کارگاه آموزشی شماره ۱۲۱ – دانش افزایی اربعین حسینی ۲

صوت کامل کارگاه
بِسمِ اللهِ الرّحمنِ الرّحیم
الحَمدُلِله ربّ العالَمین و صَلّی اللهُ عَلی سَیّدِنا و نَبیّنا محمّد و آلِهِ الطّاهرین و لَعنَهُ اللهِ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعین.
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَ فی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً و َناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
با عرض سلام خدمت سروران، خانم ها و آقایانی که در این برنامه در خدمتشان هستیم. با موضوع دانش افزایی اربعین حسینی در دومین جلسه، بحثمان را دنبال می کنیم.
در جلسه گذشته راجع به وجود مقدس حضرت رقیه سلام الله علیها صحبت می کردیم و دلایل و شواهد تاریخی را درباره وجود ایشان و مدفن مطهرشان بررسی کردیم. در این جلسه به بررسی سه سؤال دیگر در همین موضوع می پردازیم و آن اینکه کاروان اسرا که حضرت زینب سلام الله علیها و حضرت امام سجاد علیه السلام در واقع قافله سالار این کاروان بودند، در اولین اربعین به کربلا رسیدند یا در اربعین سال بعد؟ یا اصلاً به کربلا نیامدند؟ یا اینکه اگر آمده اند، در اربعین نبوده است؟
این سؤال را بررسی می کنیم. دو سؤال دیگر را هم اگر توفیق باشد، امشب بررسی خواهیم کرد. سؤال دوم این است که آیا سر مطهر حضرت ابی عبدالله علیه السلام در چه تاریخی و به چه صورتی دفن شده؟ آیا در کربلا به بدن مطهرشان ملحق شده یا در جای دیگری تدفین صورت گرفته؟ و سؤال سوم اینکه قبر مطهّر حضرت زینب سلام الله علیها کجاست؟ در مدینه است یا در شام یا در مصر؟ اگر در شام است، آیا به این معناست که حضرت زینب سلام الله علیها دوباره بعد از آن سفر اسارت برای بار دوم به شام آمده اند و اگر آمده اند، چرا؟ این سؤالاتی است که ان شاءالله امشب به بررسی پاسخ های آن می پردازیم.
در موضوع سؤال اول که آیا کاروان اسرا در چه تاریخی به کربلا رسیده اند، آیا اصلاً آمده اند یا نه، به چهار نظر اشاره کردند. نظر اول معتقد است که کاروان اسرا به کربلا در اربعین نیامده اند. برای این نظر دلایلی را مطرح کرده اند، شاید بتوان گفت بزرگترین کسی که این نظر را مطرح کرده و دلایل را برشمرده، جناب «محدّث نوری» است در کتاب «لوءلوء و مرجان». بعد از او دیگران از دانشمندان و حتی معاصرین خودمان این نظر را پسندیده اند و بر او اصرار کرده اند. من ابتدا نظر این بزرگواران را با دلایل آنها مطرح می کنم و در نهایت نقد و بررسی خواهیم کرد و نظر صحیح را خدمتتان تقدیم می کنم. پیش از اینکه به بررسی نظرات بپردازیم، باید عرض کنم که کتابی ارزشمند نوشته شهید آیت الله سیدعلی قاضی طباطبایی با عنوان «تحقیق درباره اولین اربعین حضرت سیدالشهدا علیه السلام» منبع بحث ماست. محققین و علاقه مندان می توانند بحث را به صورت کاملتر در این کتاب پی بگیرند. ایشان به بررسی و نقد نظر مرحوم محدث نوری پرداخته و نظر صحیح را که همین نظر مشهور است؛ یعنی زیارت اربعین که اول توسط کاروان و ملاقات با جابر بن عبدالله و عطیه بن سعد انجام شده است را برگزیده، دلایل مرحوم محدث نوری را جواب داده و برای نظر خودش دلایل متقنی را ارائه کرده است.
اولین دلیلی که مطرح کرده اند، گفته اند که ناقل این قضیه فقط و فقط مرحوم سیّد بن طاووس است. سید بن طاووس در کتاب خودشان «لهوف» یا «الملهوف علی قتلی الطفوف» که کتاب مشهور ایشان و مقتل است، آورده است. سید رحمت الله علیه تنها کسی است که در این کتاب به قضیه زیارت اولین اربعین کاروان اسرا اشاره می کند. با توجه به اینکه سید بن طاووس این کتاب را در دوره جوانی نوشته، لذا از پختگی علمی کافی برخوردار نبوده و ما نمی توانیم به آن اعتماد کنیم. در پاسخ به این استدلالِ محدث نوری و دیگرانی که همین استدلال را تکرار کردند، اینگونه جواب می دهیم: اولاً به چه دلیل می گویید کتاب سید بن طاووس، یعنی لهوف در جوانی نوشته شده است؟ هیچ دلیلی در هیچ کجا نه موجود است و نه محدث نوری و دیگران ارائه کرده اند. هیچ کس دلیلی ندارد. تنها شاهدی که می توانند ارائه کنند، این است که «کتاب مصباح الزائر» مرحوم سید بن طاووس که در جوانی نوشته شده، با کتاب لهوف او توسط محدث قمی در یک کتاب تدوین شده است. این موضوع چه چیزی را می تواند اثبات کند؟ آیا می تواند اثبات کند که سید بن طاووس لهوف را در جوانی نوشته است؟ این پاسخ اول.
پاسخ دوم: آیا نوشتن این کتاب در جوانی از اعتبار علمی او کم می کند؟ چه ارتباطی دارد؟ ممکن است بگویند: بله از اعتبارش کم می کند. چرا؟ چون سید بن طاووس در کتاب های دیگرش مثل اقبال الاعمال، در قضیه ورود کاروان اسرا در اربعین، اول تردید کرده، خب این تردید نشان می دهد از نظری که در جوانی داشته، برگشته است.
