کارگاه آموزشی شماره ۱۵۱ – پیوند مهدوی – جلسه سوم

صوت کامل کارگاه
بسمِ اللهِ الرّحمنِ الرّحیم
الحَمدُلِله ربّ العالَمین و صَلّی اللهُ عَلی سَیّدِنا و نَبِیّنا مُحمّدِ و آلِهِ الطّاهِرین وَ لَعنَهُ اللهِ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعین
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَ فی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
خلاصه آنچه در جلسات پیش گذشت:
درجلسات گذشته درباره این صحبت کردیم که آیا ارتباط با امام زمان یک ضرورت است یا یک ترجیح؟ با توجه به مفهومی که از ارتباط با امام زمان علیه السلام بررسی کردیم و به نتیجه رسیدیم، روشن شد که باید عقلاً و شرعاً، هم به حکم عقل و هم به حکم دین مبین اسلام، با وجود مقدس امام علیه السلام رابطه برقرار کنیم. توضیح عرض شد که رابطه انواع مختلفی دارد.
- رابطه معرفتی
اگر کسی یا چیزی را بشناسیم، باعث ایجاد پیوند ما با او می شود. از آنجایی که شناخت حجت خدا در هر عصر و زمان یک واجب عقلی و شرعی است بنابراین باید الزاماً ارتباط معرفتی با امام زمان علیه السلام برقرار کنیم.
- رابطه ارتباط محبتی
عرض کردیم که اینجا هم عقل و هم قرآن و شرع به کمک می آیند و به ما نشان می دهند که باید ارتباطی از جنس محبت با حجت خدا برقرار کنیم.
- رابطه نصرت
هر کاری که ارتباط من را با امام زمان علیه السلام در زمینه یاری او فراهم میکند نیز یک حکم الزام عقلی و شرعی است. در دو جلسه پیش به این نکات اشاره شد.
نکته دیگری که یادآور شدیم این بود که غیبت امام زمان علیه السلام با توجه به مفهومی که دارد، نمی تواند مانع از این ارتباط شود. هم می توانیم به او معرفت پیدا کنیم، هم او را نصرت کنیم و هم با محبت به او و بالاتر از آن؛ این که می توانیم از جنس استغاثه و توسل، از جنس استمداد و یاریخواهی، با آن امام مرتبط باشیم و پیوند بخوریم و از او طلب کنیم که در پیشگاه الهی برای ما امدادها و عنایات خدا را هر چه بیشتر به سمت ما نازل بفرمایند. این هم نکته دیگری بود که گذشت.
در این جلسه به سوالات زیر خواهیم پرداخت:
چگونه می توانیم رابطه خود را با ولیّ عصر علیه السلام تقویت کنیم؟
اگر بین من و او هیچ ارتباطی برقرار نبوده، چگونه می توانیم باعث شروع یک ارتباط شیرین و دلنشین باشیم؟
با توجه به نکاتی که مرور کردیم و در جلسات گذشته به طور مفصّل توضیح و تبین کردیم، پاسخ به این سوالات ممکن خواهد بود.
اگر قرار است ارتباطی از جنس معرفت با حجت خدا برقرار کنیم، راه های آغاز یا تقویت این رابطه چیست؟ در پاسخ به این سوال به چند نکته اشاره می کنم.
بالاترین گوهر، شناخت امام عصر علیه السلام است.
باید بدانم معرفت و شناخت حجت خدا یکی از برترین یا بهتر است بگویم برترین گوهری است که در عالم آفرینش یافت می شود. نظر شما را به روایت زیبایی از وجود مقدس امام صادق یا امام باقر علیهم السلام جلب می کنم.
ابن ابی عمیر در فرمایشی که مرحوم صدوق در صفات الشیعه دارد، یکی از این دو معصوم را که خود راوی هم مردد است، اینگونه نقل کرده است: امام علیه السلام می فرمایند:
«بَعضَکُم اَکثَرُ صلوهً مِن بَعضٍ وَ بَعضُکُم اَکثَرُ حَجَاً مِن بَعضٍ وَ بَعضُکُم اَکثَرُ صَدَقَهً مِن بعضٍ و بَعضَکُم اکثَرُ صِیاماً مِن بعضٍ…»
شما مردم برخی نمازهای بیشتری خوانده اید. برخی حج بیشتری به جا آورده اید. برخی بیشتر صدقه داده اید. برخی روزه بیشتر به جا آورده اید. همه این ها اعمال عبادی است و نشان بندگی یعنی همان چیزی که هدف از خلقت ما بوده است.
«و مَا خَلَقتُ الجِنَّ وَ الاِنسَ اِلا لِیَعبُدُونِ»
باید خدا را عبادت می کردیم. عبادت خدا جلوه های متفاوتی دارد. یکی از این جلوه ها نماز، دیگری روزه و حج و صدقه و همین طور دستگیری از مستمندان بوده است. هزار و یک جلوه برای عبادت، هزار و یک مصداق برای این هدف از خلقت وجود دارد. طبیعی است که چیزی که در بین این ها سرآمد همه است، قاعدتاً باید از همه بیشتر مورد توجه قرار بگیرد. طبیعی است که این من را بیشتر از هر چیزی به هدف خلقتم نزدیک می کند و کمال آفرینش را در من تحقق می بخشد. آیا نماز بیشتر بخوانم؟ البته نماز خوب است اما بهترین کار نماز نیست. آیا بیشتر به حج بروم؟ البته حج عمل بسیار ارزنده ای است اما برترین عمل حج نیست. بیشتر صدقه بدهم و دستگیری کنم؟ البته که باید دستگیری داشته باشم. اما باید بدانم که برترین گوهر بندگی این هم نیست! آیا روزه بگیرم و هر روز روزه دار باشم؟ البته بسیار ارزنده و موثر است و من را به خدا نزدیک می کند اما این هم برترین عمل عبادی نیست، همه این ها باید باشد. ولی محور اصلی و رکن اساسی که ارزنده ترین گوهر برای تقرب من به خدا و نزدیک شدن من به هدف اصلی آفرینشم یعنی عبودیت است، هیچکدام از اینها نیست.
