کارگاه آموزشی شماره ۱۶۵ – مهندسی تبلیغ غدیر – جلسه دوازدهم

صوت کامل بخش اول
بسم الله الرحمن الرحیم
و به نستعین اِنه خَیر ناصِر و مُعین و صلی الله علی محمد وآله الطاهرین
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و لعنت الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین
اَللّهُم و اَنطِقنی بِالهُدی، وَ اَلهِمنِی التَّقوی
سرفصل ها را سریع ادامه می دهم تا ان شاءالله بتوانیم وصایت عامه را از منظر روایات اهل بیت علیهم السلام دنبال کرده باشیم. در طرح کلی، یادم افتاد که مطلبی را جا گذاشته ام و آن وصایت از منظر قرآن کریم است، در قسمت روایات شیعی وصایت در قرآن کریم که یک بخش مفصل و جلد مفصلی را بطور مستقل وارد شدیم، آیات مربوط به وصایت را بررسی کردیم و همچنین آیاتی که از اول سوره حمد تا سوره ناس به وصایت امیرالمؤمنان علیه السلام یا اهل بیت علیهم السلام تأویل شده، هم اشاره کردیم. صدها روایت احتمالاً، شاید دویست روایت در مورد مسائل شیعی، در رابطه با اهل بیت علیهم السلام، آیاتی که تعبیر شده به وصایت امیرالمؤمنین علیه السلام یا اهل بیت علیهم السلام. این هم فاز مستقلی دارد که ان شاءالله وارد شدیم، بخشی از روایاتش را خواهیم خواند.
در ادامه بحث مفهوم شناسی وصایت که در جلسه صبح شروع کردیم، می خواهیم بدانیم موصی کیست؟ چه کسی وصیت می کند؟ وصیت کننده به وصایت کیست؟ روایات مختلف است. می خواهیم جمعشان کنیم. در برخی از روایات نسبت به خدا داده، در برخی روایات نسبت به جبرئیل داده و در برخی روایات به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم داده و در برخی روایات نسبت به امام داده. جمع آن این است که خداوند متعال وصیت می کند و جبرئیل ابلاغ می کند، خبر ابلاغیه را به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم می رساند و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم به امامان یکی پس از دیگری می رسانند. امام سابق هم وصیت می کند بر امام راحل، جمعش این شد. این ۴ روایت را خدمت شما عرض می کنم تا برویم سراغ فصل های بعدی که مهم تر هم هست:
۱) خداوند متعال:
بحار جلد ۲۳ ص ۶۹ حدیث۴: «انا ابی عبدالله علیه السلام فقد اوصی الله» ببینید اوصی را نسبت به خدا داده، پس کار وصایت این عهد در واقع بالاصاله از طرف خداوند متعال است. خداوند متعال عهد گرفته بر مردم؛ نسبت به چه کسی؟ نسبت به ولی اش، ابلاغ کننده کیست؟ پیغمبرش است. واسطه کیست؟جبرئیل یا امام قبل بر امام بعد «قَدْ أَوْصَى اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ فِیهَا النَّبِیَّ ص بِالْوَلَایَهِ لِعَلِیٍّ وَ الْأَئِمَّهِ» پس اینجا اوصی را نسبت به خداوند متعال می دهد و در بعضی روایات دیگر هم همینطور است، حالا ما یک مقداری حذفش می کنیم.
۲) انبیاء:
بحار ج ۳۳، ص ۱۳۷: روایت آن را برای شما بخوانم «انا امیرالمؤمنین علی علیه الصّلاه والسلام» (خطاب به معاویه تا اینجا) می فرماید: «الَمْ تَعْلَمْ أَنَّ إِبْرَاهِیمَ أَوْصَى بابنه [ابْنَهُ] یَعْقُوبَ وَ یَعْقُوبَ أَوْصَى بَنِیهِ إِذْ حَضَرَهُ الْمَوْتُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً أَوْصَى إِلَى آلِهِ سُنَّهَ إِبْرَاهِیمَ وَ النَّبِیِّینَ اقْتِدَاءً بِهِمْ کَمَا أَمَرَهُ اللَّه» این روایت به هر دو اشاره دارد «کما امره الله» امرش از جانب خدا. پیامبر ما هم مثل بقیه انبیاء همان سنت را ادامه داد. وصیت کرد بر چه کسی؟ بر آل خودش. پس اصل وصیت از جانب خدا می آید. این عهد و پیمان از جانب خدا می آید. برای وصی و توسط پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم ابلاغ می شود. روشن شد؟
۳) وصی سابق
من لا یحضر الفقیه، ج ۴ ص ۱۸۹ حدیث ۵۴۳۳ : روایت سُلیم را نقل کرده است، سلیم میگوید «شهدت». از اینجا معلوم می شود مرحوم شیخ صدوق از کتاب سلیم نقل می کند. فقط اختلافاتی هست که اینجا بماند. کتاب سلیم یک کتاب مُسَلّمی است که شیخ صدوق از آن نقل می کند. سلیم می گوید: «شهدت وصیه علی ابن ابی طالب علیه السلام حین اوصی الی ابنه الحسن» اینجا اوصی را به چه کسی نسبت داده؟ به امام نسبت داده، می گوید من حاضر بودم آن موقعی که علی ابن ابیطالب علیه السلام وصیت می کرد برای فرزندش امام حسن علیه الصّلاه و السلام. اوصی را به چه کسی نسبت داده؟ به امام «واشهد علی وصیته الحسین» شاهد گرفت بر این وصیتش حسین علیه السلام را «و محمدا (محمد حنفیه) و جمیع ولده و رؤساء اهل بیته والشیعته»
۴) جبرئیل
بحار، جلد ۲۲ صفحه ۴۷۸: ببینید در اینجا تعبیر این چنین است: «فاخذ رسول الله کتاب الوصیه من ید جبرئیل مختومه فدفعها الی» این الی ظاهرا خطاب به امیرالمؤمنین علیه السلام است، حضرت می فرمایند: «اخذ رسول الله کتاب الوصیه» از دست جبرئیل، پس جبرئیل واسطه ابلاغ وصایت است از جانب خداوند. «فاخذ رسول الله صلی الله و علیه وآله کتاب الوصی من ید جبرئیل» این هم از این مطلب.
حالا جمع آن چیست؟ گفتیم اصل وصایت مال خداوند متعال است. وصایت شئوناتی دارد که این شئونات از آن خداست «بالاصاله» قطعاً، خداوند متعال به هرکسی که بخواهد، می دهد. وصایت اوصیای خداوند متعال توسط جبرئیل به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ابلاغ می شود و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به امام بعد از خودش و امام بعد از خودش به امامان بعد از خودش (این یک فصل).
(برویم فصل بعدی)
در مفهوم شناسی وصایت بحث دیگری که مطرح است، این است که ما چند نوع وصایت داریم؟ انواع وصیت. یک اشکالی را که ما به اهل سنت داریم، عده ای که قبول کردند من جمله شوکانی، قاضی شوکانی کتابی دارد «العقد الثمین فی إثبات وصایه أمیرالمؤمنین»، ایشان روایت وصایت را پذیرفته. عباراتی دارد که بعضی از آنها را برای شما می خوانم. فقط بعضی از آقایان من جمله ایشان افرادی هستند که وصایت را تأویل می کنند به وصایت اهل بیت علیهم السلام. می گوید پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم (وصایت یعنی سفارش) سفارش کرد به علی ابن ابیطالب علیه السلام در حق اهل بیتش، آنها که قبول کردند از اهل سنت. لذا یکی از تحریفات و اشکالاتی که آنها دارند، به این احادیث وصایت به شیعه، می گویند شما این وصایت را می برید به وصایت به امت که شامل ابعاد مختلفی شود. من جمله رهبری نسبت به امت، ولایت، خلافت، امامت. در صورتیکه روایات وصایت اگر بپذیریم، وصایت به اهل بیت علیهم السلام است. اوصی الی اهل بیت علیهم السلام یا به تعبیر دیگر وصایت در امور شخصی و امور مالی است و محدود به این می کنند. حالا ما در روایات اهل بیت علیهم السلام می خوانیم که انواع و اقسام وصایت داریم. بله قبول داریم، وصایت شخصی بوده، وصایت به عهد بوده، وصایت به علم بوده، وصایت بر امت بوده، وصایت بر ولایت بوده. تمام انواع وصایت در چیست؟ در روایت اهل بیت علیهم السلام اشاره شده و به تعبیر مرحوم علامه عسکری رضوان الله تعالی علیه ایشان می گوید: وصایت وقتی به طور مطلق بیاید، آن هم از انبیا، شامل تمام شئونات پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم است. وصایت یعنی عهد. عهد به وصل. یعنی قرارداد و پیمان به ادامه دهنده تمام شئوناتی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم دارد. از جمله شئونات پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم ولایت بر امت بود، زعامت بر امت بود، رهبری امت بود، مرجعیت دینی امت بود، همه را شامل می شود (این بیان ایشان).
