دوره کارگاهی تربیت مبلغ غدیر – جلسه ششم
صوت بخش اول
اعوذ بالله من الشیطان الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ امیرالمؤمنین وَ الْأَئِمَّهِ الْمَعصومین علیهم السلام
در هر جامعه آن کسی که ما به او اصطلاحاً امام می گوییم، حالا ممکن است یک جایی پادشاه باشد و کلماتی از این قبیل؛ آن کسی که بناست در رأس امور قرار بگیرد، شکی نیست که درباره مقام او و شرایط او و جزئیات شخصیتی او خیلی سخت گیری می شود و شرایط خیلی ویژه ای لازم است. حق آن هم همین است. یعنی در درجه بندی مقاماتی که مجموعه ای را می خواهند اداره کنند، هر کدام در هر پله ای شرایطی دارند. معلوم است که شخصی که رأس همه این ها هست و بالاتر از همه این هاست، باید شرایط خیلی سخت تری داشته باشد تا بتواند آن مقام و منصب را در واقع در اختیار بگیرد. حالا اگر شما تمام ریاست های دنیا را در نظر بگیرید، آنچه که غدیر می گوید، اصلا قابل مقایسه با بقیه پادشاه ها یا مثلاً فرض کنید رئیس جمهورها و … نیست. چرا که مسئله این است که ما می گوییم امامی که از طرف خدا تعیین می شود، می خواهد مالک و صاحب اختیار همه جوانب زندگی مردم در دنیا و آخرت شود. واقعا حرف سنگینی است. شاید در دنیا هیچ پادشاهی چنین ادعایی نداشته باشد و به خیلی کمتر از این قانع باشد تا ما را پادشاه کنند. ما هیچ وقت نگفتیم که مردم دنیا و آخرت و همه چیز خود را و اختیارشان در دست ما باشد. اما در غدیر و در دین شیعه، امام این است و بدون تعارف هم مقام بسیار سنگینی است که آدم دربست خودش را در اختیار یک کسی بگذارد و بگوید شما درباره همه امور دین و دنیا و آخرت ما هر چه بگویید، می گوییم چشم. نه فقط چشم؛ ما اصلا حق حرف زدن نداریم. یعنی ما ملزم هستیم به اینکه هر چه شما گفتی، عمل کنیم. این را هیچ کس در دنیا به این راحتی نه ادعا می کند و نه کسی زیر بار آن می رود و وقتی می گوییم این را قبول کنیم، نه در این حد که فقط قبول کنیم، بلکه اگر به ما دستوری داد، باید بگوییم چشم و ما تا آن جا می گوییم چشم که وقتی به هارون مکی می گوید برو داخل تنور، داخل تنور می رود! شما اگر در دنیا چنین پادشاهی ای پیدا کردی، حالا ما اسم آن را پادشاهی می گوییم، شاید کلمه قشنگی نباشد اما این را برای این عرض می کنیم که یک مقام بسیار بلند و عالی که در دنیا هیچکس چنین ادعایی ندارد و هیچ کس چنین پادشاهی و چنین ریاستی را بر مردم ادعا نکرده؛ حالا اگر بنا شد چنین کسی بر مردم حاکم شود و تا روز قیامت هم این روند ادامه داشته باشد، باید دانست که شئون پیچیده ای باید در این شخصیت وجود داشته باشد که چنین حقی را پیدا کند. یعنی همان طور که در دنیا هیچ پادشاهی این را نگفته، برای این نگفته که آن شئون لازم برای چنین مقامی را ندارد. نگاه می کند، می بیند من چه موقع چنین چیزی را دارم که بخواهم بگویم من را اینطوری قبول کنید(حتی اگر زور من هم به مردم برسد). پس اگر ما می گوییم که چنین امامی از طرف خدا منصوب است، این امام باید شرایط زیادی داشته باشد تا بتوان چنین مقامی را از او قبول کرد و بالاتر این است که نه تنها بتوان قبول کرد، او بتواند چنین منصبی را اداره کند. یعنی وقتی کسی ادعا می کند آقا من فقط مثلاً بلدم اقتصاد شما را درست کنم، او خودش، خود را محدود می کند. مردم هم حق انتظار بیشتر از این را از او ندارند. یک نفر می گوید من مثلاً کشاورزی شما را درست می کنم، او خودش دارد خود را محدود می کند. مردم هم حق بیشتر از آن را ندارند. اما اگر کسی آمد گفت دین و دنیا و آخرت خود را از همه جهات باید از من بپرسید و حق پرسیدن از دیگری هم ندارید و وقتی از من می پرسید، باید به آن عمل کنید که اگر عمل نکنید، آخر و عاقبت آن جهنم است، لازمه این ادعای به این بزرگی، این است که چنین شئون و ریزه کاری برای آن تعیین شده باشد. حالا بر این اساس، حرف ما این است که در خطبه غدیر که چنین امامی معرفی شده، آیا واقعا همه شئون چنین امامی گفته شده است؟ گفته نشده، فقط در این حد گفته شده که امامی از طرف خدا بر شما منصوب شده و برخی از شئون ایشان گفته شده. هر کسی باشد، این سؤال برای او مطرح می شود که چنین امامی باید بیش از این معرفی می شد. باید بیش از این ها ما درباره او بدانیم که او را در این مقام ببینیم تا بپذیریم (ادامه مقدماتی است که در چند هفته قبل عرض کردیم). آنچه شما در زیارت جامعه می بینید، این موارد همه بیان آن چیزهای ناگفته است. همه روشن کردن این است که آن امامی که در غدیر معرفی شده، دارای این همه ابعاد شخصیتی است. حالا تفصیل آن بماند.
جدای از تفسیر، اجمالا وقتی زیارت جامعه را باز می کنید و نگاه می کنیم، آن امامی که در غدیر منصوب شده است، در آسمان ها و زمین چه خبر است؟ منبع علم او چگونه است؟ با ملائکه چگونه ارتباطی دارد؟ نسبت او با خود خدا چگونه است؟ ارتباط او با مردم چگونه است؟ نورانی بودنشان … !؟ یعنی آنقدر شئون برای ایشان ذکر شده است که حس می کنیم آن امامی که در زیارت جامعه ذکر شده، از امامی که در غدیر ذکر شده، مقام بسیار بالاتری دارد. «فمن الله علینا» یعنی ایشان آن قدر بالا مرتبه هستند که این که تا روز قیامت به عنوان امام کل خلق منصوب شده اند را می توان انگشت کوچک آن ها حساب کرد. وقتی زیارت جامعه را واقعاً بخوانیم، این زیارت نباشد، ما این حس را نخواهیم داشت، خبر نداریم که راجع به چه کسی صحبت می کنیم. اما وقتی زیارت جامعه را می خوانیم، می گوییم اگر منظور شما این شخص می باشد، این همان کسی است که امام شدن بر کل خلق تنها گوشه کوچکی از شخصیت وجودی وی می تواند باشد. ایشان بسیار بالاتر از این سخنان است. بر این اساس، مواردی که قبلا گفتیم؛ زیارت جامعه یا دیگر زیارت ها و یا شش موردی که بیان کردیم، این ها در واقع بیانگر آن شخصیت عظیمی هستند که در غدیر معرفی شده است. اگر این موارد نبودند، قطعاً نقطه های ابهام سنگینی بر دوش کسانی مثل ما که غدیر را قبول کرده ایم، باقی می ماند. با خود می گفتیم: ای کاش برای ما هم می گفتند این امام غدیر که خدا اینقدر به او اختیارات و شئونات عطا کرده است، کیست؟ به طوری که به زیبایی دل ما روشن و باز می شد.
نکته بعدی را قبلا بیان کرده ایم، اما باز هم جا دارد آن را بیان کنیم. اصلی در اعتقادات شیعه، اسلام و دیگر ادیان الهی وجود دارد و آن هم آموختن محض می باشد. یعنی ما نیامده ایم خدا چیزی را بگوید و ما شصت مورد اشکال به آن وارد کنیم و جواب های آن را بگیریم و سپس آن را قبول کنیم و بگوییم الان که اشکالات آن حل شد، فهمیدم. بحث این نیست که اشکال به ذهن کسی خطور کند یا نکند. نمی توان جلو کسی را گرفت و گفت نباید اشکال به ذهن تو بیاید. اما باز کردن دریچه اشکال، خود مانع فهمیدن است. مثال ساده ای بیان می کنیم. فرض کنید چرا خلبانی را یاد می گیریم؟ خلبانی چیست؟ در جواب می گوییم دستگاه یا وسیله ای است به نام هواپیما که مردم را از فاصله های دوری که با ماشین خیلی طول می کشد، با سرعت بالاتری منتقل کند. مثلا اصفهان به تهران! تهران به مشهد! تهران به کرمانشاه و … بالاخره این فاصله ها را طی می کند. هدف بسیار زیبایی است و همه این هدف را دوست دارند. برای این کار چکار می کنند؟ یک سری افراد را به عنوان خلبان تربیت می کنند. به آن ها آموزش می دهند که چگونه می توان هواپیمایی را بالا برد و بر روی زمین نشاند. حالا فرض کنید این خلبان ها می خواهند آموزش ببینند. یک روز موارد مربوط به داخل هواپیما را آموزش می بینند. یک روز موارد به پرواز و آسمان را یاد می گیرند. یک روز شرایط خطرناک را آموزش می بینند. تمام این موارد جای اشکال وارد کردن دارد. مثلاً بگوییم این مورد با این قسمت بال هواپیما جور در نمی آید. یا مثلاً بگوییم اگر هوای بالا سرد است، پس آن بالا مردم یخ می زنند. چطور می توانیم هواپیما را گرم کنیم و … . اما کسانی که دارند یاد می گیرند، اصلا اشکال نمی کنند. آن ها می گویند ما هر چیزی که استادی که خود قبلا خلبان بوده است، به ما یاد بدهد، یاد بگیریم، نتیجه آن می شود این که ما یاد می گیریم چگونه هواپیما را بلند کنیم و مسافران را در جای دیگری پیاده کنیم. این دیگر جای اشکال ندارد. یعنی حقیقی وجود دارد که ما می خواهیم آن حقیقت را یاد بگیریم. نیامده ایم ببینیم این حقیقت درست است یا خیر. ما معمولاً در این قسمت اشتباه می کنیم. چرا کسانی که در امور طبی، صنعتی وارد می شوند، اصلا اشکال نمی کنند. آن ها می گویند ما نیامده ایم حقیقت را دستکاری کنیم؛ ما آمده ایم حقیقت موجودی که تمام شده است و پرونده آن بسته شده است و جای حرف هم در آن نیست، ما فقط آن را بلد نیستیم و ما هم می خواهیم آن را یاد بگیریم. بسیار عالی! در نتیجه هر درسی که به آن ها آموزش داده شود، می گویند امروز این دروس را فرا گرفتیم و باید این موارد را برای فردا حاضر کنیم. اصلا ذهن آن ها اجازه اشکال را نمی دهد، چون جای اشکال کردن نیست. خودش می داند هزاران مهندس قبل از او نشستند و این ضوابط و قوانین را نوشته اند. پس به چه چیزی می خواهد اشکال کند؟ الان مثلا این بلندگو با این اساس در حال کار می باشد. من می توانم چهل اشکال به آن وارد کنم اما جای اشکال نیست. این بلندگو دارد به خوبی کار می کند. من فقط باید بدانم مثلا کلیدهای آن را چگونه بالا و پایین کنم تا بتوانم از آن به درستی استفاده کنم. چه فایده ای خواهد داشت که من بیست اشکال وارد کنم که مثلاً این مورد با آن مسئله فنی جور در نمی آید.
