کارگاه آموزشی شماره ۵۵ – شما یک مبلغ بوده و هستید،چقدر باور دارید؟

صوت کامل کارگاه:
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
دوستان عزیزم عرض سلام و ادب و احترام دارم و عید مبعث را خدمت یکایک شما عزیزان تبریک عرض می کنم.
دوست داشتم که همه شما عزیزان را رو در رو می دیدم و با هم گپ و گفتی می زدیم و چهره های نازنین عزیزان و دوستانی را که همه مشتاق هستند و علاقه مندند قدمی و گامی جهت خدمتگزاری به آستان مقدس اربابمان حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف بردارند، می دیدم. اما حالا از این طریق با هم در ارتباط هستیم.
جا دارد که در ابتدای کار واقعاً شکرگزار باشیم که من و شما بر سر این سفره ایم. اگر در کل دنیا و در کل خلقتِ مورد درک ما، مثل همه مردمی که در این دنیا زندگی می کنند، نگاهی بیندازیم، شاید افراد زیادی نباشند که الان دارند راجع به تبلیغ برای امام زمانشان فکر می کنند و راجع به تبلیغ برای امام زمانشان دغدغه و اهمیت قائل هستند. بنابراین این کار از ما نبوده، بلکه هر چه بوده لطف خداوند متعال بوده است. پس جا دارد عرض کنیم: الحمَدُلِلهِ الّذی هَدانا لِهذا وَ ما کُنّا لِنَهتَدیَ لَولا اَن هَدانا الله. الحَمدُلِلّهِ الَّذی جَعَلَنا مِنَ المُتَمَسّکینَ بِوِلایهِ مولانا امیرالمؤمنین و الائمه المعصومین علیهم السلام.
و این لطف و این عنایت، همه از جانب حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و هست. پس با قلبی شرمسار به آستان این بزرگوار از اینکه از این نعمت، خیلی خوب استفاده نکردیم و این نعمت را شاید خیلی خوب قدر ندانستیم، عذر می خواهیم. بیاییم با همدیگر به قصد قربت، دعای سلامتی مولا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را در این شب عید که در زمین و زمان در عالم آفرینش، همه شاد و همه مورد عنایت خداوند متعالند و همه بر سر سفره حضرت نبی اکرم صلی الله علیه و آله مهمان هستند، قرائت کنیم:
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا
اللهمَّ عجّل لولیِّکَ الفَرَج و العافیه و النَصر و اجعلنا مِن اعوانِه و انصارِه و اَتباعِهِ و شیعَتِهِ و اولیائِه
برای سلامتی و تعجیل در فرج مولا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف صلواتی ختم بفرمایید.
خداوند متعال وقتی که ما را خلق کرد، یک سری خصوصیات را در ما ایجاد کرده است. از جمله اینکه خداوند ما را تأثیرپذیر خلق کرده است. تأثیرپذیر به چه معناست؟ به معنای اینکه من چیزی را می بینم، در اثر آن نظرم تغییر می کند و یا اصلاً مسیری را که طی می کردم تغییر می دهم، یا یک انتخاب جدید انجام می دهم. سخنی را می شنوم، قدم در یک راه جدید می گذارم. یک چیز را لمس می کنم، به یک گونه دیگر عمل می کنم. یک چیز را می چشم، کاری را که داشتم انجام می دادم، دیگر ادامه نمی دهم. داشتم غذایی را می خوردم، یک سس اضافه می کنم که مزه خوبی نداشت، دیگر ادامه ندادم. داشتم غذایی را می خوردم، شنیدم که درون آن چیزیست که خداوند متعال خوردنش را حرام کرده است، ناگهان دست از خوردن آن می کشم. می خواستم یک گوشی تلفن همراه بخرم، همه تحقیقاتم را کرده ام، جهت خرید راهی می شوم، وارد مغازه می شوم و فروشنده متخصص و مورد اعتماد من نکته ای را به من تذکر می دهد که به آن فکر نکرده بودم و از خرید آن گوشی منصرف می شوم.
ما انسان ها چون تأثیرپذیریم، پس تربیت می شویم، پس یاد می گیریم، پس تغییر می کنیم. اگر ما تأثیرپذیر نبودیم، مسیری را در زندگی شروع می کردیم، همین مسیر را تا انتها می رفتیم. حالا از چه کسانی و چگونه تأثیر می گیریم؟ انتخاب من است؟ مثلا می گویم من از پدرم، مادرم یا دایی بزرگم تأثیر می گیرم. آیا این گونه است؟ پس می گویم از آن راننده تاکسی که آن روز با او بودم، تأثیر نمی گیرم. از همکار نزدیکم هم نه، آن یکی همکارم پسر خوبی است. بگذار ببینم چه می گوید، من باید از او کمی یاد بگیرم. نه دوستان من! ما انتخاب نمی کنیم. ما از هرچه که می بینیم، می شنویم و از هرچه که در کنار ماست، از فضای اطراف مان، از حال و هوای اطراف مان تأثیر می گیریم. از محبت یک نفر، از هدیه ای که می گیریم، از دستی که بر سرمان کشیده می شود، از برخورد یک نفر، از نحوه و چهره یک نفر، ما از همه چیز تأثیر می گیریم. خداوند متعال ما را اینگونه خلق کرده است. خیلی وقت ها ناخودآگاه است، خیلی وقت ها خودآگاه. اما خیلی وقت ها یک نفر بعد از مدت ها مرا می بیند، می گوید فلانی تو خیلی عوض شدی. تو در گذشته این طوری فکر نمی کردی. این طوری حرف نمی زدی. بعضی وقت ها خودم می فهمم که تغییر کردم. می بینم من قبلاً حواسم در رابطه محرم و نامحرم خیلی جمع تر بود، خیلی حساس تر بودم. خیلی دقیق تر بودم. اما الان مثل این که کمی بی تفاوت شدم. الان انگار کمی این نکات برایم کم رنگ شده است.
