کارگاه آموزشی شماره ۵۴ – بررسی شبهات مهدویت – جلسه پنجم

صوت کامل کارگاه:
بِسمِ اللهِ الرّحمنِ الرّحیم
«الحَمدُلِله ربّ العالَمین و صَلّی اللهُ عَلی سَیّدنا محمّد و آلهِ الطّاهرین. لاسیّما عَلی مَولانا بقیّه اللهِ فی الاَرَضین و اللّعنُ الدّائِم علی اعدائِهِم اجمَعین»
«اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَ فی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً و َناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً»
«اَللّهُمَّ عَجّل لِوَلیّکَ الفَرَج»
«صَلّی اللهُ عَلَیکَ یا مَولای یا موسی بنِ جَعفَر»
«آجَرَکَ الله یا مَولای یا علیّ بنِ موسی الرّضا فی شهادهِ اَبیک، المَظلوم و رَزَقَنا الله زیارَتَهُ وَ شَفاعَتَه»
با عرض سلام خدمت سروران، آقایان و خانم های گرامی و عرض تسلیت به مناسبت شب شهادت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام، با آخرین جلسه بررسی شبهات مهدویت در خدمتتان هستم.
در فصل اول به این موضوع می پردازیم که چرا قرآن راجع به مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف سخنی نگفته است. اگر بخواهیم این شبهه را در منابع مختلف بررسی کنیم، می بینیم از زبان افراد مختلفی بیرون آمده و درباره او طرح نظر کرده اند. مثلاً شخصی به نام «جیمز دار مِستِتِر، مستشرق فرانسوی» در کتاب خودش تصریح می کند: «مهدی از صدر اسلام تا قرن سیزدهم هجری» و می گوید قرآن از مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف صحبت نمی کند. یا آقای «مُنف گوموریوات، مستشرق انگلیسی»، باز در «اینسایکلوپدیا اف آمریکانا»، او هم تصریح می کند و می گوید که: واژه عربی مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف که معنای «انسانِ به درستی راه نموده» را دارد، در قرآن یافت نمی شود.
در پاسخ به این شبهه، اول باید یک زمینه کلی را عرض کنم و آن این است که شما چنین شبهه ای را در موضوعات مختلف می بینید. مثلاً می گویند: چرا نام امیرالمؤمنین علیه السلام در قرآن نیست؟ یا موضوعات دیگری را از این دست فرض کنید. اصلاً چرا نام دوازده امام شما در قرآن نیست؟
به مناسبت بحث مهدویت می گوید که چرا نام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در قرآن نیست. در پاسخ می گوییم شما روش طرح مباحث را در قرآن باید از خودِ قرآن بیاموزید.
در یک پاسخ نقضی کوتاه می گوییم که اگر به قرآن مراجعه کنید، می بینیم که قرآن خودش را نور معرفی کرده است. قرآن خودش را هدایت معرفی کرده است. قرآن می گوید من تبیان هستم. قرآن می گوید من بیان هستم. آیات مختلفی هستند که این اوصاف شریف برای قرآن ذکر شده است، ولی در عین حال می بینیم بسیاری از مفاهیم عمیق دینی ما در قرآن یافت نمی شود. با اینکه قرآن می گوید «لا رَطب وَ لا یابِس اِلّا فی کِتاب مُبین»، با اینکه می گوید «وَ کُلّ شَیء أحسَیناهُ فی اِمام مُبین»؛ ولی در عین حال بسیاری از مطالب را نمی توانیم در قرآن بیابیم. مثل چه چیزی؟ مثلاً یکی از مسائل بسیار قطعی بدون تردید در میان همه فرق اسلامی، مسأله نماز است. هیچکس منکر نماز نیست و همه نماز را در یک سری مسائل به صورت کاملاً مشترک عمل می کنند. به صورت مشترک اقامه می کنند. مثلاً همه نماز صبح را دو رکعت می خوانند. اما اگر از مسلمان ها بپرسید چرا نماز صبح خود را دو رکعت می خوانید؟ نمی توانند پاسخی از قرآن به شما ارائه کنند. آیاتی که باید در نماز خوانده شود، شهاداتی که ما در نماز می خوانیم، تعداد رکعات، تعداد سجدات، مکروهات نماز، مستحبات نماز، شکّیات، سهویّات، مبطلات، مقدّمات، هیچ یک از اینها در قرآن یافت نمی شود. با اینکه اکثر اینها بین همه فرق اسلامی مشترک است.
اگر کسی که این شبهه را مطرح کرده، مسلمان است، می گوییم شما طبق اعتقادی که به قرآن داری، باید برای مسأله نماز خود پاسخ پیدا کنی. هر پاسخی که برای نماز دادی، ما برای مهدویت هم می دهیم. ما برای امامت امیرالمؤمنین علیه السلام هم همان پاسخ را می دهیم.
اگر این شخص مسلمان نیست و شخصی مثل همین مستشرقین است، می گوییم شما باید روش بیان معارف قرآن را بدانید. این چنین نیست که مسلمان ها هرچه را که فقط در قرآن آمده باشد، بپذیرند، خیر! بسیاری از مطالب هست که در قرآن نمی باشند، ولی مورد اعتقاد مسلمان ها هستند. مگر ادعای ما مسلمان ها این است که هر آنچه را که فقط در قرآن باشد، قبول داریم؟ خیر. چنین ادعایی نداریم. اگر چنین ادعایی نداریم، شمای مستشرق نمی توانید بر ما خورده بگیرید و اشکال کنید و بگویید چرا این معتَقَد شما در قرآن نیست، ولی به آن معتقدید؟ ما از ابتدا چنین ادعایی نداشتیم.
خب اگر چنین است، باید به سراغ روش شناسی فهم قرآن رفت. باید به عبارت دیگر، ابتدا باید این دوگونه گویی را در قرآن حل کنیم. ما همه معتقدیم که «لایَاتیهِ الباطِل من بینِ یَدَیه وَ لا مِن خَلفِه»، در قرآن هیچ باطلی راه ندارد. ما همه معتقدیم که قرآن را خدا حفاظت کرده است و از هر گزند و آسیب و خطایی محفوظ است.
«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ». از آن طرف می بینیم که قرآن می گوید: «وَلَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ». چطور باید حل کنیم؟ پاسخ را خود قرآن داده است. قرآن در عین اینکه فرموده است: من بیان روشنم، من تبیانم، همه چیز را توضیح داده ام، نور روشنگر من در همه تر و خشک یافت می شود. در عین حال فرموده است که: «بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فِی صُدُورِ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ»، فکر نکنید این آیات بینات در دسترس همه قرار دارد. هرگز اینطور نیست. اینها آیات بینات هستند، اما در سینه «أُوتُوا اَلْعِلْمَ» است. خود قرآن تصریح کرده است، خود قرآن می گوید: پیغمبر ما! تو باید این قرآن را تبیین کنی. اگر قرآن خودش به خودی خود برای مردم تبیان بود، روشن بود که دیگر تبیین نمی خواست. چیزی را که روشن است، دیگر نمی شود روشن کرد. قرآن روشن است، اما تمام آن برای همه مردم روشن نیست! یک سری از آیاتش را همه مردم می دانند، می توانند استفاده کنند ولی یک سری از آیات آن هم این گونه نیست. روشن است ولی برای «أُوتُوا اَلْعِلْمَ» روشن است. «بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فِی صُدُورِ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ»، اینها آیات روشنی هستند که در سینه آنانی که بدان ها علم داده شده، قرار دارد. قرآن خودش می گوید: ای پیغمبر ما! برای اینها توضیح بده. تو معلم قرآن هستی، «یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِنَا وَیُزَکِّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ». در ۴ آیه مختلف قرآن می توانید ببینید: یک نمونه در سوره بقره آیه ۱۵۱ و نمونه دیگر در آیه ۲ سوره مبارکه جمعه می باشد.