هر چیزی هم که بگویم، نهایتاً جوابی خواهد داشت و آن حقیقت تکان نمی خورد. این همان نکته است و تمام نکته در این مورد پنهان می باشد. حالا راجع به تمام ادیانی که واقعاً الهی باشند و تحریف شده نباشند که ما در مورد شیعه و غدیر چنین ادعایی داریم، به این صورت می باشد. خدا نیامده است بگوید می خواهم چیزی بگویم، ببینید اشکالی چیزی به ذهن شما نمی رسد تا مورد بعدی را بگویم؟! اصلا این مدلی نیست! خدا می گوید شما خلق شده اید و عاقبتی به نام بهشت و جهنم در انتظار شما می باشد. بیایید من به شما راهکار نشان می دهم که چگونه این هواپیما را بلند کنید و چگونه آن را راحت جلوی در بهشت بنشانید. این دیگر اشکال کردن ندارد. چون گوینده، خود خدا است. خود خالق من است و حقایق ما در دست اوست. شاید تعبیر نارسا باشد. بگوییم حقایق در دست اوست. یعنی منظور این است که او تمام حقایق را می داند. درست ترین آن ها را تمام کرده است و فقط آن ها را به ما می گوید. شما می خواهید به بهشت بروید، این گونه انجام دهید. این کار را انجام دهید. امام شما باید این شخص باشد. در نتیجه ما اگر الان داریم از خداوند به عنوان امام منصوب در غدیر یاد می گیریم که این باید به ما راه و چاه را یاد دهد، این دیگر ده جور اشکال در باب امامت هست. چگونه این ها را پاسخ دهیم؟ نیازی به این حرف ها نیست. اصلاً این که پیغمبر صلی الله علیه و آله روز غدیر امیرالمؤمنین علیه السلام را بلند و منصوب کرد، یعنی چه؟ یعنی آی کل بشریت! این چیزی نیست که کسی حق حرف زدن در آن داشته باشه و چیزی نیست که کسی بلد باشد حرف بزند. فقط منِ خدا باید به شما بگویم که چه کسی لایق است که امام شما شود و آن هم این ۱۲ نفر هستند و بس! چون که من می دانم عصمت و علم در کیست. جمع این ها و خلقت نورانی در کیست. پس بگذارید من بگویم: شما هر جوری بروید، آخر سر از یک جای دیگر سر در می آورید. اما من بگویم به نفع شماست. وقتی با این دید به خدا نگاه کنید، نتیجه چه می شود؟ نتیجه این می شود که آن خدایی که آمده در غدیر امامی را معرفی کرده و به تبع آن زیارت جامعه ای که امام را معرفی کرده، تمام آن یادگیری ماست. به ما می گوید یاد بگیرید امام باید اینگونه باشد. و پیغمبر صلی الله علیه و آله باید امام را منصوب کند. ببینید، یاد بگیرید خلقت امام نورانی است. علم او اینطوری است. حالا ما تا می گوییم علم امام این طوری است، شصت مورد اشکال می گیرند. اگر علم امام اینجور است، پس جبر و تفویذ او چگونه می شود؟ اگر علم امام …
خدا می گوید من یک چنین علمی را در سینه امام ریختم. هرچه می خواهد، لازم است بیاید، با لازم آمدن، آن علم کم و زیاد نمی شود. منِ خدا دست از کارم بر نمی دارم. چون اشکال پیش آمده، چشم. خدا از فردا می گوید: چون در مغز شما جا نمی گیرد، ما هم از علم امام کم کردیم که این اشکال ها دیگر وارد نشود. نه، بخواهیم یا نخواهیم، همان است که هست. پس بیایم با دید یادگیری نگاه کنیم. به معارف دین به این دید نگاه کنیم که ما یک مشت جاهلی هستیم که خدا این ها را فرستاده که به ما یاد بدهند. ما باید خیلی ذوق کنیم که الحمدلله سرچشمه ای جلوی ما است که می رویم، یاد می گیریم.
مطلب دیگر این که آنچه در زیارت جامعه مثلا ما درباره امام غدیر یاد می گیریم، به معنای ایجاد شرایط نیست. مثلا می گویند که در قانون اساسی می نویسند که پادشاه یا رئیس جمهور فلان مملکت باید این شرایط را داشته باشد. افراد می روند زحمت می کشند، این شرایط را پیدا کنند که مثلا رئیس جمهور یا پادشاه شوند. حالا هرچه این یک مدل است، یک وقت نه، خدا می گوید من ۱۲ امام شما را تعیین کردم، تمام شده. این شرایطی هم که امام در زیارت جامعه باید داشته باشد، نه اینکه امام باید به دنبال آن برود، پیدایش کند. این شرایط در این امام هایی که من گفتم، هست. شما فقط بروید یاد بگیرید. این با کل مدل پادشاه و رئیس جمهور تعیین کردن، دنیا مسئله فرق دارد. اصلا اکتسابی نیست. اصلا به دنبال آن رفتنی نیست. یک چیزی است که وجود دارد. وقتی وجود دارد، ما باید فقط برویم یاد بگیریم. اصلا جای این نیست که ما بخواهیم سؤال و جواب کنیم، اشکال تراشی کنیم، ببینیم این نکته چگونه حل می شود. نه، امامی است که این شرایط را هم دارد، تمام شده، اصلا ما امام را قبول کنیم یا نکنیم، اصلا ما اعتقاد به او پیدا کنیم یا نکنیم؟ او امام است، شئونش هم مال خودش هست. فقط به ما می گویند که می خواهی معرفتت بیشتر شود، بیا یاد بگیر. نه آن امام باید بدود تا آن شرایط را پیدا کند و نه قبول کردن و نکردن ما نظر و رأی ما تأثیری در امام بودن او دارد.
این هم یک نکته؛ حالا این ها همه مقدمه است تا به اصل نکته برسم. نکته دیگر این است که ما، در اعتقادی که بر اساس تعیین خدا داریم و امام را خدا تعیین کرده، اعتقاد درستی داریم.
یک اعتقاد است. در درجه دوم عمل است. یعنی چه؟ مثلا حالا کسانی که یک مرامی یک چیزی را ارائه می دهند، می گویند: اصلش این است که ما چه وقت این را به عمل برسانیم. اگر به عمل نرسانیم که روی کاغذ و در فکر که به درد نمی خورد. در فکر مانده، اما شیعه و دین الهی این گونه نیست.
دین الهی یک پایه اصلی دارد و آن اعتقاد است. یعنی همین که ما معتقد هستیم دوازده امام معصوم فقط بر مردم دنیا صاحب اختیارند و هیچ کس دیگری نیست. اگر این تا روز قیامت عملی نشود، اصلا عملی نشود. همین اعتقاد که یک انسان وقتی روز قیامت پیش خدا می آید، خدا اول از او می پرسد در دلت چه خبر است؟ چکار داری که این کار شد یا نشد؟ حالا مثلا آن کسی که بت پرست است، با آن کسی که خداپرست است، در مقام عمل، در ابتدای کار مگر چه فرقی با هم دارند؟ هر دو نشسته اند، این در دلش بت را می پرستد. آن یکی در دلش خدای یگانه را می پرستد. شما نگاه کنید نه در قیافه فرقی دارد، نه لباس هایشان فرقی دارد، نه در غذا خوردن فرقی دارد. ظاهر هر دو یک چیز است اما این به جهنم می رود، او به بهشت می رود. چرا ؟ برای این که خدا می گوید: اینطور نیست که من بایستم ببینم در مقام عمل چه پیدا می شود. اول بگو ببینم در دلت چه خبر است؟ اول بگو ببینم اصلا چه اعتقادی داری؟ نتیجه این حرف چیست؟ شیعه، غدیر، ۱۲ امام معصوم علیهم السلام برای ما اعتقادی است که اول و آخر ما است. حالا هر اندازه از این در مقام عمل بروز پیدا کرد، چه بهتر، ولی اگر شرایطی شد که آقا همه ائمه ما، یکی پس از دیگری آمدند و هیچ اتفاقی هم از نظر ظاهر نیفتاد.
همه مظلوم بودند، مثلا حکومت را دست بگیرند، دنیا را پر از عدل و داد کنند، نشده! فقط امیرالمؤمنین علیه السلام پنج سال فرصت پیدا کرد، آن هم با آن جنگ ها! این از اعتقاد ما چیزی کم می کند؟ چیزی از نتیجه ی اعتقاد کم می کند؟ نه.
یعنی شیعیانی که در زمان امام صادق علیه السلام بودند، در زمان امیرالمؤمنین علیه السلام بودند، در زمان موسی بن جعفر علیه السلام بودند، هیچ فرقی ندارد. این ها همه کسانی بودند که به خاطر اعتقاد درستشان به بهشت می روند و همه آن مردمی که در آن زمان ها بودند و این اعتقاد را نپذیرفتند، به جهنم می روند. تکان نمی خورد. یعنی اصل پایه محکم ایستاده. حالا بله، امام صادق علیه السلام یک زمانی فرصت پیدا کرد، یک عالمه معارف به ما گفت. چه بهتر! یعنی آن امام و این اعتقاد، ثمراتش هم دیده شد. خیلی عالی، اما اگر نشد، خیال نکنیم که هیچ اتفاقی نیفتاد. چه فایده داشت؟ مثلا که چه؟ نه همه آنچه که می خواستیم، شد. یک موقعی صحبت این بود که بله، بت پرستان بالاخره یک خدایی در ذهنشان هست، یعنی این آهن پاره یا مثلا چوب را که نمی پرستند. دیوانه که نیستند چوب را بپرستند. گفتیم خیلی خب؛ اگر شما اینجوری می فرمایید، پس پیغمبر صلی الله علیه و آله سر چه می جنگید؟ اگر آن ها هم خدایی دارند و ما موحدین هم یک خدایی داریم، پس همه خدا داریم دیگر! رفیق باشیم، تمام شد! رفت پی کارش! پس پیغمبر صلی الله علیه و آله سر چه می جنگید؟ این همه با مشرکین جنگید، سر چه بود پس؟ سر این بود که زمین های مکه را برای خودش بگیرد یا برای همین بود که این اعتقاد غلط است، این اعتقاد درست است؟ شما باید این اعتقاد را رها کنید و باید اینجوری معتقد شوید. یعنی همین که شما می گویید آن خدا را من سمبلی درست کردم، این را می پرستم، انگار آن خدا را این غلط است، این باید از مغز تو پاک شود. باید مستقیم خدا را بپرستی. روی همین تفاوت است که پیغمبر صلی الله علیه و آله سر آن می جنگید دیگر.
شما آیات قرآن را نگاه کنید. در مقابل کفار و بت پرستان، چه آیات شدیدی؛ جهنم، جنگ، فلان، همین تفاوت است. پس پایه اعتقاد است. نتیجه اینکه ما از این اعتقاد، از روزی که شروع شده تا امروز، بدون اینکه به فراز و نشیب های عملی تاریخ نگاه کنیم، سر حرفمان بودیم و هستیم و خواهیم بود. روزی که حکومت برای امیرالمؤمنین علیه السلام بود، خب امروز دیگر غدیر سرپا شد. آن روزی که ابی عبدالله علیه السلام قربانش بروم، زبانم لال، بدنش زیر سم اسب ها رفت، باز هم غدیر برپا بود. غدیر تکان نخورد! این نیست که حالا که غدیر رفت زیر سم اسب ها، تمام شد؛ هیچ چیز تمام نشد. چون آن اعتقاد سرجایش است. در مقام عمل یک اتفاقاتی می افتد. بله این ها گریه دارد. مظلومیت این ها همه سر جای خود اما این ها با جاهای دیگر دنیا اینجوری نیست. وقتی می رود زیر سم اسب ها، آن اعتقاد هم پاک می شود، می رود پی کارش اما غدیر اینجور نیست. نتیجتاً این امید همچنان باقی است تا روزی که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بیاید و غدیر را پیاده کند، تازه آن روز ما می گوییم امروزی که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف آمد، غدیر بود. از بین نرفته و نابود نشده بود. بله در مقام عمل، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می آید غدیر را پیاده و اجرا می کند. یعنی یک مقدارش باقی مانده بود که در مقام عمل خودش را نشان بدهد.
