کارگاه آموزشی شماره ۱۸۱ – مهندسی تبلیغ غدیر – جلسه بیست و چهارم

صوت کامل بخش اول
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایتک امیرالمؤمنین و الائمه المعصومین علیهم السلام
دو بحث نهایی و ضمیمه و تتمه درباره تقابل سقیفه با غدیر داریم که با این دو بحث، در این دوره، اصل برنامه و صحبت تقابل سقیفه با غدیر به پایان می رسد.
قسمت اولی که جلسه اول را به آن اختصاص دادیم، مسأله صحیفه ملعونه است. اولاً شاید خیلی هایتان مستحضر باشید که اصلاً صحیفه ملعونه حدود بیست سالی هست، سر زبان ها افتاده و شناخته شده که یک چنین چیزی بوده و جدی است و ریشه است و همه چی از آنجا شروع شده است. حالا اگر این کلمه ساخته و پرداخته ما بود، خیلی اعتباری نداشت. می گفتیم یک نفر مؤلف، یک کسی، کلمه صحیفه ملعونه را آورده و چسبانده روی این چیزی که ابوبکر و عمر امضاء کرده اند. اما خوشبختانه در متن خطبه غدیر، آقا رسول الله صلی الله علیه و آله اسم صحیفه را برده اند و فرموده اند:
«ألا إنَّهُم أصحابُ الصَّحیفَهِ»
البته اسم ملعونه را نفرمودند. ما ملعونه را به خاطر آثار سوئی که از آن درآمده، کلمه ملعونه را اضافه کردیم. همچنین در روایات ما و در تاریخ نوشتن این مسأله، این تعبیر هست:
«کتبوا بینهم کتابا»
بعضی جاها، کتاباً آمده، بعضی جاها، «صحیفه» آمده است. البته حالا این کلمه خیلی مهم نیست؛ شما بگو نوشته، کتاب، مهم این است که یک چیزی را نوشتند. اما گاهی اوقات وقتی یک چیزی تابلو می شود، به محض اینکه اسم آن را می گویی، همه لوازم آن فوری به ذهن خطور می کند. الحمدلله این کلمه صحیفه به اینجا رسیده که الان شما تقریباً در حد ۵۰ تا ۶۰ درصد در هر منبری، در هر مجموع شیعه ای بگویی «صحیفه ملعونه»، همه یادشان می افتد که صحیفه ملعونه چه بوده است. این خیلی خوب است که همه واقعاً بدانند نوشته ای بوده که با همه نوشته ها فرق می کند. مثلاً همانطورکه ما می گوییم یک نوشته، اسم آن قرآن است. یک نوشته، خطبه غدیر است. اهمیت اینها با بقیه نوشته ها فرق می کند. نه اینکه بقیه ارزش ندارند، بقیه هم در حد خودشان ولی اینها کارساز است و تأکید بر آنها بسیار مؤثر است.
صحیفه ملعونه، دو مورد است:
صحیفه ملعونه اول و صحیفه ملعونه دوم. یکی مفسر دیگری است. یکی عصاره است و دیگری مخلوط و ممزوج و معجون آن چیزی هست که این صحیفه را تشکیل داده است.
صحیفه ملعونه اول، (ولو اینکه شاید همه بدانید) در روند بحث تکرار می کنم که آغاز و اینکه ما در این مسأله غصب خلافت، آن دو نفر را نشانه می رویم و همه تقصیرها را طبق روایات به گردن آن دو نفر می گذاریم، برای این است که آغاز این قصه از آنان شروع شد. این دو نفر از اول اسلام تا آن روز، مسلمانی شان هم مسلمانی نبود و به قصد طمع آمده بودند. اینا همه سرجای خود؛ ولی بقول امروزی ها، هیچ برنامه ریزی نکرده بودند که این طمع مسلمان شدن، در این ۲۳ سال یا ۲۰ سال عمر پیامبر صلی الله علیه و آله ، باید یک روزی به اجرا برسانند. در فکرشان خیلی چیزها بود. همه توطئه گرهای دنیا همینطور هستند. در مغزشان خیلی چیزها می گذرد، اما روزی که روی کاغذ بیاید، دو نفر می گویند از الان شروع کردیم و تا آن لحظه نرسیده، در فکرش هرچه می خواهد باشد، ارزشی ندارد. یعنی عملاً اثری از خودش نشان نمی دهد.
این دو نفر در سفر حج، با اعلان پیامبر صلی الله علیه و آله از اول سفر در ۲۴ ذی الحجه در مدینه، یقین کردند که هم عمر پیامبر صلی الله علیه و آله به پایان نزدیک است و هم پیامبر صلی الله علیه و آله آن کاری که رسماً تا حالا نکرده اند (اعلان ولایت ۱۲ امام بعد از خودشان) را می خواهند بطور جدی انجام دهند. گفتند حالا که قضیه به عنوان وقوع خارجی، به آن چیزی که ما فکر می کردیم، نزدیک می شود، باید دست به کار شویم.
این دو نفر با همدیگر نشستند و گفتند ما سر چه چیزی می خواهیم با هم قرار ببندیم؟ برنامه ما سر چیست؟ بعضی وقتها خود آدم هم سر برخی موارد فکرهایی دارد؛ حالا مثبت یا منفی. اما اگر به خودش هم بگویی، فکرهایت را جمع کردی و موضوع دقیقاً چیست و دنبال چه می گردی و چه شرایط و امکاناتی را برای چه می خواهی جمع کنی؟ می گوید: نه! تا حالا فکر هم نکرده بودم. اینها دقیقاً به آن نقطه داشتند می رسیدند که حالا که جدی است، ما هم می خواهیم جدی شویم. پس:
۱- باید بین دو نفر، قراردادی امضاء شود که زیر آن نزند و تا آخر پای این قرار بایستند. با یک نفر که نمی شود کار کرد. دو نفری می خواهیم ابعاد این قضیه را پیش ببریم. حالا برای پیش بردن آن، وسط راه یکی گفت: من پشیمان شدم و دیگر نمی خواهم بیایم، کار آن یکی هم خراب می شود. پس شرط اول این بود که بینشان قرارداد نوشته شود و قراری امضاء شود که ما می خواهیم این کار را انجام دهیم و دو نفرمان به این ملتزمیم که زیر قرارمان نزنیم.
۲- بنویسیم می خواهیم دو نفری ملتزم شویم. برای چه؟ این (چه) خیلی مهم است. می خواهیم بگوییم که ما اصلاً مسلمان نیستیم؟ نه این نیست. ما می خواهیم بنویسیم که ولایت علی علیه السلام را دوست نداریم؟ نه این نیست. خب دوست نداشته باش. مگر با دوست نداشته باشم، اقدام عملی صورت می گیرد؟ پس چه؟ نشسته اند ۵۰۰ دفعه این جمله را خط زدند و دوباره نوشتند و دوباره خط زدند. آن برگه را انداختند آن طرف و آن کلمه را جا به جا کردند تا به نتیجه برسند. دیدید جایی که قانونگذاری می کنند، همه جای دنیا بعد از اینکه قانون تصویب می شود، می گویند باید فلان عبارت یک عبارتی باشد که بقول علما و طلبه ها مانعه الاغیار و جامع آن اهدافی باشد که ما می خواهیم و بعداً قابل سوء استفاده نباشد.
خب این جمله را آنقدر بالا پایین کردند که به یک جمله ۵ الی ۶ کلمه ای رساندند که همه چیز در آن هست. واقعاً هم به نظر من خیلی زحمت کشیدند. مغز حرفی که در دل دوتایشان بود و اول و آخر سقیفه به همین مطلب برمی گشت را نوشتند. اگر به این جمله دقت کنیم، معارفمان را از زبان دشمن، گرفتیم و جایش هم همینجاست. یعنی وقتی دشمن با زبان خودش در کربلا، وقتی به آقا امام حسین علیه السلام تیر خلاص را می زنند، ایشان می فرمایند: مال شما را خوردم؟ کسی را کشتم؟ همه می گویند: نه. می گویند : پس برای چه من را می کشید؟ دو تا کلمه کوچولو هست که کل کربلا، دور همین می گردد.
«بُغضاً مِنّا لِاَبیک»
سه کلمه است که کل واقعه کربلا یک طرف، این سه کلمه یک طرف. همه این ماجرای به این مصیبت باری و به این عظمت، بخاطر همین بوده است. در این سی هزار، حالا کم یا زیاد، این پشتیبان گیری ها، آنهایی که در طول تاریخ از قتل حسین علیه السلام خوششان اومد، تمام «بغضا منا لابیک» در دلشان بود. این را که از این وسط برداری، اصلاً چیزی نمی ماند.
حال اینجا، بساط سقیفه. این بساط غصب خلافت. این معرکه ای که چند روز است در مورد ابعاد آن صحبت می کنیم؛ تماما در همین یک جمله است که دشمن نشست و عصاره آن را کشید. در یک جمله خلاصه کرد که هر که تا آخر روزگار می آید، مرام ما را بداند و پایه حرف ما در دستش باشد. شما لازم نیست بیایی برای ما تفسیر کنی و بگویی: از این کار، این درمی آید. نه! چرا شما زحمت بکشید؟ خودمان می گوییم که بر چه مبنایی، این همه فتنه راه انداختیم. «نزوی» در عربی، برای اینکه یک چیز را از یک چیز دیگر فاصله داد، بکار می رود. شاید ۲۰ کلمه وجود دارد. کلمه «نزوی» یکی هست که نه آن موقع و نه الان رایج نبود که وقتی بخواهند بگویند «نبعد شی عن شی» کلمه نزوی، به کار ببرند. این همه کلمات نزدیک تری بود که هیچکدام را به کار نبردند ولی کلمه نزوی را انتخاب کردند و بکار بردند.
