کارگاه آموزشی شماره ۱۸۹ – نحوه برخورد ما با دعوت امام علیه السلام و تعیین سرنوشت – جلسه دوم

صوت کامل کارگاه:
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَ فی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
بِرَحمَتِکَ یا اَرحَمَ الرّاحِمین وَ صلّی اللهُ عَلی محمّد وَ آلِهِ الطّیّبینَ الطّاهِرین
عرض سلام دارم خدمت همه همراهان گرامی. امیدوارم که مباحث شب قبل را دنبال کرده باشید، مورد نظر شما واقع شده باشد و اگر هم دوستان در مورد این مباحث نظری دارند، خوشحال می شوم که نظرات شما بزرگواران را بخوانم. در ابتدای امر لازم می دانم که با دعا برای سلامتی امام عصر و زمان ما، ان شاءالله مرحم کوچکی بگذاریم بر دل داغدار حضرت و عرض ادبی محضر ایشان داشته باشیم.
همانطور که دوستانی که شب گذشته ما را همراهی کردند، مستحضر هستند، یک جمع بندی داشته باشم از آنچه که شب گذشته خدمت شما بزرگواران عرض کردم. برای مقدمه موضوعی را خدمت شما بزرگواران تحت عنوان انتخاب و اراده با موضوع رویکرد موفقیت ها و شکست ها مطرح کردیم. آیاتی از قرآن را آوردیم؛ مانند آیات ۷ الی ۱۰ سوره شمس که دوستان مراجعه کنند که آنجا خداوند این قوه تشخیص خوبی ها را برای ما به وسیله رشد تقوا در شخصیت ما عنوان کرده بود که می توانیم این را داشته باشیم. کلامی از مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام درباره عدم بی تفاوتی و ضرباتی که جامعه بابت این موضوع می خورد، بیان کردیم و آیاتی از قرآن را گفتیم درباره این که خداوند هدایت می کند، خداوند کمک می کند، خداوند یاری می کند. خدا در مکتب اهل بیت علیهم السلام آن به آن در حال هدایت است. شأن او اینگونه است. قانون مندی های جهان خلقت را که توسط پیامبران ما اعلام شده، اگر رعایت کنیم، خداوند هادی و ناصر مؤمنین است. در آیه دیگر خدمت شما عرض کردیم کسی که در این دنیا نمی بیند، یعنی در ضلالت است. یعنی نمی خواهد عقل خود را بدون حجاب و با آن نور خودش به کار بگیرد و تحت آن هدایت عقل فکر کند. خب در آخرت هم به تبع کوری در دنیا، در ضلالت است و گفتیم که سعادت آخرت بدون سعادت دنیا امکان پذیر نیست. سعادت را فقط تحت عنوان یک هدف نباید بررسی کنیم. سعادت، زندگی همین اکنون ماست. از همین اکنون باید سعادتمند باشیم. هدف دست نیافتنی دنیوی نیست. خطبه بسیار زیبا و در اوج ادب امیرالمؤمنین علیه السلام را بررسی کردیم که حضرت فرمودند: از جمله علت ها و اهداف خداوند از ارسال رسل این بود که وَ یُثیروا لَهُم دَفائِنَ العُقول این موضوع بود که پیامبر، امام، حجت می آید تا اثاره عقول کند برای ما. گنجینه های عقل ما را آشکار سازد. پس گفتیم باز هم پیامبر صلی الله علیه و آله می خواهد به ما کمک کند تا از عقل خود بهتر استفاده کنیم. از این حجت درونی بتوانیم در آن بزنگاه های زندگی، تصمیم های خوب بگیریم. انتخاب های خوب کنیم. این هدایت را گفتیم. البته هدایت عقل بوسیله امام است. شاهد بحث خود را از آیات قرآن استفاده می کنیم و آن هم این است که خداوند در قرآن می فرماید: وَ اِنّی لَغَفّار لِمَن تابَ وَ آمَنَ وَ عَملَ صالِحاً (تمام این اعمال را که انجام می دهد) ثُمَّ اهتَدی.
ثُمّ اهتَدی را گفتیم که ولایت اهل بیت علیهم السلام است و از عامه هم خدمت شما بزرگواران روایت آوردیم حاکم حسانی و دیگرانی که از امام باقر علیهم السلام نقل کرده بودند که این ثمَّ اهتَدی به دریافت ولایت اهل بیت علیهم السلام و پذیرش این ولایت بر می گردد.
گفتیم چرا این موضوع را این اندازه از اهمیت انتخاب و منتخب خود تأکید می کنیم؟ به دو دلیل؛ اینکه سعادت آخرت ما از انتخاب دنیای ما سرچشمه می گیرد و دوم اینکه زمان در زندگی ما محدود است. نمی توانیم خیلی سعی و خطا کنیم. درست است که خداوند باب توبه را برای ما باز گذاشته، ما هم می توانیم با مراجعه به امام توبه کنیم، همان گونه که قرآن می فرماید که برای توبه به رسول مراجعه می کردند و او هم از خداوند برای آنها طلب توبه و طلب استغفار می کرد. درست است که به این صورت هست اما زمان ما محدود است. گفتیم زمان یکی از مهم ترین سرمایه های بشر است. دلیل آن هم هم خواست بشر در هنگام مرگ از خداوند برای برگرداندن او به دنیاست. ما سرمایه های بسیاری در زندگی داریم. اولاد هست، مال ما هست، موارد دیگری که مد نظر دوستان هست اما آنچه که بشر برای تمدید کردن آن از خدا می خواهد، فقط و فقط زمان است. می گوید رَبِّ ارْجِعُونِ خدایا مرا برگردان.
