کارگاه آموزشی شماره ۱۷۰ – مهندسی تبلیغ غدیر – جلسه شانزدهم

صوت کامل بخش اول
بِسمِ الله الرحمنِ الرّحیم
وَ بِهِ نَستَعین اِنَّهُ خَیرُ ناصِر وَ مُعین
وَ صَلّی اللهُ عَلی مُحَمّد وَ آلِهِ الطّاهِرین
اللّهُمّ صَلّی عَلی مُحَمّد وَ آلِ مُحَمّد وَ عَجّل فَرَجَهُم
وَ لَعنَهُ الله عَلی اَعدائِهِم اَجمَعین مِنَ الآن اِلی قیامِ یَومِ الدّین
اِلهی و اَنطِقنی بِالهُدی وَ الهِمنِی التّقوی
این جلسه را بعد از ظهر در دو برنامه در خدمت شما خواهیم بود. بحث وصایت را از منظر اهل بیت علیهم السلام ادامه می دهیم. وصایت امیرالمؤمنین علیه السلام از منظر اهل بیت علیهم السلام و در منابع شیعی. بحث فردا را ان شاءالله تعالی و به حول و قوه الهی صبح و بعد از ظهر می گذاریم برای وصایت از منظر اهل سنّت. در ۴ بخش ان شاءالله به این بحث ورود پیدا می کنیم. وصایت، احادیث وصایت در کتب اهل سنت، دفاع از وصی و وصایت، تحریفات در احادیث وصایت و آخرین هم وصیت نامه پیامبر صلی الله علیه و آله که نامه نانوشته باشد. این موارد همه بر محور کتب اهل سنت است که ان شاءالله جلسه فردا را خواهیم داشت.
هر چقدر در این دو جلسه رسیدیم، می گوییم و برنامه عصر را ادامه می دهم. مقداری به حد اختصار مباحثی در رابطه با وصایت باز از دیدگاه اهل بیت علیهم السلام. دو یا سه بحث دیگر از وصایت عامه را عصر مطرح می کنم و بعد در بحث وصایت خاصّه ورود پیدا می کنیم. وصایت خاصه اثبات وصایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و ویژگی های وصایت امیرالمؤمنین علیه السلام از منظر اهل بیت علیهم السلام است. برویم سراغ بحث بعد.
آثار انکار وصایت
۱- هلاکت: آدرس بصائر الدرجات جلد ۱ صفحه ۹۸ حدیث ۸ و بحارالانوار جلد ۲۷ صفحه ۱۶ حدیث ۳: هام به امام صادق علیه السلام چنین نقل می کند: «فَاِنّ الاُمَمَ السّالِفَه اِنّما هَلَکَت بِعِصیانِ الاَوصیاء» دیروز صبح هم عرض کردم. این تقریر امام است. سنّت امام صادق علیه السلام است. هام به امام صادق علیه السلام می گوید و امام سکوت می کند. سکوت او نشانه تقریر است و امضاء. به حضرت عرض می کند: امت های پیشین به خاطر عصیان اوصیاء هلاک شدند. همیشه هلاکت هم به این نیست که مثلاً زلزله بیاید و کن فیکون شود. گاهی هلاکت، هلاکت معنوی است. از حق دور بودن، خود یک نوع هلاکت است. هلاکت ظاهری و هلاکت معنوی و باطنی داریم. این شاید مراد هلاکت معنوی باشد.
۲- ضلالت: غیبت نعمانی صفحه ۱۱۲ حدیث ۴: راوی می گوید: قُلتُ لِلاِمامِ الصّادقِ علیه السلام «قَالَ قُلْتُ إِنَّهُ رَجُلٌ یُوَالِی عَلِیّاً وَ لَمْ یَعْرِفْ مَنْ بَعْدَهُ مِنَ الْأَوْصِیَاءِ» کسی هست که علی علیه السلام را دوست دارد. محبت علی علیه السلام را دارد. ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام را دارد اما اوصیاء بعد را قبول ندارد. یُوالی علیّاً، اما وصایت اوصیاء بعد را قبول ندارد. حکم او چیست؟ حضرت فرمودند: «ضآلّ» او گمراه است. پس یکی از آثار انکار وصایت اوصیاء گمراهی و ضلالت است. اهل سنّت می گویند آقا علی بن ابیطالب علیه السلام را به عنوان خلیفه چهارم، آن هم در حدّ خلافت مثل بقیه قبول داریم اما امامت ایشان، وصایت ایشان را نمی آورند. فقط مثل بقیه است. حتی در وقت تعارض بین سیره، گاهی سیره آن سه نفر را بر علی بن ابیطالب علیه السلام مقدم می دارند.
نمونه آن را برای شما عرض کنم. همین مسأله شستن پا یا مسح کردن پا، می دانید که سنی ها پا را می شویند. ما پا را مسح می کنیم. دلیل آن ها که در صحیح بخاری است و به آن استدلال می کنند و به آن استشهاد می کنند، عمده روایات از عثمان بن عفان است که روایاتی که می گوید غَسل. او نقل می کند که پا باید شسته شود، از پیغمبر صلی الله علیه و آله نقل می کند. در مقابل آن روایات از امیرالمؤمنین علی علیه السلام است که این امر حادثی است در شریعت، این بدعت است و او را قبول ندارند و روایات عثمان را مقدم داشتند بر روایات علی بن ابیطالب علیه السلام. حتی سیره شیخین را بر سیره امیرالمؤمنین علی علیه السلام مقدم می دارند. ضآلّ، کسی که امیرالمؤمنین علیه السلام را دوست دارد اما وصایت اوصیاء بعد او را قبول ندارد می گوید ضآلّ.
۳- عذاب دوزخ: بحارالانوار جلد ۲۴ صفحه ۲۰۴ حدیث ۲: از امام علی بن الحسین، زین العابدین علیهم السلام نقل شده که فرمودند: در تفسیر «و مَنْ کَفَر َأُمَتِّعُهُ قَلِیلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلـى عَذابِ النَّارِ» هر کسی که کفر بورزد، مدت قلیلی به او فرصت داده می شود تا بهره مند شود. بعد به زور به طرف آتش جهنم کشیده می شود. از امام سجاد علیه السلام نقل شده که ذیل این آیه فرمود: «عَنَى بِذَلِکَ مَنْ جَحَدَ وَصِیَّهُ» یعنی انکار وصی پیغمبر صلی الله علیه و آله کند، «و مَنْ کَفَر َأُمَتِّعُهُ قَلِیلاً» یعنی انکار وصایت علی علیه السلام «فَاُمَتِّعُهُ قَلیلاً ثُمَّ اَضطَرُّهُ الی عَذاب النّار» به زور و اضطرار او را می کشند به عذاب النار.
این هم از آیات تأویلی است. عرض کردیم از اینگونه آیات که تؤویل شده، می توانید بررسی کنید. اگر می توانید، فرصتی دارید، اهل تحقیق هستید، آیات را ببینید. از سوره بقره، حمد تا سوره ناس، آیاتی که تأویل به وصایت امیرالمؤمنین علیه السلام شده است. به این معنا که ما عرض کردیم، خیلی داریم. شاید صدها آیه پیدا کنید. این اندازه این امر مهم است.
۴- مسخ: اینکه می گوییم مسخ، همیشه مسخ ظاهری به ذهن شما نیاید. مسخ بر دو قسم است: یک مسخ ظاهری داریم، مثل برخی از اقوام که به خاطر اصحاب السبت تبدیل به بوزینه شدند و قصه آن معروف است. قرآن هم اشاره کرده این افراد تبدیل و متغیر شدند و مسخ شدند. به شکل بوزینه در آمدند و بعد از سه روز هم طوفانی درآمد و همه در دریا ریخته شدند. این یک نوع مسخ و یک مسخی داریم، مسخ باطنی که صورت انسانیت از آن ها گرفته شد، انسانیت آنان مسخ شده. گاهی انسان مسخ می شود. گاهی انسانیتِ انسان مسخ می شود و دیگر انسانیت در وجودشان نیست. حالا این اصطلاح بنده است. از این روایت استفاده کردیم. گاهی انسانیت یک شخصی مسخ می شود و آن حقیقت انسانیت را ندارد و روح انسانیت از او گرفته می شود. ما الان می بینیم آن کسانی که از در خانه اهل بیت علیهم السلام دور شدند، مثل این داعش، القاعده، جیش الحُر، گروه های جدیدی به اسم سَلَفی های جهادی، تکفیری و … پیدا شدند و آمدند به اسم اسلام کاری کردند که به قول برخی ها صد سال اسلام و ترقی اسلام و رشد و پیشرفت اسلام را با این کارشان به اسم دین به عقب انداختند. این انسانیت است؟ کفار را رها کرده اند و برادران مسلمان را در ملاء عام سر می برند، به اسم تقرب الی الله! این انسانیت است؟ این بشریت است؟ این چیست؟ این مسخ نیست؟ این مسخ انسانیت نیست؟ این بخاطر چیست؟ بخاطر دوری از اهل بیت علیهم السلام این هم یک نوع مسخ است.