و از آن طرف، همه مسلمانان موظف شده اند که راجع به قرآن از پیامبر صلی الله علیه و آله سؤال کنند. درباره قرآن سؤال کنید، پیامبر صلی الله علیه و آله به شما جواب خواهد داد. همه مسلمانان موظفند از پیامبر صلی الله علیه و آله اطاعت کنند؛ در چه اطاعت کنند؟ در دینشان. لذا می گوید: «أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ»؛ اگر همه چیز در قرآن بود و پیغمبر صلی الله علیه و آله فقط نامه رسان بود که اطاعت رسول صلی الله علیه و آله اینجا نقش و موضوعیتی نداشت، لازم نبود. چرا قرآن می آید و مهر عصمت بر کلام رسولش می زند، می گوید: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی، إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحی»، او از هوا و هوس سخن نمی گوید. هرچه می گوید، وحی است برای اینکه می خواهد همچنان که قرآنش را وحی معرفی کرده است. رسولش را و کلام رسولش را هم وحی معرفی کند. تا مسلمانان از دو چشمه به منبع زلال وحی متصل بشوند و رضایت و غضب خدا را از این دو سرچشمه دریافت کنند. این نکته بسیار مهمی است. لذا می بینیم اهل سنت روایات فراوانی را نقل کرده اند:
به عنوان مثال: در مسئله نماز که رفتار پیغمبر صلی الله علیه و آله ملاک اعمال مسلمان ها شده است. مثل چه؟ مثل روایت «صَلُّوا کَمَا رَأَیْتُمُونِی أُصَلِّی». این روایت را بخاری در صحیح بخاری صفحه ۱۵۵، نقل کرده است، و همچنین دیگران. پیغمبر صلی الله علیه و آله فرموده اند: آن گونه که من نماز می خوانم، شما نماز بخوانید: «صَلُّوا کَمَا رَأَیْتُمُونِی أُصَلِّی»؛ اگر قرار بود قرآن کفایت کند، دیگر لازم نبود برویم سراغ عملکرد پیامبر صلی الله علیه و آله و از عملکرد ایشان موردی را یاد بگیریم. نشان می دهد که قرآن کافی هست ولی نه برای ما! قرآن برای اینکه من به هدایت برسم، برای من کافی نیست. من نیازمند به پیامبر صلی الله علیه و آله و جانشینان ایشان هستم. لذا پیغمبر صلی الله علیه و آله مرتب تکرار کرده است که ثقلین، ثقلین، ثقلین. برویم سراغ دو ثقل: ۱) «کتاب الله» ۲) «عترتی اهل بیتی»؛ این جواب اول، پاسخ دوم این است که: سنت پیغمبر صلی الله علیه و آله، فرمایشات رسول خدا صلی الله علیه و آله به متن خود قرآن حجت است. خود قرآن می گوید: «وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ»، هرچه پیغمبر صلی الله علیه و آله گفت، به دیده منت بپذیرید. بنابراین کلام او حجت و معتبر می شود، خود قرآن می گوید: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی، إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحی». بنابراین کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله وحی می شود. بنابراین ما باید برای کسب مهارت سراغ اهل بیت علیهم السلام برویم، سراغ پیغمبر صلی الله علیه و آله برویم. حالا اهل بیت علیهم السلام را به ضمیمه حدیث ثقلین اثبات می کنیم، این را در پاسخ قبلی عرض کردیم. در این پاسخ دوم علاوه بر این، خود رسول خدا صلی الله علیه و آله که کلامش حجت است و از اینکه تنها به سراغ قرآن برویم، ما را نهی فرموده است. جالب است! در روایات شیعه فراوان داریم. من می خواهم از روایات اهل سنت بخوانم: به عنوان مثال احمد بن حنبل در مسند خودش، ابی داوود در سنن خودش، ترمذی در سنن خودش، ابن ماجه همین طور، حاکم نیشابوری در «المستدرک علی الصحیحین»، همه اینها روایتی را از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده اند که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «به راستی به من قرآن داده شده و در کنارش چیزی همانند قرآن داده شده است». عبارت را ببینید: «أَلاَ إِنِّى أُوتِیتُ الْکِتَابَ وَمِثْلَهُ مَعَهُ» خب این را برای چه می فرمایند؟ برای اینکه مفهوم «أَلاَ» به معنای «آگاه باشید» را بفهمند.
