کارگاه آموزشی شماره ۱۳۸ – نیمه شعبان دیگری در راه است

صوت کامل کارگاه
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشّیطانِ الرّجیم
بِسمِ اللهِ الرّحمنِ الرّحیم
به روی ماه و گل همه عزیزان خدمتگزار و کنیزان و نوکران و خدمتگزاران امام زمان علیه السلام، سلام عرض ادب و ارادت کامل دارم. امیدوار هستم که در این شب زمستانی به زودی زود شاهد بروز و ظهور بهار واقعی و روزگار خوش و خرّم ظهور امام زمان علیه السلام باشیم و همگی کنار همدیگر در رکاب ایشان، با وفا و با صفا ان شاءالله خدمتگزاری کنیم. چه زیباست که آن روز موفور و سرور از راه برسد و همه در کنار هم به یکدیگر بشارت و نوید بدهیم که دیدید چقدر خوب بود که ما نوکری و سربازی امام زمان را کرده و در آن روزگار سخت کنار مولایمان ایستادیم و حالا، این روز پرشگون و زیبا را شاهد هستیم.
با تمام وجود برای شما بهترین آرزوها را داشته و پیشاپیش ایام خجسته حلول ماه رجب را تبریک گفته، روزهای زیبا و پر از برجستگی و خجستگی و فرخندگی را تهنیت عرض می کنم. امیدوارم شب سال نو که مصادف با روز سیزدهم رجب و میلاد مبارک آقا امیرالمؤمنین علیه السلام است، سالی پر از سلامتی، سعادت، بهروزی و پیروزی در پیش داشته باشید. چه نیکو خواهد شد سالی که با ولادت امیرالمؤمنین علیه السلام آغاز شود و این سال وقتی همراه با طراوت و شادابی خواهد بود که ما آن را خوش و خرم بسازیم وگرنه روزها و شب ها که مثل هم یا حالا حداقل شبیه هم هستند. هر شب و روزی که می گذرد، این ما هستیم که آن را شب و روز خجسته خواهیم کرد. ما هستیم که آن را سال نکو خواهیم کرد و خواست خدا بر این تعلق گرفته که ما با اختیار و انتخاب خود به بندگی او بپردازیم و به اطاعت و تسلیم بودن به امر خداوند متعال سر بنهیم. که اگر این مهم انجام پذیرد، روزها و شب های پر از رویا و پر از روحانیت و معنویت و پیروزی و سربلندی در انتظار ما خواهد بود. لذاست که سالی که نکوست از بهارش پیداست.
ان شاءالله همه دست به دامان امیرالمؤمنین علیه السلام، و رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، و خانم صدیقه کبری سلام الله علیها و نیز متوسل به اهل بیت علیهم السلام بوده و تسلیم امر خداوند باشیم. ان شاءالله که در این انتظار از تلاش و کوشش فراوان برای خدمتگزاری به صاحب الزمان علیه السلام کوتاهی نکنیم. به این ترتیب سالی که با میلاد امیرالمؤمنین علیه السلام شروع شود، سال خوبی خواهد بود. اما اگر بنشینیم و بگوییم این سالی که نکوست از بهارش پیداست و سال امیرالمؤمنین علیه السلام، سال علوی، سال مهدوی، سال فاطمی، سال به نام ما و به زعم ما و فکر و خیال ما، در تصور و توهم ما سال خوب نخواهد بود؛ بلکه با عمل، اقدام و اجرا و با کردار و رفتار ماست که آن سال خوب خواهد شد. امیدوارم که با همه توان، با همه کوشش و جدّیت و همت و غیرتی که از شما خوبان سراغ دارم، بتوانیم سال آینده را سال خدمتگزاری صادقانه تر، عاشقانه تر، عالمانه تر و آگاهانه تر داشته باشیم و در آغاز اردیبهشت ماهِ بهشتیِ هر سال، در عنفوان بهار بتوانیم با تمامی داشته های خود و از سُویدای جان برای امام زمانمان، پدر مهربانمان، مهربان ترین پدر، آن نازنینی که اکنون در پشت پرده غیبت نشسته است، از پرده غفلتمان درآمده و بتوانیم ایشان را یاری کرده و با تمام امکاناتی که در پیش داریم، تلاش کنیم. ان شاءالله.
در این هنگام که شب رحمت خداست اجازه می خواهم که با سلام و درودی بر امام زمان علیه السلام بحث خود را آغاز کنیم. سلامی عاشقانه و از عمق جان مان به امام عصرمان درود فرستاده و از ایشان کسب اجازه کنیم که می خواهیم برای خدمتگزاری در نیمه شعبان که تولد مبارک شماست، دست به کار شده و این فکرها و ایدههایی که داریم را به عمل و اجرا برسانیم.
السّلامُ عَلَیکَ یا صاحِبَ الزّمان، یا بَقیّهَ الله، یا حضرت اَباصالِح المَهدی اَدرِکنی اَدرِکنی اَدرِکنی.
اکنون اجازه می خواهم که با زبان بچه گانه و خام خودم به ساحت مقدس آن حضرت عرض ادب کنم:
پدر مهربانم سلام. بابای خوبم سلام. قربان شکل ماهتان بروم سلام. دورتان بگردم سلام. ای همه هستی ما، دار و ندار ما، ای همه کس و کار ما، ای کسی که از هر پدری برای ما حق پدری بیشتری داری، از بابای دنیایی ما که قربانشان بروم (ان شاءالله هر کس بابا دارد خدا او را حفظ کند و هر کس هم که پدرش به رحمت خدا رفته ان شاءالله خدا او را رحمت کند. ان شاءالله که امشب خدا پدران و مادران ما را در دریای رحمت بیکران خود غرق کند.) ولی باباجونی، قربان شکل ماهتان بروم، فدایتان بشوم، ما می خواهیم اجازه گرفته تا برای شما کوچکی کنیم، برای شما کنیزی کنیم، برای شما نوکری کنیم. سرباز باشیم برای امیر دوست داشتنیمان، فرزندی کنیم برای مهربان ترین پدر، غلام و خدمتگزار باشیم برای اربابی کریم، اربابی بزرگ، اربابی دلسوز، اربابی حکیم، که هر آنچه که بخواهیم از روی حکمت و محبتش به ما نمی دهد، و گرنه بچه های کوچکی که ما داریم مثلا فرض بفرمائید اگر یک پدر باشیم و بچه ما از ما یک موتور بخواهد آیا ما برایش می خریم؟ هرگز! چرا؟ بخاطر اینکه اگر برای او موتور بخریم، کودکی که گواهی نامه ندارد، کوچک است. می زند هم خودش را اذیت می کند هم دیگران را، پس ما برای او نمی خریم.