«نزوی الخلافه عن اهل بیته ما حیینا»
بحث تتمه در تقابل سقیفه با غدیر:
بحث اول صحیفه ملعونه، صحیفه ملعونه چند بحث فرعی دارد:
۱- صحیفه اول، تابلو و عصاره و چکیده و خلاصه هدف سقیفه از مقابله با غدیر است.
۲- برای تعیین دقیق این هدف، از سوی بنیانگذاران غصب خلافت زحمات زیادی کشیده شده تا جمله دقیقی ساخته شود.
۳- متن صحیفه ملعونه اول: «نزوی الخلافه عن اهل بیته ما حیینا»
اگر حروف را هم حساب کنیم، ۶ حرف است و اگر حروف را حذف کنیم، ۴ حرف. «ما» و «عن» که حروفند و کلمه نیستند. منظورم این است که انصافاً خیلی زحمت کشیدند و باید گفت، دستشان درد نکند. ما اگر می خواستیم پیدا کنیم هدفشان چیست، نمی توانستیم به اینجا برسیم. خودتان جلو جلو زحمت کشیدید و قبل از اینکه کار را شروع کنید، با این دقت هدف اصلی و عصاره اهدافتان را برای ما ترسیم کردید.
۲ یا ۳ نفر می خواستند بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله از خلافت و ولایت امیرالمؤمنین و امامان علیهم السلام جلوگیری کنند. نگاه اول این هست که این نامردها، خودشان می خواهند به ریاست برسند. عجب انسان های ریاست طلبی اند که برای ریاستشان چه خونی به پا کردند و حاضر شدند چه بساط و فتنه ای بر سر امت فرود آید اما به این هدفشان برسند. حرف پرتی هم نیست. معمولاً در دنیا همه کسانی که می خواهند بر علیه حکومت و قدرتی قیام کنند و معرکه بگیرند، هدفشان این است که خود به ریاست برسند. هیتلر و ناپلئون را هم که حساب کنید، اصل هدفشان این بود که من به ریاست برسم. این ها هم می خواستند به جای امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله بنشینند. انصافاً هم خوب برنامه ریزی کردند و نشستند اما ای کاش که هدف نهایی شان بیش از این نبود.
در اینجا از این مطلب هیچ نمی بینیم. جا داشت برای این هدف به جای این جمله بنویسند ما به هر قیمتی شده این مقام را برای خودمان بدست می آوریم. اگر کسی ریاست طلب است، اینگونه نمی نویسد؛ بلکه می نویسد: ما به هر قیمتی شده این ریاست را باید بدست بیاوریم و از چنگ علی علیه السلام در بیاوریم. اینجا تمام حرف این است که ما نگذاریم خلافت به اهل بیت علیهم السلام برسد. فارسی آن این است به ما نرسید، نرسید. یعنی ما مثل آدم حسود، همین اندازه که آنها نباشند، هدف ماست. این اندازه که مردم به این برکت و خیر و سعادت دنیا و آخرت نرسند، همین را می خواهیم. ولو به ما هم نرسد و چیزی گیرمان نیاید. یعنی ما این بساط را به هم ریختیم، بعد هم مردم می گویند: شما اصلاً چه کسی هستید؟ آدم بی سواد، آدم جاهل برو کنار و یکی دیگر را به جای ابوبکر می گذاشتند. باز هم اینها خوشحال می شدند، چون به هدفشان رسیده بودند. الحمدلله اصل هدف ما این بود که خدا و پیامبر علیهم السلام می خواهند برای سعادت بشر، ائمه علیهم السلام به خلافت برسند، این نشد و بدبختی شد. حالا اگر ما می بودیم، یک جور بدبخت می شدند. یکی دیگر آمد و جور دیگر بدبخت شدند و لذا وقتی انصار در سقیفه بنی ساعده جمع شده بودند، برای این جمع شدند که خلیفه تعیین کنند. همان کاری که ابوبکر و عمر انجام می دادند. آنها هم داشتند همان کار را انجام می دادند. اینها هم دقیقاً رفتند همانجا، گفتند که هدف ما یکی است. هر دو به این رسیدیم که علی علیه السلام نباشد. حالا چه کسی باشد؟ لذا شما دعوای سقیفه را نگاه کنید، اول انصار گفتند: ما فلان بودیم و باید از ما خلیفه تعیین شود. اینها می گویند ما قبلاً به پیامبر صلی الله علیه و آله ایمان آوردیم، باید از ما باشد. بعد می گویند اصلاً قسمت کنیم. «منا امیر منکم وزیر» می گویند: حرف نداریم، خیلی قشنگ است ولی می ترسیم دعوا شود، بگوییم که اول ما خلافت کنیم. مثلاً ۶ سال بعد انصار خلافت کنند.
یعنی دعوا سر این است که او نباشد و الا همه جوره با هم کنار می آمدند. نصفش مال شما انصار باشد، نصفش مال ما. در آخر انصار گفتند باشد، باز هم شما. و الا انصار می توانستند اینها را یک لقمه کنند و از مدینه بیرون بیاندازند؛ اما چون هدف آنها هم این بود که علی علیه السلام نباشد، فکر کردند اگر ما برویم کنار و اینها را هم کنار بندازیم، علی علیه السلام بر خلافت می نشیند. پس قریش و ابوبکر باشند، ما که مدینه در چنگمان است. مثل یک آدم پخمه برویم کنار، اما علی علیه السلام نشود. لذا می گوییم «ارتد الناس بعد رسول الله» با کسی شوخی نداریم. ای انصار؛ شما اکثریت مدینه بودید. مگر مرده بودید که از علی علیه السلام دفاع کنید؟ نه! اما ته دلتان همانی بود که اینها می خواستند.
خب؛ حالا برگردیم سر مطلب «نزوی الخلافه عن اهل بیته ما حیینا». این دو نفر نشستند این قرار را گذاشتند که تا جان در بدن دارند و تا زنده اند، یک مطلب را دنبال کنند. از خواب بگذرند، از غذا بگذرند، از آسایش و امنیتشان بزنند که خلافت به اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله نرسد.
تا اینجا که روشن شد. نمی خواهم خیلی وارد شعار بشوم، اما من هنوز سر این کلمه ایستاده ام که خلافت به اهل بیت علیهم السلام نرسد. همین را به ده، بیست جمله مختلف می شد گفت اما گشتی «نزوی» را پیدا کردی، زوا عنه. لغت نامه را نگاه می کنیم: «زوا شی عن شی، منعه منه، دفع هو عنه، ابعد هو عنه»، هیچ کدام اینها نیست. با این که مترادف و شبیه همین است، اما معنای آن ریز آن چیزی که معنای نزوی هست. این است که یک چیز را از چیزی، جوری جدا کنی که دیگر برگشتنی نباشد. جوری بکنی که با هیچ چسبی، قابل چسبیدن نباشد. ببینید روی این موضوع هم برای من و شما فکر کردند و خوابش را دیده اند که تا روز قیامت این دیگر نچسبد و اکثریت مسلمانها با سقیفه باشند و همه چیزی را قبول داشته باشند که خلافت اهل بیت علیهم السلام نیست. این کار را کردند یا نکردند؟
یک سؤال دارم از همه شما؛ آنها جز اینکه یک آدم معمولی بودند، امام و پیامبر و وصل به عالم بالا که نبودند، چقدر باید این بشر، فتنه گر باشد و ذهنش به راه شر برود که آدم تا موقعی که زنده است، خودش می تواند یک برنامه هایی را هدایت کند به هر سمتی، حالا چه باطل و چه حق. واقعاً باید گفت، که اینها چه کردند که الان ۱۴۰۰ سال است که هدفشان دارد، صاف روی غلطک جلو می رود؟ یعنی این چیزی که با هم قرار داد بستند، واقعاً توانستند عملی کنند. در موقعی که نیستند و مرده اند و زیر خاک رفته اند. نه یک سال و چند سال، بلکه ۱۴۰۰ سال برد داشته و هنوز هم که هنوز است، باز رو هستند و سر هستند. تعارف که نداریم. ما پیش خدا را که نمی گوییم. در ظاهر اجتماع و در ظاهر مسلمین، اصلاً شیعه را عددی حساب نمی کنند. از نظر ما، همه تابع سقیفه هستند. هرکس به یک شکلی، لااقل در قبول آن دو نفر اولی و دومی همه شریکند و آنجا را قبول دارند.
