دوره کارگاهی ۲۴ – بررسی و پاسخگویی شبهات فاطمیه – جلسه پنجم

صوت کامل جلسه پنجم
بسمه تعالی
۲ – ج) تاریخ و وقایع پس از شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
۲-۱۳ اگر شهادت فاطمه سلام الله علیها را طبق ادعای شیعه بپذیریم، اینطور نتیجه گیری می شود که (امامان) علی و حسن و حسین علیهم السلام در این قتل مشارکت داشته اند. زیرا به ادعای شیعه، حضرات علی، حسن و حسین علیهم السلام علم غیب داشتند. بدین معنا که از نقشه عمر بن خطاب پیش از قتل فاطمه سلام الله علیها مطلع بوده اند. چرا با وجود علم غیب از وقوع این حادثه جلوگیری نکردند؟
پاسخ نقضی:
در این شکی نیست که طبق روایات اهل سنت، پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله نیز آگاه و مطلع از غیب بوده اند. مسلم در صحیح خود بابی را می گشاید تحت عنوان: «باب در اخبار غیبی پیامبر صلی الله علیه و آله به آنچه که تا روز قیامت اتفاق خواهد افتاد» (صحیح مسلم ج ۴، ص ۲۲۱۶، باب ۶)
از حذیفه نقل می کند که گفت: «پیامبر صلی الله علیه و آله به ما از آنچه واقع شده و تا روز قیامت واقع خواهد شد، خبر داد.» (همان مدرک، ص ۲۲۱۷)
حال سؤال می کنیم:
پیامبر صلی الله علیه و آله که آگاه بود در جنگ احد حمزه عمویش کشته می شود. چرا او را به جنگ فرستاد آیا در قتل او شریک بود؟ چرا جعفر را به جنگ موته فرستاد با این که می دانست شهید می شود؟ چرا از علم غیبش استفاده نکرد تا مسلمین کمترین تلفات را در برابر مشرکین بدهند؟
پاسخ حلی:
به تصریح روایات اهل سنت و شیعه، پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله اهل بیتش را از شهادت و مصائب دخترش فاطمه سلام الله علیها خبر داده بود. جوینی از بزرگان اهل سنت از پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله نقل می کند که فرمود: «هرگاه فاطمه را می بینم، به یاد مصیبت هایی که پس از من بر او وارد می شود، می افتم و گویی که من خود شاهد آن اتفاقات هستم و می بینم که ذلت به خانه او وارد شده و حرمتش را هتک نموده و حق او را غصب و ارث او را منع و پهلویش را شکسته و جنین او را سقط نموده اند». (فرائد السمطین، ج ۲، ص ۳۴، و ۳۵)
شیخ صدوق نیز روایت می کند که پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله فرمود: «فاطمه سلام الله علیها سیده زنان عالمین و پاره تن من و نور چشم من می باشد. پس از من حرمتش شکسته می شود و حقش غصب می شود و فرزندش سقط می شود و او ندا می دهد یا محمد صلی الله علیه و آله اما اجابت نمی شود…» (امالی صدوق، ص ۱۱۴)
حال اهل بیت علیهم السلام چرا بر اساس این آگاهی غیبیِ پیامبر صلی الله علیه و آله اقدامات لازم را انجام ندادند تا شهادت فاطمه مرضیه سلام الله علیها محقق نشود؟ پاسخ روشن است. اهل بیت علیهم السلام مطیع محض خداوند هستند. امام کاظم علیه السلام فرمود: «خداوند قلوب امامان را محل اراده و خواست خودش قرار داده است. هر زمان خداوند چیزی را بخواهد، آنان هم می خواهند و بدون اذن خداوند کاری نمی کنند» (بحار الانوار ج ۵، ص ۱۱۴)
اگر آنان مشکلات و گرفتاری های خود را از طریق علم غیب حل کنند، دیگر نمی توانند اسوه و الگوی جهانیان باشند. اگر پیامبر صلی الله علیه و آله تمام امورش را از طریق علم غیب و آگاهی های غیبی پیش می برد، آیا می توانست به مردم درس صبر و بردباری و ایثار و از خودگذشتگی در راه حق را بیاموزد؟ آیا اگر امام حسین علیه السلام مشکل کربلا را با آگاهی غیبی حل می کرد، می توانست به مردم درس آزادگی و جهاد و بردباری را بدهد؟
چون امامان الگوی مردم هستند، خداوند به آنان اجازه استفاده از علم غیب را جز در مواردی که اثبات امامتشان منوط به آن است، نداده است. اگرچه آنان آگاهی غیبی را دارند اما مؤظف به استفاده از آن نیستند. اهل بیت علیهم السلام مطیع محض خداوند بودند. وقتی خداوند به آنان اجازه استفاده از علم غیب نداده است، آنان نیز از علم غیبشان استفاده نمی کردند.
۲-۱۴ راست است که می گویند علی علیه السلام پس از گذشت سه روز از شهادت فاطمه سلام الله علیها ازدواج کرد؟ یا چنین چیزی قابل قبول است؟ مگر علی علیه السلام عزادار نبوده است؟
وصیت مولا علی علیه السلام: از جمله وصیت هایی که حضرت زهرا سلام الله علیها به امیرالمؤمنین علی علیه السلام کردند این بود که فرمود: «من به تو وصیت می کنم که پس از من با دختر خواهرم، زینب ازدواج کنی. زیرا او (برای رسیدگی به فرزندانم) شباهت به من دارد» (کتاب سلیم بن قیس ج ۲، ص ۸۷۰ – روضه الواعظین، ج ۱، ص ۱۵۱ – بحار الانوار، ج ۴۳، ص ۱۹۲)
امیرالمؤمنین علی علیه السلام نیز بنابر وصیت حضرت زهرا سلام الله علیها با امامه، دختر زینب ازدواج کرد تا پس از حضرت زهرا سلام الله علیها به فرزندان ایشان رسیدگی های لازم را صورت دهد. امامه دختر ابوالعاص بن ربیع است. او دختر زینب بوده است. زینب دختر یا دختر خوانده پیامبر صلی الله علیه و آله بوده و پیامبر صلی الله علیه و آله او را بسیار دوست می داشت. برای علی علیه السلام فرزندی بنام محمد را به دنیا آورد که در کربلا شهید شد. پس از شهادت علی علیه السلام معاویه از او خواستگاری کرد و او جواب رد داد و با مغیره بن نوفل از اصحاب علی علیه السلام ازدواج کرد و سرانجام در سال ۵۰ هجری از دنیا رفت. (ریاحین الشریعه، ج ۳، ص۳۵۰)
حال ازدواج امیرالمؤمنین علی علیه السلام با امامه چند روز پس از شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها بوده است؟
شیخ عباس قمی می نویسد: «به روایتی تزویج امامه پس از گذشت سه شب از وفات فاطمه سلام الله علیها واقع شد». (منتهی الامال، ج ۱، ص ۴۵۳)
بررسی سند: این نقل بدون ذکر سند بوده است و قابل استناد نمی باشد. مرحوم ابن شهر آشوب از کتاب قوت القلوب نقل می کند: «علی پس از گذشت نه شب از وفات فاطمه سلام الله علیها با امامه ازدواج کرد». (مناقب ال ابی طالب، ج ۳، ص۳۵۰)
علامه مجلسی نیز این قول را از کتاب مناقب نقل می کند. (بحار الانوار، ج ۴۲، ص ۹۲)
این سخن نیز فاقد سند و منبع بوده و قابل استناد نمی باشد. گذشته از آنکه مرحوم ابن شهر آشوب این مطلب را از یک عالم سنی نقل می کند و آن عالم سنی نیز برای سخن خودش سندی ارائه نمی دهد. بنابراین این قول نیز قابل استناد نمی باشد. آنچه مسلم است آن است که امیرالمؤمنین علی علیه السلام پس از شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها با امامه ازدواج کرده است اما این سخن که پس از گذشته فاصله اندکی مانند سه روز یا کمتر از ده روز این ازدواج صورت گرفته است، مستند قابل قبول و صحیحی ندارد.