یا صاحب الزمان! بابای من؛ اگر ما چیزی از تو می خواهیم و تو به ما عطا نمی کنی، حتما از سر صلاح و دلسوزی و حکمت و مهربانی توست وگرنه تو که بخیل و خسیس نیستی، تو که خدای ناکرده از روی بدخواهی ما کاری نمی کنی! شما مهربان هستید، شما آقایی، شما بزرگواری! شما بخشندهای! شما از پدر برای ما عزیزتری، شما از پدر برای ما مهربان تری، پُشت و پناهی، تکیه گاهی ارباب! قربانت بروم، فدایتان بشوم، قربان قد و بالایتان! ای خوش سر و زبان، ای خوش بر و رو، ای خوش قد و بالا که هر چه زیبایی است در وجود نازنین شماست! ما اجازه می خواهیم که با سلام بر شما و تحیت و درود بر شما، برای بزرگداشت تولد شما قدم برداریم.
فدای خاک پای شما که در این غربت، در این تنهایی و بی کسی، یارانی دون پایه و بی مایه همچو من داری، ای قربان آن غربتت بروم که روزگاری شده که من کمترین باید برای شما از شما سخن بگویم. اما همین قدر که بزرگواری کرده و ما را سر سفره خودتان نشاندید و ما را به خانه خدمتگزاری خودتان راه دادید. صد هزار مرتبه و میلیون ها بار، بیشمار بار از شما تشکر می کنیم. از شما ممنون و سپاسگزاریم. قربان خاک پای شما، آن را توتیای دیدگان خود می کنیم، که شما تفضل و احسان فرمودید، کرامت و کرم کردید برما! ممنون و سپاسگزاریم ای ارباب کریم! از شما التماس دعا و تقاضای کمک داریم!
قرار بر این هست که امشب کمی در رابطه با انگیزه برگزاری جشن ها با هم به گفتگو بنشینیم و امیدوار هستم که با یک هیجان و امکانات خوبی، با حال و روان خوب، با اشتیاق کامل وارد جشن های نیمه شعبان بشویم. الحمدلله شما توفیقات زیادی داشتید در این گروه که خدا خیرتان بدهد و خدا بر درجاتتان بیفزاید که اینقدر عاشقانه و عالمانه و خوب در راه نصرت و یاری صاحب الزمان علیه السلام زحمت می کشید. توفیق داشتم که سال های گذشته چندین مرتبه مزاحم باشم، اما به روی گل دوستان جدیدی که به این گروه پیوسته اند، درود می فرستم و به محضرشان سلام می کنم. نمی دانم چقدر با من آشنا هستید اما از اینکه من با شما آشنا می شوم و در خدمت تان خواهم بود، بسیار بسیار خدا را شاکرم.
امشب قرار هست که با همدیگر صحبت کنیم. در رابطه با انگیزه ای که در نیمه شعبان باید داشته باشیم و با توجه به گرفتاری هایی که در پیش رو داریم، در جنبه های مختلف گفتگو کنیم و ببینیم که رسالتمان در این سال ها چه خواهد بود، چه کار باید بکنیم؟ من فقط پیشنهاد می دهم و مشتاقانه منتظر هستم که شما نظر بدهید و نقد کنید، پیشنهاد بدهید و با همدیگر این کار بزرگ را جلو ببریم. من شأن و شؤونی برای خودم قائل نیستم که بگویم حالا نظراتم این هست و یا کارهایی که باید انجام بشود، این چنین است! نه هرگز! همه با هم در کنار هم، همفکر، هم دل و هم صدا همدیگر را نقد می کنیم تا بتوانیم برسیم به یک پکیج خوب و دوست داشتنی ان شاءالله.
حتما حتما در دلتان و در فکرتان این هست که آیا واقعا در این مشکلات اقتصادی، در این بحران هایی که به وجود آمده ما میتوانیم در نیمه شعبان هم چون گذشته ابراز احساسات و اظهار محبت و لطف داشته باشیم؟ می توانیم سفره جشن شادمانه تولد امام زمان علیه السلام را برپا کنیم؟ با این همه افسردگی، با این موج و شیپور در جنگ که دارند می دمند، برای اینکه نمیشود و نداریم و خیلی وضع خراب است و پولی نیست و فقرا و فلان! نه! من به ضرس قاطع خدمت تان عرض می کنم که همواره، همواره، همواره این شرایط در نوع خودش در همه سال ها بوده است، و هیچ وقت نبوده که ما به آسانی و سادگی بگوییم: نه ما امسال جشن نیمه شعبان می گیریم و می ترکانیم. نه! هیچ وقت همچین حالتی نبوده، هر موقع آن به یک علتی، یک طوری بوده، پس بنابراین لطفا مشکلاتی که هست و موانعی که سر راهمان هست را به کناری گذاشته و الان به این فکر بکنید که چگونه می توانیم امسال سفره شادمانی و سرور و شادابی و طراوت مان را در شهر هایمان پهن بکنیم و مردم را به سمت و سوی محبت و لطف و احسان امام زمان علیه السلام رهنمون کنیم.