برای بحث انتخاب، به سراغ مطالعه موردی طیف افراد موجود در زمان سید الشهدا علیه السلام رفتیم. این طیف را به ۷ قسمت تقسیم کردیم. ۲ قسمت از آن را در جلسه گذشته با هم بررسی کردیم. یاران حضرت سیدالشهدا علیه السلام که تا انتها با حضرت بودند و عده ای از سپاه عمر سعد لعنت الله علیه که این افراد به امام پیوستند. یعنی از آن لعن و نفرین الهی خود را جدا کردند، با عقل خود کلام امام را دریافت کردند و به سمت امام زمان خود آمدند. انتخاب خوبی کردند. آنانی هم که در لشکر سیدالشهدا علیه السلام بودند و ماندند، در منازل مختلف به حضرت پیوستند یا در مکه و مدینه همراه حضرت بودند، از ابتدا آنها هم عقل خود را در ذیل فرمایش امام و در ذیل انوار هدایتی امام صیقل دادند و توانستند انتخاب خوبی انجام دهند. به خطبه حضرت سیدالشهدا علیه السلام در روز عاشورا اشاره کردیم که در حقیقت آنجا هم حضرت تنبه می کنند؛ به تقاضای محبت، به معرفی خودشان، به طرح حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد شأن امام حسین علیه السلام که سرور جوانان اهل بهشت هستند، معرفی کردند. شرح عهدشکنی مردم کوفه را به رخ آنها کشیدند و گفتند شما مردم بدعهدی هستید. تمام این تلنگرها را برای این زدند که اولا حجت را تمام کنند و اگر هم در لشکر مقابل، در میان خصم کسی هست که امکان انتخاب صحیح را دارد، دوباره به سمت حضرت باز گردد. داستانی از حر را هم خدمت شما بزرگواران عرض کردیم و از جوانمردی، توبه پذیری و آن اوج روح بلند امام را مطرح کردیم که چگونه حر را در صبح روز عاشورا پذیرفتند. با اینکه به هر حال شاید یکی از افرادی که سد راه امام کرد، حر بود و بالاخره اهل بیت امام به خاطر این سد کردن راه مضطرب شدند اما امام با چه سعه صدری پذیرفتند و از آن استفاده کردیم برای اینکه بگوییم ما با این خاندان طرف هستیم و راه ارتباط با امام عصر ما و گوشه ای از رأفت و معرفت به ایشان را درک کنیم. ان شاءالله امشب هم به سراغ سایر گروه های مطرح در برخورد با امام می پردازیم و مختصات هر کدام از آنها را در حد وسع زمانی کوتاه خودمان بحث و بررسی خواهیم کرد. اما طیف های دیگری که در اینجا قابل بحث است، عده ای از همراهان امام هستند که در منازل مختلف از کاروان سیدالشهدا علیه السلام جدا شدند. در مسیری که حضرت از حجاز تا کربلا داشتند، عده ای بودند که هم گروه ما بودند و در منازلی از حضرت جدا شدند. به عنوان دسته سوم می خواهیم یه این افراد بپردازیم.
امام در مدینه که تشریف داشتند، آنجا در کنار قبر پیامبر صلی الله علیه و آله رفتند و شکوه هایی داشتند. به پیامبر صلی الله علیه و آله تحت این عنوان سلام می کنند: سلام بر تو ای رسول خدا؛ من حسین پسر فاطمه سلام الله علیها هستم. منم فرزند دلبند تو و فرزند دختر تو و من سبط هستم که مرا میان امت به یادگار گذاشتی. ای پیامبر خدا؛ گواه باش که آنان دست یاری از من برداشتند و مقام مرا پاس نداشتند. این شکوه من است نزد تو تا آنگاه که تو را ملاقات کنم.
امام از بی عهدی مردم و بی معرفتی مردم نسبت به خودشان شکوه کردند و این نشان می دهد که به یاری مردم مدینه امید نداشتند و برای حفظ جان خودشان از بحثی که ممکن بود والی مدینه نسبت به ایشان اعمال کند، ترک مدینه کردند. در کلام گوهرباری از امام سجاد علیه السلام هم داریم که هم ایشان می فرمایند در مکه و مدینه بیست نفر هم نیستند که به ما علاقه مند باشند. این نشان دهنده نوع نگرش تفکر کسانی است که در مرکز خلافت سقیفه حضور داشتند. از نظر آماری بسیاری از منابع، عده ای که با امام خارج شدند، حالا تحت عنوان شیعه یا محب یا حتی کسان دیگری که شاید همسو هم نبودند اما به هر حال دوست داشتند کاروان نوه پیامبر صلی الله علیه و آله را همراهی کنند، گزارشات مختلفی داریم. از بیست و یک نفر تا شصت نفر گفته شده، هفتاد و دو نفر هم گفته شده و مورخی هم چون مسعودی تا ششصد نفر حتی نقل کرده. با نقل های مختلف است ولی اگر همان تعداد متعارفی که نقل معروف هفتاد، هشتاد نفر بوده، بپذیریم و نقل های سیصد و ششصد را هم مدنظر داشته باشیم، عده قابل توجهی بودند که در منزل اول با حضرت خارج شدند. سخنان حضرت با عده ای که ایشان را همراهی نکردند، واکاوی کنیم، مثل عبدالله ابن عباس، مثل محمد حنفیه؛ امام در گفتگویی که با عبدالله ابن عباس ابن عبد المطلب دارند که به هر حال سابقه ای در اسلام و ملازمت با امیرالمؤمنین علیه السلام داشتند، گزارش کردند از آنچه که مد نظرشان هست و طلب همراهی کردند. به هر حال این طلب که به نفع خود آن افراد است؛ والا امام آنچه که برای ما