یکی از مستبصرها گفت: می دانید چه شد من پا در جهت تغییر نگرشم گذاشتم؟ گفت: من خیلی مطالب شنیده بودم. سنی هم از زمان تکلیف من و فکر من و تفکر من گذشته بود. یک دفعه رسیدم در جایی به این جمله که روی دیوار نصب شده بود. من مات و لم یعرف امام زمانه، مات میته جاهلیه. در ذیل آن هم اسم یکی از کتاب های معروف ما، ظاهرا صحیح مسلم و صحیح بخاری نوشته شده بود. گفتم نمی شود. رفتم سراغش که ببینم این چه هست؟ فقط یک لحظه بود. آیا از خانه که بیرون آمده بود، فکر می کرد این تأثیر را بپذیرد؟ نه. پس ما انسان ها افرادی تأثیرپذیریم. از چه کسانی تأثیر می گیریم؟ از اطرافیان مان. آیا به صورت برنامه ریزی شده تأثیر می گیریم؟ گاهی اوقات خیر. پس حالا که ما تأثیرپذیریم، دو مطلب بسیار بسیار مهم وجود دارد. من این مطالب را به صورت خیلی گذرا و کوتاه عرض می کنم. چون می خواهم به اصل مطلبم برسم. بنابراین هرجا برایتان سؤال ایجاد شد، خواهش می کنم ارسال بفرمایید. دوستان برای من هم ارسال می کنند. من شاید در همین جلسه یا بعدها پاسخ گفتم. و آن این است که:
- حالا که من تأثیرپذیرم، اولا باید تمام ورودی های تأثیرپذیری خود را به نوعی تحت نظر داشته باشم. اولین و برترین آن ها این است که خودم را در حصن حصین امام زمانم قرار دهم. این قدم اول. قدم دوم این است که خودم را در مسیری قرار دهم که در آن مسیر تمام نشانه های اطراف من ترجیحا در جهت عبودیت خداوند متعال چیده شده باشد. بنابراین به این دلیل است که به ما می گویند دوستان خوب انتخاب کنید. همسر خوب انتخاب کنید. در مسیر تبلیغ حرکت کنید. سعی کنید صبح و شب به یاد امام زمانتان باشید. برای این است که من باید تمام اطرافیانم را، تمام عوامل کنار خودم را، هر آنچه که در کنار خودم هست، تا حد امکان مناسب با عبودیت و هدف آفرینش و آنچه که وظیفه خودم هست بچینم. این مطلب اول بود.
- دوم که مطلب فوق العاده مهم تری است، این است که اگر من تأثیرپذیرم، تمام مردمان روی زمین هم تأثیرپذیرند و من هم در حیطه تأثیرگذاری افراد کنار دستی خودم هستم. آگاهانه یا ناآگاهانه. پس من بر روی اطرافیانم تأثیر می گذارم؛ چه بخواهم چه نخواهم. پس این جاست که من عرض می کنم که همه ما به نوعی داریم اطرافیانمان را تبلیغ می کنیم. منتها ممکن است من تبلیغ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را نکنم. مثلا تبلیغ پوشاک فلان برند را می کنم. چرا؟ به خاطر این که اینقدر زیبا من این لباس را ست کرده ام، اینقدر زیبا راجع به آن حرف می زنم، اینقدر جای مناسبی آن را پوشیده ام، اینقدر ترکیب پوشش و زمان و مکان و همه این موارد مناسب بود که هرکسی آن را دید، گفت: «عجب لباس جالبی است!» چه این را به شما بگوید، چه نگوید. ممکن است فقط لباس شما را ببیند و فردا آن را بخرد و شما هم با خبر نشوید. او از شما تأثیر گرفت. ممکن است شما از یک وسیله ورزشی، در هنگام ورزش استفاده می کنید. من آن را می بینم و به نظرم مناسب می آید. یا این که می بینم شما با کودک خود به گونه ای رفتار می کنید که بنظر من زیباست؛ شما به نحوه ای به فرزندت پاسخ می دهی که به نظر من زیباست. بنابراین من چه کاری را انجام می دهم؟ از رفتار شما یا انتخاب شما تأثیر می گیرم. پس اگر ما الان فهمیدیم و باور کردیم تأثیرپذیریم و اگر فهمیدیم و باور کردیم که اطرافیان ما هم به همین شکل هستند، پس ما قرار گذاشته ایم دو کار را انجام دهیم:
۱) هر آنچه را که در ما تأثیر می گذارد، تا حد امکان در مسیر عبودیت قرار دهیم.
۲) بگویم خدایا! ای امام زمان من! می خواهم هر آنچه که از من بر دیگران تأثیر می گذارد، در راستای تبلیغ نام امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد، در راستای ترویج فرهنگ عبودیت باشد.
داخل پرانتز، شاید عزیزی بپرسد که این ریا نیست؟ در پاسخ من چه چیزی عرض کردم؟ عرض کردم که عزیز دلم! نه؛ این ریا نیست. چون من می دانم که اگر من ریا کنم، در دیگران تأثیر مثبتی نمی گذارم. من می خواهم عبودیت ایجاد کنم؛ نمی خواهم فیلم بازی کنم. پس وقتی این کار را انجام می دهم، دارم تلاش می کنم که واقعا تأثیر مثبتی بر اطرافیان خودم بگذارم. اما باید بدانم که امروز همه مربیان دینی، همه مربیان تربیتی، همه افرادی که در امر پرورش کودک و فرزندان فعالند، می گویند بچه ها، دوستان، پدرها، مادرها فرزند شما شخصی نمی شود که شما دوست دارید. دارید به او می گویید، دارید به او تذکر می دهید. فرزند شما شخصی می شود که شما پدر و مادر هستید، چون او از شما تأثیر می گیرد، رفتار شما را می بیند، او در کنار شما زندگی می کند.