اما در روایات ما به تمام این مصادیق اشاره شده و همه را شامل می شود که شامل وصایت بر امت، جانشینی و عهد بر این امت از جانب خدا برای ادامه راه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم توسط امام و وصی است. حالا موارد آنها را برای شما عرض می کنم. این مطالب را که عرض کردم، شبهاتی که دیگران دارند، ان شاءالله برایتان روشن خواهد شد.
انواع وصایت یا متعلق به وصایت:
۱)وصایت ظاهری
سؤال مدعو درباره کتاب سلیم:
کتاب سُلیم، همان اسرار آل محمد صلی الله و علیه و آله و سلّم و ترجمه فارسی آن است که آقای انصاری سه جلد عربی آن را تحلیل کرده و پدر ایشان به نام اسرار آل محمد ترجمه فارسی کرده است.
اصل کتاب (البته من نمی خواهم وارد شبهات مسائلی که هست شوم) آقای انصاری خدا حفظشان کند، این کتاب را سه جلد کردند. یک جلد بررسی سندی و بررسی شبهات و نقد شبهات است. اصل کتاب سُلیم ثابت است. همچنین سلیم ابن قیس هلالی کتابی داشته است. ایشان از تابعین است و بعد از وفات پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم وارد مدینه شدند و با سلمان و امیرالمؤمنین علیه السلام در ارتباط بودند. اسراری را از سلمان یا امیرالمؤمنین علیه السلام یا اهل بیت علیهم السلام و اصحاب خاص گرفته اند و توسط افراد خاصی منتقل کرده اند. فقط یک شبهه اینجا هست که آقای انصاری مفصل جواب دارند که آیا این کتاب که الان هست، همان کتاب سُلیم است که در کتب رجال آمده؟ حالا آقایان می خواهند بگویند همان است. شکی در این نیست، کسی اختلاف ندارد. از جهت علمای شیعه کسی بوده به نام سلیم و کتابی داشته به نام سلیم و عرض کردم که همان بودن این کتاب مقداری جای بحث است که درصدد اثبات این مطلب هَستند.
بحث وصیت ظاهری:
دو آدرس برای شما می دهم. بحار جلد ۲۵ صفحه ۱۳۸ حدیث ۹ و بحار جلد ۵۱ صفحه ۳۶۳ حدیث ۱۱: آدرس دوم را برای شما بخوانم که ببینیم وصایت ظاهری یعنی چه. می گوید: «ان الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ اَوْصَی اِلَی اُخْتِهِ» این وصیت چیست؟ «اَوْصَی اِلَی اُخْتِهِ زَیْنَبَ بِنْتِ عَلِیٍّ فِی الظَّاهِرِ» یک وصیت ظاهری داریم، وصیت کرد در ظاهر، سفارشاتی در ظاهر داشت. منظور از ظاهر چیست؟ «لعل» احتمال می دهیم معنی آن این باشد. گاهی امامان میخواستند ره گم کنند. مثلاً امام باقر علیه الصلاه والسلام به چند نفر وصیت می کند. یکی، امام جعفر صادق علیه الصلاه والسلام است. یکی خود منصور عباسی و چند نفر وصیت می کند تا ره گم شود. تا برای دشمنان مشخص نشود که وصی بعد کیست که خطر برای او فراهم نشود «اَوْصَی فِی الظَّاهِرِ» در حالی که وصی واقعی کیست؟ وصی در باطن امام سجاد علیه الصلاه والسلام است «اَوْصَی فِی الظَّاهِرِ» یا سفارشاتی (اینجا ممکن است وصی به معنای سفارش باشد) حضرت امام حسین علیه الصلاه و السلام به محمد ابن حنفیه دارد؛ زمانی که از مدینه می آید. این هم «اَوْصَی فِی الظَّاهِرِ» است.
خواندید، خطبا هم می خوانند. امام وقتی که از مدینه حرکت می کند، میگوید «هذه وصیه» تعبیر همین است. این وصیتی است از حسین بن علی علیه السلام به محمد حنفیه که در آن این جمله هم آمده «إِنّی لَمْ أَخرُجْ أَشِراً و لا بَطِراً و لا مُفْسِداً و لا ظالِماً، إِنَّما خَرجْتُ لِطَلَبِ إلاصلاحِ فی أُمَّهِ جَدّی، أُریدُ أنْ آَمُرَ بالمَعروفِ و أنهی عَنِ المنکَرِ وَ اَسیرُ بِسیرَهِ جَدّی و أبی علی ابن ابیطالب» من شهادت می دهم، می گوید «هذه وصیه» وصیت به محمد حنفیه است، این چه وصیتی است؟ وصیت به امت است؟ وصیت باطنی است؟ نه وصیت در ظاهر است، او که امام نیست. وصیت واقعی که ما می گوییم، وصیت بر امت، این وصیت از امام است به امام یا از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است به امام.
پس این را ما تأویل کردیم وصایت ظاهر «فی الظاهر» وصیت سفارشاتی است. این وصیت ظاهری می تواند متعدد هم باشد. هم می شود به مرد باشد و هم به خانم باشد. همانطور که امام حسین علیه السلام هم به حضرت زینب علیها السلام وصیت کردند، زمانی که خواستند به سمت کربلا برای روز عاشورا بروند «اَوْصَی اِلَی اُخْتِهِ زَیْنَبَ». درست است سفارشاتی دارد در حق اولادش، ولی می فرماید «اوصی فی الظاهر» شاید یکسری حقایق را منتقل کرده به حضرت زینب سلام الله علیها که این را بعد از خودش به دیگران برساند، به امام سجاد علیه السلام یا به شخص دیگری. اوصی فی الظاهر تعبیر دیگری دارد اینجا در بحار.
۲) وصایت باطنی
بحار: جلد ۲۸ صفحه ۱۸۹ حدیث ۲: تعبیر این چنینی دارد که مشخص می شود وصایت باطنی است. یعنی اسرار امام و اسرار امامت و وصایت را از خودش منتقل می کند به امام بعد. یک جا این تعبیر را در روایت دارد (او امام بعد از من «وصیی فی حیاتی و بعد وفاتی» تعبیر مال کیست؟ مال وصایت باطنی. همان وصایت به اسرار امامت است، «وصیی فی حیاتی و بعد وفاتی»
۳) وصایت شخصی
بعضی از این تعبیرها را خودم درآورده ام، برخی هست و بعضی را ما درآورده ایم.
گاهی وصایت، وصایت شخصی است؛ بحار ۷۹ ص ۱۰۶: عزیزان من! اگر دقت کنید، صدها موضوع ریز مطالب را در باب وصایت، در روایات اهل بیت علیهم السلام به آن اشاره شده. روایات درباره امام باقر علیه السلام است. می گوید: «لان الباقر علیه السّلام اوصی ان یندب فی الموسم عشر سنین» این از جمله وصایت های امام باقر علیه السلام است. این چه وصایتی است؟ مشخص است وصایت شخصی است. وصیت کرد، خب خطباء هم می خوانند دیگر. امام باقر علیه السلام وصیت کرد که برای او ده سال در موسم منا در سرزمین عرفات یا منا، ده سال برایش «ان یندب له» برایش روضه خوانده شود. حالا برایش روضه امام حسین علیه السلام خوانده شود. ظاهرش به اسم امام باقر علیه السلام. این چه وصیتی است؟ مشخص است وصیت شخصی است، وصیت به امامت نیست. پس یک نوع وصایت، وصایت در امور شخصی است.
۴) وصیت به علم
بحار جلد ۲۲ صفحه ۵۱۷ حدیث ۲۳: اینها همه دقیق است، فقط بعضی ازجلدها که از چهل به بالا می رود، چون که سه جلدش مطاعن است و دو جور چاپ است، اگر دیدید نمی خورد، سه جلد باید بیایید عقب تا بیشتر این آدرس ها را هم که می دهیم، در همان قسمت که امامت است، نمی رسد و از مطاعن رد نمی شود. این آدرس ها همه دقیق است و با همه چاپ ها می خواند، چاپ بیروت و چاپ ایران.
ببینید در اینجا وصیت به علم دارد «فاوصی الیه» امام وصیت کرد به امام بعدش یا پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم «اوصی الیه بالاسم و هو میراث العلم» وصیت کرد به میراث علم. پس وصیت به چه هست؟ وصیت به علم است، این وصیت به علم ممکن است تکوینی هم باشد، نه حرفی. نمی گوید هرچه من دارم تو منتقل کن «اوصی بالعلم» «اوصی الیه بالاسم وهو میراث العلم» عرض کردم این شاید ظاهرش لفظی نباشد. وصیت کرد بر او «بالاسم هو میراث العلم» وصیت کرد به میراث علم. این دو معنا دارد: یکی اینکه آن علمی که من به تو منتقل کردم، با تو عهد و پیمان می بندم که بعد از من، علم مرا که سینه به سینه از من به تو منتقل شده به مردم برسانی. این یک احتمال. این می شود وصیت، گویا که این باز در شئونات وصایت است. یک معنای دیگر آن که نه اوصی بالعلم، اوصی به میراث علم یعنی علم خود را به او منتقل کرد سینه به سینه تا بعد از او به مردم منتقل کند. این می شود جنبه فعلی داشته باشد، می شود جنبه اعتباری داشته باشد که خبر باشد. پس گاهی وصایت، وصایت به علم اوصیا است.
