کارگاه آموزشی شماره ۱۲۴ – شبهات فاطمیه – جلسه اول

صوت کامل کارگاه
بِسمِ اللهِ الرّحمنِ الرّحیم
الحَمدُلِله ربّ العالَمین و صَلّی اللهُ عَلی سَیّدِنا و نَبیّنا محمّد و آلِهِ الطّاهرین و لَعنَهُ اللهِ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعین
عرض سلام و ادب خدمت حضار گرامی خانم ها و آقایان. با برنامه کارگاه آموزشی شبهات فاطمیه در خدمتتان هستیم. پیش از شروع، بحث دعای فرج و سلامتی امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را زمزمه می کنیم:
بِسمِ اللهِ الرّحمنِ الرّحیم
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَ فی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً و ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
امشب با این سؤال که آیا میان امیرالمؤمنین علیه السلام با خلفا رابطه حسنه ای برقرار بوده یا نه، به گفتگو می نشینیم. کسانی که ادعا می کنند حضرت زهرا سلام الله علیها به شهادت نرسیده، برای ادعای خودشان دلایل متعددی را مطرح می کنند که از جمله اینها اثبات حُسن رابطه میان امیرالمؤمنین علیه السلام با خلفاست. به هر بهانه ای تلاش می کنند تا از ادعای شیعه مبنی بر شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها جلوگیری کنند. چرا که خوب می دانند اگر این ادعا ثابت شود و اگر معلوم شود دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله به شهادت رسیده، اولین سؤالی که هر کسی می پرسد، این است که چه کسی او را به شهادت رسانده؟ چرا او به شهادت رسیده؟ چگونه به شهادت رسانده اند؟ پاسخ ها همه بطلان مذاهب اسلامی که در مقابل شیعه قرار دارند را فریاد می کند. طبیعی است که سردمداران این مذاهب اسلامی تلاش کنند تا این ادعای شیعه به جایی نرسد. نکته ای که لازم به تذکر است، این است که ما معتقدیم در میان فِرَق و مذاهب اسلامی باید حُسن رابطه و ارتباط دوستانه برقرار باشد. همان چیزی که بزرگان و مراجع ما بر آن تأکید دارند و از تفرقه افکنی و تشویش و اضطراب و آشوب ما را پرهیز می دهند. در این نکته هیچ جای شک و تردید نداریم اما این به این معنا نیست که حقایق بازگو نشود و طالبان حقیقت، کسانی که به دنبال یافتن پرسش های اساسی اعتقادی و تأثیرگذار در تصمیمات زندگی و باورهای اصیل خود هستند، به پاسخ های درخور نرسند. این به این معنا نیست که ما در برابر اشکالات، شبهات و ایراداتی که به مذهب ما وارد می شود سکوت کنیم و هیچ پاسخی ندهیم. اگر کسی شُبهه نمی کرد، اگر کسی سؤال نمی پرسید، ما هم وارد این مباحث نمی شدیم. چه کنیم حالا که مطرح شده، اگر لب فرو بندیم و پاسخی را که درخور و منطقی و شایسته است، در نهایت ادب و احترام مطرح نکنیم، به حقیقت خیانت کرده ایم. قرآن کریم بارها لعنت فرستاده است بر کسانی که حقایق را، بیّنات را، آیات روشن را کتمان می کنند. دوست نداریم مصداق این آیات الهی و مورد لعن خدا قرار بگیریم. بنابراین در نهایت ادب و احترام پاسخ این پرسش ها را می دهیم. شبهات را یک به یک بررسی می کنیم و البته می دانیم که این پاسخ های ما برای فِرق اسلامی سنگین خواهد آمد. چاره ای نداریم. امیدواریم که این پاسخ ها تلنگری باشد برای کسانی که در جستجوی حقیقتند. البته همچنان که ائمه معصومین علیهم السلام به ما آموخته اند و همچنان که عقل و خرد و منطق حکم می کند، در این مباحث از حدود ادب و اصول مناظره و گفتگوی بین فِرَق پا را فراتر نمی گذاریم و سعی می کنیم آداب گفتگوی دوستانه و صمیمی را رعایت کنیم.
کسانی که می خواهند شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها را انکار کنند، استدلال می کنند که رابطه بین امیرالمؤمنین علیه السلام با خلفا، رابطه دوستانه و به تعبیر خودشان عاشقانه بوده است. آنها مدّعی هستند شواهد زیادی در دست داریم که می توانیم با آن رابطه دوستانه و صمیمی بین امیرالمؤمنین علیه السلام و خلفا را ثابت کنیم. به سه شاهد و سه استدلال که آنها مطرح کرده اند، ان شاء الله در این جلسه خواهیم پرداخت: ۱- مسأله ازدواج دختر امیرالمؤمنین علیه السلام با خلیفه دوم ۲- مسأله نام گذاری فرزندان امیرالمؤمنین علیه السلام به نام خلفای ثلاثه و ۳- مسأله نمازگزاردن امیرالمؤمنین علیه السلام پشت سر خلیفه اول.
