کارگاه آموزشی شماره ۱۰۸ – آموزش اجرای جشن میز و غرفه

صوت کامل کارگاه:
بسم الله الرحمن الرحیم
ربِّ اشرَح لی صَدری وَ یَسِّرلی امری وَ احلُل عُقدَهً مِن لسانی یَفقَهوا قَولی وَ اُفَوّضُ اَمری اِلی الله اِنَّ اللهَ بَصیر بِالعِباد
اَللهُمّ عَجّل لِوَلیّکَ الفَرَج
هدف از برگزاری برنامه ترکیبی میز و غرفه:
هدف این است که بتوانیم از یک موضوعی که وجدانی مردم است و درک خوبی می توانند از آن داشته باشند، پلی زده و آنها را متذکر کنیم به وجود نازنین امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و حالا این که چرا ترکیب میز و غرفه را انجام می دهیم؟ چرا به تنهایی غرفه نمی گیریم؟ اگر ما بخواهیم کل بحث را درغرفه ببندیم، به اضافه این که پذیرایی مردم هم بخواهد داخل همان غرفه انجام شود، باعث می شود که این پذیرایی تمرکز هم مخاطب و هم مجری را به هم بزند و غرفه از آن حالت سنگینی خودش خارج شود. برای همین ما میزها را در نظر می گیریم که هم آنجا پذیرایی را از مردم داشته باشیم که بتوانند پذیرایی خود را راحت تر میل کنند، بدون آن که فکرشان درگیر جایی دیگر باشد و هم این که یکی از عوامل خود ما بیاید آنجا و با افراد ارتباط اولیه برقرار نماید و خیلی صمیمی خوشامدی بگوید و سؤالاتی کلی در مورد سناریویی که قرار است پرزنت شوند را در ذهن آنها ایجاد کند. به شیوه ای که علامت سؤالی در ذهن مخاطب ایجاد شود که قرار است در آن غرفه به من چه بگویند؟ باید با این سؤال ها بتوانیم جذابیتی برای آنان ایجاد کنیم. پس در نتیجه ما هم پذیرایی را از محیط اصلی ارائه مطلب خارج کردیم و هم این که صمیمیت اولیه ای ایجاد کردیم، به اضافه ایجاد سؤالی در ذهن مخاطب که حالا قرار است در آن غرفه چه بگذرد.
تفاوت بین برنامه میزی و این برنامه ترکیبی
۱- روی میز و برنامه های میزی چلنج بیشتری با مخاطب داریم. مخاطب می تواند خلاصه ما را به جاهایی که نباید ببرد، ببرد. موضوع بعدی این است که زمان بندی برنامه میز مقداری سخت تر است. چون مخاطب در آن نقشی دارد و ممکن است مخاطبی مدام سؤال مطرح کند و به جای این که میز بخواهد ۱۲ دقیقه طول بکشد، تا ۲۵ یا ۳۰ دقیقه به طول انجامد و این در جایی که ما با جمعیت زیادی روبرو هستیم، میز نمی تواند پاسخگو باشد. مثلاً خود ما در تهران در پارک آب و آتش که یکی از پر مخاطب ترین پارک های تهران است، دیدیم واقعاً برنامه میز جوابگو نیست. باید برنامه ای باشد که زمان آن دست خودمان باشد و مخاطب نتواند برای ما تعیین تکلیف کند. آن هم در زمان شلوغی!
۲- بعضی مکان ها، افرادی که متصدی آن جا هستند و بالاخره ما هر جا باید مجوز کار را بگیریم و وارد شویم، تمایلی ندارند که ما چلنج زیادی با مخاطب داشته باشیم. به این خاطر می آییم و از آن حالتی که روی میزها بوده و خیلی مخاطب تعیین کننده می باشد، کنار می گذاریم و به سمت برنامه غرفه ای می رویم.
۳- کسی که می خواهد فقط میز اجرا کند، باید سطح علمی خیلی قوی داشته باشد. می خواهیم فقط جشن میزی بگیریم. همه مطلب قرار است پای میز به مخاطب منتقل شود. به نظر من باید سطح علمی خیلی بالایی داشته باشد. بعضا این مورد را در نظر نمی گیرند. ولی کسی که می خواهد غرفه را اجرا کند، سطح علمی بالایی لازم ندارد. فقط باید فن بیان بهتری داشته باشد.