یا ببینید در روایت دیگر، از بحار یک روایت دیگر برای شما بنویسم. بحارالانوار، جلد ۲۷، صفحه ۳۲۰، حدیث ۳: می گوید: «وَ مِنهُم وَصیّ مُحمّد صلی الله علیه و آله فی عِلمِهِ وَ مَعدِنِ العِلمِ بِتَاویلِه» او وصی پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم بود در علمش (وصایت در علم). پس گاهی وصایت در چیست؟ در علم است.
۵) وصیت بر امّت:
این یک وصیت مطلق است. قطعاً برای وصی اصطلاحی است.
پاسخ به سؤال یکی از حضار:
بعضی در روایات ما مربوط به امامان علیهم السلام پس از امیرالمومنین علیه السلام است، بعضی ها برای امیرالمؤمنین علیه السلام است. چرا این موارد را می گویم؟ اولاً آنچه که در روایات است، این موارد و متعلقات وصایت فرق دارد، همه را شامل می شود. می گوید مثلاً مورد وصایت چیست؟ گاهی این است، گاهی این است … آن که بیشتر مورد ماست، مطلق آن این است وصایت بر امت معنای عام آن را می گوید. همان شئونات پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم است که بر امام بعد یا بر امامی که بعد از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است، اطلاق شده است. این معنا مورد بحث ماست. من این را برای چه عرض میکنم؟ ان شاءالله می رسیم. شبهه ای از برخی از اهل سنت وجود دارد، آنهایی که قبول کردند از سنی ها من جمله خود ابن ابی الحدید، مثل طبرانی در معجم الکبیر خود، ایشان می گوید ما قبول داریم روایات وصایت را. روایات وصایت را نقل می کند، لکن می گوید فقط بر اهل است. یعنی وصایت شخصی را می پذیرد. وصایت بر امت را که قسمتی از خلافت رسول خدا صلی الله علیه و آله باشد و خلافت، جانشینی در ادامه دهنده راه او باشد، در تمام شئونات را نمی پذیرد. من جمله فضل بن روزبهان است. می گوید وصایت شخصی را ما قبول داریم. اگر منظور از وصایت، یعنی او وصایت در علم دارد، ما می پذیریم. می گوید وصی رسول خداست در علم. مثل طبرانی در معجم الکبیر خود که روایت بسیار دارد ذیل آن می گوید ما وصایت بر اهل را می پذیریم. ابن ابی الحدید می گوید که ما نمی فهمیم اصلاً منظور از وصایت چیست؟ احادیث وصایت را قبول داریم اما مورد آن چیست، ما نمی دانیم چیست. روایات ما تمام موارد را ذکر کرده است. بله، گاهی وصایت ها برای امامی بعد از امامی شخصی بوده، گاهی بر اهل بوده، گاهی بر شأنی از شئونات امامت بوده، من جمله علم و میراث علم. گاهی هم به طور مطلق آمده است. این طور مطلق را چکار می کنید؟ این شاهد ماست. روشن شد چه چیزی می خواهم عرض کنم؟ همه این موارد را داشته باشید. همه این توضیحات در روایات ما آمده است. وصایت بر امت را عرض کنم برای شما.
بحار الانوار، جلد ۳۶، صفحه ۲۹۴، حدیث ۱۲۴: تعبیرش این است، می گوید درباره امیرالمؤمنین علیه السلام «وَ وَصیی فی اُمَّتی» تعبیر امت دارد. وصیی فی اُمتی به تعبیر آقای علامه عسگری رحمه الله علیه وصایت در امت در شئونات پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است نسبت به امتش. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نسبت به امت خود چه مقامات و شئوناتی داشت؟ چه ویژگی هایی داشت؟ ولایت داشت، زعامت داشت، امامت داشت، رهبر امت بود، مرجع دینی بود، مرجع سیاسی بود، قاضی بود، ولایت تربیتی داشت، نسبت به آنها تصرفات تکوینی داشت. گاهی هدایت های تکوینی انجام می داد. تمام این شئونات برای چیست؟ که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نسبت به امت دارد، «النَّبیُّ اولَی بِالمومِنین مِن انفُسِهِم» همین شأن که با امت دارد، برای علی بن ابیطالب علیه السلام است. لذا می گوید «وَ وَصیی فی امّتی» وصایت در امت. این معنای عام شمولی است که در این تعبیر شامل تمام شئونات پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم می شود. برویم مورد بعدی.
۶) وصایت در اهل، وصیت به اهل:
بعضی از سنی ها پذیرفتند احادیث وصایت را می برند به اهل. آدرس آن بحارالانوار، جلد ۴۲، صفحه ۳۱۰، حدیث ۱۰ و جلد ۴۰، صفحه ۲۸، حدیث ۵۶: در یک تعبیری می گوید امام «وَصیی فی اَهلی» یعنی در خصوص اهل. ما این را قبول داریم. وَصیّی فِی اَهلی اهل بیت من، وصی من است نسبت به اهل بیت من، او متوّلی امور و شئونات اهل بیت من است. یا مثلاً نگاه کنید تعبیر دیگری که این دومی دارد. «القائمُ بِاَمرِ اَهلِ بیتی وَ وَصیّی فِیهِم» او قائم به امر اهل بیت من است و وصی من است در شئونات اهل بیت من. پس گاهی وصایت باز شخصی است. وصایت در محدوده اهل بیت. مثلاً بر اهل بیت من ولایت دارد. این وصایت چرا باید به معنای ولایت باشد؟ او از طرف من وصی است. چطور ما وصایت می کنیم به ثلث؟ مثلاً اگر من ایتامی دارم، این وصی من است که بیاید ایتام مرا تکفل کند، اموال او را تحت نظر داشته باشد، یک سوم مال مرا او خرج کند. این باز می شود وصایت شخصی و در محدوده اهل بیت. این را هم ما پذیرفتیم اما آن که ما اصرار داریم در بحث امامت و تأکید بر آن داریم، این است. وصایت بر امت، وصایت باطنی، وصایت به علم که عموم آن اطلاقش این است.
۷) وصایت به ولایت:
این هم معنای عام است. گاهی می گوید وصایت بر امت. این ولایت است. وصایت به علم و ولایت همان وصایت بر امت است در این شئونات. بحار، ج ۲۳، ص ۶۹، حدیث ۴: در قصه شب معراج می گوید «وَ قَد اَوصَی الله عزّوَجَل فیها، (در شب معراج) النّبی بِالوِلایهِ لعلی وَ الائِمّه اوصَی بِالوِلایَه» پس اینجا اشاره به مسأله ولایت شده که رکن اصلی وصایت به ولایت است. متعلق وصایت ولایت شده است.
۸)وصایت به طاعت:
عهد به پیمان و قرارداد به ادامه راه در آن شئونات اطاعت. یعنی آی مردم! پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم گویا این را می گوید: من از جانب خدا وصیت می کنم بر علی علیه السلام که همانطور که از من اطاعت می کنید، از علی بن ابی طالب علیه السلام هم اطاعت کنید. همانطور که از من پیروی می کنید، از او هم پیروی کنید. وصایت به اطاعت. این هم به نظر من از شئونات همین وصایت بر امت است. آدرس آن: بحار، ج۲۲، ص۴۷۸، حدیث ۲۷. چه می گوید؟ می گوید: پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم می گوید «فاوصیه بِولایه علی بن ابی طالب و طاعَتِهِ وَ التّصدیقِ لَهُ» اوصیه به چه؟ به ولایت و اطاعت و تصدیق. اینجا متعلق تصدیق، تصدیق و اطاعت است.