یک به یک این شبهات را بررسی می کنیم و حقیقت را از میان مطالب تاریخی و روایات مورد قبول عامه به مخالفین شیعه استخراج می کنیم. ادعای اصلی این است که رابطه حسنه بین امیرالمؤمنین علیه السلام و خلفا وجود دارد. برای اینکه این ادعا را بررسی کنیم، از آنها تقاضای دلیل می کنیم. برای ادعای خودشان ۳ دلیل مطرح می کنند. اما در ادامه نشان خواهیم داد که این دلایل در حقیقت دلیل نیست، شاهد است. و در جایی که دلیل باشد، نوبت به شاهد نمی رسد. اجازه دهید من این را مقداری توضیح دهم. فرق شاهد و دلیل چیست. شما برای اثبات یک ادعا می توانید دلیل بیاورید، اگر دلیل نداشتید متوصل به شاهد می شوید. مثلا اگر کسی کشته شده برای اینکه مشخص شود فلانی قاتل او است باید دلایلی داشته باشید. تا شما بتوانید به عنوان قاضی حکم به قصاص او بکنید. دلایل می تواند نقل قول های فراوانی باشد که از اطراف متعدد به شما رسیده و آن قدر این نقل قول ها متعدد، فراوان و غیر قابل خدشه است که برای شما یقین حاصل می شود این اتفاق افتاده است. هرگز احتمال نمی دهید که این ها دروغ گفته اند. علاوه بر اینکه شما فیلم محل حادثه را هم دارید و بر اساس آن قضاوت می کنید. گذشته از اینکه خود آن قاتل هم اعتراف کرده، همه اینها دلیل است. اما اگر بخواهیم به شاهدها اعتنا کنیم، قضیه فرق می کند. مثلا شما به عنوان قاضی می بینید کسی از کنار بدن این مقتول می گذرد و دستش به خون آلود است، این خون آلود بودن دست او شاهد است بر اینکه او قاتل است اما دلیل نیست. یعنی برای شما این احتمال را ایجاد می کند که شاید او قاتل بوده اما شما مطمئن نمی شوید. حتی ممکن است در دست این شخص چاقو ببینید. باز هم با دیدن چاقو مطمئن نمی شوید که او قاتل باشد. این ها همه می تواند شاهدهایی باشد اما هرگز نمی تواند دلیل باشد. چرا؟ چون شاید قاتل کس دیگری است. کشته و فرار کرده. این بابای بیچاره که شما الان به او رسیده اید، چاقو را از دست قاتل گرفته و به خاطر درگیری که با قاتل پیدا کرده و دفاعی که از مقتول کرده، دستش هم خونی شده. هم خونی شدن دست او و هم چاقو در دست داشتن او هیچ کدام دلیل نیستند. چون این ها می تواند نشانه چیز دیگری هم باشند. نشانه دفاع کردن این آقا از آن مقتول باشد. بنابر این خیلی تفاوت دارد ما به شاهد پناه ببریم یا از دلیل استفاده کنیم. صحبت ما این است که مخالفین شیعه برای اثبات حسن رابطه میان امیرالمؤمنین علیه السلام با خلفا به شاهد پناه برده اند و از دلیل استفاده نکرده اند. اگر سراغ دلیل برویم، دلایل روشن بر خلاف این ادعای آنها داریم. من به چند نمونه از دلایل شیعه که نشان می دهد رابطه امیرالمؤمنین و حضرت زهرا علیهم السلام با خلفا اصلاً رابطه حسنه ای نبوده، اشاره می کنم و آن وقت سراغ بررسی شواهد مخالفین شیعه می رویم. در این گفتگوها فقط و فقط به مهم ترین و معتبرترین کتاب های عامه، یعنی اهل سنت استدلال می کنیم. مهمترین کتاب حدیثی عامه، کتاب صحیح بخاری است. در این کتاب، در جلد چهارم، صفحه ۴۲ حدیثی از عایشه نقل شده است. او گفته غضبت فاطمه بنت رسول الله فهجرت ابابکر فلم تزل مهاجرته حتى توفّیت. فاطمه سلام الله علیها دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله بر ابوبکر غضبناک شد، با او قهر کرد و این قهر و رویگردانی ادامه داشت تا وقتی فاطمه سلام الله علیها از دنیا رفت. آیا این دلیل روشن بر عدم حسن رابطه میان خلفا و اهل بیت علیهم السلام نیست؟ آیا می شود صریح تر از این نشان داد که بین امیرالمؤمنین علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها با خلفا رابطه حسنه ای نبوده؟ اگر شما از کسی غضبناک شدید، اگر شما با کسی قهر کردید، اگر دیگر با او صحبت نکردید و این قهر و رویگردانی شما ادامه پیدا کرد تا آخر عمر شما، آیا این معنایی جز ناراحتی، عدم حسن رابطه و عدم آشتی و دوستی دارد؟ آیا می توانیم این را رابطه ای عاشقانه بنامیم؟
در جای دیگر همین صحیح بخاری، جلد ۵ صفحه ۸۳ نقل کرده که فَوَجَدَتْ فَاطِمَهُ عَلَى أَبِی بَکْرٍ فِی ذَلِکَ، فَهَجَرَتْهُ، فَلَمْ تُکَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّیَتْ فاطمه سلام الله علیها بر ابوبکر غضبناک شد، با او قهر کرد. دیگر با او سخن نگفت تا از دنیا رفت.
چگونه است که چنین دلایل روشن، نه شواهد مشکوک، در کتاب های عامه وجود دارد ولی باز هم ادعا می کنند که میان امیرالمؤمنین علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها با خلفا رابطه حسنه بوده است؟
دلیل دومی که صریح و روشن بدون هیچ پرده پوشی یا دوگونه گویی، عدم حسن رابطه را اثبات می کند، عبارتی است که ابن قتیبه دینوری درکتاب الامامه و السیاسه نقل کرده، این کتاب در جلد یک، صفحه ۲۰ اینگونه می نویسد: ابوبکر و عمر به عیادت حضرت زهرا سلام الله علیها آمدند. حضرت زهرا سلام الله علیها به آنها گفتند: نَشَدْتُکُمَا بِاللَّهِ أَ لَمْ تَسْمَعَا رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ: رِضَا فَاطِمَهَ مِنْ رِضَایَ وَ سَخَطُ فَاطِمَهَ اِبْنَتِی مِنْ سَخَطِی؟. وَ مَنْ أَحَبَّ فَاطِمَهَ اِبْنَتِی فَقَدْ أَحَبَّنِی، وَ مَنْ أَسْخَطَ فَاطِمَهَ فَقَدْ أَسْخَطَنِی؟ شما را قسم می دهم ای ابوبکر و عمر؛ آیا شما دو نفر از رسول خدا صلی الله علیه و آله نشنیدید که می فرمود: رضایت فاطمه سلام الله علیها، رضایت من است. غضب فاطمه سلام الله علیها، غضب من است. هرکه او را دوست بدارد، مرا دوست داشته؛ هرکس او را راضی بدارد، مرا راضی داشته و هرکس او را به غضب بیاورد، مرا غضبناک کرده؟ قَالاَ: نَعَمْ، سَمِعْنَاهُ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ هر دو گفتند: چرا ما از پیغمبر صلی الله علیه و آله شنیدیم.