امام علیه السلام پس از این که این فرمایش را فرمودند، این چنین ادامه دادند:
«وَ اَفضَلُکُم اَفضَلُکُم مَعرِفَهِ»
بدانید برترین شما کسی نیست که بیشتر نماز می خواند و بیشتر حج به جا می آورد یا صدقه و روزه دارد. نه؛ برترین شما کسی است که در معرفت برتر است. گوهر شناخت او، گوهر ارزنده تری است. همین مایه قیمت و ارزندگی او در پیشگاه خدا خواهد بود. گرچه خداوند متعال به همه این اعمال عبادی نظر دارد و باید در کارنامه منِ بنده این اعمال باشد، چون ما مثل صوفیانی نیستیم که بگوییم با صرف معرفت و با صرف دلی که پاک باشد و در آن دل یاد خدا باشد، هدف حاصل میشود! نه این اشتباه را نمی کنیم و در جای خودش به طور دقیق این دیدگاه را مورد نقد و بررسی قرار می دهیم. اما عمیقاً و دقیقاً به این نکته پای می فشاریم که گوهر اصلی معرفت است و ارزندگی یک بنده به میزان شناخت و معرفت اوست. هرچقدر در این وادی بیشتر پیش برود، قطعا رتبه و مدال بالاتری را تحصیل می کند. این نکته خودش برای منی که می خواهم با امام زمان علیه السلام ارتباط معرفتی ایجاد کنم، بسیار ارزنده است. پس اگر چنین باشد، می ارزد که من وقت بگذارم برای معرفت افزایی خودم نسبت به یگانه زمان حجت ابن الحسن العسکری علیه السلام. می ارزد که من برای این معرفت افزایی هزینه کنم و برای اینکه مهم ترین اولویت برنامه های زندگیم را معرفت به وجود مقدس ولی خدا قرار بدهم، بیشتر تلاش کنم. همان طور که می دانید همه ما در زمینه های گوناگون تلاش و همت داشته و جدیت به خرج می دهیم. شاید برای آموختن یک زبان جدید غیر از زبان مادری، ساعت ها، نه بلکه صدها ساعت کلاس می رویم و صدها هزار تومان هزینه می کنیم. البته همه این ها خوب است. بله شیعه باید در همه زمینه ها و در علوم جدید، در دانش جدید پیشرفته و سرآمد باشد، در این شکی نیست. اما در آن گوهر اصلی و در آن محور اساسی چقدر جدیت داشته ام؟ چقدر کلاس رفتم؟ چقدر همت گماشته ام تا امام زمانم را بهتر بشناسم؟ چند کتاب در این زمینه مطالعه کرده ام؟ در این زمینه چند سخنرانی شنیده ام؟ با چند استاد خِبره و ماهر و کار کشته ارتباط برقرار کرده ام؟ شناخت خودم را نسبت به حجت ابن الحسن علیه السلام چقدر افزایش داده و عمق بخشیده ام؟
برای رسیدن به این هدف گام های زیر را با هم بررسی می کنیم.
- گام اول
اگر همت بگمارم و در این زمینه پیش بروم و برای معرفت خودم نسبت به حجت ابن الحسن علیه السلام زحمت بکشم، ارتباط من با او تقویت می شود. ارتباطی از جنس معرفت و آن موقع برکات فراوان و نتایج بسیار ارزنده ای حاصل می شود. آن کسی که حجت خدا واسطه بین زمین و آسمان و ولی خداست وکسی که «بِیُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَی وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْاَرْضُ وَ السَّمَاءُ» را می شناسد، به گونه ای دیگر عمل می کند؛ او پشت و پناه دیگری دارد. او پدری را شناخته و یافته که دیگران او را نشناخته اند و او را گم کرده اند. قطعا کسی که به واسطه فیض الهی خودش را متصل می کند و او را در وجود خودش پیدا می کند و می شناسد، آدرس او را گم نمی کند و دستش از دیگران بسیار جلوتر است. این یک گام برای افزایش یا آغاز ارتباط با امام زمان علیه السلام از جنس معرفت است.
- گام دوم
ارتباط با امام زمان علیه السلام، از نوع محبت می تواند باشد. عرض کردیم که پیوند با محبوب یکی از محکمترین راه های ارتباطی با اوست اگر می خواهم ارتباط خودم را با حجت ابن الحسن علیه السلام زیاد کنم، باید برای محبت خودم نسبت به او بسیار کار کنم. حال راه ازدیاد محبت چیست؟
چگونه می توان با امام زمان ارتباط محبتی ایجاد کرد یا ارتباطی که موجود است را تقویت کرد؟
پاسخ در چند نکته خلاصه می شود:
نکته اول: شناخت نسبت به آن جناب علیه السلام
برای ازدیاد محبت به امام زمان علیه السلام، بهترین و مهمترین کار شناخت آن حضرت است. هرچه بیشتر امام خود را بشناسم، هر چه بیشتر با کمالات او آشنا شوم، هرچه بیشتر فضائل او را بشمارم و به آگاهی خودم نسبت به ویژگیهای زیبا و نیکوی او بیافزایم، خواه ناخواه نسبت به او محبت بیشتری پیدا می کنم. فرمایشی است که نمیدانم آیا این روایت است یا یک جمله عربی هر چه باشد، یک قاعده مهم و اثبات شده است که هم در روانشناسی و هم در علوم دیگر بر این قاعده گاه و بی گاه تاکید کرده اند. قاعده این است که دل شما به سمت کسی که به شما محبت می کند، کشش پیدا می کند.
