کارگاه آموزشی شماره ۱۴۶ – مجالس مینیمال مهدوی – جلسه چهارم

صوت کامل کارگاه
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام عرض میکنم خدمت همه بزرگوارانی که دوست دارند در نیمه شعبان مجالس مینیمال مهدوی برگزار کنند. امروز برای شما چهار پیام دارم و در ابتدا خوب است راجع به نام نیک بهار فکر کنیم. بیایید با هم اندیشه کنیم که چکار کنیم مردم پشت سر ما حرف خوب بزنند. وقتی مردم ما را میبینند از یکی دو تا صفات شاخص ما اسم ببرند. این کار طراحی می خواهد، تفکّر میخواهد. گاهی اوقات شاید ما با خود فکر کنیم که اصلاً حرف مردم مهم نیست، در صورتی که مهم هست. حضرت امیر علیه السلام به مالک اشتر، وقتی او را والی و حاکم و فرمانروای کشور مصر میکند، نامه ای مینویسد و تذکر میدهد: حواست باشد مردم راجع به تو چه میگویند. آن چیزی که مردم می گویند، اگر از نیکویی های تو باشد، چیزیست که خداوند از خوبی های تو به مردم نشان داده است. اما اگر در یک جمعی هستیم و می خواهیم تحلیل رفتاری داشته باشیم و از فرموده حضرت امیر علیه السلام برای زندگی خود الگو بگیریم، در اینجا ما باید بدانیم اگر با افرادی در ارتباط هستیم که به نوعی با آنها شراکت داریم، حالا شراکت می تواند در یک شرکت باشد. شراکت می تواند در منزل و زندگی باشد. شراکت می تواند در دوست و یا تدریس باشد. شراکت می تواند در یاد گرفتن باشد. در همه این موارد باید به فکر بُروز یک سری رفتارها باشیم که نام نیک ما و آن رفتار بر زبان دیگران جاری شود و تا وقتی بر زبان آنها جاری نشده و خداوند متعال این لطف را به ما نکرده، باید شدت و میزان و توسعه آن عمل صالح را افزایش دهیم. حالا شما با مخاطب عزیزتان در مجلس مینیمال میتوانید گفتگو را از اینجا شروع کنید:
آقایان؛ خانمها که امروز اینجا در مجلس مینیمال دعوت هستید، می توانید با این مثال شروع کنید. آیا می شود یک رفتار خوب از یک دوست خوب را اسم ببرید؟ آیا می شود یک کار خوب از یک همراه خود، پدر، مادر یا هر کسی که در ذهنتان هست و بارها و بارها راجع به او گفتگو کردید را اسم ببرید؟ همان جا به شما دو سه تا رفتار را پیشنهاد خواهند داد و شما هم دو سه تا رفتار در ذهنتان باشد که آن را بیان کنید. می توانید از همین امروز شروع کنید. پس ببینید اگر بخواهم خلاصه کنم، اینکه کلماتی که مردم راجع به ما می گویند مهم است و تکرار رفتار خوب تا جایی که بر زبان مردم ذکر خوب ما جا بگیرد و نقش ببندد. پس بنابراین بیایید با خودمان اینگونه تعهد کنیم و یک سری رفتار خوب طراحی کنیم. دوستان شما هم می توانند بگویند.
یکی از رفتارهای خوب، وفای به عهد است. آدم عهد و پیمانی را که می بندد، باید روی آن پافشاری کند. اگر به کسی قولی می دهد، حتماً متعهد باشد. یعنی مثلا اگر قول می دهد ساعت خاصی زنگ بزند، حتماً آن ساعت خاص زنگ بزند. قول می دهد یک چیزی برای فرزندش تهیه کند، حتماً برای او تهیه کند. قول می دهد یک مطلبی را بفرستد، حتماً این کار را انجام دهد. مطمئن باشید شیرینی وفای به عهد در وجود مخاطب به قدری عمیق و دقیق ریشه خواهد دوانید و به قدری نفوذ خواهد کرد که او تکلم به ذکر این خوبی ما خواهد کرد. حضرت امیر علیه السلام می فرمایند: حواست باشد آدم های صالح، آدم هایی که در قرآن به عنوان صالح از آنها اسم برده شده، کسانی هستند که خداوند متعال ذکر خوب آنها را بر زبان بندگان جاری کرده است.