شش عنوان را انتخاب کردیم که این ها مفسر غدیر و بیانگر غدیر هستند. به عنوان یک فرهنگ سازی غیر مستقیم، خیلی نامحسوس، یعنی اگر بنا بود پیغمبر صلی الله علیه و آله روز غدیر می فرمود که آی مردم! من اینجا یک ساعت بیشتر وقت نداشتم، کلی از حرف هایم جا مانده می خواهم برای تان بگویم. ولی بگذارید در فرصت های آینده … همان جا در غدیر، مگر بعد از آن پیغمبر صلی الله علیه و آله را بالای عقبه حرشا نمی خواستند بکشند؟ مگر به فاصله کمی همه چیز را به هم نریختند و سقیفه را به پا کردند؟ می شد پیغمبر صلی الله علیه و آله چنین کاری کند؟ خب نمی شد، اما شما ببین به طور خیلی نامحسوس، تمام آنچه راجع به غدیر باید گفته شود، گفته شده است. حالا شما ممکن است آن دفعه هم گفتیم، بگویید همین شش مورد است. نه گفتیم تمام معارف اهل بیت علیهم السلام بیانگر غدیر هستند. اما این شش مورد، شش چیز شاخص که هم از نظر محتوایی پر است و هم از نظر محتوایی صاف برمی گردد به آنچه در غدیر بوده و هم اینکه دم دست عموم مردم است. یعنی عموم مردم با آن آشنایی دارند، این انتخاب بر این اساس است و هر کس الان بخواهد برود غدیر را تبلیغ کند، خیلی راحت می تواند اسم زیارت جامعه را بیاورد. همه مردم می شناسند. اما هیچ کس متوجه نیست که این زیارت جامعه، بیان غدیر است. توضیح همان چیزی است که پیغمبر صلی الله علیه و آله در غدیر وقت گفتنش را نداشت و حالا امام هادی علیه السلام به این بهانه به ما یاد دادند. آنچه در زیارت غدیریه امام هادی علیه السلام همین طور آنچه در دعای ندبه است، همین طور آنچه در زیارت عاشورا است، همین طور و آنچه در خطبه غدیریه امیرالمؤمنین علیه السلام است، همین طور و آنچه در خطبه فدک است، همین طور که حالا ما خطبه فدک را دفعه قبل گفتیم و خطبه غدیریه امیرالمؤمنین علیه السلام هم گفتیم، این بقیه را در این ساعت ها امروز ان شاءالله به پایان خواهیم برد. نکته ای که باید توجه داشته باشیم، قبل از شروع و ادامه مطلب این است که آن دفعه هم دیدید ما به هیچ کدام آن ها به طور کامل نرسیدیم. بنا هم نیست برسیم. اگر بنا باشد من مثلا خود خطبه فدکیه و ارتباطات آن را با غدیر توضیح بدهم، واقعا یک روز کامل را می گیرد.
با آن تفاسیری که خطبه غدیر دارد، اولا خود شما همه اهل فن هستید و با همه این ها آشنایی دارید و نیازی به گفتن من به عنوان ریزه کاری آن نیست. یعنی اگر خود خطبه فدکیه را باز کنید، خودتان می توانید تشخیص دهید. اصل این پایه بود که این پایه را حاکم کنیم که ما از زیارت جامعه چقدر درباره غدیر و تبلیغ غدیر می توانیم استفاده کنیم. شاید این ارتباط را تا حالا متوجه نبودیم. خطبه فدک چقدر می تواند درباره خطبه غدیر بیانگر باشد. شاید این را متوجه نبودیم! ما فقط داریم این ارتباط را روشن می کنیم. تا جایی هم که وقت اجازه بدهد، توضیح می دهیم. هر اندازه از آن جا ماند، آقایان خودشان مطالعه کنند و واقعا بقیه را دیگر نیازی به گفتن ندارد. یقیقنا خودتان بهتر می دانید. اما آن نکته که از نظر بنده مهم است، این است که ببینید زیارت جامعه، مثلا یک زیارت نامه است. ما می رویم امامان را زیارت می کنیم، این زیارت نامه را می خوانیم.
شما باید این تمرکز را بدهید، وقتی می فرماید: السلام علی ائمه الدعاه، به کجای غدیر می خورد؟ امامی که دعوت کننده است، یعنی چه؟ وقتی می فرماید: «السَّلامُ عَلَیْکُمْ یا أهلَ بَیْتِ النُّبُوَّهِ» و جملاتی را در عظمت کسانی که امام هستند، می شمرد. کدام شئون امام را بیان می کند؟ چه چیزهایی را که پیامبر صلی الله علیه و آله در غدیر نگفته اند را بیان می کند؟ به مردم باید بفهمانیم ما پایه ای بلندتر از غدیر نداریم و برای این پایه بلند، دستمان خالی نیست. زیارت جامعه و دعای ندبه داریم. مردم می گویند دعای ندبه را صدها سال است صبح جمعه می خوانیم و چه ربطی به غدیر دارد؟ صبر کن تا برایت بگویم. هیچ می دانستید یک صفحه خطبه غدیر راجع به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است؟ می دانستید پیامبر صلی الله علیه و آله فرصت نکردند همه چیز را آنجا بگویند؟ حالا بیا و ببین امام زمانی که برای غدیر منتظر او هستیم، چطور باید نگاه داشت و چه نظر، اعتقاد و چه فکری داشت؟ دعای ندبه این را به ما آموزش می دهد. مردم هم به سادگی همه آن را می خوانند و شاید این ارتباط را متوجه نباشند.
حالا ما در ادامه آن راه و کاری که داشتیم می رفتیم، به زیارت غدیریه امام هادی علیه السلام می رسیم.
خلاصه ای از مطالب گفته شده بگویم:
۱- خطبه فدکیه در واقع بیان این است که آن غدیری که بنا بود بشود، حالا که نشد، چه اتفاقاتی افتاد و چه اتفاقاتی خواهد افتاد و چه نتیجه فاجعه باری از آن به بار خواهد آمد؟ خطبه حضرت زهرا سلام الله علیها بیانگر این است که کنار گذاشتن غدیر چه نتیجه ای دارد. این بُعد منفی غدیر است. در غدیر که نیست. در غدیر فرموند این کار را بکنید و مردم آن کار را نکردند. حالا شخصی به نام حضرت زهرا سلام الله علیها بلند شدند و بیان کردند که فکر نکنید مطلب به این بزرگی را به راحتی کنار گذاشتید و همه چیز تمام شد. خبرهای زیادی است و ایشان بیانشان کردند.
۲- خطبه غدیریه امیرالمؤمنین علیه السلام اعظام و بزرگداشت ابدی این روز است. یعنی روزی که بزرگترین اتفاق بشریت افتاده است. از زمان آدم تا خاتم هیچ واقعه ای رخ نداده که خداوند تا روز قیامت، کسانی که باید مردم را به طرف بهشت راهنمایی کنند، معرفی می کند. لذا درباره پیامبر صلی الله علیه و آله می فرمایند: الْخاتِمِ لِما سَبَقَ، وَالْفاتِحِ لِمَا اسْتُقْبِلَ، یعنی پیغمبر صلی الله علیه و آله که به او خاتم می گویند، پرونده گذشته را بست و پرونده آینده را باز کرد. تازه بشر حرکت کرد. روایات زیادی داریم. مردم تا آن جا هنوز برای رشد فکری معطل بودند و زمان پیغمبر صلی الله علیه و آله مردم آماده بودند. و تازه ایشان (پیامبر صلی الله علیه و آله) با گذاشتن دوازده امام پرونده عظیمی را باز کرد که مردم باید استفاده می کردند ولی نکردند و به ضرر خودشان شد. امیرالمؤمنین علیه السلام در این خطبه به عید گرفتن عید غدیر به صورت مستقل تأکید می کنند و جوانب عظمت این روز را بیان می کنند.
۳- ما در ادامه آن راهی که می رفتیم می رسیم به زیارت غدیریه امام هادی علیه السلام:
زیارت غدیریه امام هادی داستان است. یعنی غدیری بود و با این تفاسیر برای مردم بیان شد، اما چه کسی است که قبول کند؟ آقا امام هادی علیه السلام به بهانه اینکه من زیارتنامه می خوانم، تمام قصه را بیان کردند که از کجا شروع شد و بعد غدیر چطور اتفاق افتاد و بعد مردم چطور غدیر را زیر پا گذاشتند. یکی یکی تمام این مظلومیت ها را بیان کرده اند تا اینکه داستان از بین رفتن غدیر چگونه اتفاق افتاد. و با خطبه فدکیه متفاوت است که خواست بگوید در مقام شکستن غدیر و برای این کار وحشتناک چه آینده ای متصور است. اما زیارت غدیریه امام هادی علیه السلام واقعا یک داستان است. یعنی اگر کسی خبر ندارد سقیفه آمد و حق امیرالمؤمنین علیه السلام را خوردند و بعد از این حق خوری چه اتفاقاتی افتاد و … امام هادی علیه السلام مثل یک داستان، از اول تا آخر آن را برای مردم بیان کرده اند. که کسی نگوید مگر می شود؟! مثل الان که خیلی از سنی ها می گویند صحابه پیغمبر صلی الله علیه و آله مگر کور بودند و پیامبر صلی الله علیه و آله را ندیدند که حرف به این بزرگی را زیر پا گذاشتند؟ فقط شما شیعیان فهمیدید؟! امام هادی علیه السلام می فرمایند بیایید تا برایتان بگویم که چطور می شد این اتفاق واقعا بیفتد. تعجب نکنید. پس داستان واره زیارت غدیریه امام هادی علیه السلام ، بُعد عظیمی از مشکلاتی که ما درباره غدیر خواهیم داشت را حل می کند. و این است که غدیر با این اهمیت و عظمت چطور آن قدر له شد و زیر دست و پا رفت. و اگر به این شکل نبود، چطور می گذاشتند امام هادی علیه السلام همه داستان را بگویند و پته شان را روی آب بریزند؟!
اما حضرت به بهانه ای که خلیفه ایشان را تبعید کرده و او را از مدینه به سامرا آورده، می فرماید: اگر اجازه دهید، سر راه به زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام بروم. بعد با جدشان اینطور صحبت می کنند: السلام علیک یا جداه، السلام علیک یا امیرالمؤمنین … و در وسط آن می فرمایند چه بر سر شما آمد؟ چه بر سر غدیر آمد؟ و تا روزی که امیرالمؤمنین علیه السلام از دنیا می رود، یعنی یک دور تاریخ امیرالمؤمنین علیه السلام را در آن بُعدی که به غدیر مربوط است، دقیقاً در زیارت غدیریه امام هادی علیه السلام منعکس می شود.
