیر است) چه کسی حاضر است وزیر من شود؟ کیست کمک کار من شود؟ حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام دستشان را بلند کردند. فرمودند: «انت اخی و وصیی و خلیفتی» وصایت پیدا کرد. «یُوازرنی» اشاره داره به آیه «وَاجْعَلْ لِی وَزِیرًا مِنْ أَهْلِی، هَارُونَ أَخِی، اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی، وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی»
عزیزان من، اسلام بی ولایت، نبوت بی ولایت، ناقص است. من نمی گویم. این ها می گویند. آیه ولایت هم همین را می گوید.
«و رضیت لکم الاسلام. اکملت واتمت لکم» اکمال و اتمام به این است. ۲۳ سال پیغمبر صلی الله علیه و آله کاری انجام دهد و بعد یک دعوتی را رها کند، مثل گله ای که بدون چوپان رها شود. انسان های گرگ صفت، دین را نابود و انحراف ایجاد می کنند.
«وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی، کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثِیرًا»
می بینی می خواهد چه بگوید؟ اگر علی علیه السلام نبود، توحید نبود، تسبیح خدا به مشارکت امیرالمؤمنین علیه السلام است. اگر امت اسلامی موحد شدند، قطعا امیرالمؤمنین علیه السلام در این توحید شرکت دارد. «کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثِیرًا وَ نَذْکُرَکَ کَثِیرًا، إِنَّکَ کُنْتَ بِنَا بَصِیرًا، قَالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یَا مُوسَىٰ» موسی خواسته ات را به تو دادیم. نگفت بروید شورا کنید و جانشین مشخص کنید. من به تو خواسته ات را دادم. «قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یَا مُوسَىٰ» از طرف ما به تو مشروعیت داده. پیغمبر صلی الله علیه و آله حکومت مدنی نداشت که آن اقا در کتابش می گوید. پیغمبر صلی الله علیه و آله حکومت مدنی تشکیل داد. بیعت کردند تا حکومتش مشروعیت پیدا کرد. نه، مشروعیت او از جانب خدا بود. خدا این مشروعیت را به او داد.
یک) وزارت که آیات ان نوشته شد
همین نکته را که عرض کردم، شیخ مفید دارد که این قضیه تبوک چه بوده؟ چرا پیغمبر صلی الله علیه و آله اصرار کرد امیرالمؤمنین علیه السلام باشد؟ ببینید شیخ مفید چه می گوید که از خودم چیزی نگفته باشم؟ تفسیر که در کتاب ارشاد شیخ مفید که بحارالانوار هم از آن نقل کرده است، ارشاد جلد یک، صفحه ۱۵۶، بحار جلد ۲۱ صفحه ۲۰۷ و ۲۰۸ از ایشان نقل می کند. خوب دقت کنید. می گوید: «وَ قالَ یا علی فَإِنَّ المَدینَهَ لا تَصلُحُ إلّا بی أو بِکَ» می گوید یا علی؛ اصلاح مدینه یا بدست من است یا بدست تو، مصلحت مدینه این چنین است. پیغمبر صلی الله علیه و آله خباثت نیت اعراب را در قصه تبوک می دانست و این اعراب در مدینه و اطراف و کثیر که از قریش باشد، آن کسانی که پیغمبر صلی الله علیه و آله خونشان را بر زمین ریخت. و پیغمبر صلی الله علیه و آله ترسید وقتی از مدینه دور می شود، این ها بر مدینه حمله کنند. و الی آخر که کلام ایشان است.
دو) طهارت
یکی از آیاتی که به قصه هارون علیه السلام و حضرت موسی علیه السلام اشاره دارد، این است: «وَ أَوْحَیْنَا إِلَىٰ مُوسَىٰ وَ أَخِیهِ أَنْ تَبَوَّآ لِقَوْمِکُمَا بِمِصْرَ بُیُوتًا وَ اجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْله» این اخیه چه کسی است؟ چون موسی علیه السلام و اخیه باید هارون علیه السلام باشد. ما به حضرت موسی علیه السلام وحی کردیم که خانه اش را بیت عبادت قرار دهند. «وَاجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْله» همان خانه ها را هم قبله قرار دهند. خانه ها مسجد باشند. این قصه چیست؟ به چه نکته ای اشاره دارد؟ من باید روایت بخوانم تا خوب درک شود. از امام رضا علیه السلام نقل شد.
در ذیل این روایت برای اهل بیت علیهم السلام اشاره به همین آیه شده، امام رضا علیه السلام می فرماید:
و فی هذه الایه أَوْحَیْنا إِلی مُوسی علیه السلام وَ أَخِیهِ أَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِکُما بِمِصْرَ بُیُوتاً وَ اجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَهً فَفِی هَذِهِ الْآیَهًِْ مَنْزِلَهُ هَارُونَ علیه السلام مِنْ مُوسَی وَ فِیهَا أَیْضاً مَنْزِلَهُ عَلِیٍّ علیه السلام مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله
در چه قسمت؟
وَ مَعَ هَذَا دَلِیلٌ ظَاهِرٌ فِی قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حِینَ قَالَ أَلَا إِنَّ هَذَا الْمَسْجِدَ لَا یَحِلُّ لِجُنُبٍ إِلَّا لِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ
حدیث سد الابواب الا بابه، مسجد فقط برای رسول خدا صلی الله علیه و آله حلال بود که در حال جنب وارد بشوند و امیرالمؤمنین علیه السلام، می گوید دلیلش همین است. پس یکی از نکته های حدیث منزلت این است. پس حضرت موسی علیه السلام و هارون علیه السلام این دو خانه هایشان را مسجد کرده بودند. خب در خانه هم ممکن است انسان جنب شود. فقط برای این دو نفر حلال بود در خانه شان که مسجد بود، بمانند. بعد حضرت می فرماید: این اشاره به همین منزلت علی علیه السلام دارد و سد الابواب الا بابه. یا علی؛ این مسجد حلال نیست؛ الا برای تو و من. این هم دومین آیه.
باز روایت دیگر هم هست که می گذارم، حالا بگذارید بخوانم، حیف است. مقداری دیگر ما مدتی در احادیث اهل سنت کار می کردیم، می گفتیم که اهل بیت علیهم السلام را از روی احادیث سنی ها معرفی کنیم، دیدیم نه ما یک مقداری کوتاهی داشته ایم. حالا اهل بیت علیهم السلام چه گفتند؟ خودشان را چگونه معرفی کردند؟ دیدیم نوری است از این، انواری بر ما افاضه شد با ورود در روایات اهل بیت علیهم السلام که ان شاءالله در این بحث های بعد بیشتر به روایات اهل بیت علیهم السلام اشاره می کنیم. ابن بابویه به سندش از حذیفه نقل کرده؛ راجع به همین قسمت دوم، «إن رجالا یجدون فی أنفسهم فی أن أسکن الله علیاً فی المسجد، والله ما أخرجتهم» بعضی ها تحمل ندارند که من علی علیه السلام را در مسجد گذاشتم ساکن بشود. دیگر همه را بیرون کردم، یعنی در آن حالت حتی جنب «والله ما أخرجتهم ولا أسکنته» من از جانب خودم خارج نکردم آن ها را، علی علیه السلام را ساکن کنم، دیگران را بیرون کنم. بله «أخرجتهم ولا أسکنته، إن الله سبحانه وتعالی، وَأَوْحَیْنَا إِلَىٰ مُوسَىٰ وَأَخِیهِ أَنْ تَبَوَّآ لِقَوْمِکُمَا بِمِصْرَ بُیُوتًا وَاجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَهً وَأَقِیمُوا الصَّلَاهَ ۗ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ» در مصر، در این شهرتان برای قومتان بیوتی قرار بدهید «وَاجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَهً» خانه هایتان قبله شود «و اقیموا الصلاه» در همان خانه مسجد شود. «أمَرَ مُوسَى أنْ لاَ یسْکُنَ مَسْجِدَهُ وَ لاَ ینْکِحَ فیِهِ وَ لاَ یدْخُلَهُ جُنُبٌ إلاَّ هَارُونُ وَذُرِّیَّتُهُ» در آن خانه ها در حال جنب، هیچ کسی نباید باشد الا هارون علیه السلام و ذریه اش و خود ذریه اش که حالا ۱۲ امام می شود. حالا حدیث منزلت را همین جا حضرت چسبانده، این چسباندن حدیث منزلت به این آیه که این روایت در ذیل این آیه آمده، اشاره دارد به همین مسئله طهارت، طهارت ذاتی …
«وَ إن عَلیّاً مِنّی بِمِنْزِلَه هارون مِن موسی وَ هُوَ اخی دون اهْلی؛ وَ لا لاِحَدٍ ان یَنْکِح فیه النِّساءَ إلاّ عَلِی وَ ذُرِّیَّتُه. فَمَن سَاءَه فَهَیهُنَا؛ وَ اشَارَ بَیدِه نَحْو اَلشَّام» هر کس این ها را تحمل ندارد، از ملت اسلام خارج شود. یعنی بلند شوید، از اینجا بیرون بروید.
