کارگاه آموزشی شماره ۱۴۵ – در پس پرده انتظار – جلسه اول

صوت کامل کارگاه
بسم الله الرحمن الرحیم
دو دلم اول خط نام خدا بنویسم / یا که رندی کنم و اسم تو را بنویسم
السّلامُ عَلَی المَهدی الّذی وَعَدَاللهُ عَزّوَجَلَ بِهِ الاُمَم اَن یَجمَعَ بِهِ الکَلِم وَ یَلُمّ بِهِ الشّعَث وَ یَمْلَأَ بِهِ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً وَ یُمَکِّنَ لَهُ وَ یُنْجِزَ بِهِ وَعْدَ الْمُؤْمِنِینَ.
خدا را شاکر هستم، خدمت عزیزانی قرار دارم که دغدغه آنها معرفت حجّت عصر و امام زمان خودشان است. اگرچه در موقعیتی هستیم که خیلی ناغافل هستیم و دیگران کوچکترین توجهی به این موضوع ندارند و به تبع آن هم خیلی از دردسرها و مشکلات گریبانگیر جامعه تشیّع شده است. حداقل ما قائل به این هستیم که:
غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد / از شما دور شدن، خوار شدن هم دارد
قبل از اینکه وارد اصل بحث شوم، از آنجایی که در طلیعه ماه شعبان و ماه با عظمتی قرار داریم و اعیاد ماه رجب را هم پشت سر گذاشتیم که ماه امیرالمؤمنین علیه السلام بود، دلم می خواهد یک هدیه و یک تحفه ای را محضر شما تقدیم کنم تا ان شاءالله اصل بحث را آغاز کنیم.
یک روایتی از امام صادق علیه السلام که برای جنبه خدمتگزاری و برای کسانی که دغدغه ارادت و عرض ادب به محضر مقدس امام عصر علیه السلام را دارند، بسیار کلیدی و ضروری و حائز اهمیت است. آن روایت این است؛ امام صادق علیه السلام فرمودند:
«ما مِن عَبدِ قَرَأَ سُورَهْ بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی کُلِ لَیْلَهْ الْجُمُعَهْ لَمْ یَمُتْ حَتَّی یُدْرِکَ الْقَائِمَ فَیَکُونَ مِنْ أَصْحَابِهِ.»
اگر می خواهید به این جایزه و به این پاداش خاص برسید و پله های ترقی را بهتر پیش ببرید، سوره بنی اسرائیل را هر کس در شب جمعه قرائت کند، به این جایگاه و به این امتیاز می رسد که دوران امام عصر علیه السلام را درک می کند و از اصحاب این بزرگوار هم قرار می گیرد.
خب این چیزی که برای ما روشن و بیان کردند، با این پاداش و با این جزای خاص، حیف است که قدر آن را ندانیم. پس سعی کنیم از همین الان با استعانت از آن بزرگوار عامل باشیم و بتوانیم شروع کنیم از ابتدای ماه رجب، شب های جمعه خود را ملتزم کنیم به قرائت سوره بنی اسرائیل. امیدواریم که به حق صاحب این ایام توفیق انجام این عمل را به همه ما عنایت کنند.
همانطور که میدانید بحث مهدویت واقعا دایره خیلی گسترده و کلانی دارد و اگر بخواهیم به تمام جنبه های آن بپردازیم، “یک دهن خواه به پهنای فلک”. اما من از یک نقطه شروع می کنم و ان شاءالله چیزی که در صدد بیان آن هستم را خدمتتان بازگو خواهم کرد. می دانید که ما الان در زمان غیبت امام عصر خودمان قرار داریم و این را وِجدان می کنیم. آن چیز که عیان است چه حاجت به بیان است. اما این غیبت را باید متوجه باشیم که معنای آن، معنای این غائب بودن و نهان بودن یعنی چه؟ قطعاً معنای آن انقطاع امامت و ولایت نیست. یعنی حضرت همین الان که ما آن بزرگوار را نمی بینیم و چشم ما نمیتواند و لیاقت ندارد که عزیز فاطمه را نگاه کند، حضرت دارد سرپرستی و هدایت قلوب و حاکمیت خود را در جهان اعمال میکند و قطع امامت و انقطاع امامت را شامل نمی شود. ما مثل خیلی از نِحلهها و خیلی از فِرَق اسلامی دیگر قائل نیستیم که الان دچار ایستایی هستیم. نه. ما قائل به این هستیم که “مَن ماتَ وَ لَم یَعرِف اِمامَ زَمانِهِ ماتَ میتَهً جاهِلیّه.” همین الان ما یک بیعت و گردن سپاری نسبت به آن بزرگوار داریم و همین الان حضرت دارد اِعمال ولایت می کنند. منتها این ولایت پسر فاطمه ارواحنا له الفداه، هدایت نهانی است. حاکمیت سرّی است و خود این هم یک استراتژی قوی است. یعنی فکر نکنیم اگر ما آن بزرگوار را نمیبینیم، پس اِعمال سرپرستی و اعمال ولایتی هم در کار نیست. نه استراتژی قوی تر این است که این دولت به صورت نهانی شبکه سازی میکند و کار خود را پیش میبرد. هرچه عملیات نهانی تر و مخفی تر باشد، به تبع آن تاثیر و نفوذ هم بالاتر و بیشتر خواهد شد.
نمیدانم این فرد را میشناسید یا نه؟ “فرانسوا توال” یکی از نظریه پردازان بین المللی و محقق در عرصه سیاست هم هست. او در کتاب ژئوپولیتیک شیعه خود، آنجا وقتی میخواهد غیبت امام زمان علیه السلام را تحلیل کند، اینطور مینویسد که: این غیبتی که شیعه به آن قائل است و در تدبیر امور از آن صحبت می کند، بسیار فعالتر از زمانی است که یک حاکمی بتواند به صورت ظاهری و به صورت آشکارا پا به عرصه بگذارد. این عمل محرمانه، رمز قدرت شیعه است و قدرت نفوذ بیشتری را هم به تبع خودش خواهد داشت. یعنی هرچه که این امر پنهانیتر باشد و هر چقدر سرّیتر باشد، نشان اِعمال قدرت بیشتر حضرت خواهد بود.