البته میز صمیمیت بیشتری دارد، ولی این نقایصی که گفتم، بعضی جاها دارد و ناچار هستیم که میز را بگذاریم کنار و برنامه را به این صورتی که حالا امروز در خدمت تان هستیم اجرا کنیم.
ویژگی های فضا برای اجرای ترکیبی
فضا باید به نوعی باشد که ما بتوانیم قسمتی را به صورت غیر محصور داشته باشیم، اگر در پارک است، به صورتی باشد که این میزها جلوه و دیدی داشته باشد و جذابیت بصری ایجاد نماید. فلذا میزها را در آنجا قرار بدهیم و فضای بسته ای هم برای غرفه داشته باشیم که تجربه نشان داده که بهتر است به صورتی باشد که اگر دو غرفه موازی داشته باشیم، در جاهای شلوغ جوابگو باشد که وقتی به تناوب دعوت می شوند و پای میزها می نشینند، یک غرفه پر شود. بعد سری بعد به غرفه بعد بروند. چون معمولا آن پذیرایی و آن صحبت های اولیه پای میز، نهایتا می خواهیم ۷-۸ دقیقه طول بکشد ولی مطلب غرفه نزدیک ۲۰ دقیقه طول بکشد. بخاطر این بهتر است که جوری فضا تعبیه شود که دو غرفه موازی هم داشته باشیم که داخل هر غرفه هم ۳۰، ۴۰ یا نهایتا ۵۰ صندلی باشد. معمولا بیش از این دیگر نمی شود آن ارتباط بصری خوب را با مخاطب برقرار کرد. در اینطور مراسم ها، تعداد صندلی های داخل غرفه، حداکثر باید ۵۰ و حداقل هم به نظرم باید ۲۰-۲۵ تا باشد.
مبحث دعوت و پذیرایی
مطابق بقیه برنامه ها باید عواملی را داشته باشیم که بروند در سطح عموم و کار دعوت را با استفاده از کارت دعوت انجام دهند. که ترجیحا کارت دعوت باید طوری باشد که المان مذهبی در آن باید طوری بولد باشد تا بیشتر برای مردم علامت سؤال ایجاد کند.
نمونه ای هم که سال گذشته روی آن کار کردیم را داخل گروه ارسال می کنم که نمونه کارت را هم داشته باشید و خیلی محترمانه است و این که اشاره ای شود به اینکه خیلی نمی خواهیم وقت تان را بگیریم. نهایتا بیست و پنج دقیقه تا نیم ساعت. بعضا دیده شده که بعضی ها می گویند ده دقیقه یک ربع بیشتر وقت تان را نمی گیریم. بعد می آیند و عملا برنامه نیم ساعت طول می کشد و مخاطب ناراضی می شود از اینکه اول با دروغ دعوتش کردند. بهتر است از اول بگوییم می خواهیم بیست دقیقه تا نیم ساعت وقت تان را بگیریم و به این صورت دعوت شان کنیم.
پذیرایی و اجرای مجری میز
حالا هر برنامه ای با توجه به بودجه ای که دارد، آن پذیرایی را که در نظر گرفته، انجام می دهد. عامل پذیرایی باید سر میزها بیاید و پذیرایی را انجام دهد. می تواند یک شربت ساده باشد یا هر برنامه دیگر که بستگی به بودجه دارد. می تواند پذیرایی خیلی شیک تری هم باشد ولی پذیرایی ای باشد که آن پذیرایی را در ۴-۵ دقیقه میل کنند و طوری نباشد که آمده نشسته پای میز و یک ربعی بخواهد درگیر پذیرایی اش باشد. خیلی مفصل نه ولی آبرومند باشد. ترجیحا به این صورت باشد، بهتر است. بعد از این که پذیرایی انجام شد و مجری میز هم آمد و آن مطلب را که قرار است گفته شود را بیان کرد، مجری میز باید نقش تور لیدر را داشته باشد. ابتدا باید با مخاطبی که آمده، ارتباط برقرار کند تا در غرفه همراهی کند. تجربه نشان داده که اگر مجری میز این کار را نکند و بخواهند بر عهده مدیر سالن بگذارند، تعدادی از مخاطب ها از دست می روند. بهترین کار این است که آن مجری، میز مخاطبی را که به او تحویل دادند، خودش تحویل غرفه بدهد و نقش هرکسی بالاخره در این کار مشخص است. مدیر سالن باید حواسش هم به میزها باشد، هم به غرفه. یک جا شاید لازم باشد اشاره ای به مجری غرفه داشته باشد که کار را سریع تر تمام کند و جایی باید حواسش به میز باشد که احیانا آن مجری میز دچار چالش نشده باشد. خلاصه کسی باشد که حواسش به نظم همه جا باشد.
