کارگاه آموزشی شماره ۱۸۸ – نحوه برخورد ما با دعوت امام علیه السلام و تعیین سرنوشت – جلسه اول

صوت کامل کارگاه
بسم الله الرحمن الرحیم
عرض سلام و ادب دارم خدمت دوستان گرامی. امیدوارم عزاداری ها مورد قبول خداوند واقع شده باشد و صدقات و دعاهای ما مرهمی باشد بر دل داغدار مولایمان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف.
نحوه برخورد ما با دعوت امام و به تبع آن تعیین سرنوشت، عنوانی است که طی این ۳ شب حول این مطلب توفیق پیدا کرده ام که با هم گفتگو داشته باشیم. سرفصل هایی که انتخاب شده و ما قرار است با هم پیرامون آن گفتگو کنیم:
مقدمه ای داریم در بحث آزادی در انتخاب که موهبتی الهی به بشر است. اراده ها، انتخاب ها با رویکرد مروری بر آیات کلام الله مجید، روایات نورانی ما و بحثی پیرامون انتخاب و اراده.
در سرفصل دوم، به سراغ طیف افراد موجود در مقابل امام حسین علیه السلام می پردازیم. افراد موجود را در زمان سیدالشهدا علیه السلام به ۷ قسمت تقسیم کردم و برخورد حضرت با آنها و در حقیقت نحوه برخورد آنها با دعوت امام را می خواهیم مورد مطالعه موضوعی قرار دهیم.
در بحث بعدی که این برخورد را باز بیشتر باز می کنیم و تقریباً سعی می کنیم برای خودمان یک الگوسازی کنیم.
در مبحث چهارم، به معرفت به امام، تحت عنوان یار رقم زن سرنوشت اشاره خواهیم کرد و عنوان پایان بخش فصول ما هم می باشد. امروز ما و معرفت به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف که در حقیقت می خواهیم کاربردی و امروزی کنیم، بحث نحوه برخورد ما با پیام امام، با دعوت امام، با هدایت امام و به تبع آن هم تعیین سرنوشت است.
ان شاءالله به شرط حیات در خدمت شما هستم. همانطور که در مقدمه عرض کردیم، می خواهیم پیرامون آزادی و انتخاب در این موضوع صحبت داشته باشیم. آزادی در انتخاب از مهم ترین موهبت های خداوند به بشر است. تاریخ بشر مملو از همین اراده ها و انتخاب هاست. تاریخ با شانس و اقبال و رخدادهای اتفاقی نوشته نشده است. چیزی که تحت عنوان Contingency مطرح می شود و رخدادهای اتفاقی را به هر حال برای ما جلوه می کند، این گونه نیست. تمام موفقیت ها و شکست های بشر نتیجه همین اراده ها و انتخاب هاست. اگر جایی خواسته، انتخاب کرده؛ اگر جایی خواسته، اراده کرده و خود سرنوشت خویش را رقم زده است. ملت ها، قوم ها و قبیله ها همه همین گونه بودند. آنجایی هم که تحت فشار بودند و سکوت کردند، سکوت را انتخاب کردند. مجبور به آن نبودند و همه تاریخ را ما می بینیم. در زمان انبیای گذشته و در زمان اهل بیت علیهم السلام تا زمان غیبت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف در حقیقت این اتفاقات به صورت مداوم افتاده است. آن جایی که خواستند، انتخاب کردند امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را یاری کردند. بنابراین آن جایی هم که یاری نکردند، این اتفاقات رخ داده است. با مرور به کلام الله مجید و تبرک نمودن محفل به کلام خداوند و توجه و تدبر در آیات ۷ الی ۱۰ سوره شمس، این موضوع را بیشتر می یابیم. خداوند متعال می فرمایند:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم… وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا(۷) فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا(۸) قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا(۹) وَ قَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا(۱۰)
اگر بخواهیم به ترجمه آیات مراجعه کنیم، خداوند می فرماید: و سوگند به نفس آدمی و آن قدرتمند حکیمی که آن را موزون ساخت و سامان بخشید. پس خداوند این کار را برای ما انجام داده است: سامان بخشیدن و موزون ساختن نفس ما که خود ماست و همان قدرت انتخاب ماست، و گناهکاری و یا تقوا پیشگی اش را به او الهام کرد. به همه این موارد سوگند که هرکس نفس خود را به وسیله تقوا رشد داد، به سعادت رسید و هرکس آن را با گناه پرورید، ناکام ماند. با توجه به این آیات، نفس ما که خود ما هستیم، می تواند خوبی و بدی را انتخاب کند. البته خداوند در آیات مذکور فکری را برای ما ذکر کرده است که آنها را در حقیقت مبنای انتخاب ما قرار داده و فرموده: شخصی می تواند درست انتخاب کند که تقوا داشته باشد. یعنی مقدماتی را برای خود فراهم کند. این اهمیت را با بیان کلامی از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام درباره نحوه انتخاب و عاقبت آن دنبال می کنیم که می فرمایند:
قالَ امیرالمؤمنین علیه السلام: مَن نامَ عَن نُصرَهِ وَلیِّه اِنتَبَهَ بِوَطأه عَدوِّه. حضرت می فرمایند: کسی که به هنگام یاری ولی خود بخوابد، با لگد دشمن از خواب بیدار می شود. یکی از جهات سخن زیبای مولا علی علیه السلام نهی شدید حضرت از بی تفاوتی به هدفدار بودن انسان در زندگی است. ملاحظه می کنید کسانی که در مکتب اهل بیت علیهم السلام همواره در کنار اهل بیت علیهم السلام بودند، در دنیا و آخرت خدمتگزار حضرت بودند و مورد عنایت خداوند قرار گرفتند.