حواستان را جمع کنید: «یُوشِکُ رَجُلٌ شَبْعَانُ عَلَى أَرِیکَتِهِ، یُحَدَّثُ بِحَدِیثٍ مِنْ حَدِیثِی ، فَیَقُولُ: بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ کِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»، «مواظب باشید؛ نزدیک است مردانی با شکم های سیر بر تخت ها تکیه بزنند. برای آنها حدیث و سخنان من خوانده شود، آنها در جواب بگویند: ما قرآن داریم. چرا برای ما حدیث می خوانی؟» آنها در جواب حدیث من بگویند: «ما وجدْنا فیه مِنْ حلالٍ اسْتَحْلَلْناهُ» ما هرچه در قرآن گفته باشد، همان را فقط عمل می کنیم. «هرچه در قرآن بگوید، حلال است. تنها همان را حلال می دانیم»، «و ما وجدنا فیه من حرام حرمناه». «هرچه در قرآن گفته باشد، حرام است. ما فقط همان را حرام می دانیم». بعد پیغمبر صلی الله علیه و آله می گویند: اینطور نیست. مواظب باشید. اینطور نیست که فقط قرآن بخواهد دین را برای شما بیان کند. هرگز! «ما حرم رسول الله مثل ما حرم الله»، «بدانید هرچه را که رسول خدا صلی الله علیه و آله حرام کند، دقیقاً مثل این است که خدا در قرآن حرام کرده است.» این روایات که با تعابیر مشابه در منابع فراوانی از اهل سنت آمده است، به «حدیث اریکه یا حدیث تخت» معروف شده است. پیغمبر صلی الله علیه و آله نه فقط فرمودند که سراغ اهل بیت علیهم السلام بروید، فرمودند که بیایید پیش من، قرآن نه فقط دعوت کرده است که سراغ مبین قرآن برویم و آیات بینات را در سینه اهل بیت علیهم السلام، «اوتو العلم» قرار داده است، بلکه نهی و مؤاخذه کرده است. هشدار داده است که مبادا تنها به قرآن مراجعه کنید، مبادا منبع هم سنخ و همسان قرآن را رها کرده و فقط به قرآن بسنده کنید. این جواب دوم. جواب سوم ما این است که می بینیم قرآن به شیوه بیان کلیات، گاهی به ارائه مطالب پرداخته است. دقت کنید؛ در عین اینکه ادعا نداریم که قرآن فقط به کلیات پرداخته است، ولی ادعا می کنیم که گاه برخی مطالب را فقط به نحو بیان کلی بیان کرده است. به عنوان مثال، در زمینه مهدویت قرآن، در آیات فراوانی از پیروزی اهل ایمان و نجات انسان ها سخن گفته و بیان کرده است که اهل کفر در نهایت نابود می شوند. به عنوان مثال قرآن می فرماید: «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّه وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ». ما اراده کرده ایم که منت بگذاریم بر کسانی که ضعیف شمرده شده اند و آنها را در زمین قدرت و مکنت عطا کنیم و آنها را امام و پیشوا و وارث قرار دهیم. یا در آیه دیگری می فرماید: «وَالْعَاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ». این عاقبت، اعم از عاقبت در امر آخرت، یا نه، عاقبت در همین دنیاست. یا به عنوان مثال در آیه ۵۵ سوره نور می فرماید: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئًا وَ مَن کَفَرَ بَعْدَ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ». خدا به اهل ایمان، آنهایی که عمل صالح هم انجام می دهند، وعده داده است که قطعاً در زمین خلیفه و جانشین قرار بگیرند. همچنان که پیشینیان هم در زمین به چنین خلافتی رسیدند و دینی را که خدا می پسندد، در زمین مستقر شود و خوف را بردارد و امنیت را بگذارد. عبادت خدا فراگیر شود. «یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئًا». هیچ کجا شرکی نباشد. و هرکس کفر بیاورد، فاسق باشد. این تعابیر فراوانی است که نشان می دهد آینده دنیا از آن متقین، اهل ایمان و از آن مستضعفینی که دین مورد رضایت خدا را می خواهند مستقر کنند، می باشد. بنابراین اگر اینطور شد، می بینیم قرآن راجع به کلیات بحث مهدویت به روشنی سخن می گوید. این نکته اول است. نکته دوم: گاه قرآن در قالب آیاتی که در آنها مصادیق مختلفی بیان شده است و یکی از آن مصادیق، امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف هستند به مهدویت پرداخته است. با اینکه مصداق این آیه یا آن آیه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد، در کلام مبین قرآن، یعنی رسول خدا صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام دریافته ایم. ولی در قالب بیان مصادیق! پس امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف معرفی شده است. به عنوان مثال وقتی در آیات متعددی، از جمله در آیات ابتدایی سوره مبارکه بقره، از غیب سخن گفته می شود، غیب بر امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف تطبیق داده می شود. یعنی ایشان یکی از مصادیق غیب می باشند. قرآن می فرماید: (۱) «ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ». (۲) «الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ». فرمودند: غیب یعنی امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف. جالب این است که شما در آثاری که از وهابیان هم در همین دوران معاصر منتشر شده است، می بینید شخصی مثل ناصرالدین البانی که به بخاری زمان معروف بوده است، چراکه در بحث حدیث بسیار مسلط بود و آثار ارزشمندی در میان سنیان به جا گذاشته است؛ وقتی در بحث مهدویت وارد می شود، عبارتی که می گوید، این است: اعتقاد به ظهور مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف یک اعتقاد محکم و ایمان به آن واجب است. از امور غیبی و باید به آن معتقد باشند. و بعد همین آیه مبارکه را می آورد و می گوید: «ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین، ألّذین یقیمون بالغیب».
اگر بخواهیم این بحث را پی بگیریم، در کتب تفسیری اهل سنت مثل «تفسیر الدر المنثور فی التفسیر بالماثور» نوشته جلال الدین سیوطی می توانیم آیات فراوانی را از اهل سنت بیابیم. در میان شیعه هم که ما در این زمینه آثار فراوان داریم که مستقلاً آیات مرتبط با وجود مقدس امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را جمع آوری کرده و روایات آن را آورده است. بنابراین در این پاسخ عرض کردیم که برخی از آیات، به صورت کلی، مهدویت را بیان کرده و به برخی دیگر با کمک شأن نزول روایات تفسیریِ سبب نزول، می توانیم مصداقی از مصادیق برخی از آیات را از امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف بدانیم. برخی دیگر از آیات هم به طور خاص، به وجود مقدس امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف اشاره دارد. من به عنوان یک نمونه خدمتتان عرض کنم: «وَ لَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَانًا فَلَا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ، إِنَّهُ کَانَ مَنْصُورًا». روایات فراوانی در شیعه داریم که فرموده اند. اول ترجمه آیه را عرض کنم، می فرماید: «هرکس که مظلوم کشته شود، ما برای او ولی قرار می دهیم که او سلطنت دارد و (دو قرائت است) «فَلَا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ»، در قتل اسراف نکند، «إِنَّهُ کَانَ مَنْصُورًا»، این ولی دمِ مورد نصرت ماست. یا این که: «لا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ»، در قتل اسراف نمی کند. و او مورد نصرت ما قرار گرفته است. روایات فراوانی در شیعه داریم که می فرماید: این آیه راجع به وجود مقدس امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است و آن کسی که مظلومانه کشته شد، حضرت سیدالشهدا علیه السلام هستند. مثلاً مرحوم عیاشی، در تفسیر خود، در جلد صفحه ۲۹۰، ذیل همین آیه می فرمایند: روایت را از امام باقر علیه السلام نقل می کنند. حسین ابن علی علیه السلام، این مظلوم همان «حسین بن علی علیه السلام است». «قُتِلَ مَظْلُوماً»، بعد می فرماید: «وَ نَحْنُ أَوْلِیَاؤُهُ»، «ما اهل بیت علیهم السلام ولی دم اَبی عبدالله علیه السلام هستیم». «وَالْقَائِمُ مِنَّا إِذَا قَامَ مِنا طَلَبَ بِثَأْرِ الْحُسَیْنِ»، «قائم ما وقتی قیام می کند، طلب خون سیدالشهدا علیه السلام را خواهد کرد».
«فَیَقْتُلُ حَتَّی یُقَالَ: قَدْ أَسْرَفَ فی اَلْقَتْلِ».«آن قدر از این لشکر، دشمنان حضرت اَبی عبدالله علیه السلام، امام حسین علیه السلام را از بین می برند که می گویند اسراف در قتل شد»، در حالی که حضرت می فرمایند، نه این طور نیست. قرآن می فرماید: «فَلایُسرِفُ فی القتل». «اسراف در قتل نیست». می فرماید: «اَلْإِسْرَافُ فی اَلْقَتْلِ: أَنْ یَقْتُلَ غَیْرَ قَاتِلِهِ»، «اسراف در قتل این است که غیر قاتل را بکشیم»، در حالی که اینطور نیست. امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف تمام قتله حضرت أبی عبدالله علیه السلام را می کشند. «إِنَّهُ کانَ مَنْصُورا». «او مورد نصرت خداست»، «حَتَّی یُنْتَصَرَ بِرَجُلٍ مِنْ آلِ رسول الله، یَمْلَأُ اَلْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً.»