ببینید مشکلات هست به جای خودش، اما به عنوان مثال وقتی بمباران اتفاق می افتد، آن دوستانی که در زمان جنگ موشک باران یادشان است وقتی که رادیو علامت وضعیت قرمز را پخش می کرد، مردم همه می دویدند به سمت پناهگاه. درسته؟ اگر ما به مردم در این روزگار بگوییم: آقا ما پناه داریم. آقا ما جایی را می شناسیم که در دامان ایشان، شما می توانید آرامش را بیابید، جایی را می شناسیم که در پناه ایشان می توانید از بمباران شبهات و مشکلات وگرفتاری ها نجات پیدا کنید، ما دامانی را می شناسیم که با توسل به او از استرس و اضطراب رهایی پیدا می کنید. اگر ما مردم را راهنمایی کنیم و بگوییم: آقا پناهگاه آنجاست، خواهش می کنم بدوید. آیا این کار اشتباه است؟ یا بهترین کار و درست ترین کار است؟ در واقع لازم ترین کار و ضروری ترین امر ممکن است. اگر ما یک بنری بزنیم که مردم را هدایت کنیم به سمت پناهگاه آیا کارمان اشتباه است؟ بگوییم آقا ما پول نداریم، پول را رها کن الان هزینه اش خیلی بالا می شود، چرا این قدر تابلو می زنید؟ بنر چاپ می کنید؟ چرا اینقدر بزرگ؟ در حالی که همه عقلا به ما می خندند و می گویند: لازم است و باید مردم را به سمت پناهگاه راهنمایی کنید و این هزینه ایی نیست. بله! شما بدون تجملات و تشریفات به قول معروف خیلی تو چشم آور، می توانید این کار را انجام دهید.
البته ما باید قناعت، مدیریت و میانهروی کنیم. دین ما، دین میانه روی و اعتدال است و ما باید به هزینه ایی که می کنیم حواسمان باشد، ریال به ریال بدانیم در چه جهتی هزینه می شود. پس بنابر این با اعتدال، با رعایت میانه روی و با دو دوتا، چهارتا کردن حتما حتما حتما جشن نیمه شعبان را باید برگزار کنیم. با شور و اشتیاق و شعف مردم را راهنمایی و هدایت کرده و به آنها بگوییم و یاد آوری کنیم. آن هایی که یادشان رفته را آشتی دهیم، آن دل هایی را که قهر کردند، آشنا کنیم. آن دلهایی را که آشنا نیستند به سمت و سوی صاحب الزمان علیه الصّلاه والسّلام رهنمون کنیم.
اگر ما در این شرایط و در این برهه های زمان نتوانیم آنچه که باید و شاید در رابطه با امام زمان علیه السلام به دوستان مان، آشنایانمان، همکارانمان، همکلاسی هایمان و هم دانشگاهی هایمان و در نهایت به این جامعه مقابلمان محبت، معرفت و اطاعت از امام زمانمان را، جز در نیمه شعبان بگوییم پس در چه روز دیگری می توانیم از امام زمان علیه السلام سخن بگوییم؟ هیچ وقت!
یعنی در طول سال متاسفانه ما فرصتی نداریم که تماما راجع به امام زمانمان صحبت کنیم. حال آنکه رکن بزرگ اعتقاد ماست، حال آنکه شعائر الله است. حال آنکه این از شعور بر میآید. عبارت “شعائر الله” آقای دکتر هزار خدا حفظشان کند، این دانشمند و استاد برجسته و این مرد بزرگوار ما را که البته استاد من هم هستند و فوق العاده از ایشان آموخته ام، ایشان فرمودند که این برنامه ها “شعائر الله” است، چون این کار از شعور بر می آید. چقدر این نازنین خوب فرمودند و اگر ما این شعائر را تعطیل کنیم، وقتی تعطیل می کنیم مساوی است با عزا، مساوی است با خسارت و زیان و ضرر. یک موقع هست که شما می گویید آقا آیا می شود نوروز را امسال برگزار نکنیم؟ بله میشود برگزار نکنیم!
آقا امسال خیلی شرایط اقتصادی سخت است که ان شاءالله داخل پرانتز می گویم به حول و قوه الهی با توکل بر خدای متعال و با استغفار به درگاه خدا رفتن، با طلب رحمت کردن از خدای متعال، با همدلی، با رحم کردن به فقرا و زیر دستان (رحم کنید تا بر شما رحم بشود) با توسل به اهل بیت علیهم السلام، با سلام به امام زمان، با نصرت و یاری صاحب الزمان علیه السلام، با این کار به قرآن مجید قسم، به خدا میتوانیم سال پیش رو را، علی رغم تمام این پیش بینی هایی که اقتصاددانان کردند و همه میکنند که سال آینده سال سخت اقتصادی خواهد بود، به حول و قوه الهی ما راهش را می دانیم و می توانیم. این سال را اتفاقا میتوانیم به بهترین سال بر گزار کنیم. به خاطر چه؟ به خاطر این که استغفار تمام راه های بسته را باز می کند، درهای آسمان را به روی ما باز می کند. استغفار بزرگترین ذکر و کلید است، برای باز شدن تمام درها! آیا ما نباید مردم و جامعه مان را به سمت استغفار ببریم؟ البته حالا نه به صورت مستقیم و عیان، شما که الحمد الله همه مبلغ های خوبی هستید و به لطف الهی اهل تبلیغید و می دانید چگونه بگویید.
ببینید ما به عنوان مثال یک گلخانه ایی درست می کنیم، مگر خزان نیست؟ مگر زمستان نیست؟ مگر بادهای سخت پژمرده کننده در حال وزیدن نیست؟ مگر الان سوز سرما گیاهان را خشک نمی کند؟ اما ما باز هم گلخانه درست می کنیم. این گیاهان پژمرده و افسرده را داخلش می گذاریم که این ها را باد نَزند که خشک شود و بشکند و نابود شوند. خب این گلخانه است. بله درست است که باران نیست، آفتاب تابان بهاران نیست، اینجا فقط گرمای محافظت شده است. اما ببینید مسئله این است که می شود گلخانه سازی کرد و مردم را به محبت و اطاعت و عبادت خدای متعال آشنا کنیم.
اینجا کلاس درس است جشن نیست، بله ظاهراً جشن است باطنش هم برای شادمانی امام زمان علیه السلام و سرور و تولد ایشان است. اما این پله اول است، این ابزار یک راه است که مردم از این راه به سمت خداباوری، توکل بیشتر و رعایت حق الناس و حقوق دیگران برسند. اینها همه پلی است که به اوج و قله برسیم. پس باید گلخانه ها را ترویج دهیم و بیشتر و عمیق تر کنیم. اگر مردم یک قدم به باغ استغفار نزدیک شوند و بفهمند که زود شاخه هر گلی را نشکنند و هر حقی را زود به جیب خودشان سرازیر نکنند و استغفار کنند و به رعایت حقوق تبلیغ و تشویق شوند، آیا خدا باب رحمت و گشایشش را باز نمی کند؟ مگر خدا نعوذ بالله علیل و عاجز است از اینکه در بدترین شرایط اقتصادی ناگهان باب گشایش را باز کند؟ نه او خیلی راحت می تواند این کار را انجام دهد.