این واقعاً جای فکر ندارد که این چه فکری باید باشد، چقدر باید برنامه ریزی شده باشد که وقتی مُردی، رفتی زیر خاک، حرفت ۱۴۰۰ سال هنوز اجرا می شود و هنوز کسی نتوانسته بگوید که بالای چشمت ابروست. وقتی آن نیست، هزار و یک اتفاق افتاده در این روزگار، اما آن یک اتفاق از بین نرفته و هنوز جای خودش است و این همان چیزی است که ما به عنوان تقابل سقیفه با غدیر، یک بحث مستقل کردیم که معلوم باشد مطلب به این سادگی نیست. نمی شود به این سادگی، یک اتفاق به این شکل بیفتد.
در توجیه «نزوی الخلافه عن اهل بیته ما حیینا» گفتیم که منظور از این جمله، فراتر از ریاست طلبی و فراتر از تخریب امامت غدیر است. بلکه هدف برنامه ریزی بر ضد غدیر به گونه ای است که تا آخر روزگار، خلافت از اهل بیت علیهم السلام جدا شود و قابل برگشت نباشد.
این صحیفه ملعونه اول که واقعاً به عنوان عصاره مطلب باید اول در نظر ما باشد؛ اما می رویم صحیفه ملعونه دوم:
۱- مفسر برای صحیفه ملعونه اول هست.
۲- معجون و ترکیب دقیقی است که اهداف بلند مدت غاصبین خلافت را روشن می کند.
صحیفه ملعونه دوم کی اتفاق افتاده و چیست؟
قبل از غدیر، صحیفه ملعونه اول در مکه نوشته شد. روز ۱۴ ام ماه ذی الحجه، یعنی سیزدهم اعمال حج تمام شد و چهاردهم در مکه بودند و فردای آن به سمت غدیر حرکت کردند. همین یک روزی که در مکه بودند، این قرار را بر ضد غدیر امضا کردند. چون می دانستند که غدیر بناست اجرا شود. غدیر اجرا شد و تمام شد. ۱۸ ذی الحجه رفت و رسید اول محرم. بین غدیر و اول محرم چند روز فاصله است؟ ۱۲روز بین چهارده ذی الحجه با اول ماه محرم، ۱۶ روز. یعنی بین نوشتن صحیفه اول تا دوم، ۱۶ روز و با غدیر ۱۲ روز فاصله بوده. این هم یک مطلب. البته این هم مهم است که آنقدر برنامه ها دقیق بوده.
صحیفه ملعونه اول چقدر بود؟ نیم خط، چهار کلمه. اما صحیفه ملعونه دوم، تقریباً چهار صفحه است. چهار صفحه ای که واقعاً شیره کشیده و عصاره آن، برنامه ای است که سقیفه داشته است. یعنی چیزی جا نیفتاده است. از آن هدفی که در اصل مسئله «نزوی الخلافه عن اهل بیته ما حیینا» باید اجرا کنند. چگونه باید اجرا کنیم؟ به قول امروزی ها، برنامه تفصیلی آن چیست و چه کار باید بکنیم؟ آقا می خواهیم خلافت را از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله دور کنیم. خب چه کاری باید کرد؟ حرفت خیلی گنده است و ادعایت خیلی بلند است؛ بگو ببینم برنامه ات چیست؟ صحیفه ملعونه دوم را جلویت می گذاری.
شب اول ماه محرم ۳۴ نفر در خانه ابوبکر در مدینه جمع شدند و این را که قبلاً نوشته شده بود (چون طی یک شب نمی شود نوشت) خیلی پیچیده است و بین خودشان امضاء کردند و شد اساس نامه تفصیلی سقیفه. البته حالا می گوییم سقیفه؛ آن زمان که سقیفه نبود، غصب خلافت بود. خیلی روی کلمات حساس نباشیم. یعنی برای غصب خلافت، یک اساس نامه جدی و واقعی ننوشتند. خیلی ها به شوخی می گویند این که شب اول محرم، مردم می رفتند و سینه می زدند. اینها می رفتند، چه می نوشتند. منظور این است که این صحیفه، یک شبه نوشته نشده و قبلاً آماده شده بود.
محتوای صحیفه ملعونه:
گفتند چیزی است به نام غدیر. خدایی آن بالاست. پیامبری از طرف آن خدا و جبرئیلی از طرف خدایِ عالمِ خالقِ همه انسان و غیر انسان، می گوید بعد پیامبر صلی الله علیه و آله باید این فرد خلیفه باشد و هیچکس نمی تواند هیچ غلطی کند. هیچکس به اندازه یک سوزن حق ندارد. هرکسی که می خواهد، باشد. اصلاً ارسطو باشد، عالم کل دهر باشد، همه دوستش داشته باشند. خدا گفته این باید باشد و به هیچکس مربوط نیست.
یک موقعی بحث بود که برای مثال در بحث کلامی، وقتی می خواهند در مقابل سنی ها بگویند امیرالمؤمنین علیه السلام خلیفه است، شروع می کنند فضائل علی علیه السلام را شمردن و می گویند کسی که آنقدر فضیلت دارد، لایق خلافت است یا کسی که هیچ فضیلتی نداشته باشد؟ نه؛ این غلط است. اگر علی علیه السلام هیچ فضیلتی نداشت اما خدا گفته او باید باشد، باید او باشد و به کسی ربطی ندارد. ما آمدیم چون می ترسیم خدا کم بیاورد، برای خدا کمک فرستادیم. می گوییم: خدایا! ببین علی علیه السلام فضیلت داشته و ابوبکر نداشته، پس او لایق تر است. باریکلا خدا! خوب کاری کردی، او را گذاشتی. این چه حرف زدنی است؟! اصلاً طرز اعتقاد ما این نیست. ما می گوییم خدا گفته این باید باشد، اصلاً دور از امیرالمؤمنین علیه السلام. فرض کن یک آدم بی سواد و یا مثلاً بی شخصیت به لحاظ اجتماعی. خدا می گفت این باید باشد، به کسی ربطی ندارد. خدا مگر گفت نماز بخوان، ما گفتیم به چه دلیلی؟ خدا می گوید نماز بخوان، باید بگویی چشم. انجام ندهیم، ما را به جهنم می اندازد. به کسی نگاه نمی کند، زورش را هم دارد. می گوید آقا چون من حکمت نماز را نفهمیدم، نمی خوانم. خدا می گوید: فعلاً برو جهنم، اگر آنجا فهمیدی، فهمیدی. نفهمیدی، پودر می شوی و می روی پی کارت. خدا نمی گوید حالا که نفهمیدی، بفرما برو بهشت. اصلاً چنین چیزی نداریم. این هم مثل همان است.
اینها دیدند یک چنین چیزی جلویشان است. مقابل یک چنین چیزی بخواهی تا ١۴٠٠سال کار کنی، چه باید بگویی؟ اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله جمع شدند و با هم به این نتیجه رسیدند که بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله چه کار باید بکنیم؟ به این نتیجه رسیدند که اگر مردم کسی را انتخاب کردند، او خلیفه است. حواسش جمع است. می گوید: خدا سر جای خود اما اول اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله را قیمت می دهد. می گوید شما مگر نمی گویی رسول الله و به رسول الله قیمت می دهی؟ ما هم می گوییم اصحاب پیامبر! نگفتیم هر کسی! اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله نشستند، با هم مشورت کردند و به نظر و نتیجه رسیدند که اگر پیامبرشان مرد، چه کار باید کنند؟ ببین چقدر دقیق. بعد از آن چه؟ حالا من جمله را بخوانم، دیگر وقت نوشتن نیست. در جلد ٢٨ بحارالانوار، داستان حذیفه، متن این صحیفه ملعونه آنجا هست.
«هَذَا مَا اتَّفَقَ عَلَیْهِ الْمَلَأُ مِنْ أَصْحَابِ»
نکته ای را بگویم؛ بعضی اوقات اسم پیامبر صلی الله علیه و آله را عمر گفته و ما صلوات می فرستیم. «مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ الَّذِینَ مَدَحَهُمُ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ» نامرد! تو قرآن می شناسی؟ می خواهی از قرآن مستند کنی؟ اصحابی که خدا در قرآن مدح کرده، «عَلَى لِسَانِ نَبِیِّهِ اتَّفَقُوا جَمِیعاً» اینها را می آورد که ١۴٠٠ سال بناست بر روی اینها کار شود و بروند جلو. می گوید: همه اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله در مدینه متفق بودند که باید اینجوری باشد که ما می گوییم: «اتَّفَقُوا جَمِیعاً بَعْدَ أَنْ أَجْهَدُوا فِی رَأْیِهِمْ» نشستند با هم مشورت کردند. چندین روز جلسه و فلان، نتیجه چندین جلسه شد این:
«وَ تَشَاوَرُوا فِی أَمْرِهِمْ وَ کَتَبُوا هَذِهِ الصَّحِیفَهَ نَظَراً مِنْهُمْ إِلَى الْإِسْلَامِ»
گفتند: پیامبر صلی الله علیه و آله که از دنیا رود، اسلام به خطر می افتد. یهودی ها، مسیحی ها، کمونیست ها، ملحدها حمله می کنند و اسلام را می خورند. برای این که مبادا اسلام را بخورند، ما اصحاب پیامبر نشستیم و با هم مشورت کردیم.