سه) آیه بعدی استضعاف است
«قَالَ یَا هَارُونُ مَا مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا أَلَّا تَتَّبِعَنِ ۖ أَفَعَصَیْتَ أَمْرِی، قَالَ یَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلَا بِرَأْسِی ۖ إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی» این زبان حال امیرالمؤمنین علیه السلام است، بعد از شهادت رسول خدا صلی الله علیه و آله.
«وَ وَاعَدْنَا مُوسَىٰ ثَلَاثِینَ لَیْلَهً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَهً ۚ وَقَالَ مُوسَىٰ لِأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ»
آیه اخر هم شاهد ماست. بعد از چهل روز که برگشت، دید قوم موسی علیه السلام گوساله پرست شدند. ناراحت شد، دیدید این همه عموم ملت گمراه شدند و اکثر آن ها گوساله پرست شدند. نمی شود که همه را بگیرد و نابود کند. رفت به سراغ برادرش، موهای او را گرفت، حالا شاید کنایه داشته باشد. قَالَ یَا هَارُونُ مَا مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا أَلَّا تَتَّبِعَنِ. تو را چه شد که وقتی دیدی این ها گمراه شدند، به آن ها بگویی از من پیروی کنند؟ «أَفَعَصَیْتَ أَمْرِی» از دستورات من عصیان کردی؟ قَالَ یَا ابْنَ أُمَّ (اینجا معلوم می شود که امی است. نسبت هارون علیه السلام با موسی علیه السلام امی است و ابوینی نیست) یا بن ام لَا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لَا بِرَأْسِی من ترسیدم یک مقدار زور بیاورم، همه متفرق شوند و بهم بریزند. لذا کوتاه آمدم. یک سؤال بسیار بسیار مهم و یک شبهه را جواب بدهم. ببینید همین قصه برای امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از پیغمبر صلی الله علیه و آله تکرار شد. «أنتَ مِنّی بِمَنزلهِ هارونَ مِنْ مُوسی» چه شد؟ آشوبی درست شد، سقیفه تشکیل شد. هر کدام از مهاجرین، انصار، بنی هاشم یک کاندید داشت. عده ای از طرفداران امیرالمؤمنین علیه السلام یک کاندید، حالا بنی هاشم، یک طیف عموم از خودشان یک کاندید. شیعیان مخلص امیرالمؤمنین علیه السلام کاندیدشان مولا امیرالمؤمنین علیه السلام بود. اختلاف شد، سقیفه تشکیل شد، چه درگیری و بزن بزن، سعد ابن عباده را لگد مال کردند. از روی او رفتند، یک درگیری و بازی سیاسی در آوردند. امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از این واقعه سقیفه چه کار کند؟ «وَ کَادُوا یَقْتُلُونَنِی فَلَا تُشْمِتْ بِیَ الْأَعْدَاءَ» هارون علیه السلام گفت نزدیک بود مرا بکشند. جلوی این اعداء مرا شماتت نکن. من مقصر نیستم. خود اینها مقصر هستند. همین قصه برای امیرالمؤمنین علیه السلام تکرار شد. امیرالمؤمنین علیه السلام چه کند؟ چه امتحانی؟ من معتقدم اوج شجاعت امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از واقعه سقیفه است. نسبت به شجاعتی که در قلعه خیبر فتح کرد. اوج شجاعت امیرالمؤمنین علیه السلام اینجا است. برای حفظ وصایای پیغمبر صلی الله علیه و آله دید که بخواهد دست به شمشیر شود، چه می شود؟ حالا ببینید بعضی ها می گویند هارون علیه السلام گفت: «إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی» لذا کوتاه آمدند به خاطر حفظ وحدت و این که تفرقه نشود باید کوتاه آمد. بعضی ها از این آیه اینطور استفاده می کنند. ولی این درست نیست. دقت کنید شکی نیست حضرت هارون علیه السلام قومش را نصیحت کرد. وقتی گوساله پرست شدند، این قدر گفت، اما بیش از این گوش نمی کنند. گفت: «إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کَادُوا یَقْتُلُونَنِی» همان طور که می خواستند امیرالمؤمنین علیه السلام را بِکُشند. وظیفه گفتن است، ما که نمی گوییم از ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام حرف بزنیم، دست به شمشیر و اسلحه شویم و همدیگر را بکشیم. شمشیر زبان مهمتر از شمشیر فیزیکی است. باید با زبان گفت، شمشیر بران و منطق استدلال را باید گفت. همانطور که هارون علیه السلام گفت. این قدر گفت که آخر سر گفت: «وَ کَادُوا یَقْتُلُونَنِی» همان کاری که امیرالمؤمنین علیه السلام کرد. نگویید آقا این بحث ها را کنار بگذارید، مقتدای ما امیرالمؤمنین علیه السلام است. چقدر احتجاجات به حدیث غدیر دارد. روایات صحیح السند خود سنی ها در مورد غدیر دارند. در «مناشده یوم الشوری» استناد به حدیث غدیر کرده، سنی ها هم دارند. بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد، گفت: اوج شجاعت امیرالمؤمنین علیه السلام اینجا است که شجاعت یک مرد شجاع، این است که می تواند دست به شمشیر ببرد اما به خاطر مصالح اسلامی انجام نمی دهد. ولی الان صلاح نیست. «انتَ یا علیُّ بِمَنزِلَهِ الکَعبهِ تُؤتی ولاَتأتی تو»
صوت بخش چهارم
اعوذ بالله من الشیطان الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم
و بِه نَستَعین، اِنه خَیر ناصِر و مُعین وَصَلی الله علی محمد و آله طاهرین و لعنَتُ الله عَلی اَعدائِهم اَجمَعین مِن الان اِلی قیام یَوم الدین
اَللهُم وَ اَنطِقنی بِالهُدی، وَ اَلهِمنِی التقوی
در ادامه بحث کلی که با آقایان در صبح داشتیم، بحث کلی ما تحت عنوان رابطه بین حدیث غدیر و ادله دیگر امامت امیرمؤمنان علی علیه السلام بود. وارد حدیث منزلت شدیم، یک مقداری توضیح دادیم. یک بخش دیگر آن که شاید نو باشد، این هم در یک جلسه ای مختصر برای شما عرض کنم تا جلسه بعد را ان شاءالله وارد حدیث جدید و ارتباط آن با حدیث غدیر شویم.