پس قدم اول این است که مردم را به سمت استغفار و طلب غفران الهی ببریم، البته خودمان اول باید رعایت کنیم بیشتر و بیشتر و سپس مردم را به این باب راهنمایی کنیم، که حق همدیگر را ضایع نکنیم، مثلا دوبله پارک نکنیم. بنابراین یکی از دلایل عدم استجابت دعا بستن راه به روی مردم است. این ها را کی و کجا باید به مردم بگوییم؟ ما در همین جشنها و فاطمیه و ایام خجسته نیمه شعبان و غدیر و مبعث و … می توانیم بگوییم، چرا؟ چون اینجا مدرسه است. ما گلخانه می سازیم که به مردم مهارت را یاد داده و منتقل کنیم.
یک روایت عجیبی را خواندم که خیلی جالب است؛
هرکس به برادر مسلمان خود دشنام دهد، خداوند ۳ کار را در قبال او انجام می دهد:
۱: برکت از رزق و روزی اش برداشته می شود.
۲: معیشت و زندگی اش سخت و تنگ می شود.
۳: خدا او را به خودش واگذار می کند.
خانم ها و آقایان آیا در فضای مجازی مردم ما اهل فحاشی نیستند؟! در خیابان به دلیل کوچکی به همدیگر فحش و ناسزا نمیدهند؟! آیا فکر نمی کنند که اینها چه تبعاتی دارد؟! تبعاتش همین است که معیشتشان سخت می شود و برکت از رزق و روزیشان برداشته می شود و خدا آنها را به خودشان واگذار می کند. این ها را کجا جز جشن می توانیم بگوییم؟!
یک اتفاق عجیبی برای علی ابن مهزیار افتاد، او تشرف خاصی داشته است. میخواهم این را بگویم که ببینید راه تشرف و نجات در کجا پنهان شده. آیا ما فقط در این روز باید شاد باشیم؟! بله خیلی خوب و عالی است، اما این پله اول است. خانم ها و آقایان، بزرگواران عزیز شیطان دائما در حال این است که به ما بگوید بس است، همینقدر خوب است، می دانی این کار خودش چقدر ثواب داشت؟ پس بس است. ما در نیمه شعبان شیرینی می گیریم و می گوییم چه کرده ای؟ می گوید: من شیرینی گرفتم و در کلاسمان پخش کردم. گفتم باریک الله خدا خیرت دهد. از امام زمان علیه السلام هم صحبت کردی؟ گفت نه نشد و … . وای بر من. باریک الله، قدم خوبی بود اما آیا از مایی که این همه سال بر سر سفره صاحب الزمان نشسته ایم، از ما فقط همین یک کیلو شیرینی بر می آید که در کلاس پخش کنیم؟ همین؟! والسلام؟! پس کو آن یاری و نصرتی که از آن صحبت می کردیم؟ پس کو آن نصرت امام حسین علیه السلام؟ ما که مرتب دم از یاری امام حسین علیه السلام می زدیم که یا اباعبدالله؛ اگر ما در روز کربلا بودیم، حتما و حتما کنار تو می جنگیدیم و در رکاب تو نصرت و یاری ات می کردیم، پس کو؟؟ آری همه اش حرف است و لقلقه زبان، نه دغدغه!! همه اش در حد کلام است!
ای کسانی که عاشق و مجنون امام زمان علیه السلام هستید، این کافی نیست. فقط حرف زدن و شیرینی پخش کردن و چراغانی کردن و شمع زدن کافی نیست. این رسالت ما نیست! به خدا این رسالت ما نیست! رسالت ما بسیار فراتر از این حرف هاست. یک پرچم بزنید و ده کلام در فضای مجازی تبلیغ امام زمان علیه السلام را بکنید. یک چراغ روشن کنید اما صد شبهه را پاسخ دهید. یک نفر شیرینی پخش کند اما دهها هزار نفر را با محبت صاحب الزمان علیه السلام آشنا کند. ما می توانیم به خدا قسم که ما می توانیم. هم توانش را داریم هم علمش را و هم امکاناتش را. ما فقط باید از خودمان شروع کنیم و از خودمان بگذریم، مانع بزرگ خودمان هستیم. باز هم ذکر خیری از استاد گرانقدرم می کنم. آقای دکتر هزار که فرمودند: به فاطمه زهرا سلام الله علیها دو جفا شده است: یک جفایی که سنی ها و وهابی ها و کافران که خدا لعنتشان کند که آنها نام فاطمه زهرا سلام الله علیها و شمع وجود نازنین ایشان را در کوچه های بنی هاشم خاموش کردند و جفای دوم را آن شیعیانی کردند که معارف فاطمی را در همان کوچه نگه داشتند. ما نباید نیمه شعبان را فقط در چراغانی و شیرینی پخش کردن و در پرچم زدن خلاصه کنیم. ما باید با کلام، استدلال، گواه، لبخند، پیام رسانی، با فعالیت در فضای مجازی و فضای حقیقی امام زمان علیه السلام را به همه مردم معرفی کنیم و خانه حیات و نجات را به همه انسان های آزادی خواه نشان دهیم که این دامن شما را نجات خواهد داد!
علی ابن مهزیار این عاشق امام زمان علیه السلام را ببینید چه کرده. او ۲۰ سفر به حج رفته است. یعنی ۲۰ سفر پایمردی برای رویت و نگاه کردن و خدمت امام زمان رسیدن، به وصال امام زمان رسیدن خیلی کار بزرگی است. در واقع اگر ما جای علی ابن مهزیار بودیم شاید بسیاری از مواقع می گفتیم امسال رفتیم نشد دیگر. ۴ سال، ۵ سال رفتم نشد. بابا ۲۰ سال این آدم با سختی آن موقع حج رفته است. اگر این کار را کرده ببینید که چقدر عاشق بوده. اما یک چیزی عجیب است. علی ابن مهزیار یک دیالوگ خیلی شنیدنی با حضرت صاحب الزمان علیه السلام که جانهایمان به فدای خاک پایشان باد، دارد.