«جُبِلَتِ اَلْقُلُوبُ عَلَى محُبِّت مَنْ أَحْسَنَ إِلَیْهَ»
دل ها به سمت کسی که به او احسان می کنند کشیده می شود. خب اگر اینطور است من اگر بدانم که امام زمان علیه السلام نسبت به من چقدر محبت و احسان دارد، خواه ناخواه شیفته او می شوم. اگر بدانم که حجت ابن الحسن علیه السلام کسی است که در نیمه شب برای منِ شیعه گنهکار گریه می کند و از خدا طلب مغفرت می کند، خواه ناخواه عشق و محبت و علاقه او در دل من ازدیاد پیدا میکند. نمیدانم تا به حال تجربه داشتید یا نه. کسی که از سفر زیاتی برگشته و به شما می گوید: «در این سفر برایتان بسیار دعا کردم و هرجا رفتم اسم تو را آوردم به جای تو و به نیابت از تو زیارت خواندم و نماز خواندم.» نا خودآگاه نسبت به او علاقه پیدا می کنید. اگر این کار را چند بار تکرار کند، ناخودآگاه شیفته او می شوید. امام زمان علیه السلام کسی است که بنابر نقل آن عالم بزرگوار سید ابن طاووس اعلی الله مقامه امام عصر علیه السلام در نیمه شب در سرداب سامرا گریه می کند و از خدا برای ما طلب مغفرت می کند.
«اِنَّ شیعَتَنا مِنّا خُلِقُوا مِنْ فاضِل طینَتِنا وَ عَجِنُوا بِماءِ وِلایَتِنا»
خدایا شیعیان ما کسانی هستند که از اضافه گل ما آفریده شده اند. اگرگناهی می کنند «اتکالا علی حُبِّنا» خدایا تو از حسنات من حجت ابن الحسن علیه السلام در نامه اعمال آنها بگذار و از سیئات آنها در گذر.
اگر انسان ببیند چنین مولای مهربانی، چنین پدر دلسوزی برای او در پیشگاه الهی وساطت می کند و از خدا برای او طلب مغفرت میکند، ناخودآگاه شیفته چنین محبت و مهربانی می شود. امام زمان علیه السلام کسی است که «بِیُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَی وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْاَرْضُ وَ السَّمَاءُ.» به یمن قدوم با برکت او زمینیان روزی می خورند و به واسطه او آسمان و زمین پایدار است. اگر بدانم که چنین مولای مهربانی که واسطه فیض من با خداست و اوست که حامی و مددکار و پشتیبان من است، نا خودآگاه این معرفت، محبت مرا نسبت به او زیاد می کند.
امام زمان علیه السلام همچون خضر نقش فعال در عالم هستی دارد. خضر چه کسی بود؟ خضرکسی بود که حتی موسی علی نبینا و آله و علیه السلام او را نمی شناخت. تعبیر قرآن این است: «فَوَجَدا عَبداً مِن عِبادِنا» یک بنده از بندگان ما را موسی و وصی او یوشع یافتند و نمی شناختند خضر کیست و چکاره است؟ و چه نقشی ایفا می کند در این عالم؟ در چند مدت کوتاه چند ساعته که حضرت موسی علیه السلام با او همسفر بود، کارهایی از خضر سر زد که بعدا معلوم شد هریک از آن کارها چه پر ارزش و چه پر تاثیر بوده، یک نمونه این بود که خضر با سوراخ کردن کشتی، آن را برای یک عده از مساکین نگه داشت و نگذاشت آن کشتی به دست پادشاه ظالم بیفتد. سؤال من این است، موسی علیه السلام نمی دانست خضر چرا کشتی را سوراخ کرد. کسی هم نفهمید خضر چه کاری انجام داد؟ اما مساکین به تعبیر قرآن آن مستمندانی که کار می کردند، در آن کشتی و مالک کشتی بودند، روزی شان و زندگی شان به برکت آن کار خضر ادامه پیدا کرد. اگر خضر نبود، قطعا کشتی به دست پادشاه ظالم می افتاد و آنها از نان شب می افتادند، خدا به دست مبارک خضر بلا را از آنها دور کرد.
امام زمان علیه السلام فرموده اند:
«اَنَا خَاتِمُ الاوصیاءِ وَ بی یَدفَعُ اللهُ عزّوجلّ البَلاءَ عَن اَهلِی و شِیعَتِی»
خدا به برکت من و به دست من بلا را از اهلم و از شیعیانم دور می کند.
امام زمان علیه السلام در این عالم چکار می کنند؟ ما چه می دانیم؟ نمی دانم که دقیقا به چه صورت او واسطه نعمت است، اما این که او قطعا واسطه نعمت و فیض است، هر چند کیفیت و چگونگی اش را نشناسم، مانع از این نمی شود که من خودم را مدیون عنایات و الطاف او ندانم. همین که خود فرموده است: «خدا به برکت من دفع بلا می کند.» این معرفت، من را نسبت به آن مولای مهربان علاقه مندتر و دلباخته تر خواهد کرد. اگر بدانم کسی است که به برکت او سختی ها و مشکلاتی که بنیان افکن است از من دور می شود، قطعا به او محبت و علاقه بیشتری پیدا می کنم. چطور است که اگر کسی هدیه ای به من بدهد، لطفی به من بکند، یک مشکلی و گره ای را از زندگی من باز بکند، من تا عمر دارم خودم را مدیون او می دانم! امام زمان علیه السلام کسی است که معرفت نسبت به او این نکته را برای من روشن می کند که همه مشکلات و سختی هایی را که من نمی شناختم و اصلا با آنها آشنایی نداشتم و هر یک از آنها کافی بود که من را از هستی ساقط بکند، به دست آن حضرت از من دور شد. این معرفت آیا ایجاد محبت نمی کند؟ پس یکی از راه های ازدیاد محبت و ایجاد و تقویت ارتباط محبت با حضرت ازدیاد و تقویت معرفت به ساحت مقدس اوست.