رفتار دیگر می تواند امانتداری باشد. مثال بعدی می تواند خوش خُلقی باشد. یکی دیگر می تواند این باشد که آدم هایی باشیم که به هرچه می رسیم از دانش، مهارت، پول و ثروت با دیگران به اشتراک بگذاریم. روی این قضیه فکر کنید و با ما درمیان بگذارید و این میشود نام نیک بهار. نام نیکی که خداوند متعال به خاطر رفتارهای شما بر زبان مردم جاری خواهد کرد.
شما که دوست دارید در مجالس مینیمال مهدوی فعالیت کنید و می خواهید برنامه بگیرید. از امام زمان علیه السلام می خواهم که به شما کمک کند. در مورد نام نیک بهار با هم صحبت کردیم. بیایید یک سری کارهایی انجام دهیم و اصلاً پِلَن و برنامه داشته باشیم. ببینید خود آن نام نیک بهار یک رفتار است که من همیشه به فکر این باشم که باید رفتارهایی داشته باشم که بُروز اجتماعی و فردی و بین فردی آن آنقدر قوی باشد که مخاطب من را وادار کند که راجع به این کار خوب من صحبت کند. حضرت امیر علیه السلام در نهج البلاغه عهدنامه مالک اشتر می فرمایند: این سنت خدا و این کار خداست که اسم تو را به خاطر عمل های صالح در زبان مردم جاری می سازد.
پس بنابراین دنبال عمل های صالح باشید. دنبال عمل صالح بودن و نام نیک برای خویش ساختن، یک پیام است و می تواند موضوع یک مجلس مینیمال باشد.
موضوع دوم شور و شادی تابستان است. حضرت امیر علیه السلام دید ما را عوض می کنند. به مالک تذکر می دهد و به من و به شما و به هرکسی که در مجلس مینیمال ما شرکت کند. چطور است از این به بعد مخاطب خود را خواهر یا برادر خودم ببینم. حضرت امیر علیهالسلام می گویند اگر دینتان یکی است، اگر هر دو مسلمان هستید، چه شیعه و چه سنّی، او را برادر و خواهر خود ببین و آدم نسبت به برادر و خواهر خود باید چطور باشد؟ باید سعی کند که او را بر خود ترجیح بدهد. ببینید ما یک بحث بسیار مهم داریم. باید به مخاطب من بیش از من خوش بگذرد. بیش از من لذت ببرد. بیش از من از رابطه با من بهره مند شود. خدا می گوید اگر رابطه خود را با اطرافیانت، آنهایی که هم کیش تو هستند، اینطوری قرار دهی، خداوند همین کاری که تو با بنده اش میکنی، با تو خواهد کرد. یعنی خدا بیشتر به تو لطف خواهد کرد و در رابطه تو با خدا، تنها تو هستی که اثر خواهی دید و لذت خواهی برد. یعنی ببینید اگر به اندازه دو تا کار، به اندازه ۲ ژول انرژی، ۲ کالری هر چیزی شما انرژی و وقت بگذاری برای کسی که هم کیش و هم دین و هم مذهب توست، خداوند متعال ۷۰۰ برابرِ وقت و زمانی که گذاشتی را برای تو خواهد گذاشت. پولی که صرف کردی را به تو برخواهد گرداند. پس این طوری معامله نکن که من کردم و او نکرد. آیا من انجام بدهم و اگر او ندهد. به سراغ اینها نرو. اَخٌ لک فی الدین. حضرت امیر علیه السلام می فرماید: مبادا با خانمت، با پدرت، با مادرت و همسرت و فرزندت و با همکارت بنشینی چُرتکه بیندازی.