«نَظَراً مِنْهُمْ إِلَى الْإِسْلَامِ وَ أَهْلِهِ عَلَى غَابِرِ الْأَیَّام وَ بَاقِی الدُّهُورِ»
تا آخر روزگار برایتان برنامه چیدیم. تمام کلمه به کلمه آن کاری است که عملاً ما بعد از ١۴٠٠ سال می بینیم. گفته «غَابِرِ الْأَیَّام وَ بَاقِی الدُّهُورِ» واقعاً در این زمان به این طولانی دارد اجرا می شود و شده. «لِیَقْتَدِیَ بِهِمْ مَنْ یَأْتِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ» این را اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله گفتند که اگر ما الان ننویسیم، مسلمانان بیچاره می شوند. ما این را می نویسیم تا مسلمانانی که بعداً خواهند آمد، اقتدا کنند.
تا اینجا چند فراز آن را انتخاب کردم؛ نه اینکه همه صحیفه را بخوانم. این یک قسمت، قسمت دوم رسماً مسئله انکار غدیر و اینکه خلیفه اصلاً تعیین نشده. خب؛ طبعاً اولین حرف این است که شما می گویید خلیفه را تعیین کنیم. پس غدیر چه می شود؟ خیلی راحت همه اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله جمع شدند، برای شما چیز نوشتند و همه شهادت می دهند که اصلاً غدیری نبوده و اصلاً پیامبر صلی الله علیه و آله خلیفه تعیین نکرده، به همین سفتی. یعنی کاری که مثلاً به فاصله ده، دوازده روز پیش اتفاق افتاده، به همین سفتی، اصلاً هیچی نبوده. عبارت را ببینید:
«فَقَبَضَهُ إِلَیْهِ مُکْرَماً مَحْبُوراً مِنْ غَیْرِ أَنْ یَسْتَخْلِفَ أَحَداً مِنْ بَعْدِهِ»
حالا من یک تکه از وسط آن برداشتم. خدا، پیامبر عزیز را از دنیا برد، بدون اینکه احدی را برای خلافت بعد از خودش تعیین کند. «وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ لَمْ یَسْتَخْلِفْ أَحَداً» چرا؟ «لِئَلَّا یَجْرِیَ ذَلِکَ فِی أَهْلِ بَیْتٍ وَاحِدٍ» خلافت، برای همه است و همه باید سهمشان را ببرند. هر کسی باید کیسه خود را پر کند و برای اینکه در یک اهل بیتی نماند، پیامبر صلی الله علیه و آله دید اگر بخواهد بگوید، در یک اهل بیت می ماند و برای اینکه اینطوری نشود، گفت: من چیزی نمی گویم، خودتان تعیین کنید.
«فَیَکُونَ إِرْثاً دُونَ سَائِرِ الْمُسْلِمِینَ مِنْهُمْ»
می ماند و ارث پدر و پسری می شود و به مسلمانها چیزی نمی رسد. یعنی دقیقاً رگ مسلمانها را هم دارد به دست می آورد که ببین ما حواسمان هست که می خواهیم این اهل بیت باشند و همه را خودشان می خورند. ما می خواهیم شما هم بخورید. «وَ لِئَلَّا یَکُونَ دُولَهً بَیْنَ الْأَغْنِیَاءِ» چون خودشان وقتی به خلافت می رسند، منظورشان این است که از نظر دنیا بچاپند. خیال می کنند که اگر پیامبر صلی الله علیه و آله در اهل بیت خودش گذاشته، برای این است که همه را خودشان بچاپند و به کس دیگری نرسد. چرا پیامبر صلی الله علیه و آله به اهل بیت خاصی نگفت؟ برای اینکه مبادا طائفه ای، اهل بیتی همه را خودشان بخورند، همه پولها را جمع کنند. «وَ لِئَلَّا یَقُولَ الْمُسْتَخْلَفُ إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ بَاقٍ فِی عَقِبِهِ مِنْ وَالِدٍ إِلَى وَلَدٍ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ» دقیقاً آن چیزی که در خطبه غدیر هست. مبادا کسی را که پیامبر صلی الله علیه و آله اولین خلیفه گذاشته، بگوید بقیه خلافت هم در فرزندان من است. از پدری به پسری و از پدری به پسری. برای آنکه این را نگویند، پیامبر صلی الله علیه و آله اصلاً خلیفه تعیین نکرده است.
کیفیت تعیین خلیفه:
فرض که غدیری نبوده و پیامبر صلی الله علیه و آله هم به خاطر مصلحت مسلمین، خلیفه تعیین نکرده است. بفرمایید چه کار باید کرد؟ تمام اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله نشستند، مشورت کردند. «جَعَلَ الِاخْتِیَارَ إِلَى الْمُسْلِمِینَ» پیامبر صلی الله علیه و آله اختیار خلافت را دست مسلمان ها داده. «یَخْتَارُونَ لِأَنْفُسِهِمْ مَنْ وَثِقُوا بِرَأْیِهِ» هرکسی را گفتند این آدم حسابی است، او را آن بالا بگذارید که کارهای ما را درست می کند. اگر مسلمین به این نتیجه رسیدند که این آدم به درد می خورد، کافیست که خلیفه شود. «وَ نُصْحِهِ لَهُمْ» دلسوزی برای مسلمین باشد. دوم اینکه «وَ الَّذِی یَجِبُ عَلَى الْمُسْلِمِینَ عِنْدَ مُضِیِّ خَلِیفَهٍ مِنَ الْخُلَفَاءِ» یعنی آینده را هم دیده اند و نه فقط پیامبر را. اگر روزی خلیفه ای از دنیا رفت، برای خلیفه بعدی «أَنْ یَجْتَمِعَ ذَوُو الرَّأْیِ وَ الصَّلَاحِ» نیایید بگویید مگر همه مسلمانها بودند؟ پس چه کسانی بودند؟ بزرگانشان بودند و بس است دیگر! لازم نیست تک تک مسلمانها رأی بدهند. قشنگ می داند که از این درز تا کجا می شود فرار کرد. خیلی راحت چند نفر را جمع کن و بگو اینان اصحاب رأی مسلمانها بودند. تمام شد. ماست مالی کن برود پی کارش. «فَیَتَشَاوَرُوا فِی أُمُورِهِمْ فَمَنْ رَأَوْهُ مُسْتَحِقّاً لَهَا وَ لَّوْهُ أُمُورَهُمْ وَ جَعَلُوهُ الْقَیِّمَ عَلَیْهِمْ» حالا شما حساب آن را بکن، به این راحتی مقابل غدیر ایستادند. اگر یادتان باشد، روز اول گفتیم که تقابل غدیر با سقیفه صد درصد است و نسبی نیست. نگاه کنید، هر جای آن یک جای غدیر را خراب می کند. هر جایش درست مقابل یکی از پایه های غدیر، از اصل ریشه ایستاده است. ذوی الرأیشان را قیم خودشان می کنند. به همین راحتی. مسئله ای که درست مقابل این است که خدا تعیین کرده باشد.
برای مثال دموکراسی را وسط بیاوریم. بر اساس دموکراسی، تک تک مردم باید رأی بدهند و کاغذ رأی داشته باشند. اینکه ذوی الرأی جمع شوند اصلاً. هفتاد نفر را حضرت موسی علیه السلام انتخاب کرد و به کوه طور برد. همه اینان عوضی در آمدند و رأی مردم به درد نخورد. قرآن «اکثر هم فاسقون، اکثر هم جاهلون، اکثر هم…» این اکثریت به درد نمی خورد. فوری مقابل خود قرآن، مطلب درست کردند.
«فَإِنَّهُ لَا یَخْفَى عَلَى أَهْلِ کُلِّ زَمَانٍ مَنْ یَصْلُحُ مِنْهُمْ لِلْخِلَافَهِ»
اهل هر زمانی خوب می توانند بفهمند چه کسی صلاحیت خلافت دارد. یعنی درست مقابل این همه آیات قرآن و این همه مطلب عقلایی که شما یک عده را جمع می کنید، بر مبنای خودتان حق بقیه چه می شود. به همین راحتی یک جمله می گذارد که نه؛ یک جمعی وقتی بزرگان آنان بگویند و می توانند تشخیص دهند که چه کسی آدم حسابی هست، می گذارند آن بالا. آنقدر فکر کردن ندارد. تمام شد و رفت. می دانند که شما یک ساعت هم حرف بزنید، غدیر مثل آفتاب می درخشد. بالاخره مردم هم خر هستند ولی نه آنقدر که شما خیال می کنید. می آیند و می گویند پس مرد حسابی، برای چه ما دوازده روز پیش در غدیر با پیامبر صلی الله علیه و آله ایستاده بودیم؟ چکار داشتیم می کردیم؟ «وَ إِنِ ادَّعَى مُدَّعٍ أَنَّ خِلَافَهَ رَسُولِ اللَّهِ إِرْثٌ وَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ یُورَثُ فَقَدْ أَحَالَ فِی قَوْلِهِ» اگر کسی گفت نه پس از پیامبر علیه السلام کسی تعیین شده، چون پیامبر صلی الله علیه و آله تعیین کرده، خب به این نحو که نمی گوید. می گوید ارث پیامبر صلی الله علیه و آله است. انگار پیامبر صلی الله علیه و آله خلیفه که تعیین می کند، می گوید من شاه هستم. ارث من را هم باید کسی ببرد که من می گویم. اگر کسی این را بگوید، فقط «فَقَدْ أَحَالَ فِی قَوْلِهِ» حرف محال زده. چرا؟ «لِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَالَ نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ لَا نُورَثُ»
ای نامردها! آن چیزی که مقابل حضرت زهرا سلام الله علیها گفتند، ببینید کی تدارک آن را دیده اند. کی فکرش را کرده و آماده کرده اند. ببیند برای چند جا به دردشان می خورد؟ یکبار در اصل خلافت می گوید «لا نورث» و یکبار در فدک می گوید: «لا نورث». یک چیزی ساخته، یک دروغی گفته، سر آن هم می ایستند و نمی خواهند حداقل اعتراف کنند ما این را ساخته ایم.