۲-۱۵ چرا قبر مطهر حضرت زهرا سلام الله علیها مخفی است؟
علت اصلی مخفی بودن قبر حضرت زهرا سلام الله علیها مربوط می شود به وقایع و جسارت هایی که از طرف خلفای وقت و اطرافیان خلفا، به آن بزرگوار وارد شده بود. در این زمینه نقل شده است که حضرت زهرا سلام الله علیها زمانی که وقت رحلتشان نزدیک شد و در بستر به حالت احتضار به سر می بردند، حضرت علی علیه السلام بر بالای بسترشان آمدند و بعد از صحبت هایی که با همدیگر کردند، حضرت فاطمه سلام الله علیها اجازه خواستند تا چند وصیت به همسرشان علی علیه السلام کنند. شض (حجت الله النجفی الرضوی الامیری، احتجاج الزهرا فاطمه، انتشارات فروزان، چاپ دوم، ص ۲۱۰)
از جمله وصایای حضرت زهرا سلام الله علیها به علی علیه السلام این بود که فرمودند: «ای پسرعمو! اگر تا چند ساعت دیگر از دنیا رفتم، جنازه ام را شبانه تشییع کن و مراسم تشییع مرا اعم از غسل و کفن و نماز خواندن و دفن کردن باید در محیطی مخفی و پنهان انجام دهید و فقط به کسانی اجازه در تشییع دهید که ظلم و جفا نسبت به من روا نداشته اند.» و حتی به یک نقل، حضرت زهرا سلام الله علیها تصریح کردند که: «نگذارید ابی بکر و عمر بر من نماز بخوانند و در تشییع جنازه من شرکت کنند».
در این مورد سید اسماعیل حمیری، شاعر (متولد ۱۰۵، متوفای ۱۷۰ ه. ق) چنین سروده است:
وفاطمه قد اوصت بان لایصلیا علیها – وان لایدنوا من رجا القبر علیا و مقدادا – و ان یخرجو بها رویدا بلیل فی سکوت وفی ستر
فاطمه سلام الله علیها وصیت کرد که آن دو تن (که از آنان ناخشنود بود) بر وی نماز نخوانند و به قبر او نزدیک نشوند. علی علیه السلام و مقداد شب هنگام با آرامی و در خاموشی و پوشیده از دیده ها او را به خاک سپارند.
از امام رضا علیه السلام درباره شیخین سؤال شد. فرمودند: «یک مادر نیکوکار داشتیم که وقتی از دنیا رفت، از آنان خشمگین بود. ما راضی نمی شویم تا او از آنان راضی شود».
این قضیه یک مسئله شخصی نبود. بلکه قضیه اسلام و دین و تجاوز به حریم خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و حق و انسانیت و اسلام مجسم در او بود؛ زیرا هدف از تجاوز به حریم زهرا سلام الله علیها منع وی از دفاع از امامت بود. امامت، قوام دین است و یک تصمیم الهی قاطع و حق امت مسلمان و حق همه انسان ها. زهرا سلام الله علیها پس از آنکه از آن دو اقرار صریح گرفت که تعدی و تجاوز نسبت به او، تجاوز به ساحت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و در نتیجه تجاوز و جسارت به حریم ملکوتی پروردگار است و او حق ندارد که چنین متجاوزی را مورد عفو و گذشت خود قرار دهد و با بیان این جمله که از اینان نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله شکایت خواهد کرد، آنان را از این حقیقت آگاه کرد. آری، زهرا سلام الله علیها پس از این، آن موضع کوبنده خود را اتخاذ کرد.
سپس برای آن که به مردم گفته نشود که زهرا سلام الله علیها پس از آن به خویشتن بازگشت یا به فلانی پیغام داد که از آنان راضی شده است، وصیت کرد که شبانه دفن شود و از آنجا که مبادا ادعا شود که چون دفن شبانه سنت است و ناراحتی حضرت زهرا سلام الله علیها از آنها کم رنگ شود، حضرت زهرا سلام الله علیها وصیت کرد که بر جنازه اش حاضر نشوند و بر پیکرش نماز نگزارند و قبرش پنهان بماند. آنها نیز کوشیدند چند قبر را نبش کنند تا به جنازه حضرت دست یابند و بر او نماز گزارند، اما علی علیه السلام مانع آنها شد. در بعضی از منابع آمده: فاطمه سلام الله علیها از علی علیه السلام به خدا و رسولش پیمان گرفت که جز ام سلمه، ام ایمن، فضه، حسنین علیهم السلام، سلمان، عمار، مقداد، ابوذر و حذیفه کسی بر جنازه حضرت حاضر نشوند؛ اما مخفی ماندن قبر فاطمه سلام الله علیها تا امروز و عدم قدرت احدی بر شناخت دقیق آن محل، برهانی درخشان، بر روی گردانی زهرا سلام الله علیها از آنان است. تمام شواهد تاریخی صحیح و معتبر بر کذب پندار تحریف کنندگان تاریخ و دشمنان حق تأکید دارد.
بدین ترتیب روشن می شود که زهرا سلام الله علیها حتی مرگ و تشییع جنازه اش را وسیله جهاد و مبارزه در راه خدا و برای خدا و دین و در راه توضیح حقایق برای نسل ها قرار داد. نتایج این مبارزه از همان لحظه های اول آشکار شد. روایت شده: به محض انتشار خبر دفن زهرا سلام الله علیها مردم ناله و فریاد سر دادند و همدیگر را سرزنش کردند. کسی گفت: پیامبرتان فقط یک دختر در میان شما گذاشت، این دختر می میرد و دفن می شود ولی احدی از شما، نه در وفات و دفنش حاضر است و نه در نماز بر جنازه اش و هیچ کدام قبرش را نمی شناسید تا آن را زیارت کنید؟!
امیرالمؤمنین علیه السلام با عمل به وصیت حضرت زهرا سلام الله علیها اذهان جامعه را دچار شک و تردید کردند و مشروعیت خلیفه را زیر سؤال بردند و مظلومیت حضرت زهرا سلام الله علیها را بیشتر آشکار ساختند و این سؤال را همیشه برای همگان مطرح کردند که چرا قبر زهرا سلام الله علیها مخفی مانده است؟ بدین طریق زمانی که حضرت زهرا سلام الله علیها از دنیا رفتند، مردم سراسیمه به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها می آمدند و منتظر بیرون آمدن جنازه بودند که علی علیه السلام به ابوذر فرمودند: «برو و با صدای بلند اعلام کن که برگردند؛ زیرا تشییع جنازه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله امشب صورت نمی گیرد و به تأخیر افتاده است».