اگر با خدا معامله کنی، این شور و شادی می آورد. این هوای دل آدم ها را تابستانی میکند. من اگر تصمیم بگیرم با هر مخاطبی که دارم، در هر جایگاهی که هست، یک جوری رفتار کنم که او از من شادتر و از من در این رابطه بهره مندتر باشد. این باعث شادی می شود. من اگر دنبال تأمین آسایش بیشتری برای همسرم، پدرم و مادرم یا همکارم باشم، خدا می فرماید من هم همین کار را با تو میکنم. هفتصد برابر آنی که انجام دادی را به تو خواهم داد. جای خالی تمام تشکرهای نکرده مخاطبت را پر می کنم. حضرت می فرمایند اگر هم کیش تو نبود، مثلا مسیحی، یهودی، زرتشتی بود یا حتی کافر و آتئیست بود، نذیرٌ لک فی الخلق. مثل توست در خلقت. به او آزار نرسان. اتفاقا همینجا هم توصیه حضرت امیر علیه السلام، سرشار از رحمت، محبت و لطف است. برای اینکه این رحمت و محبت و لطف است که انسان ها را به طرف خود میکشد. رحمت یعنی بخشش. یعنی پذیرفتن خطای طرف و فرصت دادن برای اصلاحش و توانمند کردن برای اصلاح خود. اگر کسی در رابطه با تو کاری کرده که به تو آسیب رسیده، فرصت بده که جبران کند. یا به دیگری آسیب زده، کمکش کن تا جبران کند. این یعنی رحمت. محبت یعنی دوست داشتن. یعنی آن چیزهایی که برای خودت دوست داری، برای او هم دوست بدار. این تازه برای کافر و برای مسیحی است. لطفاً نکته های دقیق وجودی را نگاه کن و احترام بگذار. در مجلس مینیمال جا دارد که بگوییم بیایید دو، سه نفر را مشخص کنیم. مثلا پدر، مادر، همکار، همکلاس، هموطن را مشخص کنیم و اگر معتقد نبود، با او معامله نذیر کنیم. مانند و همانند ما محبت و رحمت و لطف را بر او جاری کنیم.
پیام سوم:
در رابطه با قانون طلایی پاییز می خواهیم صحبت کنیم. مخاطب ما در مجلس مینیمال آمده و نشسته و می خواهیم به او بگوییم چیز عجیبی یاد گرفتیم. حالا یا در ابتدا یا در وسط یا انتها، بسته به طراحی خود شما عزیز برگزارکننده و سخنران دارد که این مطلب را از نهج البلاغه مولا امیر مؤمنان علیه السلام و عهدنامه مالک اشتر خواهید گفت. بیایید یک بار بپذیریم که من، مخاطب من، همسر من، پدر من، شریک من، همکار من، رئیس من، کارمند من، شاگردم، معلمم، استادم خطا می کند. بیایید بپذیریم گاهی شرایط زندگی چنان سخت است که افراد به من یا رابطه من با مخاطب، یا آن شکل شراکت آسیب می زنند. گاهی مادر خانواده، گاهی پدر خانواده، بسته به اینکه اگر فرزندی باشید یا استاد هستید و یا گاهی ممکن است که شاگرد باشید و اگر شاگردید، گاهی هم استاد هستید و همه اینها ممکن است به این رابطه تو لطمه بزند. اگر اطرافیان ما خطا می کنند، گناه می کنند، آسیب می زنند، تو اهل عفو و بخشش باش. با مقابله در آن لحظه و آن موقع، با عقوبت ثانیه ای، با پرخاش لحظه ای؛ هیچ شراکتی، هیچ دوستی پابرجا نمی ماند. بیایید به این فکر کنیم. بیاییم به عنوان یک واقعیت بپذیریم. گاهی وقت ها باید طرف را بخشید و عفو کرد. یعنی از خطایش گذشت و فرصت داد که جبران کند. گاهی باید چشم پوشی کرد. گاهی اصلا اسم خطای او را نباید آورد. باید کمک کنیم، باید دانش لازم را بدهیم، فرصت لازم را بدهیم که خودش توانمند بشود و این خطا را دیگر تکرار نکند. دوست خوب همچین دوستی هست. پدر خوب همچین پدری است. مادر خوب همچین مادری و همسر خوب همچین همسری است. دقیقا کاری که خدا با ما می کند. گاهی مخاطب یا افرادی که با آنها صحبت می کنم، می گویند مادر من یا شریک من اصلا کار خیلی بدی کرده. من میخواهم بگویم خدا در برابر زشت ترین کارها فرصت می دهد و حتی دانش و توانمندی جبرانش را می دهد. اگر دوست دارم خدا با من هم اینگونه باشد و به من فرصت بدهد، پس من هم لذت می برم از فرصتی که به دیگران می دهم. اگر لذت می برم از امکاناتی که خدا به من بابت جبران خطایم می دهد. من هم لذت میبرم. پس چرا نباید به مخاطبم این فرصت، این امکان و این اجازه را بدهم.
