کارگاه آموزشی شماره ۱۳۳ – شبهات فاطمیه – جلسه ششم

صوت کامل کارگاه
بِسمِ اللهِ الرّحمنِ الرّحیم
الحَمدُلِله ربّ العالَمین و صَلّی اللهُ عَلی سَیّدِنا و نَبیّنا محمّد و آلِهِ الطّاهرین وَ لَعنَهُ الله عَلی اَعدائِهِم اَجمَعین
با عرض سلام و ادب خدمت حضار گرامی خانم ها و آقایان محترم. با سلسله جلسات شبهات فاطمیه در خدمتتان هستم. در ابتدای جلسه با دعای بر فرج و سلامتی امام زمانمان بحث را شروع می کنیم:
بِسمِ اللهِ الرّحمنِ الرّحیم
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَ فی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً و َناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
بزرگوارانی که در جلسات گذشته شرف حضور داشتند، می دانند که با طرح شبهاتی که در موضوع شهادت فاطمه زهرا سلام الله علیها مطرح بود، با پاسخ به این شبهات، بحث خود را پیگیری کردیم. عرض شد هدف کسانی که به شبهه پراکنی در این موضوع می پردازند، آن است که با طرح این شبهات، مسأله شهادت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها را زیر سؤال ببرند. چراکه شهادت آن حضرت برای آنها بسیار سنگین و گران تمام شده است. با اثبات شهادت، باید ابطال مکتب سقیفه را اعلام کنند و این کار برای آنها ممکن نیست. لذا به هر بهانه ای، به طرح شبهات واهی و پوچ می پردازند. در این جلسه به چند شبهه دیگر اشاره خواهیم کرد. اگرچه این شبهات از لحاظ محتوایی به سنگینی و گران سنگی و ارزشمندی شبهات پیش نیست اما بار تبلیغی قوی دارد.
شبهه ای که مطرح می کنند، این است که قرآن کریم اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله را با صفت «رُحَماءُ بَینَهُم» معرفی کرده است. سوره محمد آیه آخر می فرماید:
«مُحَمّد صلی الله علیه و آله رَسولُ الله وَ الّذینَ مَعَهُ اَشدّاءُ عَلَی الکُفّار رُحَماءُ بَینَهُم»
قرآن می فرماید: اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله، کسانی که با ایشان هستند، با همدیگر رحیم و مهربان هستند. اگر شما بگویید اصحاب ایشان مثل اولی و دومی آمده اند و فاطمه زهرا سلام الله علیها را به شهادت رسانده اند، در واقع انکار آیه قرآن کرده اید. چرا که قرآن گفته است اینها مهربان هستند، اما شما می گویید اینها به دختر پیغمبر صلی الله علیه و آله رحم نکردند و با او مهربانی نداشتند. این متن شبهه است.
پاسخ به این شبهه را در دو گام نقضی و حلّی طی می کنیم:
گام نقضی این است که عرض می کنیم: اهل سنت همگی بر این اتفاق هستند و اتفاق نظر دارند. شیعه هم معتقد است که خلیفه سوم عثمان بن عفوان را اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله کشته اند. اهل سنت می گویند عثمان شهید شده، ما می گوییم او کشته شده است. ولی به دست چه کسی؟ همه متفق القول می گوییم به دست اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله کشته شده است. ببینید ابن حزم اندلسی می گوید: «فَقَتَلوهُ وَ لا خَیرَ مِن ذلکَ عِندَ اَحَد لَعَن اللهُ مَن قَتَلَه و الرّاضینَ بِقَتلِه». عثمان را کشتند. خیری برای کسی که این کار را کرده نیست. هیچ کس این عمل را ستایش نمی کند. خدا لعنت کند کسانی را که او را کشتند. خدا لعنت کند کسانی را که راضی به قتل او بودند (و الرّاضینَ بِقَتلِه). این را ابن حزم اندلسی از بزرگترین علمای عامه در الفِصَل، جلد ۴، صفحه ۱۲۳ تا ۱۲۵ آورده. ذهبی هم وقتی به بحث قتل عثمان می رسد، اینطور می گوید: «فَکُلّ هولاءِ نَبرَءُ منهُم و نُبقِضُهُم فی الله». ما تبری می جوئیم و به آنها بقض می ورزیم و امر آنها را به خدا موکول می کنیم. در تاریخ الاسلام خود، جلد ۳ صفحه ۶۵۴.
سؤال می پرسیم: آیا کسانی که عثمان را کشتند، از کشورهای روم و ایران آمده بودند؟ خیر. آیا این افراد از همین مردم مدینه و بلاد اسلامی بودند؟ بله. آیا این افراد از اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله بودند یا نبودند؟ بله. افرادی مثل عبدالرحمان بن عُدیس که از صحابه نامدار رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده و جزء بیعت کنندگان بیعت شجره بوده است. این را «الاِستیعاب» ابن عبدالبر نوشته، اُستُلقابه ابن اثیر جزری آورده. این افراد قاتل عثمان بودند.