امام زمان علیه السلام به ایشان میفرمایند که چرا زودتر نیامدی؟ ما شب و روز منتظر تو بودیم. علی ابن مهزیار از فرمایش حضرت تعجب میکند و میگوید: شما منتظر من بودید؟ حضرت میفرماید: که بله. علی ابن مهزیار میگوید: کسی نبود من را به سوی شما دلالت و راهنمایی کند. حضرت علیه السلام با انگشتان نازنینشان روی زمین خط کشیدند که نه اینطور نیست و ۳ مشکل بزرگ را امام زمان علیه السلام در علت عدم تشرف ذکر میکنند. می فرمایند:
۱- ای علی بن مهزیار رسیدگی نکردن شما به ضعفای مؤمنین، دلیل عدم وصال ما است.
۲- ای علی بن مهزیار جمع کردن اموال و زیاد کردن آنها شما را به خودش مشغول کرده و این علت محجوب شدن ما از شما است.
۳- ای علی بن مهزیار شما صله رحم را قطع کردید و علتش این است.
امام زمان علیه السلام به علی ابن مهزیار می فرماید این ۳ دلیل شما را از ما دور نگه داشته است و الاّ ما که مشتاق شماییم، ما که منتظر شماییم. پس ما باید این ها را به مردم بگوییم. باید بگوییم که ببینیم چه اتفاقی میافتد.
ببینید بزرگواران ادامه این حدیث شریف و تشرف را نگاه کنید. حضرت می فرمایند:
اگر به خاطر بعضی از شما که اهل استغفار هستید و عملتان با قولتان موافق است، نبود، عذاب شما را زیر و رو میکرد.
آیا امروزی که ما دچار این محنت و شدت شده ایم، به خاطر این نیست که ما به این فرمایش امام زمان عمل نمی کنیم؟ آیا حیاتمان، نجاتمان در استغفار کردنمان نباید باشد؟ اگر استغفار بعضی از شما نبود، دنیایتان زیر و رو میشد. آیا ما نباید به مردم بگوییم که این فرمایش امام زمان علیه السلام است؟
جان کلام اینکه نکند یک نفر ازکسانی که سال گذشته نیمه شعبان را جشن گرفته، امسال بگوید: نیمه شعبان جشن نمیگیرم. سوال کنم که چرا؟ بگوید: به خاطر اینکه نداریم. به خاطر اینکه شرایط اقتصادی بد شده است!
خانمها، آقایان، بزرگواران، سروران عزیز و خدمتگزاران امام زمان علیه السلام در هر شرایطی در هر لباسی و در هر جایی و در هر مکانی میشود برای امام زمان علیه السلام تبلیغ کرد و صحبت کرد و مردم را به سمت آن حضرت آورد. اگر نکنیم مطمئن باشید، این نعمتی که خدا به ما داده آن را انتشار ندهیم، ترویج نکنیم، ابلاغ نکنیم، این می شود مصداق بارز کفران نعمت. آیا اینطور نیست؟ البته من نمیگویم باید حتما فلان شام را بدهید.
ما امسال یک برنامهای را معین کردیم، گفتیم الان نیمه شعبان در روزهای بلند سال است. ما به جای اینکه از ۸ شب تا ۱۱ شب مردم را دعوت کنیم که شام بدهیم این را موکول کنیم به بعد از ظهر و عصرانه برگزار کنیم و خانمهای خودمان زحمت میکشند عصرانه را درست میکنند با کمترین قیمت. قیمت یک عصرانه چقدر است؟ مثلا فرض کنیم ۵ هزار تومان، ۱۰ هزار تومان، ۸ هزار تومان. بیشتر از این نخواهد شد. با سلیقه با هنرمندی. بله باید از همه توانتان استفاده کنید. سادهترین کار این است که برویم از رستوران سر کوچه شام سفارش بدهیم. نه اینکه خیلی کار پیش پا افتادهای است. این کار، کار ضعیفی است، خیلی معمولی است. از ما خیلی کارهای بزرگتری بر میآید. ما باید استراتژیک فکر کنیم. ما باید فرماندهی کنیم. ما احتیاج به چریک داریم که در جنگهای نامنظم بجنگد. نه یک سرباز معمولی که به او بگوییم برو فلان کار را بکن، بگوید باشد. ۲۰۰ هزار تومان بدهید بروم ۲ کیلو شیرینی بخرم به مدرسه ببرم. نه! خانمهای ما هنرمند و اهل آشپزی هستند. اگر اینها کیک را شیک درست کنند، ببریم برای بچههای یتیم؛ ببریم ایستگاه تاکسی و اتوبوس پخش کنیم، برویم در مدرسهها پخش کنیم، آیا هزینههایمان پایین میآید؟ بله. آیا غذایی که در خانه درست میکنیم با غذایی که از بیرون میگیریم یکی است؟ نه. معلوم است که خیلی ارزانتر تمام می شود. حالا مثلا فرض بفرمایید که خُب میگوییم که خانم شما چه می توانی درست کنی؟ میگوید من قرمه سبزی خوب درست میکنم. دستت درد نکند. ۱۰ تا قرمه سبزی درست کن. خانم بعدی میگوید من فقط می توانم زرشک پلو با مرغ درست کنم. خدا خیرت بدهد تو ۱۰ تا زرشک پلو با مرغ درست کن. مگر غذایی که دم شام به مردم میدهیم، میروند همه با هم در ارتباط هستند، دوست هستند که بپرسند تو چی خوردی؟ بگوید مال من باقالی پلو بود، مال تو مثلا قیمه بود؟ نه کسی نمیفهمد. همه میبرند غذا را میخورند، میگویند به به. چه غذای پاکی چه غذای خوشمزهای. چه غذای نازنینی. پس اینها همه تکنیکهایی است که ما بتوانیم هزینههایمان را پایین بیاوریم.