وقتی حضرت زهرا سلام الله علیها این اعتراف را از این دو نفر گرفتند، فرمودند: فَإِنِّی أُشْهِدُ اَللَّهَ وَ مَلاَئِکَتَهُ أَنَّکُمَا أَسْخَطْتُمَانِی وَ مَا أَرْضَیْتُمَانِی، وَ لَئِنْ لَقِیتُ اَلنَّبِیَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لَأَشْکُوَنَّکُمَا إِلَیْهِ. من خدا و ملائکه او را به شهادت می گیرم که شما دو نفر مرا آزرده کردید. به غضب وا داشتید. هرگز مرا راضی نکردید و هرگاه که پیغمبر صلی الله علیه و آله را ملاقات کنم، شکایت شما دو نفر را به او خواهم کرد.
آیا باز هم می توانیم بگوییم میان حضرت زهرا سلام الله علیها با خلفا رابطه حسنه بوده؟ چگونه می توان چنین ادعایی کرد؟ در حالی که به این صراحت تاریخ معتبر اهل سنت گواهی بر عدم حسن رابطه و گواهی بر غضب فاطمه زهرا سلام الله علیها می دهد.
سومین دلیلی که بر عدم حسن رابطه وجود دارد، عبارتی است که در کتاب صحیح مسلم، مهم ترین کتاب حدیثی اهل سنت پس از صحیح بخاری آمده. در این کتاب جلد ۵ صفحه ۱۵۲ قضیه گفتگوی خلیفه دوم با امیرالمؤمنین علیه السلام و عباس عموی پیامبر صلی الله علیه و آله مطرح شده. در میان این گفتگوها خلیفه دوم به عباس و امیرالمؤمنین علیه السلام رو می کند و می گوید: رَأَیْتُمَاهُ کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا، ثُمَّ تُوُفِّیَ أَبُو بَکْرٍ وَأَنَا وَلِیُّ رَسُولِ اللَّهِ وَوَلِیُّ أَبِی بَکْرٍ فَرَأَیْتُمَانِی کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا شما دو نفر عباس و علی؛ تا وقتی که ابوبکر زنده بود، معتقد بودید او دروغگو، گناهکار، فریبکار و خیانتکار است (کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا. (وقتی که او از دنیا رفت و من خلیفه پیغمبر صلی الله علیه و آله و جانشین ابوبکر شدم، باز هم شما نظرتان راجع به من همین بود و اکنون هم همین هست. شما مرا دروغگو، گناهکار، فریبکار و خیانتکار می دانید. فَرَأَیْتُمَانِی کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا
چطور می توانیم بگوییم رابطه بین امیرالمؤمنین علیه السلام و خلفا رابطه حسنه ای بوده؟ این ها عاشق و معشوق هم بودند؟ آن طور که یکی از مفتیان عامه در مجله ندای اسلام ادعا کرده بود! وقتی خود خلیفه دوم این گونه تعبیر می کند، دیگر جایی برای هیچگونه شک و تردید باقی نمی گذارد. مشخص است که رابطه، رابطه دوستانه ای نیست. مشخص است که نظر امیرالمؤمنین علیه السلام به طور شفاف و صریح این است که این دو خلیفه دروغگو، گناهکار، فریبکار و خیانتکارند. اگر این روایت را کتاب های شیعه نقل می کردند، هرگز ارزشمند نبود. چون در استدلال و مناظره در پاسخ به شبهه و اشکال باید به کتاب هایی استدلال کنیم که طرف مقابل ما قبول داشته باشد. اما وقتی می بینیم این کتاب و این حدیث را معتبرترین کتابهای عامه نقد کردند و به صراحت این را آورده اند، جایی برای تردید باقی نمی ماند. بد نیست این تذکر را بدهم که بخاری صاحب صحیح بخاری هم این روایت را که صحیح مسلم نقل کرده، آورده، اما چون می خواهد لکه ننگی بر دامن خلیفه ننشیند و سو رابطه و نگاه درشت و خشم آلود امیرالمؤمنین علیه السلام به خلیفه برای آیندگان منعکس نشود؛ روایت را این گونه نقل کرده: «رَأَیْتُمَاهُ کَذا و کَذا ورَأَیْتُمَانِی کَذا وکَذا»
نظر شما راجع به خلیفه اول چنین و چنان بود و اکنون هم نظرتان راجع به من چنین و چنان است، به جای چهار کلمه «کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا» کلمه کذا و کذا را گذاشته که در زبان عرب به عنوان لفظ ابهام شناخته می شود.
خود این یکی از شواهدی می تواند باشد که این حدیث برای عامه سنگین بوده و بخاری، صداقت و وفاداری خودش را زیر پا لگد مال کرده و حاضر شده حدیث را تحریف کند و الفاظ حدیث را به کذا وکذا تغییر دهد.
اما مسلم به تقدیر خدا و به اراده او که قرار است حق برای همه روشن شود، به فکرش نرسید که این خیانت و تحریف را انجام دهد، و امروز ما از پس هزار و چهار صد سال به خوبی می توانیم این اعتراف روشن وشفاف خلیفه دوم را در معتبرترین کتابهایشان پیدا کنیم و نشان دهیم که امیرالمؤمنین علیه السلام خلیفه اول و دوم را دروغگو، گناهکار فریبکار و خیانتکار می دانستند.