آدرس: بحار که از علل الشرایع نقل می کند، بحار جلد ۶۵ صفحه ۱۷۳ از علل الشرایع جلد ۲ صفحه ۴۶۰ حدیث ۱: پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «اِن الله تبارک و تعالی مسخ سبعمائه أمه عصوا الأوصیاء بعد الرسل…» خداوند تبارک و تعالی هفتصد امت را به خاطر عصیان اوصیا بعد از رسل مسخ کرد. عرض کردم نباید همه حمل بر مسخ ظاهری کنیم. شاید ظاهری باشد، نمی دانیم. از بعد از حضرت آدم علیه السلام هفتصد امت را خداوند متعال مسخ کرده است. به چه دلیل؟ عصیان اوصیا بعد از رسل.
این هم یکی دیگر از آثاری که به آن اشاره شد.
۵- نفرین خدا بر منکران وصایت اوصیا: بحار جلد ۱۰۰ صفحه ۳۶۸:
یکی دیگر از آثار انکار وصایت اوصیا، مشمول نفرین خدا و اولیا شدن است. در زیارت نامه امام هادی علیه السلام در روز غدیر این چنین آمده:
«اللَّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَهَ أَنْبِیَائِکَ وَ أَوْصِیَاءِ أَنْبِیَائِکَ بِجَمِیعِ لَعَنَاتِکَ» این لعن چند ضرب بود. لعن چند ضرب شنیده اید؟ لعن چند ضرب، «بِجَمِیعِ لَعَنَاتِکَ» خدایا «اللَّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَهَ أَنْبِیَائِکَ وَ أَوْصِیَاءِ أَنْبِیَائِکَ» اینجا می گوید قتله، خب کسی قتله است، منکر است دیگر. انکار وصایت می کند که می کشد. کسی که قاتل اوصیا است، منکر وصایت است. خدایا لعنت کن «بِجَمِیعِ لَعَنَاتِکَ»
۶- مشاکل اوصیاء: اوصیاء در ادامه خط تبلیغ دین که پیغمبران شروع کردند و عمل به وظایفشان با چه مشاکلی روبرو می شوند، در روایات به آن اشاره شده است.
۱) قَدر وَ قَدَر، نیرنگ: عده ای نیرنگ باز، حقه باز و افراد منافق که برای مانع تراشی جلوی ادامه اهداف انبیاء توسط اولیاء حیله می کنند، در روایت به آن اشاره شده. آدرس: بحار جلد ۴۲ صفحه ۲۹ حدیت ۸: از امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام نقل شده است که فرمودند: یا قنبر! «ان المنافقین أرادوا مکایده وصی رسول الله صلی الله علیه و آله» منافقین قصد کید و نیرنگ بر وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله داشتند. این هم از اسراری است که امیرالمؤمنین علیه السلام به قنبر فرمودند.
۲) ظلم و تعدی: آدرس: بلدالامین صفحه ۲۹۸. از امام هادی علیه السلام نقل شده، در رابطه با وصی پیامبر صلی الله علیه و آله می گویند: «وظلموا وصیه» ظلم کردند در حق وصی اش، ظلم و تعدی در حق وصی.
۳) اتهام به اوصیا: آدرس: امالی صدوق صفحه ۱۶۳ و بحار جلد ۶۷ صفحه ۲ حدیث ۴: روایت از امام صادق علیه السلام است که یک قسمت آن را نقل می کنم. «وَ مَا قَالُوا فِی الْأَوْصِیَاءِ أَکْثَرُ مِنْ ذَلِکَ» آن نسبت های ناروایی که به اوصیا دادند، بیش از این هاست. «أَ لَمْ یَنْسُبُوا سَیِّدَ الْأَوْصِیَاءِ ع إِلَى أَنَّهُ کَانَ یَطْلُبُ الدُّنْیَا» همین اشکالاتی که الان بعضی ها، مثل ابن تیمیه در حق امیرالمؤمنین علیه السلام دارد، امام صادق علیه السلام جلو جلو در رابطه با دشمنان امیرالمؤمنین علیه السلام و منکران وصایت اشاره کرده اند. می گویند نگاه کنید چه اتهاماتی به امیرالمؤمنین علیه السلام زده اند. او طالب دنیا بود، به خاطر دنیا آمد، به خاطر حفظ حکومتش، به خاطر دنیا و دنیا طلبی اش چه کرد؟ حضرت میگوید: ببینید «أَ لَمْ یَنْسُبُوا سَیِّدَ الْأَوْصِیَاءِ» یعنی علی ابن ابیطالب علیه السلام «إِلَى أَنَّهُ کَانَ یَطْلُبُ الدُّنْیَا» او به دنبال دنیا و طالب دنیا بود. «وَ الْمُلْکَ» طالب حکومت بود. «وَ أَنَّهُ کَانَ یُؤْثِرُ الْفِتْنَهَ عَلَى السُّکُونِ» او فتنه را بر آرامش ترجیح می داد و لذا جنگ طلب بود. امام صادق علیه السلام می گویند منکران وصایت و مخالفان امیرالمؤمنین علیه السلام چه نسبت های ناروایی را می دهند. «وَ أَنَّهُ کَانَ یُؤْثِرُ الْفِتْنَهَ عَلَى السُّکُونِ وَ أَنَّهُ یَسْفِکُ دِمَاءَ الْمُسْلِمِینَ بِغَیْرِ حِلِّهَا» علی علیه السلام خون مسلمین را بدون حق بر روی زمین ریخت، یعنی جنگ های جمل و صفین و نهروان. این اتهامات را به امیرالمؤمنین علیه السلام زدند، با اینکه شروع کننده این جنگ ها همه خودشان بودند.
زمانی گروهی از خبرنگارها از تاجیکستان آمده بودند. خبرنگارهای عموماً سنی، ما جلسه ای با آن ها داشتیم. به این مناسبت در بحث ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام وارد شدیم. تاریخ صدر اسلام، تاریخ بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله. یک مرتبه یکی از آن ها یک تکه ای پراند. گفت علی ابن ابیطالب صلی الله علیه و آله سیاستمدار نبود، نعوذ بالله تعالی سیاست بلد نبود. همه اش جنگ و خونریزی؛ در حالی که در زمان خلفای سه گانه نه جنگ برون مرزی بود، نه درون مرزی. غنائم می آمد. در خود جامعه اسلامی آرامش بود تا زمان حکومت او شد. جنگ های داخلی شروع شد. فتنه ها، کشت وکشتارها، جنگ ها، برای چه؟ عرض کردم خود امیرالمؤمنین علیه السلام جواب این را داده، قسم می خورد خدایا تو شاهد باش، (به نظرم خطبه ۱۳۰ هست. حالا یکی کمتر یا بیشتر) خدایا تو شاهد باش این درگیری که ما داریم با امثال معاویه و دیگران، به خاطر حطام دنیا، به خاطر ملک نیست. «تَنافُساً فِی سُلْطان» نیست. ما درگیری نداریم به خاطر اینکه به حکومت برسیم. ما سر حکومت داری با کسی جنگ نداریم؛ الا اینکه من بتوانم حق مظلومی را از ظالمی بگیرم و دین خدا را احیا کنم. هدف من این است. خود مردم هم آمدند با من بیعت کردند و خود حضرت سیاست کلام خود را نقل و ذکر کرده اند.