مردم که متفرق شدند، حضرت علی علیه السلام با کمک اسماء بدن حضرت را غسل و کفن کردند و در نیمه شب با عده ای از نزدیکان و یاران خویش که عبارت بودند از: سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و چند تن دیگر، جنازه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله را شبانه تشییع کردند و شبانه به خاک سپردند و حضرت علی علیه السلام قبر حضرت فاطمه سلام الله علیها را هم سطح زمین کردند و حتی روایت شده در چند نقطه در بقیع، قبر درست کردند تا دشمنان متوجه نشوند که قبر حضرت فاطمه سلام الله علیها کدام یک است و این راز مخفی ماندن قبر فاطمه سلام الله علیها برای همیشه مانده است و کسانی هم که حضور داشتند، دیگر بعدها محل اختفای قبر فاطمه سلام الله علیها را بیان نکردند. (مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ترجمه محمدجواد نجفی، انتشارات اسلامیه ۱۳۵۴، جلد دهم، ص ۱۹۵)
مرحوم شیخ صدوق درباره علت دفن شبانه آن حضرت می نویسد:
عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی بْنِ أَبِی حَمْزَه عَنْ أَبِیهِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِاللهِ علیه السلام لِأَی عِله دُفِنَتْ فَاطِمَهُ (علیها السلام) بِاللیْلِ وَ لَمْ تُدْفَنْ بِالنهَارِ قَالَ لِأَنهَا أَوْصَتْ أَنْ لا یُصَل یَ عَلَیْهَا رِجَالٌ [الرجُلانِ] علی بن ابوحمزه از امام صادق علیه السلام پرسید: چرا فاطمه سلام الله علیها را شب دفن کردند نه روز؟ فرمود: «فاطمه سلام الله علیها وصیت کرده بود تا در شب، وی را دفن کنند تا ابوبکر و عمر بر جنازه آن حضرت نماز نخوانند». (الصدوق، أبو جعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای۳۸۱ هـ)، علل الشرایع، ج ۱، ص ۱۸۵)
مرحوم صاحب «مدارک» می گوید: إِن سَبَبِ خِفاءَ قَبْرِها ما رُواه المُخالِفِ وَ المؤالفِ مِنْ أَنهَا أَوْصَتْ إِلی أمیرِالمُؤمِنِینَ علیه السلام أنْ یَدْفَنُها لَیْلاً لِئَلا یُصَلی عَلَیْها مِنْ آذاها وَ مَنَعْها میراثِهَا مِنْ أبیها؛ علت مخفی بودن محل دفن فاطمه سلام الله علیها آن گونه که مخالف و موافق نقل کرده اند این است که آن حضرت به امیرمؤمنان علیه السلام سفارش کرد تا او را شبانه دفن کند تا آنان که او را اذیت کرده و از ارث پدرش محروم کرده بودند، بر وی نماز نخوانند. (الموسوی العاملی، السید محمد بن علی (متوفای ۱۰۰۹ هـ)، مدارک الأحکام فی شرح شرائع الاسلام، ج ۸، ص ۲۷۹)
بنابراین با توجه به مطالبی که عرض شد، علت مخفی ماندن قبر آن حضرت را می توان در امور زیر خلاصه کرد:
۱- اینکه دشمنان و غاصبان حق آن مظلومه به قبر آن حضرت دسترسی نداشته باشند تا روزی درصدد نبش آن برنیایند.
۲- اینکه خود آن حضرت خواستند که شبانه و مخفیانه، دفن شوند که به تبع آن قبرشان مخفی بماند.
۳- با توجه به محتوای وصیت ایشان در مورد دفن آن حضرت، می توان گفت که می خواستند با این کار، افکار عمومی را بیدار کرده و مردم را نسبت به ظلم حکام زمانشان نسبت به ایشان و علی علیه السلام آگاه سازند. بنابراین این سؤال را که چرا قبر حضرت فاطمه سلام الله علیها مخفی ماند؟ برای همیشه در اذهان مردم زنده نگه دارند.
در پایان نقل یک قضیه خالی از لطف نیست: مرحوم آیت الله مرعشی نجفی رحمت الله علیه از پدر بزرگوارش، مرحوم حاج سید محمود مرعشی نقل می کردند که آن مرحوم درصدد بود که به هر وسیله ای که ممکن باشد، محل دفن حضرت زهرا سلام الله علیها را به دست آورد، به این منظور ختم مجربی را آغاز می کند و چهل شب آن را ادامه می دهد تا در شب چهلم به خدمت حضرت باقر علیه السلام یا حضرت صادق علیه السلام شرفیاب می شود. امام به ایشان می فرمایند: «علیک بکریمه اهل البیت علیهم السلام . به دامن کریمه اهل بیت علیهم السلام پناه ببرید». عرض می کند: بلی من هم این ختم را برای این منظور گرفته ام که قبر شریف بی بی را دقیقاً بدانم و به زیارتش بروم. امام فرمودند: «منظور من قبر شریف حضرت معصومه سلام الله علیها در قم می باشد». سپس ادامه داد: «برای مصالحی خداوند اراده فرموده که محل دفن حضرت فاطمه سلام الله علیها همواره مخفی بماند و بنابراین قبر حضرت معصومه سلام الله علیها را تجلی گاه قبر آن حضرت قرار داده است. هر جلال و جبروتی که برای قبر شریف حضرت زهرا سلام الله علیها مقدر بود، خداوند متعال همان جلال و جبروت را بر قبر مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها قرار داده است». (کریمه اهل بیت علیهم السلام، ص ۴۳ ـ. ۴۵. این داستان را مرحوم آیت الله مرعشی چندین بار در ملاقات های اینجانب (علی اکبر مهدی پور) با ایشان از پدر بزرگوارشان نقل کرده اند.)
۲-۱۶ آیا بنا بر آنچه مخالفین ادعا می کنند، شهادت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها افسانه است؟
روزی پیامبر صلی الله علیه و آله نشسته بود، حسن بن علی علیهم السلام وارد شد. دیدگان پیامبر صلی الله علیه و آله که بر حسن علیه السلام افتاد، اشک آلود شد. سپس حسین بن علی علیهم السلام بر آن حضرت وارد شد، مجدداً پیامبر صلی الله علیه و آله گریست. در پی آن دو، فاطمه و علی علیهما السلام بر پیامبر صلی الله علیه و آله وارد شدند. اشک پیامبر صلی الله علیه و آله با دیدن آن دو نیز جاری شد. از پیامبر صلی الله علیه و آله علت گریه بر فاطمه سلام الله علیها را پرسیدند. فرمود:
وَأِنی لَما رَأَیْتُهَا ذَکَرْتُ مَا یُصْنَعُ بِهَا بَعْدِی کَأَن ی بِهَا وَقَدْ دَخَلَ الذل فی بَیْتِهَا وَانْتُهِکَتْ حُرْمَتُهَا وَغُصِبَتْ حَقهَا وَمُنِعَتْ إِرْثُهَا وَکُسِرَ جَنْبُهَا [وَکُسِرَتْ جَنْبَتُهَا] وَأُسْقِطَتْ جَنِینُهَا وَهِیَ تُنَادِی یَا مُحَمدَاهْ فَلَا تُجَابْ وَتَسْتَغِیثُ فَلَا تُغَاثْ… فَتَکُونُ أَولَ مَنْ یَلْحَقُنی مِنْ أَهْلِ بَیْتِی فَتَقَدمَ عَلَی مَحْزُونَهً مَکْرُوبَهً مَغْمُومَه مَغْصُوبَه مَقْتُولَه. فَأَقُولُ عِنْدَ ذَلِکَ اللهُم الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَعَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَذَل لْمَنْ أَذَلهَا وَخَل دْ فِی نَارِکَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَهَا حَتی أَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِکَهُ عِنْدَ ذَلِکَ آمِین. (فرائد السمطین، ج ۲، ص ۳۴ و ۳۵)
ذهبی در تذکره الحفاظ می نویسد:
وسمعت من الإمام المحدث الأوحد الأکمل فخر الاسلام صدر الدین ابراهیم بن محمد بن المؤید بن حمویه الخراسانی الجوینی. . . وکان شدید الاعتناء بالروایه. (تذکره الحفاظ، ج ۴، ص ۱۵۰۰، دار الکتب العلمیه بیروت)
و ذهبی در معجم المختص می نویسد:
إبراهیم بن محمد بن المؤید بن عبد الله بن علی بن محمد بن حمویه الإمام الکبیر المحدث شیخ المشائخ. (المعجم المختص بالمحدثین، ج ۱، ص ۶۵ – ۶۶، مکتبه الصدیق – الطائف)
۲-۱۷ چرا با وجود حضرت علی علیه السلام حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها به پشت در رفتند؟
آن چه که از برخی از روایات استفاده می شود، این است که حضرت فاطمه سلام الله علیها نزدیک در ورودی منزل نشسته بود: سلیم بن قیس می نویسد: «ثم أقبل حتی انتهی إلی باب علی علیه السلام، وفاطمه علیها السلام قاعده خلف الباب، قد عصبت رأسها ونحل جسمها فی وفاه رسول الله صلی الله علیه وآله. فأقبل عمر حتی ضرب الباب، ثم نادی: «یا بن أبی طالب، افتح الباب». فقالت فاطمه: «یا عمر، ما لنا ولک؟ لا تدعنا وما نحن فیه» قال: «افتحی الباب وإلا أحرقناه علیکم.» عمر آمد تا به خانه رسید. فاطمه سلام الله علیها پشت در نشسته بود. سرش را بسته بود و بدنش از غم از دست دادن پدر، نحیف و لاغر شده بود. عمر در را کوبید و گفت: ای پسر ابوطالب؛ در را باز کن. فاطمه سلام الله علیها گفت: ای عمر به ما چه کار داری؟ ما را با مصیبتی که گرفتارش شده ایم، تنها بگذار. عمر گفت: در را باز کن وگرنه خانه را به آتش می کشم. (کتاب سلیم بن قیس، ص ۲۵۰، بحار: ج ۴۳، ص ۱۹۷)
رعایت حرمت خانه: نص قرآن است که بدون اجازه وارد خانه کسی نشوید:
یا أَیهَا الذِینَ ءَامَنُواْ لاتَدْخُلُواْ بُیُوتًا غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتی تَسْتَأْنِسُواْ وَتُسَلمُواْ عَلَی أَهْلِهَا ذَلِکُمْ خَیْرٌ لکُمْ لَعَلکُمْ تَذَکرُون. ای افرادی که ایمان آورده اید! در خانه هایی غیر از خانه خود وارد نشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن خانه سلام کنید. این برای شما بهتر است، شاید متذکر شوید.
