کارگاه آموزشی شماره ۱۷۸ – مهندسی تبلیغ غدیر – جلسه بیست و یکم

صوت کامل بخش اول
صوت کامل بخش دوم
بسم الله الرحمن الرحیم
گفتیم که یکی از موارد تقابل سقیفه با غدیر، دوری از قرآن است. در این باره نیمه دوم بحث این است که این ها برای دور کردن مردم از قرآن چه کاری انجام دادند و چه شیوه ای را به کار بردند؟ ۵ مسئله را در حد وقتمان بیان می کنیم و بقیه آن را باید خودتان بروید و بیشتر تحقیق کنید.
یک نکته از این موارد همین بود که در قسمت قبلی عرض کردم که اول راه جلوی آن، قرآنِ با تفسیرِ با تبیینِ از طرف خدا را بستند که در واقع نصف راه را رفتند، چون اگر چشم و گوش مردم با یک چنین قرآنی آشنا می شد، هر قدر هم ضعیف و هر قدر هم کم، کار خودش را می کرد. بهتر از همه این است که اول یک پرده جلوی اجتماع بکشی و در آن قرآن اصلی و آن قرآن با تفسیر را قفل بزنی که کسی اصلاً آن را نبیند. حالا که ندید و زمینه کاملاً خالی شد، برای جولان دادن یک اجتماع بدون قرآن باید فکر بقیه راه را کرد. پس اولین نکته یعنی ما در ادامه سه بحثی که گفتیم، سقیفه برای دور کردن اجتماع از قرآن پنج راه را عملی کرد.
۱- اجازه ندادن به قرآن با تفسیر صاحب غدیر که وارد اجتماع شود
یک قسمتی که در قسمت قبل نگفتم، این است که شما خودتان بهتر می دانید ائمه معصومین علیهم السلام به عنوان مفسرین قرآن همیشه در اجتماع حاضر بودند. حالا بر فرض، آن قرآنی که امیرالمؤمنین علیه السلام آوردند را نگذاشتند. در بقیه زمان ها امام حسن و امام حسین سلام الله علیهما بودند و هر چیزی از قرآن را که طبق آن حقیقت می خواستند بپرسند، می توانستند جواب دهند. پس طوری نشده که؟ چرا؟ یک موقعی شما راه ۲۵۰ ساله را در یک هفته تمام می کنید، امیرالمؤمنین علیه السلام قرآن را با تمام تفسیرش نوشتند و پرونده کردند و به زبان امروزی یک فایل کردند؛ با تمام فایل های اصلی و فرعی. گفتند در یک هفته این را بگذارید قفسه اسلام. تا روز قیامت قرآن حل شد، برویم سراغ بقیه. چقدر تفاوت دارد با اینکه حالا سالی، ماهی امیرالمؤمنین علیه السلام فرصت پیدا کنند، انسان هایی رو به روی ایشان باشند که حضرت بفرمایند: «إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً» هیچ کس نمی آید از من بپرسد. اینگونه تکه تکه بخواهی قرآن را بگویی، تازه به لطف خدا و ائمه علیهم السلام فرمودند که تفسیر قرآن شده، تفسیر نورالثقلین که همه قرآن که نیست و راجع به آن هایی هم که هست، کامل نیست. شکسته بسته یک کسی در فرصتی از ائمه علیهم السلام یک چیزی پرسیده و ائمه علیهم السلام جواب داده اند و یک حدیث شده. این غیر این است که شما قانون نامه ابدی اسلام، قرآن را با تفسیر کل، این قرآن کلمه به کلمه، آیه به آیه، ربط دو آیه، هر چیزی که فکر کنید، در یک هفته بگذاری آن جا تا آخر دنیا مسلمانان کیفش را ببرند. در یک لحظه به قدری تیز بود، به قدری خوب فهمید که این موردی را که علی علیه السلام آورده وسط مسجد، اگر بیاید، ما باید جمع کنیم، برویم. به همین دلیل اولین کار این بود که به آن قرآن با تفسیر که آن تفسیر از طرف خود صاحب غدیر است، اصلاً اجازه ورود به مجلس و اجتماع مسلمانان را نداد.