عبارتی را بخوانم برای شما در رابطه با همین موضوع که الان عرض کردم از مرحوم سید مرتضی. سید مرتضی در کتاب رسائل الشریف المرتضی، جلد ۴، صفحه ۹۳ به همین اختلاف موارد اشاره کرده. گوش کنید برای شما بخوانم. «وَ امیرُالمومنینَ علیه السلام وصیُّ رَسول الله و قد اَجمَعَ النّاس عَلی اِطلاقِ هذا الاِسم لَهُ» اجماع مردم است سنتاً و شیعتاً بر اطلاق این اسم وصی بر علی علیه السلام. «و وصفِهِ بِهذا الوصف» فقط علی علیه السلام متصف به این وصف شده است. «حتی صار علما مشهورا و وصفا ممیزا» این علم مشهوری بر او و یک وصف امتیازی بر او است. «و ان اختلف فی معناه» گرچه در معنای وصایت اختلاف شد، «فذهب قوم الی انه وصیه فی اهله خاصه». پس سنتاً آنهایی که از سنی ها احادیث وصایت را پذیرفته اند، نسبت به علی علیه السلام این تعبیر را به کار می برند: «فذهب قوم الی انه وصیه فی اهله خاصه و هم مخالفوا الشیعه» مخالفین شیعه این احادیث را اینطور تعبیر کرده اند. «لکن و ذهبت الشیعه الی انه وصیه بالاطلاق» در تمام شئونات علی علیه السلام وصی پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است «وصیه بالاطلاق» امیرالمؤمنین علیه السلام وصی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است بالاطلاق. در تمام شئونات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم جانشین اوست. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قرارداد می کند از جانب خدا پیمانی را به اینکه علی علیه السلام ادامه دهنده راه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در تمام شئوناتی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دارد، است. شئونات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم؛ وصایت بر علم، هرچه امت دارد، ولایت، حاکمیت، مرجعیت علمی، به طاعت و تصدیق، به ولایت، به علم، وصایت باطنی که تا حق ولایت تکوینی شاید مراد باشد. سینه به سینه حقایقی از پیامبر صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام منتقل شده است. این عبارت سید مرتضی که ایشان آخرش می فرماید: «الی انه وصیه بالاطلاق فی اهله و امته» ایشان هر دو را گرفته . علی علیه السلام وصی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود فی اهله و امته. چون روایت شخصی را ایشان دیده است. وصایت در اهلش، امیرالمؤمنین علیه السلام وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر اهل بیتش علیهم السلام است.
یکی از نمونه های وصایت در اهلش این بود که امیرالمؤمنین علیه السلام وصی پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم درمورد زنان پیامبر صلی الله علیه و آله بود. امرش را دست علی علیه السلام داد. این روایت معروف است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: هرکدام از اینها بعد از من خطا کردند، تو می توانی آنها را طلاقشان بدهی. این طلاق، طلاق اعتباری است. می توانی از عنوان ام المؤمنینی خلعش کنی. این عنوانی که «و ازواجه امهاتهم» ازواج پیامبر صلی الله علیه و آله ام المؤمنین اند. «حرمت علیکم امهاتکم» احترامی که زنان پیامبر صلی الله علیه و آله به عنوان ام المؤمنین دارند، تو می توانی از ایشان بگیری. قرآن راجع به ازواج پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید : «یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ» اگر تقوا کنید، یک امتیاز ویژه دارید و مثل بقیه نیستید. «یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفَاحِشَهٍ مُبَیِّنَهٍ یُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَیْنِ» اگر یکی از شما کار خلافی آشکار انجام دهد، دو برابر عذاب خواهد شد. نمی شود گفت چون همسر پیامبر است، هر کاری که دلش می خواهد انجام دهد. عنوانی که دارد، توقع از او بیشتر است. «امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ ۖ کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَیْنِ فَخَانَتَاهُمَا» زن نوح و زن لوط تحت سلطه دو پیامبر بودند، اما خیانتکار درآمدند. تعبیر قرآن است و ممکن است. استبعادی ندارد که زن پیامبر باشد و خلاف کار در بیاید، کار خلافی انجام دهد و چه خلافی از این بالاتر که بدون هیچ وجهی بگوید من می خواهم منتقم خون عثمان بن عفان باشم؟ مگر تو قاضی القضاتی؟ قرآن می فرماید در خانه ات بنشین. «وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّهِ الْأُولَى» بنشین. چه کاری است که می کنی؟ پس اول کسی که احادیث وصایت را انکار می کند، عایشه است. به طرف جنگ جمل می رود و وقتی از او می پرسند به کجا می روی؟ می گوید می خواهم بروم انتقام خون عثمان را بگیرم. مگر خودت نبودی که این شعار را می دادی که : «اقتلوا نعثلا فقد کفر» محرک قیام کنندگان علیه عثمان، خود اوست. نعثل یهودی بسیار زشتی در مدینه بود. این عنوان را برای خلیف سوم، عایشه گفته. «اقتلوا نعثلا» بکشیدش. داشت به طرف مدینه می رفت که به او خبر دادند عثمان کشته شده، خوشحال شد. پرسید با که بیعت کردند؟ گفتند با علی علیه السلام. گفت: گویا آسمان بر سرم خراب شد. مرا برگردانید. او طرح دیگری در ذهن داشت که به طلحه و کس دیگر داده شود، او را برگرداندند. بهانه آورد همین قتل عثمان را و بر علیه امیرالمؤمنین علیه السلام لشکر کشید.
اوج مظلومیت امیرالمؤمنین علیه السلام این است که طلحه و زبیر دور عایشه جمع شدند و تحریکش کردند. او هم راه افتاد. وقتی به او گفتند کجا میروی، علی علیه السلام وصی رسول خداست، گفت نه قبول ندارم. پیامبر صلی الله علیه و آله سرش در دامن من بود. به کسی وصیت نکرد. اوج مظلومیت امیرالمؤمنین علیه السلام این است که ایشان با عده ای به طرف بصره حرکت کرده اند، می خواهد با اینها درگیر شود. سی هزار لشکر را به اسم زن پیامبر دور خودش جمع کرد و فریب داد. تعبیر امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه این است که می فرماید: «وَ ضِغْنٌ غَلَا فِی صَدْرِهَا» غلیان کینه شد. آتش کینه که شعله ور شود، چه ها که نمی کند. «رَأْیُ النِّسَاءِ، وَ ضِغْنٌ غَلَا فِی صَدْرِهَا» و بعد می فرماید: «وَ لَهَا بَعْدُ حُرْمَتُهَا الْأُولَی وَ الْحِسَابُ عَلَی اللَّهِ تَعَالَی» ما پای خدا گذاشتیم اما به خاطر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حرمت او را داریم و چیزی نمی گوییم. حسابش را پای خدا گذاشتم تا روز قیامت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بین ما و زن خود محاکمه خواهد کرد. گاهی عظمت یک ظلم و جنایت به حدی است که در این دنیا قابل محاکمه نیست و باید در قیامت محاسبه شود. حضرت می فرماید من روز قیامت محاسبه میکنم.
تأویلات باطل:
۱) تأویل طبرانی:
حیفمی احادیث وصایت را در کتاب مجمع الزوایدش از طبرانی نقل می کند. حیفمی بعد از نقل حدیث سلمان، یکی از احادیثی از اهل سنت که احتیاج به بررسی سندی دارد، همین حدیث سلمان است. به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عرض کرد که یا رسول الله، «لکل نبی وصی» هر پیامبری وصی دارد. «من وصیک؟» پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ابتدا تأملی کردند و بعد فرمودند: به من بگو وصی حضرت موسی علیه السلام کیست؟ گفتم یوشع. حضرت فرمود: چرا موسی علیه السلام به یوشع وصیت کرد؟ گفتم به خاطر علم و برتری اش. فرمودند: بدان وصی من بعد از من، علی بن ابیطالب علیه السلام است. این حدیث به حدیث سلمان معروف شده است. حیفمی در کتاب معجم الکبیرش ظاهراً این حدیث سلمان را نقل کرده است. او بعد از نقلش اینگونه تأویل باطل به کار می برد و می گوید: «رواه الطبرانى، و قال قوله وصیى، یعنى أنه أوصاه بأهله لا بالخلافه» ببنید آنی که قبول کرده است، چگونه در معنایش تصرف می کند. می گوید منظور وصیت به اهل است نه به خلافت. مبادا شیعه به این استناد کند، بگوید پس علی علیه السلام وصی پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است در خلافت. پس از اینجا استفاده می شود که وصایت را خیلی ها به خلافت فهمیدند، حتی خودشان. اما مبادا حمل به خلافت بکنی! نه، این وصایت به اهل است. اینها برای این که این مستمسک شیعه نشود، این را به اهل گرفتند.
خب اشکال ما چیست؟ جواب آن چیست؟ جواب آن این است که مخالف با روایات دیگر است. اولاً روایاتی که خود سنی ها نقل کرده اند یا روایاتی که در مصادر شیعه آمده است، عمده روایات، روایات مطلق است یا خاص است یا مطلق. یا عام است. بعضی از روایت هایی که آمده است عام است، می گوید إنَّ وصیی، شما چرا حملش می کنید به اهل؟ شما چرا این روایات را منحصر می کنی به اهل؟ در حالی که به طور مطلق آمده است. تشبیه به یوشع هم شده است. یوشع وصی موسی علیه السلام بود به طور مطلق نه در اهلش. شما چرا منحصر می کنید به اهل بیتش؟ پس باید بگویی مطلق. به تعبیر سید مرتضی، وصی اوست هم در اهلش، هم در امتش به خلافت و زعامت و امامت و رهبری. متوجه شدید که اشکال چیست؟ لذا تعبیری که در روایات ما آمده است، این است: «إنّ وصیّی و مَوضِعَ سِرّی و خیرَ مَن أتْرُکُ بَعدی و یُنجِزُ عِدَتی و یَقْضی دَینی علیُّ بنُ أبی طالبٍ»
این تعبیر طبرانی، آدرس آن هم مجمع الزوائد هیثمی، جلد ۹ صفحه ۱۱۳. برویم تعبیر ابن ابی الحدید.