من به او گفتم، ناراحت شد. به او گفتم آقا شما برو تاریخ را بررسی کن که چه کسی باعث و بانی شد. عده ای حسود که نمی توانستند حکومت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را تحمل کنند، عده ای جاه طلب که از دیگران باج می گرفتند و می دانستند اگر علی علیه السلام بیاید، دیگر از باج و تبعیض خبری نیست. حسود بودند و نسبت به او حسادت داشتند و چوب لای چرخ گذاشتند و نگذاشتند حکومت ایشان پا بگیرد. گفتم برو و ببین چه کسی حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام را به این وضعیت انداخت و جنگ ها را تبدیل به جنگ داخلی کرد و چه کسانی بر امیرالمؤمنین علیه السلام جنگ را تحمیل کردند. بحث ما بالا گرفت و به مسئولین خبر دادند که حرف های ضد وحدت می زند. گفتند برو و بحث را تعطیل کن. گفتم این شخص از کشورش آمده تا این مطالب برایش روشن شود اما وقتی اینطور نسبت ناروا به امیرالمؤمنین علی علیه السلام می دهد، من چیزی نگویم؟ گفت برایش بحث خداشناسی و نبوت بگو. گفتم خدا را که همه قبول داریم. گرچه که در مسائل خداشناسی و نبوت هم با هم اختلاف داریم اما وقتی او شروع کرده، من باید دفاع کنم. این تهمت های ناروا همیشه بوده است. دشمنان در صدد اتهام زنی به حریم امیرالمؤمنین علیه السلام هستند. از زمان ایشان اتهامات شروع شد و ادامه پیدا کرد و اوج آن در زمان ابن تیمیه است که این اشکال را دارد و همین حرف است که امام صادق علیه السلام می فرمایند و ابن تیمیه هم می گوید حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام پر از جنگ ها، فتنه ها، درگیری ها است و حتی حق را به معاویه می دهد. امیرالمؤمنین علیه السلام تهاجم نکرد. برای دفاع از مملکت آمد و تا لب مرزها ورود پیدا کرد. می دانست او قصد تعرض دارد و برای همین با او درگیر شد. حضرت از اول هم می دانستند که این ها تحمل حکومتش را ندارند و به همین دلیل از اول نمی پذیرفتند. چون آن ها رویکرد خاصی برای حکومت مثل اولی و دومی داشتند. حضرت از ابتدا زیر بار نمی روند.
لذا مسئله اتهام زنی یکی از مشاکل اوصیاء است که در روایت به آن اشاره شده است. می فرمایند: «أَ لَمْ یَنْسُبُوا سَیِّدَ الْأَوْصِیَاءِ ع إِلَى أَنَّهُ کَانَ یَطْلُبُ الدُّنْیَا و الملک» او طالب دنیا بود. این را حتماً ببینید. خطبه ۱۳۱ است. ببینید جواب این اتهام را امیرالمؤمنین علیه السلام چگونه در این خطبه می فرمایند: «اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَکُنِ الَّذِی کَانَ مِنَّا مُنَافَسَهً فِی سُلْطَانٍ» تنافس یعنی درگیری. خدایا تو میدانی این اتفاقی که بین ما و لشکر معاویه، اصحاب جمل افتاده، به خاطر درگیری و مشاجره برای رسیدن به سلطنت نیست. من سلطنت طلب، حکومت طلب، جاه طلب نیستم. «وَ لَا الْتِمَاسَ شَیْءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ» من به دنبال جمع آوری اموال زیاد از دنیا نیستم. یعنی آن ها هستند که این فکر و خیال را دارند و هدفی را که از این درگیری با اصحاب معاویه دنبال می کنم، صفین، خوارج و اصحاب جمل «وَ لَکِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِکَ» این است که معالم دینت را به جایگاه اولش برگردانم. آن تحریفاتی که در دین شده را به وضعیت اصلاحش برگردانم «وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِی بِلَادِکَ» هدف اول من گرفتن زمام امور مسلمین و رها نکردنش و مقابله با آنها در برابر تضعیف حکومت من است. هدف دوم من اظهار و آشکار کردن فساد در بلاد است.
همان سیاستی که امام حسین علیه السلام در وصیت نامه اش به محمد بن حنفیه وقتی از مدینه حرکت می کند، می فرماید. در سیاست نامه اش به آن اشاره کرده: «إِنّی لَمْ أَخرُجْ أَشِراً و لا بَطِراً و لا مُفْسِداً و لا ظالِماً، إِنَّما خَرجْتُ لِطَلَبِ إلاصلاحِ فی أُمَّهِ جَدّی، أُریدُ أنْ آَمُرَ بالمَعروفِ و أنهی عَنِ المنکَرِ وَ اَسیرُ بِسیرَهِ جَدّی و أبی علی بن ابیطالب علیه السلام» همین سیاست را حضرت می فرماید که هدف من است. من محکم در برابر دشمنان ایستاده ام. این همه کشته داده می شود برای «وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِی بِلَادِکَ» اسلام و شیعه گسترش پیدا کند. «فَیَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ» مظلومین از بندگانت در امن و امان به سر ببرند. «وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَهُ مِنْ حُدُودِکَ» سیاست و اصل حکومت برای امیرالمؤمنین علیه السلام اصل نیست. برای اینکه بتوانم احکامی که تعطیل شده را احیا و اقامه کنم «اللَّهُمَّ إِنِّی أَوَّلُ مَنْ أَنَابَ وَ سَمِعَ وَ أَجَابَ» که حضرت در خطبه به آن اشاره فرموده است. پس این مطلب در مورد اتهام به اوصیاء بود.
۴) حسد ورزیدن به اوصیاء: حضرت به عده ای حسود مبتلاست. بحار جلد ۵۴ صفحه ۹۰ حدیث ۷۹: امیرالمؤمنین علیه السلام نقل فرموده اند: «وَ یَحْسُدُونَ وَصِیَّهُ کَمَا حَسَدَتِ الْأُمَمُ أَوْصِیَاءَ أَنْبِیَائِهَا» حضرت می فرمایند: این امت به وصی پیامبرش حسد می ورزند؛ همانطوریکه امت های پیشین به اوصیاء انبیاءشان حسد می ورزیدند. مشکل اساسی حسد است. چه شد که بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله امامت امیرالمؤمنین علیه السلام را نپذیرفتند؟ ظاهراً از امام رضا علیه السلام است که حضرت می فرمایند: چون عده ای حسود بودند و نمی توانستند زیر پر و بال امیرالمؤمنین علیه السلام بروند. حتی بین خواص هم حسد را می بینیم که نمی تواند طرف مقابل را ببینند که این همه فضائل از طرف خدا و رسول صلی الله علیه و آله است. دست امیرالمؤمنین علیه السلام را بالا ببینند، نمی توانند تحمل کنند. شاعر می گوید:
اصبر علی حسد الحسود فان صبرک قاتله النار تاکل نفسها ان لم تجد ما تاکله
صبر کن بر حسد حسود که این صبر تو او را می کشد. همانطور که اگر روی آتش هیزم نریزی، خود به خود خاموش می شود. امیرالمؤمنین علیه السلام صبر کردند. چون حسود دست به اقدام می زند. حتی حاضر است خودش را بکشد تا اتهامی بر طرف مقابلش زند. قرآن هم اشاره دارد: «أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً» خداوند در حق امیرالمؤمنین علی علیه السلام عنایات و فضیلت های زیادی عطا فرموده است. مردم حسد می ورزند و هر کسی را که صاحب فضیلت باشد، نمی توانند ببینند. اهل بیت علیهم السلام جزء آل ابراهیم علیه السلام هستند. به آنها ملک عظیم داده شده و بعضی حسد می ورزند.
۵) مبتلا به منافقان: در روایتی به چند جهت اشاره شده که اوصیاء مبتلا به آن هستند. بحار جلد ۷۸ صفحه ۱۹۵ حدیث ۵۲: از ابتلاهای اوصیاست که از امام صادق علیه السلام نقل شده: «أَرْبَعَهٌ لَمْ تَخْلُ مِنْهَا الْأَنْبِیَاءُ وَ لَا الْأَوْصِیَاءُ وَ لَا أَتْبَاعُهُم» چهار ویژگی است که انبیاء و اوصیاء و شیعیانشان که پیروانشان باشند، از آن خالی نیستند و به آنها مبتلا هستند. انبیاء و اوصیاء و پیروان آن ها به چهار مشکل و چهار ویژگی مبتلا هستند.
۱- «الْفَقْرُ فِی الْمَالِ»: هم انبیاء و هم اوصیاء و هم پیروانشان، ابتلا اول و مشکل اول که از آن خالی نیستند، من جمله اوصیاء فقر در مال است.
۲- مریضی جسمی: خود اوصیاء و حتی انبیاء و شیعیان ایشان اگر در طریق اهل بیت علیهم السلام هستند، گرفتاری، مشکلات مالی، جسمی چیز طبیعی است «و المرض فی الجسم»
۳- «وَ کَافِرٌ یَطْلُبُ قَتْلَهُمْ»: کافری به دنبال قتل اوست. کسی که در مسیر اهل بیت علیهم السلام است، مثل خود اهل بیت علیهم السلام «مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُولٌ أَوْ مَسْمُومٌ» باید پی همه این چیزها را به تن بخریم. شما نگاه کنید چه قدر از انبیاء کشته شدند، امامان ما یکی پس از دیگری کشته شدند. کسی که در این خط قرار دارد، باید آمادگی همه چیز را داشته باشد و بر حق ثابت قدم باشد.