پس تا این جا ما به کجا رسیدیم؟ این که همه ما هم تأثیرپذیریم، هم تأثیرگذار. شاید در جلسه دیگری در ارتباط با این موضوع بیشتر با شما دوست عزیزم صحبت کنم اما این را به عنوان یک نکته کلیدی در بخش اول با همدیگر قرار گذاشتیم.
از نکته ای که عرض کردم، به یک جمله ارزشمند می خواهم برسم. استادی فرمود: همه جا و در هر زمان و با همه افراد می شود در راستای تبلیغ دینی گام برداشت.
– سؤال: همه جا؟
– پاسخ :بله.
– سؤال: همه وقت؟
– پاسخ: بله و با همه افراد.
همه افرادی را که عرض می کنم، همه نوع نگرشی می توانند در مورد ما داشته باشند.
خاطره ای عرض می کنم که برایم هم جذاب و هم درد آور است. یکی از بچه ها تعریف می کرد و می گفت: «در تاکسی نشسته بودم. آقایی شروع کرد به صحبت کردن از یک گرایش و تفکر». من هم که کاملا به حرف های او اشراف داشتم، در دل خود خوشحال بودم و با خود گفتم: «این بنده خدا روی دیوار چه کسی یادگاری می نویسد؟! بگذار خوب خسته شود، حرف هایش را بزند، در آخر اشتباهش را به او متذکر می شوم. هر آنچه که تو خواستی بسازی، خراب شد. من خودم هم در این کار وارد هستم.» ادامه داد: «گذشت و مسیرمان نسبتا طولانی بود و او در طی مسیر مدام حرف می زد. زمانیکه خواستم پیاده شوم، به او گفتم من هیچ کدام از حرف های شما را قبول ندارم، من خودم روی پایه های اعتقادی ام کار کردم و اهل تحقیق هستم. همه حرف های شما اشتباه است.»
جمله ای در جواب من گفت که تمام وجودم را فرا گرفت.
گفت:«مهم نیست شما دوست دارید یا ندارید و یا باور دارید یا ندارید. نکته این است که شما حدود نیم ساعت الی چهل دقیقه حرف من را گوش دادید. همین برای من کافی است!»
او همین را فهمیده که من حداقل نیم ساعت حرفش را گوش دادم و حرف هایش حتی اگر درست نیست، من حداقل گوش خود را در اختیار او گذاشته ام.
– سؤال: پس بدین ترتیب، به این راحتی نیست که من بگویم همه تأثیر می گیرند؟
– پاسخ: بله
– سؤال: بگویم من برای همه صحبت می کنم؟
– پاسخ: بله
وظیفه من با مخاطب شناسی و تکنیک ها و مهارت ها و نکات اخلاقی و رفتاری و… به گفتن می باشد. اما باید این را بدانم که من باید و باید این قاعده را برای خودم به عنوان یک الگو قرار دهم. من در همه جا با همه افراد و در همه زمان ها می توانم در راستای تبلیغ دینم گام بردارم. جایی باید نوشت، جایی باید صحبت کرد، جایی باید بسترسازی نمود، جایی باید هدیه داد و یا با انواع و اقسام وسائطی که در اختیار داریم باید تبلیغ کرد.
– سؤال: اما این نکته در کجای زندگی ما متبلور می شود؟
وقتی که من به یک واژه زیبا، مهم و کلیدی برخورد می کنم و آن را در وجودم پررنگ مینمایم. در واقع واژه (دغدغه) را روشن تر می نمایم. نمی دانم چند نفر از شما در ایام اربعین به کربلا مشرف شده است. اما امیدواریم که خداوند متعال به حق این شب عید توفیق زیارت در ایام اربعین را به آرزومندانش اعطا فرماید و مشرف شوند. نکته ای را که عرض کردم شما در آن ایام پررنگ، با ذره ذره وجودتان لمس می کنید. یک سیل جمعیت و نفراتی که به سمتی حرکت می کنند. تمام کسانی که آنجا می بییند، همه و همه فقط می خواهند یک کار را انجام دهند. فقط یک پرچم بلند کردند، فقط یک چیز در تمام وجودشان فریاد می زند و آن این است که یا اباعبدالله؛ من هرکه هستم، هر کاری کردم، با هر پیشینه ای که هستم، دلم می خواهد به من اجازه بدهید اسم من در دستگاه کاری شما ثبت شود. پول دارم، بی پولم، مردم، زنم، باسوادم، بی سوادم، توان جسمی دارم، توان جسمی ندارم، پیرم، جوانم، کودکم، هرچه هستم، با هر داشته ای که الان آمده ام، با هر آنچه که توانستم جمع کنم از ابزارآلات روز، به خدمت آمدم. با هر سطحی از نیت که توانستم جمع کنم و خالصش کنم، به خدمت شما رسیدم. می خواهم که فقط یک گوشه ای، یک جایی را به من اختصاص بدهید. بگویید اسم این هم در دستگاه ما ثبت بشود ارباب. این برای من کافی است.