فَإِن لمْ تَجِدُواْ فِیهَآ أَحَدًا فَلاتَدْخُلُوهَا حَتی یُؤْذَنَ لَکُمْ وَإِن قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُواْ فَارْجِعُواْ هُوَ أَزْکَی لَکُمْ وَاللهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ (النور ۲۷ – ۲۸)
و اگر کسی را در آن نیافتید، وارد نشوید تا به شما اجازه داده شود و اگر گفته شد: «بازگردید!» بازگردید. این برای شما پاکیزه تر است و خداوند به آنچه انجام می دهید، آگاه است.
رعایت حرمت خانه نبوت: و از طرفی خانه انبیاء احترام ویژه ای دارد که کسی حق ورود بدون اجازه ندارد: یَأَیهَا الذِینَ ءَامَنُواْ لاتَدْخُلُواْ بُیُوتَ النبِی إِلا أَن یُؤْذَنَ لَکُمْ (الأحزاب ۵۳)
ای افرادی که ایمان آورده اید! در خانه های پیامبر صلی الله علیه و آله داخل نشوید؛ مگر به شما داده شود. و شکی نیست که خانه حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها خانه پیغمبر صلی الله علیه و آله محسوب می شود. همانطوری که در تفاسیر متعدد اهل سنت ذیل آیه شریفه: فِی بُیُوت أَذِنَ اللهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُو یُسَبحُ لَهُو فِیهَا بِالْغُدُو وَالْأَصَالِ (النور ۳۶)
در خانه هایی که خدا رخصت داده که [قدر و منزلت] آنها رفعت یابد و نامش در آنها یاد شود. در آن [خانه] ها هر بامداد و شامگاه او را نیایش می کنند.
سیوطی و دیگران از قول ابوبکر از نبی مکرم صلی الله علیه و آله نقل کرده اند که خانه علی و زهرا علیهما السلام از بافضیلت ترین خانه های انبیاء محسوب می شود: قال جلال الدین السیوطی: وأخرج ابن مردویه عن أنس بن مالک وبریدهُ قال قرأ رسول الله صلی الله علیه وسلم هذه الآیهُ: (فی بیوت أذن الله ان ترفع) فقام إلیه رجل فقال أی بیوت هذه یا رسول الله قال: بیوت الأنبیاء. فقام إلیه أبو بکر، فقال: یا رسول الله هذا البیت منها لبیت علی وفاطمهٔ؟ قال: نعم من أفاضلها، رسول خدا صلی الله علیه و آله این آیه را تلاوت فرمود. شخصی پرسید: این کدام خانه ها است؟ فرمود: خانه های پیامبران. ابوبکر سؤال کرد: آیا خانه علی و فاطمه علیهما السلام هم از همان خانه ها است؟ فرمود: بلی، از برترین آن. (الدر المنثور، سیوطی، ج ۵، ص ۵۰ – شواهد التنزیل، حسکانی ج ۱، ص ۵۳۳ و روح المعانی آلوسی، ج ۱۸، ص ۱۵۷)
رعایت حرمت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها: علاوه، تصور این بود که با توجه به موقعیت حضرت زهرا سلام الله علیها و احترام رسول اکرم صلی الله علیه و آله را دارند. همان طوری بخاری نقل کرد: عن أبی بکر رضی الله عنهم قال ارقبوا محمدا (صل الله علیه) فی أهل بیته (صحیح البخاری، ج ۴، ص ۲۱۰، ج ۳۷۱۶ – دار الفکر للطباعهٔ والنشر والتوزیع)
ابن حجر می نویسد: (قوله ارقبوا محمدا فی أهل بیته) یخاطب بذلک الناس ویوصیهم به والمراقبهٔ للشئ المحافظهٔ علیه یقول احفظوه فیهم فلا تؤذوهم ولا تسیئوا إلیهم (فتح الباری، ج ۷، ص ۶۳)
عینی می نویسد: قوله: (إرقبوا)، أمر للناس، یعنی: إحفظوا محمدا فی أهل بیته، فلا تؤذوهم ولا تسبوهم، وأهل بیته هم: فاطمهٔ والحسن والحسین، لأنه صلی الله علیه وسلم لف علیهم کساء. (عمدهٔ القاری، ج ۱۶، ص ۲۲۳)
سنت نبوی در اجازه دادن به همسر برای باز کردن درب: نگاهی به سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در موضوع مورد بحث، بهترین دلیل بر محکومیت شبهه انگیزان است. چرا که موارد مختلفی در کتب شیعه و اهل سنت وجود دارد که رسول خدا صلی الله علیه و آله به همسرانش اجازه می داد تا درب خانه را به روی دیگران (نامحرمان) باز کنند.
– خدیجه سلام الله علیها و باز کردن دَرِ خانه برای عمر: قرع عمر بن الخطاب الباب وقال رسول الله (صل الله علیه): افتحی یا خدیجهٔ (تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۳۵ – جامع الأحادیث سیوطی، ج ۳۶، ص ۳۴۵، ح ۳۹۴۹۶)
– ام سلمه و باز کردن دَرِ خانه برای علی علیه السلام: جاء علی فدق الباب دقا خفیفا فانتبه النبی (صلی الله علیه وسلم) للدق وأنکرته أم سلمهٔ فقال رسول الله ( صلی الله علیه وسلم ) قومی فافتحی له (تاریخ مدینهٔ دمشق ج ۴۲، ص ۴۷۰ و ۴۷۱)
۲-۱۸ چرا بنی هاشم و انصار از حضرت زهرا سلام الله علیها دفاع نکردند؟ مردم مدینه نسبت قومی و خویشاوندی با پیامبر صلی الله علیه و آله داشتند. مادر پیامبر صلی الله علیه و آله از آنجا بود و مادر عبدالمطلب (سلمی) نیز از قبیله قدرتمند خزرج بود. به همین خاطر مردم مدینه (مخصوصا خزرج) خودشان را اخوال رسول صلی الله علیه و آله (یعنی دایی های پیامبر صلی الله علیه و آله) می دانستند. افزون بر همه اینها پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله توانستند هزاران نفر فدایی تربیت نمایند که حاضر بودند در راه خدا و دفاع از ایشان و خانواده شان جان هایشان را فدا کنند. در صورتی که این مطلب دروغ را که دشمنان اسلام درست کرده اند، بپذیریم، چه شد که بنی هاشم، سیلی خوردن دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و آتش گرفتن در خانه، کشته شدن محسن علیه السلام شش ماه و… را ببینند ولی به یک باره لب فرو بسته و کوچکترین اعتراضی ننمایند؟ آن همه مسلمان مخلص و فدایی و مخصوصا مردم مدینه که با پیامبر صلی الله علیه و آله رابطه خویشاوندی و قومی داشتند. چه شد همه یکپارچه سکوت نموده، کوچکترین حرف و اعتراضی ننمودند؟
نقد و بررسی:
در ابتدا باید گفت که این مطلب تنها نوعی استبعاد است، نه دلیل. زیرا روایاتی که دلالت بر هجوم به خانه فاطمه زهرا سلام الله علیها و امیر مؤمنان علیه السلام می کند، درکتب اهل سنت (نه کتب شیعه) و با سند صحیح نقل شده است. بنابراین این کلمات بیشتر کلماتی خطابی و بازی با احساسات است و نه بحث منطقی.