در پاسخ به این سؤال جواب می دهیم: نه اینطور نیست، اتفاقاً از کلمات سید بن طاووس رحمت الله علیه معلوم می شود که کتاب لهوف را بعد از اقبال نوشته و اتفاقاً به این کتاب لهوف اعتماد وافر داشته و آن را به عنوان یک منبع ارزشمند و موثق تلقی می کرده و اگر قرار است اینگونه استدلال کنیم، دقیقاً برعکس است. به نفع ماست. یعنی باید بگوییم در جوانی اقبال را تألیف کرده و به دلیل اینکه پختگی لازم را نداشته، به قول شما این تردید را روا دانسته اما در اواخر عمر که لهوف را نوشته، دیگر این تردید را ناروا شمرده است. چرا؟ چون خودش می فرماید: «صنفت کتاب الملهوف علی قتلی الطفوف» من کتاب لهوف را نوشتم، اسم دیگرش الملهوف علی قتلی الطفوف است. بعد می فرماید: «ما عرفت أن أحدا سبقنی الی مثله، و من وقف علیه عرف ما ذکرته من فضله» من نمی شناسم کسی که قبل از من کتابی به چنین ارزشمندی و نیکویی در زمینه مقتل ابی عبدالله علیه السلام نوشته باشد. و کسی که مقاتل پیشتر نوشته شده را دیده باشد، می فهمد که من در این کتابم چه کرده ام و چه کتاب ارزنده ای را در این موضوع به نگارش درآورده ام. این امر خودش نشان دهنده چیست؟ نشان دهنده این است که پس اولاً این کتاب از اعتبار برخوردار است و ثانیاً نسبت به کتاب های مقتل دیگر در نظر خود سید معتبرتر است و ثالثاً اگر سید نظر دیگری دارد، در کتابی مثل اقبال و دیگر کتاب هایش، این نظر لهوف بر آنها ترجیح دارد. این عبارت را مرحوم سید در اواخر عمر خودش در کتاب هایی که در اواخر عمرشان تألیف کردند، نوشتند. می توانید به کتاب حماسه حسینی شهید مطهری مراجع کنید که این عبارت را از سید نقل کردند و به آخر عمر سید هم نسبت داده اند، و نکته آخر راجع به این شبهه که محدث نوری مطرح کرده، این است که درست است که کتاب لهوف، کتابی است بدون ذکر اسناد تاریخی ولی این موضوع از ارزش آن کم نمی کند. چرا؟ چون سید می فرماید که من مصباح المتهجد شیخ طوسی را دیدم. مصباح الزائر را نوشتم که خلاصه باشد و از نقل اسناد صرف نظر کردم که کتاب سبکی باشد. به تعبیر امروز هندبوک (handbook) باشد. کتاب لهوف را هم نوشتم و از اسنادش صرف نظر شده، چرا؟ تا کتاب سبک و مختصری باشد و زائر بتواند با خودش حمل کند و وقتی به کربلا مشرف می شود، در زیارتگاه ها از این مقاتل به عنوان روضه های مستند و مکتوب و معتبر استفاده کند. بنابراین هیچگونه خدشه و مناقشه و اشکالی نمی توانیم به کتاب سید بن طاووس وارد کنیم.
کسانی که زیارت اولین اربعین را انکار می کنند، دومین دلیلی که ارائه کرده اند، این است: ما چرا از این مطلب در میان کتاب های مقتل دیگر هیچ ردپایی نمی بینیم. فقط سید بن طاووس در لهوف آن را نقل کرده است. از اینکه دیگران قبلتر از سید چیزی نقل کردند، معلوم می شود که این قضیه ریشه و مستند معتبر و محکمی ندارد. در پاسخشان عرض می کنیم: نه اینطور نیست. این سخن ناشی از کمی تحقیق شماست. من به چند مورد از کتاب هایی تاریخی معتبر که پیش از سید بن طاووس نوشته شده و به قضیه زیارت اولین اربعین اشاره شده، اشاره می کنم. عبارتشان را خدمتتان عرض می کنم:
اول «مقتل ابی مِخنَف»: ابی مِخنَف صاحب کتاب مقتل است و در حدود قرن دوم زندگی می کرده است. سید ابن طاووس در قرن هفتم و ابی مِخنَف در قرن دوم می زیستند. یعنی حدود پنج قرن جلوتر، او هم همین عبارات سید ابن طاووس را با اندک تغییراتی می آورد. سید در لهوف خودش این گونه نوشته بود:
«فوافوا فی وقت واحد و تلاقوا بالبکاء و الحزن و اللطم و اقاموا المتم المقرحه للأکباد، واجتمع إلیهم نساء ذلک السواد، وأقاموا على ذلک أیاماً»
کاروان در حال عبور است. به نزدیکی کربلا که رسیدند، درخواست دادند کاروان به سمت کربلا حرکت کند. نعمان ابن بشیر که کاروان دار بود (در واقع از طرف یزید به عنوان قافله سالار تعیین شده بود)، موافقت می کند و کاروان اسرا را به سمت کربلا حرکت می دهد. به آنجا وارد می شوند و شروع به عزاداری می کنند. کسانی که در بادیه های آن اطراف بودند، خبردار می شوند و آنها هم می آیند و چند روزی به اقامه عزا در کنار قبر حضرت سید الشهدا علیه السلام می پردازند. این عبارت سید است. مشابه همین عبارت را در مقتل ابی مخنف می توانیم ببینیم.
دومین سند تاریخی که قبل از سید وجود دارد، سند ابوریحان بیرونی است. ابوریحان بیرونی کتابی دارد به نام آثار الباقیه یا الاثار الباقیه. او هم در این کتاب به ذکر قضیه اربعین می پردازد و می فرماید: «وفیهِ زِیارَهُ الأَربَعینَ، وهُم حَرَمُهُ بَعدَ انصِرافِهِم مِنَ الشّامِ»
در روز بیستم ماه صفر کاروان اسرا از شام برگشتند و به زیارت اربعین در کربلا رسیدند. (این را هم عرض کنم که ابوریحان بیرونی حدودا دو قرن قبل از سید ابن طاووس می زیسته است. یعنی در قرن پنجم و سید در قرن هفتم)
و سومین مدرک، مدرک کتاب «مثیر الحزان»، نوشته ابن نما حلّی از علمای شیعه است. او گرچه تقریبا معاصر سید ابن طاووس است اما حدود بیست سال زودتر از سید از دنیا رفت. یعنی متوفای (۶۴۵ ق) که سید متوفای (۶۶۵ ق) است. او هم در کتاب مثیر الحزان به زیارت اول اربعین اشاره می کند و می نویسد:
لما مرّ عیال الحسین بکربلاء وجدوا جابر بن عبدالله انصاری رحمه الله علیه و جماعهً من بنی هاشم قدموا لزیارته فی وقتٍ واحد، فتلاقوا بالحزن والاکتئاب والنوح علی هذا المصاب المقرح لاکباد الاحباب.