پس از کلام قرآن و سخن زیبای مبیّن والای قرآن مولا علی علیه السلام یافتیم که این سخن، بحث انتخاب، سعادت آخرت حتی دنیای ما را به دنبال دارد. بی تفاوتی به عنوان یک راهکار نیست، چون با ضربه در زندگی مواجه می شویم و نکته دیگر اینکه خداوند نفس انسان را پرورش و سامان داده است. این نفس بین دو راه خیر و شر قابلیت انتخاب دارد. خوب و زشت را می تواند تشخیص دهد و انتخاب کند اما به شرطی که این توانایی را از خود نگیرد. این توانایی از کجا حاصل می شود؟ چگونه تقویت می شود؟ در این مسیر چه کنیم که انسان موفقی باشیم؟ قرآن در عبارتی کلمه تقوا را برای ما مشخص می کند که البته می توانید به تفاسیر روایی مراجعه کنید و کلام اهل بیت علیهم السلام را در این زمینه ببینید و مراد کامل را از تقوا بیابیم. جهات خاصی و همچنین مفاهیم بسیار والایی مطرح شده است. سؤال را با این بحث ادامه می دهیم که آیا خداوند در چالش های زندگی ما دخیل است؟ در مکتب اهل بیت علیهم السلام پاسخ این سؤال آری است. خداوند لحظه به لحظه در حال هدایت است. خداوند کریم می فرماید: بسم الله الرحمن الرحیم. یسئلُهُ مَن فِی السَّماواتِ وَ الاَرض کُلّ یَوم و هُوَ فِی شَان. و نظیر این آیات نیز در قرآن به طور فراوان آمده است. مانند: پاسخ حضرت موسی علیه السلام که در جواب فرعون که پرسید: خدای تو کیست؟ حضرت خدا را این گونه معرفی کردند و فرمودند: قالَ رَبّ الّذی اَعطی کُلّ شَیء خَلقَهُ ثُمّ هُدی. موسی علیه السلام فرمود: «پروردگار من همان کسی است که هستی هر چیزی را به آن داده، سپس آن را به راه کمال هدایت کرده است». پس خداوند مهربان خلق خود را هدایت می کند. آن هم هدایتی که توسط بهترین مخلوقاتش انجام می پذیرد. شاید یکی از وجوه ارسال رسولان که بهترین خلق خداوند هستند، برای ما این باشد که خداوند به هدایت بشر اهمیت ویژه ای می دهد و برای هدایت انسان ارزش قائل است. این هدایت البته مراحل دارد که بحث امشب ما نیست اما مختصر بگویم که برای هدایت زندگی ۳ نوع هدایت داریم: حیات مادی، اعمال ظاهری ما و هدایت قلبی. اگر می خواهیم به سعادت دنیوی و اخروی برسیم، باید این مراحل را طی کنیم. باید قانون مندی های جهان خلقت را رعایت کنیم تا وعده یاری و نصرت خدا شامل حال ما شود. ملاحظه کنید که قرآن در مورد یاری و نصرت مؤمنین این گونه می فرماید:
«بسم الله الرحمن الرحیم وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ رُسُلًا إِلَى قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَانْتَقَمْنَا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا وَکَانَ حَقًّا عَلَیْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ»
خداوند اینگونه می فرماید:
«و همانا پیش از تو پیامبران را به سوی قومشان به رسالت فرستادیم. آنان برای مردم خود دلائل روشن و روشنگر آوردند ولی تنها گروهی از مردم ایمان آوردند و دیگران به مخالفت برخاستند. ماهم مؤمنان را یاری کردیم و از کسانی که مرتکب گناه شدند، انتقام گرفتیم. به عبارت «کانَ حقاً عَلَینا» دقت بفرمایید. ما در مقامی نیستیم که برای خدا چیزی تعیین کنیم، اما گفتار کلام الله مجید این گونه است که خداوند نصرت مؤمنین را بر خود حق می داند»، آری یاری مؤمنان و نجاتشان از عذاب، حقی است که بر عهده خدواند می باشد. خود خداوند اینگونه فرموده و ما هم جرئت می کنیم اینگونه بگوییم: این حق بر خداوند است!
خداوند هدایت می کند چون بر بندگانش رئوف و مهربان است. هدایتش دائم است، مگر این که بشر خودش نخواهد. ببینیم چه چیز مانع این هدایت می شود؟ این شب ها می خواهیم در مورد این موضوع بررسی کنیم که چه چیز مانع هدایت می شود؟ یکی از موانع عقل که مانع از بررسی دقیقش می شود، در حجاب جهل و گناه بردن عقل است. لذا خداوند به توجه بیشتر به بینایی، تعقل و درک بالای ما توصیه می کند، و می گوید: «دیده عقل را کور مکن. بگذار به راحتی تفاوت میان خیر و شر را ببیند». کسی که چشم به روی آیات و نشانه های خداوند بسته، چگونه می تواند ببیند؟ چگونه می تواند مسیر هدایت را بشناسد؟ کسی که در این دنیا مسیر هدایت را نشناسد، قطعاً به طریق اولی در ادامه راه زندگی خودش در عوالم دیگر به مشکلاتی برمی خورد. قرآن کریم می فرماید: «وَمَنْ کَانَ فِی هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِی الْآخِرَهِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِیلًا».
هرکس در این دنیا کوردل باشد و از پیشوایی به حق پیروی نکند، در آخرت هم کوردل است و به سعادت نمی رسد و گمراه تر است. در نتیجه به آمرزش و رحمت الهی دست نمی یابد. ملاحظه بفرمایید؛ کوردلی در دنیا و ندیدن ریسمان الهی برای موجب هدایت نابسامانی و کوری در آخرت می شود. کسانی که در دنیا برای خودشان راه الهی انتخاب نکنند، در عالم آخرت که عالم نتایج است، در بدترین گام ها و بدترین مسیرها گام می نهند و همه این ها به خاطر همان نوع انتخاب انسان در عالم دنیاست. این انتخاب را ما به راحتی می توانیم انجام دهیم. البته اگر حالا هم نشد، در آینده این موارد را بررسی خواهیم کرد. همانطور که خدمت شما در ویس قبلی عرض کردیم، بحث موانع عقل است که در حجاب جهل گناه بردن یکی از این موارد است.
اگر ما جهل و گناه را کنار بگذاریم، تعصب که جزء لشکر عقل است، اگر اینها را کنار بگذاریم، یک واقعه تاریخی برای ما ذکر می شود. بنابراین دو جبهه در حال رویارویی هستند. این واقعه تاریخی برای ما صحبت می شود.
دو جبهه جنگ رویاروی هم هستند. اصلاً ما نمی توانیم تشخیص بدهیم که واقعاً این جبهه به چه صورت است. یک اتفاق را مخالف و موافق برای ما نقل می کنند. آن چیست؟ می گویند آقا یکی از این طرف جنگ به طرف دیگر آمد و اینگونه عنوان کرد:
گفت: آقا! آب را که به روی ما بستید، به من نمی خواهد آب بدهید. این کودکی شش ماهه است. بود و نبودش در جنگ تأثیری نمی گذارد. این کودک را خودتان بگیرید، سیرابش کنید. به من آب ندهید اما این کودک را سیراب کنید. آب به او بدهید، دوباره به من برگردانید. حال اینجا چه اتفاقی می افتد؟ این کودک از نظر یک عقل فارغ از جهل و گناه چه گناهی دارد؟ که حالا اینگونه باید پاسخ داده شود؟ پاسخ را شما بهتر از من می دانید. پاسخ تیری بود با سه شاخه که از گوش تا گوش این کودک را برید. اینجا وقتی عقل به میان می آید، می گوید: پس قطعا حق یک طرف است و باطل یک طرف. چون شقی ترین افراد را هم نهایتاً پاسخ می دهد: نه فلانی، ما این کار را نمی خواهیم انجام دهیم. اما این چه پاسخی است؟ اینجاست که معیار انتخاب برای ما مشخص می شود. در طول تاریخ، همین یک اتفاق عاشورا برای هرکسی که می خواهد معیار بین حق و باطل را بفهمد، کفایت می کند. آیا بشری که بینایی دارد، نمی تواند تشخیص جوانمردی را از ناجوانمردی بدهد؟ آیا آیه ای از این واضح تر؟ قرآن که همواره ما را به تعقل می خواند «أفَلا تَعقِلون؟» انسانی به سعادت می رسد و موفق است که در این دنیا به سعادت برسد. سعادت یک هدف دست نیافتنی نیست. سعادت همین زندگی امروز ماست. همین الان چه می کنیم؟ اگر طبق آنچه که خداوند برای سامان و رشد ما فرموده حرکت کردیم، سعادتمندیم.