همانطور که در جلسه گذشته عرض کردم، حدیث منزلت به بیانی که معروف است که شیعه و سنی نقل کرده اند، با این تعبیر است: تشبیه کرده است منزلت حضرت علی علیه السلام را به منزله هارون علیه السلام و موسی علیه السلام. عرض کردم صحیح بخاری دارد و تقریبا همه دارند. متواتر است. کسی در متن این حدیث شک نکرده الا در تعریف لفظی و معنوی که برای آن شده است. گاهی مقدمه آن را جعل کرده اند، گاهی مبتدا، گاهی خبر آن را، أنتَ مِنّی بِمنزلهِ قارونَ مِن موسی، بعضی ها هارون را قارون کردند! بعضی برای آن دوتای اولی آوردند، عمر و ابوبکر مِنّی بِمنزلهِ هارونَ مِن موسی برای آن ها جعل شده. گاهی هم تحریف معنوی شده است که این تحریف معنوی آن را هم اشاره کردیم که اینطور معنا کردند: أنتَ مِنّی بِمنزلهِ هارونَ مِن موسی با آن قصه تبوک که یعنی تو جانشین من بر اهلم هستی. حالا که می روم، اهل خود را به تو می سپارم که این را تفصیلا جواب دادیم و عرض کردیم که حدیث منزلت با این تعبیر أنتَ مِنّی بِمنزلهِ هارونَ مکرر در مواطن مختلف غیر از جنگ تبوک هم درباره امیرالمؤمنین علی علیه السلام رسیده که مرحوم میرحامدحسین هندی رضوان خدا بر او باد، ایشان همه این موارد را ذکر کردند. تنها اختصاص به او ندارد که اهل باشد، در مواطن مختلفی بوده. من یک قسمت بحث را می گذارم چون که هم وقت کم است و هم بحث ها زیاد است. ادامه آن بحث حدیث منزلت هارون و موسی حرف های زیادی دارد. آیات دیگری هست. اُخلُفنی فی قَومی و اَصلِح و لا تَتّبع که اشاره به خلافت دارد و آنچه که در روایات ما آمده درباره این متن از حدیث منزلت، مطالب بسیاری است. باز این را رها می کنم. یک فاز دومی را برای شما شروع می کنم و آن سؤالی که مطرح کردند، واقعا سؤال قابل توجه است. سؤال این بود که شکی نیست در اینکه حضرت هارون علیه السلام در زمان حضرت موسی علیه السلام از دار دنیا رفت. خب ما به این حدیث منزلت برای امامت امیرالمؤمنین علیه السلام و جانشینی او برای بعد از پیغمبر صلی الله علیه و آله استشهاد می کنیم. در حالیکه ما می دانیم وصی و جانشین بلافصل بعد از حضرت موسی علیه السلام یوشع است. چرا پیغمبر صلی الله علیه و آله نفرمود أنتَ مِنّی بِمنزلهِ یوشَع مِن موسی اِلّا انَّهُ لا نبیَّ … ؟ این سؤال است. بنده یک جوابی عرض می کنم خدمت شما، با بیانات گذشته من شاید جواب آن روشن شده باشد.
مهمترین موطنی که این جمله انتَ منّی بمنزله هارون من موسی رسیده، برای امیرالمؤمنین علیه السلام، همین غزوه تبوک است. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در زمان حیات شان امیرالمؤمنین علیه السلام را به عنوان وصی اش، جانشین خود قرار می دهد. به عنوان خلیفه خود. تو باش اینجا و مردم باید از تو اطاعت کنند. من دارم به غزوه تبوک می روم. اگر در اینجا بگوید انت منی بمنزله یوشع که موردی ندارد! یوشع برای بعدش هست.
هارون در زمان حیات پیغمبر موسی علیه السلام وزیر، جانشین و قائم مقام او بود. این یک نکته.
نکته دوم: نکته ای که قبل تبیین کردم و الان با متمم دوباره عرض می کنم، این است که حضرت هارون وزیر و قائم مقام حضرت موسی علیه السلام در زمان حضرت موسی علیه السلام بود. و بعضی افراد شاید نتوانند این مطلب را هضم کنند. که آقا یعنی چه؟ امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وصی و جانشین و خلیفه است. نه؛ این تعبیر برای زمان حیات آمده، لذا ان حدیث «انذار عشیره» که معروف به قصه دار هست و ذیل آیه «وَ اَنذِر عشیرتک الاقربین» پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «فَأَیکمْ یؤَازِرُنِی عَلَى هَذا الْأَمْرِ عَلَى أَنْ یکونَ أَخِی وَ خَلِیفَتِی فِیکمر» خلیفه یعنی الان.
وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام دستشان را بلند کردند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «إِنَّ هَذَا أَخِی وَ وَصِیی وَ خَلِیفَتِی فِیکمْ فَاسْمَعُوا لَهُ»
نگفته بعد از فوت من «اسْمَعُوا لَهُ» الان «فَاسْمَعُوا لَهُ وَأَطِیعُوا» پس علی علیه السلام در زمان حیات پیغمبر صلی الله علیه و آله جانشین و قائم مقام و وزیر پیغمبر صلی الله علیه و آله بود. الان شما نگاه کنید خیلی از کشورها هست که رئیس جمهور و قائم مقام دارند. وقتی قائم مقام به کشوری می رود، رئیس جمهور در این کشور هست. ولایت او فعلیت پیدا می کند یا وقتی رئیس جمهور می رود و قائم مقام هست، ولایتش در کشور فعلیت پیدا می کند. «والذی یَدُلُّ علی ذلک» یک شاهد علمی عرض کنم، خوب دقت فرمایید. قصه و شبهه یمن را شاید شنیده اید. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله بنابر نقل سنی و شیعه روایت صحیح السند هم دارد، حالا یک قسمت هایی عقب جلو بماند که بعضی تکه ای آوردند و برخی … پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در سال آخر عمرشان قبل از حجه الوداع دو لشکر به یمن فرستاده، برای فتح برخی قبائل مشرکین و معاندین، یکی به فرماندهی خالد بن ولید و دیگری به فرماندهی امیرالمؤمنین علیه السلام.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله دستور دادند اگر بعد از پیروزی شما با هم دیگر التقاء پیدا کردید، فرماندهی کل با مولا علی ابن ابیطالب علیه السلام است. در آن جنگ هر دو دسته پیروز شدند، با هم التقاء پیدا کردند. یک سری از غنائم را جمع کرده بودند. در روایت دارد امیرالمؤمنین علیه السلام یکی از غنائم را برای خودش برداشت. حالا در برخی روایات اهل سنت دارد که کنیزی بود، خوب گوش کنید. می خواهم ثابت کنم علی بن ابیطالب علیه السلام در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله ولایت داشتند. عده ای از معاندان و حسودان و مغرضان پیش خالد آمدند که دیدی چکار کرد؟ موقعیت خوبی است، برویم خبر را به رسول خدا صلی الله علیه و آله بدهیم.