امام باقر علیه السلام و امام سجاد علیه السلام، هر کدام از زندگی این بزرگواران را اگر بررسی کنید، از این نمونه رفتارها می بینید. حتما شنیدهاید که شخصی خدمت امام سجاد علیه السلام می رسد و شروع می کند به فحش و بد و بیراه گفتن به حضرت امیر علیه السلام. بالاترین انسان بعد پیامبر صلی الله علیه و آله. امام سجاد علیه السلام فرصت می دهد و می فرمایند: ببین عزیزم، بدان توهین هایی را که کردی، من می بخشم چون من اهل بخشش هستم، اما گویا تو در این شهر غریبه ای. خیلی وقت ها آدم وقتی سفر می کند، جا برای خواب ندارد. بدان من جا برای خواب تو دارم. امام سجاد علیه السلام فرصت و امکان می دهند که طرف خطایش را جبران کند. می فرماید گاهی وقت ها غذا پیدا نمی شود، من برایت غذا تهیه می کنم. شاید پولت تمام شده باشد، من به تو پول می دهم. شاید مرکب نداشته باشی (یعنی ماشین نداری)، من به تو ماشین میدهم. من به تو فضا و امکانات می دهم، جبران کن و در این حالت نمان و بعد می بینیم که مخاطب منقلب می شود. چرا امام سجاد علیه السلام این طور عمل کرد؟ چون دوست دارد خدا هم با او اینگونه باشد. اگر دوست دارید خدا به خطاهای شما فرصت دهد، اگر دوست دارید خدا امکانات دهد که خطا و گناهانت و اشتباهاتت را جبران کنی، به مردم فرصت بدهید. دانش و امکانات بدهید. خطاهایی که نسبت به تو و اطرافیان خودشان انجام داده اند را جبران کنند. مجلس مینیمال برای همین تصمیم هاست. تصمیم بگیریم که از همین امروز رفتارمان را تغییر خواهیم داد.
پیام چهارم کرسی گفتگوی زمستان:
در قانون سوم و پیام سوم که قانون طلایی پاییز بود، یک نکته ای را گفتم برای اینکه جذابیت ایجاد شود و حالا شما یک بار دیگر بروید و آن را مرور کنید. یک چیزی داریم به اسم “Golden Rule” در دنیای مسیحیت؛ خلاصه کل انجیل را این “Golden Rule” میدانند و در خیلی از انجیل ها ابتدای کتاب نوشته شده است. این قانون و قاعده در توصیه حضرت امیر علیه السلام به امام حسن مجتبی علیه السلام در آن نامه معروف نهج البلاغه آمده است اما در این عهد نامه مالک اشتر یک پله بالاتر از آن قانون طلایی ذکرشده که ما در پیام قانون طلایی پاییز گفتیم. قانون طلایی مسیحیت که خداوند برای حضرت مسیح علیه السلام می فرستد تا او ترویج دهنده آن باشد، این است که:
با دیگران طوری رفتار کن که دوست داری با تو رفتار شود. اما در توصیه حضرت امیر علیه السلام به مالک اشتر پیام بالاتر است. می فرماید: با دیگران طوری رفتار کن که دوست داری خدا با تو رفتار کند. یعنی با دیگران رفتاری را پیش بگیر که آرزو می کنی خدا با تو پیش بگیرد و بدان خدا با تو همان رفتار و بلکه بسیار بالاترش را انجام خواهد داد. اگر دوست داری خدا تو را ببخشد، تو هم ببخش. اگر دوست داری و می پسندی و ستایش می کنی، خدایی که بدون خواستن به تو اعطا می کند، تو هم بدون خواستن اعطا کن و و و ... که باید بروید و قانون طلایی پاییز را یک بار دیگر مرور کنید.