چهارمین دلیلشان این است: اصلا راه شام به مدینه، از راه شام به کوفه و مکه جدا است. دو راه مختلف است و از خود شام هم این دو راه جدا می شود. از شام یک جاده به سمت مدینه است و یک جاده به سمت کوفه و کربلا است. بنابراین این نقل سید بن طاووس که فرموده است در میانه راه وقتی به کربلا نزدیک شدند، راه را کج کردند، درست نیست. چون مقصد اصلی آنها وقتی از شام حرکت کردند، مدینه بود. بنابراین نمی توانند از راهی که از کربلا می گذرد، طی مسیر کرده باشند. در پاسخ به این سؤال و شبهه عرض می کنیم که اینطور نیست. شام، برای رسیدن به مدینه دو راه دارد. یک راه، راهی است که همانطور که شما می فرمایید، از سمت موصل و تکریت و این شهرها رد می شود و به مدینه می رسد. این راه اصلا از کوفه رد نمی شود و نزدیک کوفه و کربلا هم نیست. این درست. اما یک راه دیگری هم هست که آن راه اتفاقا نزدیکتر و کوتاهتر است و از آبادی های متعدد هم نمی گذرد. آن راه از نزدیکی کربلا و کوفه رد می شود و هیچ دلیلی نداریم که گفته باشند کاروان از راه دورتر که از نزدیکی کربلا و کوفه نمی گذرد، رد شده باشد. از این که می بینیم مرحوم سید بن طاووس و دیگران گفته اند وقتی از نزدیک کربلا رد شدند، درخواست کردند و قافله سالار (نعمان بن بشیر) موافقت کرد، از همین نقل می فهمیم که راه کوتاهتر و نزدیکتر که از نزدیکی کوفه و کربلا می گذرد را انتخاب کرده بودند. این نکته اول و نکته دوم این که چون این راه دوم برخلاف آن راه طولانی که از آبادی هایی مثل تکریت و موصل و این ها رد می شود، از آبادی های زیادی رد نمی شود، چه بسا انتخاب خود یزید و دستورش به نعمان بن بشیر همین بوده است که این کاروان از شهرها و آبادی ها رد نشوند که خبرشان دوباره منتشر شود. این علی بن حسین و زینب الکبری سلام الله علیها در شام با سخنرانی هایشان آبروی ما را بردند، دیگر طوری نشود که دوباره بروند در شهرهای دیگر، بالاخره یکی دو روز در این شهرها استراحت دارید. تجدید قوایی می کنید، شبی منزل می گیرید، استراحتی می کنید، اینها سخنرانی کنند. باز مردم را بیدار کنند و علیه حکومت ما شورش ایجاد شود. همین کاری که در شام انجام دادند و بلا بر سر ما آوردند. می خواهم این را عرض کنم که اتفاقا چون این راه کوتاهتر بوده و از آبادی های مهم رد نمی شد، به احتمال قوی دستور یزید هم همین بوده است که از این راه رد شوند. بنابراین راهی را انتخاب کردند که در نهایت از نزدیکی کربلا گذشته است و با این نقل سید بن طاووس که فرمود: وقتی از نزدیکی کربلا رد شدند، درخواست ورود به کربلا را دادند، هیچ مشکلی نخواهد داشت.
مهمترین دلیلی که منکرین ارائه می کنند، این است: فاصله بین شام تا کربلا، فاصله زیادی است. اگر کاروان از کربلا به کوفه رفته باشد، از کوفه به شام رفته باشد و بعد دوباره بخواهد از شام به کربلا برگردد، طی این فاصله در مدت چهل روز اصلا امکان ندارد. چه طور می خواهند با وسایل حمل و نقل آن روز که اسب و شتر بوده است، چنین مسافت زیادی را در مدت چهل روز بروند و بیاید. در پاسخشان عرض می کنیم: باید به تاریخ مراجعه کنیم، ببینیم فاصله های این چنینی را کاروان ها در چه مدت زمانی طی می کردند. اگر علاقه مند هستید، به همان کتابی که خدمتتان عرض کردم، «تحقیق درباره اولین اربعین حضرت سید الشهدا علیه السلام» نوشته مرحوم شهید قاضی طباطبایی مراجعه بفرمایید. نقل های متعدد تاریخی را آورده اند برای این که نشان بدهند این مسافت ها در زمان های بسیار کوتاهتر از این طی می شد. فقط به دو سه مورد اشاره می کنم. ببینید فاصله کربلا تا شام کمتر از نصف فاصله کربلا تا مکه است. خیلی کمتر از نصف. کاملا حدودی می گویم. اگر علاقه مند هستید، دقیقا میزان فرسنگش را مرحوم قاضی طباطبایی در کتاب آورده اند. وقتی یک چنین فاصله هایی است، ببینید از مکه تا کربلا، امام علیه السلام چه زمانی را طی کردند. وقتی از مکه خارج شدند، روز عرفه بود. روز عرفه یعنی نهم ذی الحجه. وقتی به کربلا رسیدند، چندم بود؟ دوم محرم. یعنی بیست و دو روز را به این فاصله اختصاص دادند. مدت ۲۲ روز از مکه تا کربلا آمده اند. تازه در این بین خطبه هایی حضرت خوانده اند، یکی دو روز معطل حر شده اند. این موارد را حساب کنید. حالا اگر قرار باشد نصف این فاصله، یعنی از کربلا تا شام را طی کنند، آیا بیش از ۱۱ روز طول می کشد؟ مسافت نصف شد، پس زمان هم باید نصف شود دیگر، درست است؟ پس از مکه تا کربلا ۲۲ روز؛ از کربلا تا شام قاعدتاً باید ۱۱ روز باشد. همچنین برگشت این مصافت نباید بیش از یازده روز باشد. شما حساب کنید که آن نانجیب هایی که کاروان را از کربلا به کوفه و از کوفه به شام می بردند، دستور داشتند که کاروان را با سرعت حرکت دهند. لذا مقتل نویس ها گفته اند: فاصله کربلا تا کوفه، با این که دو روزه طی می شد ولی این کاروان یک روزه رسید. یعنی روز بعد از عاشورا. روز یازدهم که کاروان حرکت کرد، با گذشت یک روز به کوفه رسید. چرا؟ چون کاروان را با سرعت حرکت می دادند که هم اسرا اذیت شوند و هم بچه ها از روی مرکب ها بیافتند که آن ها را بتوانند بیشتر آزار و رنج دهند و قائله را سریع تر ختم کنند تا جوایز خود را از عبیدالله زودتر تحویل گیرند. پس مسافت را سریع تر طی می کردند و اینکه مسافت کوتاهتر بوده است. بنابراین هیچ مشکلی ندارد. هیچ استبعادی نیست که بخواهند این فاصله را در مدت زمان کوتاه طی کرده باشند. مورد دومی که از دل تاریخ می توانیم بیرون بکشیم، البته موارد بیشتری هست که فقط به دو سه مورد اشاره خواهم کرد.