یک نکته هم خدمتتان عرض کنم. آن هم این است که شاید همین علّت پنهانی و سرّی قیام حضرت است که به ما گفتند: “اگر کسی ادعا کرد که من نایب خاص امام زمان هستم، آن را فریبکار بدانید.” به جهت اینکه قرار است این عملیات، مخفیانه باشد. این شبکهسازی به صورت سرّی انجام می شود و اگر کسی بخواهد ادعا کند و بگوید که من به صورت خاص با حضرت مرتبط هستم، با توجه به آن نهان بودن، در تضاد و پارادوکس خواهد بود. لذا حضرت وجود دارند و اعمال قدرت می کنند، سرپرستی می کنند و منتها به صورت مخفیانه این کار صورت می گیرد و در دعای ندبه هم خواندید: بِنَفسی اَنت مِن مُغَیّبِ لَم یخلُ مِنّا. اگرچه آن بزرگوار غائب هستند، منتها زمین از وجود ایشان خالی نیست.
تویی دلیل بقای زمین و سرگردان / که نظم داده به این جمع نامرتب ها
برای دیدن حسن تو وا شده هر چشم / به اذن توست که وا میشود ز هم لب ها
عرض کردم که غیبت، به معنای انقطاع امامت نیست اما حالا واقعاً معنای این غیبت چیست؟ چه چیزی از ما مخفی است؟ چه چیزی در پس پرده نهان و سرّ خدای متعال قرار گرفته؟ دیدید در لسان قرآن یکی از استعمالاتی که خطاب به وجود مقدس امام عصر ارواحنا فداه شده، کلمه “غیب” است. یعنی ابتدای سوره بقره:
“الم. ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ“
یکی از تفاسیر که در مورد “غیب” به ما در روایات و آموزه های دینی تذکر دادند، این است که “غیب“ وجود مقدس امام عصر علیه السلام است. آن حقیقتی که خدا در پس پرده قرار داده است، بقیه الله است. ایشان مدام در عالم و به صورت های مختلف تجلی می کند. یک موقع جسم حضرت وارد می شود که دیدیم وقتی جسم نبی مکرم صلی الله علیه و آله در این دنیا پا گذاشتند، یک سری اثرات داشت و یک سری اتفاقات را در عالم رقم زد. مثلا شیطان و اجنه دیگر نتوانستند به آسمان ها راه پیدا کنند. در ایام رجعت باز تجلی دیگری از حضرت وارد می شود و در فضا پر می شود و در زمان ظهور تجلی دیگری، در زمان قیامت تجلی بیشتر و در بهشت هم باز ما آن تجلی را می بینیم. لذا “غیب” یکی از استعمالات و کلماتی است که نسبت به وجود امام علیه السلام تعبیر و اطلاق شده است. اما چه جنبه ای از امام دارای غیب است؟ به اندازه ای که سواد من می رسد خدمتتان عرض می کنم. یکی از جنبه ها همین غیبت جسمانی حضرت است که ما نمی توانیم هیکل و جسم و ظاهر این بزرگوار را ببینیم و دیدن شکل امام و ظاهر فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله همانطور که گفته شد، خودش یک سری اتفاقات را در عالم ساری و جاری می کند.
شاید تعبیر زیارت جوادیه باشد و مویِّد عرایض بنده هم باشد این است که: “هیاکِلُهُم امانُ المَخلوقینُ.“ این هیکل امام، وجود، جسم و شکل امام، خودش یک سری آثار را به همراه دارد. شاید آن جایی که امام حضور دارد، عذاب نازل نشود. در آنجا که امام است، یک امان و امنیتی را برای افرادی که پیرامون حضرت قرار دارند، شامل بشود. این یک جنبه از غیبت است. جنبه دوم این است که دولت و ولایت و حاکمیت ظاهری امام در احتجاب قرار دارد که با جریان سقیفه این اتفاق افتاده است. دیدید “والیل اذا یغشی.” تعبیری که در قرآن آمده به همین حجاب ولایت امام دلالت دارد که دولت فلانی بود که فیه غشی ولایه امیرالمؤمنین. ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام در پس پرده رفت. “والنهار اذا تجلی.” آن روزی که تجلی نور الهی است، از آن به دولت امام عصر علیه السلام تعبیر شده است. اما خب این را هم در ذهن داشته باشید که آیا در همین زمان غیبت می شود اتصال به امام علیه السلام پیدا کرد؟ آیا انسان می شود خودش را نزدیک و وصل به امام کند؟ قرب ایجاد کند و از ثمرات خودش بهره ببرد؟ یعنی اگر من بتوانم با اعمالم و سلوکی که انجام می دهم، کاری بکنم که باعث می شود نور امام علیه السلام در قلب من بتابد، پس می شوم سلمان، مقداد و ابوذر که همیشه با امیرالمؤمنین علیه السلام راه میرود. “هوی امیرالمؤمنین علی هوی نفسه” است. هر دفعه می خواهد خودش و عالم را نگاه کند، اول نور حضرت را می بیند و بعد به عالم توجه می کند. یعنی هرجا باشد، سلمان با امیرالمؤمنین علیه السلام است. منتها این نوع عنایت و همراهی با امام، فردی است و همگانی نیست. در ارتباط کلان تا وقتی که امام در پس پرده غیبت باشند، پیش نمی آید. ولی می شود انسان خودش را همراه کند، یعنی خودش را تزکیه کند و سپس در پناه امام قرار بدهد. با توجه به نکاتی که در روایات به ما گفتند، از ثمرات آن استفاده کند. اگر چه این را هم می دانید که این همراهی، اول باید به نگاه خودشان، به تذکر خودشان، به لطف و مرحمت و نگاه خاص آن بزرگوار باشد و الا ما خودمان راهی نداریم به آن قله عنقی، به آن فراز بالایی که رسیدن به آن مرتبه سخت است.