دارد، هدایت و رحمت است. اینجا عبدالله ابن عباس ایشان را برحذر می دارد و پیشنهاد می کند در مکه بمانید یا بیایید و به یمن بروید. اگر هم در رفتن به کوفه اصرار دارید، لااقل زنان وکودکان را نبرید. محمد ابن حنفی هم باز در ملاقاتی که با امام داشته می گوید که به هر حال شما که به مردم کوفه واقف هستید و طیف فکری، بد عهدی آنها را می دانید. و امام را از این موضوع نهی می کند. حالا ماجرای مفصل آن را در فایل متنی آورده ام. خیلی مد نظرم نیست که بخواهم روی این موارد متوقف شویم اما کلیت آن این است که وقتی ما به مقام امام واقف نباشیم، تفکر کنیم که مثلا امام فردی است که فقط عالم تر از بقیه است، در حد یک عالم در جامعه بخواهیم نگاه کنیم، منجر به این می شود که حتی نعوذ بالله به این صورت بخواهیم برای امام تعیین تکلیف هم بکنیم. این عده از خواصی که این جا هستند و دارند با امام صحبت می کنند، کم کسانی نیستند. به هر حال اینها کسانی بودند که در خانه امیرالمؤمنین علیه السلام رفت و آمد داشتند، فرزند حضرت بودند ولی نخواستند. اینطور بگوییم، خوب است: نخواستند واقعا به مقام امام حسین علیه السلام واقف باشند. همانطور که در بحث امیر غدیر و امیر سقیفه خدمت شما در چند هفته گذشته سعادت داشتم، عرض کردم شیعه دو دیدگاه عمده در مورد امام دارد: یکی این که امام علم الهی دارد، و دوم این که امام مفترض الطاعه است. این دو مشخصه اگر در کسی نباشد، شیعه به امام نیست. پس جای تعجب نیست که اگر می بینیم عده ای از افراد که به ظاهر ایشان را در زمره بزرگان صدر اسلام می دانیم و حتی ایشان را جزو حزب سقیفه هم نمی دانیم، به امام توصیه کرده و خطرات سفر را به امام گوشزد می کنند. اگر کسی علم الهی را برای امام قائل باشد، با این موارد نباید با امام گفتگو کند. اگر امامش حرفی می زند، می گوید سمعاً و طاعتا. چون می داند که آن چیزی که امام برمی گزیند، بهترین و والاترین مطلب است. امام اهل ذکر است.
این ها جایگاهی است که ما باید به عنوان شیعه به آن واقف باشیم و در برخورد با امام زمانمان در آن بزنگاه های تصمیم گیری، مبادا جوری باشد که بخواهیم مثل این افراد که افراد کمی هم نبودند، دست به نصیحت امام بزنیم. انگاره غلطی که متأسفانه امروز هم در بعضی از فضای به اصطلاح روشنگری اتفاق می افتد. البته به آن تأکید می شود که امامان شیعه افرادی عالم تر از افراد دیگر هستند؛ فقط همین. در صورتی که همین اعتقاد در بزنگاه های انتخاب نمی تواند نتیجه خوبی به انسان بدهد. باعث می شود حتی امام خودمان هم، همان طور که گفتم، نصیحت کنیم. این همان حجاب خود بینی است. از جمله لغزشی که اینجا ما می توانیم برای برخی از بزرگانی که امام را همراهی نکردند و البته در حزب سقیفه هم نیستند، ببینیم اما این موضوع را بگوییم که اینجا حجاب خودبینی روی عقل مزاحم آن انتخاب شد. نتوانست انتخاب درستی انجام دهد و مانع انتخاب صحیح شد. البته مصالح دنیوی هم در برخی استعداد ظهور داشت اما ما پیشتر در مورد آن گفتگو کردیم که یاران امام چه خصوصیاتی داشتند. چیزی که اینجا بیشتر مد نظر هست، آن بحثی است که حجاب خود بینی هست که به هر حال ما هم صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله هستیم. ما هم دارای علمی هستیم. ما هم اینگونه هستیم. حالا جا دارد که به هر حال به پیشوای خودمان نصیحت کنیم و او را از کاری وا داریم؛ که اینجا این اعتقاد باعث شد که به هر حال از حرکت سید الشهدا علیه السلام جا بمانند و افرادی که در منازل مختلف از حضرت جدا شدند، جزء اصحاب الحسین علیه السلام نباشند. عدم معرفت به امام زمان را به واسطه ندانستن علم الهی امام و مفترض الطاعه بودن آن، می توانیم برایشان برشماریم. و مهم ترین مؤلفه ای که اینجا می توانیم دلیل عدم انتخاب درست را برای آنها عنوان کنیم، البته در کنار مؤلفه های دیگر ولی آن مؤلفه خاص همین عدم معرفت خاص به امام بود که شاید یکی از دلایل حجاب خود بینی که روی عقل کشیده می شود و مانع انتخاب صحیح برای ما می شود، باشد. پس عمده مطلب در جدایی که در حرکت کاروان سید الشهدا علیه السلام از حجاز تا کربلا برای عده ای رخ داد، توضیحات سیدالشهدا علیه السلام، خطبی که حضرت در هر منزل عنوان می کردند و خطرات را نشان می دادند و هشدار می دادند، می گفتند مسیری که ما می رویم، مسیر شهادت است. خب عده ای جدا شدند. مخصوصا وقتی خبر شهادت مسلم به حضرت رسید، یعنی به کاروان رسید، دیگر عده ای که عدم اعتقاد صحیح به مقامات اهل بیت علیهم السلام را داشتند و اعتقاد صحیح نداشتند، از کاروان سیدالشهدا علیه السلام جدا شدند.