روایت در این زمانه فراوان است. یک نمونه را عرض کردم. در مجموع می توانیم بگوییم که قرآن در این زمینه، سکوت نکرده است و اگر سکوت کرده بود، اشکالی بر این عقیده وارد نبود. چرا که در بخش های گذشته عرض کردم که روایات پیامبر صلی الله علیه و آله که سنت و حجت است، به صورت متواتر این عقیده را تثبیت کرده است. سؤال دومی که مطرح است، این است که: ما چگونه می توانیم مدعیان دروغین مهدویت را شناسایی کنیم؟ اوّلاً باید بدانیم که چون مهدویت بسیار عمیق و وسیع در میان مسلمانها است و وعده هایی هم که در این عقیده آمده است، نسبت به اصلاح فراگیر عالم از همه پلیدی ها، زشتی ها و پلشتی ها می باشد، این باعث شده است که عده زیادی از این رهگذر بخواهند برای خود طرفی ببندند و کیسه ای بدوزند. خوب طبیعتاً ما باید ملاک و معیار روشنی از سوی خود اهل بیت علیهم السلام و همچنین خود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله داشته باشیم. بتوانیم به کمک آن معیارها، به خوبی و روشنی، مهدی حقیقی را از مهدی غیرحقیقی تشخیص دهیم. آیا چنین معیار و ملاکی هست یا خیر؟ بله به ادعای ما هست. اهل بیت علیهم السلام در روایات، برای این که شیعیانشان دچار سردرگمی و نگرانی و حیرت نشوند، آدرس دقیقی را معرفی کردند. قبل از این که سراغ اصل پاسخ برویم، نکته ای را باید عرض کنم: ادعاهای فراوان در زمینه مهدویت و مهدیان دروغین، صدمه ای به اصل واقعیت وارد نمی کند. چرا؟ چون اتفاقاً می خواهیم بگوییم: وجود مدعیان فراوان دروغین، نشان دهنده اصالت و حقیقت داشتن این عقیده است. یک مثال عرض کنم: شما هیچگاه نمی بینید که کسی بخواهد اسکناس قلابی چاپ کرده و اسکناس هفتاد تومانی چاپ کند یا برود اسکناس هفتصد تومانی چاپ کند. خیر این کار را انجام نمی دهد. هرکس می خواهد جعل اسکناس کند، چه می کند؟ می رود از چیزی جعل و قلابی آن را منتشر می کند که یک معادل حقیقی دارد. همه می روند هزار تومانی یا ده هزار تومانی منتشر می کنند. اگر می بینیم یک عده مدعی دروغین مهدویت هستند، پس یک نسخه صحیح و اصلی در میان است که اینها تلاش می کنند خود را مصداق آن حقیقی بکنند. خوب چگونه می توانیم آنها را رسوا و اصلاً شناسایی کنیم؟ اهل بیت علیهم السلام معرفی فرمودند: به طور مثال، ما در بعضی از روایات با عناوین علائم ظهور یا علائم مهدی مواجهه می شویم. این ها برای چیست؟ برای این که افراد به خوبی بتوانند نشانه های امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را مشاهده کنند. نشانه های ظهور او را بیابند. مثلاً شیخ صدوق، در کتاب کمال الدین خود، بابی را به عنوان «باب روی فی علامات خروج القائم عجل الله تعالی فرجه الشریف» باز کردند. علامات خروج قیام کننده اهل بیت علیهم السلام چیست؟ وقتی انسان با این علامات آشنا باشد، دیگر دچار تردید نمی شود. هرکس که ادعا کرد که من آن قیام کننده ام، بیایید با من بیعت کنید، متأسّفانه امروزه هم فراوان است. افرادی مثل سیدهاشم خراسانی، یا افراد دیگری مثل احمدالحسن بصری، البته ادعای دیگری، مشابه این ادعا دارد. انسان دیگر اشتباه نمی کند. آن علامات چیست؟ یک دسته از علامات، علامات شخص شخیص حضرت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است. با عنوان روایاتی که آمده است، شناسنامه حضرت را به روشنی در میان مسلمانها طرح کرده است، گفته است:
«إسمُهُ إسمی وَ کُنیَتُهُ کُنیَتی»، اسم او هم اسم پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله، کنیه او با کنیه پیغمبر صلی الله علیه و آله یکی است. هر دو کنیه شان خاص است، روایاتی که فرموده اند: «الائمه، اثنی عشر کلهم من قریش»، نسب او مشخص کرده است که او قریشی است. یک دسته از روایاتی که آمده است، ویژگی های ظاهری او را روشن کرده است: این که میان دو دندان پیشین او فاصله ایست. این که بر گونه او خال نمکین سیاه رنگی است. این که موهای او به چه صورت، رنگ او گندمگون، قد او متوسط و تعابیری مثل این که حضرت، هنگام ظهور در لباس شخص چهل ساله هستند. اینها روشن می کند که بسیاری از این مدعیان، پیرمرد بودند. بسیاری از این مدعیان ایرانی بودند. عرب نبودند، قریشی نبودند. بسیاری از این مدعیان می گفتند اسم ما مادی است. در حالی که اسم مهدی موعود م ح م د است. «إسمُهُ إسمی وَ کُنیَتُهُ کُنیَتی»، مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف لقب شریف آن حضرت است. بسیاری از این افرادی که آمده اند، مشخص است. پدرش، حسن عسکری علیه السلام نیست. آمده است که پسر حسن عسکری علیه السلام است و این که از فرزندان حسین بن علی علیه السلام است. مشخص می شود این شخص اصلاً سید نیست یا اگر سید هست، شجره نامه روشنی ندارد. این یک روش است. روش دوم که بسیار تا بسیار راه گشاست و معنای آن که خدمت حضرت می آیند و ما در حیرت هستیم که چه کنیم؟ آیا برای شناسایی او راهی هست؟ بله نشانه های او روشن است. امر ما از این خورشید روشن تر است. هیچ شکی در آن نیست. این روایات معنا پیدا می کند، چطور؟ روایات در شناسایی امام می گوید: «امام باوقار و علم شناخته می شود.» روایات فراوان دیده می شود، کتاب الحجه کافی امام را ببینیم.
از ویژگی های امام، ورع و حلم است. امام به حلال و حرام آشناست. امام از لهو و لعب دور است. خب اینها نشانه هاییست که مدعیان را از گردونه خارج می کند. امام کسی است که معصوم است. امام دارای معجزه است. سؤالی که مأمون از امام رضا علیه السلام کرد، این بود که چگونه امام شناخته می شود؟ حضرت فرمودند، به نص و البینه، ۱) با نص، ۲) با بینه یعنی با معجزه. اگر اینطور باشد، پس امام باید معجزه داشته باشد. لذا بسیار می بینیم که این مدعیان، برای این که فاقد معجزه هستند، می آیند اصل معجزه و لزوم اعجاز و کارهای خارق العاده را منکر می شوند و می گویند اصلاً این کارها لازم نیست. اصلاً معجزه چیزی را اثبات نمی کند. تلاش فراوان برای انکار معجزه می کنند.