شخصی به نام خیزران اسباطی از بغداد به مدینه آمد. فاصله بغداد تا مدینه خیلی بیشتر از فاصله شام تا کربلا است. خیزران اسباطی از بغداد به مدینه و خدمت امام هادی علیه السلام آمد. صحبت از یکی از شیعیان می شود که در بغداد است.
حضرت می فرمایند: خداوند اورا رحمت کند از دنیا رفته است، مردم می گویند او از دنیا رفته است.
خیزران اسباطی می گوید: نه از دنیا نرفته است. من ده روز پیش بغداد بودم. زنده بود.
حضرت می فرمایند: نه، مردم می گویند که از دنیا رفته است.
خیزران اسباطی می گوید فهمیدم که منظورشان خودشان هستند. یعنی من به علم امامتم خبر می دهم به تو که دوست تو از دنیا رفته است. شاهد عرضم اینجاست. فاصله بغداد تا مدینه را ده روزه طی کرده است. حداکثر ده روز، شاید هم کمتر. چرا؟ چون می گوید من ده روز پیش که بغداد بودم، او زنده بود. اگر می شود ده روزه از بغداد به مدینه آمد، آیا نمی شود این فاصله، یعنی کربلا تا شام را در این مدت طی کرد؟! قطعا می شود.
سند تاریخی سوم که خدمتتان عرض می کنم، می گویند: هارون الرشید در بغداد ماه ذی الحجه را استهلال می کرد. هلال ماه را می دید، یعنی اول ماه ذی الحجه. بعد با کاروان سلطنتی خودش راه می افتاد، برای انجام مناسک حج واجب به می آمد. کی باید خودش را برساند مکه؟ قاعدتا باید صبح روز نهم مکه باشد که احرام ببندد و طواف انجام دهد و خودش را به صحرای عرفات برساند و بعد از ظهر در صحرای عرفات باشد. کسی که استهلالش را در بغداد انجام می داده و روز نهم باید مکه باشد، با فاصله هشت روز از بغداد تا مکه را طی می کرده است. آن هم با کاروان سلطنتی؛ چاپار نبوده که خسته شود و فاصله ها را سریع طی کند. خیر پادشاه است. نیاز به استراحت دارد. با آرامش حرکت می کند. آیا وقتی این فاصله را در هشت روز طی می کند، فاصله کربلا تا شام بعید است که در هشت روز طی شود؟! همه این ها نشان می دهد که هیچ استبعادی ندارد. نکته دیگری را اضافه کنم درباره این مسئله و این است که خود مورخین و خود این عزیزانی که انکار می کنند، قبول دارند که مورخین قائلند که کاروان اسرا اول صفر به شام رسیده است. یعنی اینکه روز یازدهم محرم حرکت کرده، به کوفه آمده و چند روزی را در کوفه بوده است. اسرا در زندان ابن زیاد بودند. مجلس ابن زیاد را شرکت کردند، بعد دوباره سوار بر مرکب ها شدند. بنا بر نقل های تاریخی از مسیر دور آمده اند. از مسیر تکریت موصل به شام آمده اند، چرا؟ می خواستند هنرنمایی خودشان را نشان دهند و بگویند که ما توانستیم پسر پیغمبر صلی الله علیه و آله را اینگونه به شهادت برسانیم و به مخالفین شان ضرب شصت نشان دهند. از راه دور هم آمده اند. با اینکه در کوفه مانده اند، در زندان این اسرا را چند روز اسکان داده اند، مجلس ابن زیاد در کوفه برگزار شده است. بالاتر اینکه نامه فرستاده اند، از یزید اجازه گرفته اند که آیا شما اجازه می دید که این کاروان را به شام بفرستیم، نظر شما چیست؟ او گفته که بله بفرستید. جواب نامه را دادند. بعد این کاروان به شام رسید، از راه دور هم رسیده است. اول صفر در شام بوده است. چطور می شود این کاروان نتواند همین راه را برگردد و بیستم صفر در کربلا باشد؟ می دانیم که شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها پنجم صفر بوده است. بعد از شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها تحولات عجیبی، اتفاق افتاده است. بنابرین در فاصله مثلا پانزده روز، از پنجم صفر به بعد تا بیستم صفر، کاروان حرکت کرده و آمده است. هیچ مشکلی ندارد. نظریه اول را بررسی کردیم و نشان دادیم کسانی که می گویند در اولین اربعین امکان ندارد زیارت صورت گرفته باشد، نظر درستی ندارند. اما کسانی که می گویند این زیارت در دومین اربعین بوده است، آیا می توانیم این موضوع را از آنها بپذیریم یا خیر؟ از آنان سؤال می کنیم: زیارتی که در دومین اربعین بوده، به چه صورت انجام شده است؟ بعد از گذشت یکسال و چهل روز از واقعه کربلا، کاروان اسرا از شام به کربلا آمدند ؟ یا نه این کاروان بعد از گذشت مدتی، وقتی به مدینه رفتند، بعد برای چهلم دوم آمدند کربلا؟ به چه صورت بوده است؟ اگر بگویند که نه، این ها یکسال و چهل روز را در شام بودند و آن موقع تصمیم گرفتند به مدینه برگردند و در میانه راه به کربلا آمدند. اگر این را بگویند، پس سفر زیارت اربعین دوم را قبول دارند و می گویند مستقیم از شام انجام شده است. در این صورت چند اشکال بر آن ها داریم.