فروه بن عمرو از دیگر قاتلین عثمان است. او هم از اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله است. از کسانی است که در جنگ بدر حضور داشته و اصطلاحاً بدری بوده است. چنین افرادی که از اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله هستند و از کسانی هستند که جزء اصحاب عقبه هستند و اصحاب بیعت شجره هستند و اهل سنت برای اینها جایگاه بسیار ویژه ای در بین اصحاب قائل هستند. می گویند: این ها دیگر گل سرسبد اصحابند و مصداق آیه «رَضِیَ اللَّهُ عَنهُم وَ رَضوا عَنهُ» هستند. این افراد را لعن می کنند و می گویند: ما از این ها بیزاری می جوییم. آیا اینها از اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله نبودند؟ چرا، بودند. چرا شما از آنها بیزاری می جویید؟ چرا این ها به عثمان رحمان نکردند؟ مگر عثمان از اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله نبود؟ اگر شما می گویید که قرآن فرموده است: «رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ» اینها باهم مهربانند، چرا در جریان قتل عثمان با هم مهربان نبودند؟ آیا شما حاضرید به استناد این آیه شریفه قرآن، قتل عثمان را انکار کنید؟ نه! حاضر نیستید. پس چگونه حاضرید شهادت فاطمه زهرا سلام الله علیها را انکار کنید؟
دومین پاسخ نقضی ما، جریان قتل مالک بن نویره است. مالک بن نویره از بزرگان قبیله ای بود که در اطراف مدینه زندگی می کردند. در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و با ایشان اعلام وفاداری کرد. بعد از شهادت رسول خدا صلی الله علیه و آله هم بر همان عهد و پیمان خودش باقی ماند. بعد از اینکه خلفا بر مسند حکومت نشستند، ابوبکر کسی را فرستاد تا از مالک بن نویره زکات بگیرد. این شخص خالد بن ولید بود. وقتی خالد بن ولید برای اخذ زکات به آنها مراجعه کرد، مالک بن نویره پاسخ او را نداد. گفت: ما، شما و رئیس تان را خلیفه نمی دانیم. خلیفه پیغمبر صلی الله علیه و آله علی بن ابیطالب علیه السلام است. ما زکاتمان را به او می دهیم. با این کار طبیعی بود که خالد بن ولید ناراحت و از دست او عصبانی شود. قرار شد بین آنها فعلاً سکوت باشد تا کسب تکلیف کنند، ولی خالد بن ولید با توحشی که به خرج داد، مردان قبیله مالک بن نویره را به شهادت رساند. البته برای این کار خیانتی کرد و اول به آنها اعلام صلح داد ولی بعد از مدتی به آنها شبیخون زد و همه را به شهادت رساند و در همان شبی که مالک بن نویره به شهادت رسید، همسر او که بسیار زیبارو بود، در اختیار خالد بن ولید قرار گرفت و با او هم بستر شد. در واقع جنایتی بر روی جنایت به وقوع پیوست. اگر می خواهید قضایای قتل مالک بن نویره و مردان جنگی قبیله او را ببینید، همچنین جریان خیانت او به همسر مالک بن نویره را مطالعه بفرمایید، به کتاب «تاریخ طبری» جلد ۲، صفحه ۵۰۳ و به کتاب «الاصابه ابن حجر» جلد ۵، صفحه ۵۶۱ و به کتاب «تاریخ یعقوبی» جلد ۲، صفحه ۱۱۰ مراجعه کنید. این قضیه البته از قضایای بسیار معروف تاریخ است و جای انکار ندارد. سؤال ما این است که آیا مالک بن نویره از اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله نبود؟ چرا. آیا خالد بن ولید از اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله نبود؟ چرا؛ او هم از اصحاب بود. چرا بین این دو جنگ صورت گرفت؟ چرا خالد بن ولید به جان مالک و جوانان قبیله او افتاد؟ چرا به همسر او رحم نکرد؟ آیا می توانید به استناد آیه «رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ» قضیه قتل مالک بن نویره را انکار کنید؟ آیا می توانید بگویید این قضیه اتفاق نیفتاده است؟ چون قرآن فرموده است: اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله «رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ» هستند. اگر نمی توانید انکار کنید، چگونه به خودتان اجازه می دهید که قضیه شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را انکار کنید؟
سومین پاسخ نقضی ما، جریان جنگ جمل است. به شهادت تاریخ، جنگی بزرگ بین اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله رخ داده است. یک طرف این جنگ زبیر و طلحه و عایشه هستند که از اصحاب بزرگ ایشان و یا از همسران پیغمبر صلی الله علیه و آله هستند و طرف دیگر جنگ امیرالمؤمنین علیه السلام و دیگر اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله مثل سلمان و عمار و .. . هستند. الان تردید کردم که سلمان در این جنگ حضور داشته یا نه! ولی عمار مثلاً بوده است.