دوستانی که رفتند، تصدیق میکنند. نمونه هایی برای شما می گویم. شما ببینید چگونه این امر امکان دارد؟ و البته شما نمونه های متعدد شنیده اید. یک خانه خیلی کوچک امکان پذیرایی ندارد و فقط در خانه را باز گذاشته تا هرکسی بیاید بنشیند، از او با چایی پذیرایی کند، پاهایش را ماساژ دهد، به او احترام بگذارد، آبی خنک به او بدهد و برود. ولی او می آید و خواهش می کند که بیایید درخانه من چرخی بزنید و بروید. یک نفر فقط یک پارچ معمولی آب خوردن با دو لیوان پلاستیکی کنارش به مردم تقدیم می کند. شخصی دیگر چند عدد جوراب از خانه اش برداشته، تمیز کرده و شسته و مرتب کرده، گذاشته در ظرفی می آورد تا اگر کسی جورابش در راه پاره شده، از آن استفاده کند. یکی دیگر یک جعبه دستمال کاغذی به بچه اش میدهد. میگوید بابا برو وسط راه این آدم ها بایست، شاید دارند رد میشوند، لازم داشته باشند از تو یک دستمال بگیرند. یکی دیگر می گوید در مسیر هستید، عرق کردید، ممکن است بدنتان بوی بد گرفته باشد. من در توانم بوده یک اسپری خوشبوکننده بدن بخرم. پس از این اسپری استفاده کنید. فقط نمی دانم به ده نفر می رسد، به صد نفر می رسد، نمی دانم به یک نفر میرسد، نمیدانم؛ من فقط همین اسپری را داشتم. یک نفر دارد شب، شام و نهار بدهد به هزار نفر. یک نفر پزشک است، فقط می تواند برود در چادر پزشکان بنشیند و طبابت کند. طبابت و علمش را خرج اباعبدالله علیه السلام کند. یک نفر پولش را صرف می کند. یک نفر کمک می کند. چکار می کند؟ می گوید آقا این ویلچر و کالسکه ها وقتی مسیر طولانی می آیند، چرخ هایشان همگی دچار مشکل می شوند. من دو ابزار دارم و یک توان فنی. می آیم و توان فنی ام را خرج می کنم.
بچه ها از صبح تا شب و تا فردا صبحش هر قدم به قدمی که برمی دارید، یک نفر این پرچم گدایی خودش را گویا به آسمان بلند کرده، می گوید یا اباعبدالله؛ من همین قدر فهمیدم، امام زمانم، من این کار از دستم برمی آید، مولا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف این کار به ذهنم رسید. بنابراین شما سال به سال که در ایام اربعین به کربلا می روید، یک سری خلاقیت های جدید می بینید. یک نفر تعریف می کرد: در ابتدای مسیر، ظاهراً از سمت نجف به سمت کربلا دیدم یک آدم پولدار و خیر، دو عدد کامیون کالسکه آورده است و گذاشته سر خط. چرا؟ چون پارسال آمده بوده و فکر کرده من چه کاری انجام دهم تا خدمت کنم؟ من پولش را دارم، چه کار کنم؟ اما مثلا فرض کنید شاید موکبی ندارند در بین راه نجف به کربلا (ظاهراً هم از راه کویت بوده). چه کار کنم؟ این خانم ها، این پدر و مادرها چگونه این بچه ها را داخل سبد می گذارند روی سرشان؟ دارند با این سختی آنها را می برند؟ من کالسکه خوب تهیه می کنم تا بچه هاشان را بگذارند داخل آن. پس یک دفعه ۱۰ عدد یا ۱۰۰ عدد یا بیشتر کالسکه می دهد.
کسی آمده و به این ها تکنیک یاد داده است؟ بعضی از این افراد اصلا افراد کاملا روستایی و حاشیه نشین هستند.کسی برای این ها کلاس گذاشته است؟ کسی به این ها تکنیک گفته است؟ کسی برای این ها نشسته جزء به جزء رفتاری گفته است؟ خیر. دغدغه این ها این است. کسی به ما مردها گفت بروید سرکار و دقیقا این کار را انجام دهید؟ نه. خیلی از ماها نه. می دانستیم مرد باید برود سرکار، پول در بیاورد. باید مسئولیت خانواده بگیرد. بعضی وقت ها من داخل یک کار دارم، حرکت می کنم، می روم جلو، دچار اشکال می شوم، شکست می خورم. یا نه شرایط کاریم تغییر میکند و برمی گردم می نشینم و فکر می کنم چرا این کار را می کنم؟ چون من مسئولیت را اول گرفته ام. کار برایم دغدغه شده. حالا اگر این کار نشد، کاری دیگر. مادر خانه باید یک سری امور را در منزل مدیریت کند. همیشه اوضاع بر وفق مراد نیست. همیشه همه چیز قابل دسترس نیست. همیشه همه ابزارها برای انجام کار در کنارش نیست. اما چون مسئولیت قبول کرده است، چون دغدغه آن را دارد، راهش را پیدا می کند.
ما باید دغدغه خدمت به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را داشته باشیم. باید اول بدانم محتاج این هستم که برای امام زمانم کار کنم. بنابراین باید راهی پیدا کنم در سیستم امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باشم. حالا اگر از این راه نشد، از راهی دیگر. یک سری کمبودها دارم. حالا به سراغش می روم ببینم میتوانم بلأخره از طریق این کمبودها به یک روش گام اول را بردارم؟ بعد آدم نگاه می کند، می بیند خودش هم از این کارها کرده است. بالأخره خودش هم توانسته یک جاهایی در و تخته را این طرف آن طرف بکند و کارش را انجام دهد. آن هایی که در کربلا بودند، این را پدر و مادرشان بهشان رساندند که بابا جان، پسرم، دخترم، عزیزم اگر تو دستت در دست امام حسین علیه السلام نبود، اگر اسمت برای امام حسین علیه السلام ثبت نشده بود، کل زندگی ات را باخته بودی ها! این را یاد میگیرد. بعد که تمام هستیش بند به این میشود که در دستگاه ارباب باید اسمش ثبت شود، می بینید که یک دفعه کارهایی انجام می دهد.