در طیف بعدی که مد نظر قرار گرفته، مردم کوفه هستند که عهدشکنی کردند و امام را یاری نکردند. این طیف از مردم کوفه را از آن طیفی که در سپاه عبیدالله و عمرسعد به قتال با امام آمدند، جدا می کنیم. این طیف همان طیفی هستند که ساکت ماندند. بعد در کوفه باقی ماندند و ترجیح دادند که نه در این سپاه باشند، نه در آن سپاه. البته عبیدالله خیلی تأکید داشت که این ها به جایی بپیوندند و کسی در کوفه نماند اما خیلی ها هم دیگر همان حالت بی طرف را انتخاب کردند. بیشتر بحثمان در این طیف به آن افراد است. کوفه یک شهر نظامی بود. در سال هفده به دستور خلیفه دوم ساخته شد که در تاریخ طبری جلد ۳ ص ۴۴ می توانید بحث های تاریخی آن را دنبال کنید. مورخان آمار نامه های رسیده به امام حسین علیه السلام را گوناگون نوشتند. از ۱۵۰ نامه تا ۱۲۰۰۰ – ۱۸۰۰۰ نامه. در یک روز ۶۰۰ نامه برای امام آمده و گزارشات مختلفی است. بعضی از این ها حاکی از این است که خب وقتی یک رئیسی، یک رئیس قبیله ای نامه ای را به امام نوشته و همه مهر کردند، تعداد بیعت کنندگان هست، یعنی ۱۸۰۰۰ بیعت کننده در کوفه با امام بوده. شاید ۱۸۰۰۰ نامه نبوده، فقط رئوسشان آنها را نوشتند. مثلا چندین هزار بوده، حالا نقل های مختلفی هست که قابل بررسی و توجه هست. از لحاظ آماری و تعدادی خدمت شما گفتیم. کسانی که مأمور به دستگیری مسلم در کوفه شدند، ۶۰ – ۷۰ نفر بودند. در جای دیگر تا صد نفر هم نوشته شدند که خب این نشان دهنده شجاعت و دلاوری والای این صحابی بزرگ امام حسین علیه السلام و مأموم بزرگ ایشان دارد که این افراد را مجبور کرد تا به دستگیری ایشان اقدام کنند. اما در یک بحث کلی که بخواهیم بگوییم که چرا کوفیان با امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین علیهم السلام بی وفایی کردند و چه شرایطی به هر حال حاکم بود. آیا آنها منافق بودند؟
اگر در یک بحث کلی بخواهیم بگوییم چرا کوفیان با امیرالمؤمنین، امام حسن و امام حسین علیهم السلام بی وفایی کردند و چه شرایطی به هر حال حاکم بود، آیا آن ها منافق بودند؟ نوعاً گزارش هایی که داده شده، حاکی از این است که مردمی بی ایمان و دور از اهل بیت علیهم السلام و همچنین دشمن اهل بیت علیهم السلام و سست عنصر بودند. و به هر حال گزارشات تاریخی اینطور عنوان می کند اما نکته مهم این است که ما کوفه بعد از قیام توابین و مختار را دیگر نمی توانیم با قبل از آن مقایسه کنیم. قبل اینگونه بودند اما خود همین حرکت سیدالشهدا علیه السلام باعث شد که در کوفه انقلاب فکری اتفاق بیافتد. خطبه ای که حضرت زینب سلام الله علیها در آنجا اقامه کردند، دلایلی که امام سجاد علیه السلام به عنوان امام عصر و زمان در آنجا مطرح فرمودند، در کوفه انقلاباتی پیش آمد. آنچه که ما می خواهیم بگوییم، مربوط به قبل از این زمان ها است و بعد از آن، کوفه شهر شیعی شد و قیام های مختلف از آنجا رخ داد و بهرحال از پایگاه های شیعه بود. در این مبحث بیشتر معطوف به کوفیانی هستیم که با امام بیعت شکنی کردند. حُب، دوستی مال و منال، تعصبات قومی وعشیره ای که معیار ارزش در عصر جاهلی بود، دوباره در بین این ها سر زد. آلودگی به برخی از مفاسد اخلاق عرب هم در آن جامعه محکمتر شد. شرابخواری، باده گساری و آوازه خوانی، چیزهایی که در آن زمان رایج شد و برخی از آنها البته به یُمن کسانیکه در باطن مخالف با سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بودند و ظاهراً مسند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را اشغال و غصب کرده بودند، در بین مسلمانها رواج یافت.
فتاوای عجیب و غریبی که در مورد بحث شُرب خَمر و اینها که منصوب به غاصبین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بوده، همه در الغدیر و در تاریخ هم هست. می توانیم دنبال کنیم و چیز قریب به ذهنی نیست. چرا در بین مسلمانها این اتفاق افتاده؟ نظام طبقاتی که در زمان خلیفه دوم پایه گذاری شد و تبعیض های مالی که در زمان خلیفه سوم اعمال شد، نحوه حکومت معاویه، اینها همه مردم را هم از لحاظ دنیوی و هم اعتقادی دچار اختلالاتی کرد که در آن بزنگاه های انتخاب نتوانستند انتخاب صحیحی انجام دهند. جامعه ای که جاهلیت تمام ارکان آن را قبضه کرده و اصل آن دچار تغییر و دگرگونی هست و انتظار می رود که با پیشوایان دین هم چنین رفتاری داشته باشند.
تأکیدهای فراوان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و پیشوایان دین در مورد دلبسته نشدن به زندگی مادی برای درمان همین دردهاست. خود سیدالشهدا علیه السلام نیز مردم را بندگان دنیا می شمارد که تا وقتی زندگیشان بر مدار دین بچرخد، دم از دین می زنند و هرگاه با بلاها و رنج ها آزموده شوند … البته دینداران واقعی کم هستند.
ما برای مردم کوفه، آن دسته که به یاری سیدالشهدا علیه السلام نرفتند و در لشگر عمر سعد هم حضور نداشتند، در تمام این طیف ها بیشتر بحث غفلت ها و دنیا طلبی و عافیت طلبی و البته عدم شناخت امام هم وجود دارد اما نوع شاخصه ای که باعث انحراف آنها و عدم انتخاب صحیحشان شد را شاید بتوانیم این موارد عنوان کنیم.
طیف پنجم که برای مطالعه و تشریح در خدمتتان هستیم، لشکریان عمر لعنه الله علیه هستند که به قتال با امام پرداختند.
بیشتر منابع تعداد سپاه عمر را بیش از ۲۰۰۰۰ دانسته اند و لشکر عمر از طیف های مختلفی از اهالی کوفه تشکیل شده بود که با انگیزه های مختلفی در کربلا حضور داشتند.