قنبر که خود لیاقت قنبر شدن نداشت افتاد بین جذبه قنبر کشانی ات
“ولله ینور قلوب المؤمنین.“ آن ها قلوب مؤمنین را نورانی می کنند. خوب انسان می تواند خیلی از ظلمت ها و تاریکی ها را کنار بزند و با معیت با امام وارد دریای نور شود. اما این همراهی در زمان غیبت یک فرقی با زمان ظهور دارد و آن اینکه وقتی حجت ابن الحسن علیه السلام در دنیا ظاهر می شوند، حضرت در واقع بساط ظلم را از جا برمی کنند. حتما در روایت خوانده اید که در مسیر کوفه شیاطین جن را گردن می زنند، بعد هم به مدینه می روند و اصل جبهه طاغوت و شیاطین انس را از بین می برند و خلاصه غوغایی در عالم میشود. اگر من الان بخواهم با آن حضرت همراهی کنم، بساط ظلم را نمی توانم برچینم. اما وقتی امام بیایند و آن نور الهی تابان شود که به وسیله انبیا و اوصیاء بارها به ما تذکر داده اند، در آنجا دولت باطل از میان می رود و حق به صورت آشکار نمایان خواهد شد. “ان الله یحی الارض بعد موتها” که در قرآن آمده، این به واسطه امام انجام می شود. احیایی رخ می دهد. زمینی که به واسطه دولت کفر مرده شده و میت به او صدق می کند، بعد از وجود امام عصر علیه السلام یک اتفاق عجیبی می افتد. کسی که کفر به خدا دارد، در واقع او میت است. اوست که حیات ندارد. با وجود امام عصر علیه السلام، با هدایت گری که حضرت می فرمایند، روح جدیدی در عالم تابیده میشود و بعد نگاه انسان را هم گسترده می کنند. یعنی حتی الان که نگاه می کنید، مایی که شاید دوستدار حضرت باشیم، گرفتار دنیاییم. حضرت می آیند نگاه را فراختر و گسترده تر می کنند. می فرمایند: وسیع تر نگاه کن و حتی به بهشت هم قانع نباش. بالاترین نعمتی که در بهشت روزی ما می کنند، تجلی خاص خود حضرت است. حتی به بهشت هم حضرت ما را قانع نمی کنند. عالم را تطهیر می کنند و عالم وارد یک فضای بازتر و بهتری می شود. امیدواریم که بتوانیم آن زمان را با شما دوستان اهل بیت علیهم السلام درک کنیم.
معنی غیبت را خدمتتان عرض کردم. اما نکته دیگری را هم برای اینکه این بحث خوب جا بیفتد، باید در نظر داشته باشیم. آن هم این که چه کسی از ما غایب شده؟ یعنی ما توفیق شرفیابی به حضور کدام وجود ارزنده را نداریم؟ باید بدانیم این زندگی که ما داریم و بدون وجود ظاهری امام عصر علیه السلام است، با زمانی که امام تجلی پیدا بکند، چقدر فاصله دارد و چقدر متفاوت است و این دو موقعیت چه تفاوت هایی را با هم دارند. اگر این نکته برای ما درک شود که تمام وجود ما نیازمند امام است و تمام وجود ما فقر نسبت به حجت الهی است؛ خیلی اوضاع روزمره ما متفاوت خواهد بود. الان ما می توانیم این را ادعا بکنیم که عقل ما هم محتاج امام است. محتاج حجت عصر خودش است. حتما دیده اید روایت و جمله ایی که از وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می کنند در نهج البلاغه شریف، حضرت می فرمایند:
«فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ [(وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ)] یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»
یعنی یکی از علتهایی که انبیاء وحجج الهی اوصیاء پا در این دنیا می گذارند این است که دست من و شما را بگیرند و دفینه های عقل را به رو بیاورند تا باعث شود زیر خروارها غبار غفلت نماند که اگر حتی عقل من می خواهد روشنگری داشته باشد و کارایی خودش را بکند، او هم نیاز به حجت الهی دارد. بالاترین دلیل و نشانه ما، امام است. اگر او نباشد بقیه حجج هم در ذیل او قرار می گیرند و تا او اراده نکند و تا او حجّیت ندهد، بقیه هم حجّیت خاص خودشان را نخواهند داشت. وقتی بین درک ما و آن جمله ای که امام می گوید، تعارض پیدا شود، باید متوجه باشیم که همیشه قول امام، بالاترین حجت و دلیل است. ابوحضیرآلاف با هشام ابن حکم یک مناظره ای دارد. خیلی جالب است و نقل آن جریان این است که ابوحضیر رو می کند به هشام ابن حکم می گوید: که من با تو مناظره می کنم «اُناظرک» اما با این قاعده که «اِن غَلبَتُک» اگر من بر تو غالب شدم «رَجَعتُ اِلی مَذهَبی»، باید تو به مذهب من بیایی و اگر تو بر من غالب شدی، من به مذهب تو گرایش پیدا می کنم. خب طبیعی هم هست. اما هشام یک نکته عجیبی را می گوید. این نکته خیلی جای تامل دارد. هشام در پاسخ اباخضیر گفت: «ما اَنصَفتَنی». انصاف به خرج نداده ای. چرا؟ به جهت این که اگر من بر تو پیروز شدم تو باید به دین من در بیایی و باید به سمت من تمایل پیدا کنی، اما اگر تو بر من پیروز شدی من به دین تو گرایش پیدا نمیکنم. به جهت این که من امام دارم «رَجَعتُ الی اِمامی». اگر نتوانم به پرسش تو پاسخ بدهم، من یک حجت و یک دلیل اغوایی دارم که او امام من و حجت عصر من است که به او مراجعه می کنم و بعد از او کسب تکلیف می کنم و به تو ارائه می دهم!