۴- «وَ مُنَافِقٌ یَقْفُو أَثَرَهُمْ»: منافقی که به دنبال آثار او است. می گردد که کجا می رود. منافقی که به دنبال این است که ضربه بزند. ضربه های روحی، روانی، حیثیتی به اوصیاء و انبیاء و پیروانشان. پس این چهار مورد که می توان اینگونه هم نوشت. بعد از شماره پنج که ابتلاء به منافقان است:
۶- مرض جسمی
۷- فقر مالی
۸- قصد ترور
انسان اگر در مسیر حق و حقیقتش است، نباید واهمه یا ترسی داشته باشد. خدا شاهد است این برنامه تقریباً آنلاین شاید با پنج دقیقه پخش می شود. ما حرف مان را می زنیم، مواظب هم هستیم که به زلف یار برنخورد، به طرف مخالف، و از منطق و استدلال خارج نشویم. شما تا به حال دیده اید؛ من غیر از صحبت و منطق و استدلال و بحث و فلسفه و منطق و روایات و حدیث چیز دیگری نداشتم. اگر هم حالا هرچه بوده، طبق مقتضی دلیل مطلبی را گفته ایم و به آن اشاره کرده ایم اما خب حرف ما پخش می شود و ما خیلی جاها می رویم. من هیچ واهمه ای ندارم. عمر دست خداست. در روایات دارد که امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند که امر به معروف و نهی از منکر هیچ زمان عمر کسی را کم نمی کند. اگر عمر کسی مقدر است، حالا هر کجا بروی، در هر دریای متلاطمی بروی، حالا مناطق سنی نشین باشد، هر کجا که باشد، حرفمان را بزنیم. بدون اینکه اضطراب و دلهره ای داشته باشیم. با ایمان قوی و با ثبات قدم، همان طور که انبیاء ثبات قدم داشتند.
پیغمبر صلی الله علیه و آله حرفشان را زدند. در برابر کل مشرکان ایستادند. چقدر خواستند ترورشان کنند، امیرالمؤمنین علی علیه السلام را هم خواستند ترور کنند. خب گذشت تا یک زمان مقدری که آمد و رفت. امامان ما ایستادند، استقامت ورزیدند و مقاوت بخرج دادند و خم به ابرو نیاوردند.
انسان باید راه و مسیر خودش را که انتخاب کرده، هیچ ناراحتی از خود نشان ندهد و محکم و مستحکم باشد. من عرض کردم بعضی از شهرها شب تا صبح خوابم نبرده است. صبح بلند شده ایم رفته ایم سرکارمان، حالا در مناطق خاص حادی از اهل سنت، فردا صبح رفته ایم، برنامه مان را هم اجرا کرده ایم. حرفمان را هم زده ایم. بدون تحریک احساسات و گفته ایم هرچه بادا باد! ما به وظیفه مان عمل می کنیم. انسان در این راستا باید استقامت داشته باشد تا به آنچه که برای او مقدر است، برسد.
برویم سراغ بحث بعد؛ تا به حال بحثمان در رابطه با امامت عامه بود. یک فصل آن را انداختم؛ چون در سال گذشته به آن اشاره کردم و آن ویژگی های اوصیاء بود. حدود شصت ویژگی را گویا جلسه گذشته تا آخر به آن اشاره کرده ایم یا کامل شده یا نشده، دیگر به آن ورود پیدا نمی کنم.
مباحث وصایت خاصه:
الف) وصایت امیرالمؤمنان علی علیه السلام در مصادر شیعی: روایاتی که اشاره دارد به اینکه امیرالمؤمنین علی علیه السلام وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله است را دسته بندی کرده ایم. اولین مطلبی که اینجا اشاره کردیم، تواتر احادیث وصایت است. سید مرتضی در کتاب رسائل خود، جلد چهار صفحه نود و سه، ادعای تواتر احادیث وصایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را در مصادر شیعی و سنی دارد. می گوید: «و الامر فی تسمیته بالوصی اشهر من ان یحتج فیه بخبر منقول». این روایاتی که امیرالمؤمنین علی علیه السلام نام گذاری شده، به وصی مشهورتر است از اینکه حدیث خبر واحد به حساب بیاید. «و ان کانت الاخبار فی ذلک متظافره متواتره» روایات متظافر است. یکدیگر را تقویت می کند. بلکه در حد تواتر است. می گوید روایات وصایت امیرالمؤمنان علی علیه السلام متواتر است. خبر متواتر چه خبری است؟ خبر متواتر خبری است که آنقدر راویانش ذکر کرده اند که انسان دیگر بر این مفاد آن روایت در مصادر شیعی به یقین می رسد. این عبارت شریف مرتضی است.
جواب به سؤال یکی از شرکت کننده ها: خیلی خوانده ایم خیلی، روایتش از رسول خدا صلی الله علیه و آله است؟ بله اصل شروعش خیلی روایت داشته ایم. الان برایتان می خوانم. اصلاً ببینید این از روایات متواتر بین شیعه و سنی، همان حدیثی است که ذیل آیه انذار عشیره آمده است. در حدیث انذار عشیره، معروف است که پیغمبر صلی الله علیه و آله وقتی این آیه نازل شد، اولین امری که ابلاغ کردند، امر به وصایت بود. یک سری تبیین جزئی، جزئیات به اهل بیت علیهم السلام واگذار شده، در حالی که خود پیغمبر صلی الله علیه و آله هم زیاد تبیین کرده. عرض کردم خود سنی ها (حالا فردا جزئیات را عرض می کنم) تا توانستند کتمان کردند. بیشتر روایات وصیت که در کتب سنی ها آمده، در کتاب های دست دوم و سومشان و عمده در کتاب های دست سومشان آمده است. در کتاب های دست اولشان صحاح سته اصلاً نیامده، در مسانید اصلاً نیامده. عرض کردم در کتاب های دسته پایینشان آمده و این ها تا توانستند، کتمان کردند. حتماً بوده؛ پیغمبر صلی الله علیه و آله حتماً تبیین کرده اما سنی ها آن را کتمان کردند. توسط اهل بیت علیهم السلام آن هم از پیغمبر صلی الله علیه و آله . اهل بیت علیهم السلام چیزی از خود ندارند، اهل بیت علیهم السلام یا از پیغمبر صلی الله علیه و آله مستقیماً نقل کردند یا سند خودشان از پیغمبر صلی الله علیه و آله است. هرچه دارند، حقایقی است که در باب وصایت از پیغمبر صلی الله علیه و آله نقل می کنند. پس پیغمبر صلی الله علیه و آله گفته اند.
یک مطلب دیگر عرض کنم. زمانی فکر می کردم، گفتم این همه روایت در باب توحید و معرفت خدا از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده و اهل بیت علیهم السلام. سنی ها اصلاً این مطالب را ندارند. من خودم کتاب التوحید صحیح بخاری را از اول تا به آخر خوانده ام و هم حواشی دارم و هم آن را تدریس کرده ام. گفتم شما مقابله کنید با احادیث توحیدی امیرالمؤمنین علیه السلام. کتاب التوحید کافی را بخوانید و بعد کتاب التوحید صحیح بخاری را بخوانید و ببینید که چقدر اختلاف فاحش دارند.
معارف توحیدی را اهل بیت علیهم السلام نقل کرده و اهل سنت این ها را رد کرده اند. از طرق صحابه و مقداری از آن را ابن عباس نقل می کند اما از خط دیگری نقل نکرده است ولی ابن ابی الحدید اشاره به این موضوع می کند که آنها اصلاً این متن ها را نمی فهمیدند که حتی بخواهند بر زبان جاری کنند.
اهل بیت علیهم السلام این ها را نقل کرده اند. حال سؤال من این است: آیا پیغمبر صلی الله علیه و آله این ها را نقل نکرده است؟ یا انتشار نداده است؟ اهل بیت علیهم السلام انتشار داده اند؟ و از طرق اهل بیت علیهم السلام از طریق اصحابشان به ما رسیده و پیغمبر صلی الله علیه و آله آن ها را به زبان نیاورده اند که اهل سنت نمی دانند؟ یا نه به زبان آورده، کسی منتشر نکرده است به جز اهل بیت علیهم السلام؟ «انا مدینه العلم و علی بابها» امیرالمؤمنین علیه السلام که این حقایق توحیدی را نقل می کند، کسی است که شاگرد معرفتی رسول خداست و پیغمبر صلی الله علیه و آله درباره ایشان می گوید: «انا دارالحکمه و علی بابها» این ها همه از زبان پیغمبر صلی الله علیه و آله صادر شده.