نکته دوم: از دل برود هر آن که از دیده برفت.
آن چه می تواند من را در وادی محبت پیش ببرد و ارتباط محبت آمیز من را نسبت به آن حضرت تقویت کند، یاد آن بزرگوار است. باز قاعده ای است. همه تجربه کرده ایم. از دل برود هر آنکه از دیده برفت. می بینید با یک نفر دوست صمیمی هستید، در دانشگاه، در شهرستانی که مهاجرت کرده بودید، یا همسایه ای که با او مدتی هم محله ای بودید، چقدر دوستانه و صمیمانه با او ارتباط داشتید، اما به هر دلیلی مثلا پایان دانشگاه، یا مهاجرت شما از آن شهر، یا جابجایی شما از آن محله و شهر به جای دیگر باعث می شود که کمتر او را ببینید یا مدت ها دیگر او را نمی بینید، کم کم همین از پیش چشم رفتن باعث می شود که یاد او هم از دل شما برود و محبت شما نسبت به او کم بشود.
امام زمان علیه السلام به مصلحت الهی در پس پرده غیبت فرو رفته است، این ندیدن یا به تعبیر دقیق تر دیدن و نشناختن یا به تعبیری کم دیدن امام باعث می شود که نا خودآگاه پرده ای از غفلت بر دل من چیره بشود. کم کم محبت من نسبت به او کم و کم و کم تر می شود. یاد او در دل من خدای ناکرده می میرد. برای اینکه محبت او زیاد بشود، باید یاد او را زیاد کنم. به هر بهانه ای که می توانم از او اسمی ببرم. نام او را در دل خودم زنده کنم.
چطور می توانم این کار را بکنم؟
- میتوانم نام مبارک امام زمان علیه السلام را تابلو کنم و در خانه ام بگذارم! تا هر موقع نشستم و برخاستم، خوابیدم و بیدار شدم، ابتدا نام او را جلوی چشمان خودم ببینم. آیا این کمک نمیکند که یاد او در خانه من زنده شود؟ قطعاً کمک میکند.
- میتوانم موبایلم را جوری تنظیم کنم که از صبح تا شب، صدها باری که به این صفحه موبایل نگاه میکنم، من را یک جوری به یاد مولایم بیندازد و یاد او را در دلم زنده کند؟
- میتوانم اسم فرزندم را نامی انتخاب کنم که هر بار او را صدا میکنم یا دیگران او را صدا میزنند، یاد مولا و محبوبم امام زمان علیه السلام در فضای خانه زنده شود و اسم او طنین افکن شود؟ بله میشود.
در مورد زلیخا گفته اند: زلیخا بعد از این که از یوسف علیه السلام جدا شد و نتوانست به او برسد، از بس شیفته یوسف علیه السلام بود، تمام اشیا زندگی خودش را یوسف نام گذاشته بود.
آن زلیخا از سپندان تا ز عود ام جمله چیز یوسف گفته بود
به همه چیز یوسف علیه السلام میگفت، گویا یوسف علیه السلام را در همه جا و همه چیز میدید. به تعبیر این شاعر سپندان را هم که میخواست صدا بزند، آن سپندان را هم به من بدهید، اسمش را گذاشته بود یوسف، یوسف را به من بدهید. اگر کسی اسم امام زمان علیه السلام را زیاد بشنود، القاب امام زمان علیه السلام را زیاد به کار ببرد، قطعاً در محبت او تأثیرگذار است.
این داستان را بشنوید:
روایت اول
شخصی از قبیله بنی حارث بن کعب خدمت امام صادق علیه السلام میرسد. به مدینه آمده بود تا دیداری با حضرت تازه کند. میگوید خدمت حضرت رفتم و سلام کردم. با حضرت گپ و گفتی داشتم. به امام علیه السلام عرض کردم: من از قبیله بنی حارث بن کعب هستم و خدا کمک کرده است، بر من منت گذاشته است و محبت و عشق و علاقه شما اهل البیت علیهم السلام را در دل من روز افزون کرده است. «قد هدانی الله تعالی إلی محبتکم و مودتکم أهل البیت.» امام صادق علیه السلام پرسیدند: چه طور شد که محبت ما خاندان در دل تو زیاد شد؟ این آقا این گونه پاسخ میدهد. من از پاسخی که این آقا میدهد و لبخندی که بر لبان مبارک امام مینشیند میخواهم برای بحث خودمان نتیجه گیری کنم. پاسخ میدهد: «فوالله إن محبینا فی بنی الحارث بن کعب لقلیل.» ما در قبیله بنی حارث که بودیم محبتمان به شما خیلی کم بود، علاقه چندانی به شما اهل البیت علیهم السلام نداشتیم. تا این که یک غلام خراسانی آمد. برنامه این غلام خراسانی این بود که هرگاه مهمانی داشتیم، او میآمد و آب میآورد و برنامهاش این بود که دست مهمانها را بشوید. هر موقع که میآمد و کار شست و شوی دست مهمانها را انجام میداد و آب به مهمان ها میرسانید، لیوان آب را که می داد، می گفت: «لا تشرب حتی تصلی علی محمد و آل محمد» نمی گذارم آب بخورید، نمی گذارم دستتان را بشویید، مگر این که قبلش یک صلوات بر محمد و آل محمد علیهم السلام بفرستید. خب ما هم به دعوت او و این تشویقی که او میکرد، صلواتی بر شما خاندان می فرستادیم. این گذشت و گذشت به مرور از بس یاد شما و نام شما و درود و صلوات بر شما در جمع خانواده ما و مهمانی های ما زیاد شد که به تدریج محبت شما در دل ما ازدیاد پیدا کرد. «فاهتدیت إلی مودتکم بهذا الغلام» به برکت این جوانی که این جا بود، ما محبت مان نسبت به شما زیاد شد. امام علیه السلام فرمودند: سلام من را به او برسان و بعد حضرت توصیه هایی نسبت به او داشتند که این روایت را در کافی، جلد۶، صفحه ۴۱۱ می توانید مطالعه بفرمایید.