۲) تعبیر ابن ابی الحدید:
ببینید ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه، جلد ۱، صفحه ۱۳۹. ایشان از جمله کسانی است که احادیث وصایت را پذیرفته است؛ حالا ببینید در تعبیر آن چه می گوید. «و لسنا نعنی بالوصیه النصّ و الخلافه و لکن أمورا أخری» ما معتقدیم احادیث وصایت نص بر امامت و خلافت نیست. پس چیست؟ ولکن امورا اخری. امور اخری چیست؟ نمی گوید، آن را مجمل می گذارد. «و لکن أمورا أخری لعلها إذا لمحت أشرف و أجل» منظور امور دیگری است اگر آشکار شود، این بهتر است و اجل است. خب چرا آن را آشکار نمی کنی؟ اولاً این که مطلق آمده است. وصایت مطلق حمل بر تمام شئونات پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم می شود. چرا آن را مجمل می گذاری؟ حدیث را قبول کرده ای اما می گویی منظور این نیست. چرا منظور این نیست؟ می دانید چرا می گوید منظور این نیست؟ چون اگر بگوید منظور از وصایت یعنی خلافت به نص، می ماند در آن که آنها را چه کار بکند. باید بگوید که غاصب اند. پس می گوید که نمی دانیم این وصایت چیست. نمی دانیم که مورد این وصایت چیست! اینطوری است؟ یعنی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مجمل می گوید؟ این هم از تعبیر ایشان.
سخن یکی از حاضران:
بله به قول شما بر فرض هم اگر وصایت به اهلش باشد، اگر فرض بگیریم که پیغمبر صلوات الله علیه و آله به علی علیه السلام سفارش کرده است به اهل؛ خب تو چه کردی با این اهل؟ تو با این وصی چه کار کردی؟ یا مثلاً دومی و اولی، با اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله چه کار کردند؟ پیغمبری که سفارش کرده است به علی علیه السلام که در حق اهل بیتم مراعات کن، آیا واقعاً اینها مراعات پیغمبر صلی الله و آله و سلم را در حق اهلش کردند یا نکردند؟ همین را می شود مناقشه کرد. اما جنبه دیگری را دنبال می کنیم. وصایت امیرالمؤمنین علیه السلام، یعنی وصایت به نص، وصایت به خلافت، وصایت ولایت، وصایت به علم، که کل شئونات پیغمبر صلوات الله علیه و آله است، را بررسی می کنیم.
ان شاءالله جلسه بعد به تعبیر فضل بن روزبهان و بقیه تعبیرات و فاز بعدی وارد شویم ان شاءالله.
صوت کامل بخش دوم
بسمِ اللهِ الرَحمنِ الرَّحیم
وَ بِه نَستَعین انَّهُ خَیرُ ناصرٍ وَ مُعین
و صلّی اللهُ علی مُحمدٍ و آله الطّاهِرین
و لعنتُ اللهِ علی اعدائِهِم اَجمَعین من الآن الی قیامِ یومِ الدّین
بررسی دیدگاه فضل بن روزبهان:
در قسمت اول که بحث مقدماتی و مفهوم شناسی است، رویکرد و دیدگاه و توجیه نادرست یا ناقص فضل بن روزبهان را درباره وصایت و متعلق وصایت عرض می کنیم و وارد فاز بعد می شویم.
فضل بن روزبهان کتابی دارد به نام «ابطال الباطل». برای کتاب ایشان چند رد نوشته شده است. یکی قاضی نورالله شوشتری است. کتابی دارد به نام احقاق الحق و ازهاق الباطل. ردیه او با ملحقات مرحوم آقای مرعشی، بیش از ۳۰ جلد است. این ردیه بیشتر روایی است. خیلی کلامی نیست. لکن بهترین ردیه، ردیه مرحوم آقاسیدمحمدحسن مظفر است به نام دلائل الصدق. ایشان کلام فضل بن روزبهان را آورده است و بحث می کند. مناقشه ایشان را عرض خواهیم کرد.
فضل بن روزبهان احادیث وصایت را چگونه تعبیر می کند!
وی می گوید: «الوصیه قد یقال و یراد به من اوصی له بالعلم و الهدایه». وصایت را در محدوده علم پذیرفته است. می گوید گاهی گفته می شود فلانی وصی فلانی است. یعنی «اوصی له بالعلم و الهدایه» «و حفظ قوانین شریعه و تبلیغ العلم و المعرفه و فان ارید هذا من الوصی (وصایت علی بن ابیطالب)، فمسلمٌ». ایشان وصایت را در محدوده وصایت به علم می پذیرد که علی علیه السلام وصی پیغمبر صلی الله علیه و آله باشد. در وصایت در علم این را می پذیرد. می گوید فقط خلافت نه، تفکیک بین دین و سیاست. می گوید بله دین برای علی علیه السلام. این را می پذیریم. علم هم برای علی علیه السلام. اما خلافت و حاکمیت برای آن سه نفر است. این تفکیکی است که ایشان دارد!
زمانی یادم می آید که شبکه الکوثر بحثی داشتند در رابطه با تاریخ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله. رسیدند به زمان بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم. چند نفر در این بحث مداخله می کردند. یکی از کسانی که مداخله می کرد، از سوریه بود. یک شخصیت مورخ معروف دکتر سهیل زکار که تاریخ طبری را ایشان جدیداً تحلیل کرده و چاپ شده است. مورخ بسیار معروفی است و هنوز زنده است. صحبت شد که خب چه بگوییم؟ بعد از پیغمبر صلوات الله علیه و آله چه شد؟ حق با کیست؟ خلافت برای کیست؟ چه بگوییم؟ سهیل زکار تکه ای پراند. مورخ سنی است از جامعه دانشگاه. گفت: حقیقتش می دانی چیست؟ ما علی علیه السلام را امیرالمؤمنین می دانیم. دین آنجاست. همان تقسیمی که ابوهریره کرد، بین علی علیه السلام با معاویه. می رفت سر سفره معاویه می نشست. می خورد شکمش را گنده می کرد. از آن طرف می رفت پشت علی علیه السلام نماز می خواند. از او پرسیدند چطور جمع می کنی؟ گفت دین می خواهی اینجا، شکم می خواهی آن جا. سهیل زکار گفت: علی علیه السلام امیرالمؤمنین است. دین می خواهی اینجاست. خدا می خواهی، اینجاست. هرچه که می خواهی، اینجاست. اما سیاست دست آنها افتاد. سیاست، زعامت، حاکمیت، اینها که خیلی ارزشی ندارد. حالا یک حکومت ظاهری مگر چه ارزشی دارد؟ حکومت ظاهری برای اینها شد. اما دین، علم و شریعت دست علی علیه السلام است. او امیر مؤمنان است. در حالی که حدیث غدیر میگوید: ولایت هم مرجعیت دینی، هم مرجعیت سیاسی است.
«النبی اولی بالمومنین من انفسهم»
این ولایت است. سلطه دینی و حاکمیت است. عرض کردم؛ در حدیث غدیر اگر بیاییم شئونات ولایی پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را بررسی کنیم، ولایت سیاسی، ولایت دینی، مرجعیت دینی، مرجعیت سیاسی، تربیتی، اجتماعی و تمام شئونات. «النبی اولی بالمومنین من انفسهم».
اینها می خواهند تفکیک کنند. یک مورد برایتان بگویم، خیالتان راحت شود. اینها می گویند دستی به زلف یار نزن. این سه تا خلیفه گویا وحی منزل هستند. به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم توهین شود اما به این خلفا توهین نشود. آن قدر حساسند نسبت به آنها. گویی خلافت اینها وحی منزل است. خودشان می گویند: هیچ کسی در علم و ایمان مثل امام علی علیه السلام نیست. در احادیث وصایت عرض کردیم «اوصی با العلم». خضر بن روزبهانی می گوید: اگر منظور وصایت، وصایت به علم است، بله قبول داریم. وصایت به حفظ شریعت است، قبول داریم. با این که این کار را هم نکردند. به خدا قسم همین را هم به امیرالمؤمنین علی علیه السلام ندادند. درِ خانه امیرالمؤمنین علی علیه السلام را در مسائل علمی بستند. می دانید چه کار کردند؟
بعد از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم گروه های زیادی می آمدند و سؤال داشتند. بعضی ها مسلمان نبودند. سؤال های پیچیده می کردند و می گفتند این سؤال ها را فقط وصی پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم می تواند جواب دهد. سؤال می کرد و هیچکس پاسخ را نمی دانست و نمی توانستند از عهده اش بر بیایند. اینها گفتند وضعیت بدی است. ما شده ایم خلیفه مسلمین.
نکته: از این می شود استفاده کرد. در بین پیروان ادیان مختلف و در بین عموم مسلمین اصلا رسم این بود و معروف این بود که کسی می تواند جانشین پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم شود که ادامه دهنده راه او و عالم به اسرار باشد و بتواند پاسخ هر سؤالی را دهد.