جزئیات وصایت، حقایقی در باب وصایت را قطعاً پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله گفته است و سنی ها تا توانستند آن را کتمان کردند ولی از طرق اهل بیت علیهم السلام به نقل از پیامبر صلی الله علیه و آله به ما رسیده و اهل بیت علیهم السلام هر چه که دارند، از پیغمبر صلی الله علیه و آله دارند. این ها اشاراتی است از جانب خدا که به پیغمبرش وحی شده و نزد این خاندان است و به ما منتقل کرده اند.
پاسخ به سؤال مخاطب:
اولین سفارش پیغمبر صلی الله علیه و آله در مورد وصایت خود است. «فأیکم یؤازرنی علی هذا الأمر علی أن یکون أخی، و وصی، و خلیفتی» حضرت دستشان را بلند کردند و پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمودند انت اخی و وصی و خلیفتی. پس اولین سفارش پیغمبر صلی الله علیه و آله سفارش به وصایت است و در آخر هم که پیامبر صلی الله علیه و آله گفتند برای من کاغذ و دواتی بیاورید تا وصایت را بنویسم ولی نگذاشتند. البته بعداً با اصحاب خاص خصوصی نوشتند.
صوت کامل بخش دوم
بِسمِ الله الرحمنِ الرّحیم
وَ بِهِ نَستَعین. اِنَّهُ خَیرُ ناصِر وَ مُعین
وَ صَلّی اللهُ عَلی مُحَمّد وَ آلِهِ الطّاهِرین. اللّهُمّ صَلّی عَلی مُحَمّد وَ آلِ مُحَمّد وَ عَجّل فَرَجَهُم
وَ لَعنَهُ الله عَلی اَعدائِهِم اَجمَعین مِنَ الآن اِلی قیامِ یَومِ الدّین
اِلهی و اَنطِقنی بِالهُدی وَ الهِمنِی التّقوی
وارد قسمت وصایت خاصه سلسله مبدأ در تراس شیعی شدیم. اثبات وصایت خاصه، وصایت امیرالمؤمنین علیهم السلام و وصایت اهل بیت علیهم السلام در میراث علمی شیعی و روایات که در چند فاز بررسی کردیم:
۱) اثبات وصایت امیرالمؤمنین علی علیهم السلام: در این قسمت بحثی را شروع کردیم تحت عنوان شهرت امیرالمؤمنین علیهم السلام به وصایت؛ شهرت ایشان نزد انبیا، مسلمین، اهل کتاب، فرشتگان و در عالم جمادات که در ۵ قسم در روایات اهل بیت علیهم السلام به آن اشاره شده است.
قسمت اول؛ شهرت وصایت امیرالمؤمنین علیهم السلام نزد انبیا:
کافی می گوید: «عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیهم السلام قَالَ: وَلَایَهُ عَلِیٍّ مَکْتُوبٌ فِی جَمِیعِ صُحُفِ الْأَنْبِیَاءِ وَ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ نَبِیّاً إِلَّا بِنُبُوَّهِ مُحَمَّدٍ وَ وَلَایَهِ وَصِیِّهِ عَلِیٍّ علیهم السلام» خداوند متعال هیچ پیغمبری را مبعوث نکرد الا به نبوت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و وصایت امیرالمؤمنین علیهم السلام. پس هیچ پیامبری نیامده است که سخن از وصایت امیرالمؤمنین علیهم السلام نکرده باشد. پس وصایت علی علیهم السلام در بین انبیا مشهور است.
قسمت دوم؛ شهرت وصایت امیرالمؤمنین علیهم السلام در نزد مسلمانان:
داستانی را گفتم که عایشه در حرکتش به سمت جنگ جمل، عده ای جلوی او را گرفتند و گفتند: علی علیهم السلام وصی رسول خداست. با چه کسی می خواهی بجنگی؟ این داستان نیز دربرگیرنده این است که وصایت علی علیهم السلام در بین مسلمین مشهور بوده است. روایت زیبایی است از امیرالمؤمنین علیهم السلام در بحارالانوار جلد ۳۳ صفحه ۳۷۹ حدیث ۶۰۸. این صحبت گویا بین مردم و مولا بعد از جنگ صفین یا جمل صورت گرفته است. عده ای از مسلمانان به امیرالمؤمنین علیهم السلام گفتند: یا علی؛ تو وصی بودی. «فضیع الوصیه» خودت را ضایع کردی. چرا تن به حکمیت دادی؟ حالا این یا اشاره دارد به بعد از پیغمبر صلی الله علیه و آله که حضرت خانه نشین شدند یا بعد از جنگ صفین است. به حضرت می گفتند تو که وصی بودی، چرا سکوت کردی و دست به اقدام عملی نزدی؟ حضرت گفتند: «أَمَّا قَوْلُکُمْ أَنِّی کُنْتُ وَصِیّاً فَضَیَّعْتُ الْوَصِیَّهَ فَأَنْتُمْ کَفَرْتُمْ وَ قَدَّمْتُمْ عَلَیَّ وَ أَزَلْتُمُ الْأَمْرَ عَنِّی» این یعنی شهرت. اینجا هم می شود فهمید که وصایت امیرالمؤمنین علیهم السلام در بین مردم مشهور بوده. حضرت می گویند شما می گویید من وصی بودم اما شما کافر شدید و بر علیه من اقدام کردید. (قدمتم علی به معنای ورود نیست. یعنی اقدام کردید علیه من) شما بودید که این امر خلافت را از من گرفتید. «وَ لَیْسَ عَلَى الْأَوْصِیَاءِ الدُّعَاءُ إِلَى أَنْفُسِهِمْ» این وظیفه اوصیا نیست که دعوت به خود کنند. این وظیفه مردم است که باید سراغ اوصیا بیایند. امیرالمؤمنین علیهم السلام اینجا به آیه حج احتجاج کردند. «وَلِلَّهِ عَلَى الْنَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِّىٌ عَنِ الْعَلَمِینَ» شما نگاه کنید کسانی که به حج نرفتند، خودشان کافر شدند یا حج کافر شده؟ خودشان کافر شده اند. پس شما باید به حج بروید. پیغمبر صلی الله علیه و آله هم به حضرت علی علیهم السلام فرمودند: «یا عَلِیُّ اَنْتَ بِمَنْزِلَه الْکَعْبَهِ تُؤْتی وَلا تَأْتی» تو به منزله کعبه هستی. مردم باید به سراغ تو بیایند؛ نه اینکه تو به سراغشان بروی و درشان را بزنی. از وظیفه اوصیا نیست که دعوت به خود کنند. مردم باید به سمت اوصیا بروند و دور او را بگیرند تا به مقامش منصوب کنند و به کرسی خلافت بنشانند. حضرت می فرمایند: «فَأَنْتُمْ کَفَرْتُمْ وَ قَدَّمْتُمْ عَلَیَّ وَ أَزَلْتُمُ الْأَمْرَ عَنِّی» شما بودید که با یاری نکردن من، امر را از دست من خارج کردید. «وَ لَیْسَ عَلَى الْأَوْصِیَاءِ الدُّعَاءُ إِلَى أَنْفُسِهِمْ» این وظیفه اوصیا نیست که دعوت به خود کنند. «إِنَّمَا یَبْعَثُ اللَّهُ الْأَنْبِیَاءَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ فَیَدْعُونَ إِلَى أَنْفُسِهِم» فرق انبیا و اوصیا در این است که انبیا به خود دعوت می کنند اما اوصیا به خود دعوت نمی کنند. این یک امتحان الهی است. امت باید بعد از پیغمبران بگردند وصی و جانشین به حق پیغمبرشان را پیدا کنند و زانو بزنند.
«وَ الْوَصِیُّ مَدْلُولٌ عَلَیْه» برای وصی دلالت و راهنمایی شده است. پیغمبر صلی الله علیه و آله کسی را نداشته که بیاید راهنمایی کند و به مردم بگوید این پیغمبر است، ابتدا به ساکن آمده. اگر چه انبیاء پیشین دعوت کلی داشته اند اما فاصله زمانی زیادی بوده است. لذا انبیاء باید با معجزه دعوت به خود کنند. اما «وَ الْوَصِیُّ مَدْلُولٌ عَلَیْه» از طرف پیغمبران به او راهنمایی شده است و لازم نیست که خودش بلند شود و داد بزند و سنگ به سینه بزند که مردم به پیش من بیایید. استدلال بسیار زیبایی است در برابر جواب آن کسانی که به علی علیهم السلام گفتند: یا علی؛ تو وصی بودی اما ضایع کردی و حق خودت را نگرفتی. حضرت فرمودند: اینطور نیست. شما بودید که دور من جمع نشدید و مرا ضایع کردید و حق از من گرفته شد. اگر حق از من گرفته شد، شما مقصر هستید. دو دسته مقصرند؛ یکی آن کسانی که حق را گرفتند و یکی آن کسانی که باعث شدند حق تحویل آن نابخردان و غاصبان داده شود. شما مسئولید. حتی طرفداران امیرالمؤمنین علیهم السلام نه طرفداران پر و پا قرص، آن کسانی که امیرالمؤمنین علیهم السلام را کاندید می کردند، محکم نایستادند. تعبیر می گوید کفرتم. «وَ الْوَصِیُّ مَدْلُولٌ عَلَیْهِ مُسْتَغْنٍ عَنِ الدُّعَاءِ إِلَى نَفْس» به او از طرف خدا و پیغمبر راهنمایی شده است. از دعوت به خود مستغنی است، اما برای کی؟ «و ذلک لمن آمن بالله و رسوله» کسی که ایمان به خدا و رسول صلی الله علیه و آله دارد، می داند حق با کیست، اگر واقعاً مومن باشد.