دو طرف از اصحاب هستند، جنگی هم رخ داده است که بنابر نقل تاریخ تعداد زیادی از مسلمانها کشته شده اند. ابن عبد ربه در «العقد الفرید» می نویسد: بعد از جنگ جمل، روزی ام اوفای عبدیه که از قبیله عبدالقیس بوده و از قبیله او صدها مرد با شهرت مثل حُکَیمِ ابْن جَبَله در جنگ جمل کشته شده بودند، به پیش عایشه می آید و می گوید که ای مادر مؤمنان؛ درباره مادری که فرزند خردسال خودش را به قتل می رساند، نظرت چیست؟ و با او چه کار کنیم؟
عایشه می گوید: چنین شخصی «وَجَبَت لَه النار». آتش دوزخ بر او واجب می شود. این خانم ام اوفا می گوید، حالا درباره مادری که فرزندان بزرگسال خودش را به اندازه بیست هزار نفر به خاک و خون می کشد، نظرت چیست؟ عایشه می فهمد که او دارد با این حرف کنایه می زند و می خواهد در واقع او را متهم کند که چرا لشکر بیست هزار نفری کشیدی و بردی و این ها همه را به کشتن دادی؟
عایشه فریاد می زند: «خذو به ید عدوه الله». دست این دشمن خدا را بگیرید و بیرون کنید. ببینید از یک طرف عایشه و از طرف دیگر امیرالمؤمنین علیه السلام صف آرایی کردند و جنگی رخ داده است که در این جنگ، بنابر این نقل اهل سنت در عقد الفرید ج ۵ ص ۷۹ چنین آماری از کشته ها رخ داده است.
آیا می توانیم بگوییم چنین اتفاقی نیافتاده است؟ به استناد آیه قرآن که می فرماید اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله «رُحَماءُ بَیْنَهُم» هستند.
اگر جنگ جمل را می توانید انکار کنید، ما هم از شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دست برمی داریم و انکار می کنیم. اما اگر نه، چگونه این آیه قرآن جنگ جمل را انکار نمی کند، ولی شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را انکار می کند؟ این نمونه هایی که خدمتتان عرض کردم، سه نمونه از وقایع تاریخی بود. وقایع فراوان دیگری هم وجود دارد که بیش از این وارد مسئله نمی شویم.
مثلاً سوزاندن «فُجایع اَسْلَمی» یک نمونه دیگر است. برخورد تندی که با سعد ابن عباده و بزرگان انصار کردند، مطلب دیگری است. اقدامات خلیفه سوم با ابوذر از صحابی پیغمبر صلی الله علیه و آله باز نمونه دیگر، رفتار نادرست معاویه در برخوردش با مالک اشتر که هر دو از صحابی هستند یا برپایی جنگ صفین بین حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و معاویه.
این ها نمونه های فراوانی است که نشان می دهد بین اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله درگیری ها، اختلاف ها و تنش های جدی وجود داشته است. چگونه است که هیچ یک از اینها را به استناد این آیه انکار نمی کنید ولی شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را انکار می کنید؟ اجازه بدهید این آیه شریفه را یک بار تلاوت کنیم. سوره مبارکه فتح، آیه ٢۹ می فرماید:
«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ»
محمد صلی الله علیه و آله فرستاده خداست و کسانی که همراه او هستند، چنین ویژگی هایی دارند: بر کفار سختگیر و شدید و بین خودشان مهربان و رحیم هستند. «تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا» آنها را که در حال رکوع و سجودند، می بینی. «یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانًا» از خدواند متعال فضل و رضوان او را طلب می کنند. «سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ» نشانه های آنها از اثر سجده هایشان در صورتشان است. تا اینجا که می فرماید: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَهً وَ أَجْرًا عَظِیمًا» خدا به کسانی از آنها که ایمان و عمل صالح دارند، وعده داده است که مغفرت و اجر عظیم خودش را عنایت کند.
این ترجمه آیه ٢٩ است. دقت بفرمایید؛ در اینجا می خواهیم گام دوم را طی کنیم و به این شبهه پاسخ حلی دهیم. می گوییم شما آیه قرآن را اشتباه فهمیدید. به همین خاطر در یک تناقض عجیب و غریب گیر افتاده اید. قرآن نفرموده است همه کسانی که با پیغمبر صلی الله علیه و آله هستند، مهربانند. همه کسانی که با ایشان هستند، اهل رکوع و سجودند. همه کسانی که با ایشان هستند، فضل و رضوان را از خدا طلب می کنند. نه این نیست. بلکه قرآن فرموده است: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ». آن دسته از اینها که ایمان و عمل صالح دارند، غفرت و اجر عظیم خواهند داشت. و خدا وعده مغفرت و اجر عظیم به آنها داده است. اگر این است، بنابراین شما نمی توانید ادعا کنید که تمام اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله اهل نجاتند. این «منهم» که در انتهای آیه آمده، «من بعثیه» است. یعنی بخشی از اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله مغفرت و اجر عظیم دارند. بقیه اینطور نیستند. به عبارت فنی در ابتدای آیه، یک جمله عمومی آمده است، ولی در انتهای آیه، این جمله عمومی به بعضی از افراد اختصاص پیدا کرده است. گرچه در همان ابتدای آیه هم نیامده است که همه کسانی که با پیامبر صلی الله علیه و آله هستند، چنین و چنانند.