البته عصرانه برگزار کردن خیلی کار کمهزینهتری است. چرا ما ساعت ۶ تا ۸ شب، چرا ۵.۳۰ تا ۷.۳۰ شب جشنمان را نگیریم؟! عصرانه را هم شب میدهیم میبرند خانهشان. مگر همه از ما توقع شام دارند؟ این را خودمان ساختیم. قالبی است که خودمان ساختیم و در آن گیر افتادیم. قالبهای ذهنیتان را بشکنید. چیزهایی را که خودمان ساختیم رابشکنیم. شما الان همه اینها را در نظر بگیرید. اگر ۳ ساعت جشن است، بکنید ۱.۵. ریتمش را بالاتر ببرید. ضرب آهنگ برنامهها را سریعتر کنید یا کاری بکنید که مردم سر ساعت بیایند و سر ساعت هم بروند. اگر مردم سر ساعت نمیآیند، باز هم باید فکر کنیم. چطور مردم را سر ساعت به جشن بیاوریم؟ یا جشن را به جاهای نزدیکتر ببریم. از یک جشنی که فلان منطقه است، برویم به یک منطقه نزدیکتر. برویم در مدرسهها. در جاهای دیگری که میشود جشن گرفت.
میخواهم به شما بگویم که ما باید قالب ذهنیمان را بشکنیم. بر این باور خودمان غلبه کنیم. از خودمان باید بگذریم. جهاد بزرگ در درون ما است. ما باید بخواهیم که کار مهمی را انجام بدهیم و قول بدهیم. برای مثال شما مدیر یک شرکت هستید. ما ۱ میلیون تومان هزینه داریم. ولی اگر با این ۱ میلیون تومان بتوانی پرزنت بکنی و برند یک بکنی شرکت ما را، ما به تو ۱۰ میلیون تومان پاداش میدهیم. آن صاحب شرکت، چون باید از جیب خودش و مال خودش خرج کند، ببینید چه خلاقیتهایی به وجود میآورد. ببینید چگونه بر محدودیتها غلبه میکند. حالا همین کار را وقتی به یک مسئول نیمه شعبان میسپاری، میگوید هزینه بده تا من مدیریت کنم. نه باید با خلاقیت و با نوآوری و فکر و ظرافت، با هنرمندی و با دست به دست هم دادن، همان طور که سال قبل جشن نیمه شعبان گرفتیم و سالهای گذشته گرفتیم امسال هم بگیریم، با شکل و شمایل جدید با رعایت اقتصاد و میانه روی ان شاالله.
موفق می شوید، موفق می شوید و موفق می شوید. من مطمئنم که ما امسال می توانیم بهتر، وسیعتر و گستردهتر از سال گذشته جشن نیمه شعبان بگیریم البته با عشق.
ختم کلام اگر شما جای امام زمان علیه السلام بودید، خودتان را به عنوان یک یار تمام عیار قبول می کردید؟ این سوال را دائم با خودتان تکرار کنید، ببینید که اگر واقعا شما امیر بودید، فرمانده و مدیر بودید، اگر قرار بود شما اداره بکنید، اگر به اصطلاح عمومی شما مقتدا و پیشوا بودید، آیا این سربازانی که خودتان هستید، خادمی که خودتان هستید، فرزندی که خودتان هستید، قبول می کردید؟ آیا می پذیرفتید که اگر تقی به توقی بخورد، بگویید که من نیستم؟ مثلا بگویی یادت هست امام زمان که آن روز آن حاجتم را به من ندادی؟ پس من هم نیمه شعبان نیستم! آیا اگر خودتان بودید، چنین فردی را به عنوان یار قبول میکردید؟
امیرالمؤمنین علیه السلام در روزگار سختشان که غربت و محنت و شدت به ایشان غلبه کرده بود، فرمودند که هرکس یار من است، مگر شما نمیگویید که علی چرا نشستهای؟! فردا با این آراستگی و این مدل و ترکیب بیاید و فلان جا بایستد. چند نفر آمدند؟ پنج نفر؟! شش نفر؟! نه ده نفر؟!
ببینید یار بودن یعنی عاشق بودن. سرباز بودن صرفا یعنی هرچه فرمانده گفت، بگوید چشم. الان فرمانده در اوج غربت و تنهایی و بی کسی است. طرید، فرید، وحید، شرید. معنای همه این ها را بروید و بخوانید. طرید یعنی طرد شده، یعنی کسی که او را راندهایم که نمیخواهیمت. فرید یعنی کسی که تنها مانده است. وحید یعنی کسی که واحد مانده و تک و بیکس است. (عذر میخواهم که اینگونه سخن می گویم، حدیث شریف امام باقر علیه السلام است.)
امام زمان ما که فدای روی ماهش شوم، قربان خاک پایش شوم، ای که ان شاالله همه با هم دورش بگردیم و قربانش شویم، این مرد شریف، این پدر مهربان، این نازنین ترین مرد روی زمین، وقتی که امیر ما اینگونه در غربت و غفلت ما نشسته است، ما باید عاشق باشیم، بعد یار باشیم، یار تمام عیار باشیم، بعد هرچه که داریم، به فدایش بکنیم، قربانی راهش بکنیم، خُب اگر ما سکوت بکنیم که دیگر هیچی! هیچ! پس ما به چه دردی می خوریم؟ در روزگار خوب به درد می خوردیم، در روزگار الان به چه دردی می خوریم؟ نمی دانم! آن موقع که خوش خوشان مان بود همه یار بودند، همه بودند! همه میگفتند که ما سربازیم، خُب الان چی؟ الان ما باید بگوییم آقا ما هستیم پای تو! الان ما باید بگوییم آقا جانمان را فدایت می کنیم، آقا پول نداریم، جان که داریم! آقا ما پول نداریم، امکانات نداریم اما دل که داریم، زبان که داریم، قلب که داریم، آقا ما با همان امکانات گذشته خانه داریم، نمیدانم پول توجیبی داریم، اصلا نداریم، هیچی نداریم. می ایستیم. داد می زنیم برایت!
یک مثال کوچکی برایتان بزنم، خودتان ببینید خدا وکیلی چیست. ببینید یک کسانی در این پاساژها، در این رستوران ها، دم در بازارهای شلوغ می ایستند، مثلا دم پاساژ نمی دانم انقلاب تو کتاب فروشی ها، کتاب! کتاب دانشجویی! بروشور، پایان نامه! داخل پاساژ! کتاب! کتاب سنتی! کتاب علمی! کتاب دینی داخل پاساژ! دیدین چقدر مسخره است! ولی آگاهی دهی است! ولی دارد ترغیب تان می کند که بروید توی این پاساژ! دم رستوران! غذای خوب! غذای چلوکباب! باقالی پلو با قیمت مناسب داخل رستوران! ببینید اینها چه کسانی هستند؟ اسم شان دادزن هست! دم یک مغازه ای دیدم نوشته دادزن استخدام می کنیم، یعنی یک کسی بیاید برای ما داد بزند و اینها بیایند تو! قبول است!