قبل از اینکه به علائم بپردازم، این تذکر را باید عرض کنم که ما لازم نیست دائماً در جستجوی علائم بربیاییم.
علائم را برای ما طرح کرده اند تا ما با خیال راحت تمام مدعیان دروغین مهدویت را به راحتی از گردونه خارج و انکارشان کنیم. ادعا می کند من مهدی موعودم! می گوییم علائمی که برای ظهور مهدی بیان کرده اند، هنوز اتفاق نیافتاده است، شما کنار بروید.
امر بسیار روشن است. اصلاً این چنین نیست که انسان در تشخیص مهدی موعود دچار شبهه شود. آن قدر ظهور فراگیر، روشن و عالمگیر است که هیچ تردیدی نیست. روایتی را مفضل بن عمر از امام صادق علیه السلام نقل می کند. این روایت در کتاب الزام الناصب جلد ۱، صفحه ۲۴۵ آمده است. حضرت می فرمایند: «اما والله لیغیبن امامکم سنینا من دهرکم»، «امام شما سالیانی دراز از روزگار غیبت خواهد کرد»، «و لیمحصن»، «و شما تمحیص خواهید شد». شما با آزمایش جدا و غربال خواهید شد. عده ای منکر او خواهند شد. می گویند «ماتَ»، عده ای می گویند «قَتَلَ»، عده ای می گویند «هَلَکَ»، مهدی از دنیا رفته است، کشته شده است، نابود شده است. «بِأیّ وادٍ سَلَکَ»، به کدام وادی رفته است؟ «ولترفعن اثنتا عشره رایه»، ۱۲ پرچم و رایت برافراشته خواهد شد. این دوازده پرچم مشتبه است، یعنی مردم را به اشتباه می اندازد. «لایدری أی مِن أی»، هیچ کدام از دیگری قابل شناسایی نیست. مردم گیج می شوند، نمی دانند به کدام سوی حرکت کنند. شاید پرچم کنایه از دعوت باشد، شاید ۱۲ نحله و ۱۲ گروه. راوی که مفضل است، می گوید «فَبَکیتُ» من گریه کردم. خیلی سخت است که اینطور انسان متحیر و نگران و سردرگم باشد. نداند کدام دعوت را باید لبیک گوید. کدام یک امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف اوست؟ عرض کردم «فکیف نصنع؟» آقاجان من در این هنگام چه کار کنم؟ «و نظرالی شمس داخله فی الصفه»، امام به خورشید بیرون که نورش در حیاط افتاده بود، نظر کردند. فرمودند: «تری هذه الشمس؟» این خورشید را می بینی؟ «قلت نعم»، گفتم بله آقا، «قال: والله لامرنا ابین من هذه الشمس»، «حضرت فرمودند: به خدا قسم، امر ما اهل بیت علیهم السلام یعنی امامت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، از این خورشید هم روشن تر است». یعنی آنقدر این جریان قرار است با روشنی اتفاق بیافتد که جایی برای شک و تردید باقی نماند. ولی اهل بیت علیهم السلام توصیه ای به ما فرمودند و آن این است که: «از خدا بخواهید که خدا شما را در غیبت او، در مسیر راست نگه دارد و بر امامت او ثابت قدم بمانید». به عنوان مثال، امام صادق علیه السلام به زراره توصیه می کنند و می فرمایند: «إذا أدرَکتَ ذلِکَ الزّمانِ»، اگر زمان غیبت را درک کردی، «فَدعوا بِهذَا الدُّعاء»، این دعا را بخوان. بگو: اللّهمّ عَرِّفنی نَفسَکَ، فَاِنّکَ إن لَم تُعَرِّفنی نَفسَکَ، لَم أعرِف نَبیَّکَ ،أللّهُمَّ عَرِّفنی رَسولَکَ، فَإنَّکَ إن لَم تُعَرِّفنی رَسولَکَ، لَم أعرِف حُجَّتَکَ، أللّهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتَکَ، فَإنَّکَ إن لَم تُعَرِّفنی حُجَّتَکَ، ضَلَلتُ عَن دینی. خدایا! اگر حجتت را به من نرسانی و نشناسانی، من از دینم گمراه می شوم. خودت به من حجتت را بشناسان». نکته دوم این است که علاماتی که به ما گفتند، چه هست؟ به عنوان مثال، یکی از علاماتی که بسیار بر آن تأکید شده، خروج سفیانی است. بحث خروج سفیانی که شخصی از نوادگان ابی سفیان است و از شام قیامی خواهد کرد، مورد تأکید اهل بیت علیهم السلام است. لذا امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف در آن توقیع آخری که به نائب چهارم می نویسند، به او این چنین می فرمایند: «علی بن محمد سمری از دنیا خواهد رفت». «الا فمن ادعی المشاهده قبل خروج السفیانی و الصیحه فهو کذاب مفتر»، «هرکس ادعا کند که من مهدی هستم یا ادعا کند که من باب مهدی هستم، قبل از خروج سفیانی و قبل از صیحه آسمانی، او هم دروغگو و هم افترا زننده است». بنابراین آقای هاشمی خراسانی ادعا می کند من مهدی موعود هستم. می خواهم خروج کنم. می گوییم هر زمان شما خروج کردید، من منتظرم قبل آن سفیانی خروج کند و منتظر هستم قبل آن صیحه آسمانی اتفاق بیافتد. فریاد هولناکی از آسمان زده می شود که همه جهانیان می شنوند و این به تواتر در روایات شیعه آمده است و در روایات سنی هم به خروج سفیانی اشاره شده است. اهل بیت علیهم السلام به روشنی این را به ما گفته اند که هیچ نگران نباشیم.
علائم دیگری هم فرموده اند که حالا شاید خیلی لازم نباشد. به صورت خیلی مختصر اگر بخواهم بگویم، علائمی مثل قتل نفس زکیه که شخصی پرهیزگار است. او کشته خواهد شد. خسف بیداء، در بیابان بیداء، بین مکه و مدینه. همه لشکر سفیانی در بیابان فرو خواهند رفت. یا شخصی به نام یمانی که خروج خواهد کرد. اینها از علائم قطعی است. بنابراین دیگر نگران چیزی نیستم. هرکس، هر ادعایی می خواهد، بکند! این در پاسخ به مدعیان فعلی مهدویت.