بعد حضرت می گویند: «وَ لَقَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ ذِکْرُهُ وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا فَلَوْ تَرَکَ النَّاسُ الْحَجَّ لَمْ یَکُنِ الْبَیْتُ لِیَکْفُرَ بِتَرْکِهِمْ إِیَّاه» اگر مردم حج را ترک کنند، خانه خدا کافر شده؟ نه مردم کافر شدند. قرآن می گوید: «وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ» اگر کافر شدی و حج نرفتی، خدا نیازی به تو ندارد. حضرت می فرمایند: من به منزله کعبه هستم، مردم باید سراغ من بیایند. علی علیهم السلام به منزله کعبه است. «تُؤْتی وَلا تَأْتی»
نمی دانم این شخص زنده است یا مرده، زمانی قصه او را گفتم و الان برای تنوع خدمت شما می گویم. شخصی به نام شیخ محمد عبدالعال (در اینترنت سرچ کنید، عکس و شرح حالش می آید) مستبصر فلسطینی است که الان لبنان است. شرح حال خیلی عجیبی دارد و مصاحبه کرده است. مجله کویتی به نام المنبر ظاهراً با ایشان یک مصاحبه جالبی دارند، سرچ کنید و بخوانید. من آوردم؛ اگر آن را پیدا نکردید، کتابی داریم به نام دفاع از تشیع و پاسخ به شبهات، من مصاحبه ایشان را به فارسی ترجمه کرده و در این کتاب آورده ام. در رابطه با عوامل استبصار که چه شد عده ای متحول شدند، قصه جالبی را نقل می کند. مصاحبه کردند که آقا چه شد شما متحول شدید؟ می گوید حقیقت اینکه من خیلی کتاب مطالعه کردم. کتاب های کلامی، اعتقادی اما باعث تحول من نشد تا اینکه یک روز عصر بود، در فلسطین از مغازه دوستم رد می شدم و دوستم به من فرمود: دوست و رفیق من، اگر می شود بیا در مغازه یک جزء بنشین، من ۵ دقیقه بروم مسجد بغل نماز بخوانم و برگردم. گفتم باشد. گفت در همان ۵ دقیقه به فکر رفتم و گفتم ببین یک مغازه جزئی دارد و می خواهد برود مسجد نماز بخواند، یک نفر را به جای خود می نشاند. تو باش، من بروم و برگردم. مبادا دزدان بیایند و به حریم من تجاوز کنند. در فکر رفتم و گفتم این حرفی که شیعه می زند، حرف منطقی است. پیامبر صلی الله علیه و آله ۲۳ سال زحمت کشید، دینی را آورد. شکی در آن نیست. نامحرمان برای این دین وجود داشتند. می شود بگوییم پیغمبر صلی الله علیه و آله همین دین را رها کند؟ این دین و آیین و اسلام و مسلمین را رها کند و هیچ کسی را برای حفظ و محافظت این دین، برای قطع کردن دست متجاوزین به این دین و محرفین کسی را قرار ندهد که ادامه دهنده راه خودش باشد؟ می شود؟! والله به خدا نمی شود. گفت از همان موقع این جرقه ای برای من شد و دیدم حرف شیعه منطقی است. می گفت برای ادامه تحقیقاتم حرکت کردم و به بیروت رفتم. می گفت همه عائله ام را رها کردم و تنها آمدم و به حقانیت یقین پیدا کردم.
خدا باید کسی را بپذیرد. امیرالمؤمنین علیهم السلام گاهی به جرقه هایی افراد را جذب می کنند. گفت: الان تنها هستم. از او سؤال می کند تو احساس غربت نمی کنی؟ همه قوم و خویشت را رها کرده ای و تنها آمدی و الان امام مسجد هستی. گفت نه. جمله ای از امیرالمؤمنین علیهم السلام همیشه در خاطرم هست و هرگز وحشت در من راه پیدا نخواهد کرد. حضرت فرمودند: «لَا تَسْتَوْحِشُوا فِی طَرِیقِ الْهُدَى لِقِلَّهِ أَهْلِهِ» در راه هدایت به خاطر کمی اهلش وحشت نکنید. اگر دیدید شیعه اقلیت است، وحشت نکنید و نگویید اکثریت سنی ها هستند و ما اقلیت هستیم و شاید حق با آن ها باشد. «لَا تَسْتَوْحِشُوا فِی طَرِیقِ الْهُدَى لِقِلَّهِ أَهْلِهِ» این کلام امیر علیهم السلام بیان در خاطر من هست. بعد ایشان یک تعبیر جالب دارد (اینکه گفتم که انت بمنزله کعبه، یاد این افتادم.) و می گوید علی علیهم السلام در کعبه متولد شد. سِرَّش میدانی چیست و چرا علی علیهم السلام در کعبه متولد شد؟ علی علیهم السلام روح کعبه است. علی علیهم السلام به مانند حقیقتی است، جوهری است که کل عالم به طفیل او می چرخند. چرا علی علیهم السلام در کعبه متولد شد؟ همه عالم، مردان عالم به دور علی علیهم السلام می چرخند. می گویید دور کعبه، کعبه که چیزی نیست. یک سنگ است. علی علیهم السلام در خانه کعبه متولد شد. ناخودآگاه همه به دور علی علیهم السلام می چرخند. می گویم این عبارت خیلی تکه هایی زیبایی دارد. حضرت تشبیه کردند انت بمنزله کعبه.
می گوید «فَلَوْ تَرَکَ النَّاسُ الْحَجَّ لَمْ یَکُنِ الْبَیْتُ لِیَکْفُرَ بِتَرْکِهِمْ» اگر مردم حج را رها کنند، خانه خدا کافر نشده «وَ لَکِنَّ النَّاسَ کَانُوا یَکْفُرُونَ بِتَرْکِهِمُ الْبَیْت» مردم کافر می شوند، چون حج خانه خدا را رها کرده اند، به نص قرآن «وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ» چرا؟ «لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى نَصَبَهُ لَهُمْ عَلَماً» خدا کعبه را علم قرار داد، نشانه حق و حقیقت قرار داده است. حالا حضرت بر خود تطبیق می کند. «وَ کَذَلِکَ نَصَبَنِی عَلَماً» خدا مرا علم و نشانه حق قرار داده، علی مع الحق و الحق مع العلی «حَیْثُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا عَلِیُّ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ الْکَعْبَهِ تُؤْتَى وَ لَا تَأْتِی» اینجا خدا فرمود پیغمبر صلی الله علیه و آله در حق من فرمود: یا علی انت منی بمنزله کعبه تؤتی و لا تاتی، مردم باید بیایند سراغ تو. خیلی استدلال زیبایی است. نمی دانم مطلب را گرفتید یا نه. تؤتی چرا؟ چون مدلولون علیه است. اوصیا مدلولون علیه اند و از جانب خدا و رسول صلی الله علیه و آله راهنمایی شده اند ولی پبغمبران باید دعوت کنند، چون که غیر آن ها کسی دعوت نکرده و قرآن باید توسط پیغمبر صلی الله علیه و آله بیاید. پس خدا دلالتی نکرده و لذا باید با معجزه خودش را نشان دهد.