دوست ما می گفت بچه هایشان روزها می خوابند و شب که همه خواب هستند، خسته هستند، همان ساعتهای خاصی که معمولا بعد از نماز مغرب و خوردن شام هست و زوار استراحت می کنند، مأمور هستند بالای سر زواری که خواب هستند، بایستند و از آنها مراقبت کنند. مثلاً پتو از روی یک نفر کنار می رفت، می رفتند بالای سرش تا پتو را روی او بیندازند تا در هوای سرد سرما نخورند. این را چگونه دستورالعمل کنم؟ این را چگونه تکنیک کنم؟ من این را چگونه به یک نفر برسانم؟ جز اینکه بگویم پدر، مادر، خانواده می خواهی به امام زمانت خدمت کنی، حالا چه کار کن؟ برو و پیدا کن. برو و راهش را ببین. همه آن که تکنیک نیست. همه آن که مهارت نیست. یک مقدار باید وجودم داغ شود برای این موضوع. یک مقدار باید آتش بگیرم از درونم. یک مقدار باید علاقه مند بشوم. یک مقدار باید خوشحال باشم از این کار. یک مقدار باید دلم تنگ شود برای این کار، بعد راهش را پیدا می کنم. بعد یک دفعه می بینی که چه مسیرهایی جلوی پای من باز می شود. راه هایی باز شد و می توانم دست این را بگیرم. می توانم این کار را انجام بدهم. حالا در ادامه راجع به این ها با هم صحبت می کنیم. حالا من این دغدغه را دارم، نشستم و فایل قبلی تبلیغ را که دوست عزیزمان به زیبایی راجع به تبلیغ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف صحبت کرده بود را گوش می دهم، کتاب می خوانم، متوجه می شوم که خدمت به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف چقدر برکات دارد. یک استاد به من این تذکر را می دهد، شب احیایی با امام زمانم عهد می بندم، شب عید مبعثی یک شعر راجع به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می شنوم، دلم تنگ می شود، دلم می خواهد خدمت کنم. شب عید مبعثی می نشینم فکر می کنم، می گویم: خدایا! من این همه نعمت و این همه برکاتی که الان دارم، این که من الان شیعه ام، کار خاصی کردم؟ نه! محبت ارباب بوده که قربان ارباب مهربانم بشوم! می توانم کاری برای امام زمانم کنم؟
تا اینها را فکر می کنم و به آنها می پردازم، یک دفعه شیطان ملعون آنجا جلوی من مجسم می شود، یک سِری حرف ها می زند، یک سری دغدغه ها می اندازد وسط. می گوید: «آفرین! خیلی خوب است اما تو که نمی توانی!»؛ «بارک الله! این کار را می توانی بکنی اما تو که بلد نیستی که!»؛ «آخ! تو که سواد نداری!»؛ «بابا! تو که هنوز اعتقاداتت کامل نشده، یکی باید دست خودت را بگیرد پسرم! تو بروی دست دیگری را بگیری؟!»؛ «آخر چرا من؟! این همه افراد، الحمدلله دور و بر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف شلوغ است. بالأخره حاج آقا فلانی، حاج خانم فلانی کار می کنند. من الان اولویتم درس است، هم زمان با هم که نمی توانم!»
آقا! همه این ها را دور بریز. خدمت به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نه زمان محدود دارد، نه فضای محدود دارد و نه هیچ محدودیتی. گفتیم: همه جا و در هر زمان و با هر فردی، می توانم در راستای تبلیغ دینم گام بردارم.
پس همه این حرف ها، حرفی نیست که پایه داشته باشد. جواب های آن چیست؟ خواهش می کنم هر کدامتان یک استدلال قوی برای من بیاورید که چرا نمی توانید تبلیغ کنید و همه هم بفرستید و پاسخ بدهیم دیگر. درست است؟ پس برای من بفرستید عزیزان دل! هر کس صدای مرا می شنود، یک استدلال قوی بیاورد که چرا نمی تواند تبلیغ کند.
من معتقد هستم هر کسی که الان نه من! من چه کسی هستم بابا! ـ اساتید، من همین را گفتم، من هم روز اول مقاومت کردم. من هم دست و پا زدم که قبول نکنم اما بعد قانع شدم. بعد دیدم نه! این گونه نیست. هر کسی از شما عزیزان که فکر می کند که الان نمی تواند تبلیغ کند، برای من بفرستد، چرایی آن را بفرستد، حتما یک جلسه حرف های شما را جمع می کنیم، با هم صحبت می کنیم. اگر فرصتی بود و توفیقی شد.