راجع به کسانی که مدعی مهدویت بوده اند و رفته اند و تمام شده اند، مانند «علی محمد باب» که بابیان معتقدند او مهدی موعود بوده یا مانند «حسینعلی بهاء» که بهائیان او را مهدی موعود می دانند، راجع به اینها هم یک پاسخ داریم. به مدعیان مهدویتی که سالها از آنها گذشته است، می گوییم آقا! نگاه کنید ما در روایاتمان منتظر مهدی هستیم و آن مهدی قرار است در زمانی بیاید و کارهایی کند. کارهایی را هم که قرار است انجام دهد، خدا به روشنی در روایات و آیات قرآن و اهل بیت علیهم السلام به صراحت بیان کرده است. آیا این کسانی که شما مدعی هستید مهدی اند، توانسته اند این کارها را محقق کنند؟ اگر توانسته اند، حرفی نیست. یکی از کارهایی که باید بشود، این است که خدا گفته است اینها در زمین خلیفه خواهند شد «فی الارض»، یعنی در همه زمین. آیا حسینعلی بهاء توانست بر همه زمین خلافت کند؟
قرآن گفته است: «لَیُمَکِّنَنَّ لهَمْ دِینهَمُ الَّذِى ارْتَضىَ لهَمْ» (بخشی از آیه ۵۵، سوره نور)، «یعنی دین مورد رضایت خدا را در سراسر زمین مستقر می کند». آیا حسینعلی بهاء و علی محمد باب توانسته اند دین مورد رضایت (که فرض کنیم بابیت یا بهائیت باشد) را در سرتاسر زمین مستقر کنند؟
قرآن و روایات فراوان گفته اند که: «لَیُبَدِّلَنهُّم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا» (بخشی از آیه ۵۵، سوره نور)، «امن و امان، عدل و داد، در سراسر گیتی حکم فرما می شود. خوف و ظلم و جور و هرگونه پلیدی و بی عدالتی محو می شود». آیا توانسته اند؟ بعد از قیام علی محمد باب، بعد از خروج بهاء، این همه جنایت، قتل ها، جنگ های جهانی و… رخ داده است. امروز چقدر شاهد ظلم های فراوان هستیم؟! اگر این اشخاصی که مورد ادعای شما هستند، همان مهدی موعود اسلام بودند، باید این وعده های الهی را محقق می کردند. نتوانستند محقق کنند، پس مهدی نیستند. این هم راجع به مدعیان مهدویتی که گذشته اند و تاریخ مصرفشان رد شده است.
نکته دیگری که از شبهات مطرح می شود، این است که می گویند ما در روایات داریم: وقتی که مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف می آید، «یَأتی بِدینٍ جَدیدٍ» دین جدید می آورد. چگونه است؟ مگر قرار نیست مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، دوازدهمین وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله باشد؟ اگر «یاتی بدین جدید» پس برویم سراغ ادیان دیگر غیر از اسلام؟! عموماً کسانی که صاحب دین های نوظهور هستند، به این روایت تمسک می جویند و می گویند: بله! ما دین جدید را آوردیم! ما مهدی هستیم! بیایید به سمت ما و ما را لبیک بگویید! در پاسخ عرض می کنیم که ما هرگز در روایاتمان «یاتی بدین جدید» نداریم که مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف دین جدید می آورد. این اصلاً از بیخ و بن دروغی بیش نیست. اگر بتوانند روایتی را بیاورند که اهل بیت علیهم السلام فرموده باشند: مهدی ما دین جدید می آورد، ما ادعایمان را پس می گیریم. بله آنچه که در روایات داریم و آنچه مثلاً مرحوم شیخ حر عاملی در اثبات الهداه جلد ۷، صفحه ۸۳ نقل کرده اند این است که: «إِذا خَرَجَ القائِمُ یَقُومُ بِأَمرٍ جَدیدٍ»، امر جدیدی را اقامه می کند. دین جدید نداریم. بعد در روایت می فرماید «وَ کِتابٍ جَدیدٍ وَ سُنَّهٍ جَدیدٍ وَ قَضاءٍ جَدیدٍ»، «او کتاب جدید، سنت جدید و قضاء جدید خواهد آورد».
خب! در پاسخ به این روایت اگر بپرسیم آقا معنای این روایت چیست؟ می گوییم دین جدید نداریم. امر جدید داریم، کتاب جدید داریم، سنت جدید داریم. اگر بخواهیم راجع به این صحبت کنیم، باید دو نکته را عرض کنیم. یکی اینکه کلمه «جدید» با کلمه «بدیع» در زبان عربی دو معنا دارد. اگر شما چیزی داشتید، این شیئی که داشتید کهنه شد، شما رفتید و این شیء کهنه را رفرش (refresh) و تازه کردید، ماهیتش را حفظ کردید، ولی آن زنگارها و گرفتگی ها و فرسودگی هایی را که مرور زمان بر او وارد کرده بود، از آن زدودید، به این کار شما تجدید یا جدید کردن می گویند. مثلاً شما یک سینی دارید که مدتها در انباری شما مانده بوده و حالا زنگار گرفته است. آن را سمباده می زنید، می دهید تمیز کنند و یک لعاب جدید به آن می زنند. می گویند شما این سینی را تجدید کردید. اما اگر این سینی را کنار گذاشتید و یک سینی دیگر خریدید، شما دیگر تجدید سینی نکرده اید؛ شما یک کار بدیع کرده اید.
لذا در اسلام به قوانینی که افراد از پیش خودشان وارد دین می کنند که غیر از دین است و چیز دیگری غیر از احکام دین است، بدعت می گویند، اما وقتی شما هر صبح خودتان را با بیعت جدیدی با امام زمان تان آغاز می کنید، یعنی بیعت دیروز را دارید. بیعت دیروز را کنار نمی گذارید، بیعت دیروز را دوباره رفرش می کنید، تازه می کنید. می گویند تجدید بیعت می کنید. «اللّهمَّ إنّی اُجَدِّدُ». «اُجَدِّدُ» یعنی نه اینکه آن بیعت دیروز را کنار گذاشتم، یک بیعت جدید، یک بیعت دیگر، نه همان بیعت را تجدید می کنم. تازه می کنم. بنابراین روایت نمی گوید: «یأتی بکتابٍ بدیعٍ، یَأتی بِسُنَّه بَدیعه»، نه، می گوید «کتابٍ جدید و َسُنَّتٍ جدیده». در واقع این شبهه آن زمانی شکل گرفته است که ما جدید را به صورت فارسی آن ترجمه کردیم. جدید در فارسی با جدید در عربی فرق می کند. ما جدید را در فارسی به معنای بدیع هم بکار می بریم. چیزی که اصلاً نبوده و حالا بود شده است، حالا وارد کردیم. ولی عرب این کار را نمی کند. عرب به چیزی که بوده و حالا می خواهد همان را تازه کند «جدید» می گوید. این جواب اول است.
جواب دوم این است که ما در روایات فراوان دیگر می بینیم که اهل بیت علیهم السلام می فرمایند: «وقتی مهدی ما بیاید، به همان سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله عمل خواهد کرد.» به عنوان مثال، عبدالله بن عطا خدمت امام صادق علیه السلام رفته و از حضرت می پرسد: روش مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف چطور است؟ چگونه است؟ حضرت می فرمایند: «یَصنَعُ ما صَنَع رسول الله صلی الله علیه و آله» همان کارهایی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می کرد، او هم خواهد کرد. «یهدم ما کان قَبلَهَ کما هَدمَ رسول الله صلی الله علیه و آله قَبلَ جاهِلیَّه» همان گونه که پیغمبر صلی الله علیه و آله جاهلیت را از بین برد، مهدی ما که می آید، تمام آداب و رسوم جاهلیتی را که دوباره زنده شده است، همه را از بین می برد. دقت کنید؛ حضرت می گویند سیره پیغمبر صلی الله علیه و آله را انجام می دهد. بعد ادامه می دهند و می گویند هَدم جاهلیت می کند، جاهلیت را از بین می برد. این یعنی تجدید دین دیگر. یعنی جاهلیت آمد دین اسلام را زنگارگرفته کرد، کهنه کرد، مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف می آید و تجدید می کند. زنده می کند، هدم جاهلیت می کند. بعد می فرماید: «و یَستَأنِفُ الاسلامَ جَدیداً»، اسلام را نوسازی می کند. از ابتدا دوباره اسلام را سر و سامان می دهد. «یَستأنِفُ الاسلامَ جدیداً» در این روایت می بینیم کلمه «جدید» آمده است، در عین اینکه در جمله قبلش فرمود: «یَصنَعُ ما صَنَعَ رَسولُ الله» همان کاری را که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله انجام دادند، می کند. یعنی او پیرو پیغمبر صلی الله علیه و آله است. دین دیگری غیر از دین پیغمبر صلی الله علیه و آله ندارد. این روایت را از امام صادق علیه السلام نقل کرده اند.