نظر اهل تسنن:
نقش قبیله اسلم در تحکیم حکومت ابوبکر، قریش و در رأس ایشان ابوبکر و عمر حق امیر مؤمنان علیه السلام را در حالیکه ایشان مشغول دفن رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند، غصب نمود و سپس با تطمیع دیگران (مانند ابوسفیان) اکثر قریش را با خود همراه ساختند. و مشخص است که باقی قبایل قدرت رویارویی با قریش را ندارند. ابوبکر و عمر نیز قبایل مختلف بیابان نشین را که به زور شمشیر اسلام آورده بودند، در مدینه جمع کردند و بسیاری از تازه مسلمانان را جلب کردند. زیرا امیر مؤمنان علیه السلام در تمام جنگ ها محور پیروزی اسلام بود و آنها از امیر مؤمنان علیه السلام کینه داشتند و منافقان از همین کینه استفاده کردند. سپس با استفاده از فشار این گروه ها و نیز قبایل بیابان نشین اطراف مدینه خانه امیر مؤمنان علیه السلام را محاصره کرده و خواستند آن را به آتش بکشند.
طبری در تاریخ خود، ماوردی شافعی در الحاوی الکبیر و عبد الوهاب نویری در نهایهٔ الأرب می نویسند: وأقبلت أسلم بجماعتها حتی تضایقت بهم السکک فبایعوه، فکان عمر یقول: ما هو إلا أن رأیت أسلم فأیقنت بالنصر. قبیله اسلم همگی در مدینه گرد آمدند تا با ابوبکر بیعت کنند. آنقدر جمعیت زیاد بود که حتی بازارها نیز گنجایش ایشان را نداشت. عمر گفت: قبیله اسلم را که دیدم یقین به پیروزی پیدا کردم (الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای ۳۱۰) تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۲۴۴ – الحاوی الکبیر فی فقه مذهب الإمام الشافعی وهو شرح مختصر المزنی، ج ۱۴، ص ۹۹ – النویری، شهاب الدین أحمد بن عبد الوهاب (متوفای ۷۳۳ هـ)، نهایهٔ الأرب فی فنون الأدب، ج ۱۹، ص ۲۱ تحقیق مفید قمحیهٔ و جماعهٔ) یعنی حتی اگر مردم مدینه هم می خواستند، در چنین وضعیتی، توانایی مقابله با ابوبکر و عمر و طرفداران ایشان را نداشتند.
جواب طبق مبنای اهل سنت: بنی هاشم و انصار از فرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله اطاعت کردند. اهل سنت برای مشروع جلوه دادن خلافت خلفا، روایاتی را در کتاب هایشان نقل کرده اند که طبق آن ها رسول خدا صلی الله علیه و آله به اصحاب و یاران خود دستور داده است که از خلفای بعد از آنها اطاعت نمایند. هر چند که می دانند آنها سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله را اجرا نمی کنند. مال و اموال مردم را غارت می کنند و به جای هدایت مردم به سوی خداوند، آنها را به سوی ضلالت و گمراهی سوق می دهند. هرچند که ما به جعلی بودن این روایات یقین داریم اما از آن جایی که این روایات در صحیح ترین کتاب های اهل سنت آمده است، از باب جدال احسن و قاعده الزام خصم، به آنها تمسک کرده و می گوییم:
بنی هاشم و انصار و باقی اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله با این که می دانستند ابوبکر، عمر و… غاصب خلافت هستند، سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله را اجرا نمی کنند، اموال مردم (از جمله فدک و…) را غارت می کنند و… با این حال به فرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله گوش دادند و به خاطر مصالحی از قیام علیه آنها خودداری کردند.
مسلم نیسابوری در روایتی از حذیفهٔ بن یمان نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
یَکُونُ بَعْدِی أَئِمهٌٔ لَا یَهْتَدُونَ بِهُدَایَ ولا یَسْتَنونَ بِسُنتِی وَسَیَقُومُ فِیهِمْ رِجَالٌ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشیَاطِینِ فی جُثْمَانِ إِنْس قال قلت کَیْفَ أَصْنَعُ یا رَسُولَ اللهِ إن أَدْرَکْتُ ذلک قال تَسْمَعُ وَتُطِیعُ لِلْأَمِیرِ وَإِنْ ضُرِبَ ظَهْرُکَ وَأُخِذَ مَالُکَ فَاسْمَعْ وَأَطِعْ.
بعد از من پیشوایانی بر مسند قدرت خواهند نشست که از هدایت من بهره ای نبرده اند، به سنت من نیز عمل نمی کنند و در میان آن ها افرادی هستند که قلب هایشان، قلب شیاطین در جسم آدمی زاد هستند. عرض کردم ای رسول خدا! اگر ما آن روز را درک کردیم، وظیفه ما چیست؟ فرمود: به سخنان آنها گوش داده و از فرمان شان اطاعت کنید. اگر شما را مورد ضرب و شتم قرار دادند و اموال شما را نیز غارت کردند، وظیفه شما اطاعت و فرمانبرداری است. (النیسابوری، مسلم بن الحجاج ابوالحسین القشیری، صحیح مسلم، ج ۳، ص ۱۴۷۶، ح ۱۸۴۷)
بنابراین، عدم دفاع بنی هاشم، انصار و بقیه صحابه از فاطمه زهرا سلام الله علیها و حق غضب شده امیر مؤمنان علیه السلام به دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله و به خاطر رعایت مصالحی بوده است که اهمیت آنها بسیار بیشتر از قیام بر ضد ابوبکر بوده است.
نظر مولا علی علیه السلام (عدم دفاع بنی هاشم و انصار از دیدگاه امیر مؤمنان): امیر مؤمنان علیه السلام دفاع نکردن صحابه (اعم از بنی هاشم و صحابه و انصار) از اهل بیت علیهم السلام و علت آن را در بعضی خطبه های خویش بیان کرده که به بعضی از آن ها اشاره می کنیم:
الف: استغاثه علی علیه السلام به درگاه حق:
اللهُم إِنی أَسْتَعْدِیکَ عَلَی قُرَیْش وَمَنْ أَعَانَهُمْ فَإِنهُمْ قَدْ قَطَعُوا رَحِمِی وَأَکْفَئُوا إِنَائِی وَأَجْمَعُوا عَلَی مُنَازَعَتِی حَقاً کُنْتُ أَوْلَی بِهِ مِنْ غَیْرِی وَقَالُوا أَلَا إِن فِی الْحَق أَنْ تَأْخُذَهُ وَفِی الْحَق أَنْ تُمْنَعَهُ فَاصْبِرْ مَغْمُوماً أَوْ مُتْ مُتَأَس فاً فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَیْسَ لِی رَافِدٌ وَلَا ذَاب وَلَا مُسَاعِدٌ إِلا أَهْلَ بَیْتِی فَضَنَنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَنِیهٔ… (نهج البلاغه، محمد عبده، ج ۲، ص ۲۰۲، خطبه ۲۱۷ و الإمامهٔ والسیاسهٔ، ابن قتیبهٔ، ج ۱، ص ۱۳۴ و مجمع الأمثال، أحمد بن محمد المیدانی النیسابوری ( متوفی ۵۲۸) ج ۲، ص ۲۸۲ و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۶، ص ۹۵ و ج۱۱ ص ۱۰۹)
خدایا برای پیروزی بر قریش و یارانشان از تو کمک می خواهم که پیوند خویشاوندی مرا بریدند، و کار مرا دگرگون کردند و همگی برای مبارزه با من در حقی که از همه آنان سزاوارترم، متحد گردیدند و گفتند: حق را اگر توانی بگیر، و یا اگر تو را از حق محروم دارند، با غم واندوه صبر کن و یا با حسرت بمیر،به اطرافم نگریستم، دیدم که نه یاوری دارم، و نه کسی که از من دفاع و حمایت می کند، جز خانواده ام که مایل نبودم جانشان به خطر افتد.