و الّا خیر! هم این اتفاق می تواند برای ما مشخص کننده انتخاب باشد، هم انتخاب بین سیدالشّهدا علیه السلام وکسی که مقابل او قرار گرفته، هم انتخاب بین مکتب ائمه علیهم السلام، مکتب معارف و سقیفه که این دو امروز در تقابل آشکار با هم قرار گرفتند و دیگر هم برای هرکسی که می خواهد ادعا کند، بله یک جاهایی حق پوشیده نیست. دیگر اینجا هیچ عذر و بهانه ای وجود ندارد. اگر اینگونه هم به مطلب نگاه کنیم، نگاه هدایت بخش و نجات بخشیست که ما اینگونه به قضیه معتقد باشیم. خداوند همواره توسط اولیاء الهی که از جانب خودش، برای ما فرستاده، همواره سعی داشته که نگاه ما را یک نگاه ابدی گونه، یک نگاه بلند به حرکت و زندگی انسان، به این که انسان در این دنیا محدود نیست. وجود عوالم دیگر با مختصات ویژه به انسان این نکته را یادآور شود که مراقب انتخاب خود باش. اصلاً اگر بخواهیم تمام این نکات را جمع کنیم، همین چند خط خطبه زیبای امیرالمؤمنین علیه السلام که به واقع ایشان اصلاً کلامشان، کلام متعالی است. انسان از کلام امیرالمؤمنین علیه السلام لذّت می برد. پیرامون هدف بعثت انبیاء می توانیم در همین خلاصه کنیم.
حضرت می فرماید: «فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ».
حضرت می فرمایند: «خداوند پیامبران را پیاپی به سوی مردم فرستاد تا پیمان فطرت را از آنها مطالبه کند که همان توحید است. که در عوالم گذشته، خداوند وجدان ما را به آن مفتوح کرده. نعمت های فراموش شده الهی که از جمله انبیاء و فرستادگان او هستند، اینها را خداوند به ما یادآوری کند».
با ابلاغ دستورات او حجت را بر آنها تمام کند، اما این قسمت از کلام مولا علی علیه السلام برای ما جالب است و به هر حال به بحث ما موضوعیت می دهد. این که گنج های پنهانی عقل ها را برای ما آشکار کند. یعنی در حقیقت عقل ما با دعوت پیامبران، با انجام دستورات الهی و قانون مندی های خداوند شکوفا می شود، آشکار می شود و آثار عقول می کنند. در حقیقت این خطبه بسیار عالی است و توصیه می شود دوستان حتماً مطالعه داشته باشند. آنچه که می توانیم از آب گوارای کلام امیرالمؤمنین علیه السلام استفاده کنیم، این است که هدف از ارسال محبت و امام، آثار عقول است و عقل باید از ناپاکی ها رهایی پیدا کند. اگر این رهایی از این ناپاکی ها اتفاق بیفتد، هدایت اتفاق می افتد و هدایت والاتر و والاتر می شود.
به این آیه شریفه قرآن توجه کنید: «وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَى» قطعاً من برای کسی که توبه کند و به یکتایی من ایمان آورد و با اطاعت از دستورات من کار شایسته انجام دهد و با پیروی از پیامبران و پذیرش ولایت آنها راه درست را بیابد، بسیار آمرزنده هستم. ببیند اینجا خداوند بعد از این که او توبه می کند، به سوی خداوند بازمی گردد و عمل صالح انجام می دهد، ایمانش را محکمتر می کند، خداوند اینجا می فرماید: حالا که این کارها را انجام داد، «ثُمَّ اهْتَدَى»، باز هدایت می شود. هدایتی والاتر. و نکته جالب اینجاست که به طریق خاصه و عامه در مورد این آیه از قرآن روایت شده که مراد از «ثُمَّ اهْتَدَى»، ولایت اهل بیت علیهم السلام است. چنانچه عیاشی در تفسیر خود حاکم حسکانی به استناد خود از امام محمد باقر علیه السلام روایت کرده اند که حضرت در تفسیر این آیه فرمودند: «ثُمَّ اهْتَدی إِلَی وَلَایَتِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَوَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ رَجُلًا عَبَدَ اللَّهَ عُمُرَهُ مَا بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ ثُمَّ مَاتَ وَ لَمْ یَجِئْ بِوَلَایَتِنَا لَأَکَبَّهُ اللَّهُ فِی النَّارِ عَلَی وَجْهِهِ». که در حقیقت امام می فرمایند: اگر کسی به هدایت و دوستی ما اهل بیت دست نیابد، اگر طول مدت عمر خودش را بین رکن و مقام عبادت کند که به هر حال مقامی است که هر سال مسلمان آرزو دارد در آنجا عبادت کند و بمیرد، «ثُمَّ مَاتَ» خداوند اصلاً برای اعمال او ارزشی قائل نمی شود. چون «ثُمَّ اهْتَدی» به ولایت اهل بیت علیهم السلام برمی گردد. گفتیم اهمیت انتخاب و منتخب برای ما دو دلیل دارد که بیشتر مربوط به بحث این شب های ماست:
۱- سعادت آخرت ما از انتخاب دنیای ما سرچشمه می گیرد.