روایت دیگر راجع به اینکه سنت جدید می آورد، ببینید پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند «القائِمُ مِن وُلدی.» قیام کننده من از فرزندان من است. «إسمُهُ إسمی وَ کُنیَتُهُ کُنیَتی وَ شَمائِلُهُ شَمائِلی»، بعد فرمودند «سنَّتُهُ سُنَّتی» سنتی که او دارد، روشی که او دارد، همان سنت من است. پس سنت جدیدی که در آن روایت فرمود چیست؟ به همین معناست. یعنی سنتی که زنگار گرفته بود، مرده بود، دیگر کسی به او عمل نمی کرد، مهجور شده بود، دوباره زنده می شود. «یُقیمُ الناس عَلی طاعَتی و شَریعَتی» مردم را به طاعت و به شریعت منِ پیغمبر می خواند و دعوت می کند. «یَدعُوهُم الی الکتاب رَبّی» به همان کتاب قرآن پروردگارِ من مردم را فرا می خواند. از این روایت فراوان در منتخب الأثر می توانید به همین مضمون ببینید. روایت دیگری را هم عرض کنم و این بحث را تمام کنم. باز پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «إنَّ ثانی عَشَر مِن وُلدی یَغیب حتی لایُری». دوازدهمین فرزند من غیبت می کند، دیگر دیده نخواهد شد. «وَ یَأتی علی اُمَّتی بِزَمَنن لا یأتی لا یبقی من الاسلام إسمُه» زمانی بر امت من خواهد آمد که از اسلام فقط اسم آن باقی می ماند، «و لا یَبقی مِنَ القرآن إلا رَسمُه» از قرآن فقط خطوط آن باقی می ماند. یعنی دیگر کسی به دین عمل نمی کند. کسی به قرآن عمل نمی کند. بعد می فرماید پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرماید: «فَحینَئِذٍ»، در این هنگام که قرآن مرده است، اسلام مرده است، کسی به آن عمل نمی کند، «یأذَنُ الله لَهُ تَبارَکَ و تَعالی» خدا به او اذن می دهد. اذن چه؟ «بِالخُروج» که قیام کند. «فَیَظهَرُ الاسلام» اسلام ظاهر بشود و یا «فَیُظهِرُ الاسلامَ» اسلام را ظاهر کند. «فَیَظهَرُالاسلامُ بِه» خدا بدست او اسلام را ظاهر می کند، «و یُجَدِّدُ» و آن را تجدید می کند. باز در این روایت، کلمه تجدید آمده است. پس تجدید یعنی چه؟ با توجه به جمله قبلی که در روایت آمده بود که از اسلام جز اسم و از قرآن جز رسم باقی نمانده است. تأکید یعنی همان زنگارها را زدودن، یعنی حیات دوباره بخشیدن. نه اینکه دین جدیدی غیر از این دین اسلام و قرآن دیگری غیر از این قرآن بیاورد.
به همین مضمون در روایت اهل سنت هم می توانید ببینید که آنها هم نقل کرده اند که قرآن و دین از بین می رود. مندرس می شود. همان طور که نخ های روی لباس ها مندرس می شود و از بین می رود. این طلاکوب های روی لباس سابیده می شود و این پیش بینی ها اثبات می کند که یک مُجدِّد، یک تجدیدگر لازم دارد. بنابراین هرگز به این معنا نیست که دینی و کتابی غیر از این کتاب را امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف بخواهد بیاورد، چنان که کسانی مثل بهاییان و بابیان به غلط به این آیات و روایات استدلال کرده اند. اما سؤال چهارم و سؤال آخر این است که آیا بعد از امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ، دوازده مهدی خواهند آمد؟ این سؤال ادعایی است که به تازگی در سال های اخیر از سوی شخصی به نام احمد الحسن مطرح شده است. او شخصی است که خود را فرزند امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می داند. اسمش را احمد معرفی کرده و می گوید من فرزند مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف هستم و باید با من بیعت کنید و ادعاهای فراوانی دارد. إن شاءالله در برنامه ای این بحث را به صورت مبسوط خواهید دید. من به صورت خلاصه عرض می کنم که عمده چیزی که اینها به آن استدلال می کنند، یک دسته روایاتی است که بر اساس آن روایات گمان کرده اند یا دیگران را به این گمان غلط انداخته اند که فرزند امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف امام بعدی است. به عنوان مثال، روایاتی از کتاب الغیبه شیخ طوسی نقل شده که در این روایت پیغمبر صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند که یک صحیفه بیاور. بعد حضرت مطالبی را املا می کنند، امیرالمؤمنین علیه السلام هم می نویسند. می فرمایند: «یا علی! إنَّه سَیَکونُ بَعدی إثنَی عَشَرَ إماماً». یا علی؛ بعد از من دوازده امام خواهند بود. و بعد می فرمایند: «و من بَعدِهِم إثنَی عَشَرَ مهدیّاً». بعد از آن ها هم دوازده مهدی خواهند بود. و بعد می فرمایند: «فَأنتَ یا علیُّ أوّلُ الإثنَی عَشَرَ إماماً». تو اولین از اون دوازده امام خواهی بود. و بعد تک تک ائمه را اسم می برند تا به اینجا می رسند. می فرمایند که امام بعدی حسن بن علی علیه السلام است یعنی امام عسگری علیه السلام. بعد می فرمایند: «فَإذا حَضرتُه الوَفات» وقتی حسن عسکری علیه السلام از دنیا برود، «فَلیسلِمها الی بِنهِ الحَسَنِ الفاضِل» باید این صحیفه را تسلیم کند. «الی ابنه محمده مستحفظ من آل محمد». به م ح م د، یعنی امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف که دین آل محمد صلی الله علیه و آله را حفظ خواهد کرد، تسلیم کند. بعد وقتی این دوازده ائمه علیهم السلام را ذکر می کنند، پیامبر صلی الله علیه و آله می فرمایند: «فَذلِکَ إثنَی عَشَر إماماً». این ها دوازده امام شدند. بعد می فرمایند: «ثُمَّ یَکونُ مِن بَعدِه إثنَی عَشَر مَهدیّاً». بعد از این دوازده امام، دوازده مهدی خواهد آمد. «فاذا حضرته الوفاه فلیسلمها الی ابنه اول المقربین». وقتی که وفات آمد، پس این صحیفه را باید تسلیم فرزندش کند که اولین مقربین است. برای او سه اسم است. «إسمُ کَإسمی و إسمُ أبی و هُوَ عبدُاللهِ و احمد، و الاسمُ الثّالثِ المهدی، و هُوَ أوَّل المؤمنین». سه اسم دارد. یکی هم اسم من است و هم اسم پدرم که همان عبدالله است و احمد و اسم سومش هم مهدی است. آقایان احمد الحسنی می گویند که احمد الحسن همین فرزند بعدی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است. چرا؟ چون در این روایت آمده است: «فَإذا حَضرَتُه الوَفات» وقتی او از دنیا رفت، تسلیم فرزندش کند. چه کسی تسلیم فرزندش کند؟ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف. در پاسخ چه عرض می کنیم؟ ما در پاسخ اول عرض می کنیم که باید مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف بیاید، کارهایش را انجام بدهد، وعده های الهی را محقق کند. بعد اگر دوران امامتش به پایان رسید و وقت وفات او سرآمد، در آن هنگام، باشد؛ آقای احمد الحسن ما خدمت شما می آییم. این روایت که نمی گوید: قبل از او من باید سراغ شما بیایم. میگوید: «فاذا حضرته الوفات». پس از فوت مهدی، من باید با پسرش بیعت کنم. پس صبر کنید بیاید، بعد ما در خدمتیم. جواب دوم این است که اصلاً شما این روایت را اشتباه معنا می کنید. «فَإذا حَضرتُه الوفات» را به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف معنا می کنید. در حالیکه «فاذا حضرته الوفات» به امام حسن عسگری علیه السلام معنا می شود. چرا؟ چون در این روایت می گوید: وقتی که وفات می رسد، به فرزندش که اوّلین مقربین است تسلیم می کند. شما می گویید که این ضمیر «ابنه» به مهدی موعود معنا می شود. در حالی که ابنه به امام عسگری علیه السلام معنا می شود. چرا؟ چون «له ثلاثه اسامی» یعنی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف سه اسم دارد. به چه دلیل؟ به این دلیل که این اسامی که برای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در روایات دیگر ذکر شده است، دقیقاً همین اسامی ای است که در این روایت آمده است. در این روایت می گوید «اسم کاسمی و اسم ابی و هو عبدالله و احمد والاسم الثالث المهدی». سه اسم شد: ۱) هم اسم پیغمبر صلی الله علیه و آله، ۲) عبدالله و احمد و ۳) مهدی. در روایات فراوان دیگر هم داریم که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف سه اسم دارند. «مهدی موعود، دوازدهمین امام سه اسم دارد». به عنوان مثال شیخ طوسی در همین کتاب الغیبه، از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت نقل می کند که فرمودند: «إنَّه یُبایِعُ بَینَ الرُّکنِ و المَقامِ». با او بین رکن و مقام بیعت می کنند. «اسمه احمد، عبدالله و المهدی. هذه اسماء ثلاثها». اسامی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را دقیقاً همین اسامی ای ذکر می کنند که در این روایت آمده است، این شاهد اول ماست.
شاهد دوم این است که آقایان ادعا می کنند و می گویند که: ۱۲ مهدی قرار است بعد از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بیایند، می گوییم شما همه روایات را ببینید. این ۱۲ مهدی چه کسانی هستند؟ در روایات فراوانی آمده است که در این روایات ۱۲ مهدی، به رجعت ۱۲ امام اشاره دارد. ۱۲ امام داریم، ۱۲ مهدی داریم، همین امامان علیهم السلام از حضرت امیرالمؤمنین علیهم السلام تا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف همه آن ها دوباره رجعت می کنند. این بار پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله با عنوان مهدی از آنها یاد می کند. دو منصب دارند: یک منصب امامت و یک منصب مهدویت. همه اهل بیت علیهم السلام امامند. همه اهل بیت علیهم السلام مهدی هستند. به چه دلیل؟ در روایات فراوان داریم. به عنوان مثال حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام خودشان را مهدی معرفی می کنند. همان مهدی ای که قرار است بیاید و رجعت کند. در کتاب مختصر بصائرالدرجات، صفحه ۵۶۹ آمده است.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «ألا احدثک قبل ان یدخل علی و علیک الداخل؟» برایت حدیث نقل کنم قبل از آن که کسی بیاید. عرض کردم: (من ابی عبدالله جدلی گفتم) بله آقا بفرمایید. فرمودند: «انا عبدالله، أنا دابه الارض، صدقها و عدلها و اخونبیها و أنا عبدالله». حضرت اوصاف خود را فرمودند: من دابه الارض هستم. اشاره به آیه خروج دابه الارض که همان قصه رجعت است، دارد. بعد فرمودند: «الا اخبرک بان فی المهدی و عینه؟» آیا به تو بگویم چشم مهدی کیست؟ یعنی می خواهم بگویم مهدی کیست و چشم مهدی کیست؟ عرض کردم بله آقا بفرمایید. «فَضَرَبَ بِیَدِه إلی صَدرِه قالَ أنا». به سینه خودشان زدند و فرمودند من مهدی ام و من چشم مهدی هستم. اشاره به مقام بالایی دارد که حضرت در میان مهدیون اثنا عشره دارند. روایات فراوانی داریم که اهل بیت علیهم السلام خودشان را مهدی معرفی کردند: «إنَّهُم أئِمَّهُ هداهُ مَهدیّونَ»، این ها ائمه هداه مهدیون هستند یا به عنوان مثال روایاتی مانند: «کُلُّهُم هادون، مهدیّون و اوَّلُ الأوصیاءِ بَعدی أخی عَلی ثُمَّ الحسن، ثم الحسین، ثُمَّ تِسعَه مِن وَلَدِی الحُسین فی دَرَجَتی إلی آخر…» ما همه مهدی هستیم. با چینش این روایات در کنار یکدیگر، معنای روایت غیبت شیخ طوسی به خوبی روشن می شود. آن روایت چه می خواهد بگوید؟ روایت می خواهد بگوید: ۱۲ امام و بعد از ۱۲ امام ،۱۲مهدی یعنی همین اهل بیت علیهم السلام برمی گردند و رجعت می کنند. اگر بخواهیم بحث رجعت را بهتر و بحث مهدیون اثناعشر (۱۲مهدی) را روشن تر و مفصّل تر صحبت کنیم، خوب است به کتاب «الرَّجَعه بَینَ الظّهورِ و المَعادِ»، نوشته آیت الله شیخ محمّد سند مراجعه کنیم. این بحث خاص در جلد اول، صفحه ۳۵۰ این کتاب مطرح شده است. با بررسی مجموع روایات، به خوبی ادعای دروغین این افراد روشن می شود و اینکه این آقای احمد الحسن هرگز نمی تواند مدعی شود که من فرزند مهدی موعود هستم. امامت به فرزندان مهدی قرار است برسد. هرگز اینطور نیست. امامت قرار است بعد از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، در دوران رجعت، به امامان پیشین برسد که با عنوان مهدی از آنها یاد شده است.
اللهم عجل لولیک الفرج
دیدگاهتان را بنویسید