فرازهایی از آن را عرض می کنم: در ابتدا حضرت شروع می کنند السلام علیک که اسم پیامبر صلی الله علیه و آله و خدا، توحید و همیشه گفتیم که معنای این حرف این است که اینجا قبر امیرالمؤمنین علیه السلام هست، چرا خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله را می گویی؟ بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیک یا امیرالمؤمنین، می خواهد بفرماید: خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله مال هستند. زمانی رفیقی داشتیم که رفته بود مکه و برگشته بود. می گفت: من دیگر به مکه نمی روم! این وهابی ها خیلی اذیت می کنند. به او گفتم مرد حسابی مکه مال شیعه هاست، آن ها غصبش کردند. امیرالمؤمنین ما در کعبه به دنیا آمده. خب شما رفتی مکه و آن ها بداخلاقی کردند که نباید بگویی من دیگر نمی روم! آن جا خانه ما و آن جا برای ما است. باید خیلی خوشحال باشی و بگویی یک بار رفتم، صد بار دیگر می روم. این قدر دستم می رسید، بگذار بیشتر برسد. هر چه بیشتر برسد، مال ما است .وقتی شما زیارت غدیریه یا هر زیارت دیگری را شروع می کنی، از اسم خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله شروع می شود. باید بفرماید: علی علیه السلام از طرف خدا آمده، بگذار اول خدا و بعد پیامبر صلی الله علیه و آله را برای شما بگویم و سپس بگویم یا امیرالمؤمنین، یعنی این ادامه مسیر خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله است. اگر سقیفه وسط بیاید، می گوییم شما غلط می کنید اسم خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله را می آورید. پیغمبر صلی الله علیه و آله اصلا مال شما نیست! شما حرف، کار پیغمبر صلی الله علیه و آله را له کردید. باز هم می گویید پیغمبر؟ ما باید بگوییم پیغمبر؛ اصلاً حق گفتن السلام علیک یا رسول الله مال ماست. که احترام پیغمبر صلی الله علیه و آله ، احترام زحمات پیغمبر صلی الله علیه و آله را نگه داشتیم. کسی که تمام زحمات پیغمبر صلی الله علیه و آله را له کرده، باز هم می ایستد و می گوید السلام علیک یا رسول الله! اصلا حق ندارد بگوید.
خب اول آن را شروع می کند؛ مقابل امیرالمؤمنین علیه السلام ایستاده، حمد و ثنای خدا، بعد سلام به پیغمبر صلی الله علیه و آله مقابل قبر امیرالمؤمنین علیه السلام ، بعد وارد می شود، شئون و مقامات امیرالمؤمنین علیه السلام را از مقام ولایت تا سوابق را در یک فراز بیان کرده که من دفعه قبل هم فایل آن را خدمت آقایان دادم. به اصطلاح فراز دوم آن، «السَّلامُ عَلَیْکَ یَا امیرالمؤمنین وَ سَیِّدَ الْوَصِیِّینَ وَ وَارِثَ عِلْمِ النَّبِیِّینَ وَ وَلِیَّ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ مَوْلایَ وَ مَوْلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا مَوْلایَ یَا امیرالمؤمنین یَا أَمِینَ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ سَفِیرَهُ فِی خَلْقِهِ وَ حُجَّتَهُ الْبَالِغَهَ عَلَى عِبَادِهِ یَا دِینَ اللَّهِ الْقَوِیمَ وَ صِرَاطَهُ الْمُسْتَقِیمَ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا النَّبَأُ الْعَظِیمُ» واقعاً بدون اینکه ما آن ادعای اعتقادیمان را وسط بیاوریم، واقعاً اهل سقیفه یک دانه از این ها را در مورد رئسایشان می توانند بگویند؟ همین طور خالی خالی بروند بگویند! نه کسی مانع می شود، نه کسی یقه شأن را می گیرد. نه کسی می گوید چرا گفتید؟ ادعا است، بروند بگویند. اصلاً جرأت می کنند بگویند؟ مثلاً به عمر بگویند: «دین الله القویم» خودشان جرأت نمی کنند چنین حرفی را به زبان بیاورند. حالا ببینید اسم امیرالمؤمنین علیه السلام می آید، ما چقدر حرف برای گفتن داریم. واقعا به همین راحتی می شود گفت «سفیره فی خلقه»؟ مثلا بگویند: ابوبکر سفیر خدا در خلق بوده؟ خودشان جرأت می کنند چنین چیزی به زبان بیاورند؟ اما ما به این راحتی می گوییم. شمایی که ما به عنوان امام پذیرفتیم، «سفیر خدا»، یعنی نماینده مستقیم خدا روی زمین. حالا این ها که برای امیرالمؤمنین علیه السلام کم است، ولی ادعا و اعتقاد شیعه ببین تا کجا کار می کند؟ چه مراحلی را چیده که هیچ وقت و هیچ فرقه ای جرأت گفتن چنین کلماتی را در مورد بزرگانشان نداشته و ندارند؟ در ادامه حضرت شروع می کند به گفتن داستان غدیر، دقت کنید چقدر شیرین می فرماید: «وَ أَشْهَدُ أَنَّهُ قَدْ بَلَّغَ عَنِ اللَّهِ مَا أَنْزَلَهُ فِیکَ فَصَدَعَ بِأَمْرِهِ وَ أَوْجَبَ عَلَى أُمَّتِهِ فَرْضَ طَاعَتِکَ» شما در قرآن می خوانید: «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ» معنای «فَاصْدَعْ» این است که شما خبری را به کسی بدهی، به نحوی بگویی که هم او اقرار کند و هم خودت که رفت در گوشم. کسی نگوید من نشنیدم، صدای تو آهسته بود، حواسم پرت بود، هیچ جای آن نماند.
به این می گویند: «فَصَدَعَ بِأَمْرِهِ» یعنی آن دستور را قشنگ به طرف مقابل رساند. حالا، می فرماید: من شهادت می دهم که آن زحمتی را که پیغمبر صلی الله علیه و آله در غدیر کشید، «فَصَدَعَ بِأَمْرِهِ» حرف خدا را در گوش مردم کرد، طوری نگفت که کسی باقی بماند. حتی تا امروز!
آقا امیرالمؤمنین علیه السلام تعبیری دارند که می فرمایند: «فَلیُبَلِّغِ الحاضِرُ الغائِبَ وَ الشَّاهِدُ الْبَائِنَ»
ادامه آن است. تفسیری بر این کلام است. یعنی چه؟ یعنی حاضر و غائب که معلوم است. «بائن» یعنی کسی که از آن جلسه پیامبر صلی الله علیه و آله فاصله دارد، «بینونت» یعنی فاصله «شاهد»، یعنی کسی که فاصله نداشته، شاهد بوده، پیغمبر صلی الله علیه و آله را دیده. و هر کسی که این بینونت برای او از بین می رود و شاهد می شود، به دیگری برساند. پیغمبر صلی الله علیه و آله این پایه را گذاشته، خدا وکیلی بنده و شما که این جا به اسم غدیر نشسته ایم، نان همان «فَلیُبَلِّغِ الغائِبَ وَ الشَّاهِدُ» را می خوریم. یعنی همان یک نفر، یک نفرهایی که از زیر غبار و تلخی های سقیفه سعی کردند «فَلیُبَلِّغِ» را انجام دهند، همان ها رسیده و انتهای آن، این شده امروز که در این روزگار داریم به این قشنگی از غدیر حرف می زنیم و درباره آن صحبت می کنیم، می فرماید: «وَ جَعَلَکَ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ کَمَا جَعَلَهُ اللَّهُ کَذَلِکَ» کاری را که پیغمبر صلی الله علیه و آله آن جا بر اساس آیه، «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ» انجام داده، آقا امام هادی علیه السلام به حالت تحلیلی و نتیجه گیری دارد بیان می کند. می دانید پیغمبر علیه السلام آن جا چکار کرد؟ تو را اولی به مؤمنین از اَنفُسشان قرار داد، یعنی پیغمبر صلی الله علیه و آله قرار داد. «کَمَا جَعَلَهُ اللَّهُ کَذَلِکَ» خدا این را قبلا قرار داده بود. حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله آمد، دوباره این ها را تکرار کرد. گفت حالا من همان حرف خدا را به شما می گویم. پیغمبر صلی الله علیه و آله بعد از آن چه کرد؟ «ثُمَّ أَشْهَدَ اللَّهَ تَعَالَى عَلَیْهِمْ فَقَالَ أَ لَسْتُ قَدْ بَلَّغْتُ فَقَالُوا اللَّهُمَّ بَلَى» خدا را هم شاهد گرفت که در گوشتان رفت؟ گفتند: بله!
ببینید آن داستان مفصل غدیر را امام هادی علیه السلام به بهانه زیارت نامه در همین چند کلمه فشرده و تمام کرد، «فَلَعَنَ اللَّهُ جَاحِدَ وِلاَیَتِکَ بَعْدَ الْإِقْرَارِ» یا امیرالمؤمنین؛ جوری گفته نشده که کسی بخواهد زیر آن بزند. طوری گفته نشده که کسی بگوید من نشنیده ام، دیگر جایی نمی ماند راجع به کسی که نمی پذیرد. فکر کنیم؛ خدا لعنت کند آن کسی را که این همه چیز را شنید، باز گفت: نه، نمی خواهم. نمی خواهم یعنی خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله را نمی خواهم.
صلواتی بفرستید.
صوت بخش دوم
اعوذ بالله من الشیطان الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ المعصومین علیهم السلام
گفتیم که زیارت غدیریه آقا امام هادی علیه السلام یک دور داستان زندگی صاحب غدیر و مظلومیت او در از دست رفتن غدیر است. این قطعه و در واقع پازل گم شده ای است که باید ضمیمه خطبه غدیر شود. یعنی هر کسی باید بداند این کسی که این قدر مقام داشته، پیغمبر صلی الله علیه و آله برای آینده امتش بعد از خودش در نظر گرفته است. چه بر سرش آمد؟ با او چکار کردند و با او چه رفتاری داشتند؟ بر این اساس هم بداند که با چه کسی دوست و با چه کسی دشمن باشد. حساب و کتاب دستش بیاید. حالا تا فقره چهارم را گفتیم، فقره چهارم تنزیل الهی و عهد پیغمبر صلی الله علیه و آله است. یعنی آقا امام هادی علیه السلام بیان می کند که پیغمبر صلی الله علیه و آله کار را انجام داد اما این طور نبود که بیاید و به مردم بگوید علی علیه السلام خلیفه بعد از من است، خداحافظ شما! تا آن را چهار میخه نکرد، تا با مردم طوری که راه فرار باقی نگذارد، انجام نداد، دست از سر مردم بر نداشت. این خیلی مهم است. یک موقع ما می گوییم که چیزی را پیغمبر صلی الله علیه و آله گفت و رفت، یک موقع نه، پیغمبر صلی الله علیه و آله این قدر روی آن چیز ایستاد که سر نماز این قدر نایستاد. آیا پیغمبر صلی الله علیه و آله به مردم گفت ما دیگر نماز ترک نمی کنیم؟ ما به بچه هایمان نماز را یاد می دهیم، در نماز مواظبیم تحریف واقع نشود. یک چنین چیزی نداریم، نماز خیلی مهم است. الصلاه عمود الدین اما این چیزی که عمود الدین را پیغمبر صلی الله علیه و آله یک بار آمد گفت نماز بخوانید، بقیه اش هم سفارش به نماز بود. اما راجع به ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام که رسید، از همه طرف محکمش کرد.
اولا: بیعت گرفت.
دوم: از زبان مردم بیعت گرفت، غیر از بیعتی که با دست گرفت.