کسی که مسئول پذیرایی است، باید نهایتا بعد از یک دقیقه که فرد پای میز نشسته، بتواند پذیرایی را برساند. همیشه پذیرایی را به تعداد آماده داشته باشید.
اجرای غرفه
باید دو نفر داخل غرفه باشند. یکی مجری اصلی و یکی هم کمکی او برای اجرای وکال باشد. شاید بعضی مواقع بتوانیم معرفی اولیه غرفه را هم به مجری کمکی واگذار کنیم. باید یک نفر کنار مجری اصلی ما حتما داخل غرفه باشد که این نفر هم می تواند معرفی را انجام دهد، هم برای وکال باشد و هم این که حواسش باشد وقتی برنامه می خواهد شروع شود و می خواهند به تدریج غرفه را پر کنند، مخاطبی که آمده، غرفه را قبل از شروع برنامه ترک نکند و یک نفر هم باید مجری غرفه ما باشد که بتواند فن بیان خوبی داشته باشد و بتواند ارتباط را با مخاطب برقرار کند.
توضیح میز
کلیت متن ها باید یک خط سیر داشته باشد.
اول متن مطالبی بیان شود که روزمره مردم باشد و مردم بتوانند با آنها ارتباط برقرار کنند. اینطور نباشد که وقتی در مکان عمومی کاری را برگزار می کنیم، بخواهیم از اول یک جلوه مذهبی به کار بدهیم. برای این که می دانید جامعه ما و جامعه هدف ما افرادی هستند که شاید از آن حالت سنتی این بحث های دینی فراری باشند. ما باید با چیزی که مردم بتوانند راحت با آن ارتباط برقرار کنند، بحث مان را شروع کنیم. مثلا فرض کنید در سناریویی که امشب مد نظر داریم، می آییم از یک بعد روان شناسی، زندگی خوب، چیزی که مردم دنبال آن هستند، شروع می کنیم. یا مثلا یک سناریوی دیگر، سناریوی میزی که چند شب پیش توسط دوستان بیان شده بود. سناریوی آدرس، از قضیه آدرس پرسیدن شروع می کنیم. این یک کلیت است که باید در متن ها در نظر داشت. شاید یک زمان بخواهیم خودمان متنی را بنویسیم. این را در نظر بگیریم که از چیزی شروع کنیم که مردم طالب شنیدن آن باشند و با آن ارتباط برقرار کنند.
روزمره شان باشد. تجربه نشان داده اینگونه متن ها جذب بهتری می تواند داشته باشد. هدف ما تذکر است. به نظر من از این راه بهتر می توانیم به تذکر برسیم تا این که بیاییم با برنامه هایی با ظاهر سنتی عمل کنیم.
بعد از این که افراد می آیند و پای میز می نشینند، مجری می آید و بعد از خوشامد و تبریک عید، تذکراتی را باید حتما اول عنوان کند. برای مثال: این را باید بیان کند که این یک جمع دوستانه است تا ما را به جایی وابسته ندانند. بعد بیان بکند که ما دوست داریم این مراسم را با شکل جدیدی برگزار کنیم.
و حتما متذکر این نکته شود که بگوید هر جای داخل غرفه ابهامی داشتید، اجازه دهید برنامه روند خودش را طی کند. سؤال تان را نگهدارید، جایی یادداشت کنید، در انتها از اساتیدی که مسئول پرسش و پاسخ هستند، بپرسید. حتما یک جایی برای پاسخگویی در نظر بگیریم که قاعدتا از اساتید و بزرگوارانی که سطح علمی بالایی دارند، بهره بگیریم. این آیتم ها اول باید توسط مجری بیان شود. خیلی صمیمی و راحت این مطالب را بگوید و برای آن سناریو این سؤالات را بپرسد!
۱- شما چقدر احساس خوشبختی می کنید؟ (از هرکدام از افرادی که پایین میز هستند، این سؤال را می پرسد.)
۲- اگر بخواهید به این میزان خوشبختی در زندگی تان از صفر تا صد نمره دهید، چه نمره ای می دهید؟ (از چند نفر این صفر تا صد را بگیرد، با توجه به افراد، آن کسانی که نمره کمتری به خودشان دادند را دوباره مخاطب قرار دهید.)