سعایت کنیم تا وقتی علی علیه السلام برمی گردد، او را سرکوب کند. گفتند که خوب نقشه کشیده ای، ۴ نفر از کسانی که در لشکر خالد بودند، قبل از اینکه لشکر برسد، سریع به خدمت پیغمبر صلی الله علیه و آله آمدند، روایت الصحیح السند هم دارد. یک قسمتش را احمد دارد و بخاری هم دارد. اما یک قسمت اصلی را که در ذیل آن باشد، بخاری حذف کرده. می گوید: ما مستقیم وارد خانه رسول خدا صلی الله علیه و آله شدیم و روبروی حضرت نشستیم. نفر اول رو کرد به رسول خدا صلی الله علیه و آله و گفت: «یا رسول الله إنّ علیّا فَعلَ کذا و کذا» یا رسول الله؛ علی علیه السلام چنین و چنان کرد. می گوید: «فأعرَضَ عنهُ» پیغمبر صلی الله علیه و آله رویش را برگرداند، هیچ جواب نداد. نفر دوم، نفر سوم، نفر چهارم جواب نداد. پیامبر صلی الله علیه و آله گویا رنگش قرمز شد. سه بار این جمله را فرمود: «مَا تُرِیدُونَ مِنْ عَلِیٍّ» از جان علی علیه السلام چه می خواهید؟ «إِنَّهُ مِنِّی، وَأَنَا مِنْهُ» تا اینجاها را بخاری هم دارد. ذیل آن که اصل کاری است را بخاری حذف کرده و دیگران دارند اما «وَ هوَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعدی» این را که اصل کاری است، ندارد. می گوید: «انَّهُ مِنِّی، وَأَنَا مِنْهُ» کار او، کار من و کار من، کار علی علیه السلام است. «وَ هوَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعدی»
سؤال من این است: در این «وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعدی» این بَعدیت زمانی یا بعدیت رتبه ای است؟ باید رتبی باشد نه زمانی! چرا؟ چون که دارد به آن ها می گوید: ای معاندین، ای معارضین؛ وقتی که من نیستم، در جایی علی علیه السلام هست، رُتبی نیست و من در کنار او نیستم. او ولایت دارد، علی علیه السلام از من دور شده است. جای دیگر رفته، او ولایت فعلی پیدا کرده. هر کاری که کرده، ولایت و حق تصرف داشته. پس اگر بخواهد بگوید بعد از من و بعد از مرگ من، جواب آن ها داده نشده است. پس این بعدیت رتبی است. این برداشت می شود که علی ابن ابیطالب علیه السلام در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و آله اما طولی است. دو تا که با هم هستند، ولایت کلی با رسول خدا صلی الله علیه و آله است، وقتی جدا شدند، او در آن منطقه ولایت دارد. ایشان در این منطقه ولایت دارد. این هم شاهد دیگری برای اثبات این مطلب.
پس تقریبا روشن شد که چرا در آن موقعیت حساس در غزوه تبوک، پیغمبر صلی الله علیه و آله نفرمود یوشع، فرمود هارون. چون هارون زمان حضرت موسی علیه السلام ولایت داشت و پیغمبر صلی الله علیه و آله می خواهد بگوید از او اطاعت کنید. الان که من نمرده ام، باید علی علیه السلام را اطاعت کنید و لذا به هارون من موسی علیه السلام تشبیه کرد. اما …
حالا به سراغ این بخش قضیه بیاییم که شاید یک مطلب نویی در این قسمت برای شما باشد.
شکی نیست که وصی حضرت موسی علیه السلام و جانشین او بعد از او، یوشع است. آیا تشابهی بین این دو نفر هست؟ ایا منزلت این دو هارون و یوشع هم به امیرالمؤمنین علیه السلام و رسول خدا صلی الله علیه و آله تشبیه شده است؟ بله، در برخی از روایات آمده. وجوه تشابه را عرض می کنم که در روایات ما آمده، از آیات و روایات استفاده می کنم. ٢۵ وجه شبه، بین یوشع و امیر مؤمنان علیه السلام هست. همه را با مستند از روایات عرض می کنم. ادامه بحث ما این است.
وجوه شَبه بین حضرت علی علیه السلام و یوشع علیه السلام
روایتی هست؛ این منزلت یوشع و موسی علیه السلام را در آن آورده، آدرس آن اگر خواستید: کتاب الاربعین محمد طاهر قمی شیرازی صفحه ۸۰، این روایت را نقل کرده، به این مضمون که پیغمبر صلی الله علیه و آله خطاب به علی علیه السلام فرمود: «انت منی بمنزله یوشع من موسی»، همین تعبیر از پیغمبر صلی الله علیه و آله را ایشان نقل می کند.
وجوه شبه
۱- جوانمرد پیامبر صلی الله علیه و آله، این یکی از وجوه شَبه
ابن شهر آشوب در مناقب خود این روایت را نقل کرده؛ «وکان فتی موسی یوشع و فتی محمد علی و قال لفتاه آتنا من غدائنا» یک چنین تعبیری دارد: «لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار» این جوانمرد غیرتمندی که جوانمردی کرد و جان خودش را در طبق اخلاص گذاشت، در مثل لیله المبیت و در جنگ های پیغمبر صلی الله علیه و آله پروانه وار دور رسول خدا صلی الله علیه و آله گشت و از او دفاع کرد. این جوانمرد کیست در اسلام؟ علی علیه السلام است. همانطور که «یوشع» فتی حضرت موسی علیه السلام بود. لذا سوره کهف آیه ۶۲ «فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَاهُ» این «جَاوَزَا» منظور موسی علیه السلام و یوشع است نه موسی علیه السلام و هارون.
«فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَاهُ آتِنَا غَدَاءَنَا لَقَدْ لَقِینَا مِنْ سَفَرِنَا هَٰذَا نَصَبًا» ما از این سفر خسته شدیم، غذا را بردار بیاور.
«قَالَ لِفَتَاهُ» این «فتی» کیست؟ «فتی» آن مصاحب است. حضرت موسی علیه السلام بعد از هارون است. کسی که از او جدا نشد، مصاحب واقعی رسول خدا صلی الله علیه و آله امیرالمؤمنین علیه السلام است. این ها می گویند: «فقال لصاحبه» پس مصاحب پیغمبر صلی الله علیه و آله ابوبکر است! نه، در این کتاب امام علی علیه السلام مظلوم تاریخ ثابت کردیم مصاحب واقعی، مصاحب معنوی پیامبر صلی الله علیه و آله که صحبه شرعی داشت نه صحبه لغوی، آن مصاحب امیرالمؤمنین علیه السلام است. به ادله مختلف صحابی واقعی پیغمبر صلی الله علیه و آله که آن اجر و قرب واقعی را داشت، شخص امیرالمؤمنین علیه السلام است. لذا این جمله را سنی ها هم نقل کردند، سنی و شیعی تاریخ طبری دارد، عیون اخبار الرضا دارد که در جنگ احد وقتی که شمشیر امیرالمؤمنین علیه السلام شکست، آن شمشیر ذوالفقار آمد. بین زمین و آسمان جبرئیل ندا داد. «لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار» این فتی چیست؟ لذا جا دارد آقایان در این لغت مقداری کار کنیم. این «فتی» این جوانمردی یوشع نسبت در بحث های بعد، شاید بیشتر روشن شود. این چه جوانمردی یوشع نسبت به موسی علیه السلام که «فتی» این امت هم همان جوانمردی امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله جان فشانی ها را داشت. یکی از جوانمردی هایش همان لیله المبیت است.