تجربه من، عقل من، حس من، همه این ها نیاز به یک امامی دارد که روشنگری کند. پس اگر تجربه من خطا می کند، یا حتی وقتی به قرآن رجوع می کنم یا وقتی میخواهم دینداری کنم، نیاز به قیم و سرپرست دارم. قرآن، هدایتگری خودش را با توجه به امام انجام میدهد. آیات اول سوره بقره را خوانده ایم. اگر قرآن هدایتگر است که «هدی للمتقین» برای با تقواهاست، این هدایتگری خودش را انجام می دهد. بعد برای ما توضیح داده اند که متقین حالا چه کسانی هستند. «الذین یومنون بالغیب» باید ایمان به امام عصر غایب داشته باشید تا قرآن برای تو کارایی داشته باشد و الا خسران مبین است و الا به تحریر عامیانه آن ول معطل هستیم. اگر میخواهیم قرآن را بفهمیم و هدایت شویم، عقل ما، حس ما، تجربه ما، دین ما، دنیای ما همه این ها احتیاج به یک بزرگواری به اسم حجت ابن الحسن علیه السلام در عصر ما و ائمه قبل ایشان دارد که با معیت با آنها بتوانیم اوج بگیریم و پرواز کنیم. حتی معرفت نفس ما که پایه خیلی از اتفاقات معنوی است، نیاز به امام دارد. ما حتی برای استعدادهای دنیایی خودمان هم اگر بخواهیم یکسری کارها را انجام دهیم، نیازمند این هستیم که نفس خودمان را بشناسیم. مثلا اگر من می خواهم وارد یک کفاشی بشوم، اگر شماره پای خودم را ندانم مجبورم تمام آن کفش ها را امتحان کنم تا شاید یکی از آنها اندازه من شود. اگر اندازه خودم، حد خودم، مرز خودم را نشناسم حتی در مسائل دنیوی خودم هم به جایی نمی رسم.
می خواهم توجه شما را به این نکته جلب کنم و بگویم که این “معرفت نفسی” که اینقدر مهم است، اگر بدون امام باشم، نفس خودم و وجود خودم را هم نمی توانم بشناسم. به چه دلیل؟ حتما دیده اید در مصحف شریف کلام الله مجید، خدای متعال در عالم از دو گروه صحبت می کند. اول یک جریان نور را مطرح می کند و بعد جریان ظلمت را بیان می کند. در جریان نور «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ» است و سیری که حضرت مطرح می کنند، سیری که قرآن مطرح می کند، در روایات ما تفسیر به ائمه اطهار شده است. مشکاه چیست؟ لَا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ چیست؟ آن الْمِصْبَاحُ چیست؟ آن زُجَاجَهٍ چیست؟
مَثَل نور الهی را برای ما تبیین و روشن کرده اند که آن جبهه نور، پیغمبر مکرم صلی الله علیه وآله و امیرالمؤمنین علیه السلام و فرزندان آن بزرگوار است که در عالم جریان دارد و اگر انسان بخواهد هدایت شود، باید به آنها تمسک کند و یک جبهه دیگر را هم خدا مطرح میکند و آن هم جبهه کفر و تاریکی است.
«کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ»
تا به اینجا می رسد که دریای ظلمت و موج ظلمت، ابر ظلمت. در زیر این دریای ظلمت چه اتفاقی رخ می دهد؟ به تعبیر تفسیر روایی که تفسیر مزجی با آیه هم هست، «إِذٰا أَخْرَجَ یَدَهُ اَلْمُؤْمِنُ فِی ظُلْمَهِ فِتْنَتِهِمْ لَمْ یَکَدْ یَرٰاهٰا» در پایین این دریا اگر فرد دست خودش را در بیاورد، حتی دست خودش را هم نمی بیند. شاید تعبیر قرآن این باشد که این فرد خودش را هم نمی تواند ببیند و بشناسد. وقتی در ظلمت مقابل امام و در جبهه سقیفه یا بنی امیه قرار گرفت، باعث می شود خود شناسی فرد هم از بین برود و مقابل امام خود بایستد. پس باید به اینجا برسیم که من هیچ و هیچ و هیچم و او بی نهایت است.
فقیر محضم و رو کرده ام به سمت غنی / که حکمران جهان است و فاتح او
اگر این فقر و نیازمندی را درک کنیم، خیلی توسل و دلدادگی ما به آن بزرگواران متفاوت خواهد بود. واقعا این فقر وجودی نکته کلیدی هست نسبت به امام که در زیارت جامعه کبیره به ما گفته اند: «ذَلَّ کُلُّ شَیْءٍ لَکُمْ».
اینکه احساس ذلت کنید در مقابل وجود حجج الهی، خودش خیلی نکته بالایی است و فقر نسبت به حجت خدا و فقر نسبت به نبی مکرم اسلام صلی الله علیه وآله و فقر نسبت خدا کم نیست. لذا شما می بینید در روایات ما نبیّ مکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند: «الفقرُ فخری».
من به فقر افتخار می کنم. فقر من نسبت به خدا یک مرتبه بالایی، یک امتیاز خاصی است که به هر کسی هم به این آسانی نمی دهند. این فقر است که پله می شود تا بتواند من را به اوج برساند. پس باید احتیاج خودم را، ندبه و اشک خودم را و در نهایت سوز خودم را نسبت به امام خودم بیش از پیش قرار بدهم. اگر این نیازمندی معنا شد، خیلی متفاوت تر زندگی می کنیم و نوع دیگری راه می رویم و زندگی ما منش و روش دیگری خواهد بود. قطعا به واسطه این فقر است که دستمان را دراز می کنیم تا آنها دستمان را بگیرند و به آن سر منزل مقصود برسانند.
من به سرچشمه خورشید نه خودم بردم راه / ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد
من خسی بی سر و پایم که به سیل افتادم / او که می رفت مرا هم به دل دریا برد
اگر جنبه های مختلف زیستی حضرت مانند قدرت، علم و نقش ایشان برای ما مشخص شد، پله پرش بسیار خوبی خواهد بود. وقتی فهمیدم؛ بدون امام، عقل مان، تجربه مان، هدایتگری قرآن و حتی شناخت نفس ما هم صورت نمی گیرد و با وجود امام است که تمام این خلاء ها پر می شود، حالا جایی است که می فهمیم باید انتظار او را کشید. رفقا جایگاه انتظار اینجا است. یعنی اگر کسی فهمید بدون امام چگونه است و با امام به چه جایگاهی می رسد و به چه موقعیتی دست پیدا می کند، حالا انتظار و سرسپردگی رُخ میدهد. حالا این حرکت به سمت جامعه با آرمان الهی و جامعه ای که حکومت آن به دست امام و حجت خدا هست، رُخ می دهد. اصلا حرکت اینجا است. حرکت همیشه جایی اتفاق می افتد که شما وضعیت موجود خودت را می بینی و وضعیت مطلوب خودت را هم نگاه می کنی. به وضعیت موجود معترض هستی و آن را دوست نداری. حالا حرکت می کنی و به سمت وضعیت مطلوب می روی. اگر حتی می خواهی قدمی برداری، به سمت یک فردی که مقابلت نشسته است، می گویی من هدفم این است که به آن فرد برسم. اینجایی که قرار دارم، وضعیت خوبی نیست. باید گام بعدی را بگذارم تا به سمت مطلوب خودم برسم. پس اعتراض می کنم و با گام گذاشتن در مرحله بعدی خودم را به سمت هدفم و به سمت مقصودم می رسانم. حرکت رُخ می دهد و اتفاقی که دلت می خواهد با آرمان های وضعیت مطلوب نمایان می شود. پس شروع می کنی آنها را آماده سازی کردن و فرهنگ سازی کردن و واقعا این یک استراتژی است انتظار!