اول اینکه امکان ندارد یزید، اسراء را در شام به مدت یک سال و ۴۰ روز (کمتر یا بیشتر) نگه داشته باشد. چرا؟ چون حضور چند روزه حضرت سجاد علیه السلام و حضرت زینب سلام الله علیها باعث مشکلات متعددی برای یزید شد. در واقع آن سخنرانی های حضرت و مظلومیت ایشان، باعث شد که مردم شام بیدار شوند. با اینکه شامی ها کسانی بودند که با بغض امیرالمؤمنین علیه السلام تربیت و بزرگ شده بودند، اما خیلی ها علیه یزید شورش نموده و اعتراض کردند که چرا اینگونه با یادگاران پیامبر صلی الله علیه و آله برخورد کردید؟ به همین خاطر یزید اظهار بی اطلاعی کرد و گفت این کار اصلاً با هماهنگی من انجام نشده بود. خودسری ابن زیاد بوده و دروغ هایی را مطرح کرد تا خودش را تبرئه نماید. حالا در یک چنین شرایط حساسی که مردم علیه او شورش و به او اعتراض می کنند، معنا ندارد که او بخواهد این کاروان را یک سال نگه دارد و بعد از گذشت یک سال آن ها را به مدینه بفرستد. علاوه بر این، هیچ مورخی نگفته است که اینها یک سال و خورده ای در شام ماندند. به هر حال هر حرف تاریخی و هر ادعای تاریخی باید مستندی ولو ضعیف داشته باشد.
نکته بعد اینکه خود اهل بیت سلام الله علیها علاقه مند بودند که زودتر به مدینه برگردند. بنابراین با وجود تمایلی که در اهل بیت سلام الله علیها بوده و آن نرمشی که در یزید بعد از اعتراض ها پیدا شد، باز جایگاهی ندارد که اهل بیت سلام الله علیها یک سال و ۴۰ روز در شام مانده باشند. چرا بمانند؟ خودشان که تمایل داشتند به مدینه برگردند. یزید هم هیچ تمایلی نداشت که آنها در شام بمانند. بنابراین اینکه بگوییم بعد از گذشت یک سال و ۴۰ روز تازه اسرا از شام به کربلا آمدند و بعد زیارت اربعین شد و بعد به مدینه رفتند، اصلاً نمی تواند سخن صحیحی باشد. اما اگر بگوییم که اینها به مدینه آمدند و بعد از گذشت مدتی، سر چهلم دوم خودشان را به کربلا رساندند، یعنی از مدینه به کربلا رساندند، باز هم مشکلات متعددی بر این گفته وارد می شود.
اشکال اول اینکه خب قاعدتاً در چنین سفری باید افراد خاصی در این کاروان باشند. قطعاً باید افرادی همچون حضرت ام البنین، عبدالله بن جعفر (شوهر حضرت زینب سلام الله علیها) و ام سلمه در این کاروان حضور داشته باشند. چرا؟ چون اینها کسانی بودند که عزیزانشان را در کربلا از دست داده بودند. ام البنین حتماً دوست دارد که سر قبر پسرش حضرت ابالفضل علیه السلام بیاید، عبدالله بن جعفر قطعاً دوست دارد سر قبر پسرانش محمد و عون بیاید. هیچگاه ندیدیم در این گزارشات تاریخی گفته باشند در این کاروان ها عبدالله بن جعفر یا ام البنین یا ام سلمه بوده اند یا مثلاً اصحاب بزرگ پیامبر که به ابی عبدالله علیه السلام علاقه مند بودند، در این سفر آمده باشند. نه! معلوم می شود که پس چینش کاروان، چینشی است که به همان اسرای در حال بازگشت از شام تناسب دارد و هیچ تناسبی به کاروان مدینه ندارد. این کاروان نمی تواند از مدینه راه افتاده باشد.
نکته دوم اینکه مورخی هم نگفته که از مدینه راه افتادند و آمده اند. پس باز هم می شود یک قول بدون دلیل. نکته سوم یا دلیل سوم ما در اینکه این حرف، حرف درستی نیست، این است که اصلاً نه در میان ایرانی ها و نه در میان عراقی ها و عرب های امروز بلکه کلاً اربعین گرفتن برای دومین سالگرد یک میت یا یک مرحوم، هیچ وقت مفهوم ندارد. یعنی هیچ وقت نمی آیند برای یک سال و ۴۰ روز اربعین بگیرند. این در رسم و رسوم هیچکسی نبوده و نیست. همیشه اربعین که می گیرند و می گرفتند، اولین اربعین را می گرفتند. بنابراین شمایی که می گویید زیارت اربعین صورت گرفته ولی سالگردش بوده، این هیچ رسم و رسومی در این روزگار نداشته است. این قرینه ای است که این قول، قول درستی نبوده است.
حالا چرا ما سالگرد اربعین می گیریم؟ چرا ما زیارت اربعین اباعبدالله علیه السلام می رویم؟ این مورد اختصاص به اربعین حضرت ندارد. به ما برای همه مناسبت ها زیارت اباعبدالله علیه السلام را توصیه کرده اند. نیمه شعبان، زیارت خاصه اباعبدالله علیه السلام، سوم شعبان، روز میلاد حضرت، زیارت مخصوص ایشان، ماه رجب زیارت مخصوص اباعبدالله علیه السلام، ماه مبارک رمضان در شبهای قدر زیارت مخصوص ایشان، عاشورا زیارت مخصوص اباعبدالله علیه السلام و بالاخره اربعین هم زیارت مخصوصه ایشان را دارد. این نیست که ما سالگرد اربعین می گیریم. بنابراین اصلاً با خود نامگذاری جور درنمی آید.