«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ» جان خودش را داد. و با خدا معامله کرد. در راه اسلام جان خودش را در طبق اخلاص گذاشت. وقتی از ایشان درخواست کردند، فرمود جان شما در امان هست؟ این جوانمردی است. این «فتی» یعنی ایثار، این چه جوانمردی است، ایثار کرد. «فتی» جوانمردی شاید جوانی سنی نباشد، «فتی» جوانمردی است. «فتی» فتوت است، شاید جوانمردی باشد، نه جوان. مردانگی باید داشته باشد. امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله جوانمردی داشت. حالا بعضی ها اینطور می گویند که شاید هدف این جعل «الصلاهُ خیرٌ من النوم» اشاره به این نکته داشته باشد. می خواهند بگویند «الصلاه خلف رسول الله فی الغار خیر من النوم فی الیله المبیت فی فراش النبی» حالا این یک توجیه بود، و توجیه دیگری هم که کردند، این بود: زمان خلافت دومی، مؤذن اذان گفته، هنوز نیامده، آمد دید هنوز خواب است. گفت چرا خوابیدی؟ «الصلاه خیر من النوم» موقع نماز است، بلند شو. از آن موقع این در اذان آمد، در صبح هم می گویند.
۲- وصایت
نکته جالبی برایتان بگویم که همین امروز من باز به آن متفقن شدم؛ درباره حضرت هارون علیه السلام ما هیچ کجا تعبیر وصایت نداریم. وزارت و خلافت داریم. چون می شود زمان حیات خلیفه و وزیر باشد و تعبیرهایی که جلسه گذشته عرض کردیم. اما فقط برای حضرت یوشع علیه السلام وصایت داریم. چون وصایت به معنای عهد بعد از مرگ است. در قصه دار هم دارد، «إِنَّ هَذَا أَخِی وَ وَصِیی» برای بعد از من «وَ خَلِیفَتِی» برای بعد از زمان حیاتم «فِیکمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَأَطِیعُوا» این تعبیر وصی برای او دارد.
در تفسیر عیاشی دارد؛ جلد ٢، ص ٣۵۶
ان ابی جعفر علیه السلام، واقعا نور است. کلامکم نور، خدا شاهد است از آن موقعی که خودم را وقف کردم که بیایم در کلمات اهل بیت علیهم السلام کار کنم، این احساس نورانیت را در خودم می بینم. قبل از آن این احساس را نداشتم، «کَلَامُکُمْ نُورٌ وَ أَمْرُکُمْ رُشْدٌ وَ وَصِیَّتُکُمُ التَّقْوَی وَ فِعلِکَم الخَیر، وَ … الی آخر»
چرا؟ چون از منبع الله نور السموات و الارض است. لذا کلام خدا، نور است. چون از منبع الله، نور السموات و الارض است. «لَقَد أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً» قرآن نور است. این نور را چه کسی درک کرده؟ اهل بیت علیهم السلام. دلیل آن چیست؟
«لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» مسه، مس باطنی است. به حقیقت قرآن نرسیدند، الا مطهرون. مطهرون چه کسانی هستند؟
«اِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطهیرًا»
کلام امام باقر علیه السلام حضرت فرمود: کانَ وصیُّ موسی بنِ عمران یوشَع بن نون و هوَ فَتاهُ الّذی ذَکَرَهُ اللهُ فی کتابِه. وصیُّ موسی علیه السلام، این تعبیر وصایت دارد. وصی حضرت موسی علیه السلام یوشع است؛ نه هارون. تعبیر وصایت برای اوست. وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله کیست؟ امیرالمؤمنین علیه السلام است که ان شاءالله اگر در این جلسه فرصتی شد و اگر نشد، ادامه آن برای جلسه بعد رابطه بین وصایت و غدیر را ان شاءالله برای شما بعدا عرض خواهم کرد.
۳- سبق در ایمان
والسّابقونَ السّابِقون، اولئکَ المُقرَّبون. سوره واقعه، آیه ۱۰ و ۱۱. سابقون در ایمان چه کسانی هستند؟ جلسه گذشته عرض کردم، اوّلُ مَن آمَنَ اوّلُ مَن اَسلَم امیرالمؤمنین علیه السلام است اما این تجوز است. این مجاز است. علی علیه السلام به این معنا نیست که مسلمان نبوده؛ بعد مسلمان شده یا مؤمن نبوده، بعد مؤمن شده، نه. اوّلُ مَن اَعلَنَ الاسلام، اوّلُ مَن اَعلَنَ الایمان بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله امیرالمؤمنین علی علیه السلام است، اعلان ایشان اولی است. او اول است. پس سبق در ایمان، در این جهت مشارکت دارد. شما نگاه کنید در معجم الکبیر طبرانی این روایت را دارد، السبّاقُ ثلاثه، سابقین ۳ دسته هستند. فَالسّابِقُ إلی موسی یوشع بن نون، سابق به موسی علیه السلام در ایمان یوشع بن نون است. دوم وَ السّابِقُ اِلی عیسی صاحِبِ یاسین وَ السّابِقُ اِلی مُحمدٍ علیّ بن ابیطالب علیه السلام. این هم یک وجه شَبَه در معجم الکبیر طبرانی، جلد ۱۱ صفحه ۷۷.
برویم مورد چهارم؛
۴- اعلمیّت
این روایت را سنّی ها هم نقل کردند، معروف به حدیث سلمان است. در باب وصایت گرچه خواستند، سند این را تضعیف کنند، ما هم مفصل به سند آن پرداختیم، در همان موضوع وصایت. ببینید یکی از وجوه مشابهت بین این دو بزرگوار و دو وصی اعلمیت است. سلمان می گوید خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدم، سَألتُ رسول اللهِ صلی الله علیه و آله مَنْ وَصِیُّکَ مِنْ أُمَّتِکَ؟ ای رسول خدا؛ وصی تو از امت شما کیست؟ فَإِنَّهُ لَمْ یُبْعَثْ نَبِیٌّ إِلاَّ کَانَ لَهُ وَصِیٌّ مِنْ أُمَّتِهِ … البته روایت مفصل است. یک تکه را انداختیم. می گوید پیغمبر صلی الله علیه و آله آن جلسه جواب نداد. رفتم، دوباره آمدم، ادامه دادم و سؤال را تکرار کردم. پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: یا سَلْمَانُ سَأَلْتَنِی عَنْ وَصِیِّی مِنْ أُمَّتِی؟ فَهَلْ تَدْرِی مَنْ کَانَ وَصِیَّ مُوسَى مِنْ أُمَّتِهِ؟ می دانی وصی موسی علیه السلام از امتش چه کسی بود؟ فَقُلْتُ کَانَ وَصِیُّهُ یُوشَعَ بْنَ نُونٍ فَتَاهُ. قَالَ فَهَلْ تَدْرِی لِمَ کَانَ أَوْصَى إِلَیْهِ؟ می دانی برای چه حضرت موسی علیه السلام بر یوشع وصایت کرد؟ فَقُلْتُ اَللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ. قَالَ أَوْصَى إِلَیْهِ لِأَنَّهُ کَانَ أَعْلَمَ أُمَّتِهِ بَعْدَهُ … پس میزان خلافت، اعلمیت است. امیرالمؤمنین علیه السلام شکی نیست. اتفاقُ الکُلّ منَ الکُل است. فرصتی نیست. اگر موقعیتی بشود، برای شما عرض می کنم: امیرالمؤمنین علیه السلام در کلام دیگران اعم از سُنّی و مسیحی ها و مستشرقان چه تعبیر هایی دارند درباره او و نهج البلاغه اش، حتی غدیر. یک فایل آورده ام، اگر فرصتی شود، غدیر در نگاه دیگران. حرف های قشنگی راجع به غدیر دارم، بلوس سلامه مسیحی غدیر را به شعر در آورده است. و نصرا سلهب و دیگران چه تعبیرهای زیبایی درباره غدیر دارند.