علتی که کسانیکه به یاری امام نرفتند و در لشکر عمر هم حضور نداشتند با آن دسته که در لشکر عمر بودند، جدا کردیم، یک تفاوت اعتقادی بود که در این مورد پنج می خواهیم به آن بپردازیم و در نحوه انتخاب ما بسیار خطرناک و زهرآلود است.
لشکر عمر از لحاظ عقیدتی، عثمانی مذهب بودند و افرادی از خوارج در میان آنها بودند. گروهی از لشکریان ابن سعد با انگیزه دشمنی با اهل بیت علیهم السلام و برخی دیگر هم با تهدید و تطمیع ابن زیاد در کربلا حاضر بودند.
بنابر برخی گزارش ها، در پی حرکت عمر سعد به کربلا، شماری از مردم کوفه هم با آن لشکر همراه شدند و حتی خود ابن زیاد مردم را در مسجد کوفه گرد هم آورد و بزرگان آنها را با پرداخت هدیه و امثال اینها تطمیع کرد و آنها هم با عمر در جنگ با امام حسین علیه السلام همراهی کردند.
حالا ما خصوصیاتی از این افراد در فایل متنی آوردیم که چه کسانی بودند، سردمداران آنها که بودند و اگر نوعا در جنگ های جمل، صفین و نهروان، اگر در سپاه امیرالمؤمنین علیه السلام بودند، افرادی بودند که جلوی امیرالمؤمنین علیه السلام می ایستادند و به هرحال مقام حضرت را حتی بعنوان خلیفه چهارم هم نگه نمی داشتند. مثلا به خود عمر بعنوان یک موضوع جداگانه خواهیم پرداخت اما کسی بود که در واقعه حکمیت اصلا به مخالفت با امیرالمؤمنین علیه السلام می پردازد. شبث بن ربعی هم همینطوری است. و اینکه بعضی وقت ها عنوان می شود که فلان کس در لشگر امیرالمؤمنین علیه السلام بوده، به این معنی نیست که تصور کنیم او یک شیعه به آن معنایی که ما در ذهنمان هست، می باشد. نه امیرالمؤمنین علیه السلام در آن زمان خلیفه چهارم بودند و خیلی وقتها در بحث مبارزه حضرت، مثلا با شام، خیلی ها با خیلی نیت ها وارد این لشگر می شدند و اینطور نبوده که هرکس در لشگر امیرالمؤمنین علیه السلام بوده، شیعه ایشان باشد و حالا اگر ما او را در کربلا و در مقابل امام حسین علیه السلام می بینیم، بگوییم که چطور می شود این مثلا آنجا بوده! نه؛ بلکه بایستی به بحث تاریخ بطور تخصصی نگاه کرد و اینطور که با یک نوشتار یا پیام دچار انقلاب فکری شویم، قطعا بحث علمی نخواهد بود.
علت عدم دریافت دعوت امام که دعوت بسوی خیر و سعادت هست را در گفتگوهایی که امام که خطاب به لشگر عمر لعنه الله علیه مطرح می شود، می توانیم دنبال کنیم. یکی از عواملی که امام فرمودند، این بود که شکم های شما از حرام پر شده که حتی حاضر نیستید حرفهای من را بشنوید. چه رسد که بخواهید با آن فکر و تعقل کنید، امام بارها لشگر یزید را نصیحت کرد و حتی با برخی به صورت اختصاصی به گفتگو نشست و این اوج رأفت و رحمت امام را نشان می دهد که با دشمن خود چطور برخورد می کنند. اصلا بحث امام بحث هدایت و روشنگری است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند: امور سه گونه است: حلال، واضح و روشن؛ حرام، آشکار و بدون مبین و ابهام؛ خب پس یکی حلال آشکار و واضح و حرام آشکار و واضح، اما یکسری امور هستند که اینها میان این دو مردد هستند و به آنها شبهه می گوییم که هرکس شبهه را ترک کند، از محرمات نجات می یابد و هرکس به شبهات اقدام کند، مرتکب محرمات می شود و ندانسته هلاک و نابود می شود.
امام حسین علیه السلام در خلال نصیحت ها، آنجایی که می دیدند بعضی واقعاً در جواب سخن والای امام به بی احترامی می پردازند، می فرمودند: همانا من شما را به راه کمال دعوت می کنم. پس کسی که از من اطاعت کند، از سعادتمندان است و کسی که از من نافرمانی کند، از هلاک شدگان است. {اشاره حضرت به همین بحث نحوه انتخاب است} حضرت می فرمایند: از من اطاعت کنید. اطاعت من را انتخاب کنید، از سعادتمندان هستید و در حالیکه همه شما از سفارش من سرپیچی می کنید. حضرت اشاره می کنند که شما پیام من را نمی گیرید و از اطاعت من سرپیچی می کنید و کلام من را گوش نمی دهید. چرا؟ علت را حضرت اینگونه بیان می کنند: زیرا شکم های شما از حرام انباشته شده و قلب های شما مهُر خورده و قرآن می فرماید: «ولکم قلوب»
برای آنها قلب هایی هست که نمی توانند تشخیص دهند امام نکته بسیار زیبایی را می فرمایند: وای بر شما! آیا ساکت نشده و به من گوش نمی دهید؟ یعنی می فرمایند به حرف من تعقل کنید اما فایده ای ندارد. چرا؟ چون لقمه حرام جلوی تعقل و فکر صحیح را می گیرد.
عدم تشخیص بین امام الهی و امام سقیفه هم عامل بسیار مهمی در بین لشکریان عمر هست.
این گفتار مهم را ازکجا داریم؟ از بیان نورانی سیدالساجدین علیه السلام که می فرمایند : «وَ کُلٌّ یَتَقَرَّبونَ اِلَی اللّهِ بِدَمِهِ» این کدام امام هست که ریختن خون خامس آل عبا و پسر پیامبر صلی الله علیه و آله را جایز دانسته، بلکه آن را مایه تقرب به خدا می داند.