پس متوجه شدید همین که ذکر خیری از امام زمان علیه السلام در خانه مان باشد، همین که یادی از او باشد، همین که به گونه ای اظهار عاطفه و علاقه نسبت به او داشته باشیم، باعث می شود که محبت ما نسبت به او زیاد شود.
روایت دوم
خدمت امام صادق علیه السلام مردی نشسته بود که اتفاقا از دوستانش کسی عبور می کند. عرضه می دارد آقا من این شخص را دوست دارم. امام می فرمایند: به او اعلام کن و محبتت را به او ابراز نما. چرا که این باعث می شود محبت تو به او شدید و محکم شود. هم شدت پیدا می کند و هم مستحکم تر می شود.
اگر کسی در هر صبح و شام با امام زمانش گفت و گو کند و چند جمله کوتاه با حضرت سخن بگوید و محبت خودش را به امام علیه السلام اظهار کند، خیلی صمیمی و دوستانه به حضرت خطاب کند: آقا جان دوست تان دارم. درست است که شما را ندیدم اما به شما دل داده ام. من که تو را ندیده ام، اما ندیده را خریده ام و این را به حضرت اعلام بکند، باعث می شود ناخودآگاه آتش عشق مهدوی در دل او شعله بگیرد. با افزایش محبت به وجود مقدس امام علیه السلام، به تدریج آهسته آهسته ارتباطی ناگسستنی بین او و مولای مهربانش ایجاد میشود. این هم نکته دیگر.
نکته سوم: از خدا بخواهیم اعتقاد به امام عصر علیه السلام در قلب مان مستحکم شود.
نکته پایانی درباره افزایش ارتباط با امام زمان علیه السلام این است که از خدا تقاضا کنیم خدایا هر چه این دوران غیبت طولانی می شود، مبادا که محبت من نسبت به حجت تو کم بشود. دعایی که مرحوم صاحب مفاتیح در عصر جمعه آوردهاند با عنوان دعای عصر غیبت عبارت عجیبی در این دعا وجود دارد. عرضه میداریم که:
«اللهم لاتنسنا ذکره و الانتظاره» خدایا مبادا که یاد او و انتظار او از دل من پاک شود و من او را فراموش بکنم. دوران غیبت دوره ای است که همه چیز دست به دست هم میدهد تا من یاد امامم را به فراموشی بسپارم. دنیا آن قدر پرجلوه و پررنگ به سمت من خودنمایی میکند، آنقدر گناه به سمت من خودنمایی می کند که من آهسته آهسته یاد حجت ابن الحسن علیه السلام را به فراموشی میسپارم. اما در این دعا اینگونه درخواست میکنیم:
«اللهم لاتُنسِنا ذِکرَهُ و انتِظارَهُ وَ الاِیمانَ بِهِ وَ قُوَّههَ الیَقِینِ فی ظُهُورِهِ» خدایا مبادا ایمانی که به او دارم و این قوت یقینی که نسبت به او پیدا کرده ام را از دست بدهم. در زیارت دیگری که معروف است به زیارت سرداب در قبل از ورود به سرداب، مرحوم صاحب مفاتیح این زیارت را نقل کرده اند که با این عبارت شروع می شود:
«السلامُ علیکَ یا خَلیفهَ اللهِ و خَلیفهَ آباِئِهِ المَهدِیّینَ…»
و در میانه زیارت می خوانیم:
«فَلو تَطَاوَلَتِ الدُّهور، وَ تَمادَتِ الاعَمارُ لَم اَزدَد فِیکَ اِلاّ یقَیِناً، وَلَکَ اِلاّ حُبّاً، وَ عَلَیکَ اِلّا مُتَّکِلاً وَ مُعتَمِداً، وَ لِظُهُورِکَ الِاّ مُتَوَقِّعاً وَ مُنتَظرِاً، لِجَهادی بَینَ یَدَیک مُتَرَقِّباً»
یا صاحب الزمان! هر چه روزگار طولانی بشود و غیبت شما به درازا بکشد، اینگونه نیست که یقین من کم بشود. بلکه آقا زیاد می شود. اینگونه نیست که محبت من نسبت به شما به فراموشی سپرده بشود. نه؛ بلکه محبت من نسبت به شما افزون تر خواهد شد. اینگونه نیست که من پشت و پناهی غیر از شما به خود بگیرم. نه، مولای من، پدر من، پشت و پناه و سید و سرور من شما هستید. اینگونه نیست که من دیگر چشم انتظار آمدن شما نباشم. ظهور شما برای من روز طلایی و تمام آرزوی من نباشد. نه! آرزوی من فقط و فقط روز ظهور شما است. همه چشم من به سمت آن است که کی خدا به من نعمت شهادت در پیشگاه شما و جهاد و تلاش در خدمت شما را ارزانی می دارد؟ این مهم و این هدف ارزنده وقتی حاصل می شود که من با استمداد از خدا و دعا در پیشگاه خدا یاد امام زمان علیه السلام و محبت او را تقاضا بکنم. طبیعی است باید برنامه منظمی داشته باشم.
- دعای عهد صبحگاه را در برنامه هر روز بعد از نماز صبحم قرار بدهم. حتی اگر نماز صبحم قضا شد، نماز صبحم را قضا کنم و بعد دعای عهدم را بخوانم.
- گاه و بیگاه یادی از امام زمان علیه السلام در قالب زیارت آل یاسین داشته باشم.