سؤال کرد من وصی الموسی؟ چرا یوشع وصی شد؟ چون پیغمبر صلی الله علیه و آله اعلم امت بود، بعد پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: «با وصی أعلم اُمّتی من بعدی علیُّ بن أبی طالب علیه الصلاه والسلام.» آدرس: بحار، جلد ۳۸ صفحه ۱۸
۵- نصب در ۱۸ ذی الحجه بر وصایت، این یکی از وجوه آن است.
همین صحنه غدیر برای جناب یوشع نیز تکرار شد. روز ۱۸ ذی الحجه، یوشع برای امامت و وصایت منصوب شد. آدرس: مناقب ابن شهر اشوب، جلد ۲ صفحه ۲۴۳
تعبیر این است؛ در خطبه الغدیر که ایشان نقل کرده، آمده: «هذا یُوم یوشع» معنای این چیست؟ (مناقب، جلد ۲ صفحه ۲۴۳)
ایشان خطبه غدیر را نقل می کند.
می دانید روز ۱۸ ذی حجه چه روزیست؟ می گوید: «هذا یوم یوشع» معنای این یعنی چه؟ یعنی در این روز بود که یوشع به جانشینی حضرت موسی علیه السلام و وصایت منصوب شد.
۶- برتری
حالا چیزهای جالب تری هست که به آن می رسیم.
این روایت در (ینابیع الموده جلد ۲ صفحه ۲۹۷) این اعلمیت و برتری مطلق، یکی از وجوه تشابه بین این دو وصی، برتری است. نه تنها در خصوص علم، بلکه در همه جهات برتر است.
حضرت یوشع علیه السلام در تمام جهات برتر امتش بود و امیرالمؤمنین علیه السلام هم همینطور است.
عن رسول الله صلی الله علیه و آله: وَ کانَ وصی موسی یوشع و کان افضَل من ترکه بَعده … و انی اوصَیتُ الی علی و هو افضلُ مَن اترکُه من بعدی او برترین کسی است که به جانشینی بعد از خودم می گذارم. این تعبیر، افضلیت برای خود رسول خدا صلی الله علیه و آله در این مواطن مختلف آمده، این مقایسه ها را انجام داده. حالا بر فرض هم انتَ منّی بمنزله یوشع نباشد. همه این ها همین است. انّی بمنزله یوشع دیگر!
در حالی که وجه شَبه ها بیش از هارون است، نسبت به یوشع. حالا می بینید.
۷- لزوم وفای به عهد وصایت
در ذیل آیه ۴٠ شریف سوره بقره «أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ» این روایت از کتاب معانی الاخبار شیخ صدوق آمده، ببینید چه می گوید؟ عن رسول الله صلی الله علیه و آله منظور از وفای بعهد چیست؟ در روایت دارد باید به عهدتان وفا کنید. همان گونه که سفارش کرد به موسی علیه السلام به وفای به عهد نسبت به امتش، نسبت به جانشین و وصی اش.
همین سفارش را رسول خدا صلی الله علیه و آله نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام کرد: وفا کنید به عهدی که ای امت با شما در حق اهل بیتم کردم. ببینید مضمون روایت چیست.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله: لَمّا انزل الله تبارک و تعالی و اوفوا بعهدی اوف بعهدکم (یک قسمت آن را ننوشتم) وَ لقد خرج موسی من الدنیا و عاهد قوم (خرج یعنی هنگام وفات) هنگام وفات حضرت موسی علیه السلام «عاهدَ قومهُ علی الوَفاء لوَصیه» با قومش عهد کرد. نسبت به این وصی وفادار باشید. یوشع بن نون اما «وَ ما وَفَت اُمّهُ» امت وفا نکردند (دوباره یک قسمت را ننوشتم) «وَ لقد رَفع عیسی بن مریم الی السماء عاهد قومه علی الوفاء لوصیه شمعون بن صفا و ما وفت امه» وصی حضرت عیسی علیه السلام چه کسی بود؟ شمعون.
هر پیغمبری هنگام مرگ خود با امتش عهد می بست که به این عهدی که با شما بستم، وفادار باشید.
همین حدیث ثقلین، حدیث عهد است.
إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی ما إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بهما لَنْ تَضلُّوا أبَداً …
نه جلو بروید و نه عقب، همراه این ها باشید. یک جا امام حسن علیه السلام صلح کرد، شما هم باید صلح کنید. امام حسین علیه السلام قیام کرد، شما هم تابعش شوید. نه جلو و نه عقب! همپا و همراه باشید. حالا پیغمبر صلی الله علیه و آله چه می گوید: «وَ إِنِّی مُفَارِقُکُمْ عَنْ قَریبٍ» به زودی من از میان شما خواهم رفت.
«وَ خارِجٌ مِنْ بَیْنِ أَظْهُرِکُمْ، وَ لَقَدْ عَهِدْتُ إِلَی أُمَّتِی علی ابن ابیطَالِبٍ» هر پیغمبری هنگام وفات، با امت عهد می کرد، قرار داد می بست. با شما عهد می بندم اگر می خواهید متابع من باشید، باید علی علیه السلام را متابعت کنید. «وَ لَقَدْ عَهِدْتُ إِلَی أُمَّتِی فی علی ابن ابیطَالِبٍ، وَ إِنَّهَا لَراکِبَهٌ سَنَنَ مَنْ قَبْلَهَا مِنَ اَلْأُمَمِ فِی مُخَالَفَهِ»
می گوید: این امت من، همان سنت های پیشین را دنبال کردند. سنت موسی علیه السلام ، سنت عیسی علیه السلام را متابعت کردند. در چه چیز؟ در مخالفت کردن عهد پیغمبر صلی الله علیه و آله نسبت به وصی اش. پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود «و اِنَهّا» یعنی این امت من «لَراکِبَهٌ سَنَنَ مَنْ قَبْلَهَا مِنَ اَلْأُمَمِ فِی مُخَالَفَهِوَصِیِّی وَ …» این روایت را صحیح بخاری هم دارد. معنای آن با این حل می شود. می گوید پیامبر علیه السلام فرمودند:
«لتتبعن سنن الذین من قبلکم شبرا بشبر و ذراعا بذراع حتى لو دخلوا فی جحر ضب لاتبعتموهم. قلنا یا رسول الله آل یهود و النصارى؟ قال: فمن؟»
شما سنت امت های پیشین را پیروی می کنید، «لتتبعن سنن الذین من قبلکم»
امت من؛ شما سنت های پیشینیان را پیروی خواهید کرد. «شبرا بشبر وذراعا بذراع» هر جا «لو دخلوا فی جحر ضب» اگر آن ها در سوراخ سوسماری رفتند، شما هم می روید. آن ها به انحراف رفتند و دستشان را داخل سوراخ کردند، شما هم می کنید.
قلنا یا رسول الله آل یهود و النصارى؟ قال: فمن؟ منظور یهود و نصارای هستند. فرمود پس آن ها چه کسانی هستند؟ حضرت موسی علیه السلام هنگام مرگش برای وصی اش عهد کرد. با عهد پیغمبر صلی الله علیه و آله مخالفت کردند. حضرت عیسی علیه السلام عهد کرد، مخالفت کردند. «لتتبعن سنن الذین من قبلکم شبرا بشبر وذراعا بذراع»
حدیث را با حدیث شرح کردم. معانی الاخبار صفحه ۳۸۲
۸- آب خوردن از زیر صخره با اعجاز
این قصه دو بار تکرار شد. یکی برای امیرالمؤمنین علیه السلام ، یکی برای یوشع.