۲- دومین کاری که در مقابله با قرآن و قبول کردن قرآن انجام دادند، اکتفا و تبلیغ قرائت محض قرآن حتی بدون فهم معنای تحت اللفظی:
رسماً اعلام کردند قرآن ثواب دارد، فقط بخوانید. این حرف را شما در جامعه ای که عرب باشد، مثلاً فارس نباشد که برای فهمیدن کلمات مترجم لازم داریم. در جامعه ای که قرآن را از دهان پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدند، از زبان مبارک آقا رسول الله صلی الله علیه و آله شنیدند، هر آدم جاهلی، هر آدم کم فهمی این را می فهمد که خدا این کلام را توسط پیغمبر بفرستد که فقط بخوانیم؟ بله نگاه کردن به قرآن هم ثواب دارد. دست کشیدن به روی قرآن هم ثواب دارد. خواندن خالی قرآن بدون فهم معنی آن هم ثواب دارد. این درست است؛ کسی منکر این نیست. خود روایات ائمه ما این را به صراحت فرمودند اما این حداقلی است و معنای آن این نیست که به همین اکتفا کن قرآن آمده، برای اینکه چیزی از آن یاد بگیریم. قرآن آمده که از روی آن دستورالعمل بگیریم، در اجتماع عمل کنیم. برای اینکه این دستورالعمل باقی بماند، برای اینکه این فهم و درک قرآن باقی بماند، به آن پیرزن می گوید: تو هم قرآن را بخوان که این قرآن در اجتماع زنده بماند و محو نشود. اگر وقت نداری بفهمی، وقت نداری استنباط کنی، می توانی که بخوانی؟ بخوان. اما شما بیایید عالِم و جاهل و پیرزن و باسواد و همه را ایستاده کنی، بگویی فقط بخوان! حق فکر کردن نداری، حق اینکه بگویی این چه می گوید؟ من نمی فهمم، نداری. خیلی فرق است. ما گاهی مواقع آنقدر با مسأله ساده برخورد می کنیم، فوری می گوید مگر قرآن خواندن ثواب ندارد؟ مگر ما گفتیم ثواب ندارد؟ خود ائمه ما، در کتاب های صحیح بخاری همه را بگرد، ببین در کتاب القرآن آن چقدر دستور خواندن قرآن باشد؟ همان خواندنی که آن ها می گویند. بیا کتاب القرآن بحار را باز کن، ببین چقدر ائمه علیهم السلام برای خواندن خالی قرآن ثواب نوشته اند. این موارد را خود ما بلد هستیم. اما آن زرنگی دشمن را باید بفهمیم که تو بیایی به همه اجتماع از پیر و جوان، باسواد و بی سواد بگویی کسی حق اضافه بر خواندن قرآن ندارد که اگر کسی حرف اضافه بزند، او را می زنند. او را مجازات می کنند. این شرم آور است که قومی، ملتی به نام مسلمان یک کتاب دارند به نام قرآن، این قرآن ختم کل کتب انبیاء است به اقرار همه، بعد بزرگ این قوم بیاید اعلام کند که هیچ کس جز قرائت این قرآن حق ندارد.