- جمعه ها که میشود برای خودم گوشه خلوتی پیدا کنم و دعای ندبه ای بخوانم. حالِ ندبه ندارم، اشکال ندارد. یک دعای ابوالحسن ضَرابّی است که مربوط به عصر جمعه و در مفاتیح آمده است، بخوانم. بالاخره به شکلی یاد او و نام او را در دل خودم زنده کنم.
- از همه مهم تر استمداد از خدا برای این که توفیق پایدار از یاد او در زندگی من بیش از گذشته باشد و مبادا این توفیق کم بشود. به این ترتیب می توانم در مسیر ایجاد و تقویت ارتباط محبت با امام زمان علیه السلام پیش بروم و هر روز بیش از گذشته عاشق و دلباخته حجت ابن الحسن علیه السلام باشم. این عشق و دلباختگی گاه به آن جا می رسد که شخصی ممکن است آنقدر دلباخته و چشم انتظار امام زمان علیه السلام بشود که زندگی خودش را وقف امام بکند. این روایت دلنشین را بشنوید.
شخصی به نام عبدالحمید واسطی خدمت امام باقر علیه السلام می رسد. اینگونه عرض می کند: آقاجان ما در انتظار امر امامت شما و خروج آن مهدی علیه السلام و موعود شما اهل البیت علیهم السلام کارمان به جایی رسیده است که دیگر بازارهایمان را ترک کرده ایم. «وَالله لَقَد تَرکنا اَسواقَنا اِنتظارِ لِهذَا الاَمر» آنقدر جمع ما منتظرین مهدی شما، علاقمند و مشتاق شما شده ایم که دیگر دست و دلمان به کسب و کار نمی رود. دیده اید گاهی اوقات مشکلی پیش می آید بیماری خاصی برای یکی از عزیزان پیش می آید دیگر انسان دل و دماغ هیچ کاری ندارد. حتی مرد خانه وقتی می بیند همسرش آنقدر سخت بر بستر بیماری افتاده، دیگر دلش به کار نمی رود. پایش نمی تواند که به سمت بازار برود. می گوید آقا ما اینگونه مشتاق و دلباخته شده ایم. امام علیه السلام در پاسخ او فرمودند: یا عبدالحمید «اَترا مَن حَبِسَ نَفسَهُ عَلَی الله لا یَجعَلُ الله لَهُ مَخرَجَا! بَلی وَالله لِیَجعَلِ اللهُ لَهُ مَخرَجا. رَحِمَ الله عَبدً حَبِسَ نَفسَهُ عَلَینا. رَحِمَ الله عَبداَ اَحیاَ اَمرَنا» آیا فکر می کنی کسی که اینگونه خودش را وقف ما بکند و (به تعبیر من) همه حواسش را دغدغه اش را و آرزویش را متمرکز در وجود مقدس حجت خدا بکند، خدا برای او گره گشایی نمیکند؟ خدا ولی او، یاور او و ناصر او در امور زندگی و معیشتش نخواهد بود؟ به خدا قسم که چنین خواهد کرد و خدا رحمت کند بندهای را که نفس خودش را حبس ما کند. یعنی وجودش را وقف ما اهل بیت کند. خدا رحمت کند و رحمت و عنایتش را بر کسی نازل کند که امر ما اهل بیت را زنده بدارد. یاد ما اهل بیت را در دل خودش و در بین دیگران احیا بکند. ببینید چقدر ارزنده است که امام علیه السلام دعا فرموده است و کسانی بوده اند و امروز هم در این روزگار هستند افرادی که همه شش دانگ حواس شان را از صبح تا به شب به حجت ابن الحسن علیه السلام میدهند و این نتیجه همین شدت و تقویت محبت است.
نکته چهارم: چگونه می توانیم ارتباطی از جنس نصرت و یاری را شروع یا تقویت کنیم؟
- باید بدانیم که یاری امام علیه السلام یک امر بسیار پر فضیلت و پر خیر و برکت است. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به امیرالمؤمنین علیه السلام این گونه فرمودهاند: علی جان مَثل تو مَثل قل هو الله احد است. اگر کسی قل هو الله احد یعنی سوره توحید را یک مرتبه بخواند، خدا ثواب یک سوم قرآن را به او عنایت می کند. اگر دو مرتبه قرائت کند، ثواب دو سوم قرآن به او کرامت میشود و اگر سه مرتبه بخواند، ثواب قرائت کل قرآن. تو هم اینگونه هستی علی جان؛ هر کس که تو را با قلبش دوست بدارد، خدا یک سوم ثواب اعمال بندگان را به او عنایت میکند. اگر کسی محبت تو را با قلب و نصرت تو را با زبانش هر دو با هم داشته باشد، خداوند متعال ثواب دو سوم اعمال بندگان را به او عنایت میکند و اگر کسی تو را با قلبش دوست بدارد و با زبان و دستش به یاری تو بشتابد، ثواب همه اعمال بندگان را به او عنایت می کند.
« مَن اَحَبَّکَ بِه قَلبَهُ کانَ لَهُ مِثلِ ثُلثِ ثَوابِ اَعمالِ العِباد وَ مَن اَحَبَّکَ بِهِ قَلبَهُ وَ نَصرَکَ بِهِ لِسانِهِ کانَ لَهُ مِثلِ ثُلثِ اَعمالِ العِباد وَ مَن اَحَبَّکَ بِهِ قَلبَهُ وَ نَصرَکَ بِهِ لِسانِه وَ یَدَیهِ کانَ لَهُ مِثلِ ثَوابِ العِباد.»
ثواب همه بندگان را خدا به او عنایت میکند.
این روایت رامی توانید در کتاب بحار الانوار مرحوم مجلسی ببینید؛ جلد ۲۷ صفحه ۹۴.