و آخرین دلیل ما بر اینکه قول اربعین دوم، قول صحیحی نیست، این است که مشهور مورخین معتقدند که سر مطهر ابی عبدالله علیه السلام در اربعین توسط این کاروان و توسط حضرت سجاد علیه السلام به بدن مطهر ایشان ملحق شده است که این مورد را در سؤال بعد بیشتر بررسی می کنیم. آیا می شود بگوییم سر مطهر حضرت همینطور بوده و بوده و بوده و تدفین صورت نگرفته و بعد از گذشت یک سال و ۴۰ روز در اربعین دوم، تازه امام سجاد علیه السلام سر مطهر را ملحق کردند؟!
اصلا این درست است که ما این حرف را بزنیم؟ این معقول است؟ همه اینها روی هم رفته نشان می دهد که هم زیارت اولین اربعین هیچ استبعادی ندارد، هیچ مشکلی ندارد، بلکه زیارت اربعین دوم قطعا مشکل دارد و صحیح نیست. و آن گروه هم که نظر سوم را دارند، می گویند اصلا زیارت اربعین صورت نگرفته است. حرفی می زنند که اعتبار ندارد و مستند نیست و در واقع زیر پا گذاشتن مدارک تاریخی است که خدمتتان در کلیپ های گذشته عرض شد.
سؤال دوممان این است که سر مطهر حضرت ابی عبدالله علیه السلام کجا دفن شده و در چه زمانی این تدفین صورت گرفته؟ مرحوم محدث قمی در کتاب شریف «نفس المهموم»، وقتی به وقایع ایام اربعین می رسند، به چند قول درباره دفن سر مطهر حضرت اشاره می کنند. ایشان می فرمایند که سبط بن الجوزی در تذکره الخواص گفته که درباره دفن سر مطهر حضرت پنج قول است. نظریه اول می گوید این دفن در کربلا صورت گرفته است. نظریه دوم می گوید دفن سر مطهر در مدینه انجام شده، سومین نظریه می گوید در دمشق بوده، چهارمین می گوید که در مسجد «رقه» بوده که آن هم در شام است و پنجم معتقد است که در قاهره تدفین شده است. مرحوم محدث قمی با توجه به اقوالی که از علمای شیعه نقل می کنند، دفن در کربلا را دفن صحیح می دانند و این قول را قول دقیقتر بر می شمارند. مرحوم محدث قمی به نقل از ابن شهر آشوب می گوید. او که از علمای بزرگ شیعه بوده، نقل کرده از سیدمرتضی که سیدمرتضی رحمت الله علیه در یکی از کتاب های خودشان فرموده اند که سر مطهر ابی عبدالله علیه السلام از شام به کربلا برگردانده شد و به بدن پیوست. بعد مرحوم شیخ طوسی رحمت الله علیه هم وقتی زیارت اربعین را نقل می کنند، باز دلیل زیارت اربعین را همین الحاق سر به بدن می دانند. یعنی می گویند اربعین خصوصیتش این است که موقع دفن سر مطهر است. لذا زیارت اختصاصی دارد. بر خلاف زیارت های مخصوصه دیگر که شبهای قدر و ماه رجب و اینها باشد، نه؛ این اختصاصش بخاطر این است که سر مطهر ابی عبدالله S در این روز دفن شده است. شما چطور عاشورا می روید زیارت ابی عبدالله علیه السلام؟ چون روز شهادت حضرت است و با یک فاصله زمانی یکی دو روزه، بدن مطهر حضرت دفن شده است. اربعین هم سر مطهر حضرت دفن شد. باز مرحوم محدث قمی به نقل دیگری استدلال می کنند و آن این که در تاریخ حبیب السیر گفته شده که یزید همه سرهای شهدا را به حضرت سجاد علیه السلام تحویل داد و حضرت سجاد علیه السلام با خودشان این سرهای مطهر را حمل کردند و روز بیستم صفر به کربلا رسیدند و در کربلا دفن کردند.
از یکی از محققین معاصر به نام حضرت استاد آقای بندانی نیشابوری، نقل شده که فرمودند: در یکی از مقاتل دیدم که خود حضرت زین العابدین علیه السلام سرهای مطهر را در فرات غسل دادند، در واقع شستشو دادند و در اربعین در کربلا به بدن های مطهر ملحق کردند. حالا اینکه لزوما قبر را شکافته باشند و بدن اجساد مطهر شهدا را نمایان کرده باشند، این مشخص نیست. مثلا قسمت بالای هر قبری سر مطهر آن شهید را ملحق کردند. مورخین دیگر نیز نقل های دیگری ارائه کرده اند: مثل اینکه نقل شده سر مطهر حضرت در شام یا در مدینه دفن شد، حتی نقلی داریم که سر مطهر حضرت در نجف کنار قبر امیرالمؤمنین علیه السلام دفن شد. هرچند این نقل ها را آورده اند، اما باید به دو نکته توجه کرد:
۱- این نقل ها، نقل های نادری هستند و ما بر اساس قواعد سنجش نقل های تاریخی هیچگاه به نقل نادر توجه نمی کنیم؛ وقتی که نقل مشهور در مقابلش قرار دارد. بله ممکن است به دلایل محکم و متقنی، گاه یک نقل نادر بتواند نقل مشهور را کنار بزند، اما تا وقتی که دلیل قطعی نداریم، هیچگاه گزارش های نادر نمی توانند تاب مقاومت در برابر گزارش ها و نقل های مشهور را داشته باشند.