اینکه من وضعیت موجود خودم را ببینم و از این وضعیت لذت نبرم و به سمت وضعیت مطلوب حرکت کنم یک استراتژی قوی هست که در پس پرده انتظار برای ما گذاشته اند و هرچه این انتظار ما قوی تر بخواهد صورت بگیرد، باید اعتراض مان از وضعیت موجود بیشتر باشد. باید شکایت مان از وضعیت بی حجتی، بی امامی بالاتر باشد. فریاد بزنم. داد بزنم که راضی به این وضعیت نیستم. داخل پرانتز عرض بکنم ما اگر شکایت هم می کنیم و این شکایتمان را به سمت خدا می بریم، شکایت در واقع به پروردگار نداریم، شکایتمان را به سوی پروردگار داریم و فرق بین این دو مورد هست. یک موقع هست شما شکایت به خدا می کنی، ناراضی از خدا هستی. یک موقع هم هست که نه! شما وضعیت الان، اتفاقاتی که جبهه سقیفه را رقم زده، برای شما نارضایتی ایجاد می کند و با توجه به این نارضایتی، این شِکوه را و این اوضاع را به سمت خدا می برید که خدایا تو یک کمکی بکن. تو باعث شو که حجت الهی زودتر از پرده غیبت پا به عرصه ظهور بگذارد. حالا که شکایت معلوم شد، حالا که اعتراض می خواهم بکنم، داد می زنم:
«الی مَتی اَحارُ فیک یا مولای و الی مَتی و اَیَّ خِطاب اَصِفُ فیک و اَیَّ نَجوی عزیزٌ عَلَیَّ اَن اُجابَ دونکَ و اُناغی عزیزٌ عَلَیَّ اَنْ اَرَی الخلقَ ولا تُری»
تمام این عبارات دعای ندبه اعتراض به وضعیت کنونی است. کی می شود من تو را ببینم؟ کی به هم می رسد ای یار نگاه من و تو؟ شروع می کنم به شکایت کردن: «اْنا نَشکوا اِلَیک فَقدَ نَبیّنا، غیبتَ وُلّینا، کَثره عَدُوّنا» داد می زنم که خدایا من این وضعیت موجود را نمی خواهم. دارم حرکت می کنم به سمت آن وضعیت مطلوب. فریاد می زنم هر جا که بتوانم این مافی الضمیر خودم را اعلام می کنم که:
ای آرزوی گم شده خاکیان بیا! / یک آن پدر به دیدن فرزندتان بیا
عالم صدای پای شما را شنیده است / دیگر زمان آمدن تان رسیده است
این اعتراض جدا از اینکه دلیل و راهنمای ما برای حرکت می شود، به نحوی اصلا نشان کمال روح ماست. یعنی اصلا روح ما به این وسعت رسیده، آنقدر دیدش باز شده که وضعیت موجود الان را دیگر تحمل نمی کند و برای خودش زیبا نمی بیند. احساس می کند استعداد های او به هدر می رود. احساس می کند دارد در این عالم حیف می شود. سعی می کند به سمت آن جامعه مطلوب حرکت داشته باشد. به سمت او راه بیفتد تا اتفاق های قشنگ تری هم بیفتد. این نشانه کمال، نشانه عقلانیت و در واقع نشانه علم است که فقر خودم را یافتم. فهمیدم نیازمندم و متوجه شدم این گره هم به دست خدا باز می شود. بنابراین کس دیگری باید بیاید و او به گونه ای دیگر دنیا را رقم بزند و جهان را جور دیگری مهندسی کند.
لذا می نشینم اشک می ریزم، ندبه می کنم، داد می زنم و آه از جگرم می کشم و خود همین ناله ها، ندبه خوانی ها و گریه ها اعتراضمان را نسبت به جامعه کنونی معلوم می کند. یک نکته دیگر هم داخل پرانتز بگویم؛ تلقی من این است که این اعتراض آنقدر برای خدا مهم و موثر است و آن را پیگیری می کند. به تعبیری شاید علت اینکه ظلم های عالم فراگیر می شود، اصلا این است که از ما می خواهند تا این اعتراض از وجود ما صادر شود. ظلم هایی فراگیر می شود که به ما بفهمانند باید کمال روح پیدا کنی، این وضعیت بی امامی وضعیت مطلوب تو نیست و تو برای یک جامعه بهتر با آرمان های عالی تر آفریده شده ای! وقتی این اعتراض را به جامعه کردم، در مرحله بعد اعتراض من به یک سری افراد متوجه می شود که این ظلمت را در عالم پراکنده کردند. ابتدای آن از سقیفه و بعد جریان های باطل و دولت های کفری که بعد از آن و به تبع آن در عالم دارند فعالیت می کنند. برای همین هم هست که در دعای ندبه که به تعبیر من دعای اعتراض است، می خوانیم:
«أَیْنَ قاصِمُ شَوْکَهِ الْمُعْتَدینَ» «أَیْنَ مُسْتَأْصِلُ أَهْلِ الْعِنادِ وَالتَّضْلیلِ وَالْإِلْحادِ»
ما دلمان می خواهد افراد سرکش در هم کوبیده شوند. این سرکشانی که در عالم هستند باید از بین بروند. باز هم تأکید می کنم که مدام باید این تذکر به ما داده شود. چراکه این فقر ما که بدون امام در چه مختصاتی زندگی می کنیم و با امام به چه جامعه ای قدم میگذاریم باعث انتظار شده است و انتظار موتور حرکت به سمت مطلوب ماست. وقتی این را متوجه شدیم، برای آن سعی می کنیم، آماده سازی می کنیم، فرهنگ سازی می کنیم و خودمان را هرچه بیشتر مهیای آن دوران قرار دهیم.