معتقدیم یکایک شما بزرگوارانی که چه الان، چه آینده صدای مرا می شنوید، همه ما می توانیم خدمت کنیم به امام زمان مان، در هر حدّی؛ کم یا زیاد. هیچ یک از ما نیست که امروز بایستد، اصلا ما در دین توقف نداریم، همه اش حرکت است. اگر رو به بالا حرکت نکنی، داری برمی گردی. اگر صعود نمی کنی، داری پس می روی. چرا؟ چون حضرت امیر علیه السلام فرمودند که «خسارت کرده هر کس که دو روز او عین هم است» دو روز تو عین هم است؟ پس ضرر کردی، ضرر کردی برگشتی. حالا که این طور است، پس بچه ها هر وقت که این حرف ها آمد سراغتان، می خواهید پسشان بزنید، گام بردارید. کلید این است که فقط آغاز کنید. فقط شروع کنید. اگر شروع نکردید که فکر می کنیم شروع نکردیم. ما درباره تأثیرپذیری و تأثیرگذاری صحبت کردیم. مثلا من در دانشگاه نماز خواندم، با چند نفر از دوستانمان صحبت می کردیم. یک بحث علمی داشتیم. گفتم راستی بچه ها الان وقت نماز است. بحث را این جا نگه دارید، من بروم نمازم را بخوانم، بعد بیایم. درست است؟ پس حرف زدم. یا مثلا منی که معمولا آدم خوش پوشی بودم، اما امروز یک دفعه همه تیپ دیگری از من می بینند. می پرسند: «خبری هست آقا؟ داماد شدید؟» می گویم نه هنوز ولی امروز روز عید غدیر است. می گویند: «جداً؟ مبارک باشد. حواسم نبود.» یا مثلا امروز رفتم در یک مغازه، سوپر مارکتی چیزی بخرم. به او گفتم که (مثلاً): «آقا یه روغن بده، یه برنج بده… چه قدر شد؟» – «اینقدر شد» – «یا علی مدد» همین یا علی تأثیر می کند. پیاده شدم از تاکسی، یا علی گفتم. تأثیر می کند. پس من به اندازه یک یا علی گفتن می توانم؟ بله. رفتم در یک مغازه گفتم: «آقا سلام. احوال شما؟ عیدتان مبارک. آقا ما یک عدد کت شلوار برای جشنمان می خواهیم.» تأثیر می کند.
پس اولین گام این است که همه این حرف ها را بگذارم کنار، قدم بردارم. آغاز کنم. راه بروم. حرکت کنم. بدوم. پس بچهها اولین چیزی که ما را از بین می برد، ترس است. اولین مورد توقف است. اولین مورد مانع است. فقط و فقط و فقط حرکت. رو به جلو با توکل بر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف. با تمام نکاتی که دوست عزیزمان و برادر خوبم مطرح فرمودند. استغفار می کنم. حرکت می کنم. توسل می کنم. توکل می کنم. یا علی. می رویم جلو. پس قدم اول این است که برویم جلو.
یکی دو تا از دوستان سؤالاتی فرستادند، چند ثانیه ای آن ها را می خوانم و ادامه می دهیم.
حالا می خواهم حرکت کنم. چه کنم؟ آن دغدغه که اول به شما گفتم، مسئولیت نگهداری اش با من است. با خودم. پس باید تیمارداری اش کنم. باید از آن نگهداری کنم. باید برایم مهم باشد، روی آن کار کنم. همیشه تر و تازه و مرتب. چگونه؟ بگویم آقا، آقاجان، امام زمانم، مهربانم، پدرم، سرورم… آقا چطور جون آمد، گفت:«ارباب! من پیرم. ارباب کاری از من بر نمی آید؟ ارباب بدنم بوی بدی دارد. ارباب من سیاهم. ولی یک عمر در شادی و راحتی در کنارتان بودم و نان و نمک شما را خوردم. چگونه می توانم وقت سختی تنهایتان بگذارم. بگذار با وجود روسیاهی بروم.» اباعبدالله علیه السلام چه کار کرد؟ گفتند: جون تو هم برو. تو در کنار ما بودی، ما دوست داشتیم فقط در شادی های ما باشی. اما جون اگر تو دوست داری، تو هم برو.
بزرگواران نگاه کنید، تک تک ستاره های پر فروغ آسمان عاشورا را چه کردند این یاران! همه شان همین دغدغه را داشتند. آمدند در این مسیر. گام برداشتند. حضرت اباعبدالله علیه السلام رفتند سراغ یک نفر، گفتند: فلانی کمک نمی کنی؟ گفت: من خودم نمی توانم اما شمشیری دارم فلان است و اسبی دارم فلان است و… حضرت گفتند ما نیازی به این چیزها نداریم. ما خود تو را می خواهیم.
پس بچه ها اصلا هرچه که داریم، برداریم. یا علی! می رویم در راه؛ می رویم در مسیر.
حالا می خواهم قدم بردارم، پس باید این «دغدغه» را نگه دارم، با تمام وجودم از آن نگهداری کنم.
دوست عزیزی پرسیدند که «خب! این چیزهایی که ما گفتیم بر ما تأثیر می گذارد و تحت تسلط ما نیست؛ حالا آنها را چگونه در مسیر رضایت خدا قرار دهم؟»
عین همین چیزی که می گویم، این «دغدغه» را نگه دارم ـ فقط یک راه آن را عرض می کنم. و آن این است: بچه ها! دیدید ما می رویم همه کار می کنیم، بعد که می رویم سر نماز، می آییم می گوییم «الله اکبر! اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم» حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله چه فرمودند؟ گفتند «یک نفر که پنج بار در شبانه روز برود و در نهری خودش را بشویَد، چقدر از آلودگی بر او می ماند؟ هیچ!» نماز یعنی این. من وقتی عبادت می کنم، وقتی خودم را در حصن حصین امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می برم، وقتی که دارم خودم را در مسیر قرار می دهم، دارم پاک می شوم، من می آیم در شبی، در نماز شبی، در نماز نافله صبحی، در دعایی، در سجده شکر بعد از نمازی، به سجده می روم. می گویم «استغفرالله ربّی و اتوب الیه»؛ یک جا بعد از نماز رو به قبله می ایستم، با امام زمانم صحبت می کنم. عرض می کنم یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَهٍ مُزْجاهٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا؛ عرض می کنم آقا! (همان طور که برادران حضرت یوسف علیه السلام عرض کردند) آقا خراب کردم؟ بابا! از صبح تا حالا نمی دانم چه بر من گذشته است. نکند لحظه ای غفلت! نکند با کسی سخنی گفتم! نکند چیزی دیدم که مورد رضای شما نبوده است. آن بر وجود من اثر کرده است. بابا! دستی به قلب من بکش. مولا! شما صاحب همه عالم هستید، آقا! دستی به وجود من بکش.