مسائل فقهی را می پرسیدند، نمی توانستند جواب دهند. اسرار را می پرسیدند، نمی توانستند جواب دهند. عقائد را می پرسیدند، نمی توانستند جواب دهند. اینها چه کار کردند؟ دو مورد پیشنهاد شد. کعب الاحبار یهودی الاصل که بنا بر نقل ذهبی خاخام یهودی بود، برای این که اسلام آورد و نزدیک شد به خلیفه دوم، شد جزء قصاصین. قبل از خطبه های نماز جمعه دومی، ایشان قصه می گفت. منع تدوین حدیث کردند. دیدند خلاء ایجاد شده و این خلاء را با قصه گویی، آن هم از اسرائیلی ها مثل کعب الاحبار پر کردند. خلیفه دوم گاهی برای این که کم نیاورد، سؤال هایی که می پرسیدند را از خودش جواب می داد. جواب شکمی! اینطور شود، آنطور شود. به او می گفتند: تو چه می گویی؟ این که خلاف دستور پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است. در آن می ماند.
گفت چه کنیم؟ با کعب الاحبار مشورت کنیم. گفت اگر می خواهید کارتان پیش رود، اجتهاد در مقابل نص کنید. بگویید اجتهاد در مقابل نص حق خلیفه مسلمین است. درست است پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم اینطور فرموده اند، اما نظر من این است که الان به مصلحت نیست. این یک بخش.
دوباره دید کار پیش نمی رود. آمد تفکیک انداخت بین دین و سیاست. گفت ما رهبر مردم هستیم. رهبریت سیاسی با ما است. مسائل دینی می خواهید، بروید از دیگران بپرسید. از آن طرف هم خواست در خانه اهل بیت علیهم السلام را ببندد که کسی سراغ آنها نرود. چرا؟ چون وقتی که می آمدند در خانه اهل بیت علیهم السلام، علم را که می دیدند، می گفتند این واقعا جانشین پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است. جانشین پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم باید علم داشته باشد. از هر چیزی آگاه باشد. تو چگونه ادعای جانشینی می کنی که هیچ چیزی بلد نیستی؟ لذا یکی باب اجتهاد در مقابل نص را باز کرد. گفت مصلحت این چنین اقتضا می کند. لذا حق ذوالقربی را قطع کرد. گفت مصلحت نیست. الان ذوالقربی حق شان، حق عموم مسلمین است. مرحوم شرف الدین در کتاب النص و الاجتهاد موارد اجتهادات دومی که اصلا اجتهاد نیست و فتوای شکمی است را آورده است. فتواهایی بر روی تعصبات خاصی که داشت را به عنوان اجتهاد مطرح می کرد.
بعد دیدند مردم اقبال می کنند به اهل بیت علیهم السلام. پس در خانه اهل بیت علیهم السلام را بستند. چه کار کردند؟ یک شورای استفتاء درست کردند اولی و دومی. دومی اوجش یک شورای سی نفره استفتاء درست کرد و عده ای از صحابه را کرد شورای استفتاء. گفت هرچه سؤال فقهی دارید، بروید از این شورای استفتاء سؤال کنید و مسائل سیاسی با من. خواست مسئله را این گونه حل کند.
حالا ایشان می گوید چی؟ «اوصی بالعلم». حالا اگر «اوصی بالعلم»، پس چرا در خانه اهل بیت علیهم السلام را بستی؟ اگر «اوصی بالعلم»، چرا علم را از آنها گرفتی؟ این ۲۵ سال را تو خانه نشینش کردی. به اولی گاهی سؤال هایی ارجاع داده می شد و سؤال هایی می کردند. از او حالا ابن عباس و یا دیگری، می دید یاد ندارد و ارجاع می داد. خودشان خجالت می کشیدند یا استنکاف می کردند که ارجاع دهند به اهل بیت علیهم السلام. کسانی بودند که ارجاع می دانند به علی بن ابیطالب علی علیه السلام. در زمان دومی هم همین گونه بود.
روایتی داریم در صحیح بخاری. اما بخاری خیلی اصرار دارد که یک جایی اگر روایتی شأن خلفا را زیر سؤال ببرد، تحریف کند با سیاست یا نقیصه. مخصوصا نقیصه که یک تیکه اش را نمی آورد. روایتی که بخاری دارد در کتاب الحدود، ببینید چه می گوید:
قال: مر علی بن أبی طالب بمجنونه بنی فلان، وقد زنت وأمر عمر بن الخطاب برجمها، فردها علی وقال لعمر: یا أمیر المؤمنین، أترجم هذه ؟ قال: نعم، قال: أو ما تذکر أن رسول الله – صلى الله علیه وآله وسلم – قال رفع القلم عن ثلاث، عن المجنون المغلوب على عقله ، وعن النائم حتى یستیقظ، وعن الصبی حتى یحتلم؟ قال: صدقت، فخلى عنها
می گوید: امیرالمؤمنین علی علیه السلام به عمر گفتند که یادت رفته که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «رفع امتی ثلاث». قلم تکلیف برداشته شده است یا قلم عقوبت برداشته شده است از امتم در سه چیز. از دیوانه تا به هوش بیاید، از صغیر تا بالغ شود و از خواب تا بیدار شود.
همین. این ناقص نقل کرده است. ما دیدیم شراح صحیح بخاری که آوردند، من جمله قسطلانی در کتاب ارشاد الساری فی شرح سید البخاری می گوید: اصل قصه این بوده. حالا گوش کنید. در بخاری هرکسی این را ببیند، می فهمد یک نقصی داشته است. «او ما تذکر» یادت رفته است. قصه اش را نمی آورد، چرا؟ چون به زلف یار بر می خورد. می گویند زن دیوانه ای که زنا کرده بود «اوتی امراه مجنونه زنت»، پیش عمر بن خطاب آوردند «فامر برجمها» دستور داد سنگسارش کنند. داشتند او را می بردند که سنگسار کنند، یک نفر خبر داد به علی بن ابیطالب علیه السلام. یا علی علیه السلام چنین حکمی صادر کرده اند. به نظرم هم درست آمد. حضرت آمدند خطاب کردند به عمر «او ما تذکر» یادت رفته است «ان النبی قال رفع القلم عن ثلاث» بخاری از این وسطش گرفته و آورده است و اولش را نیاورده.
تو که به اسم خلیفه مسلمین قاضی القضات کردی، تو که چیزی حالی ات نمی شود، خب اگر امیرالمؤمنین علیه السلام به دادت نرسیده بود، چه کرده بودی؟ زن دیوانه ای که حالا با او یک کاری کرده اند را سنگسار کنند! خب برای چه سنگسار؟
بگذارید یک چیزی بالاتر بگویم از سومی؛ در ذیل دو تا آیه نگاه کنید؛ در تفاسیر اهل سنت. تفسیر ابن کثیر را ببینید. در موطا مالک هم آمده است و در تفسیر سیوطی هم آمده. در المنثور سیوطی خیلی قصه عجیب است. شاید شنیده باشید اما داشته باشید. اینها به دردمان می خورد که به عنوان شاهد بگوییم آقا اهل بیت علیهم السلام این بودند. اینها را خانه نشین کردند و چه شد! در ذیل این دو تا آیه نگاه کنید.
«وَالْوَالِدَاتُ یُرْضِعْنَ أَوْلَادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کَامِلَیْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَنْ یُتِمَّ الرَّضَاعَهَ»
مادران به بچه هایشان دو سال کامل شیر می دهند
این یک آیه. خواندید. در اصول مرحوم مظفر نیز دارد؛ دلالت اقتضا، یک نوع دلالت داریم به نام دلالت اقتضا، مثالی که برایش می زنند، همین دو آیه است. آیه دوم این است:
«وَ حَمْلُهُ وَ فِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا»
حمل مادر و شیر دادن مادر چقدر است؟ ۳۰ ماه است.
از این آیه استفاده می کنیم که حداقل حملش ۶ ماه است. چرا؟ از ۳۰ ماه دو سالش را کم کن (حَوْلَیْنِ کَامِلَیْنِ) به قرینه آیه اول، دو سال می شود چقدر؟ ۲۴ ماه. پس می شود که حمل ۶ ماه باشد. امام حسین علیه السلام شش ماهه متولد شدند.
تفسیر المنثور سیوطی می گوید مردی عقد کرد. گفت: من می روم به مسافرتی و بر می گردم و بعد ازدواج می کنیم و می برمت به خانه. رفت و برگشت تقریبا پنج، شش ماه طول کشید. وقتی برگشت دید زنش یک بچه آورده. گفت: این بچه از کجاست؟ در غیاب من چه کردی؟ زن گفت والله من با کسی جز تو تماس نداشتم. این بچه تو است. گفت مگر می شود بچه شش ماهه متولد شود؟ گفت شده دیگر. گفت معلوم می شود تو خلاف کاری کردی. دستش را گرفت بردش پیش عثمان. گفت عثمان این زن من خلاف کاری کرده. گفت چه کرده؟ گفت این بچه شش ماهه برای من نیست. مگر می شود بچه شش ماهه متولد شود؟ گفت سنگسارش کنید. این زنا است. هرچه التماس کرد، فایده نداشت. مهمتر از همه آبروی قومش و پدر و مادرش و خودش رفته. زن تازه زا مستحق ترحم است. کسی که تازه زایمان کرده، انگار مرگ را جلو چشمش دیده. شیون و زاری کرد که والله من کار خلافی نکردم.گفتند نه و بردنش.