سوم: با دشمنانی که آن جا خواستند حرکت یا مقابله ای کنند، ماند و مقابله کرد. به همه فهماند دشمن غدیر، باید سنگ آسمانی توی سرش بخورد. این طور محکم کاری راجع به هیچ چیز نداریم. زیارت غدیریه امام هادی علیه السلام به من و شما می گوید حواستان هست که؛ یعنی ما آن داستان ها را بلدیم. امام هادی علیه السلام آمده آن را برای ما تحلیل می کند. می گوید ببینید پیغمبر صلی الله علیه و آله چطور درباره ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام عهد گرفت، و اشهد انک امیرالمؤمنین الحق الذی نطق بولایتک تنزیل.
چهارم: ولایت شما عین قرآن است «یا ایها الرسول الیوم اکملت لکم دینکم و اخذ لک عهد علی امه بذالک الرسول» پیغمبر صلی الله علیه و آله از مردم عهد و پیمان گرفت «و اشهد انک و عمک و اخاک الذین تاجرتکم الله بنفوسکم» شما کسانی هستید که جان خودتان را در راه خدا دادید. باز این قسمت الی آخر.
پنجم: حالا می خواهد بفرماید بعد از این کار پیغمبر صلی الله علیه و آله و بعد از این عهد و پیمان پیغمبر صلی الله علیه و آله ، اگر کسی همه این ها را زیر پا بگذارد، اگر به او کافر نگوییم، پس چه بگوییم؟
اگر بنا باشد به این کافر نگوییم، به چه کسی باید کافر بگوییم؟
کسی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله این همه عهد و پیمان گرفت، لذا روز قیامت دارد که این ها را زودتر از کفار به جهنم می اندازند و می گویند: خدایا آن ها اصلا خود تو را هم قبول نکرده بودند و خداوند می فرماید: «لَیسَ مَن یعلمُ کمن لا یعلم»
درست است. آن ها هم باید به جهنم بروند. اما آن که همه چیز را گفتیم و عهد گرفتیم و محکم کاری کردیم و همه چیز را فهمید ولی باز هم زیر پا گذاشت. باید این اول به جهنم برود. بعدا آن هایی که خداوند را اصلا قبول نداشتند. آن ها اصلا این ریزه کاری ها را نشنیدند، نفهمیدند و اصلا خبر نداشتند. حالا ببینید.
«أَشْهَدُ یا أَمیرَالْمُؤْمِنینَ أَنَّ الشَّاکَّ فیکَ ما آمَنَ بِالرَّسُولِ الْأَمینِ» بعدا ان شاءالله این ها را خودتان مرور کنید، ببینید چقدر ظریف است در بهانه زیارتنامه. امام هادی علیه السلام را دست بسته آورده اند، ببرند سامرا. می فرمایند بگذارید من این وسط به زیارت جدم بروم. در این وسط که امام بروند زیارت کنند، آن قدر چیز گیر ما آمده است. آن قدر حضرت جوانب مختلف غدیر را برای ما باز کرده و بعد اگر کسی درباره شما شک کند، خب راست می گوید پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله را قبول ندارد. خب مگر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله برای دیوار حرف می زد؟ برای چه کسی حرف می زد؟ شما که این حرف را قبول نمی کنی، حرف پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله را زیر پا گذاشته اید. «وَ أَنَّ الْعَادِلَ بِکَ غَیْرَکَ عَانِدٌ (عَادِلٌ) عَنِ الدِّینِ الْقَوِیمِ الَّذِی ارْتَضَاهُ لَنَا رَبُّ الْعَالَمِینَ» کسی که دیگری را جای شما بگذارد، یعنی بیاید بگوید آقا من ابوبکر و عمر را بجای علی علیه السلام قبول کردم، خب این آدم چکار می کند؟ آن دین قویمی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای مردم تعیین کرد و رفت، مگر بنا نبود حضرت علی علیه السلام باشد؟ کسی که این را بجای او می گذارد، یعنی چه؟ یعنی من آان دین قویم را قبول ندارم.
آقا امام هادی علیه السلام خودشان تحلیل می کنند و البته تحلیل به معنایی که ما می گوییم نه، امام به ما می گوید که شما بخواهی یا نخواهی، معنای آن کار این می شود!
وقتی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله می گویند که دین قویم اینست کسی که جای حضرت علی ابن ابیطالب علیه السلام کس دیگری را انتخاب می کند، یعنی می گوید من دین قویم نمی خواهم و دین غیر قویم می خواهم. چرا که آن دین قویم را خداوند انتخاب کرده است. «وَ أَکْمَلَهُ بِوِلایَتِکَ یَوْمَ الْغَدِیرِ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ الْمَعْنِیُّ بِقَوْلِ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ وَ أَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیما فَاتَّبِعُوهُ» بعد صراط مستقیم خداوند، هزار رقم نیست که بگوییم این هم راهی است بسمت خدا و این یکی هم راهی است به سمت خدا! نه اینطور نیست.
خداوند در قرآن نشان داده است: «وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ»
باید بگردیم این هذا را پیدا کنیم، کدام هذا صراط مستقیم است؟ حضرت در این جا می فرمایند که: وقتی اکمال ولایت شد، به یوم الغدیر، وقتی که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله تعیین کرد، معنای همه این ها این است که «وَ أَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیما» یعنی این راه «وَ ضَلَّ وَ اللَّهِ وَ أَضَلَّ مَنِ اتَّبَعَ سِوَاکَ» حضرت هادی علیه السلام می فرمایند: ما چرا هر جا می رسیم، عادت به ماست مالی کرده ایم؟ اگر خدا می گوید: «هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ» هرکسی که این راه را نرود، حداقل با تخفیف ویژه اش این است که گمراه است. حالا نگوییم به جهنم می رود. ولی گمراه که هست. یعنی از راهی که خداوند نشان داده، اشتباه می رود. یک راه دیگر می رود و حالا سر از کجا در می آورد، خدا می داند «ضَلَّ وَ اللَّهِ» هم گمراه شد «وَ أَضَلَّ» و هم گمراه کرد. چه کسی؟ «مَنِ اتَّبَعَ سِوَاکَ» هر کس که بدنبال غیر تو برود، هر کس می خواهد باشد.
یعنی کسی حق ندارد سراغ غیر شما برود «وَ عَنَدَ عَنِ الْحَقِّ مَنْ عَادَاکَ». کسانی که با شما دشمنی کردند، در واقع با حق دشمنی می کنند. (در دنیا یک کلمه استانداردی هست که همه از آ« سوء استفاده می کنند. آن حق است) این می گوید: حق با من است، دیگری می گوید حق با من است. مال باشد، می گوید حق با من است. در دین باشد، می گوید حق با من است. خب ما این حق را چگونه باید تعیین کنیم؟ از کجا بدانیم حق کدام است؟ حضرت یک عالمه مقدمه چیدند. فرمودند حق را باید خدا تعیین کند، خدا هم در قرآن حق را این گونه فرموده. «و ان هذا صراط المستقیم» حضرت علی علیه السلام را نشان داده. نتیجه آن چه می شود؟ حضرت فرمود: «وَ عَنَدَ عَنِ الْحَقِّ مَنْ عَادَاکَ» هرکس با تو دشمن است، یک آدم عنود و لجوج است. یعنی حق را می فهمد، صاف زیر پا می گذارد، له می کند. می گوید من این را نمی خواهم. ببینید حضرت تیر خلاص را در مغز آن هایی می زند که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را کنار گذاشتند. نمی آییم با لوس بازی بگوییم، خب حالا هرچه باشد، من نمی خواهم. «عندا». معاند است، حق را می فهمد. صاف جلوی آن ایستاده، می گویید من حق را نمی خواهم. به این معاند می گویند دیگر. این را من نمی گویم، امام هادی علیه السلام می فرماید. آن غدیری که زیر پا رفت را برای ما توضیح می دهد که چه بر سرش آمد. «اللَّهُمَّ سَمِعنا لِأمرِک» بعد حضرت می فرمایند، به ما یاد می دهند خدایا ما از آن افراد و معاند نیستیم. «وَ سَمِعنا لِأمرِک أَطَعْنَا وَ اتَّبَعْنَا صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ فَاهْدِنَا رَبَّنَا وَ لا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا». خدایا ممنون هستیم که ما را هدایت کردی، مواظب باش دوباره پای ما نلغزد. دوباره جای دیگر نرویم.
ششم: می فرماید: یا امیرالمؤمنین؛ بیایم بگویم چه بلایی سر شما آمد و چه صبر شیرینی که شما کردید. می خواهم این را بگویم.
تا حالا و تا اینجا مال ما بود. «و أَشْهَدُ أَنَّکَ لَمْ تَزَلْ لِلْهَوَى مُخَالِفا وَ لِلتُّقَى مُحَالِفا وَ عَلَى کَظْمِ الْغَیْظِ قَادِرا وَ عَنِ النَّاسِ عَافِیا غَافِرا وَ إِذَا عُصِیَ اللَّهُ سَاخِطا وَ إِذَا أُطِیعَ اللَّهُ رَاضِیا وَ بِمَا عَهِدَ إِلَیْکَ عَامِلا رَاعِیا لِمَا اسْتُحْفِظْتَ حَافِظا لِمَا اسْتُودِعْتَ مُبَلِّغا مَا حُمِّلْتَ مُنْتَظِرا مَا وُعِدْتَ» این تا اینجا. شما یا امیرالمؤمنین؛ شما در تمام مظلومیت ها کار خودتان را انجام دادید. کوتاهی نکردید. در هر فراز و نشیبی، زیر شمشیر هم که بودید، آن کاری را که می خواستید اتمام حجت کنید، کارتان را انجام دادید. حالا! «وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ مَا اتَّقَیْتَ ضَارِعا وَ لا أَمْسَکْتَ عَنْ حَقِّکَ جَازِعا» ممکن است و بعضی وقت ها بچه هایمان، جوان هایمان می پرسند، می گویند: امیرالمؤمنین علیه السلام مگر درب قلعه خیبر را نکند؟ می زد توی دهان آن ها، تمامش می کرد. یعنی زورش نمی رسید همه اهل سقیفه را خفه کند؟ می گوییم یا امیرالمؤمنین؛ نه این که ما این ها را نفهمیم، شما کسی نیستید که از ترس، ما بگوییم که مثلا عقب نشینی کردید و گذاشتید سقیفه کار خودشان را بکنند. می ترسیدید؟ نه! و لا أَمْسَکْتَ عَنْ حَقِّکَ جَازِعا …
جازع یعنی آدمی که ذاتا ترسو است. اصلا نمی تواند جلو بیاید. این طور نبود که حقتان را رها کردید که آنها غصب کنند، بخاطر اینکه ترسو بودید. نه؛ اینجوری نیست. «وَ لا أَحْجَمْتَ عَنْ مُجَاهَدَهِ غَاصِبِیکَ (عَاصِیکَ) نَاکِلا» کسی نبودند که از جنگ فرار کنند.