کار ما این است و خود معصوم علیه السلام می فرماید: تبلیغ کنید! کار کنید! دفاع کنید از امام زمان تان! دست یتیم های آل محمد صلی الله علیه و آله را بگیرید. وقتی دست یتیم اهل البیت علیهم السلام را گرفتی، خدا دشمنان تو را مغلوب تو می کند. آنهایی که می خواستند تو را از پا دربیاورند، مغلوب تو می شوند به واسطه این کاری که می کنی.
پس می خواهیم حفظ شویم؟ می خواهیم بمانیم؟ تبلیغ کنیم، خدمت کنیم.
به عنوان عرض آخر و پایان کار:
قرار بر این شد که حرکت کنیم. حالا که قرار بر این است که حرکت کنیم، فقط و فقط دوستانی که هنوز حرکت نکردند، نه! آن کسی که راه می رفته، می خواهد بدود. آن کسی که می دویده، می خواهد سرعتش را بالا ببرد. هر کسی که هر کاری کرده و در هر نقطه ای از این بوستان خدمتگزاری و تبلیغ امام زمان خودش را کرده، می خواهد یک قدم بالاتر برود. در این یک قدم بالاتر رفتن، می خواهیم که بیاییم با همدیگر گپ بزنیم، حرف بزنیم، تجربیات مان را بفرستیم. سؤالات خود را در گروه بفرستیم. بفرستید، من و دوستان مان همگی سفیران شما و در خدمت شما عزیزان هستیم و امیدوارم که بتوانیم خدمتی کنیم. یک قدم برداریم. همه مان با هم.
حالا یک کار انتخاب کنید. چه کاری؟ از این که می توانم برای همسایگانم کار کنم. از این که برای همکارانم، برای دوست کنار دستی ام، برای همکلاسی ام، برای دوستی که با هم ورزش می کنیم، برای تمام کسبه محل مان، برای کسبه محل کارمان، برای همه اطرافیان مان، بچه هایی که دارند سر کوچه ها فوتبال بازی می کنند، برای هر کسی هر کاری از دست مان برمی آید، یک کار را طراحی کنیم. یک قدم را طراحی کنید و شروع کنیم. ده کار کردیم، سعی کنیم یک کار بیشتر انجام دهیم. شروع کنیم.
پس سعی کنیم ابزار کنارمان باشد. از هزار تومانی، پانصد تومانی، دویست تومانی، دوهزار تومانی پول نو بگیریم، تا تمام آن نکات و هدایایی که گفتند، تا خطبه غدیری، تا کتابی، تا خطبه فدکی، بحث را از هر جا که بلد هستید و مسلط هستید، شروع می کنید. ابزار کنارمان باشد.
در کنار ابزار، «تواضع» یکی از کلیدهاست (که ان شاء الله در جلسات بعدی راجع به کلیدهای دیگر با همدیگر صحبت می کنیم) تواضع یعنی فروتنی. فروتنی برای ما تعبیر درستی نیست؛ «فروتنی، یعنی من بالا هستم، خودم را می آورم پایین» این برای ائمه علیهم السلام است. برای معصومین علیهم السلام است. این بزرگواران بالا هستند، خودشان را می آورند پایین. با ما هم کلام می شوند. با ما وقت می گذرانند؛ ما که بالا نیستیم، ما خودمان پایین هستیم، این پایین ها خراب کردیم، خلاصه باید عدم تکبر داشته باشیم. درست این است که بگوییم «آقا! ما بزرگ نیستیم، ما بزرگی نداریم، ما عدم تکبر داریم» و «عدم تکبر» روحیه آن در همه جا برای همه قابل فهم است.
ما با این قدم برمی داریم که همه آن کسانی که من می خواهم برای آنها صحبت کنم، شاید ظاهرشان نشان ندهد، شاید احساس کنند من خیلی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را بیشتر می شناسم. همه اینها خطاست. همه اش خلاف است. همه را بریزیم دور! بدانیم که همه از ما بهتر هستند. همه از ما جلوتر هستند. ما این همه نعمت داشتیم و خراب کردیم. چه می دانیم آنها چه وضعیتی داشتند؟
حضرت امام سجاد علیه السلام می فرمایند که: به هر کسی رسیدی، یا از تو بزرگتر است، یا هم سن، یا کوچکتر است. اگر از تو بزرگتر بود، بیشتر عبادت خدا کرده، اگر کوچکتر بود؛ کمتر خطا و گناه کرده و معصیت خداوند متعال را کرده، و اگر هم سن بود، بر خطای خودت یقین داری و بر خطای او تردید و شک. و چه کسی هست که یقین را بر شک ارجح نداند؟ پس همه بهتر هستند.
با این روحیه می خواهم صحبت کنم.
تا نیمه شعبان زمانی نمانده، خیلی منتظر هستم که کارهای خود را بفرستید، ان شاءالله تجربیات شما و خاطراتی را که می فرستید، بین همدیگر هم اگر بشود، حتما در کانال می گذاریم. پاسخگوی شما هستیم. شمایی که صدای من را می شنوید، خودِ شما و خودِ شمایی که الان دارید می شنوید، میدانید که می توانید؟ حتما می توانید کار کنید، خدمت کنید، در خدمت تان هستیم.