۳- به نظر شما چه چیزی لازم و چه چیزی کم دارید؟ که نمره شما بالاتر بیاید و به صد برسید؟
(پاسخ هرکدام را می گیرد و این ارتباط حدود ۴ تا ۵ دقیقه به طول بیانجامد)
در ادامه می گوییم: اتفاقا در غرفه ای که داریم، می خواهیم درباره همین موضوع صحبت کنیم. می خواهیم بدانیم ما به چه چیزهایی نیاز داریم تا به نمره صد برسیم؟ به بالاترین نمره ای که می خواهیم به آن برسیم. سپس مخاطب را تا غرفه همراهی می کنند و مجدد تأکید می کنم که مجری میز حتما باید نقش تور لیدر را داشته باشد و مخاطب خودش را تا غرفه همراهی کند که این مخاطب نرود و حتما تا آخر بماند. چون اصل مطلب در غرفه به مخاطب داده می شود.
توضیح غرفه
خیلی وقت ها قصه ما هم مثل همین مرد کنار ساحل است. به قول معروف آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم، یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم. زندگی خوب به چه می گوییم؟ باید تمام چک لیست آرزو هایمان تیک بخورد تا از زندگی راضی شویم؟ یا نه
می توانیم خوب باشیم و از زندگی لذت ببریم. در کنارش هم فکر آرزوهایمان باشیم و برای رسیدن به آنها تلاش کنیم. شاید حواس ما نیست.
به تک تک من و شما آن وعده رویایی داده شده، نگران زندگی خوب نباش!
آن با من! چه کسی این حرف را زده؟ یک مقدار دقت کنیم. به دور و بر نگاه کنیم. به این جهان از اول تاریخ تا امروز؛ خالق این عالم خدا، این جهان را طوری طراحی کرده که من و شما را به هدف مان برساند. همه اتفاقاتی که در این عالم افتاده، برای همین است و این خداست که به ما گفته زندگی خوبت با من، تو خودت را به من بسپار، حرف مرا گوش کن. من کاری می کنم که نمره ۱۰۰ به زندگیت بدهی. خدا هیچ وقت با ما شوخی و تعارف نکرده! قول خدا هیچ وقت نسیه نیست. نقد نقد است. مانند حقیقت است. اگر وعده داده، انجام می دهد. وقتی گفته فلان کار را انجام بدهی، نتیجه اش را می بینی، فقط کافیست به او اعتماد و از او اطاعت کنیم تا دست پر شویم. وقتی خدا گفته من زندگی خوب را برایت فراهم می کنم، صحبتش مربوط به یک لذت گذرا نیست. از خدا باید توقع کار خدایی داشت، زندگی خوب خدا یعنی زندگی خوبی که جاودانه است و محدود نیست. ما با دست خالی به این دنیا آمده ایم. دنیایی پر از ناشناخته ها، پر از پیچ و خم. ابزاری هم برای حرکت و رسیدن به خواسته هایمان نداشتیم، ولی خدا از همان اول برای هر کدام از خواسته هایمان یک نقشه و راهنما هم قرار داده است. خدا گفته: می خواهی خوب زندگی کنی؟ من راه درست را به تو نشان می دهم. خطرات راه غلط را هم به تو گوشزد می کنم. امّا! امّا! نهایتاً انتخاب با خود تو است. اجباری در کار نیست! این کلمه را خیلی شنیده ایم، «به خدا توکل کن»، یعنی چه کار کنیم؟ چه کسی وکیل می گیرد؟ آن کسی که در یک کاری وارد نیست، درست است؟ خُب، حالا وکیل چه کار می کند؟ هر چیزی که آن وکیل حاذق و قابل اعتماد بگوید را انجام می دهد. کاری ندارد که آیا آن کاری که الان وکیل
می گوید، خوشش می آید یا بدش می آید. اگر بگوید فلان کار را انجام بده، چون و چرا نمی کند. می داند او بلد است. پس به او اعتماد می کند و هر کاری را که او بگوید، انجام می دهد تا مشکلش حل شود. توکل به خدا هم یعنی همین. یعنی هر کاری را می سپارم دست خدا، هر چیزی را که او بگوید، انجام می دهم. چون و چرا نمی کنم. چون می دانم که او قرار است مرا به هدفم برساند. دیگر خودم نمی آیم به خدا راه و چاه نشان بدهم. شبیه همان مثال پدری است که گفتیم نان می خرد. معنی ندارد که به او تذکر بدهیم که چگونه خرید کن و چگونه پول به دست بیاور تا بتوانی هر روز برای من نان بخری. خدا هم به من وعده داده است. گفته زندگی خوبت با من! آیا معنی دارد به او بگویم الا و لابد خوشبختی من به فلان چیز است و لاغیر؟ خدا گفته فلان کار به نفعت هست، انجام بده. فلان کار را هم نکن، سعی خودت را هم بکن، بقیه اش با من. توکل به خدا برای ساختن یک زندگی خوب همین است. همه ادیان الهی از اول تاریخ برای این آمدند که دلم قرص باشد. برای این است که من بدانم زندگی خوب کدام است و از کدام خطر باید دوری کنم. خدا تازه کار را از این هم برای ما ساده تر کرده است. خدا گفته اگر سختی و دشواری هم به سراغ تان آمد، به من خدا بسپارید تا آسایش و راحتی را همراهش کنم. دین خدا یعنی همان مسیر زندگی خوب؛ ولی خدا کار را به همین جا هم ختم نکرده است. نگفته این دین و راه و روش موفقیت، این دفترچه راهنمای زندگی خوب و از این جا به بعد دیگر خودتی و خودت!