آمده «الذین آمنوا»، نفرموده «کل الذین معه»، بنابراین معلوم نیست که آیا آیه به همه اصحاب نازل شده است یا به بخشی از اصحاب. اصطلاحاً قضیه، قضیه محمله است و صور ندارد. اگر صور ندارد، یعنی اول آن کل نیامده است، شما نمی توانید به آن استدلال کنید و بگویید همه اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله مهربان بودند. این یک نکته.
نکته دوم اینکه آیا این آیه برای همیشه بوده یا نه؟ این را هم کسی نمی تواند ادعا کند. چرا که در آیات قرآن می بینیم کسانی را که قرآن فرموده است، به نفاق برگشته اند. «مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ». چه کسانی؟ از اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله. بنابراین اگر امکان بازگشت وجود دارد، اگر امکان نفاق وجود دارد، اگر قرآن می فرماید «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ۚ وَالَّذِینَ مَعَهُ»، اگر قرآن می فرماید که «أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِکُمْ»، پیامبر صلی الله علیه و آله اگر از دنیا برود، شما آیا به دوره جاهلیت برمی گردید؟ معلوم می شود که این چنین نیست که اگر کسی از اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله باشد و به مقام و مرتبه بالایی هم برسد، این مقام و مرتبه برای او باقی بماند.
دومین شبهه ای که پاسخ می دهیم، این است که می گویند شما شیعیان مدعی هستید که فاطمه سلام الله علیها بین در و دیوار به شهادت رسیده اند. در حالیکه اصلاً در آن زمان خانه ها در نداشتند، بلکه پارچه یا حصیری برای ورودی به خانه ها آویزان می کردند. بنابراین اصل قضیه دروغ است. این متن شبهه است، اما پاسخش چیست؟
پاسخ این است که کسی که این شبهه را مطرح کرده است، نشان داده که نه فقط تاریخ و حدیث نمی داند، بلکه حتی با قرآن هم بیگانه است. چرا؟ چون قرآن کریم در سوره مبارکه نور، آیه ۶۱، وقتی می خواهد احکام ورود به خانه را بیان کند، می فرماید که افراد اجازه ندارند وارد خانه دیگران شوند، مگر بعضی افراد خاص. مثلاً کسی که شما کلید خانه او را در اختیار دارید، صاحبخانه کلید خانه را به شما داده است. می فرماید: «مَا مَلَکْتُمْ مَفَاتِحَهُ». سؤال می کنیم منظور از کلید خانه چیست؟ کلید صندوقچه خانه است؟ کلید یخچال خانه است؟ یا کلید در خانه؟ معلوم است که وقتی قرآن می فرماید نباید وارد خانه شوید مگر این افراد، یعنی این افرادی که کلید در خانه را دارند. و سؤال بعدی اینکه آیا در پارچه ای یا حصیری قفل و کلید دارد؟ شمایی که می گویید درهای آن زمان حصیری یا پارچه ای بودند، با این آیه قرآن چه کار می کنید؟ اگر بگویید بعضی از خانه ها کلید داشتند و بعضی از خانه ها در داشتند و درشان هم پارچه ای و حصیری نبوده است، ما می گوییم که بسیار خب، درب خانه فاطمه زهرا سلام الله علیها هم از همان خانه ها بوده است. به دلیل همین روایتی که می گوید آن حضرت بین در و دیوار قرار گرفته اند؛ یا باید آیه قرآن را انکار کنید و بگویید هیچ خانه ای در نداشته و درها همه پارچه ای یا حصیری بوده اند یا اینکه بگویید نه بعضی از خانه ها یا همه خانه ها در داشته اند. اگر این را قبول کنید، دیگر نمی توانید قضیه شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را انکار کنید.