آیا می تواند کسی اعتراض کند که چرا به خلیفه اول و دوم اهانت کردید؟
آیا ما اهانت کردیم؟ آیا مسلم، که این روایت را نقل کرده و از علما بزرگ و طراز اول شماست، باب اهانت را باز نکرده؟ شما چگونه به خودتان اجازه می دهید صحیح مسلم را بعد از صحیح بخاری، اصح الکتب بدانید. در حالی که این چنین اهانت هایی به خلیفه اول و دوم از زبان خود خلیفه دوم روا داشته شده آیا ما اجازه نداریم روایات کتاب شما را بخوانیم؟ اجازه دهید به یکی، دو سند از کتاب های خودمان آن هم از معتبرترین کتابهای شیعه اشاره کنم. اخیرا بعضی از کسانی که یا نمی دانند یا غرض ورز هستند، در لباس شیعه به تضعیف اعتقادات تشیع می پردازند و ادعا می کنند که آنچه شما می گویید که رابطه امیرالمؤمنین علیه السلام وحضرت زهرا سلام الله علیها را با خلفا رابطه حسنه ای نبوده، ادعای دروغی است. یعنی با مخالفین شیعه هم صدا و هم نوا می شوند.
البته جای تعجب نیست. شاید این ها کسانی هستند که مزدور کشورهای استعماری چون انگلیس و اسرائیل جنایتکار باشند. هرچند لباس تشیع به تن کرده اند وهرچند متاسفانه صاحب قلم وتریبون هستند اما همیشه در میان شیعه نفوذی های زیادی بوده وهستند. ما در پاسخ به این ها می گوییم، برادران عزیز کسانی که مدعی تشیع هستید ولی هم نوا با مخالفین شیعه کاسه داغتر از آش شدید، آیا شما کتاب های اهل سنت را ندیدید؟ آیا صحیح بخاری و صحیح مسلم را ورق نزدید؟ اگر شیعه هستید، آیا نهج البلاغه امیرالمؤمنین علیه السلام را نخوانده اید؟ امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه، در خطبه شش به صراحت قسم یاد می کند و می فرماید:
«وَاللَّهِ مَا زِلْتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقِّی، مُسْتَأْثَراً عَلَیَّ، مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبِیَّهُ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ حَتَّی یَوْمِ النَّاسِ هَذَا»
به خدا قسم از آن هنگام که پیامبر از دنیا رفت تا به امروز همواره من از حق خودم باز ماندم. مرا از حقم محروم کردند و ناحق بر من چیرگی یافت. چگونه امیرالمؤمنین علیه السلام بفرماید به من ظلم شده است؟ چگونه شما ادعا می کنید امیرالمؤمنین علیه السلام، غاصبین حق خودش را دوست می داشته؟ در حالی که به صراحت در نهج البلاغه از آنها شکایت کرده است. خطبه سوم نهج البلاغه را ملاحظه کنید، فرمود:
«مَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا اِبن اَبی قُحافَه وَ إِنَّهُ لَیَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ وَ لَا یَرْقَى إِلَیَّ الطَّیْرُ»
به خدا قسم پسر اَبی قُحافه، یعنی ابوبکر ابی قحافه خلیفه اول لباس خلافت را به تن کرد، در حالی که او خوب می دانست این جایگاه، جایگاه من است. نقش من در میان جامعه همچون نقش محور آسیاب است. همچنان که اگر محور آسیاب جا به جا شود، سنگ آسیاب از محور خود جدا شده و پرتاب می شود و آسیاب دیگر هیچ کارایی نخواهد داشت. نظام امور آسیاب از بین می رود. او خوب می دانست که اگر من را از زمام امور مردم کنار بگذارد، امور جامعه از هم می پاشد و نظام جامعه متلاشی می شود. با این حال آمد و بر من ظلم و ستم روا کرد. در همین خطبه می فرماید:
«فَرَأَیتُ أنَّ الصَّبرَ عَلى هاتا أحجى، فَصَبَرتُ، وفِی العَینِ قَذىً، وفِی الحَلقِ شَجاً»
و قبل از آن می فرماید:
«وطَفِقتُ أرتَئی بَینَ أن أصولَ بِیدٍ جَذّاءَ، أو أصبِرَ عَلى طَخیهٍ عَمیاءَ، یهرَمُ فیها الکبیرُ، ویشیبُ فیهَا الصَّغیرُ، ویکدَحُ فیها مُؤمِنٌ حَتّى یلقى رَبَّهُ»
چنان بر جامعه، بر دین و بر مردم ستم روا کردند که پاره های تاریکی بر سر امت اسلام سایه افکنده، چنان ظلمت فراگیر شده بود که در این فغان و ظلمت و تاریکی بزرگان پیر و کوچکان بزرگ می شدند و مؤمن در رنج و سختی بود و هیچ راه چاره ای نداشت تا اینکه مرگ را ملاقات کند. من دیدم صبر در این هنگامه تنها راه چاره است. صبر کردم در حالیکه در چشمم تیر و در گلویم استخوان مانده بود.
«اَری تُراثی نَهْباً»
با دیدگان خودم می دیدم که چگونه میراث خلافت را از من می ربایند.
ببینید عزیزان اینگونه امیرالمؤمنین علیه السلام نظر خودشان را با صراحت راجع به خلفا اعلام کرده است. آیا با این دلایل روشن جایی برای شک و تردید می ماند؟ آیا باز هم کسی می تواند ادعا کند رابطه امیرالمؤمنین علیه السلام با خلفا حسنه بوده است؟ با دلایلی که ارائه کردیم، جایی برای شک و تردید باقی نماند. بنابراین اگر ده ها شاهد پس از این برای ما اقامه کنند، هرگز گوش ما بدهکار نیست. چون رتبه شاهد، بعد از دلیل است. وقتی من دلیل دارم که آقای فلانی قاتل است و آن آقای دیگر قاتل نیست، هرچقدر که شاهد بیاورند که نه آقای دیگر قاتل است، منِ قاضی زیر بار نمی روم. چون دلیل دارم که نفر اول قاتل است. با دلیل به این نقطه رسیده ام. اگر بتوانم برای شواهدی که شما اقامه می کنید، پاسخی بدهم؛ چه بهتر. اما اگر پاسخی پیدا نکردم، به دلیل بودن دلیل من هیچ صدمه ای وارد نمی شود. من اگر بتوانم بگویم شواهدی که شما ارائه کردید که آقای دوم قاتل است، این شواهد درست نیست. چون معنای دیگری هم از این شواهد می توان گرفت. چنان که در آن مثال عرض کردم. خب اینجا چه بهتر اما اگر نتوانستم چیزی هم پیدا کنم و به ذهنم خطور نکرد، من دست از دلیل خودم بر نمی دارم. ما امشب به این سه شاهدی که مخالفین شیعه بیان می کنند، اشاره می کنیم اما می دانیم که اگر به این شواهد و ده ها شاهد دیگر پاسخ ندهیم، هیچ صدمه ای به دلایلی که امشب خدمتتان عرض کردم، وارد نمی شود.