اگر چنین ارزندگی در یاری امام زمان علیه السلام هست، آن وقت حیف نیست که من خودم را محروم کنم؟ آن کسی که به دنبال آن است که برای قبر و قیامت خودش اندوخته ای تهیه کند، چه چیزی بهتر از اینکه به یاری امام زمانش بشتابد و این چنین ثواب برای خودش دست و پا کند؟ آن هم امام زمانی که در این روزگار حقیقتا مظلوم و غریب است و یاد او حتی در بین شیعیان و دوستان او چندان رواج ندارد و اسم او کم بر سر زبان این و آن است! گذشته از بیگانگان، گذشته از دشمنان، دوستانش بی وفا و دشمنانش پر فریب شده اند.
با کدامین سر کند مشکل دو تا دارد حبیب!
میبینیم که یاد امام زمان علیه السلام کم شده است. دعا برای فرج او با سوز و گداز چندان زیاد نیست. اگر کسی بشتابد و با دست و زبان امام زمان علیه السلام را یاری کند، کنایه از این که برای امام زمان علیه السلام خرج بکند، برای امام زمان علیه السلام قدمی بردارد، برای یاری او تلاشی، کمکی، هرگونه که از دستش بر میآید، در میلاد او یا در سایر ایامی که مرتبط با اوست، پیوندی، یادی و یا ذکری از امام زمانش در یاد دیگران برقرار کند و بذر محبت او را بین دیگران بکارد و نهال محبت او را در میان دوستان و شیعیان ایشان بارورتر کند، این قطعاً مصداق نصرت و یاری آن حضرت است و خداوند متعال هم چنین ثواب غیر قابل تصوری را برای او در نظر میگیرد.
در روایت زیبای دیگری رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
«فِی الجَنّهِ ثَلاثُ دَرَجات وَ فِی النّار ثَلاثُ دَرَکات فَأَعْلَى دَرَجَاتِ اَلْجَنَّهِ لِمَنْ أَحَبَّنَا بِقَلْبِهِ وَ نَصَرَنَا بِلِسَانِهِ وَ یَدِهِ وَ فِی اَلدَّرَجَهِ اَلثَّانِیَهِ مَنْ أَحَبَّنَا بِقَلْبِهِ وَ نَصَرَنَا بِلِسَانِهِ وَ فِی اَلدَّرَجَهِ اَلثَّالِثَهِ مَنْ أَحَبَّنَا بِقَلْبِهِ»
بهشت از یک منظر سه درجه و جهنم از یک منظر سه درکه دارد. بالاترین درجه بهشت از آنِ کسی است که اهل البیت علیهم السلام و ما خاندان رسالت را دوست بدارد و با زبانش یاری کند و با دستش به نصرت ما برخیزد. دومین درجه بهشت از آنِ کسی است که در قلب محبت دارد و با زبان یاری میکند و آخرین درجه کسی که با قلبش فقط محبت دارد. اما این محبت آنقدر شدید نشده که به یاری امام زمان خود برخیزد.
اگر شما کسی را خیلی دوست داشته باشید، دوست دارید مشکل او را برطرف کنید. دوست دارید یاد او را بین دیگران زنده کنید. دوست دارید از او سخن بگویید. وقتی به کسی علاقه دارید، فکر و ذکر شما می شود او. همه اشتغال شما می شود او. به هر بهانه ای دوست دارید از او سخن بگویید. یادی از او در میان باشد. کلامی از او یا درباره او به زبان شما جاری شود. «مَن اَحَبّ شَیءً لَهِجَ بِذِکرِه» کسی که چیزی را دوست دارد، زبان او به یاد او گویا می شود. اگر کسی به راستی با امام علیه السلام ارتباط محبت را برقرار کند، به مرحله سوم که ارتباط نصرت و یاری باشد، می رسد و آن وقت چنین ثواب ارزنده و آن درجات بالای رضوان و نعمت بهشت را از آنِ خودش می کند به لطف خدا.
با این توضیحاتی که عرض شد، معلوم می شود که این سه مرحله از یاری و ارتباط با امام علیه السلام به صورت سه حلقه زنجیر به هم متصل است. ارتباط معرفتی که زیاد شود، ارتباط محبتی زیاد میشود، ارتباط محبتی که زیاد شود، ارتباط یاری افزایش پیدا خواهد کرد. این ها سه حلقه متصل به هم و هر کدام شرط است برای دیگری.
نکته پنجم: ارتباط از جنس استمداد و استغاثه
ارتباط از جنس استمداد و استغاثه، پناه خواهی و کمک طلبی از وجود مقدس امام زمان علیه السلام است.
این هم یک نوع از ارتباط است. خداوند متعال برای شیعه پشت و پناهی قرار داده است. بلکه بالاتر از آن اینکه برای هر کسی که به یاد حجّت بن الحسن علیه السلام بیفتد و دل را از همه جا ببُرد و به او توجه کند، این عنایت را شامل حال خود می کند که خدا ولیّ خود و خلیفه خود را به سوی او گسیل میدارد تا از او دستگیری کند. عبارت زیبایی را مرحوم سید بن طاووس در کتاب کشفُ المَحَجّه نقل کرده است. این کتاب را مرحوم سید به فرزند خود نوشته و در آن توصیه های فراوان و ارزنده ای نسبت به نکات مختلف و مسائل گوناگون داشته است. وقتی به وجود مقدس امام زمان علیه السلام میرسد، سید بن طاووس؛ آن شخصیت والا مقام اینگونه میگوید: پسرم! راه برای ارتباط با حجت بن الحسن علیه السلام امام تو باز است. «الطّریقُ مَفتوحَه اِلی اِمامِک علیه السلام» البته برای چه کسی؟ «لِمَن یُریدُ اللهَ جَلَّ شَانُه عِنایَتَهُ بِه» برای کسی که خدا اراده کرده باشد تا عنایتش را به او برساند. «وَ تَمامَ اِحسانِهِ اِلَیه» برای کسی که خدا خواسته باشد احسان و لطفش را به او تمام کرده باشد. در همین موضوع این روایت را نقل میکند.