جالب این است که در روایات هم راجع به درهای خانه های پیامبر صلی الله علیه و آله یا اصحاب ایشان نکاتی آمده است که همه نشان می دهد که کسی که این شبهه را مطرح کرده، با تاریخ و حدیث بیگانه بوده است. به عنوان مثال ابی داوود صاحب یکی از صحاح سته اهل سنت در سنن خود جلد ۲، صفحه ۵۲۷، این قضیه را از دکین بن سعید مزنی نقل کرده است که می گوید: خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله رفتم و از آن حضرت تقاضای غذا کردم. حضرت به عمر فرمودند: که برو به آنها غذا بده. او هم ما را برداشت به اتاق بالا برد. بعد کلیدی را از کمربند خودش درآورد و در اتاق را باز کرد. وقتی درب اتاق ها چوبی بوده و قفل و کلید داشته است، آیا در خانه چوبی نبوده است؟ پرده ای و حصیری بوده است؟ قفل و کلید نداشته است؟
روایت دوم را مسلم نیشابوری در کتاب صحیح خود که از صحاح سته است و بعد از صحیح بخاری اصح الکتب است، نقل می کند. او می گوید ابوحمید نقل کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله به ما امر کردند که شب ها ظرف های آبمان را در یک گوشه قرار بدهیم و دستور دادند که شب ها درهای خانه هایمان را ببندیم. «إنَّما اُمرَ بِالاَسقِیه أن توکأ لیلاً وَ من اَبواب أن تُغلق لیلاً». سؤال می کنیم: این که پیامبر صلی الله علیه و آله به ما دستور دادند که در خانه ها را شب هنگام ببندید، یعنی چه؟ آیا در پارچه ای یا حصیری را می شود بست؟ آیا «تغلق لیلاً» شب ها درب بسته شود، غیر از این است که درب باید یک درب محکم چوبی باشد و قفل و کلید داشته باشد و لازمه اغلاق باب و بستن آن این باشد که پرده ای و حصیری نباشد؟
پاسخ سوم: جالبتر این که نه فقط به وجود درب، در تاریخ و حدیث می توانیم پی ببریم، بلکه به جنس دربها و نوع ساخت این درها هم در تاریخ و حدیث شیعه و سنی اشاره شده است. به عنوان مثال ابن کثیر دمشقی در «البدایه و النهایه» جلد ۳ صفحه ۲۲۱، این قضیه را نقل می کند که می گوید اتاق های رسول خدا صلی الله علیه و آله از شاخه و چوب عرعر به وسیله موی بافته شده، ساخته شده بود. موهای شترها یا موهای بزها را می گرفتند، با آن یک ریسمان نازک و مستحکم تهیه می کردند و آن وقت الوارهای درخت عرعر را با این موهای طناب شکل به هم گره می دادند و می بستند. آن وقت یک تخته صاف و مسطحی آماده می شد. یعنی جنس درِ خانه رسول خدا صلی الله علیه و آله ذکر شده است که از چوب عرعر بوده است و این که با مو که طناب شده بوده، ساخته شده بود. اینها هم حتی ذکر شده است. خود همین ابن کثیر دمشقی می گوید که درِ خانه پیامبر صلی الله علیه و آله را با نوک انگشتان و ناخن ها می زدند و این دلالت بر این دارد که حلقه هایی برای کوبیدن بر در خانه نصب نشده بود. سؤال می کنیم که آیا می شود در پارچه ای یا حصیری را با دست زد و آیا می شود از آن صدایی در بیاید؟ نه. آیا بر در پارچه ای کوبه نصب می کنند؟ نه. این ها نشان دهنده این است که این شبهه افکن چقدر از تاریخ و حدیث دور افتاده است یا این که می داند و انکار می کند.
پاسخ چهارم این است که حتی در روایات اهل سنت مثل روایت صنعانی در المصنف خود جلد ۵، صفحه ۴۸۹ و طبرانی در المعجم الکبیر خود جلد ۲۲ صفحه ۴۱۲، به جنس درب خانه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام هم اشاره شده است. آن جایی که در داستان ازدواج حضرت زهرا سلام الله علیها و امیرالمؤمنین علیه السلام این طور می خوانیم که: رسول خدا صلی الله علیه و آله، علی بن ابیطالب علیه السلام را احضار کردند و همان عملی که با فاطمه سلام الله علیها انجام داده بودند، با ایشان نیز انجام دادند. آنگاه همان دعایی را برای علی علیه السلام خواندند که برای فاطمه سلام الله علیها خوانده بودند. بعد از این پیامبر صلی الله علیه و آله به علی و فاطمه علیهما السلام فرمودند که برخیزید و به سوی خانه خودتان بروید. خدا شما را نسبت به هم مهربان کند و به نسل شما برکت دهد و عاقبت شما را بخیر نماید. وقتی این دعاها را فرمودند، رسول خدا صلی الله علیه و آله خودشان برخاستند و درب خانه را قفل کردند، «ثم قام فاغلق علیه بابه». یعنی در خانه فاطمه زهرا و امیرالمؤمنین علیهما السلام را قفل کردند و به بیرون تشریف آوردند تا امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا علیهما السلام با هم باشند. این یک سند است.