۲- زمان در زندگی ما بسیار محدود است، یعنی چه؟ یعنی آنقدر فرصت نداریم که آزمون و خطا کنیم. در بنگاه هایی باید تصمیم بگیریم و نگاه کنید که در بسیاری از اوقات، سرنوشت جوامع از یک تصمیم و رخداد و یک انتخاب عبور کرده است. در مقاطعی از تاریخ اهل بیت علیهم السلام می بینیم که حتی با وجود یک شیعه و شیعه ای که می توانست جلوی یک انتخاب بد را بگیرد، می توانست امام عصر و زمانش را یاری کند، تعیین کننده است.
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در جریان سقیفه می فرمایند: اگر من ۲ یار مانند جعفر و حمزه داشتم، سرنوشت این گونه نمی شد. پس خیلی مهم است که شیعیان هم اینگونه انتخاب نکردند. بنابراین زمان یکی از مهمترین سرمایه های بشر است. دلیل حرف ما چیست؟ این است که تنها چیزی که انسان در زمان مرگ از خدا طلب می کند، این است که به او مهلت بدهد. به آیه دقت کنید: «بسم الله الرحمن الرحیم حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ». هرکسی که مرگش فرا می رسد، به خدا می گوید: مرا بازگردان؛ یعنی به من زمان بده. من زمانم را از دست دادم و مهم ترین سرمایه ام الان در دستم نیست. یعنی چیز دیگری از خدا طلب نمی کند، نمی گوید: خدایا حالا بگذار بمیرم و ثروتم زیاد شود. بگذار بمیرم اما اولادم زیاد شود. در حالی که با آنها هم می تواند کار خیر انجام بدهد. اما در نبودش زمان برایش مهمتر است، چون خودش باید یک انتخاب انجام بدهد و نداده، آن را استمرار کند. حالا که می بیند نتیجه انتخابش چه شد، اگر خوب بوده، چه جایگاهی دارد و اگر بد بود، چه جایگاهی؟ قطعاً زمان بیشتری می خواهد تا بتواند باز هم اراده ها و انتخاب های خوب کند. ما در تمام طول عمر و به ویژه بزنگاه های تصمیم گیری چه می کنیم؟ خدا کند ان شاءالله بتوانیم برای امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف مأموری باشیم. این بزنگاه خیلی مهم، گاهی مسیر تاریخ و همین طور که خدمتتان عرض کردم، از انتخاب یک فرد تغییر می کند. برای این مطالعه تاریخی که این بحث را مقدمتاً خدمت شما گفتم، می خواهیم یک مطالعه موردی انجام بدهیم. در تاریخ بحث حرکت امام حسین علیه السلام از حجاز تا کربلا و برخورد حضرت با افراد و طیف های مختلف و کوتاه سخنی گفتگو و ان شاءالله
نتیجه گیری هایی با هم داشته باشیم.
در اولین فصل از بحثمان که بررسی طیف افراد موجود در زمان سیدالشهدا علیه السلام می باشد، رسیدیم. در ۷ طیف این افراد را دسته بندی کردم. شاید در گروه اول بتوانیم یاران حضرت سید الشهدا علیه السلام را نام ببریم که این افراد تا انتها با حضرت بودند.
در دسته دوم، عده ای از سپاه عمر لعنت الله علیه که البته در روز عاشورا به امام پیوستند و اسم خودشان را جزو یاران امام ثبت کردند، بپردازیم.
در دسته سوم، عده ای از همراهان امام را داریم که در منازل مختلف از حجاز تا کربلا از کاروان حضرت جدا شدند و در آن خطبی که حضرت خواندند و به اینکه این سفر به چه سرانجامی می انجامد، اشاره کردند.
در دسته چهارم مردم کوفه را داریم، البته طیف عهدشکن کوفه که امام را یاری نکردند.
طیف پنجم، عموم لشکریان عمر سعد هستند که به قتال با امام پرداختند.
طیف ششم، افرادی مثل عمر سعد، برخی از دنیاپرستان مثل شبث بن ربعی را بررسی می کنیم که مردد بودند و همین تردید و عدم ثبات در عقل و فکرشان که نتواستند انتخاب کنند، آخر چه بلایی بر سرشان آورد.
در طیف هفتم هم رئوس حکومت بنی امیه مثل یزید و معاویه و این افرادی را که خود آن شجره خبیثه بودند، بررسی مختصری خواهیم کرد.
در اولین گروه، یارانِ حضرت سیدالشهدا علیه السلام را داریم که تا انتها با حضرت بودند. گزارش های تاریخی درمورد تعداد یاران امام در عاشورا، نقل های مختلفی دارد: ۷۰ نفر هست، ۱۰۰ نفر هست، ۸۰ نفر هست. اما گزارش ۷۰ نفر به اعتبار قدمت و به اعتبار منابع و کثرت ناقلان قابل پذیرش است.