نکته: اهل بیت علیهم السلام کمتر معجزه و کرامت برای اثبات وصایت و امامتشان داشتند. چرا؟ چون مدلولون علیه اند. کتاب و سنت راهنمایی می کند، کافی است. برای چه معجزه می خواهی؟ تو که مسلمان هستی و قرآن و سنت پیغمبر صلی الله علیه و آله را قبول داری. پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمودند: علی علیهم السلام. فرمودند: این دوازده تا. اما نبوت پیغمبر می خواست ثابت شود، چه کسی ثابت کند؟ خدا؟ خدا که در کتابش است، کتابش را که پیغمبر صلی الله علیه و آله قرار است بیاورد. هنوز پیغمبری ثابت نشده است. چگونه ثابت می شود؟ باید معجزه بیاورد. این بیانی است که امام دارد. فرمودند که پیغمبر صلی الله علیه و آله فرموده اند: «أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ الْکَعْبَهِ تُؤْتَى وَ لَا تَأْتِی فَقَالُوا وَ هَذِهِ لَکَ بِحُجَّتِنَا فَأَذْعَنُوا فَرَجَعَ بَعْضُهُمْ» معلوم می شود برای خوارج است. می گوید عده ای این حجت حضرت را پذیرفتند و عده ای دیگر نپذیرفتند «وَ بَقِیَ مِنْهُمْ أَرْبَعَهُ آلَافٍ لَمْ یَرْجِعُوا» این خوارج است ۴۰۰۰ نفر نپذیرفتند. «مِمَّنْ کَانُوا قَعَدُوا عَنْهُ» از او کناره گرفتند. «فَقَاتَلَهُمْ فَقَتَلَهُم» با حضرت جنگیدند. این مشخص است احتجاج خوارج بر سر مسئله حکمیت است. تو وصی بودی، چرا با معاویه عقب نشینی کردی؟ حضرت فرمودند شما باعث شدید. شما مرا از این امر عزل دادید.
قسمت سوم؛ نزد اهل کتاب:
بحار جلد ۱۵ صفحه ۳۵۹ حدیث ۱۶. می خواهم حدیثی برایتان بگویم خیلی خوشمزه و خیلی با نمک. حدیث کمی مفصل ولی خیلی زیباست. امیرالمؤمنین علیهم السلام حتی نزد اهل کتاب به وصایت مشهور است. یکی از آقایان بود که سؤال می کرد چرا پیغمبر صلی الله علیه و آله به وصایت اشاره ندارد، این برای پیغمبر است. می گوید: «خَرَجَ سَنَهَ خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَى الشَّامِ» آن سالی که پیغمبر صلی الله علیه و آله به شام سفری داشتند، «عَبْدُ مَنَافِ بْنُ کِنَانَهَ وَ نَوْفَلُ بْنُ مُعَاوِیَهَ بْنِ عُرْوَهَ تُجَّاراً إِلَى الشَّامِ» آن سالی که پیغمبر به شام سفری داشتند، قبل از بعثت دو نفر هم به شام سفر داشتند. یکی عبد مناف ابن کنانه و دیگری نوفل ابن معاویه ابن عروه. این ها هم حرکت کردند و رفته بودند شامات برای تجارت. «فلقاهما [فَلَقِیَهُمَا] أَبُو الْمُوَیْهِبِ الرَّاهِبُ» شخصی به نام ابوالمهیوب راهب نصرانی این دو نفر را ملاقات کرد. دو نفری که کافرند و برای تجارت به شام رفته اند. «فَقَالَ لَهُمَا مَنْ أَنْتُمَا» ابوالمهیوب به این دو نفر گفت من انتما، شما کیستید؟ «قَالا نَحْنُ تُجَّارٌ مِنْ أَهْلِ الْحَرَمِ» ما تجاری هستیم از اهل حرم؛ یعنی اهل مکه. «مِنْ قُرَیْشٍ قَالَ لَهُمَا مِنْ أَیِّ قُرَیْشٍ» کدام طایفه از طوایف قریش و کدام قبیله از قبایل قریش؟ «فَأَخْبَرَاهُ» گفتند ما از کدام قبیله هستیم. باز این راهب از آن ها پرسید: «فَقَالَ لَهُمَا هَلْ قَدِمَ مَعَکُمَا مِنْ قُرَیْشٍ غَیْرُکُمَا» آیا از این قبیله قریش کس دیگری هم با شما برای تجارت به شام آمده؟ «قَالا نَعَمْ شَابٌّ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ اسْمُهُ مُحَمَّدٌ» یک جوانی از بنی هاشم بنام محمد صلی الله علیه و آله با ما آمده. (آن موقع معلوم بوده که در جوانی و ۲۰ یا ۲۵ ساله بوده است) «فَقَالَ أَبُو الْمُوَیْهِبِ إِیَّاهُ وَ اللَّهِ أَرَدْتُ» راهب به آن دو گفت: به خدا قسم من دنبال چنین جوانی می گردم. «فَقَالا وَ اللَّهِ مَا فِی قُرَیْشٍ أَخْمَلُ ذِکْراً مِنْهُ إِنَّمَا یُسَمُّونَهُ یَتِیمَ قُرَیْشٍ وَ هُوَ أَجِیرٌ لِامْرَأَهٍ مِنَّا یُقَالُ لَهَا خَدِیجَهُ» آن دو گفتند به خدا سوگند در قریش هیچ کسی مثل این کمتر یادی از او نمی شود. او اجیر زنی است به نام خدیجه سلام الله علیها ، به شام آمده و برای او تجارت می کند. «فَمَا حَاجَتُکَ إِلَیْهِ» با این جوان چکار داری؟ تو یک مسیح راهب در شام با این جوان چکار داری؟ جوانی که در بین ما خیلی شناخته شده نیست. «فَأَخَذَ یُحَرِّکُ رَأْسَهُ وَ یَقُولُ هُوَ هُوَ» می گوید سرش را تکان می داد و با خودش می گفت: این همان است! این همان است! یک کسی آن طرف دنیا به فکر پیغمبر صلی الله علیه و آله است و یک کسی با پیغمبر صلی الله علیه و آله است و پیغمبر صلی الله علیه و آله را نمی شناسد. «فقَالَ لَهُمَا تَدُلَّاَّنِّی» راهب به آن دو نفر گفت: من می خواهم این جوان را ببینم و با او ملاقاتی داشته باشم. مرا به این جوان راهنمایی کنید. «فَقَالا تَرَکْنَاهُ فِی سُوقِ بُصْرَى» ما او را در بازار بصری رها کردیم و از او جدا شدیم. «فَبَیْنَمَا هُمْ فِی الْکَلَامِ» در همین میان که داشتند با راهب صحبت می کردند، «إِذْ طَلَعَ عَلَیْهِمْ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله» در میان همین گفتگو بود که پیغمبر صلی الله علیه و آله پیدایش شد «فَقَالَ هُوَ هَذَا» نمی گوید فقالا می گوید فقال. راهب ندیده گفت: این همان جوانی است که بر من توصیف کردید و این همان جوانی است که من دنبال او هستم. «فَخَلَابِهِ سَاعَهً یُنَاجِیهِ» یک ساعتی این راهب با این جوان خلوت کردند و با هم گفتگو و نجوا می کردند. «وَ یُکَلِّمُهُ ثُمَّ أَخَذَ یُقَبِّلُ بَیْنَ عَیْنَیْهِ» راهب مسیحی بلند شد، پیشانی پیغمبر صلی الله علیه و آله را بوسید. هنوز به پیغمبری نرسیده و جوان است. «وَ أَخْرَجَ شَیْئاً مِنْ کُمِّهِ» راهب چیزی از آستین خود در آورد تا به پیغمبر صلی الله علیه و آله بدهد. «لَا نَدْرِی مَا هُوَ» دو نفر می گویند ما ندیدیم چه چیزی می خواست به او بدهد. «وَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَأْبَى أَنْ یُقَبِّلَهُ» گفت من قبول نمی کنم. گویا مال بوده، کیسه پولی می خواسته به پیغمبر صلی الله علیه و آله بدهد و حضرت قبول نکردند. این مناعت طبع را نگاه کنید. مردان خدا و انبیا و اوصیا از ابتدا مناعت طبع دارند و از یک مسیحی پول نمی گیرند. «فَلَمَّا فَارَقَهُ قَالَ لَنَا» وقتی که پیغمبر صلی الله علیه و آله از این شخص جدا شد و از پیشش رفت، «تَسْمَعَانِ مِنِّی» مسیحی به ما گفت: این مطلب را از من بشنوید؛ «هَذَا وَ اللَّهِ نَبِیُّ هَذَا الزَّمَانِ» به خدا قسم این نبی این زمان است. «سَیَخْرُجُ إِلَى قَرِیبٍ» به زودی خروج خواهد کرد. «یَدْعُو النَّاسَ إِلَى شَهَادَهِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» به زودی مردم را به توحید دعوت می کند. «فَإِذَا رَأَیْتُمْ ذَلِکَ فَاتَّبِعُوهُ» اگر زمان او را درک کردید، او را پیروی کنید. «ثُمَّ قَالَ» (حالا شاهد ما قسمت بعد است) راهب مسیحی به این دو نفر گفت: «هَلْ وُلِدَ لِعَمِّهِ أَبِی طَالِبٍ وَلَدٌ یُقَالُ لَهُ عَلِیٌّ» آیا عموی این جوان به نام ابوطالب بچه ای دارد؟ آیا ابوطالب عموی این جوان فرزندی به نام علی علیهم السلام دارد؟ «فَقُلْنَا لَا» گفتیم نه چنین فرزندی ندارد. «قَالَ إِمَّا أَنْ یَکُونَ قَدْ وُلِدَ أَوْ یُولَدُ فِی سَنَتِهِ» یا بچه ای دارد و شما کتمان می کنید و یا بچه ای در همین امسال از جانب ابوطالب متولد خواهد شد، به نام علی علیهم السلام. (و هُو الَّذی شَهِدَ العدُوُّ بفضله و الفَضلُ ما شَهِدَت به الاعداءُ) حالا ببینید یک راهب مسیحی چگونه علی علیهم السلام را معرفی می کند: «وَ هُوَ أَوَّلُ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ» و او اولین مؤمن به پیامبر صلی الله علیه و آله است. «نَعْرِفُهُ» و ما او را می شناسیم. اما یک سری از خودی ها با اینکه او را می شناختند، از روی حسد او را کتمان کردند. معاویه چه کرد؟! چه خباثتی است که همه فضائل امیرالمؤمنین علیهم السلام را برای خلفا مغلوب کرد. پول داد تا مطاعن جلب کنند برای مولا، آیاتی در مذمت عده ای از این کله گنده های مدرسه خلفا جلب کردند و به پای امیرالمؤمنین علیهم السلام نوشتند. «وَ إِنَّا لَنَجِدُ صِفَتَهُ عِنْدَنَا» ما اوصافش را پیش خود می شناسیم. «فِی الْوَصِیَّهِ» شاهد ما این است «وَ إِنَّا لَنَجِدُ صِفَتَهُ عِنْدَنَا فِی الْوَصِیَّهِ کَمَا نَجِدُ صِفَهَ مُحَمَّدٍ بِالنُّبُوَّهِ وَ إِنَّهُ (یعنی علی علیهم السلام) سَیِّدُ الْعَرَبِ وَ رَبَّانِیُّهَا وَ ذُو قَرِنَیْهَا یُعْطِی السَّیْفَ حَقَّهُ اسْمُهُ فِی الْمَلَإِ الْأَعْلَى عَلِیٌّ هُوَ أَعْلَى الْخَلَائِقِ یَوْم الْقِیَامَهِ بَعْدَ الْأَنْبِیَاءِ ذِکْراً وَ تُسَمِّیهِ الْمَلَائِکَهُ الْبَطَلَ الْأَزْهَرَ الْمُفْلِحَ» فرشته ها علی علیهم السلام را شجاع، آشکار، درخشان، رستگار و رستگارکننده می نامند. «لَا یَتَوَجَّهُ إِلَى وَجْهٍ إِلَّا أَفْلَحَ وَ ظَفِرَ وَ اللَّهِ لَهُوَ أَعْرَفُ بَیْنَ أَصْحَابِهِ فِی السَّمَاوَاتِ مِنَ الشَّمْسِ الطَّالِعَهِ» ببینید که یک راهب مسیحی چگونه امیرالمؤمنین علیهم السلام را به عنوان وصی توصیف می کند.
قسمت چهارم؛ در نزد صحابه:
در بحارالانوار جلد ۲۲ صفحه ۳۱۸. «ثُمَّ قَالَ أَبُو ذَرٍّ رَحْمَهُ اللَّهِ عَلَیْهِ أَشْهَدُ لِعَلِیٍّ بِالْوَلَاءِ وَ الْإِخَاءِ وَ الْوَصِیَّهِ» ابوذر می گوید: شهادت می دهم که علی علیهم السلام وصی رسول خداست.
قسمت پنجم؛ نزد اهل بیت علیهم السلام:
بحار جلد ۶۶ صفحه ۶۹ حدیث ۲۴. امامان ما افتخار می کردند از وصایت بگویند. روایتی است از امام سجاد علیهم السلام «حَدَّثَنِی أَبِی الْحُسَیْنُ سِبْطُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ وَ سَیِّدُ الشُّهَدَاءِ قَالَ» امام حسین علیهم السلام کسی است که وقتی نام پدرش می آید، لقب وصی را پسوند آن می آورد. روز عاشورا امام حسین علیهم السلام استشهاد می کند و می گوید: من وصی هستم فرزند وصی. «حَدَّثَنِی أَبِی الْوَصِیُّ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ» قبل از اینکه علی ابن ابیطالب علیهم السلام بگویند می گویند وصی. امامان ما سعی بلیغ داشتند تا مولا امیرالمؤمنین علیهم السلام را به عنوان وصایت معرفی کنند. «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْإِیمَانُ عَقْدٌ بِالْقَلْبِ وَ نُطْقٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ»
قسمت ششم؛ در نزد فرشتگان:
بحارالانوار جلد ۴۳ صفحه ۲۹۱ حدیث ۵۳. «إِنَّ مَلَکاً نَزَلَ مِنَ السَّمَاءِ عَلَى صِفَهِ الطَّیْرِ» یک فرشته از آسمان به شکل پرنده ای آمد «فَقَعَدَ عَلَى یَدِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله» و روی دست پیامبر صلی الله علیه و آله نشست. «فَسَلَّمَ عَلَیْهِ بِالنُّبُوَّهِ وَ عَلَى یَدِ عَلِیٍّ فَسَلَّمَ عَلَیْهِ بِالْوَصِیَّهِ» و به ایشان سلام کرد و روی دست امیرالمؤمنین علیهم السلام نشست و به مولا به عنوان وصایت سلام داد. پس در نزد فرشتگان هم امیرالمؤمنین علیهم السلام به وصایت معروف هستند.
قسمت هفتم؛ نزد جمادات:
بحارالانوار جلد ۳۷ صفحه ۹۴ حدیث ۵۷: «النَّبِیُّ علیهم السلام قَالَ أَتَانِی جَبْرَئِیلُ آنِفاً» از رسول خدا علیهم السلام بیان شده که الان جبرئیل بر من نازل شد «فَقَالَ تَخَتَّمُوا بِالْعَقِیقِ» و گفت انگشتر عقیق به دست کنید. «فَإِنَّهُ أَوَّلُ حَجَرٍ» زیرا این سنگ، اولین سنگی است که «شَهِدَ لِلَّهِ تَعَالَى بِالْوَحْدَانِیَّهِ وَ لِی بِالنُّبُوَّهِ وَ لِعَلِیٍّ بِالْوَصِیَّهِ» به وحدانیت خدا و به نبوت پیامبر علیهم السلام و وصایت علی علیهم السلام شهادت داده است. اینکه می گویند شهادت ثالثه، این همان شهادت ثالثه است. پس شهادت به وصایت در عرض شهادت به توحید و نبوت است. پس حتی جمادات نیز این شهادت را داده اند.
دو فصل از امامت خاصه باقی ماند که یکی از آن فصل ها با عنوان ویژگی های اوصیاء پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله است که حدود ۵۰ ویژگی و حداقل ۴۰ مورد فقط برای اوصیای پیامبر صلی الله علیه و آله در روایات آمده و مابقی ویژگی های امیرالمؤمنین علیهم السلام به عنوان وصی.
در جلسه فردا ان شاءالله اگر فرصتی شد، وارد پرونده اهل سنت می شویم که آن ها با احادیث وصایت چه کرده اند و اینکه می توانیم تصحیح کنیم؟ چه شبهاتی داشتند و چگونه دفاع کنیم؟ اشکالاتشان چیست؟ روایت عایشه که بخاری نقل کرده، ۱۴ اشکال فنی دارد. بحث علمی که بهترین راه است، می خواهیم داشته باشیم. ابوالوفا که منکر است و یکی پس از دیگری الی زماننا هذا. ابن کثیر در البدایه و النهایه چه می گوید. قرطبی در شرح صحیح مسلمش تا می توانند به احادیث وصایت حمله کرده اند. ان شاءالله یکی پس از دیگری این ها را بیان کرده و مناقشه می کنیم و اشکالاتشان را در جلسه فردا ذکر می کنیم. این پروژه اهل سنت هم شنیدنی است، ببینید که با احادیث وصایت چه ها کردند و چگونه تحریف کردند و چه تحریفاتی.
جهت دانلود صوت های این کارگاه، از قسمت دانلود فایل استفاده نمایید.
پسورد فایل : گزارش خرابی لینک
دیدگاهتان را بنویسید