معجزه ای شد، لشکر یوشع جایی می رفتند. در بیابان عطش بر آن ها غلبه کرد. حضرت یوشع رفت کنار، سنگی را برداشت، چشمه آب از زیر آن بیرون آمد و همه خوردند. همه آن ها سیراب شدند. حضرت علی علیه السلام هم در جنگ صفین گویا در بازگشت بوده، لشکر ایشان تشنه بودند و گویا همان سنگ هم باشد، سنگ را بر می دارد، از زیر آن چشمه ای بیرون می زند و می خورد. این در روایات ما آمده، یک اعجاز است. روایت آن را برایتان بخوانم، بحار جلد ۱۰ ص ۶۷ تا ۶۹ . این همانطور که عرض کردم، در بازگشت از صفین است.
معروف به حدیث دیرانی است. دیرانی همان صاحب الدیر مسیحی است. جالب این است به سند آن، عمن قاتل یوشع ابن نون این دیرانی مسیحی سند دارد. تا یوشع ابن نون می گوید من اصلا آمدم در کنار این صخره، چرا؟ شنیدم با سند که حضرت یوشع این سنگ را برداشت. نشانه وصایت او بود. اعجاز است و به من خبر رسیده که پیغمبر آخرالزمان که می آید، وصی او همین سنگ را بلند می کند و زیر این سنگ، چشمه آبی جوشان خواهد شد. لذا این دیرانی مسیحی آمده در این جاها خیمه ای زده، به انتظار وصی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نشسته تا در جنگ صفین می بیند که امیرالمؤمنین علیه السلام این را بلند کرد، به پیامبر و وصی او ایمان می آورد.
می گوید: به سندش «من قاتل مع یوشع ابن نون وصی موسی حین توجه فقاتل الجبارین بعد موسی باربعین السنه» یوشع بعد از حضرت موسی علیه السلام ۴۰ سال با جبارین جنگید. «انه مر بهذا المکان» گذر یوشع به همین دیر افتاد. «انه مر بهذا المکان و اصحابه عطشوا وشکو الیه العطش» ، همه تشنه شدند و پیش او از عطش شکوه آوردند. «فقال ان بقربکم عینا» نزدیک شما چشمه ای است. «فنزلت من الجنه»، این چشمه بهشتی است. «استخرجها آدم»، آدم علیه السلام این چشمه را استخراج کرده «فقام الیها یوشع ابن نون فنزع صخره» این صخره را برداشت، «ثم شرب و شرب اصحابه و سقه» همه سیراب شدند. پس این چشمه مال چه کسی است؟ آدم علیه السلام ایجاد کرده، سنگ آن را گذاشتند. از آدم علیه السلام تا اینکه زمان یوشع، او این سنگ را برداشته و از این چشمه استفاده کرده «و فشرب من کل» تا گذشت، گذشت … حالا گوش کنید «ثم قلب صخره» این سنگ دوباره به آن چشمه برگشت. «و قال لاصحابه»، یوشع به اصحابش گفت: «لا یغلبها الا نبی او وصی نبی» این آقای دیرانی به سندش از یوشع نقل می کند که یوشع گفت: این سنگ را از این جا دیگر برنمی دارد، الا نبی یا وصی نبی. این می گوید من آمدم در کنار این صخره دیری زدم، ببینم هر کس این را برداشت، معلوم می شود او نبی است یا وصی نبی. می گوید: «فتخلف نفرمن اصحاب یوشع بعد ما مضی»، یک عده از اصحاب یوشع بعد از این که یوشع گذر کرد، گفتند برگردیم، ببینیم این چشمه کجا بود. علامت بگذاریم که مثلا دوباره برگردیم. دیگر چشمه را پیدا نکردند. «فجهدوا علی جهد فلم یجدوا و ان ما بنا هذا الدیر علی هذه العین» دیرانی می گوید: این خانه را، این دیر را، من به خاطر همین چشمه انتخاب کردم، ببینم چه کسی می آید از اینجا رد شود. می دانم این جاها است. کدام سنگ است؟ چه کسی بر می دارد که بفهمم او پیغمبر است یا وصی، به او ایمان بیاورم. «و انما بنا هذا الدیر بنی هذا الدیر علی هذا العین چشمه و علی هذالبرکتها و علی برکتها طلیعه ها فعلمتم ان حین استخرجتها» من یقین پیدا کردم وقتی این سنگ و این صخره را برداشتی و آب آشامیدی، فهمیدم که تو یا نبی هستی یا وصی نبی. پس این هم یک وجوه شَبه.
برویم سراغ مورد بعدی
۹- موقف در قیامت
این روایت را قاضی نعمان مغربی در کتاب شرح الاخبار خود، جلد ۲ ص ۴۷۳ نقل می کند:
عن رسول الله صلی الله علیه و آله که پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: «انی ختمت النبیین» من خاتم الانبیا هستم «و انک یا علی ختمت الوصیین و ان حقنا علی الله عز و جل ان لا یقف موسی ابن عمران موقفا یوم القیامه الا وقف معه وصیه یوشع ابن نون» پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: روز قیامت هر کجا که در هر موقفی که موسی بن عمران هست، در کنارش یوشع بن نون در همان موقف و در همان درجه است. حالا علی علیه السلام چه؟ بعد می گوید که «و انی واقف وقف معی و مسئول و تسئل معی» من هم در روز قیامت در هر موقفی که هستم، تو در همان موقف با من هستی. «انفسنا وانفسکم» اگر «نفسک نفسی» یک شعر آورده بودم، برایتان بخوانم که فقط ه آخرش
اگر نفسک نفسی، حدیث نبویه
بی صلی علی، نام علی بی ادبیه
اللهم صل علی محمد و آل محمد
لذا هر موقع که اسم امیرالمؤمنین علیه السلام می آید، باید صلوات بفرستیم: اللهم صل علی محمد و آل محمد. به دلیل نفسک نفسی، به دلیل انفسنا و انفسکم. درست شد. نفسک نفسی، دمک دمی، لحمک لحمی و الایمان مخالط لحمک و دمک کما خالط لحمی و دمی و انت علی الحوض خلیفتی …
برای تنوع قصه ای را برایتان بگویم.
یکی از شاگردان علامه امینی رضوان الله تعالی خطیب جنوبی و خوزستانی بود. در کتابخود نقل می کند. می گوید: من خطیب ذاکر اهل بیت علیهم السلام بودم. شبی از شب ها خواب دیدم در عالم رویا حوض کوثر را، شلوغ! امیرالمؤمنین علیه السلام، ساقی کوثر آن بالا ایستاده و شیعیانشان هرکدام یک قدح بر می دارند، از آن آب حوض کوثر می آشامند. شلوغ! ناظر امیر مؤمنان علیه السلام است و اجازه می دهد آن کسانی که در مسیرش نبودند، طرد می کرد. گفت من از کنار داشتم نظاره می کردم، از دور دیدم استادم علامه امینی دارند می آید. نزدیک که شد، حضرت تمام توجه شان به علامه امینی شد. آمد جلو، خود حضرت یک قدحی برداشت و کاسه آب به علامه امینی تعارف کرد. به من برخورد! من آمدم جمعیت را کنار بزنم، بروم سر حوض، شلوغ، ازدحام، به من برخورد. گفتم: یا علی؛ ما هم ذاکر شما بودیم. به او یک نظر دیگری کردی! حضرت فرمود الغدیر غدیر است. آن الغدیری که برای ما نوشت، این غدیر به جای آن الغدیر. شنیدم یکی از آقایانی که اهل تألیف زیاد است، یکی از آقایان برای خودم در مکه یا مدینه نقل می کرد؛ از یکی از مؤلفان بنام معروف که کمتر در رابطه با ولایت کارکرده بود و بیشتر در فلسفه و عرفان و از این چیزها کتاب و تألیفات داشت. گفت اواخر عمرم یکشب علامه را در خواب دیدم. گفتم آن جا چه چیزی به درد می خورد؟ گفت برای علی علیه السلام چه کردی؟ برای امیرالمؤمنین علیه السلام چه کردی؟ گفت از خواب بیدار شدم، همان موقع گفتم یک کاری، یک اثر ماندگاری خودم به نام امیرمؤمنان علیه السلام داشته باشم. ما که اعتقادمان است. این هم موقف در قیامت. آدرس را برایتان عرض کردم.