یک نفر که در همان جلسه بود، ناراحت شد و گفت برویم نزد علی علیه السلام که حلال مشکلات است. دوید مدتی گذشت و تا حضرت را پیدا کند. چند ساعتی گذشت. امیرالمؤمنین علیه السلام را پیدا کرد. گفت یا علی! عثمان همچین قضاوتی کرده. درست است؟ گفت: اشتباه است. گفت: تو را به خدا بیا زودتر نجات بده این زن را. حضرت سراسیمه آمد پیش عثمان. فرمود عثمان چه کردی؟ شنیدم همچین قضاوتی کردی. گفت: بله، اشتباهش کجاست؟ گفت مگر قرآن نخواندی؟ گفت من کجا خلاف قرآن گفتم؟ گفت این دو آیه را نخواندی؟ حضرت دلالت اقتضا کرد. دلالت اقتضا یعنی دو تا آیه را کنار هم جمع کن، یک مفادی استفاده می شود. از جمع بین دو آیه اقتضا می کند این مطلب را که در اصول داریم. گفت مگر این آیه را نخواندی؟ «وَالْوَالِدَاتُ یُرْضِعْنَ أَوْلَادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کَامِلَیْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَنْ یُتِمَّ الرَّضَاعَهَ» «وَ حَمْلُهُ وَ فِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا» گفت این بر چه دلالت دارد؟ خلاف قضاوت من؟ خب جمع این دو این است. حداقل می تواند ۶ ماه باشد. می تواند بچه شش ماهه متولد شود. گفت به خدا قسم من نمی دانستم. گفت برو بگو سنگسارش نکنند. آمدند دیدند که کار تمام شده و زن سنگسار شده.
اینجا فکر ندارد؟ چه جواب می دهند آقایان؟ نباید این شئونات اجتماعی دست وصی به حق پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می بود؟ تو را به خدا پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم اگر بودند، این کارها را می کردند؟ جا ندارد که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم وصیت کند بر کسی که اعلم بر سنت و اعلم بر کتاب است؟ همین که می گویی من نمی دانستم، تو معذوری؟! آبروی یک نفر را بردی. زن مظلومه ای را که زایمان کرده، تازه اگر با یک تیر بزنی در صورت کسی، تمام کرده اما سنگسار زجرکش است. می گویند آن قدر سنگ ریز بزن که زود کشته نشود. آن قدر بهش سنگ بزنید تا انباشته شود و بمیرد. یک ساعت جان می دهد تا کشته شود. همین که می گویی نمی دانستم، تو عذر داری. فلان فلان شده، اگر نمی دانی چرا در اریکه نشستی؟ جا ندارد اینجا چیزی بگوییم؟ آقایان می گویند چرا ناراحت می شوی؟ آبرو و عزت اسلام برده نشده!؟ من معتقدم آه این مظلوم ها پایش را گرفت و چه با او کردند.
ابن کثیر نقل می کند: در خانه اش است. ۳۰ روز محاصره اش کرده اند و آب قطع است. حالا جالب اینجاست که سنی ها روضه اش را هم می خوانند که آب را به رویش بستند. زنش در خانه تنها بود و ریختند در خانه اش. خواستند به سرش چوب بزنند که به سر زنش خورد و خون آمد. روضه این را می خوانند اما روضه فاطمه زهرا علیها السلام را قبول ندارند. می گویند: که گفته؟ ما علی علیه السلام را قبول نداریم که بنشیند در خانه و دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و زنش را بفرستد در برابر دشمن. انکار می کنند اما روضه عثمان یا روضه عایشه را به چه خوبی می خوانند. عبد العزیز بن عبدالله بن باز مفتی در مدینه در مسجد النبی روضه عایشه را می خوانند. در قضیه افک گریه می کنند و چنان ضجه می زنند که به عایشه ظلم شد و نسبت ناروا به او زدند. اما ظلم در حق حضرت علی علیه اسلام را قبول ندارند.
جالب این است سیوطی در ادامه اش این را نقل می کند و می گوید: گذشت، گذشت و این بچه دست پدرش افتاد. نگاه کرد به این بچه و به قد و بالایش و به راه رفتنش و گفت: این مثل من راه می رود. این بچه من است و من اشتباه کردم. تا این را گفت یک مرض خوره در جانش افتاد و پس از چند روز سقط شد و مرد. این طور آه مظلوم می گیرد. سیوطی نقل می کند یا ابن کثیر که وقتی می خواستند در چاله ببرندش و کفنش کردند تا سنگسارش کنند، خواهرش کنارش نشسته بود. گفت خواهرم تو حرف من را باور کن. والله به خدا من با هیچکس جز شوهرم تماس نداشتم. اینها به من تهمت زدند. تو حداقل حرف من را بپذیر که من کار خلافی نکردم. این را گفت و رفت در چاله. بله آه مظلوم گرفتش. ما از این نمونه ها خیلی داریم. در کتب آقایان که قور بکنید، خودشان نقل کرده اند. حالا ایشان چه می گویند؟ اوصی بالعلم. پس چرا مدینه علم پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را خانه نشین کردید و کسانی که هیچ علمی سرشان نمی شود را سر کار آوردید که این جنایت ها شکل گرفت؟ می گوید:
«الوصیّ قد یطلق و یراد به من أوصى له بالعلم و الهدایه و حفظ قوانین الشّریعه و تبلیغ العلم و المعرفه، فان ارید هذا من الوصیّ فمسلم أنّه ( یعنی علی علیه السلام) کان وصیّا لرسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و لا خلاف فی هذا»
اگر اوصی، یعنی اوصی بر علم، ما قبول داریم. مسلم است علی علیه السلام وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است در علم و لا خلاف فی هذا. ما هیچ اختلافی نداریم. تو که ادعا می کنی «لا خلاف فی هذا»، پس چرا عمل نکردی؟
بگذارید بالاتر بگویم. اگر می گویی لا خلاف فی هذا، چند روایت از علی علیه السلام نقل کردید؟ برای ما بیاور. مگر ۳۰ سال علی علیه السلام با پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نبود؟ همراه ایشان نبود؟ ۲۵ سال خانه نشینش کردید و آن ۵ سال هم که به حکومت رسید، چقدر روایاتش را نقل کردید در کتاب هایتان؟ این ظلم بزرگ در حق تاریخ بشریت الی زماننا هذا است. علی علیه السلام را خانه نشین کردید. اگر بود، چه میراث علمی به ما منتقل می کرد؟! حالا این مقدارش که هست، همین است. ما را از علی علیه السلام محروم کردید. اگر اینها بودند، چه می کردند و چه میراث گرانبهایی برای ما می گذاشتند. شما آنها را خانه نشین کردید. از خودتان چه به جا گذاشتید؟ این غصه ندارد؟! «و لا خلاف فی هذا و إن ارید الوصیّه بالخلافه فقد ذکرنا بالدلایل العقلیّه و النّقلیه عدم النّص فی خلافه علیّ» اگر منظور شما از وصایت یعنی نص و خلافت، وصیت به نص و وصیت به خلافت ما به دلایل عقلی و نقلی برایتان ثابت کردیم که علی علیه السلام خلیفه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیست. کدام دلایل عقلی و نقلی؟!
این هم احادیث وصایت را که اینطور فرمالیته اش می کنند و روی طاقچه می گذارد. عزیزان من! این احادیث وصایت همه جایشان را سوزانده. هستی شان را بر باد می دهد. لذا من اصرار زیاد دارم که این مسائل را پخش کنید. این نصب خلافت را بیرون بریزید، چرا؟ چون در آن مانده اند. حالا ببینید مرحوم مظفر به آنها چه جوابی داده است. ایشان در دلائل الصدق می گوید «إنّ معنى الوصیّه: العهد، فإن أطلق متعلّق الوصیّه حکم بشموله لجمیع ما یصلح تعلّقها به» معنای وصایت یعنی عهد. اگر به طور مطلق آمده باشد، شامل همه متعلقاتش می شود. از جمله ولایت، خلافت، علم. همه را می گیرد. چرا مقصودتان یک مورد خاص است؟ عزیزان دقت کردید؟
از ابن منظور هم یک نقلی بگویم و عرضم در این قسمت تمام. ابن منظور الافریقی کتابی دارد به نام لسان العرب. می گوید: «قیل لعلی وصی» به علی علیه السلام وصی می گویند. می دانید برای چه می گویند وصی؟ حالا تعبیر می کند. ایشان وصایت را به معنای اتصال گرفته است. «و قیل لعلی، علیه السلام، وصِیٌ لاتصال نَسَبِه و سَبَبه و سَمْته بنسب سیدنا رسول الله، صلى الله علیه و سلم، و سَبَبه و سَمْته» می گوید وصایت یعنی اتصال. وصایت را به معنای وصل گرفته. معنای دومی را. می گوید: به علی علیه السلام وصی می گویند چون نسبش متصل به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است. وصایت را در این معنی گفته است.