خدا اگر دینی فرستاده برایش پیشوا و صاحب و راهنما هم فرستاده. راهنمایی که نه تنها راه را با تمام پیچ و خم ها و سختی هایش می شناسد، بلکه خودش هم دست ما را می گیرد و از گردنه های مسیر زندگی عبور می دهد. تا دیگر نگران این نباشیم که راه صحیح از کدام طرف است. راهنمای دین در هر زمان کسی است که استرس خوب زندگی کردن ما با او است. کسی است که در کنار ما و قدم به قدم ما در مسیر دین خدا حرکت می کند و تا ما به هدفمان نرسیم، آرام نمی گیرد. او کسی است که وقتی کنارش باشیم، سختی ها و گرفتاری های زندگی ظاهری ما هم یک معنی دیگری می گیرد. دیگر برای چه استرس داشته باشیم که آینده چه می شود. انتخاب درست کدام است؟ او هست! نمی گذارد عاقبت کار به ضرر من باشد. راهنمای قابل اعتمادی که خدا وقتی او را به ما معرفی می کند، می گوید با در کنار او بودن، دین کامل را به دست خواهی آورد. حالا می فهمم چرا خدا در آن روز خاص (عید غدیر را می گویم) گفته:
أکمَلتُ لَکُم دینَکُم و أتمَمتُ عَلیکُم نِعمَتی…
دین خودم را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام کردم!
چون این همراهی با وجود مقدس پیامبر صلی الله علیه و آله آغاز شد. لذت زندگی خوب برای آن هایی که دست در دست امیرالمؤمنین، علی علیه السلام قرار دادند، ادامه یافت. راه برای کسانی که چشم به قدم زمام داران دین شان از اولاد علی علیه السلام داشتند، روشن و هموار باقی ماند و امروز بعد از قرن ها در همین عصر تکنولوژی و ارتباطات، ما هم شخصی را داریم که با صدای رسا می گوید زندگی خوبتان با من! نگران نباشید!
آنهایی که سعادت شامل حال شان شده، بارها ایشان را دیده اند. در جاهای خاص! با حالت های بسیار خاص! کنار خانه خدا، در حالی که دست شان بر پرده بیت الله بوده است، زیر قبه سید الشهداء علیه السلام در سرداب سامرا.
با چه حالتی؟ با حالت التماس و اضطرار، برای آمرزش گناهان شیعیان شان دعا می کردند. برای حوائج دل من و شما دعا می کردند. بدون این که از ایشان خواسته باشیم یا قدمی از قدم برداشته باشیم.
به خودم که نگاه می کنم، می بینم به جز بی وفایی و فراموش کاری، به جز نمک خوردن و نمکدان شکستن، کاری نکرده ام. اما او آنقدر مهربان است که خودش را به غفلت می زند. انگار نه انگار که این همه بی محبتی از من دیده است. در خانه اش را برایم باز می گذارد و منتظر است. و منتظر است که یک قدم به سویش بردارم!
نشانه این توجه هم این است که الان ما را این جا دور هم جمع کرده است تا نگاهش کنیم و با او حرف بزنیم. شاید بگویید چگونه؟ ما که نشانه ای از او نداریم که پیش ایشان برویم و با او صحبت کنیم!