اگر لازم بود، با سقیفه و دار و دسته اش بجنگی، می جنگیدی. ناکل و فرار کن و شانه خالی کن نبودی. «وَلا أَظْهَرْتَ الرِّضا بِخِلافِ ما یُرْضِی اللَّهَ مُداهِناً» آدم ماست مالی کن و مداهن نبودی که بیایی بگویی بخاطر اینکه می دانم اینجا، جایی نیست که خدا راضی باشد اما بخاطر اینکه همه چیز را ماست مالی کنی، رضای خدا را زمین بگذاری. نه، تو اینطوری نبودی. پس چه چیز باقی می ماند؟ حضرت خودشان می گویند. حضرت امام هادی علیه السلام اول آن چیز و چیزهایی که ممکن است برای اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام برای دفاع از غدیرش انجام نداد، بهانه باشد را نفی می کند. و دائم بگوییم که امیرالمؤمنین علیه السلام می ترسید، امیرالمؤمنین علیه السلام شانه خالی کرد. این ها را یکی یکی نفی می کند. «وَلا وَهَنْتَ لِما أَصابَکَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَلا ضَعُفْتَ وَلاَ اسْتَکَنْتَ عَنْ طَلَبِ حَقِّکَ مُراقِباً.» علی جان؛ قربانت بروم، شما تمام بدنت جای شمشیرهای خیبر و احد و این همه جنگ بود. شما کسی نبودی که وقتی کار خدا و جنگ خدا پیش می آید، سست شوید. دستت جلو نیاید. نه، شما چنین آدمی نبودی. پس چه؟ «وَلا ضَعُفْتَ» آن روزگاری که سقیفه آمد، پیر نشده بودی که بگویی من ضعیف شده بودم و دیگر نمی توانستم بجنگم. این هم نبود، امام هادی علیه السلام قربانت بروم؛ پس بفرما چه بود؟ حضرت خودشان همین طور جلو جلو رفع شبهات می کند. «وَلاَ اسْتَکَنْتَ عَنْ طَلَبِ حَقِّکَ مُراقِباً.» این که مثلا مراعات فامیل مان را کردیم، مراعات مردم را کردیم، مراعات چیزی که به دنیا برگردد، به خاطر آن حقت را زمین نگذاشتی که بگویی بخاطر این ها حقم را زمین گذاشتم. «مَعاذَ اللَّهِ أَنْ تَکُونَ کَذلِکَ» یا امیرالمؤمنین؛ من غلط بکنم بگویم شما اینجوری باشی که بخواهیم بگوییم بخاطر این مسائل از غدیر دفاع نکردی. پس چه؟ «بَلْ إِذْ ظُلِمْتَ احْتَسَبْتَ رَبَّکَ» خدا به تو گفته بود باید صبر کنی، بخاطر خدا صبر کردی. «بَلْ إِذْ ظُلِمْتَ» آن هنگام که مظلوم واقع شدی، «احْتَسَبْتَ رَبَّکَوَفَوَّضْتَ إِلَیْهِ أَمْرَکَ» کار خودت را به خدا سپردی، «وَذَکَّرْتَهُمْ فَمَا ادَّکَرُوا» خیال نکنید امیرالمؤمنین علیه السلام از همان اول سرش را انداخت پایین و گفت: شما هر غلطی دلتان می خواهد، بکنید! حضرت چندین احتجاج کرد، چند بار یقه شان را گرفت، روی زمین خواباند. شمشیر را برداشت و گفت همین الان گردنت را می زنم، خیلی کارها کردند. «وَ ذَکَّرْتَهُمْ فَمَا ادَّکَرُوا» به گردن امیرالمؤمنین علیه السلام طناب انداختند، کشان کشان بردند. حضرت زهرا سلام الله علیها با آن حال آمدند، به دست و بازوی حضرت زهرا سلام الله علیها زدند و آوردند. شمشیرها را بالای سرش گرفتند و گفتند با ابوبکر بیعت کن! شما بروید بخوانید. آنجا امیرالمؤمنین علیه السلام دو سه صفحه حرف زده، بزرگترین اتمام حجت ها را کرده که یکی از آن ها غدیر است. در آن گیر و دار که چند شمشیر بالای سرش و طناب هم در گردنش است، در آن حال حضرت دو صفحه صحبت کرده «وَ ذَکَّرْتَهُمْ فَمَا ادَّکَرُوا» ولی آن ها چیزی متوجه نشدند. «وَ وَعَظْتَهُمْ فَمَا اتَّعَظُوا» شما موعظه ات را کردی، به خرج آن جماعت نرفت. «وَخَوَّفْتَهُمْ فَما تَخَوَّفُوا» از خدا ترساندی، به خرجشان نرفت.
هفتم: می فرمایند که یا امیرالمؤمنین؛ بگذارید آن ها هر کاری کردند، بکنند. شما را مظلوم کردند و شما را چیزی به حساب نیاوردند، باشد. ولی ما ایستاده ایم. ما علی علیه السلام را آن طور که بوده، قبول داریم. هیچ کدام از این مظلومیت ها، به اندازه سوزنی شأن حضرت علی علیه السلام را در ذهن ما پایین نمی آورد. ما از آن هایی نیستیم که اگر پادشاهشان پیروز شد، سر و صدا کرد، خیلی قبولش داشته باشند و وقتی شکست خورد، از او برگردند. نه! ما علی علیه السلام را آن گونه نپذیرفتیم که از ایشان این طور جدا بشویم. یا علی؛ ما تمام این مظلومیت ها را دیدیم اما برایمان هیچ فرقی ندارد که این مظلومیت ها بر سر شما اجرا بشود یا نشود، شما دنیا را در مشتتان می گرفتید یا نگرفتید، برای ما فرقی ندارد.
حالا ببینید امام هادی علیه السلام می فرماید: «و اشهدُ انّکَ امیرالمؤمنین علیه السلام جاهدتَ فی الله حقّ جهاده» به دنبال آن ادامه می دهند که شهادت می دهم یا امیرالمؤمنین؛ «عَبَدتَ الله مخلصا و جاهَدتَ فی الله صابرا و جُدتَ بِنَفسِکَ مُحتَسِبا و عَمِلَت بِکِتابه والتَّبَعتَ سُنّه نِبیّه و اَقَمتَ الصّلوه و آتَیتَ الزَّکاه».
شما کنار قبر آقا ابی عبدالله علیه السلام هم می روید، می گویید: آقا؛ جانم به قربانتان، بدن پاره پاره شما در گودال خون افتاده بود. اما تو «اقَمتَ الصّلوه» بودی، تو «آتَیتَ الزّکاه» بودی، این آن شیعه سینه سپر کرده است که می گوید: خیال نکنید با این حرف ها چیزی عوض می شود. از سقیفه که «اقَمتَ الصّلوه و آتیت الزّکاه» در نمی آید. «اقَمتَ الصّلوه و آتیت الزّکاه» از این جور آقا در می آید. حتی اگر در گودی قتلگاه باشد. با همین حالش دارد «اقَمتَ الصّلوه» می کند. آن ها اگر بالای مأذنه ها هم اذان بگویند، اذانشان به درد نمی خورد. اذانی که بر اساس کار ضد خدا، کار خدا ناپسند، کار خلاف حرف پیغمبر صلی الله علیه و آله بنا شده باشد!
چطور ما این را در داستان یزید خوب برای مردم می گوییم که یزید وقتی دید سخنان امام سجاد علیه السلام دارد تأثیر می گذارد، گفت مؤذن اذان بگو؟ خب این مؤذن، اذان بگو، بخورد تو سرت! چه اذانی است که با آن می خواهی نور خدا را خاموش کنی؟ هر اذانی که پیش خدا بدرد بخور نیست، ارزش ندارد. بله می رسد به «وَ لا تَحفِلُ فی النّوائِب و لا تَهِنُ عِندالشَّدائِد وَلا تَحجِمُ عَن محارب»
با این ها، عظمت امیرالمؤمنین علیه السلام را می خواهد بگوید. «اَفِکَ مَن نَسَبَ غَیرَ ذلک اِلیک وَافتَری علیکَ» دروغ می گوید و تهمت می زند. هر کس غیر این به تو بگوید، یا علی. اگر کتاب های سنی ها را ببینید، پر است از این چیزها که به امیرالمؤمنین علیه السلام چه نسبت هایی از ضعف و مداهنه و غیره …
امام هادی علیه السلام همین ها را گوشزد می کنند و می فرمایند که حواستان باشد! یا امیرالمؤمنین؛ ما از این نسبت هایی که به شما می دهند، همه را دروغ می دانیم «و اَولَی لِمَن عَنَدَ عَنکَ» و این حرف ها لایق کسانی ست که تو را رها کردند و دیگری را انتخاب کردند. «لَقَد جاهَدتَ فی الله حقّ الجِهادِ و صَبَرتَ عَلَی الاذی صَبرَ احتساب و انت اوّلُ مَن آمَنَ بِاللّهِ صَلَّی له و جاهَدَ وَ اَبدَی صَفحَتَهُ فی دارِ الشِّرک» این ها کجا بودند؟
علامه مجلسی در داستان جنگ حنین می گوید: وقتی این ها در جنگ احد فرار کردند، عثمان سه روز بعد آمد و آن دو نفر هم فرار کردند.
این کجا! پیغمبر صلی الله علیه و آله وسط میدان مانده بوده، همه طرف می خواستند پیغمبر صلی الله علیه و آله را بکشند. امیرالمؤمنین علیه السلام مثل پروانه دور پیغمبر صلی الله علیه و آله می چرخید و شمشیر می خورد. هم می زد، هم می خورد. این کجا؟ فرمود: «أَبْدَى صَفْحَتَهُ فِی دَارِ اَلشِّرْکِ» برای اسلام سینه اش را سپر کرد. «اَلْأَرْضُ مَشْحُونَهٌ ضَلاَلَهً» زمانی که زمین پر از ضلالت بود، «وَ اَلشَّیْطَانُ یُعْبَدُ جَهْرَهً» مردم بت را کنار کعبه گذاشته بودند، آن جا بت را به جای خدا می پرسیدند. علنا شیطان را عبادت می کردند. آن وقت شما چه فرمودی؟
«وَ أَنْتَ اَلْقَائِلُ» امام هادی علیه السلام تمام حرف های امیرالمؤمنین علیه السلام و زندگی شان را در این زیارت نامه گنجانده، «وَ أَنْتَ اَلْقَائِلُ لاَ تَزِیدُنِی کَثْرَهُ اَلنَّاسِ حَوْلِی عِزَّهً وَ لا تَفَرُّقُهُمْ عَنّى وَحْشَهً».
من آن کسی هستم که نه زیادیِ مردم دور من و نه متفرق شدنشان حال من را تغییر نمی دهد «وَ لَوْ أَسْلَمَنِی النَّاسُ جَمِیعا لَمْ أَکُنْ مُتَضَرِّعا» اگر همه مردم مرا بگذارند، بروند، من اصلا نمی ترسم و سر جایم ایستادم. یا امیرالمؤمنین؛ ما تو را این طوری قبول داریم. دو روز سقیفه سر و صدا راه انداخت، تو را آوردند، فرمودی که من برادر پیغمبرم. گفتند این را هم قبول نداریم. آن قدر پر رو بودند. یا امیرالمؤمنین؛ این ها به ما اثر نمی گذارد. شاید دار و دسته خودشان بپذیرند و قبول کنند. «اِعْتَصَمْتَ بِاللَّهِ فَعَزَتَ، وَ آثَرْتَ اَلْآخِرَهَ عَلَی اَلْأُولَی فَزَهِدَتَ وَ أَیدَک اللَّهُ وَ هَدَاک» تمام بقیه این را دیگر نمی خوانم، به خدا نسبت می دهد.