چرا این لشکر اینقدر قدرت تشخیص بین شجره طیبه و شجره خبیثه را نمی دانند؟ چرا؟ چون نتوانستند بین امام الهی غدیر و امام بشری سقیفه تفاوت قائل شوند.
چون نفهمیدند. آن امام بشری سقیفه را انتخاب کردند و او برایشان حکم برید و گفت: «کُلٌّ یَتَقَرَّبونَ اِلَی اللّهِ بِدَمِهِ» این ها همه به خاطر تقرب به خدا دست به خون بهترین خلق خدا آلوده اند.
انتخاب نادرست امام هم باز باعث می شود انتخاب های بعدی را هم تحت ذیل آن انتخاب غلط نتوانیم درست انجام دهیم. این نکته مهمی بود که به نظر من در بحث لشکر عمر سعد حائز اهمیت هست. پس برای این ها هم دو نکته مطرح بود: یکی «پر شدن شکم هایشان از مال حرام» و دوم «عدم تشخیص در انتخاب صحیح امام» که در حقیقت بخاطر این عدم تشخیص میان به قتل بهترین خلق خدا به خاطر تقرب به خدا به دستور چه کسی؟ به دستور همان کسی که اشتباهاً او را به عنوان امام برای خودشان انتخاب کردند.
در دسته ششم به سراغ افرادی می رویم که اینها همواره تردید داشتند. مرتب به سوی خیر می آمدند، باز به سوی شر می رفتند. به سوی خیر آمدنشان هم به درستی نبود، از باب اینکه مردم هم می روند، ما هم برویم.
شاید مصداق این آیه باشد: «وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضینَ». اینگونه بودند و در حقیقت این تردد و این عدم شناخت صحیح راه حق در نهایت کار دستشان داد و اسم آنان را در سرلوحه لیست اشقیا قرار داد. این افراد، امثال عمر سعد و بقیه دنیا پرستانی بودن که همواره در تردد بودند.
آنان متفاوتند. شاید به نظر من از نظر طیف رئوس حکومت بنی امیه یا مردم عادی، آنان شاید چیزهایی را متوجه می شدند؛ البته با آن رئوس حکومت بنی امیه هم که شجره خبیثه هم بودند. یه مقدار متفاوت تر بودند. یک چیزی بین مردم و رئوس حکومت بودند. تا حدودی حتی به مقامات امام فقط واقف بودند و نه این که اعتقاد داشته باشند. (به نظر من) اما در نهایت نتوانستند درست انتخاب کنند و این تردد و این عدم توجه به کلام امام، لیست و اسم آنها را در بحث اشقیا قرار داد. مثلا وقتی فردی مثل عمر سعد را نگاه می کنیم، در زمانی که ماجرای حکمیت بین امیرالمؤمنین علیه السلام و سپاه مقابل پیش آمد، عمر پس از دیدن این موضوع، به نزد پدرش می رود و او را تشویق می کند که ادعای خلافت کند. کسی که در زمره سپاه امیرالمؤمنین علی علیه السلام است، یک دفعه می رود چنین کاری می کند. رفتن از سپاه امیرالمؤمنین علیه السلام به سمت پدر که بیاید ادعای خلافت کند و اصلا نداشتن اعتقاد صحیح و همان اعتقادات جاهلیت عشیره ای و تعصبات قومی.
گزارش ورود امام حسین علیه السلام به مکه را به یزید می نویسد. خوارزمی به نقل از ابن اعثم کوفی در کتاب خود می آورد که هنگامی که امام حسین علیه السلام به علت خودداری از بیعت با یزید از مدینه مهاجرت کرد، عمر سعد که در مکه بود، آنجا نامه ای نوشت و آمدن امام حسین علیه السلام را به یزید اطلاع داد. اینگونه خوش خدمتی ها می کند. در جریان مسلم هم رد پای عمر مشاهده می شود که به تفسیر مباحث تاریخی را داخل فایل آورده ایم.
در هر صورت این شخصیت همانطور مرتب تکاپو می کند. درست نمی تواند انتخاب کند و در حقیقت نام خودش را در شمار چهره های منفور تاریخ اسلام و همچنین تاریخ بشریت نقل می کند. اینها همه به بهانه چیست؟ به بهانه حکومت ری که آخر هم به آن حکومت نرسید. امام با او گفتگو کردند. به او گفتند آیا از خدا نمی ترسی که با من می جنگی؟ در حالی که می دانی که من کیستم. این گروه را رها کن و نزد من بیا تا مقرب درگاه الهی شوی. عمر می گوید من از آن می ترسم که خانه ام را خراب کند. امام می فرمایند: من برای تو خانه مهیا می کنم. عمر گفت: اموالم را می گیرند. امام فرمود: من بهتر از آنچه هست، به تو می دهم. یعنی دیگر این بهانه های دنیایی ات را بس کن. بدانیم که تمام این بهانه ها، بهانه های دنیایی نیست. اتفاقاتی در قلب انسان می افتد که اصلا اگر امام به او بگوید بهتر از آن مال را به تو می دهم، باز هم نمی پذیرد. عمر ساکت شد و جوابی نداد.
امام در حالی که آن محفل و محل گفتگو را ترک می کردند، گفتند خدا به زودی تو را در بسترت بکشد و در روز قیامت نیام زند. امام خبر از غیب و عاقبت عمر سعد با این جنایتی که می خواهد انجام دهد، دادند و گفتند امید دارم که از گندم عراق جز اندکی نخوری بعد عمر می گوید اگر گندم نباشد، جو خواهم خورد. نقلی هم هست که حتی امام فرمودند که از گندم مُلکِ ری نخوری، یعنی به آن جا نمی رسی (کنایه از این است).