سند دوم اینکه در قضیه هجوم به خانه فاطمه زهرا سلام الله علیها خود اهل سنت نقل کرده اند. ابن قتیبه دینوری در «الامامه و السیاسه» جلد یک صفحه ۱۶ نقل کرده است که عمر به همراه گروهی به خانه فاطمه زهرا سلام الله علیها رسیدند و دقّ الباب کردند. عبارتش این است: «ثم قام عمر فمشی معه جماعه حتی عتوا باب فاطمه فدقّ الباب». بعد وقتی فاطمه زهرا سلام الله علیها پشت درب آمدند و سخنان آنها را شنیدند، فریاد زدند که «یا ابت یا رسول الله»! پدر جان یا رسول الله! «ما زال لقینا ابن الخطاب و ابن ابی قحافه». ببین که ما بعد از تو از دومی و اولی چه کشیدیم. محل استدلال ما این عبارت است که می گوید: «فدقّ الباب». آیا می شود به در پارچه ای یا حصیری دقّ الباب کرد و در کوبید؟
در روایتی که جنس در خانه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها اشاره شده است، این روایت شیعی ست که مرحوم علامه مجلسی از تفسیر عیاشی نقل کردند که عمر گفت: که ما را ببر پیش فاطمه زهرا سلام الله علیها، خلاصه آمدند و این عبارت دقیقاً به همین نکته اشاره می کند که هنگامی به خانه رسیدیم، فاطمه زهرا سلام الله علیها این مهاجمین را دیدند و درب را به روی آنان بستند. یعنی چه؟ یعنی اینکه پارچه نبوده، حصیر نبوده، چیزی بوده که می توانسته مانع باشد و اشاره شده است که این جنس درب از «سعف» بوده است. یعنی همان تنه درختان خرما که به همان صورتی که قبلاً خدمتتان عرض کردیم، الوارها با موهای طنابی شکل مستحکمی به هم متصل شده بودند. در روایت عیاشی آمده است که «فضرب العمر باب برجله فکسره و کان من سعف». عمر با پایش به در زد و درب را شکست. «فکسره» آیا می شود درب پارچه ای یا حصیری را شکست و در این روایت آمده است که و «کان من سعف» یعنی از همین تنه درخت خرما. این روایت البته شیعی است. مراجعه کنید به بحارالانوار جلد ۲۸، صفحه ۲۲۷ فکر می کنم بعد از این همه اسناد و مدارک معتبر، دیگر جایی برای این شبهه باقی نمانده باشد.
سومین شبهه ای که مطرح می شود، این است که می گویند درباره فاطمه زهرا سلام الله علیها و نوع مرگ او از کلمه وفات درکتب شیعه و سنی استفاده شده. یعنی می گویند فاطمه زهرا سلام الله علیها وفات کرده اند. وفات ربطی به شهادت ندارد. این نشان می دهد که علمای شیعه و سنی همگی معتقدند که او به شهادت نرسیده و الا باید کلمه شهادت را به کار می بردند. مثلاً اگر نگاه کنید، کتاب «منتهی الامال» مرحوم حاج شیخ عباس قمی کلمه وفات را بکار برده است. چرا کلمه شهادت را بکار نبرده؟ این متن شبهه است. اما پاسخ آن باز در دو گام نقضی و حلّی داده می شود.
گام نقضی این است که به تاریخ رجوع می کنیم و می بینیم راجع به کسانی که قطعاً و یقیناً شیعه و سنی معتقدند که آنها کشته شده اند یا به شهادت رسیده اند، خلاصه به مرگ طبیعی از دنیا نرفته اند اطلاق «وفات» شده است. مثلاً شیعه و سنی همگی معتقدند که امیرالمؤمنین علیه السلام به شهادت رسیده اند. درست است؟ یا همه شیعه و سنی معتقدند که حضرت سیدالشهدا، امام حسین علیه السلام در کربلا به شهادت رسیده اند. همه معتقدند که امام حسن مجتبی علیه السلام با سمّ به شهادت رسیده اند. سنی ها می گویند عمر شهید شده است. ما هم معتقدیم که او به مرگ طبیعی از دنیا نرفته. می گویند عثمان شهید شده. ما هم می گوییم عثمان به مرگ طبیعی از دنیا نرفته است؛ اما و صد اما که در کتب متعدد کلمه «وفات» هم برای امیرالمؤمنین علیه السلام، هم امام حسین علیه السلام، هم امام حسن علیه السلام و هم عثمان و عمر ذکر شده است، چه شیعه و چه سنی.
مثلاً راجع به امام حسین علیه السلام که همه به شهادت آن حضرت در کربلا اعتراف دارند. مرحوم طبرسی در کتاب «احتجاج» جلد ۲، صفحه ۱۳۶ عبارت این مدلی را نقل کرده اند: محمد بن حنفیه بعد از فوت برادرش حسین علیه السلام چنین و چنان شد.
یا مثلاً راجع به امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند: «و کان مع اخیه حسن بعد وفات ابیه عشر سنین و بقی بعد وفات اخیه الحسن الی بعد مقتله عشر سنین». کلمه وفات برای امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام، نقل شده است. بحارالأنوار جلد ۴۴، صفحه ۲۰۰.
یا مثلاً راجع به امیرالمؤمنین علیه السلام اهل سنت هم گفته اند. راجع به عمر و عثمان هم گفته اند: «الی أنّ وفات عمر بن الخطاب کانت فی سنه ثلاثه عشرین» وفات عمر سال ۲۳ بوده است. «الی أنّ وفات عثمان بن عفوان کانت فی سنه خمس و ثلاثه» وفات عثمان بن عفوان سال ۳۵ بوده است. «الی أنّ وفات علی بن ابیطالب علیه السلام کانت فی سنه اربعین» وفات امیرالمؤمنین علیه السلام سال ۴۰ بوده است.