هشتم: این است یا امیرالمؤمنین؛ خلاصه کلام این است. شما با خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله حرفتان دو تا نیست. همه اش یک چیز است. یا علی علیه السلام را می پذیری که خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله هم پذیرفتی. باید این طور با حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام حرف بزنی. اگر علی علیه السلام را نپذیرفتی، بدان که خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله را کنار گذاشتی. «أَشْهَدُ شَهَادَهَ حَقٍّ» عرض کردم در زیارت غدیریه امام هادی علیه السلام ، همان حرف هایی که در خطبه غدیر خیلی آرام گفته شده، این جا به عنوان این که خطبه غدیر را پذیرفتی، باید با امیرالمؤمنین علیه السلام این طور حرف بزنی. نه، رک و پوست کنده حرفت را بگو، «أَشْهَدُ شَهَادَهَ حَقٍّ وَ أُقْسِمُ بِاللَّهِ قَسَمَ صِدْقٍ» برای چه قسم می خوری؟ برای چه این قدر محکم حرف می زنی؟ «أَنَّ مُحَمَّداً وَ آلَهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِمْ وَ آلَهُ
(١) سَادَاتُ الْخَلْقِ،
(٢) وَ أَنَّک مَوْلای وَ مَوْلَی الْمُؤْمِنِینَ؛
أَنَّک عَبْدُ اللَّهِ وَ وَلِیهُ وَ أَخُو الرَّسُولِ وَ أَنَّهُ الْقَائِلُ لَک وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ مَا آمَنَ بِی مَنْ کفَرَ بِک» پیغمبر صلی الله علیه و آله به تو فرموده، هرکسی به تو کافر شود، به من ایمان نیاورده. یعنی این را هم اگر نمی فرمود، اگر کسی حرف پیغمبر صلی الله علیه و آله را زمین بزند، یعنی علی علیه السلام را قبول نکند، پیغمبر صلی الله علیه و آله را قبول ندارد. می فرماید: خود پیغمبر صلی الله علیه و آله اصلا این را گفته، چه گفته؟ فرموده: به من ایمان نیاورده هرکس به علی علیه السلام کافر شود. «وَ لا أَقَرَّ بِاللَّهِ مَنْ جَحَدَک» نه پیغمبر صلی الله علیه و آله، بالاتر، هر کس علی علیه السلام را انکار کند، به خدا اقرار نکرده «وَ قَدْ ضَلَّ مَنْ صَدَّ عَنْک»
هر کسی، به هر شکلی جلوی راه تو ایستاده باشد، این آدم گمراه هست. «وَ لَمْ یهْتَدِ إِلَی اللَّهِ وَ لا إِلَی مَنْ لا یهْتَدِی بِک» بقیه اش را دیگر نمی خوانم که فرصت کم است.
حرف بعدی؛
یا امیرالمؤمنین؛ زندگی شما را که ورق می زنیم، می بینیم که پانزده سال، حالا کم یا زیاد، گوشه نشینی اختیار کردید. بعد از آن جنگ جمل راه انداختند، جنگ صفین اتفاق افتاد، جنگ نهروان افتاد، اتفاق های عجیب و غریبی، فراز و نشیب های عجیب و غریبی اتفاق افتاده. ما این وسط چکاره هستیم؟ شما این را می دانید که خیلی از مسلمان ها هستند که درباره جنگ نهروان خیلی با سینه سپر کرده می گویند: علی ابن ابیطالب علیه السلام خیلی خوب کاری کرد، اما به معاویه و جنگ جمل که می رسند، می گویند نه! آن جا هر چه که باشد، مسلمان ها کشته شدند. معاویه خودش خال المؤمنین بود! عایشه همسر پیغمبر صلی الله علیه و آله بود. این نه، این یک کم فکر می خواهد. عده ای هستند که جنگ با معاویه برایشان حل شده، می گویند که معاویه آدمی نبود که سوابق درستی داشته باشد. مولا علی ابن ابیطالب علیه السلام کار خوبی کرد با او جنگید. اما جنگ جمل نه! به قول خودشان «و فی نفس شی». اما یا امیرالمؤمنین؛ ما اینطور نیستیم. یک کلام یا علی علیه السلام آره، یا علی علیه السلام نه. علی علیه السلام دو رقم و علی علیه السلام نصفه نیست. علی علیه السلام کامل است. حالا ببین چه می فرماید:
«و أشهد أنک ما أقدمتَ و لا أحجمت و لا نطقتَ و لا أمسکتَ إلا بأمر من الله و رسوله.»
ببینید این در خطبه غدیر نیست. باید در خطبه غدیر ضمیمه شود. به همین واضحی مفاهیم آن هست. حالا ببینید چه می گوید؟ یا امیرالمؤمنین؛ شهادت می دهم اگر شما اقدامی کردی، نه «احجمت» عقب نشینی کردی. «نطقت» حرف زدی، نه «امسکت» سکوت کردی. همه این ها به امر «من الله» بوده، همه اش. سوا کردنی نیست. علی علیه السلام را نمی شود سوا کرد. این جا را من قبول دارم، آن جا را در دلت قبول داری، علی علیه السلام را قبول نداری. آن طور که خوشت می آید، قبول داری. این نشد. آن علی علیه السلام را ما در غدیر قبول داریم که هر کاری کرده، چه روز جنگ، چه روز صلح، چه روز حرف زدن و چه روز سکوتش، تمام آن مقبول ماست. از نظر ما تمام امر پروردگار هست «قُلْتَ وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَقَدْ نَظَرَ إِلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَضْرِبُ بِالسَّیْفِ قُدْما فَقَالَ یَا عَلِیُّ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلا أَنَّهُ لا نَبِیَّ بَعْدِی» می گوید «الکنایه ابلغ من التصویر» امام هادی علیه السلام می خواهند به ما حالی کنند که چرا ما باید راجع به علی علیه السلام این طور باشیم! می فرماید: یا امیرالمؤمنین؛ (دارد زیارتنامه می خواند دیگر) شما در یکی از روزهای جنگ گفتید: پیغمبر صلی الله علیه و آله یک روز مرا دید که دارم در میدان جنگ حسابی حمله می کنم و جلو می روم. فرمود: یا علی! یا علی چه؟ تو پهلوان هستی؟ فرمود: «أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى» یعنی چه؟ یعنی تو «إِلا أَنَّهُ لا نَبِیَّ بَعْدِی» نبوت را کنار بگذار، غیر از آن هارون و موسی علیه السلام یک دل و یک چیز بودند، حرفشان یکی بود. تو هم نسبت به من اینجور هستی. این حرف به آن کلام اول برمی گردد. یا امیرالمؤمنین؛ اگر بنا باشد برای کارهای شما بگوییم (این بله ،آن خیر) پس بگو راجع به خود پیغمبر صلی الله علیه و آله اشکال داریم.
مگر پیغمبر صلی الله علیه و آله شما را انتخاب نکرده؟ به پیغمبری که شما را منصوب کرده، اعتراض می کنی؟ در حالی که برای ما همه اش یکی است «وَ أُعْلِمُکَ أَنَّ مَوْتَکَ وَ حَیَاتَکَ مَعِی وَ عَلَى سُنَّتِی» پیغمبر صلی الله علیه و آله به من فرمود مرگ، زندگی شما بر سنت من و با من است. «فَوالله ما کذبتُ ولا کُذبتُ ولا ذَلَلتُ ولا ذُلَّبی ولا نَسیتُ ما اَحد الیَّ رَبّی و اِنّی لَعلی بینهِ مِن ربّی بَیِّنَها لِنبیِّ و بینهَ النبیُّ لی وانِّی لعلی الطریق الواضح الفظهُ لفظً صَدَفه والله وقُلتَ الحق» امام هادی علیه السلام می فرماید که: شما آن روز فرمودی که ای مردم! من نه دروغ می گویم، نه کسی به من دروغ گفته و لا ذللتُ نه من گمراه شده ام، نه کسی مرا گمراه کرده. خیال می کنید من عهد خدا را فراموش کرده ام، من با بینه خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله پیش می روم. من بر طریق واضح می روم. این را به صراحت به شما می گویم. بعد امام هادی علیه السلام می فرماید: «صدقتَ والله» علی جانم؛ شما راست گفتی. یعنی من اعتقادم راجع به شما این است. کسی خیال نکند که یک جا را می پسندم، یک جا را نمی پسندم. هر کاری شما در کوفه کردید، یک عده آمدند، گفتند یا علی؛ شما خدا هستید! امیرالمؤمنین علیه السلام چند مدت به این ها گفت توبه کنید، بگویید غلط کردم. این حرف را نگویید، من بنده خدا هستم. به خرج آن ها نرفت. حضرت فرمود جایی درست کردند و این ها را در آتش انداختند، سوزاندند. امیرالمؤمنین؛ ما یک ذرّه شک در دلمان نمی آید همین کار را باید انجام می دادیم. خود خدا می خواست این کار را انجام بدهد که شما این کار را کردید، تمام شد و رفت. خدایی نکرده مبادا ما این طور باشیم که روشن فکری به سرمان بزند، یک جاهایی از زندگی معصومین علیهم السلام یک طوری است. این به عقل من جور در نمی آید، جوان های امروز نمی پسندند، به خرجشان نمی رود. می خواهد برود یا نرود، مطلب این است که یا این از مقام عصمت صادر شده یا نشده! اگر در سندش حرف دارید، ببریم، ببینیم اما اگر سند تمام است، اصلا امتحان شما و بنده همین است که ببینیم حرف و کاری که معصوم می کند، باز هم غر زدن، فکر کردن داریم. داستان شیرینی است. کسی را دیدم، پشت گردنش ورم کرده، گفتند این چیست؟ گفت این در جنگ صفین به سرم آمده. گفتند: مرد حسابی هزار سال از جنگ صفین گذشته، شما پشت گردنت در جنگ صفین ورم کرده؟ گفت بله من یک شبی علی ابن ابیطالب علیه السلام را در خواب دیدم. به من گفت: اگر شما در جنگ صفین حضور داشتی، با من بودی یا با معاویه؟ من در فکر فرو رفتم که جواب چه بگویم؟ حضرت چنان با کف دست پس گردن من زد، من از خواب پریدم. آن لحظه به من فرمود: حرف به این واضحی، این هم فکر کردن می خواهد؟ یا علی علیه السلام را قبول داری یا نداری. داری به چه فکر می کنی؟ بلند شدم، دیدم پشت گردنم ورم کرده و همین طور مانده، هر کس هم می بیند، می گوییم در جنگ صفین، چون سؤال در مورد جنگ صفین بود، هر کس برسد، می گوییم که قصه چه بوده. این واقعا یک داستانی نیست که ما به عنوان خنده بگوییم. یعنی مَثَل خیلی از افراد، مَثَل همین است. سر غدیر که می رسد، می گویند علی علیه السلام را پذیرفتیم. باز به جزئیات که می رسد، جلوی امیرالمؤمنین علیه السلام نظر می دهند. این جا با عقل جور در نمی آید. کدام عقل؟ عقل کیلویی چند است جلوی امیرالمؤمنین علیه السلام؟! معلوم است اصلا ما چه می گوییم؟ این هم یک فقره از زیارت غدیریه امام هادی علیه السلام است. (اگر همه این را بخواهم بگویم، وقت کم می آوریم و عملا اجازه دهید این را بگذریم)
به سراغ مطلب بعدی برویم که عبارت باشد از زیارت عاشورا. پایه ای را بگذاریم، آقا رسول الله صلی الله علیه و آله یک فصل مشبع و مفصلی از خطبه غدیر را به دشمنان غدیر پرداخته اند. می فرمایند: «الا انّ اعدائهم، الا انّ اعدائهم» گذشته از عباراتی که مثلا اصحاب صحیفه را بیان می کنند، «وَسَیجْعَلُونَ الْإِمامَهَ بَعْدی مُلْکاً وَ اغْتِصاباً» را می فرمایند اما مدام «اعداء، اعداء» مقابل، اولیاء، اولیاء می فرمایند. این به این معناست که ما درباره غدیر که یعنی درباره پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله که یعنی درباره خود خداوند مِس مِس نباید بکنیم! یک کلام، یا با غدیر هستیم، یعنی با پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله هم هستی، با خداوند هم هستی، یعنی حرف پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و خدا و امیرالمؤمنین علیه السلام یکی است و شما که می گویید غدیر را پذیرفتم، یعنی عهد خداوند را زمین نزدی و نگفتی نمی خواهم. نگفتی حوصله ندارم و نگفتی از نظر من قابل قبول نیست. قبول کردی، بارک الله! یک کلام رک و پوست کنده. نه! منکر غدیر می شوی، حالا منکر غدیر دیگر ۱۰۰ یا ۱۰۰۰ پله دارد. همه آن ها قاطی منکر غدیر هستند. (اشتباه نشود) ببینید ما در غدیر یک پایه اساسی داریم، ۱۲ امام معصوم علیهم السلام که اینان صاحب اختیار مطلق ما هستند که هر چه بگویند، باید بگوییم چشم! و هر چه هم می خواهیم، فقط بایستی از این بزرگواران یاد بگیریم. این چکیده و عصاره کلام درست شد؟ حالا این مجموعه را با تمام لوازمش یا کسی قبول دارد یا ندارد؟ همان اول بایستی معامله را تمام کند. اگر قبول دارد، جزء اولیاء غدیر می شود. و اگر قبول ندارد، جزء اعدا غدیر می شود. این وسط نیاییم بگوییم خب پله، پله، بعضی ها آنچنان هم دشمنی ندارند. بله، دشمنی در مقام عمل شاید هم شدید باشد اما وقتی یک مرزی بین دو مطلب قرار می دهند! کسی آمد خدمت امام صادق علیه السلام ، این حالا شاید قصدی هم نداشت ولی یک گناهی را مطرح کرد و مدام می خواست طفره برود تا این که حضرت یک طوری حلال کنند! ( به زبان خودمان) خب حالا اگر این طور شد، چه؟ اگر آن طور شد، چه؟ حضرت صادق علیه السلام آخر یک چیزی به فرد گفتند که: ببین من یک ضابطه به دستت بدهم و اینکه در همان حد که خودت می فهمی، فکر کن روز قیامت است و اعمال خوب را می آورند و به یک سمت می اندازند و اعمال بد هم سمت دیگر. روز قیامت یک کوه از اعمال خوب درست شده و یک کوهی هم از اعمال بد. این که تو داری از من می پرسی حلال است یا حرام، خودت باشی، به کدام طرف می اندازی؟ این طرف یا آن طرف؟ خودت بگو. کمی فکر کرد و گفت: نه، در حرام ها می اندازم. حضرت فرمود: پس بلند شو، برو. بیخودی زور می زنی. البته معنای این، آن نیست که هر کسی با دل خودش بگوید هااااا! حرف ما این است که حضرت فرمودند: داری بیخودی بهانه می آوری که از زیر بار حق در بروی! چهارچوب غدیر روشن است.