حالا آدم به کجا باید برسد که وقتی امام عصر و زمانش به او وعده ای می دهد، برگردد به حالت جسارت به امام بگوید که خب از گندم نمی خورم و از جو می خورم. یعنی اوج پرده پوشی عقل و اوج بد انتخابی را شما در وجود عمر می بینید. و حتی وقتی بزرگان عامه که غیر شیعه هستند، اصلا مقام امام حسین علیه السلام را حتی به شکل معمول هم قبول ندارند، عمر را از قتال نوه پیامبر صلی الله علیه و آله نهی می کردند و این را یک فسق آشکار می دانستند، عمر همین حکومت ری را بهانه می کرد و سرش را به نشانه خجالت و یا به نوعی بتوانیم بگوییم استیصال یا عدم توانایی انتخاب صحیح پایین می انداخت و می گفت حکومت ری را چه کار کنم؟ یا حتی وقتی فرزند مغیره با او مواجه می شود، (مشخص است که مغیره در تاریخ اسلام چه شخصیتی هست) به او می گوید این کار را نکن. اگر به من کل مُلک دنیا را هم بدهند، به جنگ با فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله نمی روم. این نشان از اوج این بی رحمی و این انتخاب بد او دارد و عمر در عین حال حکومت ری را مطرح می کند. به همان حکومت ری هم نمی رسد و همانطور که امام پیش بینی کرده بودند، عمر طولانی هم در دنیا نکرد ودر قیام مختار به درک واصل شد.
از جمله منافقین دیگری که در این داستان، من از تاریخ بیرون کشیدم و برایم جالب بود، فردی است به نام شبث ابن ربعی که در دوران حیات پیامبر صلی الله علیه و آله این فرد بدنیا آمده و پیامبر صلی الله علیه و آله را درک کرده ولی البته از جمله اصحاب بشمار نمی آید.
این فرد ضعف ایمان شدیدی داشته، مثلا بعد از شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله ، اولین دوراهی که شبث در آن گیر می کند، یک پیامبر دروغین به نام سجاح می آید و او به سجاح می پیوندد. بعدا توبه می کند. بعد مجدد به مکتب خلفاء می رود و در دوران خلیفه دوم در فتوحات حضور دارد. مجدد با عثمان مخالفت می کند و همراه کوفیان خواهان کناره گیری او می شود و آغاز حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام مجدد در سپاه امیرالمؤمنین علیه السلام می آید و همانطور که عرض کردم، این بودن در سپاه امیرالمؤمنین علیه السلام و مواردی که از این دست مطرح می شود، به این مفهوم نیست که جزء شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام هست؛ خیر، امیرالمؤمنین علیه السلام در دوره ای خلیفه چهارم بودند و به هر حال سیستم قبیله ای آنجا ایجاب می کند که در آن جنگ حضور داشته باشند و بعضی ها با شامی ها اصلا میانه خوبی نداشتند. یک دعوای کلا قبیله ای و سیستمی بین کوفه و شام هست. خیلی از این جنگ ها به خاطر همین بغض ها بوده است. مثلاً در جریان جنگ صفین بوده است، بعد از جریان حکمیت به خوارج می پیوندد. در زندگی این آدم نگاه می کنید، انتخابات ناصحیح، عدم تشخیص امام، همین طور مثل توپ این طرف و آن طرف می رود و آخرش هم نمی تواند این موضوع را درست تشخیص دهد. همه این ها که البته ما مفصّل این تاریخ را آورده ایم، همه این ها باعث شد که در نهایت و عاقبت نتواند درست تشخیص دهد و انتخاب کند و کنار امام بیاید. امام در لشکر او را به اسم صدا می زنند و می گویند: مگر تو به من نامه ننوشتی؟ آخرین بحث تغییر موضع او هم همین بود که به امام نامه نوشت و بیعت کرد و دوباره بیعت شکنی کرد. سرش را پایین می اندازد و می گوید: نه، من نامه ننوشتم. خب این که کسی نسبت حرف نادرست به امام زمان بدهد، این اوج شقاوت، اوج زبونی و اوج پستی است. همه افرادی که نمی توانند درست انتخاب کنند، افراد فرومایه ای هستند. انسانی که درست انتخاب می کند، ثابت قدم است. انسانی که درست انتخاب می کند، در زندگی موفق است. اندیشه اش را بر مطلب خوبی استوار کرده است. بر نور ولایت امام استوار می کند که بتواند ثابت قدم باشد. نوع شیعیان خاص که به مدد امام عصر و زمانشان انتخاب های درستی در تاریخ داشتند و سربلند بودند، در تاریخ بلندآوازه اند. در تاریخ هیچ وقت از آنها به زبونی و پستی یاد نشده است. و شما می بینید که افرادی که از جمله ما دو نفرشان را ذکر کردیم، همیشه به هوای نفسشان جواب دادند. این دو چهره و امثال آن ها همواره در تردید بودند. نکته خیلی مهمی را فراموش نکنیم؛ قرآن می فرماید:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً
(آیه ۲۷ سوره فرقان)
«روزی که ظالم در روز قیامت و در پیشگاه خداوند دست خود را از پشیمانی به دندان می گزد و می گوید ای کاش با رسول خدا صلی الله علیه و آله راهی به سوی هدایت برگرفته بودم.»