به تعبیر صاحب مکیال مرحوم محمد تقی موسوی اصفهانی رحم الله معشر الماضین (خدا همه کسانی که ما را با ذکر و نام حضرت آشنا کردند، غریق رحمت خودش کند)؛ به تعبیر ایشان هرچه انتظار قوی تر باشد، تهیؤ آدم هم بالاتر می رود. باعث می شود انسان خودش را بیشتر آماده کند و مهیای این امر قرار دهد. اما این را هم توجه کنیم که فکر نکنیم انتظاری که ما می کشیم و قرار هست عالم به دست حجت خدا به یک سر و سامانی برسد، تمام آن از طرف خدا و از طرف امام است. نه! ما باید یک اعلام آمادگی بکنیم، یک سری کارها و یک سری سلوک هایی را انجام بدهیم تا بعد امام بیاید و دست ما را بگیرد. در واقع اینطور بگویم که نظام أمر بین الأمرین که ما در بحثهای جبر و اختیار و بعضی از بحث های دینی خودمان از آن صحبت می کنیم، در اینجا هم حکم فرماست. یعنی من باید یک اتفاقی را رقم بزنم تا آمادگی زمان ظهور درک شود. اینکه حالا آن اتفاق چیست. اینجا معرکه الآراء است. اینکه حالا باید سازمان تشکیل بدهم یا نه بنشینم ورع داشته باشم، تقوا پیشه کنم که حالا به آن بحث خیلی ورود پیدا نمی کنم.
شرح این هجران و این سوز و جگر / این سخن بگذار تا وقت دگر
پس باید یک آمادگی در عالم ایجاد کنیم تا بعد حجت الهی بیاید و دست گیری کند. البته این وظیفه، آن وظیفه ای نیست که امام میخواهد در عالم رقم بزند. ما در همان اندازه خودمان کارهایی را باید سامان دهیم که بعد از آن امام تشریف بیاورند و آن دست گیری نهایی و آن استخلاف الهی ایجاد شود. لذا شما در آن توقیع شریف می خوانیم:
وَ لَوْ أَنَّ أَشْیَاعَنَا وَفَّقَهُمْ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْیُمْنُ بِلِقَائِنَا
اگر به آن وفای به عهدی که با ما داشتند، جامه عمل می پوشاندند، تأخیر دیدار ما حاصل نمی شد. پس معلوم است ما هم باید یک وفای به عهدی داشته باشیم. حتما دیده اید در روایات ما که گفتند سال حدود ۷۰ قرار بود گشایشی در امر شیعه رخ دهد اما به جهت آن واقعه عاشورا به تأخیر افتاد. حدود سال ۱۴۰ هجری هم قرار بود باز گشایشی برای شیعه انجام شود اما متأسفانه برای اینکه شیعیان اتفاقی را رقم زدند، دوباره به تأخیر افتاد تا زمانی که دیگر نه من و نه شما نمی دانیم که چه زمانی چشم ما به حجت عصر خودمان خواهد افتاد. لذا ما باید یک کاری را انجام دهیم تا بعد از آن، امام هم دستگیری بکند.
کُلُّ مَنْ رَجَا عُرِفَ رَجَاؤُهُ فِی عَمَلِه
یعنی اگر من رجا و امیدواری به سمت جامعه کلان حجت بن الحسن علیه السلام را دارم، باید آن را در قالب اعمال خودم نشان دهم. سلوک خودم را آغاز کنم. سالک این راه شوم تا یک سری اتفاقات بیفتد. این را هم باید تذکر دهم و فاش می گویم و از گفته خود دل شادم که این کار کردن ها، این حرکت کردن ها که هر شخصی به سمت آن جامعه مطلوب خودش و برای تهیؤ زمان ظهور میخواهد انجام دهد، اقسام مختلفی دارد. یک جمله ای حضرت امیر علیه السلام دارند، به تعبیر من یک کلید خوب برای این جریان ما است. حضرت در بحث عبادت الهی می فرمایند:
«مَا عَبَدْتُکَ خَوْفاً مِنْ نَارِکَ وَ لاَ طَمَعاً فِی جَنَّتِکَ لَکِنْ وَجَدْتُکَ أَهْلاً لِلْعِبَادَهِ فَعَبَدْتُک»
خدایا من از آن قشر آدم هایی نیستم که این ها فقط می خواهند دفع ضرر کنند و از ترس آتش تو به سمت تو می آیند. این ها گویا مرحله اول هستند. مرحله دوم کسانی هستند که دفع ضرر نمی کنند بلکه دلشان بالاتر را می خواهد و به سمت یک هدف بالاتری گام بر می دارند و آن هم جلب منفعت است. دنبال بهشت خدا هستند و عبودیت می کنند. اما امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: «من دنبال این هم نیستم و از این باب عبادت خدا را انجام نمی دهم. من او را یافته ام به جهت حب او، به جهت اینکه او سزاوار عبادت هست. به سمت او می آیم و خضوع و خشوع انجام می دهم.»
دقیقاً در بحث ما هم می خواهم از این جمله استفاده کنم که کار کردن برای دولت امام عصر علیه السلام تقسیمات مختلفی دارد:
یک عده هستند که فقط شخصیت خودشان را می بینند و ایجاد انگیزه می کنند به جهت این که مسائل شخصی خودشان سامان پیدا بکند. این ها دلشان می خواهد فقط مشکلات شخصی خودشان سامان پیدا کند؛ به تعبیر من منتظر پیازی هستند. اگر به قیمت پیاز ده هزار تومان اضافه شود، شروع می کنند به گفتن اینکه: خدایا امام زمان ما را برسان، خدایا دیگر چه دورانی شده است! این ها وقتی آخوندی را می بینند، وقتی می خواهند تیکه ای به این فرد بیندازند یا می خواهند غیض خودشان را سر آن فرد خالی بکنند، می گویند: خدا آقای ما را برسان. یعنی مثلاً شما یک کارهایی کردید که پیاز و سیب زمینی و گوجه و این ها گران شده است. معلوم است که انتظارش هم به اندازه گوجه است. نمی داند که اگر امام بیاید، باید تلاش بکند. به تعبیر آن روایت، عرق و علق که خون جامد است در ابتدای کار ریخته می شود تا فضای آن دولت عدالت و آن دولت عزیز برای ما فراهم شود.