۲- نکته دوم اینکه بسیاری از کسانی که به نقل های نادر پرداخته اند، خودشان باز نقل مشهور را مطرح کردند و حتی برخی از همین نقل مشهور را ترجیح دادند و تأیید کردند. یعنی آن کسی که نقل کرده سر مطهر ابی عبدالله علیه السلام در نجف دفن شده، خودش باز نقل کرده که نه! مشهور این است که در کربلا دفن شده و این ترجیح دارد و صحیح تر است. بنابر این با توجه به شهرتی که در میان است و حجیت شهرت در مسائل تاریخی که مورد قبول مورخین است، دیگر جایی برای تردید باقی نمی ماند. البته بعضی از اهل ذوق خواسته اند اینگونه بگویند که آقا اصلا علت این ابهام و اجمال که در قضیه تدفین سر مطهر حضرت هست، این است که در واقع نور وجود ابی عبدالله علیه السلام همان طور که همه عالم را پر کرده، برکت تدفین سر آن حضرت هم همه جا را پر کرده است. حداقل برای زائر امروز همه جا بوی ابی عبدالله علیه السلام به مشام برسد. اگر نجف می رود، احتمال بدهد که سر مطهر حضرت آنجاست و یاد ابی عبدالله علیه السلام باشد. اگر مدینه می رود، احتمال بدهد که سر مطهر آنجاست و به یاد ابی عبدالله علیه السلام باشد. اگر به شام می رود، باز هم این احتمال را بدهد و به یاد حضرت باشد. بر حضرت گریه کند و اقامه ماتم داشته باشد. برخی خواستند اینگونه سخن ذوقی در این زمینه داشته باشند اما اگر بخواهیم به قوائد علمی در واقع رجوع کنیم، چنین سخنی لازم نیست. بلکه بهتر هست بگوبیم که شهرت در این زمینه همه تردیدها را کنار می زند و قول صحیح را برای ما نشان می دهد.
در نهایت به بررسی سؤال سوم می رسیم. سؤال سوم این است که آیا حضرت زینب سلام الله علیها برای بار دوم به شام آمدند؟ غیر از آن سفری که سفر اسارت بودند، مرتبه دومی هم بوده که به شام بیایند و آنوقت قبر مطهر حضرت در شام باشد یا نه؟ اگر به شام نیامدند، پس قبر ایشان کجاست؟ درباره مدفن مطهر عقیله العرب، حضرت زینب سلام الله علیها حداقل می شود گفت که سه نقل تاریخی مختلف وجود دارد. نقل اول می گوید که قبر مطهر در مدینه است. این مورد را می توانیم به نقل صاحب کتاب بحرالمصائب مستند کنیم. نقل دوم می گوید که در شام است که بسیاری از مورخین این موضوع را نقل کرده اند. نقل سوم می گوید قبر مطهر حضرت در مصر است که این مورد را هم باز بسیاری از مورخین نقل کرده اند. البته بسیاری از مورخین اهل سنت این نقل را آورده اند، مورخ شیعه هم هست که این نقل را دارد. خب کدام نقل درست است؟ خیلی خلاصه مطرح می کنم، عزیزان و سرورانی که علاقمند هستند با تفصیل بیشتری این بحث را ببینند، ارجاع می دهم به کتاب ارزنده ای که یکی از محققین شیعه حجازی نوشته اند به نام وفات زینب الکبری سلام الله علیها و در ادامه نوشته اند المرقد الزینبی. این کتاب در واقع متشکل از دو بخش است: یکی وفات زینب الکبری سلام الله علیها و ادامه آن هم المرقدالزینبی نوشته شیخ فرج آل عمران القطیفی، از شیعیان قطیف عربستان بودند. این کتاب، کتاب ارزنده ای است البته اگر علاقه مند باشید، به زبان عربی است. اگر علاقه مند بودید، مراجعه بفرمایید بصورت مفصل این بحث را مطرح کرده است. بصورت خیلی خلاصه عرض کنم، نقلی که می گوید در مدینه مدفن حضرت است، اولا نقل بحرالمصائب است. اعتبار چندانی ندارد و بزرگترین اشکالی که به آن وارد است، این است که چرا امروزه ما هیچ نشانه و اثری از آن نمی بینیم. درست است که امروزه قبور معصومین سلام الله علیها و خاندان پیامبر در بقیع به دست شوم وهابیت تخریب شده اما در گذشته قبورشان مرقد و بارگاه داشته و امروزه هم نشانی از آن است. درست است حرم و بارگاه ندارند اما نشانه ای دارند. ولی ما در هیچ دوره ای از اعصار نداریم که در بقیع یا در نقطه دیگری از مدینه بارگاهی برای حضرت زینب سلام الله علیها باشد یا اگر بارگاهی نیست، لااقل سنگ قبری یا نشانی باشد. در حالیکه برای بسیاری از بنی هاشم که به لحاظ اهمیت و شهرت و توجه مردم، مسلمان ها و شیعه ها در مرتبه بسیار پایین تر بوده اند، می بینیم که بارگاه و قبر دارند. می بینید که حضرت حمزه علیه السلام ، شهدای احد، قبر و بارگاه دارند. حضرت ابوطالب علیه السلام قبر و بارگاه دارند. اصحاب حضرت، خادمین پیامبر مثل انس بن مالک علیه السلام قبر و بارگاه دارند. ام البنین سلام الله علیها قبرشان در بقیع مشخص است. اما چگونه است حضرت زینب کبری سلام الله علیها که رتبه ایشان خیلی بالاتر از امثال ام البنین سلام الله علیها است، هیچ اثری از ایشان در مدینه نمی بینیم. هیچ قبر و بارگاهی برای ایشان سراغ نداریم. بنابرین این نقل نمی تواند نقل صحیحی باشد. حالا عرض خواهم کرد چرا رد پای چنین نقلی باز شده و در تاریخ می ماند. دو نقل شام و مصر نیز وجود دارد که از شهرت فراوانی برخوردار است. ابتدا نقل مصر را بررسی می کنم. در نقلی که راجع به مدفن حضرت زینب سلام الله علیها در مصر و امروزه هم بارگاهی در قاهره برای حضرت زینب سلام الله علیها و محل مراجعه و زیارت است، نقل تاریخی مطرح شده این است که نصابه معروف، مرحوم عقیقی عبیدلی در کتاب اخبار الزینبیات آورده که حضرت زینب سلام الله علیها بعد از بازگشت از سفر اسارت در مدینه، برای برادرشان حضرت سیدالشهداء سلام الله علیها برنامه اقامه عزا داشتند و مردم را بر علیه یزید جمع می کردند و می شوراندند.