این آیه نکات زیادی دارد. همان هدایتی که خدمت شما گفتیم، آن انتخاب درست. این که کاش تحت نور ولایت پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام راهی را به سوی هدایت انتخاب می کردم که الان این گونه نمی بودم. نکته دیگر چیست؟ «یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً (۲۷) یَا وَیْلَتَى لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلً (۲۸)»، می گوید ای کاش فلانی را دوست خودم نگرفته بودم. دوستان ببینید با چه کسی مراوده می کنید که به شهادت این آیه، می گوید آن خلیل و دوست بدی که من برای خودم گرفتم، من را چه کار کرد؟ «لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِی وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِلْإِنْسَانِ خَذُولً (۲۹)» او بی گمان مرا از این قرآن که یادآور خداست، بعد از آن که به من رسید، دور ساخت. ببینید با چه کسی رفاقت و مراورده می کنید. کسی که ما را از یاد قرآن دور می کند، خدای ناکرده یک اتفاق های بدی می افتد. یک راهی را با رسول و اهل بیتش به سوی خداوند اتخاذ می کنیم. در مورد منافقین هم نکاتی که به نظر من می رسد، مراودات خاصی است که آن ها با شجره خبیثه دارند. با رئوس حکومت بنی امیه، با افرادی که دیگر کاملاً فاسق و سیاه اند. در آن زمانی که بالاخره می توانستند برگردند. وقتی امام با کسی صحبت می کند، به صورت خصوصی تقاضای گفت و گو می کند، می تواند انتخاب کند. ولی این مراودات و این دنیاطلبی ها باعث می شود در آن بزنگاه آخر انتخاب که دیگر می خواهد بین سعادت یا شقاوت خود را با یک حرکت خاص تاریخی انتخاب کند، درست انتخاب نکند.
طیف پایانی بحث که مطلب زیادی هم ندارد و خیلی هم نمی خواهیم درباره آن بحثی داشته باشیم، چون اصلاً مبتلا به آن نیستیم؛ آن هم رئوس حکومت بنی امیه است. مثل یزید ملعون و عبیدالله بن زیاد و افرادی که در این طیف قرار دارند. این ها از سردمداران و باقی مانده سقیفه هستند که در دشمنی با اهل بیت علیهم السلام لحظه ای تردید ندارند و برخلاف منافقین که به هر حال کفرگویی و توهین به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را علناً انجام نمی داند، این ها علناً انجام می داند و در اشعارشان بارز است. مثل اشعاری که یزید هنگام ورود کاروان سیدالشهدا علیه السلام به قصر خود می خواند و انتقام بحث بدر و احد را مطرح می کند که در تاریخ هم هست و اطرافیانش از این که این ها را بخواهد علنی بگوید، نهی می کنند ولی خب آن حالت و عدم تعادل عقلی که داشته است، این باعث می شود که این اتفاق ها بیفتد و آن چه که واقعاً مکتب مخالف اهل بیت علیهم السلام هست را به راحتی به زبان بیاورد. و در مکاتبه ای که عبیدالله با امام داشت، امام پاسخ او را شفاهی به پیک دادند. در تاریخ مطرح کرده اند که این به این معنی است که امام اگر در فردی امکان هدایت نبیند، به او نامه مکتوب نمی نویسد. این افراد جزء طیف های بررسی هستند، اما خودشان جزو أئمه کفر می باشند. این ها مردم را به سمت آتش و تأیید این انتخاب هدایت می کنند. خودشان انتخابشان را کرده اند و در آن خیلی هم ثابتند. امکان انتخاب صحیح را اصلاً از خودشان سلب کرده اند. خداوند در قرآن می فرماید: این ها ائمه کفرند. این ها کسانی هستند که مردم را به سوی آتش می خوانند. این ها خودشان تحریک کننده مردم به انتخاب بد هستند. پناه می بریم به خدا از این که بخواهیم خدای نکرده مراوده ای با این افراد داشته باشیم که بخواهیم تحت تأثیر آنان قرار بگیریم.
بحث امشب ما به پایان رسید. ممنونم از این که تا این ساعت همراه ما بودید و تشکر از همه شما دوستان. نکته ای که در تمام این بحث ها مد نظر بود، لغزش و آن اشتباهی بود که آن افراد به آن می پرداختند و همان باعث شد که حتی با شنیدن کلام امام هم نتوانند دست به یک انتخاب درست بزنند. یعنی حجابی بر روی عقل آن ها کشیده شد که نتوانستند در آن بزنگاه یاری امام، انتخاب صحیح را انجام دهند و به موفقیت و سعادت برسند.
ان شاءالله در جلسه آینده این معیارها به صورت تیتروار مورد بررسی قرار می گیرد و در نهایت می خواهیم به این نکته برسیم که چگونه می توانیم دعوت امام را به درستی پاسخ دهیم و در بزنگاه های تاریخ ان شاءالله بتوانیم خدمتگزار امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف باشیم.
مطلبی که این جا استفاده می کنیم، در بحث تذکر به امام عصرمان که ان شاءالله هیچ بحثمان خالی از تذکر به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نباشد، این نکته هست که اوج رأفت و رحمت امام حسین علیه السلام را نسبت به حتی دشمنانشان که خودشان شخصاً با آن مقام خاص، با لشکر عمر سعد صحبت می کنند، با سران لشکر گفت و گو می کنند، با خود عمر سعد به صورت خصوصی گفت و گوهایی دارند تا آن ها هم بتوانند درست انتخاب کنند. امام خودشان را می رسانند، حتی به شقی ترین این افراد که اگر فرصتی دارند، بتوانند آن ها را برگردانند. البته این طور هم شد؛ خیلی ها از لشکر عمر سعد به سمت سپاه امام حسین علیه السلام آمدند. به خاطر همین مؤعظه ها و همین هدایتگری ها. کار امام هدایت است. خداوند در قرآن می فرمایند: إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ (آیه ۷، سوره رعد) برای هر قومی هادی هست. هادی امروز این زمان ما، امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف هستند. ان شاءالله بتوانیم مأموم خوبی برای حضرت باشیم. بتوانیم پیام امام را به خوبی بگیریم. امامی که توبه پذیر است، توبه ما را می پذیرد و می توانیم با حضرت ارتباط داشته باشیم. به امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف توسل کنیم. در ارتباط بیشتر و قوی تر با خداوند و ان شاءالله انتخاب های صحیح و با موفقیت.
جهت سلامتی و تعجیل در فرج امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف صلواتی عنایت بفرمایید.
والسلام علیکم و رحمه الله
دیدگاهتان را بنویسید