خب اگر این است، چرا برای کسانی که همه می دانیم که این افراد به مرگ عادی از دنیا نرفته اند، کلمه وفات به کار رفته است؟ این عبارتی را که الان خدمتتان خواندم در «الغایه فی شرح الهدایه» جلد ۱ صفحه ۳۱۵ می توانید ببینیند. عبارتی از صحابی از علمای اهل سنت نقل کرده است. جالب این است که همین آقای صحابی در همین کتاب الغایه فی شرح الهدایه، در همین عباراتی که راجع به امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کردم، این چنین می گوید: «و ذلک فی رمضان شهیداً». راجع به عمر هم می گوید: «و ذلک فی آخر یوم من ذی الحجه شهیداً». وفات علی بن ابیطالب علیه السلام در ماه رمضان بود، در حالیکه شهید شدند. وفات عمر بن خطاب در ماه ذی الحجه بود، در حالیکه شهید شد. راجع به عثمان هم می گوید: «و ذلک فی ذی الحجه ایضاً شهیداً». وفات عثمان بن عفوان هم در ذی الحجه بود، در حالیکه شهید شد. بنابراین کلمه وفات را برای کسانی به کار برده اند که معتقدند به مرگ طبیعی از دنیا نرفته اند و خودشان هم بلافاصله کلمه شهید را آورده اند. این نکته ای را برای ما روشن می کند که در پاسخ های حلی خدمتتان عرض خواهم کرد.
اما در گام دوم به پاسخ حلی اشاره کنیم و آن این است که کلمه وفات یک معنای عامی است که ۲ مصداق دارد: هم به شهادت و هم به مرگ طبیعی اطلاق می شود.
وفات در لغت به معنای ستاندن است. وقتی می گوییم فلانی وفات پیدا کرد، یعنی روح او ستانده شد. در این کلمه هیچ اشاره ای به این که این روح چگونه ستانده شده ندارد. آیا به سبب شهادت روح از بدن او جدا شده یا به سبب مرگ طبیعی و غیر شهادت؟ هر یک از این دو وفات است. بنابراین به کسی که شهید شده، در لغت می توانیم بگوییم فوت کرده است. شاید امروز در زبان فارسی به کسی که به مرگ طبیعی از دنیا رفته، بگوییم وفات و به کسی که با شهادت یا با قتل از دنیا رفته نگوییم وفات، اما در زبان عربی هرگز این گونه نیست. در زبان عربی هم به شهادت و هم به مرگ طبیعی به هر دو وفات گفته می شود. بنابراین اصل این شبهه نشان از کم اطلاعی یا بی اطلاعی این شخص شبهه افکن از زبان عربی و معانی لغوی دارد.
آخرین شبهه امشب، یعنی شبهه چهارم به این موضوع برمی گردد که می گویند مسأله شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اصلاً مطرح نبوده است و در سال ۱۳۷۱ در تقویم ها ذکر شده است؛ تا قبل از آن اصلاً خبری از مسأله شهادت نبود. این نشان می دهد که این مسأله یک مسأله نوظهور و ساخته و پرداخته شیعیان است.
در پاسخ به این مسأله یا شبهه باید به مواردی اشاره کنیم که در آن مسأله شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها اشاره شده و مربوط به سال ها پیش است. وقتی به کتب تاریخی مراجعه می کنیم، می بینیم علمای اهل سنت مسأله شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها را ذکر کرده اند و این را به شیعه منتسب کرده اند و معتقدند شیعیان چنین نظری راجع به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دارند. مثلاً ابن ابی الحدید معتضدی سنی که در قرن ۷ می زیسته، وقتی می خواهد از خلفا دفاع کند و به جنگ شیعیان بیاید، می گوید شیعیان معتقدند که خلفای ما کارهای زشتی انجام داده اند، اما همه مطالبی که شیعیان معتقدند، دروغ است. آنان معتقدند که عده ای همراه با خلیفه دوم به در خانه فاطمه زهرا سلام الله علیها آمده اند و او را با شلاق زده اند. بعد بازوی او ورم کرده و بر اثر این ضربات از دنیا رفته است. عمر، خلیفه دوم او را بین در و دیوار له کرده است. او فریاد زده است: «یا ابتا یا رسول الله»! با این کارهای عمر، جنین در شکم فاطمه زهرا سلام الله علیها سقط شده است. اینها معتقدند که خلیفه دوم ما طناب بر گردن علی ابن ابیطالب علیه السلام انداخته است و او را کشیده و به مسجد برده اند. ولی بدانید مردم همه اینها دروغ است. «إما هو شی تنفرد شیعه بالنقله». اینها را فقط شیعیان نقل می کنند. ما اهل سنت نقل نکردیم.