اولین شاهدی که می آورند، مسئله ازدواج دختر امیرالمؤمنین علیه السلام با خلیفه دوم است. ادعا می کنند که علی ابن ابیطالب علیه السلام دختری داشته به نام ام کلثوم که همسر خلیفه شد. چگونه می شود شما دختر خودتان را به عقد قاتل همسرتان در بیاورید؟ بعد از اینکه حضرت زهرا سلام الله علیها از دنیا رفتند، این دختر با خلیفه دوم ازدواج کرده است. چگونه می شود قاتل حضرت زهرا سلام الله علیها به خواستگاری دختر ایشان بیاید و آن وقت امیرالمؤمنین علیه السلام هم او را به خلیفه بدهند؟ چون نمی شود و از طرفی هم می دانیم که این ازدواج قطعاً صورت گرفته؛ پس ما از شهادت حضرت زهرا علیه السلام دست بر می داریم و این را قبول نمی کنیم.
در پاسخ به این شبهه، به این شاهد، این دست و پایی که مخالفین شیعه کرده اند، به چند نکته باید توجه کنیم: نکته اول اینکه شما مطمئن هستید این ازدواج با دختر امیرالمؤمنین علیه السلام صورت گرفته است؟ می گویند: بله مطمئنیم. آیا امیرالمؤمنین علیه السلام اصلاً دختری به نام ام کلثوم داشته است؟ می گویند: بله، حتماً داشته است. در پاسخ می گوییم: نه، اینطور نیست. شما نمی توانید به طور قطعی و محکم ادعا کنید حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام دختری به نام ام کلثوم داشته است. من وارد این بحث نمی شوم. این یک بحث تاریخی دقیق است که بعضی از محققین شیعه تلاش کرده اند اثبات کنند اصلاً امیرالمؤمنین علیه السلام دختری به نام ام کلثوم نداشته است.
این بحث چه اثبات شود، چه نشود، ما از زاویه دیگری وارد این بحث، یعنی ازدواج ام کلثوم با خلیفه دوم می شویم. این گونه مطرح می کنیم و می گوییم آن چیزی که برای ما قطعی است، این است که خلیفه دوم دختری به نام ام کلثوم را به عقد خودش درآورده است. بله، ما هم این را قبول داریم. اما هرگز قبول نداریم که ام کلثوم دختر امیرالمؤمنین علیه السلام بوده است. چه امیرالمؤمنین علیه السلام دختری به نام ام کلثوم داشته، چه نداشته، این اثبات نمی شود که ام کلثومی که به عقد خلیفه دوم درآمده، دختر امیرالمؤمنین علیه السلام بوده است. چرا؟
چون در روایات اهل سنت داریم که ابوبکر دختری به نام ام کلثوم داشته است. ام کلثوم خواهر عایشه بوده است. خلیفه دوم به خواستگاری خواهر عایشه رفته و دختر ابوبکر، ام کلثوم، به عقد او درآمده است. خب! با توجه به این، اصلاً قضیه از بیخ و بُن کنده می شود. من روایت این موضوع را خدمتتان تقدیم می کنم.
طبری در تاریخ خودش، جلد ۲ صفحه ۵۶۴، ابن عبدربه در تاریخ خودش به نام العِقد الفَرید، جلد ۶ صفحه ۹۹ و ابن اثیر جزری در الکامل فی التاریخ، جلد ۲ صفحه ۴۵۱، سه مورخ معتبر و مشهور اهل سنت می نویسند: «خطب ام کلثوم بنت ابی بکر و هی صغیره و ارسل فیها الی عائشه فقالت الامر الیک»
خلیفه دوم به خواستگاری ام کلثوم دختر ابوبکر رفت. او دختری خردسال بود. عایشه کسی را به سوی خواهرش فرستاد و به او گفت: عمر به خواستگاری تو آمده، تصمیم با تو است. اگر می خواهی با او ازدواج کنی، ازدواج کن. این از خواستگاری.
از طرف دیگر النووی بزرگ ترین شارح صحیح مسلم، در کتاب خودش به نام تهذیب الاسماء واللغات جلد ۲ صفحه ۶۳۰ اینگونه می نویسد: «و ام کلثوم هذه بنت ابی بکر تزوجها عمر بن الخطاب». ام کلثومی که دختر ابوبکر است، را عمر بن خطاب به عقد خودش درآورد.
این نقل های طبری، ابن اثیر جزری و ابن عبدربه را کنار نقل النووی در تهذیب الاسماء واللغات بگذارید. آن ها گفتند از دختر ابوبکر به نام ام کلثوم، خواستگاری کرد، این هم می گوید ازدواج صورت گرفته است.