دسته دوم روابط را بالاتر می بینند و عالم را نگاه می کنند.
و دسته سوم گام بعدی بر می دارند. می گویند: ما دنبال خلافت الهی و دنبال تجلی امام در دنیا هستیم. لذا میگوییم: ای حجت بن الحسن! آقا جان! عجّل یا بن الحسن! زودتر پا در این عرصه بگذار.
این سه نظریه سطح بندی متفاوتی دارند اما شاید بشود که همه شان را در انتظار جای داد. البته البته هزار نکته باریک تر از مو این جاست که آن انتظار مرحله اول بسیار خطرناک است و شاید حتی انتظار مرحله دوم. شما وقتی در جریان کوفه و عاشورا نگاه می کنید، یک سری رد پاها می بینید که شاید مرحله اول است که ای حسین بن علی! بیا به سمت ما به جهت این که جوی های ما پر از آب شده است، درخت های ما سرسبز شده است. این ها معلوم است شهردار می خواهند، این ها امام نمی خواهند، حجت الهی نمی خواهند. باید بررسی کنیم ببینیم که نگاه ما و سطح ما در انتظاری که نسبت به امام خودمان داریم چگونه است. آیا گسترده می بینیم یا فقط چشممان به دنبال خودمان هست؟ چه قدر این جمله دعای ندبه قشنگ است. واقعاً یک دنیا حرف زیر این جمله پنهان شده است.
وقتی شما می خواهید طلب ظهور بکنید، این گونه خطاب به حضرت می کنید: «مَتَی تَرَانَا وَ نَرَاکَ؟» کی به هم می رسد ای یار نگاه من و تو؟ منتها نه به خاطر احتیاج شخصی من، به جهت این که من دلم می خواهد در عالم تو فراگیر باشی. «مَتَی تَرَانَا وَ نَرَاکَ وَ قَد نَشَرتَ لِوَاءَ النَّصرِ تُرَی» من می خواهم تو را ببینم درحالی که لوای نصر تو، پرچم جهانی تو در عالم افراشته شده باشد. «أَتَرَانَا نَحُفُّ بِکَ وَ أَنْتَ تَؤُمُّ الْمَلَأَ» من دلم می خواهد به گونه ای دیدار با تو داشته باشم که پیرامون تو را گرفته باشند و تو به عنوان رهبری الهی باشی. پس سعی بکنیم حرکت ما و انتظار ما بهترین سطح را داشته باشد و اگر در زمان غیبت فعالیتی می کنیم، بهترین ها را رقم بزنیم و جامعه کلان را ببینیم و وجود مقدس خود امام را در نظر داشته باشیم.
منتظر، کسی است که به تمامی اتفاقات اجتماع خودش حرکت می دهد و اصلاً باعث رکود حرکت های دیگر نخواهد شد. خودش پایه گذار حرکت و پایه گذار رسیدن به سمت جامعه مهدوی است. امیدوارم که در این عصر بتوانیم مصادیق یاری کردن امام را پیدا کنیم و در این پازلی که انبیاء و اوصیاء آمده اند تا آن جامعه را رقم بزنند، ما هم در سطح خودمان اتفاقاتی را ایجاد کنیم و بتوانیم در پناه معصومین علیهم السلام در عالم مؤثر و تأثیرگذار باشیم. کسی که منتظر است، به سمت امام خودش راه می افتد. تهیؤ ایجاد می کند، آمادگی ایجاد می کند تا حضرت هم بیایند و دست گیری کنند و این جامعه را به آن مطلوب خودش و این دنیا و این نظام را به آن جایگاهی که باید برسد، می رساند. همان طور که گفتم چون نگاه این فرد کلان است، دیگران را هم با خودش همراه میکند. یعنی یک منتظر حقیقی فقط دنبال کار خودش نیست، شخصی نگاه نمی کند، عالم را با خودش همراه می کند، نشر مذهب می دهد، افراد دیگر را با امام خودش آشنا می کند که آن ها هم به سمت این هدف راه پیدا کنند.
در آموزه های دینی مان داریم که آن ۳۱۳ نفر که افراد و اصحاب خاص حجت بن الحسن علیه السلام هستند، فقط از خاورمیانه و کشورهای اسلامی قرار ندارند. از چین، اروپا، حتی کشورهای دیگری که به حسب ظاهر شاید اشتراک هم با اعتقادات و مسائل مذهبی نداشته باشند، می بینیم که رد پای آن ۳۱۳ نفر در آن کشورها هم وجود دارد. خب این ثمره چه کاری است؟ معلوم است که یک افرادی میآیند برای این که آن جامعه را رهبری کنند و بتوانند اجتماع ما را به سمت امام حرکت بدهند و پیش ببرند، نشر مذهب می کنند و دیگران را با امام آشنا می کنند تا این جامعه به سمت حضرت پیش برود. این افراد کسانی هستند که به عنوان آمادگی ایجاد کردن در دیگران، هم خودشان در این طریق بهترین ها را انجام می دهند. ورعشان، تقوایشان و سلوکشان متفاوت است و دیگران را هم به خودشان ملحق می کنند. لذا شما می بینید سلام یک منتظر در تُراث ادعیه ما یک مدل دیگر است و با همراهی کل عالَم است. می گوید:
«اللَّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمَامَ الْهَادِیَ الْمَهْدِیَّ الْقَائِمَ بِأَمْرِکَ صلوات الله علیه عَنْ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فِی مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا»
خدایا و ای حجه الله و یا صاحب الزمان! فقط من نیستم بلکه تمام مؤمنین با من همراه هستند. عالم را با خودش همراه میکند تا به سمت آن جامعه پیش برود. لذا استراتژی انتظار هم باعث حرکت میشود و در کنار حرکت ما را به یک آمادگی میرساند که موانع را بشناسیم و برای رفع آن برنامهریزی کنیم. چون قرار است این جامعه آمادگی پیدا کند و مهیا شود و بستری بشود تا حجت خدا بتواند در آن حاکم شود. لذا مترصد این اصل هست که مانعها را بشناسد، موانع را ببیند و برای رفع هر کدام یک برنامهای داشته باشد. حتی در زندگی شخصی خودش، مثلا یک منتظر حتی در تغذیه خودش برنامه دارد. اگر بخواهیم در سطح پایین صحبت بکنیم، برای خواب خودش هم ساعت دارد تا اینکه بتواند چگونه نشر مذهب بدهد، چگونه دیگران را برای آن دولت آماده بکند. تمامش برنامهریزی شده است. لذا انتظار هم باعث حرکت میشود، هم باعث می شود موانع را شناسایی بکند. در واقع برنامهریزی باعث میشود که از همه بالاتر ضعف های خودم را بشناسم.