«وَ إِنِ ادَّعَى مُدَّعٍ أَنَّ الْخِلَافَهَ لَا تَصْلُحُ إِلَّا لِرَجُلٍ وَاحِدٍ مِنْ بَیْنِ النَّاسِ». اگر کسی ادعا کرد خلافت پیامبر صلی الله علیه و آله فقط برای یک نفر است و آن هم علی بن ابیطالب علیه السلام تعیین شده است، مردم بنشینند و فکر کنند که یک نفر و هیچ کس هم حق حرف زدن ندارد. «وَ إِنِ ادَّعَى مُدَّعٍ أَنَّ الْخِلَافَهَ لَا تَصْلُحُ إِلَّا لِرَجُلٍ وَاحِدٍ مِنْ بَیْنِ النَّاسِ وَ أَنَّهَا مَقْصُورَهٌ فِیهِ» فقط او باید، خلیفه شود. «وَ لَا تَنْبَغِی لِغَیْرِهِ» دیگری حقی ندارد. «لِأَنَّهَا تَتْلُو النُّبُوَّهَ» چون خلافت، همانند نبوت است. اینها تمام اعتقادات ماست. دقیقاً تمام مغز ما را جلو جلو خوانده اند. چون خلافت دقیقاً ادامه نبوت است. همانطور که شما درباره نبوت تا حالا گفتید مردم پیامبر صلی الله علیه و آله انتخاب کنند؟ نمی شود که! آن را دیگر قبول دارید که اگر ندارید، خود پیامبر صلی الله علیه و آله می روند زیر سؤال. پیامبر صلی الله علیه و آله را که مردم تعیین نکردند. اینان می گویند این هم دنباله آن هست. پس باید یک آدم معینی باشد. اگر کسی فقط این را یادش افتاد، بگوید «فقد کذب» دروغ می گوید. به همین راحتی.
«لِأَنَّ النَّبِیَّ قَالَ أَصْحَابِی کَالنُّجُومِ بِأَیِّهِمُ اقْتَدَیْتُمُ اهْتَدَیْتُمْ»
هزار و چهار صد سال، کتاب های کلامی سنی پر است از این یک حدیث. آنقدر دور این یک حدیث مانور دادند که همه صحابه عادل هستند و پشت سر صحابه یک کلمه حرف بزنید، بر ضد این حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله است. ببینید چه وقت برایش تدارک دیده! حدیث یک خطی جعلی، این همه نان داشته برای اینها و این همه از آن استفاده کرده اند!
«إِنِ ادَّعَى مُدَّعٍ أَنَّهُ مُسْتَحِقٌّ لِلْخِلَافَهِ وَ الْإِمَامَهِ بِقُرْبِهِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ثُمَّ هِیَ مَقْصُورَهٌ عَلَیْهِ وَ عَلَى عَقِبِهِ یَرِثُهَا الْوَلَدُ مِنْهُمْ عَنْ وَالِدِهِ ثُمَّ هِیَ کَذَلِکَ فِی کُلِّ عَصْرٍ وَ زَمَانٍ لَا تَصْلُحُ لِغَیْرِهِمْ وَ لَا یَنْبَغِی أَنْ یَکُونَ لِأَحَدٍ سِوَاهُمْ إِلَى أَنْ یَرِثَ اللَّهُ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَیْها»
ما چه می گوییم؟ می گوییم فقط دوازده نفر، تا آخر روزگار، تا روز قیامت. حرف من و تو را ببین چقدر قشنگ تر از من و تو بلد است. ببینید اعتقادات شیعه را چقدر قشنگ اینجا ترسیم کرده. اگر کسی این را بگوید، «فَلَیْسَ لَهُ وَ لَا لِوُلْدِهِ وَ إِنْ دَنَا مِنَ النَّبِیِّ نَسَبُهُ لِأَنَّ اللَّهَ یَقُولُ وَ قَوْلُهُ الْقَاضِی عَلَى کُلِّ أَحَدٍ إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» از قرآن می خواهد جواب این اعتقادت شیعه را بیاورد. خدا گفته: نزد من کسی خوب است که تقوایش بیشتر باشد. علی ابن ابیطالب علیه السلام، دوازده امام، جلو جلو تا روز قیامت؛ شما مهر می زنید، تمامش می کنید. یعنی چه؟ آیه قرآن به این قشنگی:
«إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»
والا بالله، این ها اصلاً «و فاکهه و أبّا» را بلد نبودند. کی این آیه قرآن را توانستند به این حرف ربط بدهند؟ به این تیزی خودش واقعاً آفرین دارد.
حالا خوشمزه کار این است, غدیر هیچ. سقیفه هم به این شکل، یعنی غصب خلافت درست. حالا «و من کره ذالک» یکی بلند شد، گفت: من اینطور قبول ندارم. من از این مدل خلیفه ابوبکر و اینها خوشم نمی آید. هر که اینطور گفت: «فَقَدْ خَالَفَ الْحَقَّ وَ الْکِتَابَ» این آدم، هم با قرآن و هم با سنت پیامبر صلی الله علیه و آله مخالفت می کند. «وَ فَارَقَ جَمَاعَهَ الْمُسْلِمِینَ» مسلمانها با هم فکر می کنند که یکی را بگذارند آن بالا. این آقا آمده می گوید: من این را نمی خواهم. این آقا ضد جمع مسلمین صحبت می کند. با او چکار کنیم؟ «فَاقْتُلُوه» فتوایش را جلو جلو داده، بکشید این را.
شما در ماجرای کربلا دیده اید، صریحا گفته «انا حسین ابن علی فارق جماعت المسلمین فقتلنا» خیلی راحت. به همین چیزی که جلو جلو برایش پیش بینی شده. بعد گفته «وَ اقْتُلُوا الْفَرْدَ کَائِناً مَنْ کَانَ» هر وقت دیدید مسلمانها یکی را انتخاب کردند و گذاشتند آن بالا، یک نفر ایستاده، می گوید من نیستم. من قبول ندارم. او را بکشید. هر که می خواهد باشد. چرا؟ «فَإِنَّ الِاجْتِمَاعَ رَحْمَهٌ وَ الْفُرْقَهَ عَذَابٌ» بله؛ خیلی شیرین است. اجتماع و با هم بودن رحمت خداست. یک نفر ایستاده، می خواهد تفرقه بیاندازد. علی بن ابیطالب علیه السلام می رفت، آن بالا و همه چی روی وحدت و یکدستی می شد. تو آمدی و همه چیز را بهم ریختی. اول باید خودت را بکشیم، بعداً ببینم چه کسی اختلاف انداخته یا ننداخته. آنجا را نمی گوید حالا که خودش آش درست کرده و همه چیز را ریخته بهم، یک نفر را گذاشته آن بالا، می گوید: هرکه حرف بزند، می خواهد اختلاف بیاندازد. او را بکشید. لذا افراد متعددی را زمان خلافت ابوبکر، به همین دلیل کشتند و گفتند او «فَارَقَ جَمَاعَهَ الْمُسْلِمِینَ» بر ضد اجتماع مسلمین حرف می زند. این حرف هم سند می خواهد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده اند: «وَ إِنَّ الْمُسْلِمِینَ یَدٌ وَاحِدَهٌ عَلَى مَنْ سِوَاهُمْ» پدرت خوب، مادرت خوب، بله این حرف که قبول است. جنگی شد، مسلمین بر علیه آن دشمن ید واحد هستند. چه ربطی به این دارد که تو هر غلطی خواستی بکنی و بگویی هر کس هر حرفی زد، او را بکشید.
«وَ إِنَّ الْمُسْلِمِینَ یَدٌ وَاحِدَهٌ عَلَى مَنْ سِوَاهُمْ مِنَ النَّاسِ وَ لَا تَجْتَمِعُ أُمَّتِی عَلَى الضَّلَالِ أَبَداً وَ إِنَّهُ لَا یَخْرُجُ مِنْ جَمَاعَهِ الْمُسْلِمِینَ إِلَّا مُفَارِقٌ وَ مُعَانِدٌ لَهُمْ وَ مُظَاهِرٌ عَلَیْهِم اعدائهم»
این آدم می خواهد به دشمن اسلام کمک کند. «فَقَدْ أَبَاحَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ دَمَهُ وَ أَحَلَّ قَتْلَهُ» او را بکشید.