آیا بعد از این، جایی برای تردید باقی می ماند؟ اصلاً ازدواج با دختر امیرالمؤمنین علیه السلام صورت گرفته است؟ هرگز این چنین نیست. ممکن است بپرسند پس چرا در بعضی از نقل های تاریخی شیعه و سنی و در بعضی از روایات شیعه و سنی آمده است که ام کلثوم دختر امیرالمؤمنین علیه السلام با خلیفه دوم ازدواج کرده است؟
پاسخ این سؤال روشن است. ام کلثوم دختر ابوبکر بوده و مادر او اسماء بنت عمیس بود. وقتی ابوبکر از دنیا رفت، اسماء بنت عمیس به همراه ام کلثوم و پسرش محمد بن ابی بکر به خانه امیرالمؤمنین علیه السلام آمدند. امیرالمؤمنین علیه السلام اسماء را به خانه راه دادند و ام کلثوم و محمد بن ابی بکر را پرورش دادند. در واقع ام کلثوم و محمد ابن ابی بکر، هر دو دست پرورده امیرالمؤمنین علیه السلام شدند. خب! چون عرب به دست پرورده یا به تعبیر عربی، به ربیبه، فرزند هم اطلاق می کند، بعد از آن به این ام کلثومی که دست پرورده امیرالمؤمنین علیه السلام و ربیبه حضرت بود، دختر امیرالمؤمنین علیه السلام می گفتند. این ام کلثوم در واقع دختر امیرالمؤمنین علیه السلام و فاطمه زهرا سلام الله علیها نبود. بلکه دست پرورده حضرت بود. این ام کلثوم، همان ام کلثومی است که خواهر عایشه بود. البته از پدر با عایشه خواهر بود. خب! این باعث شد که عده ای گمان کنند خلیفه دوم، با دختر امیرالمؤمنین علیه السلام ازدواج کرده است. در حالیکه اصلاً این طور نبود. اگر دوست دارید این مطلب را کامل تحقیق کنید، شما را ارجاع می دهم به کتاب شرح احقاق الحق جلد ۳۰ صفحه ۳۱۵
پاسخ دیگری را هم برای این قضیه می توانیم ارائه کنیم. پاسخ دیگرمان این است که فرض می کنیم؛ فرض محال که امّ کلثوم دختر امیرالمؤمنین علیه السلام بوده و فرض می کنیم که دختر حضرت زهرا سلام الله علیها بوده و این دختر به عقد خلیفه دوم درآمده، شما می خواهید با چه روایاتی ادعای خودتان را ثابت کنید؟ با روایات شیعه یا با روایات اهل سنت؟ اگر با روایات اهل سنت بخواهید این ادعا را ثابت و بخواهید ازدواج دختر امیرالمؤمنین علیه السلام با عمر را ثابت کنید، باید به دو نکته تن دهید. نکته اول اینکه خلیفه دوم برای این ازدواج، کارهای شنیع و زشتی را انجام داده که نه مسلمان، بلکه هیچ انسان غیرتمند و با عفتی این کار را انجام نمی دهد. روایاتی که سنی ها نقل کرده اند، از این قرار است: خلیفه دوم به خواستگاری دختر علی بن ابیطالب علیه السلام آمد. امیرالمؤمنین علیه السلام امتناع ورزید. فرمود: سنّ این دختر کم است. الان آماده ازدواج نیست. عمر اصرار کرد، حضرت به دختر خودشان هدیه ای دادند. چیزی دادند و گفتند این هدیه را پیش خلیفه ببر، به بهانه اینکه خلیفه او را ببیند و حالا بپسندد یا اینکه منصرف شود. خلیفه دختر امیرالمؤمنین علیه السلام را دید، شروع کرد خیلی عذر می خواهم، خیلی معذرت می خواهم، شروع کرد به دست زدن و لمس کردن ساق پا و بدن این دختر. اینکه عرض می کنم، بنابر روایات خود اهل سنت است. اُسدُالغابه کتاب مشهور اهل سنت در ترجمه شماره ۷۵ – ۷۸، الاصابه فی تمحیض الصحابه ترجمه شماره ۱۴ -۷۳، تذکره الخواص صفحه ۳۲۱ این قضیه را نقل کرده اند.
شروع کرد به لمس کردن، دخترک ناراحت شد. برگشت به پدرش امیرالمؤمنین علیه السلام اعتراض کرد: پدر جان تو مرا به سمت چه کسی فرستادی؟ پیرمردی بدکار، کسی که حاضر شد به من دست بزند. ام کلثوم وقتی عمر را دید و این کار را با او انجام داد، عصبانی شد و رو کرد به او و گفت: آیا تو اینگونه با من برخورد می کنی؟ اگر تو خلیفه نبودی، بینی تو را می شکستم.
ببینید اگر قرار است با روایات اهل سنت این ادعا اثبات شود، خلیفه ای که از داخلش در می آید، یک خلیفه هوس باز، بی عفت، بی ادب و هتاک است.
علاوه بر اینکه روایات آنها بسیار تناقض آمیز است. در بعضی از این روایات خلیفه از این دختر بچه دار می شود. بچه هایی که با محاسبات عقلی هیچ وقت امکان ندارد این بچه ها متولد شده باشند. این بحث طول می کشد. دیگر وارد آن نمی شوم.
بعد از این ازدواج و بعد از فوت خلیفه، ام کلثوم با کسی ازدواج می کند که چند سال قبل از فوت خلیفه به شهادت رسیده بوده. در جنگ موته، یعنی با عَوْن بن جعفر، هم چنین با محمد بن جعفر، خلاصه روایات اهل سنت نمی تواند ملاک خوبی برای قضاوت باشد، چون سراسر تناقض آمیز است.