این داستان را فکر کنم همه شنیده اید که در الغدیر علامه امینی است. قرآن به دست یک نفر ایرانی رسید. اتفاقاً باسواد بود و ترجمه تحت اللفظی هم بلد بود. یعنی قرآن را که می خواند، می فهمید که آیات قرآن یعنی چه. به این سوره رسید: «بسم الله الرحمن الرحیم. وَ النّازِعاتِ غَرقا» فکر کرد که این چیزهایی که کنده می شوند و بعد غرق می شوند، یعنی چه؟ هر چه به مغز خود فشار آورد که حداقل تحت اللفظی بفهمد که این آیه یعنی چه، بیچاره نفهمید. خب آدم فهمیده این اندازه درک دارد که من نفهمم، یک نفر دیگر هست که پیدا شود. ما در ایران هستیم، ما چه می فهمیم برویم مثلاً کوفه یا عراق. آن ها عرب هستند. شاید اصلاً تا به آن ها بگویی، بفهمند. به بصره رسید. زمان عمر بن خطاب، در بصره. لجنه علمای بصره، علمای کوفه، بالاخره همه قرآن و عجب اینجا بساط آبادی است! پس گمشده پیدا شد. وارد شد و رفت در دسته علما و گفت: وَ النّازِعاتِ غَرقا یعنی چه؟ ما فارس هستیم. لغت عربی ما خیلی ضعیف است. شما بفرمایید این یعنی چه؟ از هر کسی پرسید، گفتند ما هم نمی دانیم! شما که عرب هستید، ما هم تفسیر نخواستیم. می گوییم تحت اللفظی این آیه یعنی چه؟ وَ النّازِعاتِ غَرقا را ما همینطوری بخوانیم و برویم و نفهمیم یعنی چه؟ حالا این یک قلم است.
«وَ العادیاتِ ضَبحا» این را کسی معنا کند. من نه، عرب معنا کند. عرب نه، اهل مدینه معنا کند ببینم این یعنی چه؟ جاسوس های عمر بن خطاب گزارش بردند شما گفته بودی که راجع به تفسیر قرآن کسی سؤال نکند. یک ایرانی به نام ربیع پیدا شده که از ایران آمده، برای اینکه قرآن را بفهمد تا بصره آمده. آنجا هم دارد از این و آن می پرسد. هرکجا می رسد میگوید وَ النّازِعاتِ غَرقا یعنی چه؟ خب واقعاً پستی و جهل یک اجتماع است که تف به این جهل بکنی، کم است! چطوری آدم به این حال اشک بریزد. دستور داد این آدم را دستگیر کنید و بیاورید مدینه. یک روایت دارد که علامه امینی آورده که این بنده خدا از دست آنها فرار کرد و به مصر رفت. گفت بروم آنجا بپرسم، شاید از این شلوغی که اینجا شده، خودم را نجات دهم. رفت، دید آنجا هم هیچ کس متوجه نیست. آنجا مأمورهای عمر بن خطاب او را دستگیر کردند و به مدینه مقابل خلیفه بردند. به به! چه خلیفه ای! مقابل او ایستاد. (عرض کردم این موارد را خود سنّی ها نوشته اند. والله در کتاب های ما نیست. در بحارالانوار ما نیست. این قصه در کتاب های خودشان هست.) بردند مقابل عمر بن الخطاب گفت: شنیدم راجع به قرآن سؤال کردی. مگر من ممنوع نکرده بودم؟ گفت قربان شما تفسیر را فرموده بودید، من تفسیر نپرسیدم. الفاظ آن را پرسیدم. من خواندم، دیدم متوجه نمی شوم. کودن هستم. مغز من تحلیل نمی کند. گفتم یک نفر به من کودن کمک کند. ببینیم این الفاظ وَ النّازِعاتِ غَرقا یعنی چه؟ همینطوری نخوانیم. گفت: یک خوشه خرما بیاورید. دیدید دیگر خرما یک دسته دارد و خوشه، خوشه است. خرما سر این خوشه ها است. خرماها را که می کنند، بقیه آن مثل جارو مانندی چیزی می شود. خودش با دست خودش این خوشه خرما را به دست گرفت، صد ضربه بر سر این بنده خدا زد که تو غلط بکنی از قرآنی که من گفته بودم سؤال نکنید، سؤال بپرسی.