خبر به یزید می رسد که مواظب باش. اگر زینب سلام الله علیها چند روزی بیشتر در مدینه بماند، دیگر پایه های حکومت تو سست می شود و اتفاقی که نباید بیفتد، می افتد. فکری بکن! نامه می نویسد به سعید ابن عاص والی مدینه و می گوید او را از مدینه اخراج کن. به هر شهری که می خواهد برود اما در مدینه نباشد. اگر مخالفت کرد، تهدیدش می کنیم. سعید ابن عاص پیام یزید را به حضرت زینب سلام الله علیها می رساند. حضرت مخالفت می کنند و می فرمایند که من قسم یاد می کنم که هرگز پایم را از مدینه بیرون نگذارم. خبر مخالفت حضرت زینب سلام الله علیها به سران بنی هاشم می رسد و دیگر زنانی که به خاندان عصمت و طهارت علاقه مند بودند، خدمت حضرت می آیند و حضرت را نصیحت می کنند. می گویند خانم مواظب باشید. این نانجیب ممکن است هر بلایی سر شما بیاورد. حتی می گویند که به ما هر مصیبتی که می خواست وارد بکند، وارد کرد. عزیزان ما را به شهادت رساندند. یک تعبیر خیلی جانکاهی دارند. نمی دانم بگویم یا نگویم. ما را نعوذ بالله، مثل چهارپایان از کربلا به شام حرکت دادند. دیگر مصیبت بیشتر از این (به تعبیر من)؟ هر بلایی که می خواهد، سر ما بیاید، بیاید. زن ها اصرار می کنند و می گویند خانم جان شما ما را داغدار نکنید. بیایید همراه شوید و از مدینه خارج شوید. خلاصه حضرت زینب سلام الله علیها در نهایت می پذیرند و با گروهی از خانم ها، از جمله دختر حضرت سیدالشهدا علیه السلام که فاطمه نام داشته، راه می افتند و به سمت مصر می روند. به نقل از عقیقی عبیدعلی، در ماه ذی الحجه وارد مصر می شوند. یازده ماه در مصر سکونت می گزینند و در نیمه ماه رجب هم بعد از یازده ماه از دنیا می روند و همانجا هم مدفون می شوند. می توانیم روی این نقل بررسی تحلیلی داشته باشیم. چند نکته راجع به این نقل وجود دارد. یکی اینکه حضرت زینب سلام الله علیها بخواهند مردم را علیه یزید بشورانند، محل تأمل و تردید است. پس نکته اول اینکه حضرت زینب سلام الله علیها بخواهند مردم را بشورانند، نباید درست باشد. چرا؟ چون اولا در برنامه اهل بیت علیهم السلام حرکت انتقام جویانه نسبت به وقایع کربلا نبود. چنان که در سیره حضرت سجاد علیه السلام، در سیره حضرت باقر علیه السلام، امام صادق علیه السلام این مورد را می بینیم و کسانی هم که می خواستند اقدام بکنند، مثل زید، با مخالفت های معصومین علیهم السلام مواجه می شدند. تنها حرکت انتقام جویانه، حرکت مختار بوده که آن هم به صورت مخفیانه از حضرت اذن می گیرد و کارش را انجام می دهد. و آن هم البته اینکه آیا این اذن از امام سجاد علیه السلام صادر شده یا نه، باز محل تردید است. چرا که او اذن را از محمد ابن حنفیه می گیرد که معصوم نیست. نکته دوم اینکه حضرت قسم یاد می کنند که نروند. بعد زیر قسم شان می زنند. نکته سوم اینکه حضرت محتاج مشورت این و آن بودند و با اینکه خودشان عقیله بنی هاشم هستند، برایشان دلسوزی می شده است. این هم محل تردید است. نکته چهارم اینکه با زنان حرکت می کنند، هیچ مردی با آنان حرکت نمی کند. این خودش باز سؤال برانگیز است. پنجم اینکه نقل نشده از شوهرشان یا از امام زمان شان، حضرت زین العابدین علیه السلام اجازه ای گرفته باشند. باز این خودش تأمل برانگیز است. و در نهایت اینکه در ماه ذی الحجه وارد می شوند و بعد با گذشت یازده ماه، در ماه رجب از دنیا می روند. این مورد خیلی عجیب است. فاصله بین ذی الحجه تا ماه رجب یازده ماه نیست. محرم، صفر، ربیع الاول، ربیع الثانی، رجب. ذی الحجه را هم اگر اضافه کنیم، می شود شش ماه. این خودش یک تناقض در نقل است که این نقل ورود حضرت به مصر را با ابهام رو به رو می کند. می ماند نظریه سوم که انتقال حضرت زینب سلام الله علیها به شام است. که حضرت زینب سلام الله علیها به خاطر قحطی که در مدینه می شود، با همسرشان عبدالله ابن جعفر حرکت می کنند و به شام می آیند. چرا به شام؟ چون عبدالله در حوالی شام زمین های زراعی داشته است. می دانید که عبدالله بسیار ثروتمند و متمول بوده. برای اینکه خودش و بستگانش را از این قحطی نجات دهد، به شام می آیند و با ورودشان، حضرت زینب سلام الله علیها تب می کنند، مریض می شوند. چه بسا خاطرات شام برایشان تداعی می شود و مدت زمانی نمی گذرد که در شام تشریف دارند که از دنیا می روند و همانجا هم دفن می شوند. بنابرین نقل شام، نقل صحیح تر و دقیق تری است. می ماند بررسی دو نقل دیگر مدینه و مصر که چرا این ها به حضرت زینب سلام الله علیها منتسب شده، ان شاءالله این را در جلسه بعد خدمت تان توضیح خواهم داد.
و السلام علیکم و رحمه الله وبرکاته
دیدگاهتان را بنویسید