بچه ها ما باید داد بزنیم برای صاحب الزمان علیه السلام! ما داد بزنیم! نه پاساژ مال ماست، نه رستوران داریم، نه امکانات. ما فقط داد بزنیم برایش که مردم را ترغیب کنیم، مردم بیایید توی این رستوران، مردم بیایید توی این پاساژ! مردم کتاب بخرید، مردم! مردم! مردم! بابای ما، نازنین ترین بابای روی زمین است! مردم چرا طردش کردید؟ مردم چرا یادمان رفته؟ مردم چرا این مرد نازنینی که به شما مثل پدر عطوف است، مثل پدر برای شما بزرگوار است را تنها گذاشتید؟ به شما بگویم توی پرانتز که پدر ما حکیم است. این حکمت را یادتان نرود. پدر دلسوز پدری نیست که هرچی بچه گفت به او بدهد! پدر دلسوز، پدر حکیم، پدر آقا، پدر مهربان، آن پدری نیست که تا پسرش گفت بابا الان باید به من ۵۰۰ هزار تومان بده، به او بدهد که برود بعد خودش را نابود بکند! نه! پدر مهربان حکیم و دلسوز، آقای بزرگوار، صلاح بین ماست! اگر به ما نمی دهد، بدانید که باید ندهد، اگر نمی دهد، بدانید که از روی مهربانی اش هست که نمی دهد وگرنه اگر لاقید بود، اگر بی قید بود، اگر دوست دار ما نبود، می گفت: بابا باشد بیا این را بگیر!
دیده اید پدرهایی که خیلی پولدار هستند. بچه که پیش او می آید، می خواهند بچه را رد کنند، می خواهند سیریش نشود پیش آنها، می گوید: لب تاب می خوام، می گوید: بفرما لب تاب! نه من موبایل می خواهم! بچه کلاس اول دبستان به او موبایل می دهند! بنشین بازی کن! بنشین. چرا چون برود برای خودش تفریح کند، بگذارد من برسم به کارهای خودم، برسم به تلگرام و نمی دانم به کشک و دوغ خودم دیگر! بچه هم بنشیند آنجا بازی کند! این پدر دلسوز و مهربانی نیست که همه به او می گویند. آقا بچه را که نمی فرستند برود سر اینترنت، نمی تواند برود توی اینستاگرام بازی کند که؟!
ولی بابای ما به قدری آقا، به قدری حواس جمع، به قدری مواظب ماست برای همین است که می گویم عزیزم او بهترین است که خدای متعال برای ما این طوری طراحی کرده! بابا این کارگزار خدا روی زمین است! خدا این طوری برگزیده که تو با این روش می توانی موفق بشوی، صلاحت در این است، اما اگر می خواهی بگویی که بیشتر بگیری، می خواهی که بیشتر داشته باشی، خانه بزرگ، ماشین خوب، امکانات خوب، پس صرف کن برای صاحب الزمان علیه السلام! اگر به تو داد که نوش جانت برو به دست بیاور و بکوش تا بگیری، خُب برو برنامه ریزی کن، همت کن، پشتکار داشته باش، آموزش ببین تا بتوانی بهترین بیزینس من روی کُره زمین باشی! راه باز است! راه باز است! اما با گناه نمی شود به اینجا رسید! خُب حالا بگذریم اصلا نمی خواهم ورود کنم، اما راه باز است!
اما اگر می بینی همه اینها را در کنار هم قرار دادی و نرسیدی، بدان که خدای متعال برای تو بهترین ها را خواسته، می داند که اگر تو به آن راه بروی دیگر در خانه صاحب الزمان نمی آیی و چه بسیار کسانی هستند که وقتی پولدار شدند در خانه صاحب الزمان علیه السلام دیگر نمی آیند، وقتی رفتند و مثلا نمی دانم به یک منصب بزرگ اجتماعی رسیدند، دیگر نمی آیند!
عزیزان دلم! قربان شکل ماه همگی تان بشوم! نوکران نشانه دار صاحب الزمان علیه السلام! هرکاری از دستم بر بیاید انجام می دهم. متن دارم، سرود دارم، وُکال دارم، ایده دارم، نقشه دارم، مسابقه دارم، برنامه دارم، کلیپ دارم، گوینده دارم، استودیو دارم، به حضور شما عرض شود که هر چی از دستم بر بیاید با تمام وجودم و از سُویدای قلبم به پای تان می ریزم، هر چه که خواستید و داشته باشم را می دهم، هر چه که خواستید، هر کمک فکری، هر وقت شبانه روز خواستید، وُیس بگذارید، پیغام بدهید، متن بخواهید، هر چه خواستید، ادمین های محترم امکانات، حتما موبایل من را و راه ارتباطی را برایتان خواهش می کنم که فراهم کنند که شما بتوانید هر سوالی که از اقصی نقاط دنیا، از ایسلند، از برلین، لندن، کانادا، اُتاوا، از گوشه کنار کشور عزیز و لاله گونمان، از بوشهر، اهواز، شیراز، نمی دانم کرمان همه جا برای من وُیس می فرستند، پِلَن می فرستند، طرح می فرستند، با هم ساعتها گفتگو می کنیم، اینجایش را درست می کنیم، آن جایش را درست کنیم که برای چه مخاطبی برای چه گروهی چگونه بگوییم چگونه نگوییم؟ همه اینها را با هم دیگر انجام می دهیم. من دست بوس و پابوس شما هستم. فقط شما بخواهید و حرکت کنید، اربابمان به ما نصرت خواهد کرد.
«إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ»
اگر شما یاری خدا را بکنید خدا یاریتان می کند. یاری خدا یعنی چه؟ مگر خدایا تو به یاری ما اصلا احتیاجی داری؟ نه بابا کشک چی، مشک چی، مگرخدا به ما کاری دارد خدا به ما احتیاج و نیازی دارد؟ نه. از سر لطفش است میگوید بیا مرا یاری کن! من تو را یاری می کنم، یاری ما کجا، یاری خدا کجا؟ من چه یاری برای خدا می خواهم بکنم؟ هیچ ! فقط یاری حجتش و ولی اش را بکنید. امامت را یاری کن، این یعنی یاری من! پیامبرت را یاری کن، یعنی یاری من!
مرا یاری کن با بندگی ات، با تسلیم بودنت، با بنده خوب بودنت و با محبت به پدر و مادرت، با حق و ناحق نکردنت، با دوبله پارک نکردن با محبت به همسایه ات و همسایه داری، فرزند داری، همسر دوستی ات، برو به خانواده ات برس قربان شکلت، این یعنی امام را یاری کرده اید.
به همکارت برس، ببخش، ایثار کن، قدردان باش. این ها یعنی یاری مرا کردی. خب خدا میگوید این یاری ها را بکن، من تو را یاری می کنم. بله! خدا تو را یاری می کند. یعنی بالاترین کسی که در این عالم، خالق این عالم است، خالق این عالم می گوید: من شما را یاری می کنم. این خیلی حرف بزرگی است.
«إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ» (محمد/٧)
قدمهایتان را محکم می کنم، شما فقط قدم را بردار. بله میتوانی قدم هم بر نداری و بگویی اوضاع خراب است، آقا بگذار ما به درد خودمان بمیریم. ما سال قبل این کار را کردیم و هیچی نشد، نه، خیلی چیزها شده اما ما نمیدانیم، ما غافل هستیم، ما جاهلیم، ما نمی بینیم و نابینا و کور هستیم وگرنه همینکه به شما توفیق قدم برداشتن در راه امام زمان علیه السلام را داده اند، یعنی خیلی کار کردن، هفت میلیارد انسان روی کره زمین هست، از این هفت میلیارد چند نفر عاشق ولی خدا، خلیفه خدا در روی کره زمین هستند؟ نمیدانم! یا به آنها نرسیده یا اگر رسیده قبول نکردند یا اصلا دغدغه شان نیست. خب به ما چه؟ حالا آنها هر کاری کردند؛ من الان دارم میگویم من خودم، خانواده ام، همکارانم، دوستانم، همکلاسی هایم باید بدانند من یک آدم امام زمانی هستم. امام زمانی یعنی چه؟ یعنی نیمه شعبان می آید، میگوید: سلام علیکم. عید شما مبارک. امروز، روز پدر مهربان من است. امروز، روز محبت و ایثار و قدردانی هست. من به نام امام زمان از تو تشکر می کنم. تو به من آموختی معلم عزیزم. من به نام امام زمان علیه السلام دستبوسی تو را می کنم.
پدر من یک آدم حسابی روی کره زمین است، دیدید مثل این بچه ها که به مدرسه می روند، فرض بفرمایید پدر یکی از بچهها مسافرت است و نیست. مدرسه نامه ایی میدهد و میگوید: والدین عزیز لطفا روز سه شنبه ساعت هشت بعداز ظهر به مدرسه بیایید برای مثلا فلان کار. همه پدرها به مدرسه میآیند به جز پدر او. یا پدر ندارد و یتیم است. که الهی قربان شکل ماه هرچه یتیم هست بروم که چقدر این ها آزرده هستند و ما چقدر در حق این ها کوتاهی می کنیم. باید به یتیم ها بیشتر برسیم، دست باشید برای امام زمانتان برای سر این یتیم ها. تو را به قرآن قسم، اربابمان الان دستش بسته است، الان امکانش را ندارد که خودش دستش را بکشد، می کشد، حالا در غیبت است، در پس پرده نشسته است. شما دست و پا برایش باشید، شما برایش دل باشید، نوکر باشید. مگر امام صادق علیه السلام روی سر همه مردمانش دست می کشیدند؟ نه، می فرمود: “فلانی که در آن شهر هستی، سلام ما را به آن شیعه برسان.” طرف می رفت در خانه آن شخص در می زد و می گفت: سلام خوب هستید؟ آقا، امام صادق علیه السلام برای شما سلام رساند، به به قربان شان بروم فدایشان بشوم، خب شما هم سلام برسانید. سلام امام زمان علیه السلام را به بچه ها برسانید. شما به نیابت و از طرف امام زمان علیه السلام دست نوازش بر سر یتیمان بکشید. این که دیگر نایب خاص و عام نمی خواهد قربان شکلت ماهتان، دیگر این که نباید از طرف فلان مراجع به شما چیزی بگویند، آخر خدا خودش گفته دور این بنده خوب من بچرخید، پیامبر اینقدر سفارش کرده، این ها همه را به ما امرکردند. امام صادق علیه السلام فرمود:
“من اگر زمان تو را درک می کردم، خادم تو و خدمتگزار تو می شدم.”
خب آقایان خدمت کنید دیگر. این را می خواستم بگویم. بچه می رود و می گوید: پدر من نیست. همه بچه ها می آیند، آیا پدر تو آمد؟ آیا پدر تو این است؟ اما پدر من این است! میگوید: ببین پدر من آدم حسابی ترین پدر روی کره زمین است. پدر من خوش قد و بالا و خوشگل است. خوش بر و رو و خوش سر و زبان است. آقا هرچه خوشگلی هست، در وجود پدر من هست. ببین پدر من خیلی گل است ولی الان نیست، نیست. او مسافرت است اما بر می گردد، من پدر دارم! اما الان او را نمی بینی، من پدر دارم ولی الان نیست که بیاید در مدرسه تا بگویم: پدر من را نگاه کنید که چقدر قشنگ است، پدر من را نگاه کنید و ببیند چقدر خوب و گُلِ است، آری پدر داریم ما پشت و پناه داریم، فدای همگی شما بشوم امیدوارم که با کمال میل و افتخار در خدمتتان نوکری کنم، پادویی تان را می کنم و دست و پای شما را می بوسم. برقرار، پیروز، بهروز، قدرتمند، شاداب و شادمان باشید ان شاءالله تا روز ظهور امام زمان همگی در خدمت شان باشیم.
یا علی خدانگهدار
دیدگاهتان را بنویسید