ب: تظلم و دادخواهی علی علیه السلام:
روی کثیر من المحدثین انه عقیب یوم السقیفهٔ تالم وتظلم واستنجد واستصرخ حیث ساموه الحضور والبیعهٔ وانه قال وهو یشیر الی القبر (یا بن ام إن القوم استضعفونی وکادوا یقتلوننی)، وانه قال وا جعفراه ولا جعفر لی الیوم واحمزتاه ولا حمزهٔ لی الیوم. بسیاری از روایت کنندگان نقل کرده اند که او (حضرت علی علیه السلام) پس از ماجرای سقیفه اظهار ناراحتی کرد و حق خود را خواسته و کمک طلبید و فریاد کشید. زیرا در نزد وی حاضر نشدند و بیعت نکردند. و او در حالیکه رو به سوی قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله کرده بود، گفت: «ای فرزند مادرم، این قوم مرا ناتوان یافتند و چیزی نمانده بود که مرا بکشند» و فرمود: وای جعفر؛ من امروز جعفر ندارم. وای حمزه؛ من امروز حمزه ندارم. (إبن أبی الحدید المدائنی المعتزلی، أبو حامد عز الدین بن هبهٔ الله بن محمد بن محمد (متوفای ۶۵۵هـ)، شرح نهج البلاغهٔ، ج ۱۱، ص ۶۵)
ج: بیعت تحمیل شده با یادی از خویشان:
فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَیْسَ لِی رَافِدٌ وَلَا مَعِی مُسَاعِدٌ إِلا أَهْلُ بَیْتِی فَضَنِنْتُ بِهِمْ عَنِ الْهَلَاکِ؛ وَلَوْ کَانَ لِی بَعْدَ رَسُولِ اللهِ صَلی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ عَمی حَمْزَهُٔ وَأَخِی جَعْفَرٌ لَمْ أُبَایِعْ کَرْهاً وَلَکِن ی بُلِیتُ بِرَجُلَیْنِ حَدِیثِی عَهْد بِالْإِسْلَامِ الْعَباسِ وَعَقِیل، فَضَنِنْتُ بِأَهْلِ بَیْتِی عَنِ الْهَلَاک،ِ فَأَغْضَیْتُ عَیْنِی عَلَی الْقَذَی، وَتَجَرعْتُ رِیقِی عَلَی الشجَی وَصَبَرْتُ عَلَی أَمَر مِنَ الْعَلْقَمِ، وَآلَمَ لِلْقَلْبِ مِنْ حَز الش فَار. (الحسنی الحسینی، رضی الدین أبی القاسم علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن طاووس (متوفای۶۶۴هـ)، کشف المحجهٔ لثمرهٔ المهجهٔ، ص ۲۴۹، ناشر: بوستان کتاب ـ قم، الطبعهٔ الثانیهٔ ۱۳۷۵ ش، المجلسی، محمد باقر (متوفای ۱۱۱۱هـ)، بحار الأنوار، ج ۳۰، ص ۱۵)
امیر مؤمنان فرمود: نگاه کردم که نه کمک کاری دارم و نه یاری کننده ای؛ پس خواستم که خاندان خود را از نابودی حفظ کنم؛ و اگر برای من پس از رسول خدا عمویم حمزه و جعفر بودند با زور بیعت نمی کردم؛ ولیکن من مبتلا به دو نفر تازه مسلمان شدم؛ عباس و عقیل؛ پس خواستم که خاندان خود را از نابودی حفظ کنم؛ چشم خود را با وجود خار( در آن ) بستم و آب دهان را با وجود تیغ فرو بردم و بر چیزی تلخ تر از علقم ( گیاهی تلخ) صبر کردم؛ و بر چیزی درد آور تر از تیغ برای قلب، صبر نمودم.
د: شکوه علی علیه السلام از کمی یاران:
قَالَ الْأَشْعَثُ بْنُ قَیْس [وَغَضِبَ مِنْ قَوْلِهِ] فَمَا یَمْنَعُکَ یَا ابْنَ أَبِی طَالِب حِینَ بُویِعَ أَخُو تَیْمِ بْنِ مُرهَٔ وَأَخُو بَنِی عَدِی بْنِ کَعْب وَأَخُو بَنِی أُمَیهَٔ بَعْدَهُمَا أَنْ تُقَاتِلَ وَتَضْرِبَ بِسَیْفِکَ وَأَنْتَ لَمْ تَخْطُبْنَا خُطْبَهًٔ مُنْذُ کُنْتَ قَدِمْتَ الْعِرَاقَ إِلا وَقَدْ قُلْتَ فِیهَا قَبْلَ أَنْ تَنْزِلَ عَنْ مِنْبَرِکَ وَاللهِ إِنی لَأَوْلَی الناسِ بِالناسِ وَمَا زِلْتُ مَظْلُوماً مُنْذُ قَبَضَ اللهُ مُحَمداً (صلی الله علیه وآله) فَمَا مَنَعَکَ أَنْ تَضْرِبَ بِسَیْفِکَ دُونَ مَظْلِمَتِکَ؟ فَقَالَ لَهُ عَلِی (علیه السلام) یَا ابْنَ قَیْس [قُلْتَ فَاسْمَعِ الْجَوَابَ] لَمْ یَمْنَعْنِی مِنْ ذَلِکَ الْجُبْنُ وَلَا کَرَاهِیَهٌٔ لِلِقَاءِ رَبی وَأَنْ لَا أَکُونَ أَعْلَمُ أَن مَا عِنْدَ اللهِ خَیْرٌ لِی مِنَ الدنْیَا وَالْبَقَاءِ فِیهَا وَلَکِنْ مَنَعَنِی مِنْ ذَلِکَ أَمْرُ رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه وآله) وَعَهْدُهُ إِلَی أَخْبَرَنِی رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه وآله) بِمَا الْأُمهُٔ صَانِعَهٌٔ بِی بَعْدَهُ فَلَمْ أَکُ بِمَا صَنَعُوا حِینَ عَایَنْتُهُ بِأَعْلَمَ مِنی وَلَا أَشَد یَقِیناً مِن ی بِهِ قَبْلَ ذَلِکَ بَلْ أَنَا بِقَوْلِ رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه وآله) أَشَد یَقِیناً مِن ی بِمَا عَایَنْتُ وَشَهِدْتُ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللهِ فَمَا تَعْهَدُ إِلَی إِذَا کَانَ ذَلِکَ قَالَ: إِنْ وَجَدْتَ أَعْوَاناً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ وَجَاهِدْهُمْ وَإِنْ لَمْ تَجِدْ أَعْوَاناً فَاکْفُفْ یَدَکَ وَاحْقِنْ دَمَکَ حَتی تَجِدَ عَلَی إِقَامَهِٔ الد ینِ وَکِتَابِ اللهِ وَسُنتِی أَعْوَاناً وَأَخْبَرَنِی (صلی الله علیه وآله) أَن الْأُمهَٔ سَتَخْذُلُنِی وَتُبَایِعُ غَیْرِی وَتَتبِعُ غَیْرِی وَأَخْبَرَنِی (صلی الله علیه وآله) أَنی مِنْهُ بِمَنْزِلَهِٔ هَارُونَ مِنْ مُوسَی وَأَن الْأُمهَٔ سَیَصِیرُونَ مِنْ بَعْدِهِ بِمَنْزِلَهِٔ هَارُونَ وَمَنْ تَبِعَهُ وَالْعِجْلِ وَمَنْ تَبِعَهُ إِذْ قَالَ لَهُ مُوسَی یا هارُونُ ما مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلوا. أَلا تَتبِعَنِ أَ فَعَصَیْتَ أَمْرِی. قالَ یَا بْنَ أُم لا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلا بِرَأْسِی إِنی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی وَقَالَ ابْنَ أُم إِن الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَکادُوا یَقْتُلُونَنِی وَإِنمَا [یَعْنِی أَنَ مُوسَی أَمَرَ هَارُونَ حِینَ اسْتَخْلَفَهُ عَلَیْهِمْ إِنْ ضَلوا فَوَجَدَ أَعْوَاناً أَنْ یُجَاهِدَهُمْ وَإِنْ لَمْ یَجِدْ أَعْوَاناً أَنْ یَکُف یَدَهُ وَیَحْقُنَ دَمَهُ وَلَا یُفَر قَ بَیْنَهُمْ] وَإِن ی خَشِیتُ أَنْ یَقُولَ لِی ذَلِکَ أَخِی رَسُولُ اللهِ ص [لِمَ] فَرقْتَ بَیْنَ الْأُمهِٔ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی وَقَدْ عَهِدْتُ إِلَیْکَ إِنْ لَمْ تَجِدْ أَعْوَاناً أَنْ تَکُف یَدَکَ وَتَحْقُنَ دَمَکَ وَدَمَ أَهْلِ بَیْتِکَ وَشِیعَتِکَ فَلَما قُبِضَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه وآله) مَالَ الناسُ إِلَی أَبِی بَکْر فَبَایَعُوهُ وَأَنَا مَشْغُولٌ بِرَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه وآله) بِغُسْلِهِ وَدَفْنِهِ ثُم شُغِلْتُ بِالْقُرْآنِ فَآلَیْتُ عَلَی نَفْسِی أَنْ لَا أَرْتَدِیَ إِلا لِلصلَاهِٔ حَتی أَجْمَعَهُ [فِی کِتَاب] فَفَعَلْتُ ثُم حَمَلْتُ فَاطِمَهَٔ وَأَخَذْتُ بِیَدِ ابْنَی الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ فَلَمْ أَدَعْ أَحَداً مِنْ أَهْلِ بَدْر وَأَهْلِ السابِقَهِٔ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ إِلا نَاشَدْتُهُمُ اللهَ فِی حَق ی وَدَعَوْتُهُمْ إِلَی نُصْرَتِی فَلَمْ یَسْتَجِبْ لِی مِنْ جَمِیعِ الناسِ إِلا أَرْبَعَهُٔ رَهْط سَلْمَانُ وَأَبُو ذَر وَالْمِقْدَادُ وَالزبَیْرُ وَلَمْ یَکُنْ مَعِی أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی أَصُولُ بِهِ وَلَا أَقْوَی بِهِ أَما حَمْزَهُٔ فَقُتِلَ یَوْمَ أُحُد وَأَما جَعْفَرٌ فَقُتِلَ یَوْمَ مُوتَهَٔ وَبَقِیتُ بَیْنَ جِلْفَیْنِ جَافِیَیْنِ ذَلِیلَیْنِ حَقِیرَیْنِ [عَاجِزَیْنِ] الْعَباسِ وَعَقِیل وَکَانَا قَرِیبَیِ الْعَهْدِ بِکُفْر فَأَکْرَهُونِی وَقَهَرُونِی فَقُلْتُ کَمَا قَالَ هَارُونُ لِأَخِیهِ- ابْنَ أُم إِن الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَکادُوا یَقْتُلُونَنِی فَلِی بِهَارُونَ أُسْوَهٌٔ حَسَنَهٌٔ وَلِی بِعَهْدِ رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه وآله) حُجهٌٔ قَوِیهٌٔ.
اشعث بن قیس که از سخن علی علیه السلام خشمگین بود گفت: ای پسر ابوطالب! چرا هنگامی که افرادی از تیم بن مرهٔ و بنی عدی بن کعب و پس از آنان بنو امیه با ابوبکر بیعت کردند، نجنگیدی و شمشیر نزدی؟ و از هنگامی که به عراق آمده ای، در هر سخن و خطبه ای که با ما داشته ای، نبوده که در پایان آن پیش از به زیر آمدن از منبر نگویی که: «به خدا سوگند! من از خود مردم به آنان سزاوارترم. از پگاه درگذشت رسول خدا صلی الله علیه و آله هماره به من ستم شده است»؛ پس چرا در دفاع از حقت شمشیر نزدی؟! علی علیه السلام فرمود: ای پسر قیس! گفتی و حال پاسخ را بشنو. این ترس و فرار از مرگ نبود که مرا از آن بازداشت. من بیش از هر کسی می دانم که آنچه نزد خداوند است، برایم از دنیا و آنچه در آن است بهتر می باشد ولی آنچه مرا از شمشیر کشیدن بازداشت، وصیت و پیمان رسول خدا صلی الله علیه و آله با من بود. رسول خدا صلی الله علیه و آله مرا از آنچه امت پس از حضرتش با من خواهند کرد، خبر داده بود. بنابراین هنگامی که کردار امت را با خود دیدم، بیش از آنچه از پیش می دانستم که رسول خدا صلی الله علیه و آله به من گفته بود، نبود. گفتم: ای رسول خدا! آنک که چنان شود چه وصیت و سفارشی به من دارید؟ فرمود: اگر یارانی یافتی، با آنان جهاد کن و اگر نیافتی، دست نگهدار و خون خویش حفظ کن تا که برای برپایی دین و کتاب خدا و سنت من یارانی بیابی. رسول خدا صلی الله علیه و آله مرا خبر داد که به زودی امت مرا رها خواهند کرد و با فردی جز من بیعت خواهند نمود و جز مرا پیروی خواهند کرد. رسول خدا صلی الله علیه و آله مرا خبر داد که من نسبت به او، مانند هارونم نسبت به موسی علیه السلام، و اندکی پس از حضرتش سرنوشت امت همانند هارون علیه السلام و پیروانش و گوساله و گوساله پرستان خواهد شد. آنک که موسی علیه السلام به هارون علیه السلام گفت: ای هارون! چرا هنگامی که دیدی گمراه شدند، از آنان جدا نشدی. آیا می خواستی مرا نافرمانی کنی؟! «گفت: ای برادر! این قوم مرا ناتوان ساختند و نزدیک بود مرا بکشند» و گفت: ای برادر! مرا سرزنش مکن. ترسیدم که بگویی میان بنی اسرائیل جدائی انداختی و وصیتم را بکار نبستی! یعنی هنگامی که موسی علیه السلام، هارون علیه السلام را به جای خود بر آنان گمارد، به وی فرمود: اگر گمراه شدند و یارانی یافت، با آنان جهاد کند و اگر نیافت، دست نگهدارد و خون خویش را حفظ کند و پراکنده شان نسازد. و من ترسیدم که برادرم رسول خدا صلی الله علیه و آله به من چنین گوید که: چرا میان امت پراکندگی افکندی و وصیتم را به کار نبستی. به تو گفتم که اگر یارانی نیافتی، دست نگهداری و خون خود و اهل بیت و پیروانت را حفظ کنی؟ پس از درگذشت رسول خدا صلی الله علیه و آله مردم به ابوبکر روی آوردند و با وی بیعت کردند، در حالی که من سرگرم غسل و دفن رسول خدا صلی الله علیه و آله بودم. سپس به قرآن پرداختم و با خود عهد بستم که جز برای انجام نماز، ردایی برنگیرم و پای بیرون ننهم تا که قرآن را در کتابی گرد آورم و چنین کردم. سپس فاطمه سلام الله علیها را برداشتم و دست پسرانم حسن و حسین علیهم السلام را گرفتم و به خانه یکایک مجاهدان بدر و پیشگامان در اسلام از مهاجران و انصار رفتم و آنان را در باره حقم به خدا سوگند دادم و آنان را به یاری خویش فراخواندم. از همه آنان تنها چهار نفر به دعوتم پاسخ دادند: سلمان، ابوذر، مقداد، و زبیر. از خاندانم نیز کسی نبود تا از من پشتیبانی کند. حمزه در نبرد احد کشته شده بود و جعفر در نبرد موته. من بودم و دو عامی تندخوی بدبخت ناتوان خوار! عباس و عقیل که تازه از کفر به اسلام روی آورده بودند. مردم مرا ناخوش داشتند و رها کردند، آنگونه که هارون به برادرش گفت. گفتم: ای برادر! همانا که این قوم مرا ناتوان ساختند و نزدیک بود مرا بکشند، هارون برایم الگوی نیکویی است و عهد و پیمان رسول خدا صلی الله علیه و آله برایم حجتی نیرومند. (الهلالی، سلیم بن قیس (متوفای۸۰هـ)، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص ۶۶۶، المجلسی، محمد باقر (متوفای ۱۱۱۱هـ)، بحار الأنوار، ج ۲۹، ص ۴۶۸)
و در سخنی دیگر فرمود: أَمَا وَالذِی فَلَقَ الْحَبهَٔ وَبَرَأَ النسَمَهَٔ إِن ی لَوْ وَجَدْتُ یَوْمَ بُویِعَ أَخُو تَیْم الذِی عَیرْتَنِی بِدُخُولِی فِی بَیْعَتِهِ أَرْبَعِینَ رَجُلًا کُلهُمْ عَلَی مِثْلِ بَصِیرَهِٔ الْأَرْبَعَهِٔ الذِینَ قَدْ وَجَدْتُ لَمَا کَفَفْتُ یَدِی وَلَنَاهَضْتُ الْقَوْمَ وَلَکِنْ لَمْ أَجِدْ خَامِساً [فَأَمْسَکْتُ] قَالَ الْأَشْعَثُ فَمَنِ الْأَرْبَعَهُٔ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ؟ قَالَ علیه السلام: سَلْمَانُ أَبُو ذَر وَالْمِقْدَادُ وَالزبَیْرُ بْنُ صَفِیهَٔ قَبْلَ نَکْثِهِ بَیْعَتِی فَإِنهُ بَایَعَنِی مَرتَیْنِ أَما بَیْعَتُهُ الْأُولَی التِی وَفَی بِهَا فَإِنهُ لَما بُویِعَ أَبُو بَکْر أَتَانِی أَرْبَعُونَ رَجُلًا مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ فَبَایَعُونِی [وَفِیهِمُ الزبَیْرُ] فَأَمَرْتُهُمْ أَنْ یُصْبِحُوا عِنْدَ بَابِی مُحَل قِینَ رُءُوسَهُمْ عَلَیْهِمُ الس لَاحُ فَمَا وَفَی لِی وَلَا صَدَقَنِی مِنْهُمْ أَحَدٌ غَیْرُ أَرْبَعَهٔ سَلْمَانَ وَأبو [أَبِی] ذَر وَالْمِقْدَادِ وَالزبَیْرِ…
قسم به کسی که دانه را شکافت و مردمان را خلق کرد، اگر روزی که با ابوبکر بیعت شد (که تو به خاطر آن بر من عیب می گیری)، چهل سرباز داشتم که هر کدام بینش آن چهار نفر را که یافتم، داشتند، به طور قطع دست خود را کوتاه نمی نمودم و در مقابل این قوم می ایستادم ولیکن من پنجمی (برای این چهار نفر) پیدا نکردم. پس (خود را) نگاه داشتم. اشعث گفت: این چهار نفر چه کسانی بودند یا امیرالمؤمنین علیه السلام؟ فرمود: سلمان و ابوذر و مقداد و زبیر بن صفیه پیش از شکستن بیعت من. پس بدرستی که او با من دو بار بیعت کرد. بار اول همان بود که به آن وفا کرد. هنگامی که با ابوبکر بیعت کردند، چهل نفر از مهاجرین و انصار به نزد من آمدند و با من بیعت کردند و زبیر در میان ایشان بود. به آنها دستور دادم که فردا صبح با سری تراشیده همراه با سلاح درب خانه من جمع شوند. کسی از ایشان به وعده خود برای من وفا نکرد و کسی از ایشان مرا تصدیق نکرد. مگر چهار نفر؛ سلمان و ابوذر و مقداد و زبیر… (الهلالی، سلیم بن قیس (متوفای۸۰هـ)، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص ۶۶۹، المجلسی، محمد باقر (متوفای ۱۱۱۱هـ)، بحار الأنوار، ج ۲۹، ص۴۷۱)
و نیز فرمود: ثُم أَخَذْتُ بِیَدِ فَاطِمَهَٔ وَابْنَی الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ فَدُرْتُ عَلَی أَهْلِ بَدْر وَأَهْلِ السابِقَهِٔ فَنَاشَدْتُهُمْ حَق ی وَدَعَوْتُهُمْ إِلَی نُصْرَتِی فَمَا أَجَابَنِی مِنْهُمْ إِلا أَرْبَعَهُٔ رَهْط سَلْمَانُ وَعَمارٌ وَأَبُو ذَر وَالْمِقْدَادُ… لَوْ وَجَدْتُ یَوْمَ بُویِعَ أَخُو تَیْم أَرْبَعِینَ رَهْطاً لَجَاهَدْتُهُمْ فِی اللهِ إِلَی أَنْ أُبْلِیَ عُذْرِی…
دست فاطمه سلام الله علیها و دو فرزندم حسن و حسین علیهم السلام را گرفته و نزد اهل بدر و سابقین رفتم و آنان را بر گرفتن حق خودم قسم داده و به یاری خویش دعوت کردم. کسی از ایشان جز چهار نفر به من پاسخ نداد. سلمان و ابوذر و مقداد و زبیر. افرادی که برای کمک به آنان دل بسته بودم، همه رفتند. قسم به کسی که محمد صلی الله علیه و آله را به حق فرستاد. اگر در روزی که با ابوبکر بیعت شد، چهل نفر می یافتم، در راه خدا می جنگیدم تا وظیفه ام را انجام داده باشم. (الطبرسی، أبی منصور أحمد بن علی بن أبی طالب (متوفای ۵۴۸هـ)، الاحتجاج، ج ۱، ص ۹۸ تحقیق: تعلیق و ملاحظات: السید محمد باقر الخرسان)
و در روایت دیگری فرمود:
أَمَا وَاللهِ لَوْ کَانَ لِی عِدهُٔ أَصْحَابِ طَالُوتَ أَوْ عِدهُٔ أَهْلِ بَدْر وَهُمْ أَعْدَاؤُکُمْ لَضَرَبْتُکُمْ بِالسیْفِ حَتی تَئُولُوا إِلَی الْحَق وَتُنِیبُوا لِلص دْقِ فَکَانَ أَرْتَقَ لِلْفَتْقِ وَآخَذَ بِالر فْقِ اللهُم فَاحْکُمْ بَیْنَنَا بِالْحَق وَأَنْتَ خَیْرُ الْحَاکِمِین.
قسم به خدا اگر به اندازه تعداد یاوران طالوت یا تعداد اهل بدر نیرو داشتم و ایشان با شما دشمنی می کردند (یاور من می شدند)، شما را با شمشیر می زدم تا به حق باز گردید و به راستی میل کنید. پس آن بهتر بود برای جمع کردن فاصله ها و نگهداشتن آرامش. (الکلینی الرازی، أبی جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفای ۳۲۸هـ)، الأصول من الکافی، ج ۸، ص ۳۲)
جهت دانلود صوت و متن کامل این جلسه، از قسمت دانلود فایل استفاده نمایید.
پسورد فایل : گزارش خرابی لینک
دیدگاهتان را بنویسید