از شخصی که میگوید نامه نوشتم به امام کاظم علیه السلام و از آن حضرت تقاضا کردم. گفتم آقا می خواهم بدانم اگر کسی بخواهد با شما ارتباط برقرار کند و مسائل و مشکلات خود را با شما در میان بگذارد، چگونه می تواند این کار را انجام دهد؟ ما می توانیم با خدا مناجات کنیم و با خدا مشکلاتمان را در میان بگذاریم و از او استمداد کنیم. اما شما که حجت خدا و واسطه اید، شما که نماینده الهی هستید و به اذن خدا دست گشاده الهی در میان خلق هستید، با شما چگونه می توان نجوا کرد؟ او اینگونه سخن گفت و عرض حاجت داشت. بعد می گوید امام علیه السلام جواب نامه من را اینگونه دادند؛ فرمودند: «اِن کانَت لَکَ حَاجَتَه فَحَرِّک شَفَتَیک فَاِنَّ الجَوابِ یَعطِیَک» اگر حاجتی و مشکلی داشتی برای ارتباط با امام زمان علیه السلام دنبال راه می گردی، کافیست دو لب خودت را به حرکت دربیاوری. «وَحَرِّک شَفَتَیک» دو لبت را تکان بده. کنایه از اینکه حاجتت را بر سر زبان بیاور. با امام زمانت صمیمی، ساده و راحت سخن بگو. «فَاِنَّ الجَوابِ یَعطِیَک» جواب تو به سوی تو خواهد آمد.
مطمئن باشیم اگر صلاح ما باشد، اگر خیر ما در آن تقاضا و استدعایی که داریم باشد، قطعا امام علیه السلام حاجت ما را برآورده خواهد کرد و به اذن خدا به دست ما خواهد رساند. نکته مهم این است که ما اعتماد کنیم و بدانیم لزوما آنچه که ما طلب می کنیم، خیر ما نیست.
«عَسی اَن تَکرَهُوا شَیئا وَهُوَ خَیرٌا لَکُم و َعَسی اَن تُحِبُّوا شَیءً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُم»
شاید چیزی را دوست بدارید حال آنکه شر شما در آن باشد و شاید چیزی را بد بدانید حال آنکه خیر شما در آن باشد.
وقتی جراح تیغ جراحی به دست می گیرد تا بدن بیمار را پاره کند، هرچند بیمار دوست ندارد اما خیر او در همین است. گاهی اوقات مشکلات و سختی ها خیر ماست. اما چه می دانیم که چه خیری و چه گشایش و فرجی به دنبال این سختی خواهد آمد. حداقل در عالم دیگر خدا به برکت این سختی چه عنایت ویژه ای به ما خواهد رسانید. امام علیه السلام اگر خیر من در تقاضایی که از او می کنم باشد، قطعا جواب من را خواهند داد. از او می توانیم حاجت بخواهیم و اینگونه عرضه کنیم که «یا وجیه عندالله اشفع لنا عندالله» با امام زمان علیه السلام صمیمی سخن بگوییم. با او عرض حاجت کنیم همچنان که با یک مادر مهربان خلوت می کنیم و مشکلاتمان را در میان می گذاریم. همین گونه می توان با امام مهربان نجوا کرد و با او درد و دل کرد.
فراوان شنیده ایم که کسانی در سختی ها و تنگناها گیر افتاده بودند و امام علیه السلام عنایت کرده و مرحمتی نموده و گره از کار آنها گشوده اند. آیا ما نمی توانیم او را مددکار خود و پشت و پناه زندگیمان بدانیم؟ قطعا می شود. کافیست که دل از دیگران ببریم و دل به او بدهیم. باید این دل صد پاره را یک پارچه کرد و به امام علیه السلام سپرد. آنگاه است که قطعا امام به اقتضای رحمت واسعه اش که «السلام علیک یا رحمه الله واسعه» هست، جواب خواهد داد. مهم این است که من از دیگران دل بِبُرم. این یکی دیگر از راه های ارتباط با امام است که حاجاتمان را به امام علیه السلام عرضه کنیم و راه ارتباط با او را آسان بدانیم و دل از دیگران ببریم. «عِند انقِطاعِ الرَّجاء مِن کُلِّ لِمَن دُونه» وقتی که امید خودمان را از هرکسی غیر او می بریم و در این زمان که «تَقَطَّعَ الاَسبابِ مِن جَمیعِ مَا سَواء» همه اسباب را جدا و بی کاره می دانیم، در آن وقت است که عنایات به سمت ما گسیل داشته می شود. این همان شرط اساسی برای جلب عنایت و توجه امام و برقراری ارتباط از جنس استغاثه و استمداد با وجود مقدس حجت خداست.
ان شاءالله که در این ایام هرچه بیشتر پیوند مستحکم با امام زمان علیه السلام، این حجت خدا برقرار کنیم و دل را همه جوره، شش دانگ به امام علیه السلام تملیک کنیم و از آن حضرت تقاضا کنیم که مبادا این دل جای دیگر برود و پیوند با دیگری برقرار کند. به این امید که با دیدار و ظهور او همه یک صدا به دور او بگردیم. جز او را نبینیم و جز او را صدا نزنیم. به تعبیر دعا ندبه کاش بشود تو را ببینیم، صدای دلربای تو را بشنویم. آیا می شود که تو برابر ما بایستی و ما گرد تو حلقه بزنیم و جمال دلربای تو را نظاره گر باشیم؟! ان شاءالله که این توفیق بزرگ و این نعمت و هدیه الهی نصیب حال همه ما و همه دلباختگان و منتظران حضرت بشود. به امید فرج و ظهور پر خیر و برکت امام زمان علیه السلام.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
دیدگاهتان را بنویسید