پس انتظار می تواند بهترین مربی باشد. وقتی من دارم مدام در ذهن خودم و در یاد خودم آن جامعه را تصویر میکنم و سعی میکنم خودم را وفق بدهم و آماده سازی کنم و فرهنگ سازی شخصی داشته باشم تا به آن دوران برسم، جور دیگری با خودم تعامل دارم. جور دیگری زندگی میکنم. جور دیگری روی خودم سرمایهگذاری میکنم و شخصیت خودم را برای آن آرمان ها و اهداف به گونه دیگری طراحی خواهم کرد و بالاتر از همه این ها نکته ای که در پس پرده قرار دارد، میتوانم بگویم انتظار نشانه توحید و عبودیت بالا است. مرحله بالا در نظام عبودیت ما اگر میخواهد ایجاد شود، یکی از زمینههای آن همین انتظار است. چرا؟ به جهت اینکه انتظار فرج در واقع یعنی امید به رحمت الهی داشتن و کسی امید به فرج و گشایش دارد که در زندگی خودش گرفتاری را حس کرده باشد. اگر من گرفتاری نداشته باشم، فرج هم برای من معنایی نخواهد داشت. معلوم است که فرد گرفتار احساس کرده بدون امام، بدون آن بقیه الله بودن و باقی مانده و ذخیره الهی، در گرفتاری و دردسر بیشتری قرار دارد. حالا میآید منتظر فرج میماند. چشم انتظار رحمت خدا قرار میگیرد، امید به سمت خدا پیدا میکند که خدایا، امام خودت را برای من برسان و این فقر و این احساس نیاز و اینکه من خودم را در گرفتاری میبینم را برطرف کن و بعد به سمت خدا روی میآورد که خودش بهترین نشانه عبودیت است که خدایا من هیچی نیستم. هیچ چیز قابل ارائهای ندارم، مگر اینکه تو به من کرامت کنی.
ما یتیمان تو هستیم و محتاج نگاه / همگی جمله غلامیم و شما حضرت شاه!
تو باید دست بر سر من بکشی تا یک سری اتفاقات خوب برای من رقم بخورد. این فرد معلوم است عبودیتش متفاوت است که این طور چشم انتظاری پیدا میکند و خودش را در زمان غیبت امامش سرتا سر گرفتاری میبیند و میفهمد که بدون او هیچ کاری را نمیتواند پیش ببرد.
انتظار، محرک حرکت است. باعث تربیت است. نشانه عبودیت است و بسیاری از نکاتی که در روایات به ما گفتهاند که شاید تحلیلهایش را من و امثال من هم نفهمیم که چه خیرات الی ماشاء اللهی را در روایات به ما گوشزد کردهاند. انتظار در انسان غوغا میکند. خلاصه این نکاتی که خدمتتان عرض کردم و توفیق داشتم در این حدود ۴۰ – ۵۰ دقیقه محضرتان بازگو بکنم، تمام اینها است که باعث میشود به ما بگویند انتظار داشته باشید. حتی در بعضی روایات گفتهاند:
یجب أَنْ یُنْتَظَرَ فِی غَیْبَتِهِ
بر شما واجب است که چشم انتظار پسر فاطمه باشید.
همه این ها به دلیل این اهمیت فوق العادهای است که در خدمت شما چند امر کوچکش را توانستم مطرح بکنم. این موارد است که باعث میشود ما منتظر باشیم و یاد حضرت، ذکر حضرت و توجه به آن بزرگوار را در زندگی روزمره خودمان جا بدهیم. جالب است نه تنها ما، که خود وجود امام عصر علیه السلام هم منتظر هستند. منتظر امر الهی و منتظر گشایش و فرجی که برای دوستان شان قرار داده شده. در دعای روز عید فطر است که آنجا داریم:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی وَلِیِّکَ الْمُنْتَظِرِ أَمْرَکَ الْمُنْتَظَرِ لِفَرَجِ أَوْلِیَائِکَ
تو منتظر امر پروردگاری تا در عالم ظاهر شوی و منتظر گشایش دوستانت هستی. فکر میکنم با تمام تذکراتی که دادم و با تمام توجهی که خودتان حتما از قبل داشتید که ما سراسر فقر و نیازمندی هستیم و ماییم که محتاج این بزرگواریم و با ثمراتی که اگر منتظر باشیم، سود و منفعتش به جیب خودمان خواهد رفت. شاید شرط انصاف نباشد که برای نیمه شعبان و برای این بزرگوار کم کار کنیم. برای خودم عرض می کنم. کار نکردن من و امثال من شاید عین حماقت باشد برای چنین وجودی که اینقدر منفعت و سود دارد. اگرچه مرحله بالاتر این است که ما برای منفعت و سود خودمان چشم انتظار آن بزرگوار نباشیم و استخلاف الهی و خلافت خدا را ببینیم. خداوند توفیق مان بدهد که انشالله جزء منتظران حقیقی قرار بگیریم و این شب تاریک را به وجود مقدس آن بزرگوار روشنی ببخشیم و روشنای این شب تار را همه با هم نظاره کنیم.
بنویسید شب تار سحر میگردد / یک نفر مانده از این قوم که برمیگردد
دیدگاهتان را بنویسید