اصلاً باور کنید این را بعضی اوقات آدم در اجتماع از ترس نمی تواند بگوید که جوانان از اسلام متنفر نشوند. حالا بگو عمر این کار را کرده ولی آبروی اسلام می رود که برخورد با یک سؤال، آن هم درباره قرآن، آن هم علم، چنین برخوردی. گفتم به اقرار کتاب های خودشان، آن هم نه یک کتاب. علامه امینی اسناد آن را آورده هر که حوصله داشت، برود الغدیر را ببیند. صد ضربه بر سر این بنده خدا زد. گفت او را ببرید زندان. کتک هم خورد. غلط کرد الان برود ایران! همانجا علف و جو و گندم بکارد. نخواست. قرآن را نخواست. اصلاً رها کن. گفت نخیر، او را حالا کار دارم. او را به زندان انداخت. فردا آورد، گفت سر او را بتراشید. فردا روی سر تراشیده او، صد ضربه به او زد. دیگر حال او داشت بد می شد. همینطور که کتک های او تمام شد، گفت: خلیفه اگر منظور تو از این کتک ها و تنبیه ها این است که بنده (که خودش از علما بود. یعنی آدم فرهیخته ای بود) دیگر تا عمر دارم، غلط کنم از قرآن سؤالی کنم، مطمئن باش اثر کرد. این آمپولی که شما زدی، تا بیخ مغز من کار خود را کرد. من دیگر غلط کنم سؤال کنم. گفت: خیلی خب. حالا مثل اینکه یک مقداری متوجه شد ما چه می گوییم. ببرید بصره او را زندانی کنید. حق ندارد برگردد آنجایی که اول بوده، شهر خودش هر کجا که هست. حالا من خیلی از جاهای قصه را انداختم، خیلی سریع گفتم. این یک نمونه که اکتفا و تبلیغ قرائت محض قرآن حتی بدون فهم معنای تحت اللفظی. این یعنی چه؟ جامعه ای که چه بالاجبار و چه بالاختیار از قرآن فقط خواندن آن را بفهمد، آن قرآن که عملی نمی شود. همان ثواب آن فقط می ماند. ما منکر ثواب آن نیستیم. قرآن بخوانی، خدا برای تو ثواب می نویسد اما دیگر این قرآن هیچ حضوری در اجتماع ندارد. هیچ خاصیتی برای این اجتماع ندارد. آن هدفی که خدا این قرآن را برای هدایت بشر، برای اینکه یک جمعیتی الی یوم القیامه هدایت شوند، رفت پی کار خود. رفت یا نرفت؟ راست می گویم یا نمی گویم؟
این دومین کاری است که انجام شده؛ اکتفا به تبلیغ قرائت محض قرآن.
۳- مقابله با تفسیر صحیح قرآن:
همیشه که دنیا به کام سقیفه نبوده است. طبعاً یک زمان هایی فرصت و شرایط باز اجتماعی می شده که ائمه معصومین علیهم السلام دهان به تفسیر قرآن باز می کردند. یعنی آنچه که بنا بود در مجموعه امیرالمؤمنین علیه السلام باشد، مردم بروند مراجعه کنند و اتوماتیک وار یاد بگیرند، نشد. ائمه معصومین علیهم السلام از تفسیر قرآن بخش هایی برای مردم می فرمودند. نه فقط ائمه معصومین علیهم السلام، خود ابن عباس یا کسانی که از نظر ما حرفشان سندیت ندارد اما به عنوان اینکه اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله بودند و از ایشان تفسیر قرآن را شنیدند، در اجتماع مخفیانه چیزهایی از تفسیر قرآن را می گفتند، کافی بود که خبرش به آنها برسد و نتیجتاً خودشان مفسر قرآن درست کردند برای مقابله با تفسیر صحیح قرآن. کسانی مثل عبدالله عمر، ابوهریره و امثال این ها را گذاشتند و ابن جریج و زمان عثمان کعب الاحبار و کسانی که از علماء یهود بودند، مفسران قرآن برای مسلمین شدند! واویلا!!! ای کاش همان اول قرآن را کنار گذاشته بودند. خیلی بهتر بود تا اینکه هوس دست کاری قرآن از طریق تفسیر غیر صحیح کنند، آنطور که دلشان می خواست. دیدند که فایده ندارد که فقط خواند اما در گوش مردم را نمی شد گرفت. چون از جاهایی می شنیدند. گفتند چه بهتر از اینکه خودمان مفسرسازی کنیم. خودمان افرادی درست کنیم که آن مدلی که ما می خواهیم، تفسیر کنند. خاصیت آن یکی این بود که قرآن یک جور تفسیر نشود. یکی آنکه ائمه علیهم السلام می فرمودند، یکی هم آنکه این ها گفتند تا پیدا شود، کی درست می گوید و از کجا معلوم چه کسی راست می گوید؟ ارزش آن از دست می رود. دوم این بود که آنچه ما می خواهیم هم وارد قرآن شود. آن تفکری که ما از تفسیر قرآن داریم، در دهان و دست و فکر مردم بیاید.