اما راجع به کرسی گفتگو در زمستان: حضرت امیر علیه السلام به مالک اشتر، فرمانروا و حکمران یک کشور می گوید: اجازه نداری بگویی من امر میکنم یا به من امر شده و دستور می دهم و باید اطاعت شود. یعنی اگر پدری، سعی کن با فرزندت اینگونه حرف نزنی. روال عادی زندگی بر مبنای دستور نیست. مثلا پدر بیاید بگوید: بچه باید حتما اینکار را بکنی، یا همسر به شوهرش و شوهر به زنش و بانوی خانه بگوید: حتما باید اینکار انجام شود. این برخورد مناسبی نیست. بخاطر همین است که من می گویم در اداره، شرکت، در همراهی با دوستانت، در تعلیم و تربیت، در هر چیزی نگویید من دستور می دهم، پس باید اطاعت شود. بگذارید یک چیزی را به شما بگویم، ما داریم در مورد مجالس مینیمال صحبت می کنیم، می توانید از امر به معروف صحبت کنید و شروع کنید. اصلا امر به معروف یعنی چه؟ یک چالشی است که شاید ذهن مخاطب ها اذیت شود. امر به معروف یعنی خداوند می گوید، اهل بیت علیهم السلام می گویند: اگر میخواهی به چیزی امر کنی، باید خوبی آن کار و مختصات آن کار در ذهن طرف شناخته شده باشد و بعد امر کنی. تا معروف نشده، تا شناخته شده نیست، نباید به او بگوییم.
مثال: خیلی وقت ها ما به فرزندان خود می گوییم: درس بخوانید و نمی خوانند. دو تا اتفاق راجع به این فرزند نیفتاده است. یکی اینکه نمی داند چگونه باید درس بخواند که متأسفانه مشکل مهارتی در کشور داریم. فراوان هم داریم. دوم اهمیت و جایگاه درس خواندن را نمی داند و به یک کلام و در یک جمله درس خواندن معروف او نیست. پس نباید امر کنیم. اساساً در دین باید گفتگو کرد، در سبک بیان اهل بیت علیهم السلام باید گفتگو کرد. اگر دوست داریم همسر ما کاری را انجام بدهد، باید ببینیم اصلا این کار معروف است! کار درستی است؟ و بعد باید بتوانیم درستی آن کار را به او نشان بدهیم، راهکارش را هم نشان بدهیم و بعد انتظار داشته باشیم آن کار را انجام دهد. گاهی در برابر اذیت و آزار کودک، مادر خانواده از پا در می آید و خشم می گیرد و پرخاش می کند. باید آثار سوء این پرخاش را بگوییم و راهکارهایی که کمک می کند خشم مادر کنترل شود را به او بگوییم و بعد از او بخواهیم رفتار مناسبی داشته باشد. حضرت می گویند: نفرمایید من دستور می دهم باید انجام شود. باید ابتدا معروف و شناخته شده شود و بعد انجام شود. شوهر می تواند به همسرش پیشنهاد بدهد هر وقت بچه ها تنش را بالا بردند، به من بسپار. دیالوگ و مکالمه را با آنها قطع کن یا بگو به من زنگ بزنند یا خودت زنگ بزن یا صبر کنند تا شب من بیایم. اینجا ورود پدر به عنوان شخص سوم می تواند مشکل را حل کند و جلوی پرخاش را بگیرد. در شرکت هم همین است. اگر همکار من دارد کاری می کند که آسیب مالی به شرکت می زند، نباید بگویم: گوش کن! حرف حرف من است. ابتدا مسئله را برایش روشن کنیم و بعد با او در میز مذاکره بنشینیم. راه حل های مختلف را پیشنهاد کنیم. از تکنیک های حل مسئله استفاده کنیم. یعنی دین ما و دیانت ما طالب گفتگو و صحبت است. خیلی وقت ها پدر و مادر به ما می گویند یک کاری باید بکنی، حالا برعکسش را دارم می گویم. ما قرار نیست به پدر و مادر بگوییم: برو آنگونه که حضرت امیر علیه السلام به مالک گفته اند، عمل کن. نه. فرمان مالک برای مالک بود و اگر می خواهی مخاطب فرمان مالک باشی، باید خودت مجری اش باشی. نه اینکه به پدرت بگویی مثل مالک باش. اول معروف و عامل باش، بعد بگو. اما متأسفانه اینجا برعکس است. به پدر می خواهی بگویی نمی کنم یا در عمل می خواهی نکردن را نشان دهی، اینکار از نظر تعبیر حضرت امیر علیه السلام همان دستور دادن است. جلوی حرف پدر و مادر ایستادن، دستور دادن است. بنشین با او گفتگو کن. مذاکره کن. بگو دغدغه شما، نگرانی شما این است و من سعی می کنم این نگرانی را رفع کنم و آماده باش. شاید جملاتی بگویند که ذهنیت تو نسبت به آن کار عوض شود. به جای دعوا کردن گفتگو کنیم و به جای دستور دادن مطالب را روشن و آشکار کنیم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
دیدگاهتان را بنویسید