می خواهم این را بگویم؛ چیزی جا گذاشتند برای آینده؟ از هر سوراخی بخواهی از سقیفه فرار کنی، جلویت ایستاده اند. از هر طرف بخواهی بگویی ما را ول کنید؛ ما اصلاً اسلام نخواستیم! اصلاً نمی گذارند بیرون بروی. از همه طرف دورت را گرفته اند. می گوید: علی بن ابی طالب علیه السلام باید پشت ابوبکر نماز بخواند. اینان، امام حسین علیه السلام را زیر سم اسب بردند؛ اینکه بدتر از آن نیست. ولی این کارشان نشان می دهد که تا کجا را فکر کرده اند. تا علی علیه السلام بگوید من نمی آیم، «فَارَقَ جَمَاعَهَ الْمُسْلِمِینَ» علی را بکشید. امیرالمؤمنین علیه السلام هم این را می دانند که این نامردها فکر این را کرده اند و بهانه می خواهند که علی علیه السلام را بکشند. پس می آید پشت سر این، به نماز. تازه وقتی می ایستد هم در نماز می خواهند او را بکشند که قصه خودش را دارد.
التماس دعا
یا علی
صوت کامل بخش دوم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ علیهم السلام
این مبحث آخر درباره تقابل سقیفه با غدیر این هست که نتیجه این تقابل، یعنی سقیفه آمد و کارها را خراب کرد و اتفاقاً توانست و در کارش موفق بود و البته جای تعجب ندارد. نمرود هم مقابل حضرت ابراهیم علیه السلام توانست. فرعون هم در مقابل حضرت موسی علیه السلام توانست و خداوند به بسیاری از ظالمین در دنیا مهلت داده تا مردم را امتحان نماید. از اینجا جای تعجب نیست که خدایا تو خودت جلوی سقیفه را می گرفتی، خودت جلوی غاصبین خلافت را می گرفتی. خدا می گوید من که این کار را بلد بودم، لازم نبود شما به من بگویید. من به شما میدان دادم که ببینم چند نفر از شما عمری هستید و مشخص شوید و چند نفر علوی داریم. اگر این اتفاق نمی افتاد و این امتحان الهی برگزار نمی شد، مشخص نمی شد و در روز قیامت هم قاتی پاتی می شد و جهنمی در بهشت می رفت و بهشتی در جهنم. برای اینکه در دنیا این افراد نشانه بخورند و با همین نشانه های روی پیشانی به قیامت بیایند و خودشان بدانند که وضعیتشان چیست، ما در دنیا به ظالمین مهلت دادیم تا هر کس باطن و ته دل خود را بیرون بریزد.
وقتی زمینه برای سقیفه نباشد، کسی جرأت ندارد بگوید من طرفدار سقیفه ام اما وقتی می بیند سقیفه آن بالا نشسته، ته دلش را بیرون می آورد و دشمنی اش با علی علیه السلام را نشان می دهد و رسماً می گوید من طرفدار سقیفه ام و خداوند هم همین را می خواهد. می خواهد انسان ها ته دل شان را بیرون بیاورند که روز قیامت نگویند: «لعلی یقولُ یَومَ القِیامَهِ» روز قیامت نگویند: «لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنَا رَسُولا مُنْذِرا وَ أَقَمْتَ لَنَا عَلَما هَادِیا» خدا می گوید من برای شما کم نگذاشتم. پس برای چه رفتید طرف آن ها؟ اگر نگفته بودم بیا، یقه من را بگیر اما اگر گفته بودم، بفرما جهنم.
مسئله دوم؛ نتیجه این تقابل
این اتفاق بالاخره افتاد. سقیفه غلط های خودش را کرد، برنامه ریزی اش را هم برای الی الابد انجام داد و این کاسه و کوزه به هم ریخته را برای ما گذاشت. حالا که به این گذشته نگاه می کنیم، نتایج مثبت و منفی که از این کار به بار آمده چیست؟ یعنی سقیفه آمد و غدیر را برد؟ آن ها آمدند، گفتند: «خلافه عن اهل بیته ما حینا» قرارداد بزرگ تر هم نوشتند و شروع کردند و قدرت هم داشتند و عمل کردند. پس یعنی طوری شد که دیگر کسی نفهمید حق با علی علیه السلام است؟ یا نه غدیر هم برای خودش کار خود را کرد؟ اینطورها هم نیست که اگر سقیفه به تقابل با غدیر آمد، همه چیز را نابود کرد. این فکر اشتباه است. زیرا خدا نمی گذارد حقیقت مخفی بماند. خداوند به ظالمین مهلت می دهد و زمینه را می دهد اما نه به این معنا که ظالم هر کار خواست، انجام دهد. آقا سیدالشهدا علیه السلام بهترین مظهر این جریان هستند. کفار و کمونیست ها هم به این مسئله اقرار کرده اند و کتاب نوشته اند. از نابود کردن دشمن و نابود کردن غدیر. دشمن را از منظر سقیفه می گویم که بزرگترین دشمن سقیفه امام حسین علیه السلام است. از کاری که با امام حسین علیه السلام کردند، هم مگر بدتر می شود؟ یعنی اگر بدتر بود، می کردند. کار بدتر نبود که انجام بدهند. امام حسین علیه السلام را جلوی زن و بچه شان آن گونه به شهادت رساندند. کارهایی انجام دادند که می دانستند اثر ندارد ولی می گفت که می خواهم این کار هم بشود. اسب بر تن حسین بن علی علیه السلام بتازم. خودم می دانم که وقتی دشمن را بکشم، این کارها لازم نیست ولی می خواهم که این کار بشود. دیگر از این بدتر؟ به این هم اکتفا نکرده اند. زن و بچه و اهل بیت امام را با سرهای بریده، بردند در تمام شهرها و گرداندند و گفتند ببینید که ما پیروز شدیم. ببینید که دیگر غدیر وجود ندارد. کجا اسمی از یزید؟ حتی طرفداران سقیفه، خودشان هم یزید را لعنت می کنند و اسم حسین بن علی علیه السلام زیر سم اسب رفته، ببین کجاست که بت پرست و کافر هم برایش گریه می کند و اشک می ریزد و از حسین بن علی علیه السلام حاجت می گیرد.
پس وقتی می گوییم تقابل سقیفه با غدیر، به این معنا نیست که همه چیز توسط سقیفه نابود شده؛ نه مقابل آن ها هم یک خدایی ایستاده که همه چیز به اراده او بند است. چطور که دشمن حضرت زهرا سلام الله علیها را برای آن کارش به شهادت برساند که این اسم غدیر گم نشود. ابوبکر خود موقع مردنش گفت: به خدا که این غصب خلافت بدون کشتن حضرت زهرا سلام الله علیها هم امکان پذیر بود و من پشیمانم که این کار را انجام دادم. یعنی خودش هم فهمید که غلط اضافه کرده است اما خدا بر گردنش گذاشت که این کار را انجام دهد و این نام مبارک حضرت زهرا سلام الله علیها و محسن ابن علی علیه السلام آن وسط بماند تا اسم غدیر محو نشود. هر غلطی هم که بکنند، اسم غدیر دیگر محو نمی شود. خداوند ماجرای شهادت امام حسین علیه السلام را به دست یزید ملعون سگ باز انجام داد. انجام داد؛ نه اینکه خدا آن را کرد. یعنی اینکه خدا اراده کرد که تعلق بگیرد. خدا می گوید برای اتمام حجت، همان کاری که دشمن علیه حق می کند را کاری می کنم که بر علیه خودش باشد و بر خودش و بر ضررش تمام شود. «إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» من می خواهم حسین علیه السلام را بکشم. تو برو کارت را بکن و جهنمت را ببر، من هم بلدم که کار را به سمتی ببرم که آنچه من می خواهم، بشود و آن اتمام حجتی که من می خواهم، از این کار در بیاید.
خب مرد حسابی تو وقتی امام حسین علیه السلام را کشتی، اهل بیتش را به مدینه برگردان و ختم قضیه را اعلام کن. با دست خود سر امام را بین تمام شهر گرداند، آن هم به همراه اهل بیتش. هرجا هم که رسید، مردم چند جا برای امام حسین علیه السلام گریه کردند و سینه زدند و آخر هم که به شام رسیدند، زن و بچه خودش هم گریه کردند. خدا می خواست بگوید ببین حسین بن علی علیه السلام کیست؟ حالا سقیفه تا کجا برد دارد؟ اینکه اسم حسین بن علی علیه السلام تا به امروز مانده و برایش گریه می کنند، جدا؛ همان موقع خدا به گردنش گذاشت که یزید این کارها را با دست خودش انجام دهد و آبروی خودش را ببرد.
نتیجه تقابل سقیفه با غدیر:
۱- با اینکه سقیفه آخرین و شدیدترین اقدامات را برای نابودی غدیر انجام داد اما خداوند به عنوان اتمام حجت، حتی در اقداماتی که سقیفه انجام داد، به نفع اتمام حجت خود استفاده کرد.
شاید تعبیر «استفاده کرد» راجع به خدا زیبا نباشد اما مقداری مسامحه در تعبیر به حساب می آوریم.