نتیجه مقابله با تفسیر صحیح قرآن، با معرفی مفسرینی که از طرف سقیفه بودند و در ادامه تاریخ این تفاسیر غلط را وسعت دادند. وقتی می گوییم مفسر، نه اینکه فخر رازی به عنوان مفسر معروف باشد، نه. تمام کسانی که بین سنی ها درباره قرآن حرف زدند و با آن مکتب حرف زدند که شاخص آن فخر رازی است. او هر جایی از قرآن که به شیعه و غدیر می رسد، چون بلد است و می داند، خیلی راحت دست کاری می کند. البته او نان خور اولی هایی مثل عبدالله عمر و امثال اوست و حرف های آن ها را نشخوار می کند اما بلد است چطور این کار را بکند ولی پایه و برنامه این است که مفسرینی چه از عبدالله عمر و نسل اولشان تا ابن تیمیه و فخر رازی و کل کتاب های تفسیر سنی ها که ببینید، تازه خوب آن زمخشری است که گاهی چیزی به نفع شیعه گفته است اما گاهی. بقیه هر جا رسیده، از حرف های عبدالله عمر و ابوهریره تفسیر کرده است. یعنی فقط مسئله این نیست قرآن را درباره روایات و آیات ولایت تفسیر کند، برای وضو و نماز هم طور دیگری تفسیر کرده است. یعنی در همه جای قرآن دستکاری کرده اند.
۴- از بین بردن مفسرین واقعی قرآن و اصحابشان
دشمنان غدیر با کشتن ائمه معصومین علیهم السلام و اصحابشان، با یک تیر صد نشان زده اند. از جمله کارشان این بود که وقتی مفسرین واقعی قرآن و اصحاب آن ها که از کلماتشان استفاده کرده اند، در اجتماع نباشند، حجاج بن ثقفی ملعون را می نشانند که گفته بود می خواهم امروز گردنت را بزنم. شنیده ام گفتی حسن و حسین سلام الله علیهما فرزندان پیامبرند. اگر از قرآن ثابت کنی، به تو کاری ندارم. او هم آیات قرآن را می خواند که عیسی بن مریم علیهم السلام با اینکه پدر ندارد، خدا او را فرزند حضرت ابراهیم علیه السلام می نامد، در حالیکه فقط از طریق مادر ارتباط دارد. حجاج حافظ قرآن بوده است! حافظ قرآن ما، حجاج بن یوسف ثقفی می شود! خود این گریه دارد. همین شخص گفت من به همه چیز فکر کرده بودم و احتمال نمی دادم چنین کسی جلو من دربیاید که کسی بتواند این سؤال را از یک شمشیر اینگونه جواب بدهد. برو که دست مرا بستی. اینگونه بود که قرآن را بازیچه سر بریدن مردم کرده بودند. مفسرین واقعی قرآن و اصحابشان را از سرشت ما پاک کنید. وقتی پاک کردید، یک عده جاهل می مانند که هیچ چیز بلد نیستند. جایی هم برای بلد شدن ندارند. می ماند هرچه که اهل سقیفه بگویند. حرف اول و آخر می شود و دیگر معاندی ندارد و ترسی ندارد که کسی بگوید.