اما اگر بخواهید به روایات شیعه استناد کنید و بگویید این ازدواج اِلّا و لابُد با دختر امیرالمؤمنین ام کلثوم رُخ داده و این ام کلثوم هم دست پرورده و ربیبه آن حضرت نبوده، باز جنایت دیگری ثابت می شود و این جنایت نه فقط حسن رابطه را اثبات نمی کند، بلکه بر مظلومیت و غربت امیرالمؤمنین علیه السلام تأکید خواهد کرد. قضیه از این قرار است که خلیفه برای اینکه به خواسته خودش برسد، به خواستگاری دختر امیرالمؤمنین علیه السلام می آید. امیرالمؤمنین علیه السلام امتناع می کنند. او اصرار می کند. حضرت زیر بار صحبت او نمی روند. خلیفه بر می گردد و عباس عموی پیغمبر صلی الله علیه و آله و عموی امیرالمؤمنین علیه السلام را می بیند و با او شروع می کند به صحبت، او را به میانجی گری می طلبد. می گوید ببین عباس؛ من از پسر عمویت علی بن ابیطالب علیه السلام درخواست کردم که دخترش را به من بدهد، اما حاضر نشده این کار را بکند. «ولله لااورن زمزم» بخدا قسم چاه زمزم را پر می کنم و نمی گذارم فضیلت سقایت و آب رسانی حجاج که مخصوص شما بنی هاشم است، برایتان باقی بماند. «ولا ادع لکم اکرمتم الا ادمتها» هر کرامتی که شما خاندان بنی هاشم دارید، همه را منهدم می کنم و از بین می برم. اگر شما کلیددار حرمید، این منصب را از شما می گیرم. «ولاقیمن علیه شاهدین بانه سرق و لاقطعن یمینه». بخدا قسم می خورم که عباس، اگر علی علیه السلام دخترش را به من ندهد، دو نفر شاهد میتراشم؛ بیایند جلوی همه مسلمان ها شهادت بدهند که علی علیه السلام دزدی کرده است. بعد از این شهادت در جلوی چشم همه مسلمان ها، دست راست علی علیه السلام را قطع می کنم. عباس ترسید. آمد خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام. گفت یا امیرالمؤمنین علیه السلام، عمر همچنین حرفی را می زند. می دانید که اگر همچین حرفی را بزند و تهدید کند، تهدیدش را عملی می کند. همچنان که در جریان آتش زدن خانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها همین کار را کرد و تهدید خود را عملی کرد. امیرالمؤمنین علیه السلام وقتی دیدند با چنین کسی طرف هستند که هیچ بویی از رضایت خدا و تقوا و دین و آیین و انسانیت ندارد و برای رسیدن به اهداف شوم خود حاضر است هر دروغ و هر جنایتی را مرتکب شود، فرمودند: کار ازدواج دخترم به دست تو. می بینیم که روایات شیعه نه تنها حسن رابطه را اثبات نمی کند؛ بلکه سوء رابطه و زورگویی و قلچماقی خلیفه را ثابت می کند. آیا می توانیم باز هم بگوییم ازدواج ام کلثوم با خلیفه دوم به معنای حسن رابطه است؟ آیا می توانیم با این شواهدی که اگر بررسی شود، دقیقا ۱۸۰ درجه معنای معکوس را دارد، ادعا کنیم رابطه میان خلیفه و امیر المؤمنین علیه السلام، میان خلیفه و حضرت زهرا سلام الله علیها حسنه بوده؟ چه رابطه حسنه ای که حاضر است دست علی ابن ابیطالب علیه السلام را قطع کند؟ چه رابطه حسنه ای که به زور دختر امیرالمؤمنین علیه السلام را به عقد خودش در بیاورد؟ آیا ازدواج زورکی نشانه دوستی و آشتی و عاشقی است؟ برای اینکه برای این ازدواج اجباری و زورکی شواهد و نشانه های دیگری اقامه کنیم، به چند واقعه تاریخی اشاره می کنیم. واقعه هایی که نشان می دهد برنامه اجبار و تهدید و زورگویی جزء برنامه های رسمی خلیفه بوده، حتی در ازدواج هایش. به عنوان مثال ابن سعد در کتابش به نام الطبقات الکبری جلد هشت، صفحه ۲۶۵ قضیه ازدواج خلیفه را با دختری به نام عاتکه نقل می کند. عاتکه کسی است که خلیفه دوم او را به عقد خودش درآورد. وقتی مراسم ازدواج انجام می شود، عمر بر این دختر وارد می شود و با او درگیری رخ می دهد. به زور و اجبار دخترک با او همبستر می شود و آنقدر بر او فشار و اذیت و ظلم روا می دارد که به نقل خود اهل سنت دخترک وقتی از دست آن شخص نجات پیدا می کند، «فلما فرق قال اف اف اف». اف بر تو باد؛ اف بر تو باد. اینگونه او را به زور به سمت خودش می کشد و می برد و دخترک را در رنج و تعب و زحمت می اندازد. نمونه دیگر از این ازدواج های اجباری، ازدواج حجاج ابن یوسف ثقفی است که با دختری از دختران حضرت زینب سلام الله علیها رخ می دهد. این دختر حضرت زینب سلام الله علیها به زور به عقد حجاج ابن یوسف ثقفی درمی آید. ابن هزم اندلزی در کتاب جمهوره انصاب العرب جلد یک، صفحه ۳۸ این ازدواج را گزارش کرده. می دانید حجاج ابن یوسف ثقفی کیست؟ کسی است که به شهادت همه مورخین، خون آشام ترین خلیفه اموی بوده و هیچ جنایتی در حق اهل البیت علیهم السلام و شیعیان اهل البیت نبوده که او اجرا نکرده باشد. سادات و بنی هاشم را در میانه دیوارها دفن می کرد. در زندان های او هزاران نفر از شیعیان و محبین امیرالمؤمنین علیه السلام در سختترین شرایط زندانی بودند و در همانجا جان می دادند. کسی که به خون شیعه و ائمه شیعه اهل البیت علیهم السلام تشنه بوده و با دختر حضرت زینب سلام الله علیها نوه امیرالمؤمنین علیه السلام ازدواج می کند.