۱۰- پیروی از وصی
حدیث فرقه ناجیه را همه شنیده اند، پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: امت حضرت موسی علیه السلام بعد از او هفتاد و یک فرقه شدند. همه اهل ضلالت هستند، الا یک فرقه. این روایت را در کتاب سلیم دارد. کتاب سلیم، جلد ٢ تحقیق آقای انصاری حفظ الله تعالی، ص ٩١٣ و ٩١۴ . چون مسلسل است. به این مضمون دارد؛ قوم حضرت موسی علیه السلام متفرق شدند. یک فرقه آن ها اهل نجات، آن فرقه ای که تابع وصی موسی علیه السلام یعنی یوشع شدند. قوم عیسی علیه السلامهفتاد و دو فرقه، یک فرقه اهل نجات شدند. بقیه اهل نار هستند. یعنی ان کسانی که تابع وصی عیسی علیه السلام شدند، شمعون قوم من بعد از من هفتاد و سه فرقه می شوند، یک فرقه شان نجات پیدا می کنند. آن کسانی که پیروی وصی من علی ابن ابیطالب علیه السلام شدند.
آدرس: کتاب سُلیم، جلد ٢
۱۱- نشان دادن نشانه ها، نشانه های امامت و خلافت
شیخ مفید به سند خود از یکی از اصحاب امیر مؤمنان علی علیه السلام این قصه را نقل می کند، در کتاب الاختصاص شیخ مفید، ص ٣٢۶ ، و همچنین بحارالانوار، جلد ۴١ ص ٢۵٣
می گوید: «ان نفر من اصحابه» عده ای از اصحاب مولا امیرالمؤمنین علیه السلام، قالوا یا امیرالمؤمنین؛ ان وصی موسی کان یریه علی النار بعد موسی علیه السلام
می گوید: «إن نفرا من أصحابه» عده ای از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام «قالوا: یا أمیر المؤمنین إن وصی موسى کان یریهم العلامات بعد موسى» عده ای از اصحاب امیرالمؤمنین علی علیه السلام که مغرض یا ضعیف العقیده بودند و پی به حقیقت ایشان نبرده بودند، گفتند: یا علی؛ تو می گویی من وصی پیامبر صلی الله علیه و آله هستم. یوشع بعد از حضرت موسی علیه السلام نشانه هایی برای وصایت نشان داد. تو چه نشانه ای داری؟ «إن نفرا» من أصحابه قالوا: یا أمیر المؤمنین إن وصی موسى کان یریهم العلامات بعد موسى وإن وصی عیسى کان یریهم العلامات بعد عیسى فلو أریتنا؟ تو هم یک چیزی به ما نشان بده، ما هم به حقانیت تو بعنوان وصایت یقین پیدا می کنیم. «فقال: لا تقرون» شما اقرار نمی کنید. گرچه به یقین هم برسید ولی شما به زبان نمی آورید. «فألحّوا علیه» اصرار کردند یک چیزی به ما نشان بده. «فأخذ بید تسعه» ٩ نفر آن ها را گرفت و با خودش برد. «و خرج بهم قبل أبیات الهجریین حتى أشرف على السبخه» به یک شنزار و ریگزاری رفت «فتکلم بکلام خفی» آهسته در بیابان صحبتی کرد. «ثمّ قال: بیدیه اکشفی غطاءک» پرده را از چشمت بردار (یک صحبتی کرد، گویا یکی حاضر شد، آن ها نمی دیدند) فقط امیرالمؤمنین علیه السلام می دیدند. حضرت فرمود آن پرده را از خودت بردار. «اکشفی غطاءک، فإذا کل ما وصف الله فی الجنه نصب أعینهم مع روحها و زهرتها» همه بهشتیان را با روحشان و خصوصیات سیمایشان دیدند. «نصب أعینهم مع روحها وزهرتهافرجع منهم أربعه یقولون: سحراً سحراً» چهار نفر برگشتند، گفتند: این سحر و علی علیه السلام جادو کرده که به ما نشان داده. چند نفر هم ثابت قدم ماندند. «و ثبت رجل منهم بذلک ما شاءالله»
۱۲- رَدّ شمس: قصه رد شمس خورشید بازگشتن
تنها وصی پیغمبری و تنها کسی که خورشید به او برگشت به غیر از امیرالمؤمنین علیه السلام، یوشع است. این را ابن ابی الحدید هم به شعر در آورده.
یامن له ردت زکاهء و لم یفز
ببظیرها من قبل الا یو شع
این سبع علویات را ببینید. هفت قصیده در مدح امیرالمؤمنین علیه السلام دارد. یکی از قصیده هایش بسیار زیباست.
خدا حفظ کند آقای حکیمی این را ترجمه کرده، در ادبیات و تعهد در اسلام آورده. هم خود شعر و هم ترجمه آن را، خیلی زیباست. به مطلع آن توجه کنید.
قد قلت للبرق الذی شق الدجی
فکان زنجیا هناک یجدع نمک
یا برق ان جنت الغری فقل له:
اتراک تعلم من بارضک مودع
تشبیه قشنگی است.
می گوید یک موقعی شب بود، نگاه به آسمان ها می کردم. شب تاریک، برقی جلوی چشمم زد. دیدید وقتی یک سنگ آسمانی عبور می کند، صفحه سیاه آسمان را می شکافد. از مقابل من عبور کرد و تشبیه می کنند به یک سیاهپوست که می خندد. یک سفیدی پیدا می شود.
«قد قلت للبرق الذی شق الدجی»
این تاریکی را منشق کرد و شکافت
«فکان زنجیا هناک یجدع نمک»
می خندد. چطور می شود؟ به او گفتم
«یا برق ان جنت الغری فقل له»
اگر گذرت از قری و از نجف افتاد، به آن سر زمین نجف خطاب کن
«اتراک تعلم من بارضک مودع»
می دانی که چه کسی اینجا دفن است؟ آن وقت می گوید:
فیک ابن عمران الکلیم و بعده
عیسی یقفیه و احمد یتبع
بل فیک نور الله جل جلاله
لذوی البصائر یستشف و یلمع
فیک الامام المرتضی فیک ال
وصی المجتبی فیک البطین
می گوید تا اینجا می رسد.
یامن له ردت زکاهء و لم یفز
ببظیرها من قبل الا یو شع
روایت هم دارد.
این که برای یوشع خورشید برگشت، احمد ابن حنبل در مسند خود، جلد ۳ ص ۲۱۴ هم دارد.
در روایات شیعه هم دارد، بحار، جلد ۱۳ ص ۳۷۴
صوت بخش پنجم
جهت دانلود صوت های این جلسه، از قسمت دانلود فایل استفاده نمایید.
پسورد فایل : گزارش خرابی لینک
دیدگاهتان را بنویسید