۵- آخرین مورد تحریف قرآن:
علی رغم اینکه آن ها در طول تاریخ خیلی تلاش می کنند که به شیعه تحریف قرآن را نسبت دهند. این را می دانید که اولین تحریف کننده قرآن خودشان هستند و سند آن هم صحیح بخاری است که راه دوری هم نیست که وقتی آیات «وَمَنَاهَ الثَّالِثَهَ الْأُخْرَى» نازل شد، داستانش هم معروف است و همه شنیده اید. «تلک الغرانیق العُلی، مِنها الشفاعَهُ تُرتَجی» دومی گفت تستی بزنیم، تفسیر قرآن که آیا می شود چیزی به قرآن اضافه کنیم؟ صدای کسی در می آید یا نه؟ در صحیح بخاری آمده است. در کتاب های خودشان و به همین صراحت است. وقتی این آیات نازل شد، گفت که من یادم می آید که از پیامبر صلی الله علیه و آله این را شنیده ام: خدا در این آیه اسم لات و عزی و وَمَنَاهَ الثَّالِثَهَ الْأُخْرَى را می آورد. این هم که سابقه بت پرستی و برگشت به جاهلیت است. گفت: «تلک الغرانیق العُلی، مِنها الشفاعَهُ تُرتَجی» یعنی بت پرستی را در مغز قرآن کرد که ما آن ها را برای شفاعت پیش خدا می پرستیم. تست کرد که ببیند این شدنی هست یا خیر؟ مرده شور که هیچ، خود مرده هم گریه می کند. تا این را گفت، خود آن هایی که دار و دسته و هوادار خودش بودند، دادشان بلند شد که ما هیچ جا این را نشنیده بودیم. تو کجا شنیدی؟ چرا دروغ می گویی؟ همانجا کیسه کرد و جمع کرد. یعنی اگر این یکی می گرفت، معلوم نبود به قرآن ما چه اضافه شده بود و چه کم شده بود ولی به محض اینکه این را گفت، خود دار و دسته اش داد و هوار راه انداختند که چه می گویی؟ این همه آدم پیغمبر صلی الله علیه و آله این آیات را خواند. دنباله اش چنین چیزی نبود. چنین جمله ای نبود. تو از کجا این را آورده ای؟ مثل اینکه قاطی کردی، دیشب شلغم خوردی! این چه حالی است و …؟
خلاصه نگذاشتند و همانجا جلویش را گرفتند و نگذاشتند آن دو آیه که می خواست به قرآن اضافه کند را اضافه کند و ماند در دهانش و گفت بله مثل اینکه من اشتباه کردم و قبول می کنم که نیست.
کار بعدی که این ها کردند، این بود که رسماً برای این کار در نسل اولشان به تحریف قرآن روی بیاورند. آقا امیرالمؤمنین علیه السلام چه گفتند؟ حضرت فرمودند من جنازه پیامبر صلی الله علیه و آله را بر زمین بگذارم و بیایم بر سرخلافت با شما دعوا کنم؟ خجالت نمی کشید؟ بدن پیغمبر یک امت روی زمین است و اینطوری ما بر سرخلافت دعوا کنیم؟ خجالت نمی کشید؟ پس من اول کاری که کردم، جنازه پیامبر صلی الله علیه و آله، بعد فرمودند دوم چیز قرآن است. پیامبر صلی الله علیه و آله که از دنیا رفتند، تمام شد. باید یکی این قرآن را جمع آوری کند تا الی الابد سند شود یا نه؟ همینطوری آن را رها کنیم و به دعوا بپردازیم و قرآن هم داغون شود، برود پی کارش؟ این درست است؟ من یک هفته در خانه نشستم و تا قرآن را جمع نکردم، از خانه بیرون نیامدم.