بنا بر نقل ابن تیفور سنی، زمخشری سنی، و ابن حمدون سنی، در کتاب های بلاغات النساء جلد اول، صفحه ۵۱، نثرالدرفی المحاضرات جلد چهارم، صفحه ۳۹، التذکره الحمدونیه جلد ۲ صفحه ۴۸، و جلد چهار، صفحه ۸ حجاج دختر حضرت زینب سلام الله علیها را به عقد خودش در می آورد. دخترک وقتی چشمش به چهره حجاج می افتد، شروع به گریه کردن می کند. «و عبرتها تجول فی خدیتها» اشک بر گونه های دخترک جاری می شود. نانجیب می پرسد دخترک چرا گریه می کنی؟ جواب می دهد: «من شرف اتزع ومن زعت شروفت» گریه من به خاطر شرافتی است که امروز پایمال شد و پستی که امروز شرافت یافت. ببینید ازدواج های اجباری در میان خلفا امری متداول بوده است و آخرین پاسخ فرض کنیم امیرالمؤمنین علیه السلام دختری به نام ام کلثوم داشته است. فرض کنیم این ازدواج با دختر ابوبکر صورت نگرفته است؛ بلکه با دختر امیرالمؤمنین علیه السلام صورت گرفته است. فرض کنیم که این ازدواج اجباری نبوده، به اختیار بوده است. همه این ها فرض هایی است که قطعاً فرض محال است اما فرض می کنیم آیا ازدواج اختیاری حسن رابطه را اثبات می کند؟ هرگز چنین نیست. نمی توان گفت همیشه هر ازدواجی نشان می دهد که داماد با پدرخانم و مادرخانم رابطه دوستانه و صمیمی داشته است. غیر از مثالهایی که کم و بیش در اطراف خودمان می بینیم و می شنویم، بگذارید از قرآن برایتان یک مثال بیاورم. قرآن در سوره مبارکه حجر، آیه ۶۷ تا آیه ۷۴ گزارش یک ازدواج اختیاری بین دختران پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با دشمنان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را نقل کرده است:
«وَجَاءَ أَهْلُ الْمَدِینَهِ یَسْتَبْشِرُونَ قَالَ إِنَّ هَٰؤُلَاءِ ضَیْفِی فَلَا تَفْضَحُونِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَلَا تُخْزُونِ قَالُوا أَوَلَمْ نَنْهَکَ عَنِ الْعَالَمِینَ، قَالَ هَٰؤُلَاءِ بَنَاتِی إِنْ کُنْتُمْ فَاعِلِینَ، لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَهُ مُشْرِقِینَ فَجَعَلْنَا عَالِیَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَیْهِمْ حِجَارَهً مِنْ سِجِّیلٍ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ»
قضیه درباره قوم حضرت لوط علیه السلام است. وقتی برای حضرت لوط علیه السلام میهمانانی زیبارو آمدند، میهمانانی که در واقع ملائکه خدا بودند، خبر به قوم بدکار لوط رسید. همه اجتماع کردند و در خانه لوط علیه السلام را می کوبیدند و از او می خواستند که جوانان زیبارو را در اختیار مردان پست قوم لوط قرار دهد. حضرت لوط به دم درآمد و با مردم خودش سخن گفت. گفت «إِنَّ هؤُلاءِ ضَیْفِی فَلا تَفْضَحُونِ» این جوانان زیبارو که امروز به خانه من آمده اند، میهمانان من هستند. من را در برابر آنها شرمنده نکنید. «وَاتَّقُوا اللَّهَ وَلَا تُخْزُونِ» من را تنها نگذارید. تقوای خدا را پیشه کنید ولی آنها گوششان بدهکار نبود. وقتی لوط دید این ها به هیچ وجه گوششان بدهکار نیست و قرار نیست حرف حساب گوش دهند، به آنها پیشنهاد ازدواج با دختران خودش را داد. ای انسان های پستی که می خواهید آبروی من را جلوی میهمانان من ببرید، «هؤُلاءِ بَناتِی إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ» اگر قرار است کاری انجام دهید، با دختران من ازدواج کنید. چرا می خواهید این کار زشت را مرتکب شوید و به میهمانان مرد من تعرض کنید. اما هیچ یک از آنها گوششان بدهکار نبود. آن چیزی که من می خواهم بدان استدلال کنم، این عبارت است: هؤُلاءِ بَناتِی إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ چرا لوط پیشنهاد ازدواج دختران خودش را با قوم بدکارش داد؟ آیا به این معنا بود که آنها را دوست دارد؟ رابطه حسنه ای بین او با آنها برقرار است؟ آیا آنها را قبول دارد؟ آیا کارهای آن ها را تأیید می کند؟ آیا با همدیگر عاشق و معشوق هستند؟ جالب است اینجا پیامبر خدا خودش پیشنهاد ازدواج با دخترانش را می دهد. در قضیه ازدواج ام کلثوم که دقیقاً برعکس است. این خلیفه هست که اصرار می کند دختر امیرالمؤمنین علیه السلام را به عقد خودش درآورد. تازه امیرالمؤمنین علیه السلام امتناع می کنند. استنکاف کردند. مخالفین شیعه چگونه می خواهند با این دلیل واهی، با این شاهد آبکی، دلایل محکم که نشان می دهد قطعا رابطه بین امیرالمؤمنین علیه السلام و خلفا رابطه ای حسنه نبوده را انکار کنند؟ الغریق یتشبز بکل حشیش یک ضرب المثل عربی است. می گویند انسان غریق به هر خس و خاشاکی چنگ می اندازد. واقعیت این است که بعد از آنکه شیعه با دلایل روشن و با استدلال های محکم شهادت بی بی حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها را ثابت کرده و در سال های اخیر به کمک و عنایت حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف درایام فاطمیه تعظیم شعائر کرده و بانگ مظلومیت اهل بیت علیهم السلام را بر سراسر گیتی طنین افکن کرده، این امر بر مخالفین شیعه سنگین آمده است و با بهانه های واهی و پوچ به دنبال کتمان و پرده پوشی حقیقت است. این یکی از پرده پوشی ها و تلاش های واهی و مذبوحانه آن هاست. امشب فرصت نشد به دو نکته دیگر اشاره کنیم. به دو شاهد آبکی و بی مایه، ان شالله در جلسه آینده با دو شبهه دیگر، یعنی شبهه نام گذاری و نماز در خدمتتان خواهم بود.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
دیدگاهتان را بنویسید