ببینیم امام باقر علیه السلام در این خصوص چه فرمودند:
شیعه ای از شهری دور به مدینه، خدمت امام باقر علیه السلام آمد. این گونه عرض کرد: «یابن رسول الله! این شیعه ها و محبین شما در مدینه، هر زمان مشکلی دارند و غمی بر روی دلشان سنگینی می کند، نزد شما می آیند، درد و دل می کنند، راه و چاه را می پرسند، خودشان را سبک می کنند و می روند. ما که از شما دور افتاده ایم، چه کنیم؟» دور افتاده بود، همانگونه که ما از امام زمان مان دور افتاده ایم. امام باقر علیه السلام فرمودند: «شیعه ما و محب ما، هر جای این عالم که باشد، وقتی مطلبی به دلش می افتد، به مجرد این که لب از لب باز کند، ما آگاهیم.»
سهم من و شما هم از آن خانواده، نواده همین امام است، با همین ویژگی ها!
یا صاحب الزمان! از لطف و کَرَم خودت بوده که ما را امشب اینجا دور هم جمع کرده ای!
– ما را جمع کردی تا یادمان باشد اگر در این زندگی، خیلی چیزها را نداریم، اما شما را داریم!
– ما را جمع کردی تا یادمان بیاید کلید رسیدن به زندگی خوب وعده داده شده خدا، شما هستی!
– ما را جمع کردی تا یادمان باشد در این گرفتاری ها و سختی های دنیا یکی را داریم که برای ما، مهربانتر از پدر و دلسوزتر از مادر است.
– ما را جمع کردی تا یادمان بیاید تو را داریم. تویی را که مهربانتر از خود ما به ما هستی.
تویی که این روزها خیلی تنها هستی!
تویی که این روزها همان گونه که جدت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «تنهای تنهایی (الواحد الوحید)، رانده شده ای (طرید).»
– ما را جمع کردی تا یک قدم برداریم. یک قدم برای پیدا کردنت، یک قدم برای نزدیک شدن به تو، یک قدم برای این که این پرده را کنار بزنیم و نور و گرمای خورشید را حس کنیم. یک قدم! یک قدم هر چند کوچک!
خودت گفتی! خودت با واسطه به ما رساندی که به شیعیان من، به بچه های من، بگویید با من حرف بزنند!
سروران و عزیزان این قلم و کاغذهایی که دوستان بین شما پخش می کنند، برای همین است. برای این است که یک گفتگو را با این پدر مهربان نه! با این مهربانتر از پدر! با این راهنمایی که ضامن رسیدن به زندگی خوب ماست، شروع کنیم. این برای شروع است! هم شروع گفتگوی روزانه با مهربانتر از پدر و دلسوزتر از مادرمان. هم شروع برای قدم های بعدی، برای رسیدن به او! رسیدن به آن زندگی خوب وعده داده شده خدا!
یا علی مدد!
حالا ما متن این کار را داخل سالن قرار می دهیم. منتها در این اجرا، قسمت پایانی کار، متفاوت از متن حاضر بود. چون ما تجربه ای را بعد از این که متن را آماده کردیم، داشتیم. این است که از مردم در انتهای غرفه جای آن کارهای کلیشه ای که همیشه بوده، یک دعای فرجی بگیریم، از مردم دل نوشته گرفتیم و خوب واقعا کلاس درس خوبی بود این دل نوشته ها. همین است که آدم ها را با ظاهرشان قضاوت نکنیم. واقعا آدم هایی با ظاهرهایی که ما اصلا فکر نمی کردیم، دل نوشته هایی به حضرت نوشتند که واقعا مو به تن آدم راست می شد و همین است که خوب می توانستیم با خواندن همان دل نوشته ها فیدبکی از کارمان بگیریم. من انتهای این قصه را به همان سبک اجرا کردم. این متن کمی قدیمی تر بوده و برای سال گذشته است. فلذا این مورد در نظر گرفته نشده بود. حالا به هر حال، به هر صورت، اگر وقت کنم انتهای آن را هم اصلاح و به دوستان می دهم تا در داخل سالن قرار بدهند.
سبحان ربکّ رب عزت عما یصفون و السلام علی المرسلین و الحمد لله ربّ العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
نمونه بنر جهت پوشاندن غرفه:
جهت دانلود صوت و متن کامل کارگاه، از قسمت دانلود فایل استفاده نمایید.
پسورد فایل : گزارش خرابی لینک
دیدگاهتان را بنویسید