مطلب بعدی از ثمرات تقابل سقیفه با غدیر، این است که ضرری که سقیفه بالا آورد، منحصر به یک دوران و یک زمان نبود بلکه آثار آن (همان ۱۸ اثری که نام بردیم) در همه عصرهای بعد به توان چند تکرار شد. یعنی اگر آن زمان اثر جهل این بود که یک عالم یهودی با جمعیتی از علمای یهود به مسجد پیامبر صلی الله علیه وآله بیایند و سؤال کنند و ابوبکر بگوید نمی دانم و این ها او را مسخره کنند و این در حد همان مسجد پیغمبر صلی الله علیه وآله باشد، همین در کل جهان اسلام به توان چند امروزه جریان دارد. در چندین جا و چندین زمان این اتفاق تکرار می شود. دیگر مسجد پیامبر صلی الله علیه وآله و یک عالم یهودی که نیست. در کل جهان هستند و همه آن ها به اندازه ای که یهودی گفته، حرف دارند. کیست که بر اساس سقیفه بتواند جواب آن ها را بدهد؟
چون وقت کم است، فقط سر نخ ها را عرض می کنم و جلو می روم.
۲- موارد ۱۸ گانه تقابل سقیفه با غدیر، منحصر به زمان و مکان آن نیست؛ بلکه در طول تاریخ و گستره مکان ها به صورت تصاعدی تکرار می شوند.
مطلب سوم این است که گاهی اوقات آدم پول ندارد و کم آورده و غم و غصه هایش فراگیر شده است و با خود می گوید زن و بچه ام را چه کنم. در همین گیر و دار پایش می شکند و به بیمارستان منتقل می شود و با این وضعیت دردناک و با حالی که پول ندارد، چنین دردی را هم تجربه می کند. در همین اوقات به او خبر می دهند که یکی از بستگان بسیار نزدیکش هم فوت کرده و کار و بارش به شما مربوط می شود. دیگر این فرد در معجونی از بدبختی پر می شود. البته خدایی ناکرده نمی خواهیم ناشکری کنیم. مثال می زنم که حرف روشن باشد. یعنی اینکه معجونی از بدبختی بر سر این آدم می ریزد و دیگر پول تنها کافی نیست، دیگر غم و غصه فرد فوت شده نیست، و همه چیز به هم گره می خورد. ما در بیرون سه چیز می بینیم ولی در قلب این آدم همه این ها ترکیب شده؛ حسابی این دردها به او فشار می آورد.
حالا این یک مثال بود. ما ۱۸ مورد از تقابل سقیفه با غدیر را شمردیم. وقتی این ها را می شماری، ۱۸ عدد است ولی در واقعیت یک جامعه همه این ۱۸ مورد را ترکیب و با هم حس کرده و آن ها جامعه را رو به انحطاط می کشاند. این ۱۸ مورد جامعه را به بدبختی ظاهری و باطنی می کشانند. تک تک این ها را برای شما شمردیم. مثلاً گفتیم جهل چه عوارضی دارد. تفرقه چه عوارضی پیش می آورد و … همه این ها را تک تک بررسی کردیم ولی وقتی در یک جامعه مردم صبح بیدار شوند، چشم هایشان را باز کنند، جهل و تفرقه و خونریزی همه با هم به مغزشان هجوم می آورد و به بچه ها و زندگی و اقتصادشان و به همه چیز مردم به شکل یک معجون ترکیبی حمله می کند و دانستن این مسئله واجب است که وقتی ما جدا می بینیم، جرم سبک تر می شود ولی وقتی معجون را ببینیم، می فهمیم چقدر سخت است. آن کسی که صبح پا می شود و می بیند سه مسئله روی هم آوار شده دارد، واقعاً فلج می شوند و بعضی واقعاً سکته میکنند و حق هم دارند. طاقت آدم تمام می شود.
در جامعه اسلامی، ۱۸ مسئله که هر کدام یک جا را فشار می دهد، ترکیبی وارد شود، همان بدبختی می شود که وقتی حکومت هشام و مأمون و یا هارون رسید، گفتند هر غلطی که دلتان می خواهد، بکنید. زیرا این جماعت اصلاً قابل بیدار شدن نیستند. بلایی به سرشان آورده ایم که اصلاً نمی توانند چشمشان را باز کنند و جلو را نگاه کنند. این حقیقتی است که در طول تاریخ همان دار و دسته سقیفه از این بدبختی ها حداکثر استفاده را برده اند. یعنی مردم را به یک بدبختی انداخته اند که ترکیب آن از مردم چیزی باقی نگذاشته بود. چیزی برای فهمیدن مردم باقی نگذاشته بود. یعنی مردم جاهل خود نمی دانستند که جاهل هستند. این بدبختی است. یک وقتی آدم جاهل است و به آن اقرار می کند که بنده جاهل هستم و سواد ندارم. یک وقتی هم هست که آدم ها نمی دانند جاهل هستند و گیر این بدبختی افتاده اند و نمی شود آن ها را متوجه جاهلیتشان کرد و به آن ها گفت که جاهلیت سقیفه آن ها را گرفته است.
این همان چیزی بود که سقیفه می خواست. ۱۸ درد را شمردیم. شاید بیشتر هم باشد. سقیفه می خواست ۱۸ درد و ورم درست کند که وقتی ترکیب شد، کارساز شود و کاری سر مردم در بیاورد که دیگر نه به دنیا درست فکر کنند و نه آخرت. نه محبتی بین زن و بچه می ماند و نه چیزی. فقط بدبختی می ماند و بدبختی. اگر اسم این کار را بگذاریم سکته اجتماعی یا فلج این جامعه، درست است و این اتفاقی است که افتاده و بسیاری از آسیب های آن دامن ما را هم گرفته است. وقتی جامعه فلج شد، خوب و بد را می گیرد. همانطوری که اگر اتفاقی برای بدن افتاد، کل بدن را می گیرد و اگر یک جایی هم سالم باشد، آن را فلج می کند. بنابراین ما هم خیلی چوب سقیفه را خورده ایم.
۳- آنچه به عنوان موارد ۱۸ گانه ذکر شد، در یک نگاه به صورت معجون و مخلوط بر سر جامعه اسلام آمد و همچنان می آید و آن را به حد فلج شدن می رساند.
مطلب بعدی این است که راه غدیر در مقابل راه سقیفه له نشد؛ بلکه سعی کرد که بایستد. یعنی این تقابل اتفاق افتاد. قبول؛ سقیفه با نیرو و پنجه های قوی و با فکر خبیث قوی از امثال معاویه ها و عمروعاص ها کارهای زیادی کرد. هنوز هم که هنوز است، ادامه دارد. بارها این را گفته ام؛ شما کتاب قوشچی، خفری، ابن روزبهان و ابن تیمیه را باز کنید. نمی گوییم این ها آدم های خوبی بوده اند ولی این ها کله بوده اند؛ یعنی فکر بزرگی داشته اند. حیف نیست که چنین مغزی به داد چه کسی رسیده است و به راه غلط رفته؟ و باید واقعاً آفرین گفت به بانی آنکه کار را به جایی رسانده تا چنین نیروهایی را جذب کند که مفت مفت برایش کار کنند و چیزی که او حتی در خواب هم بلد نبوده، برایش مفت مفت کتاب های قطور بنویسند. آن هم چندین و چند جلد، مثل کتاب های ابن روز بهان و ابن تیمیه. این آدم های کله برای چه کسی کار کردند؟! واقعاً به هنر آن غاصب اول از جهت منفی آفرین گفت که چه کار کرده که این ها بدون دریافت پول یا هر چیزی، با پای خودشان آمدند و عمر و مغز و نیرویشان را برای سقیفه گذاشتند و چیزهایی گفتند که آن ها هیچوقت بلد نبودند.
منظورم چیست؟ سقیفه خیلی بازو داشته و دارد. چه بازوی فکری و چه بازوی نظامی و با تمام قوا و در حالیکه غالب بوده و شیعه مغلوب، کار خودشان را تبلیغ کردند و کشتند و … اما غدیر؛ همانطور که شما امروز اینجا تبلیغ غدیر را انجام می دهید، از همان روز اول غدیر ایستاد. هر چقدر هم که ضعیف بود، ایستاد و هرچقدر هم که غلتک های سقیفه می خواست له کند، نایستاد که له شود و هیچ شود. بلکه تا هرجا که می توانست، ایستاد و هرطور که می توانست، مقاومت کرد و این نانی که امروز من و شما می خوریم، برای آن مقاومتی است که آن موقع غدیری های اول در مقابل غلتک های سقیفه در زیر سایه امامان غدیر مظلومانه و یواشکی انجام دادند. طوری شد که در کتاب سلیم بن قیس می خوانیم؛ در زمان معاویه احدی از شیعه برای صمیمی ترین رفیق خود که می خواست یک حدیث از ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام بگوید، قسمش می داد و قرآن را می گذاشت جلوی او که مبادا از دهانت بیرون بیاید و قسمش می داد و قرآن جلویش می گذاشت که آیا تو واقعاً با من هم عقیده ای که این حدیث را بگویم؟ با این ترس و لرز و با این بدبختی، غدیر مقاومت کرد و مقابل فشار سقیفه، همانطور که او تقابل می کرد، غدیر هم مقابه کرد و آرام آرام حقیقت رو شد و همیشه آبروی باطل آرام آرام می رود. چون سینه حق سپر است. یک میلیون سال هم که بگذرد، طلا، طلاست اما وقتی چیزی قلابی باشد، شاید چند صباحی در ویترین مغازه ها باشد. مردم چند صباحی آن را مطالبه کنند اما بلاخره زنگ می زند، رنگ عوض می کند و وقتی آن را جایی بفروشی، کسی از شما نمی خرد. هرچند که وقت لازم است.