آقای سقیفه! جنابعالی برای قرآن چه کردید؟ علی علیه السلام را طناب بستید و به زور آوردید و گفتید در خانه بنشین. قرآنت هم برای خودت. شما چکار کردید؟ شما چه گلی به سر اسلام زدید؟ ما که چیز اضافه ای نمی خواهیم. همان قرآن اسلام. شما که کار خودتان را کردید و بر منبر نشستید. جایتان را هم سفت کردید و گفتید هرکس که اعتراض کند، با همین چوب بر سرش می زنیم! چشم؛ عیبی ندارد. بفرمایید از پس فردا شروع کنید قرآن را نجات دهید. قرآنی که تا ساعات آخر عمر پیامبر صلی الله علیه و آله تکه تکه نازل شده، نباید این قانون نامه جمع آوری شود؟ بفرمایید برای تحریف چکار کردند؟ اجازه جمع قرآن را به هیچ کس ندادند. نتیجه چه شد؟ قرآن در سینه هاست. آدمیزاد است دیگر، امکان دارد کسی یک جای آن را اشتباه بخواند یا یکی یادش برود یا دو آیه از جای دیگر بخواند. عملاً قرآن داشت از بین می رفت و لذا ماجرای جمع قرآن در زمان عثمان برای چه اتفاق افتاد؟ دیدند بعد از این همه که قرآن را جمع کردند، دیدند قرآن ها با هم فرق دارد. دعوا تازه شروع شد. این ها را ما جای دیگر نمی گوییم، چرا که آبروی اسلام را بردند. عثمان برای چه جمع المصاحف کرد و قرآن های دیگر را آتش زد؟ نمی گویم کار درستی کرده است ولی برای چه این کار را کرد؟ این ها دیدند قرآن ها با هم متفاوت است. این چه دینی است که قرآن هایش با هم متفاوت است؟ ۵ تا قرآن اصلی و به اصطلاح مادر را در ۵ تا کشور اصلی گذاشتند و دیدند آن پنج تا هم با هم فرق دارد! ای بابا! این که نشد. لذا عثمان وقتی دید کل اسلام زیر سؤال رفته، مسئله جمع المصاحف را شروع کرد و حالا داستانش بماند که چه طوری جمع کرد.
این قرآنی که امروز است، شد قرآن واحد ما. به عثمان و جمع کنندگانش کار نداریم. ما به آن امضای امیرالمؤمنین علیه السلام کار داریم که پای این قرآن است و برای ما حجت است و به این دلیل به قرآن اطمینان و اعتماد صد در صد داریم و طبق آن به کلمه کلمه قرآن عمل می کنیم و می خوانیم.
می خواهم بگویم این درد تحریف قرآن، از همان ساعت اول با کنار گذاشتن امیرالمؤمنین علیه السلام و غدیر شروع شد. یعنی قرآنی که در دست مردم بود، هرکس ادعا می کرد من این آیه را اینطوری شنیده ام و معلوم است وقتی دست مردم بسپارید، همین می شود. قرآن بازیچه که نیست. شما قانون نامه شهرداری را یکی بگوید من حفظ هستم و یکی بگوید من حفظ هستم، می گویند برو بابا! کتاب چاپ شده. برو و بیاور عین کتاب را باید خواند. من اینطور یادم هست، من آنطور یادم هست، نداریم. قانون نامه که بازیچه نیست. حالا در مورد قرآن، به همین راحتی ایشان آن قدر بلد است، این آقا آن قدر بلد است. حتی آن روزی که می خواستند قرآن را جمع کنند، در زمان عمر نه زمان عثمان، گفتند هرکس چه قدر بلد است؟ گفتند هرکسی که بیاید و دو نفر شهادت بدهند این آیه جزء قرآن است، ما می نویسیم. خاک بر سر آن جماعتی که قانون نامه شان این شکلی باشد. آن هم قانون نامه تدوین بشر نیست، حرف خدا را با دو تا شاهد تایید کند. آن هم شاهد عمری! مثلاً شاهد امیرالمؤمنین علیه السلام نه شاهد از دار و دسته خودشان. دو آدم پیدا شود، آن هم نه دو شاهد عادل، دو نفر شهادت دهند ما این آیه را از پیامبر صلی الله علیه و آله اینطور شنیده ایم. واقعاً حق قرآن این بود؟ یا آن بود که امیرالمؤمنین علیه السلام کردند؟ بخواهیم یا نخواهیم، به سمت تحریف می رود. حالا اضافه بر «تلک الغرانیق العلی» که یک تحریف عمدی بود، خود به خود به سمت تحریف می رود.
تا اینجا این قسمت بحث ما درباره قرآن بود. ما در واقع خواستیم دوری از قرآن در سقیفه را توضیح دهیم.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
صوت کامل بخش سوم
جهت دانلود صوت های این کارگاه، از قسمت دانلود فایل استفاده نمایید.
پسورد فایل : گزارش خرابی لینک
دیدگاهتان را بنویسید