یا علی مدد! عیدتان مبارک! ارادتمند! دعاگوی شما هستم، شما هم مرا دعا بفرمایید.
دوستان من دو تا سؤال مطرح کردند، خیلی سؤالات قشنگ و لذتبخش بود، ممنون هستم.
سؤال اول را می خوانم، فرمودند: درباره این که ما تأثیرپذیر هستیم، سؤال دادند که اگر به حرف مخالفان گوش کردیم تا بفهمیم حرف های آنها چیست و بتوانیم دعا کنیم. اگر من در مسئولیت دفاع هستم و اگر من می خواهم به قصد دفاع بروم، البته خودم را به امام زمانم می سپارم و گوش می کنم. بچه ها! می دانید که هر زمان شما با فیلتر به بحثی گوش می دهید، کمترین تأثیر را می گیرید. یعنی اگر شما امروز تکنیک های فروشندگی را بلد باشید، یک مغازه که می رویم، درِ مغازه دارد برای شما از این تکنیک ها خرج می کند. شما اصلا تأثیرپذیری ندارید.
پس ما وقتی به صحبت مخالفان، به عنوان صحبت مخالف گوش می کنیم، می دانیم که خدایا! این حرف ها تاریکی است؛ اما برای من چرا مفید است؟ چون من به قصد خدمت می روم. و واقعا اگر کسی قصد خدمت ندارد، چه کاری است عمرش را در این وقت خرج کند؟ برای چه بنشیند حرف مخالفی را گوش بدهد که هیچ فایده ای ندارد و هیچ قدمی نمی خواهد بردارد؟
پس ما و کسانی که در این مسیر و در این راه قدم برمی دارند، البته امام زمان شان در کنارشان هست و این کار را برای آنها به بهترین نحو تبدیل به احسن می نماید.
سؤال دوم – اما مادر بزرگواری که این گونه پرسیدند که: به عنوان یک زن در منزل، چگونه می توانم برای بچه ها و همسرم مبلّغ باشم؟
مادر بزرگوار! شما چه کار نمی توانید بکنید که مبلّغ باشید؟ شما به من یک جا و یک زمان و یک فضایی را بگو که نمی توانید. شما از تابلوهایی که در خانه به دیوار می زنید، تا غذایی جلوی منِ فرزند می گذارید، می گویید «مادر! نوش جانت! بخور قربانت بروم! خدا صاحب زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را برای ما نگه دارد. روزی به ما می دهد» تا این که وقتی می خواهیم بخوابیم، به این که «می گویند مسواکت را زدی؟ درس هایت را انجام دادی؟ فردا صبح چه وقت می خواهی بیدار بشوی؟ فردا برنامه ات چیست؟» مادر می پرسد. مادر می تواند بگوید «درس هایت را خواندی؟ کارهایت را کردی؟ برو بخواب عزیزم! در پناه صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باشی» تا جایی که فرزند من می بیند وقتی من صبح از خواب بیدار می شوم یا شب می خوابم، به امام زمانم عرض سلام می کنم. تا جایی که من می گویم که با همسرم قرار می گذاریم، می گوییم آقا! ما می خواهیم در ساختمان کاری انجام بدهیم، می خواهیم جشن بگیریم، جشنی که فقط در آسانسور یک پوستر بزنیم برای نیمه شعبان، یک جعبه شیرینی بگذاریم، یک سِری کاکائوی متناسب با همسایه هامان بگذاریم و همه میل کنند. به پسرم می گویم: «پسرم تو مؤظف هستی» «دخترم مؤظف هستی بروی سراغ آسانسور» او را درگیر می کنم، خودم هم درگیر می شوم، یک ساختمان را برای نمیه شعبان شاد می کنیم و متذکر می شویم و با آنها حرف می زنیم. یک جزوه هم می گذاریم، درِ خانه آنها تحویل می دهیم. می گوییم بچه هم توضیح بدهد.
چه کار نمی توانم بکنم؟
سؤال سوم – سؤال پرسیدند که من خواستم در فضای بیرون از منزل، یک سِری کار تبلیغی کنم، خیلی ها کارشکنی کردند. به خاطر همین تصمیم گرفتم که در خانه خودم و فقط برای خانواده ام کار کنم و به فکر راه حل برای کارهای فرهنگی خارج منزل نباشم. به نظر شما این تفکر درست است؟
من پاسخ خود را عرض می کنم که این به نظر من درست است یا نه؟ ولی یک سؤال از شما می پرسم: الان که شما بیرون را رها کردی، دیگر از آنها تأثیرپذیری نداری؟ الان که گفتی من یک زمانی میخواستم بیرون کار کنم، نشد، الان بچه من و شما بیرون می رود. می گویند «آها! این بچه خانم یا آقای فلانی است. به خاطر این که این از دست ما ناراحت است، بچه ها! روی او تأثیر نگذاریم؟» نه! بیرون و فضای بیرون کار خود را می کند. اگر تبلیغ نکنیم، بیرون ما را منهدم می کند. اگر کار نکنیم، بیرون جای زندگی کردن نیست و ما چون اجتماعی هستیم، نمی توانیم بیاییم داخل خانه، برویم زیر سقف خودمان، بگوییم حالا من در زیر سقف خودمان فقط زندگی می کنم» نه! ما از صبح می رویم بیرون.
بنابراین اعتقادم این است که نه! اینگونه نیست. بیرون هر کاری که کنند، ضمن این که حتما تأثیر کرده، حتی اگر بقیه کارشکنی کردند، ولی حتما و حتما وظیفه من این است که کار را انجام دهم.
دیدگاهتان را بنویسید