برخوردی که مخالفان با احادیث وصایت دارند، یک عده معاندانی که قبول نکردند و کل احادیث وصایت را زیر سؤال بردند و می گویند همه اش ضعیف است یا مجهول و ضعیف است و در الموضاعات بردند. آنهایی که یک مقداری انصاف داشتند و نتوانستند رد کنند، می گویند ما می پذیریم و در دلالتش تصرف دارند. می گویند وصایت یعنی چه؟ یعنی اتصال. علی علیه السلام را می گویند وصی. چرا؟ چون نصبش متصل به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است. خب اگر اینطور باشد که به همه سادات باید بگوییم وصی! بگوییم همه سادات وصی پیغمبرند. نه! وصایت معنی خاصی دارد.
شروط وصایت از دیدگاه روایات اهل بیت علیهم السلام:
۱- عصمت:
(بحثمان در وصایت عامه است و وصایت عامه سلسله مباحثی درباره اوصیا است. بحث اول مان تمام شد. برویم شروط وصایت که از روایات اهل بیت علیهم السلام استفاده می شود.)
بحار، جلد ۷۲ صفحه ۲۴۷ حدیث ۱۲:
«عن الامام صادق علیه السلام: … یا علقمه لو لا تقبل شهادت مقترف لذنوب» اگر قبول نشود شهادت آن کسانی که گناه انجام می دهند، «لما قبلت الا شهادات الانبیاء و الاوصیاء». گویا کسی اشکال می کرد که شاهد باید عاقل باشد. کسی گناه کرده، از عدالت افتاده. پس شهادت گناهکار قبول نمی شود. حضرت می فرمایند: اگر بناست شهادت گناهکار قبول نشود، باید فقط بگوییم شهادت انبیاء و اولیاء قبول است. چرا؟ «اوصیاء لانهم هم معصومون دون سائر الخلق» اینجا استفاده می شود هم انبیا، هم اوصیاء معصوم اند.
۲- نص:
در بحث امامت عامه خواندید که عصمت امام، نص بر امام است که در باب اوصیا آمده است.
بصائر الدرجات، جلد ۱ صفحه ۴۷۱، حدیث ۴ و همچنین بحار ۲۳، صفحه ۷۱.
دو روایت برایتان بخوانم. روایت اول بصائر:
«عن عمرو ابن ابان ذَکَرَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع الْأَوْصِیَاءَ وَ ذَکَرْتُ إِسْمَاعِیلَ وَ قَالَ لَا وَ اللَّهِ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ مَا ذَاکَ إِلَیْنَا مَا هُوَ إِلَّا إِلَى اللَّهِ یُنَزِّلُ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِد» امام صادق علیه السلام ذکری از اوصیا کردند. حضرت فرمود: نه آن برداشتی که دیگران در باب اوصیا دارند، که انتخاب مردمی باشد. نه! ما هو الا الی الله. امر وصایت دست خدا است. ینزل واحداً بعد واحد. یکی را پس از دیگری مشخص می کند. یا روایت بعدی که شبیه همین روایت است.
روایت دوم معجزه: شاید این قصه را شنیده باشید. مباهله ای و مناظره ای و محاوره ای شد بین محمد بن حنفیه و امام سجاد علیه السلام. محمد بن حنفیه بعضی ها ادعا کرده اند و خودش هم قبول کرد. عده ای دورش جمع شدند و می خواست که ادعا کند من جانشین حسین بن علی علیه السلام هستم. حضرت نصیحتش کرد که این کار را نکن. این ادعا را نکن. تو می دانی اهلش نیستی. بر مباهله قرار گذاشتند. ببینید چه تعبیری آمده و ما ضمناً از آن استفاده کردیم که اعجاز و معجزه کار اوصیا است.
بحار جلد ۴۶، صفحه ۱۱۱، حدیث ۲ می گوید:
«فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع لِمُحَمَّدٍ ابْدَأْ فَابْتَهِلْ إِلَى اللَّهِ وَ اسْأَلْهُ أَنْ یُنْطِقَ لَکَ الْحَجَرَ ثُمَّ اسْأَلْه». امام سجاد علیه السلام به محمد بن حنفیه فرمودند: با هم مباهله کنیم. تو می گویی من امام هستم و من می گویم من امام هستم. بیا پیش خدا مباهله کنیم. من از خدا می خواهم که برای تو حجرالاسود را به نطق در بیاورد. اگر تو راست می گویی که امام هستی، حجرالاسود به امامت تو شهادت بدهد و من از خدا این را می خواهم و الا نه. «فَابْتَهَلَ مُحَمَّدٌ فِی الدُّعَاءِ وَ سَأَلَ اللَّهَ ثُمَّ دَعَا الْحَجَرَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع أَمَا إِنَّکَ یَا عَمِّ لَوْ کُنْتَ وَصِیّاً وَ إِمَاماً لَأَجَابَک». محمد بن حنفیه شروع کرد به دعا کردن که بلکه حجرالاسود به نطق در بیاید و بگوید او امام است. به حجرالاسود گفت بگو و شهادت بده که من امام هستم. «فلم یجبه شهادت». شهادت نداد. حضرت به او فرمودند: گر تو وصی و امام بودی، این حجرالاسود اجابت می کرد و می گفت تو وصی هستی. از اینجا چه استفاده می شود؟ که وصی پیغمبر یا وصی وصی باید معجزه داشته باشد. حرفی می زنی، حجرالاسود اجابتت کند. اگر وصی بودی لاجابک.
نکته: ما ضمنا از این استفاده کردیم از ویژگی های اوصیاء اعجاز است. اگر دعایی کنند، دعا مستجاب می شود.
۳- علم:
بصائر جلد، یک صفحه ۴۹۸، حدیث ۹ و صفحه ۱۰۶، حدیث ۱۴:
«قِیلَ لِلنَّبِیِّ ص مَنِ الْوَلِیُّ یَا نَبِیَّ اللَّهِ قَالَ وَلِیُّکُمْ فِی هَذَا الزَّمَانِ عَلِیٌّ ع وَ مِنْ بَعْدِهِ وَصِیُّهُ (بعد از علی وصی علی) وَ لِکُلِّ زَمَانٍ عَالِمٌ یَحْتَجُّ اللَّهُ بِه (خدا احتجاج می کند به او)». ما این علم را از اینجا به عنوان شرط وصایت استفاده کرده ایم. قیل للنبی من الولی یا نبی الله. این که از اول اش می گوید «وصی» بعد می گوید «لکل زمان عالم» یعنی؛ وصی عالم یک وصی عالم دیگر است.
روایتی دیگر می گوید: «عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ أَوْصِیَاؤُهُ مِنْ بَعْدِهِ وُلَاهُ أَمْرِی وَ خُزَّانُ عِلْمِی». اوصیا خزائن علم من هستند. پس یکی از ویژگی ها و شرایطش علم است. یا روایت دیگری برایتان بخوانم. این هم صراحت بیشتری دارد.
کافی ۱ صفحه ۲۹۳ حدیث ۳: «فلم تزل الوصیه فی عالم بعد عالم» از اینجا این مطلب استفاده می شود.
علم لدنی، علم غیب، بی نیازی، زعامت، رغبت در آخرت، مواخات با پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم، حالا بقیه اش باشد برای بعد. حیف است که اینها را ناتمام بگذاریم. ما در ذیل هر عنوانی شاید روایات زیادی آورده ایم که یکی را برایتان انتخاب کرده ایم. در ذیل هر آیه ای، گاهی دهها روایت پیدا کرده ایم. ان شاءالله جلسه بعد این بحث ها را دوباره در دو روز ادامه خواهیم داد تا شاید بتوانیم به روایات شیعه در این باب بپردازیم و روایت اهل سنتش هم می ماند. این آدرس هایی که به شما می دهم، همه را ببینید. من از خود بحار دانه به دانه آدرس ها را دیده ام. ان شاءالله که اینها را داشته باشید. خودتان بتوانید یک تحقیق را جمع آوری کرده و عرضه کنید.
همه شما را به خدا می سپارم. موفق باشید. من فقط یک دعا برایتان می کنم. اجرتان با آقا امیرالمؤنین علی علیه صلاه و السلام باشد. ممکن است هرکسی حاجتی داشته باشد. ممکن است که شیعه امیرالمؤمنان علی علیه السلام دلش از جایی گرفته باشد. یا علی علیه السلام از تو می خواهیم غم را از دل شیعیانت زائل بفرما. هرکسی حاجتی دارد، به حق همسرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و به حق اولاد طیبین طاهرت علیهم السلام از این مجلس ما حاجت روا بگردان. و صلی الله علی محمد و آله.
اللهم عَجِّل لِوَلیکَ الفَرَج
جهت دانلود صوت و متن کامل کارگاه، از قسمت دانلود فایل استفاده نمایید.
پسورد فایل : گزارش خرابی لینک
دیدگاهتان را بنویسید