از جمله خصوصیات این بزرگواران و بزرگ مردان:
اول: عدم توجه به دنیا
اما این دسته بندی چگونه انجام شده؟ با توجه به جملاتی که حضرت می فرمایند: ما هم این اجازه را به خودمان دادیم که این عبارتها را به کار ببریم. حضرت فرمودند: «اِنَّ النّاسَ عَبیدُ الدُّنْیا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلى اَلْسِنَتِهِمْ یَحوطونَهُ ما دَرَّتْمَعائِشُهُمْ فَاِذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانونَ». مردم بنده دنیا هستند و دین لق لقه زبان این هاست تا زمانیکه معیشت شان فراهم باشد، دور آن می گردند و وقتی بلا نازل شود، دین داران کمند و این نشان می دهد پس افرادی که با سیدالشهدا علیه السلام بودند و تا روز عاشورا ماندند، این افراد نه اینکه اهل کسب و کار و زحمت و تلاش نباشند، نه! دنیا در نظرشان آنقدر اهمیت نداشت که بخواهد سعادت ابدی شان را زیر سؤال ببرد و مختل کند.
از خصوصیات دیگر یاران حضرت، حق مداری این بزرگواران بود: که ان شاءالله بحثی باشد که بتوانیم با این پارامترها انتخاب خوبی کنیم. در هر منزلی که حضرت «إنّا لِلّهِ و إنّا إلیهِ راجِعون» می خواندند، این پارامتر حق مداری در این افراد بود. چرا؟
برای مثال چون در گفتگویی که بین جناب علی اکبر علیه السلام و پدر محترم شان رخ می دهد، فرمودند: چرا استرجاع می خوانید؟ این آیه برای مصیبت بزرگ است.
حضرت فرمودند: هاتف را دیدم که می گوید: این کاروان به سمت شهادت و مرگ می رود و مرگ به دنبالش می رود.
حضرت فرمودند: مگر ما بر حق نیستیم؟ دیگر چه ترسی از مرگ داریم؟
حضرت فرمودند: بله ما بر حق هستیم و حضرت علی اکبر علیه السلام فرمودند: حالا که ما بر حق هستیم، هیچ ترسی از مرگ نداریم.
کسی که به دنبال حق و حقیقت باشد، امام را یاری می کند. پس حق مداری از جمله پارامترها و خصوصیات خاص این افراد بود.
از جمله خصوصیات خاص دیگری که از قران و کلام سیدالشهدا علیه السلام استنباط کنیم، خداوند در سوره انشقاق آیه ۶ می فرماید: «یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ». به مشقت بسوی پروردگار خودت می رسی.
اصحاب سیدالشهدا علیه السلام اهل لقاء الله بودند. در مسیر کاروان سختی های زیادی را تحمل کردند و در پی لقاء الهی بودند. وقتی امام حسین علیه السلام از مکه خارج شدند، اینگونه معرفی کردند:
«مَنْ کَانَ بَاذِلًا فِینَا مُهْجَتَهُ، وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ، فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا». هرکس می خواهد بزل جان کند و در لقاء خداوند وطن گزیند، با من همراه شود.
و این نکته به این اشاره دارد که حضرت می فرمایند: کسی که طالب لقاءالله است و کسی که می خواهد در لقاء خدا وطن گزیند، با من همراه شود. البته این لقاء الله معنای والایی دارد که با آن معنای اصطلاحی که برخی اشتباهاً مطرح می کنند و آن را بشری می دانند متفاوت است. لقاء الله در حقیقت اتفاقی است که خداوند برای بشر پدید می آورد. نه اینکه بشر بخواهد به آن برسد. اینجا هم حجت خدا در حقیقت دارد طریق او را برای ما مطرح می کند. آن هم برای ما ارزشمند است، نه اینکه بخواهد لقاء الله را هر معنایی بگیریم و در ذهن مان بیاید. نه این همان کلام سیدالشهدا علیه السلام است که حضرت به وضوح می فرمایند: کسی که می خواهد در لقاء خدا وطن برگزیند، با من همراه شود. طریق لقاء الله را خودشان مطرح می کنند و این صحیح است.
همه این خصوصیات و تمام خصوصیات دیگری که در این بزرگواران بود، از ایشان افرادی مطیع امام عصرشان ساخت و تا پای جان خدمتگزار و در رکاب امام عصرشان بودند.
این یک سخن کوتاه درباره یاران با وفای حضرت و خصوصیات شان: عدم توجه به دنیا، حق مداری، اشتیاق به لقاء الله. این سه پارامتر به این بزرگواران اجازه داد که انتخاب صحیحی کنند. تا آخر هم به این انتخاب خودشان الحمدالله استمرار داشته باشند. و البته با عنایت امام که در رأس آنهاست، اما به هر حال آنچه که به عهده این بزرگواران بود: انتخاب و اراده این سه پارامتر و پارامترهای دیگر که دوستان در کتب مطالعه خواهند کرد، می بود.