دقت بفرمایید ما نمی خواهیم بگوییم آقای ابن ابی الحدید در این جملاتی که می گوید، راست می گوید یا دروغ. آیا شیعه واقعاً این مطالبی را که نقل می کند، درست است یا غلط. ما اصلاً راجع به این نمی خواهیم قضاوت کنیم. ما می خواهیم یک چیز دیگر بگوییم. می خواهیم بگوییم یک عالم سنی مذهب که در قرن هفتم می زیسته، یعنی بیش از هفتصد سال پیش زندگی می کرده است، در کتاب خودش «شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید» در جلد ۲ صفحه ۶۰، به مسأله شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اشاره کرده است. چگونه می توانید بگویید مسأله شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از سال ۱۳۷۱ کلید خورده و ساخته شده است. چگونه می خواهید بگویید چون در تقویم، قبل از این کلمه شهادت نیامده و بعد از این ذکر شده است. پس این قضیه هیچ سابقه ای ندارد و از سال ۱۳۷۱ تازه ساخته شده است.
جالب است بدانید آلوسی مفسر اهل سنت که در قرن ۱۲ می زیسته، وقتی به قضایای شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می رسد، همین کاری را که ابن ابی الحدید کرده است، انجام می دهد. در جلد دوم روح المعانی تفسیر خود، صفحه ۱۲۰ همین قضایای شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را نقل می کند. تمام ظلم هایی را که آنها به ایشان کرده اند، نقل می کند و می گوید: اینها همه از دروغ های شیعیان است. دقت کنید، باز تکرار می کنم. نمی خواهیم بگوییم اینها دروغ است یا راست. نمی خواهیم بگوییم حق با شیعه است یا حق با مخالفین شیعه است. آیا واقعاً این اتفاقات افتاده و فاطمه زهرا سلام الله علیها به خاطر آن ضربات مهاجمین به شهادت رسیده است یا نه، به دلیل دیگری از دنیا رفته اند؛ می خواهیم بگوییم که چگونه یک عالم قرن دوازدهم که بیش از ۲۰۰ سال پیش زندگی می کرده، این قضایا را شنیده و نقل کرده و به شیعه منتسب کرده است. اگر قرار بود از سال ۱۳۷۱ یعنی۲۰ – ۲۵ سال پیش این قضایا تازه ساخته و پرداخته شود، دیگر نقل بزرگان اهل سنت چه معنایی داشت؟ گذشته از اینکه که در بسیاری از روایات ما این قضیه نقل شده است. روایاتی که مؤلفین آنها صدها سال پیش از دنیا رفته اند.
آخرین نمونه هم که خدمت تان عرض کنم، عبارتی است که مرحوم امام خمینی رحمت الله علیه در سخنرانی خودشان در سال ۱۳۶۰ (یعنی حدود بیش از ۱۰ سال پیش از اینکه در تقویم های ما اسم شهادت بیاید) می فرمایند: «من هم وفات و شهادت بانوی بزرگ اسلام را بر همه مسلمین و شما برادران عزیز ارتشی، سپاه و بسیج و بر حضرت بقیه الله عجل الله تعالی فرجه الشریف تسلیت عرض می کنم.» این را می توانید در صحیفه نور، جلد ۱۶ صفحه ۸۷ ملاحظه کنید. یعنی ۱۰-۱۱ سال پیش از اینکه در تقویم های ما کلمه شهادت بیاید، مرحوم امام خمینی در سخنرانی شان از کلمه شهادت استفاده کرده اند. بنابراین، این مسأله ساخته و پرداخته سال ۱۳۷۱ نیست.
این ها پاسخ های نقضی است؛ اما پاسخ حلی ما چیست؟ پاسخ حلی ما این است که مگر تقویم مدرک و منبع تحقیق است؟ مگر شما می توانید حقایق تاریخی را از تقویم استخراج کنید؟ تقویم فقط جایی برای بروز و ظهور است. تا قبل از آن سالها شیعه بنا بر هر دلیلی، یا مجال وسیعی نداشت یا امکان نشر مطالب اعتقادی و حقایق تاریخی را نداشت، به هر دلیلی اینها را مطرح نمی کرد. شیعه از سال ۱۳۷۱ تصمیم گرفت که این مسأله را مطرح کند؛ لذا بعد از آن در تقویم ها آن را ارائه و مطرح کرد. مطرح کردن یک مطلب، غیر از اعتقاد داشتن به آن است؟ غیر از وجود داشتن و واقعیت داشتن آن است؟ مسأله روضه های فاطمیه و عزاداری ها برای حضرت زهرا سلام الله علیها مسأله تازه ای نیست. قبل از آن هم بسیار فراوان بوده و این چیزی نیست که تازه مطرح شده باشد. بله ما به تازگی و در سال های اخیر، در تقویم ها به این نکته اشاره کرده ایم. شیعه تصمیم گرفت این را تبلیغ کند، اما معنای آن این نیست که چون در گذشته تبلیغ نمی کردیم، پس معتقد نبودیم یا این مطلب حقیقت نداشته است.
تا اینجای برنامه به شبهاتی که در این شب می خواستیم ارائه کنیم، جواب دادیم. إن شاءلله در جلسه آینده که جلسه آخر است، با لطف و عنایت خدا به آخرین دسته از شبهات اشاره خواهیم کرد.
وَآخِرُ دَعْوَانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین
دیدگاهتان را بنویسید