باطل می خواست کار خودش را پیش ببرد اما از آنجایی که حق و خدا و ائمه اطهار و اصحابشان در کنار غدیر ایستادند، آرام آرام باطل خودش را معلوم کرد و کم رنگ شد و غدیر روز به روز بالا آمد تا به امروز که به دست ما رسیده است. امروز غدیر دیگر سند نمی خواهد. خدا بیامرزد میرحامد حسین را. کاری کرد که اصلاً یک سنی نمی تواند سرش را از سوراخش بیرون بیاورد که بخواهد راجع به غدیر و سند آن صحبت کند. ده جلد تمام کتب سنی، حتی کتاب هایی که خود سنی ها نمی دانستند را آورد. حتی کتاب های خطی پیدا کرد که می گفت در کتابخانه های خودتان پیدا نمی شود و از درون آن ها سند غدیر را پیدا کرد. امروزه از بابت سند غدیر خیال ما راحت است. نه وقت خود را بگیرید و نه کسی مقابل شما می ایستد که بگوید سند غدیر ضعیف است. این خیلی حرف است، یعنی در دنیای امروز اتفاق افتادن غدیر مسلم مسلم است. دیگر کسی نمی تواند بگوید «ان الدعا مدع الرسول الله …» اینکه «رسول خدا صلی الله علیه وآله کسی را تعیین کرده، ادعای باطلی است» تمام شد. امروز روزی است که نوبت باز کردن سفره غدیر است. وقتی است که باید معارف غدیر شکوفا شود و به چشم عالم نمایان شود و به همه نشان دهیم که چه داریم. ای سقیفه؛ تو چه در چنته داری؟ صحیح بخاری را بیاور که ببینیم اگر سندهایش را کنار بگذاری، چند حدیث آن باقی می ماند؟ به جز همان چند مورد از احکام که بخواهیم درستی سندشان را در بیاوریم، چند مورد باقی خواهد ماند؟ بیا همین بحارالانوار را ببین. البته ما اقرار می کنیم که بسیاری از کتاب های ما از بین رفته است. چون آن را از ترس هارون و … پنهان کرده بودند و زیر باران ها مانده. بسیاری از آن ها از بین رفته و تازه ته مانده اش شده است بحارالانوار. بیا ببین که چه چیزی در این بحارالانوار نیست. سینه شیعه سپر است. این یعنی غدیر زنده شده است. در مقابل روزی که داشتند غدیر را با تمام توان له می کردند و کردند.
۴- غدیر علیرغم قدرت مادی و معنوی سقیفه، در مقابل آن مقاومت کرد و این مقاومت در سایه راهنمایی های امامان غدیر و پشتیبانی خدای غدیر، توانست حقیقت غدیر را بر باطن سقیفه غلبه دهد. به گونه ای که امروز غدیر از بحث سند و اثبات عبور کرده و به دوران شکوفایی معارف خود رسیده است.
اما آخرین مطلب در مورد تقابل سقیفه با غدیر و آثار آن این است که خداوند با مردم دو معامله دارد:
- یک) معامله اعتقادی
- دو) معامله عمل، ظاهر
می دانید که از نظر دین، به عده ای کافر می گوییم. این ها هر چقدر هم که اخلاق خوبی داشته باشند و یا در نظر مردم خوب باشند، پیش خدا هیچ ارج و قربی ندارند. چرا؟ چون در دل هایشان خدا را قبول ندارند. پس پیش خدا هم هیچ ارزشی ندارند و ما هم به همان دیدی که خدا آن ها را نگاه می کند، نگاه می کنیم. به همین تناسب در طول زمان ها از همان زمان حضرت آدم علیه السلام مسائلی در ظاهر اجتماع پیش می آمد، کسی می آمد کمک می کرد و خودش را نشان می داد یا کسی کمک نمی کرد. این ها همه پرونده دارد. اشتباه نشود؛ نمی گوییم مهم نیست. این ها همه پرونده دارد اما در کنار این ها یک چیزی هم در این قلب ها و فکرهاست که به آن اعتقاد می گوییم. خدا همیشه به آدم ها دوگانه نگاه می کند. مگر شما نمی گویید ناصبی خونش حلال است؟ چرا این را می گویید؟ یک ناصبی را نگاه می کنی، می بینی صد سال خواب ببینی که نمازی را که او می خواند، تو بخوانی. مگر نمی گویی بین رکن و مقام و کذا و کذا با کله می رود در جهنم؟ پس دعوا کجاست؟ دعوا سر همان دل است. ولایت علی بن ابیطالب علیه السلام در دلش نیست. چیزی پیدا نیست. شما در ظاهر چیزی می بینی؟
در روایت از امام صادق علیه السلام داریم که شخصی از ایشان پرسید: بعضی از این ناصبی ها را می بینم که از نظر ظاهر بسیار شیک، معطر و خوشبو هستند و از نظر نماز و اخلاق و هرچه که نگاه می کنیم، ما کم می آوریم. حضرت می فرمایند: در اشتباه نیفتید که آن ها با صورت در جهنم هستند. این افراد چه چیزی کم دارند؟ پس این همان اعتقاد است که آنها ندارند و خدا از آن خبر دارد و ولای علی بن ابیطالب علیه السلام در قلب هایشان نیست.
این ها را برای چه گفتم؟ مسئله این است که تقابل های سقیفه و غدیر، تقابل هایی است که در عمل اتفاق افتاده اما از همان اول در طول تاریخ، اعتقاد به غدیر یک چیز دیگر است و در خیلی از دل ها بوده و رفته و کسی نفهمیده. چون نمی توانستند بگویند که من غدیر را قبول دارم. این حدیث کافی باشد در این باب که «ارتد الناس بعد الرسول إلا ثلاثه ثم ان الناس رجعوا و …» در بعضی از روایات داریم که می گوید به ۷ روز. در روز اول امیرالمؤمنین علیه السلام را تنها گذاشتند و همه مرتد شدند اما نور غدیر کار خود را کرد. روایت داریم بعد از ۷ – ۸ روز نزد امیرالمؤمنین علیه السلام آمدند و گفتند یا علی؛ من را ببخشید که شما را تنها گذاشتم. حالا چه کنم؟ و امام می گویند همین توبه ات قبول است. یعنی همین که اعتقادت درست است، بخشیدیم. یعنی مسئله این است که به این اندازه نور غدیر در دل هاست و قوی است که حتی آن روز که سقیفه با بلدوزر جلو می آمد. حتی در روایت داریم که حدود ۳۰۰ نفر در ده روز اول بعد از آن وقایع نزد امیرالمؤمنین علیه السلام آمدند و گفتند ما فهمیدیم که اشتباه کرده ایم. بفرمایید ما چه کنیم؟ آنقدر زود این نور کار خود را کرد. در طول تاریخ هم تا همین الان می بینیم.
پس حرف ما این است که سقیفه هر غلطی دلت می خواهد انجام بده. اصل غدیر چیزی نیست که بخواهی از بین ببری. زیرا اصل غدیر در دل هاست و نشان به آن نشان که ان شاءالله وقتی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ظهور کنند، آن روز غلبه با غدیر است. آن موقع نگاه کن ببین که غدیری ها چند نفرند. ببین در کدام دل ها غدیر بوده و نمی توانستند در ظاهرشان ابراز کنند. همین الان در کشورهای اهل سنت آدم های زیادی هستند. حتی مواردی بوده که امام جماعت یا امام جمعه شهری در ظاهر برای آن ها نماز می خواند اما قبل از مردنش نزد عالم شیعه رفته و گفته که تو را قسم می دهم که من با تو هم عقیده هستم. وقتی مردم، تو بیا من را غسل بده و بالای سر من نماز بخوان.
پس حرف آخر ما که شیرین ترین جای بحث است، این است:
۵- غدیر اگرچه در ظاهر اجتماع مسلمین مظلوم واقع شد و بسیاری از ابعاد آن عملی نشد اما سقیفه هیچگاه نتوانست با بعد اعتقادی و قلبی آن مبارزه کند و آن را از بین ببرد.
بحث های این دوره، در طول این سه هفته در این لحظه پایان می گیرد. اگر در بیان مطلب یا کمی وقت یا گذشتن وقت و خسته شدن شما، قصوری بوده، گذشت کنید. امید من این است که با این بحث ها دل آقا رسول الله صلی الله علیه وآله و دل صاحب غدیر و دل آن خانمی که بین در و دیوار شکستند را خوشحال کرده باشیم و آن آقایی که به خاطر اسم غدیر، زیر سم اسب ها رفت و خواهرش زینب کبری سلام الله علیها و بچه اش علی اصغر علیه السلام را خوشحال کرده باشیم. به این امید که آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از این برنامه و گفتار و تحلیل های اعتقادی خوشحال شده باشند و از ما قبول و امضا کنند و روزی هم در سایه مبارکشان بیاییم و روز غدیر و شیرینی و لذت غدیر را در همین دنیا بچشیم.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
جهت دانلود صوت و متن کامل هر بخش، از قسمت دانلود فایل استفاده نمایید
پسورد فایل : گزارش خرابی لینک
دیدگاهتان را بنویسید