به سراغ گروه دوم از بحث مان می رویم:
عده ای که از سپاه عمر سعد لعنت الله علیه به امام پیوستند. در روز عاشورا افرادی از لشکر عمر سعد جدا شدند و به سپاه امام پیوستند. در برخی از این منابع تعداد افراد سی نفر ذکر شده است. حر بن یزید ریاحی، سعد بن حرث و عده ای که اسامی شان موجود است، از این جمله هستند. و این بازگشت، تسلیم حق شدن و دوری از تعلقات و تعصبات قومی قبیله ای بود و این مهم را من در دریافت صحیح پیام امام می دانم. البته همین هم رخ داده است.
و نوع برخورد امام در این ایام محاصره، اهل بیت ایشان، کلام رسای آن امام والا مقام، باعث این انتخاب صحیح از جانب این آزادمردان شد. حضرت در روز عاشورا خطبه ای بسیار زیبا دارند که ما در فایل متنی آوردیم که دوستان مطالعه کنند.
این خطبه در حقیقت در هشت فراز ذکر شده است: اول حضرت تقاضای صحبت کردند و فرمودند: حرف مرا بشنوید، قبل از اینکه جنگ را شروع کنید.
حرف هایی است که شاید با شنیدن آنها از فکر و مبانی من اطلاع پیدا کنید. این موعظه ها و نصیحت ها شما را آرام کند و با کسی که به همراه اهل بیتش قصد عبور از اینجا را دارد، اینگونه اهل جنگ نباشید.
بعد از بیان این فراز صدای گریه و شیون اهل بیت حضرت شنیده شد که امام سخنشان را قطع کردند و به حضرت ابالفضل و حضرت علی اکبر علیهما السلام فرمودند که اهل بیت را آرام کنید که به خدا سوگند هنوز گریه های بسیاری در پیش دارند. بعد از اینکه آرام شدند، معرفی کردند و باز این موارد را تذکر دادند. فرمودند در بین شما صحابی هایی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هستند و آنها دیدند که من جزء اصحاب کساء هستم. جزء مباهله بودم و من فرزند وی و پسرعموی پیامبر شما نیستم؟ مگر من پسر کسی نیستم که او بیش از همه در اسلام سابقه داشت و رسالت پیامبر را تصدیق کرد؟ آیا حمزه سید الشهدا عموی پدر من نیست؟ آیا جعفر طیار عموی خود من نیست؟ حضرت موارد را مطرح کردند که این ها همه در همین جهت که زنگارهای عقل هایشان را بریزند و بگویند به هر حال الان وقت برگشت است. حدیث از پیامبر صلی الله علیه و آله مطرح کردند که درباره من و برادرم که فرمودند: این دو سرور جوانان اهل بهشت هستند. جالب اینجاست که این حدیث مورد اتفاق شیعه و سنی است و همه آن را می دانند. خودشان را معرفی کردند که اینجا مفصل آوردیم. شرح عهدشکنی کردند و فرمودند: با من بیعت کردید. عده ای را اسم بردند و فرمودند یا شبث بن ربعی، یا حجار بن ابن ابجر و یا غیث بن اشعث. حضرت عده ای را نام بردند که مگر شما برای من نامه ننوشتید که گفتید میوه ها رسیده و درخت ها سرسبز شده و در انتظار شما لحظه شماری می کنیم؟ چگونه امروز پاسخی ندارید؟ به قتال من آمدید و در لشکر مقابل من هستید؟ آنها هم حرفی برای گفتند نداشتند و موضوع را تکذیب کردند. همین ها می تواند برای ما جای بحث باشد. پیام امام به یک عده می رسد. آنها برمی گردند. امام همان جا یک عده را خطابمی کنند. باز هم از سر رأفت امامت خودشان که تلنگری باشد اما آنها نمی پذیرند و می گویند چنین چیزی نیست. خاک بر دهانم، به امام تهمت دروغگویی می زنند و می گویند ما نامه ای ننوشتیم. این خیلی بد است که کار به جایی برسد که به نوه پیامبر خدا که سرور جوانان اهل بهشت است و حداقل این اعتقاد را باید داشته باشند، دروغ بگویند. ما که در شیعه مقامی برای امام قائلیم که ساعت ها باید بنشینیم و گفتگو کنیم. اما برای آن عده که حداقل این حدیث را از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیده بودند، این تهمت به امام حسین علیه السلام جایگاهی نداشت و نشان دهنده این بود که اصلاً ارزشی برای انتخاب خودشان قائل نیستند و عقل را چنان حجابی کشیدند که اصلاً کلام امام را نمی شنوند. در نهایت امام اتمام حجت کردند. این تنبه امام یک تلنگر به لشکریان بود. اما مسئله اینجا بود که عده ای توانستند انتخاب صحیح انجام دهند و خودشان را در تاریخ جاودان کردند. امروز در زیارت عاشورا به جای اینکه آنها را در فراز اول صد مرتبه، مورد دوری از رحمت خدا و لعن قرار بدهیم، امروز در فراز بعدی صد مرتبه جزء اصحاب امام حسین علیه السلام به آنها سلام می دهیم. این تأثیر یک انتخاب است که یک انتخاب در یک لحظه برای شخص اتفاق می افتد و او را از اینکه در این همه سال و این همه شیعه و محب در قرائت زیارت عاشورا به آنها نفرین کنند، به آنها سلام می فرستند و در کنار اصحاب الحسین علیه السلام قرار می دهند و می گویند: «السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین». این ها از مرتبه لعن صدگانه به مرتبه سلام صدگانه با یک انتخاب صحیح شان آمدند. با پیراستن آن حجاب های ظلمانی از عقلشان و دریافت کلام نورانی امام. عذرخواهم که بحث کمی طولانی شد. لازم دانستم که اینجا کلامی را از شیخ صدوق رحمت الله علیه که در کتاب امالی در مورد چگونگی آمدن حر خدمت امام حسین علیه السلام هم آمده، بگویم و این موضوع تذکری برای خودمان باشد که واقعاً بدانیم با چه خاندانی از اهل بیت علیهم السلام مواجه هستیم. اینها جوانمرد و توبه پذیر هستند. در هر صورتی هم که باشد، باز هم رویمان را از امام عصرمان برنگردانیم. چون حر واقعا کسی بود که خودش می گوید: من بودم که پشت زن و بچه ها را لرزاندم و امام را در اینجا متوقف کردم، اما امام چگونه با او برخورد کردند؟ حر بن یزید به اسبش رکاب زد و از لشکر عمر سعد لعنت الله علیه جدا شد و به سوی امام حسین علیه السلام آمد. در حالی که دستان خود را بر سرش نهاده بود و گفت خداوندا! به سوی تو بازگشتم. پس توبه مرا بپذیر. من دل دوستانت و دل فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله را لرزاندم. وقتی حربن یزید ریاحی در پیشگاه امام حسین علیه السلام قرار گرفت، عرض کرد ای فرزند رسول خدا! جانم فدایت. من همانم که راه را بر تو بستم و نگذاشتم که بازگردی و سایه به سایه با تو آمدم که در این سرزمین بی آب و علف فرودت آوردم. به خدایی که سوگندی جز او نیست، گمان نمی کردم که این گروه تمام پیشنهادهای تو را رد کنند و کار به اینجا بکشد. با خود گفتم باکی نیست که برخی از دستورهای این قوم را اطاعت کنم تا گمان نکنند که من بر اطاعتشان بیرون رفتم. بالأخره آن ها یکی از پیشنهادهای حسین علیه السلام را می پذیرند. به خدا سوگند اگر گمان می کردم که هیچ پیشنهادی را از شما نمی پذیرند، هرگز چنین کاری نمی کردم و اکنون آماده ام تا از آنچه انجام داده ام، به درگاه پروردگار توبه کنم و جان خود را تقدیم کنم و در پیشگاهت کشته شوم. آیا این کار برای من توبه محسوب می شود. حضرت فرمودند آری؛ خدا توبه تو را می پذیرد و تو را می آمرزد. نامت چیست؟ گفت: من حربن یزید هستم. حضرت فرمودند: «أَنْتَ الْحُرُّ کَمَا سَمَّتْکَ أُمُّکَ حُرّاً فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ» تو حر یعنی آزاده هستی. همانطور که مادرت این نام را بر تو نهاد. تو در دنیا و آخرت آزاده هستی. از مرکب فرود آی. حر گفت سواره بودنم برایت بهتر از پیاده بودنم است. ساعتی سواره برایت می جنگم که البته فرجام کارم به فرود آمدن می انجامد. امام فرمودند هرچه می خواهی انجام بده. خدا تو را رحمت کند. نکته ای که برای ما حائز اهمیت است، نحوه برخورد امام با توبه کنندگان است. حر که خودش می گوید: من تو را در این سرزمین فرود آوردم. حتی اگر بگوییم پشت خیلی از اهل بیت و خانواده حضرت را لرزاند. و اولین کسی بود که مواجه شد و حضرت را در آن منزل نگاه داشت. اینها کارهای کمی نیست. اما امام پذیرفتند. فرمودند: تو هم بیا در میان ما. با یک جمله توبه او را پذیرفتند. دنیایش را امضا کردند. فرمودند: «أنت الحر ان شالله فی الدنیا و آلاخره». جزء اصحاب خودشان او را پذیرفتند. توبه و بازگشت به نزد خداوند به وسیله امام بسیار آسان است و ائمه علیهم السلام خاندان کرامت و خاندان رحمت هستند. مثل جد بزرگوارشان پیامبر صلی الله علیه و آله و امام حسین علیه السلام. اینجا توجه ویژه مرا به امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و ارتباط مان را با ایشان برای ما مهم می کند. اینکه حضرت چگونه با رأفت و رحمت چگونه شیعیان خودشان را مورد رأفت قرار می دهند.
بحث امشب به پایان رسید. ان شالله فردا شب با بررسی گروه هایی که مقابل پیام و دعوت امام قرار گرفتند، دنبال می کنیم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
دیدگاهتان را بنویسید