آن هایی که دوازده امام، یعنی اگر یک امام هم کمتر باشه، این رفت داخل اعداء… حالا شما اعداء را درجه بندی کن. عیب ندارد. بگو اعداء صد درجه است. بعضی هایشان مثل حجاج بن یوسف ثقفی اند. بعضی هایشان هم همین قدر. مثلا از دوازده امام علیهم السلام ، یازده تا را قبول دارند. بله ما قبول داریم این با آن خیلی فرق دارد، اما این مرز را که تعیین کنند، همه این ها داخل اعداء می روند. دیگر جزء اولیای غدیر نیستند. به آن ها غدیری نمی گویند. غدیری یعنی کسی که دوازده امام علیهم السلام را بعنوان صاحب اختیار مطلق قبول کند، والسلام. یک الف هم کمتر نکند. یک الف کمتر کنید، می رود جزء اعداء. بله بفرمایید اعداء با درجه یک داریم، با درجه بیست داریم، با درجه هزار داریم، با درجه یک میلیون داریم، این درست!
شکی هم در آن نیست، برای چه می گویند ناصبی؟ آن ها خیلی شدید هستند. اما در اعداء هستند. خب، این حرف به ما چه چیزی می فهماند؟ می فهماند که وقتی یک مکتبی و یک مطلبی در جایی بعنوان غدیر مطرح شد، همه باید تکلیفشان را روشن کنند. یکی از آن ها هم ما هستیم.
مطلب بعدی از این موارد ششگانه، زیارت عاشوراست. زیارت عاشورا اهرم اعداء و اولیاست. چنان شمشیر را وسط گذاشته، تا زور دارد، می برد. می گوید تمامش کنید. دیگر وقتی امام حسین علیه السلام وسط مقتل افتاد، حرف تمام شد. غدیر سر بریدند و آن جا انداختند، بگو ببینم با این هستی یا نیستی؟ بگو ببینم با کنندگان اینکار موافق هستی یا نیستی؟ این دیگر منظره ای نیست که کسی از آن بگذرد. جای بهانه تراشی نیست. به جایی رسید که همه چیز واضح شد. این که در مقتل افتاده، امام حسین علیه السلام غدیر هست یا نیست؟ یک کلام! امامِ غدیر هست یا نیست؟ اگر هست، تکلیفت را با این تعیین کنی، با غدیر تعیین کردی. ما هیچ حرفی نمی زنیم، هر کسی می خواهد، باشد. اصلا ما معارف غدیر را دربست کنار می گذاریم، صاف می آییم توی کربلا. می گوییم آقا این منظره را ببین، بشنو، تعیین کن. ببینیم تکلیف تو چیست؟ با این منظره، تو چه هستی؟ با کنندگان این فاجعه، تو چه هستی؟ به مظلوم این فاجعه، تو چه اعتقادی داری؟ این را اگر رک و پوست کنده به ما گفتی، ما می فهمیم که تو غدیری هستی یا نیستی. والسلام.
اینجا جایی هست که حساب همه راحت روشن می شود. لذا زیارت عاشورا در بُعد غدیری اش، نشان دهنده این است که هر کسی در موافقت یا مخالفت با غدیر، کدام سمت ایستاده؟ و اگر تعیین کرد که در کدام سمت ایستاده، تکالیفی که به گردنش می آید، یکی پس از دیگری روشن شده. این نیست که شما فقط بگویید که من با غدیر هستم. با غدیری؟ «بَرِئْتُ اِلَى اللَّهِ وَ اِلَیْکُمْ مِمَّنْ اَسَّسَ اَساسَ ذلِکَ» اگر با غدیر هستی، نمی شود در بروی! بایست! کجا؟ هر کسی که این امام حسین علیه السلام را درون مقتل انداخته، از آن کسانی که این پایه را گذاشتند و آمد به اینجا رسید، خدایا من به درگاه تو برائت و بیزاری می جویم. اصلا خدایا من را پناه بده، دارم از دیدن این طور آدم ها و شنیدن این ماجرا دیوانه می شوم. این در زیارت عاشورا است. بُعد تولی و تبری، و بُعد تعیین کننده دوست و دشمن غدیر با همه جوانب و با همه ریزه کاری هایش. خدا وکیلی زیارت عاشورا چیزی باقی نگذاشته، یعنی حسابی پنبه را با این دستگاهی که پنبه را می زنند، قشنگ ریزه کاری های عمق ولایت و برائت را و عمق محبت و دشمنی را بیرون کشیده و روی آب انداخته است. خوب دقت کنید، می گوید هستی یا نیستی؟
ببینید می گوید: «اللّٰهُمَّ إِنَّ هٰذَا یَوْمٌ تَبَرَّکَتْ بِهِ بَنُو أُمَیَّهَ» شما یا عید غدیر باید بگیری یا عید عاشورا؛ دو تا نمی شود. زود، آن هایی که امام حسین علیه السلام را کشتند، آن روز را مبارک دانستند. دنبال آن می گوید: «فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِیادٍ وَ آلُ مَرْوانَ» زود؛ چکاره هستی؟
شما در غدیر خوشحال و فرحت می شوید یا روز عاشورا؟ زود تعیین کن! نمی توانی فرار کنی. باید بگویی من روز عاشورا فرحت نیستم، ناراحت هستم، پس روز غدیر خوشحالم. اگر روز غدیر خوشحالم، به هر اساس و پایه ای که این بساط کربلا را به پا کرده، من بیزارم. من لعنت می کنم. نمی توانی بگویی نمی کنم. زیارت عاشورا این بُعد غدیر را با همه ریزه کاری هایش بیان کرده، هیچ از آن باقی نگذاشته. حالا اجازه دهید باز جمله به جمله زیارت عاشورا را با هم دیگه مرور کنیم و جلو برویم باز هم یک صلواتی مرحمت کنید. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
۱- می خواهد اسم امام حسین علیه السلام را سلام دهد. «السلام علیک یا اباعبدالله، السلام علیک یا ثارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثارِهِ وَ الْوِتْرَ الْمَوْتُورَ» شمشیر را از غلاف بیرون می کشد. که ای خون انتقام گرفته نشده! می خواهی سلام بدهی؟ سلام آقا امام حسین؛ سلام پسر علی علیه السلام ؛ پسر فاطمه سلام الله علیها . نه، این ها مقدمه است.
یا ثارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثارِهِ وَ الْوِتْرَ الْمَوْتُورَ این خون ما، سر این خون ایستادیم. تکلیف ما سر این خون روشن می شود. این اولین پایه ای است که زیارت عاشورا زده.
۲- مصیبتی که در کربلا اتفاق افتاده، نگویید که حالا این همه در راه دین کشته شدند، یکی هم امام حسین علیه السلام، نه! چه می فرماید؟ به تعبیر دوم توجه کنید. «یا اَباعَبْدِاللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّهُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصیبَهُ بِکَ عَلَیْنا وَ عَلى جَمیعِ اَهْل ِالاِسْلامِ» در ادامه می گوید «فِى السَّمواتِ عَلى جَمیعِ اَهْلِ السَّمواتِ»
حساب این مصیبت، با همه مصیبت ها فرق می کند. یعنی از همان اول زیارت عاشورا، دومین پایه ولایت و دشمنی را می کارد.
۳- می فرماید: حالا که روشن شد ما بر سر دوراهی قرار گرفته ایم، باید روشن کنیم که از یک عده ای بیزاریم، با یک عده ای هستیم. با آن هایی که با غدیر بودند، هستیم، با آن هایی که با غدیر نبودند، نیستیم. اما این ها درجاتی دارند، پله پله است. یکی، یکی کسی را جا نمی گذاریم، کسی خیال نکند ما ناشی هستیم. البته ما نه، زیارت عاشورا از طرف خدا است. حدیث قدسی است. خدا به ما یاد داده، ما می گوییم، وقتی می خوانیم، داریم دلمان را بیرون می آوریم. خودِ خدا به ما یاد داده که چطوری بگو. ببینید چطوری می گوید «فَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّهً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَیْکُمْ اَهْلَ الْبَیْتِ» شما مگر راجع به امام حسین علیه السلام صحبت نمی کردید؟ چرا سراغ اهل بیت علیهم السلام رفتی؟
همه چیز از آنجا شروع شد که پایه را بر ظلم و جور شما اهل بیت علیهم السلام گذاشتند.
«وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّهً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقامِکُمْ» قبل از اینکه کربلا برسد و قبل این که شما را بکشند، عده ای نگذاشتند شما در آن جایگاهی که باید قرار بگیرید، باشید. ما آن ها را لعنت می کنیم که آن ها آغازگر این شدند که امروز شما در گودال قتلگاه بیافتید. «و َاَزالَتْکُمْ عَنْ مَراتِبِکُمُ الَّتی رَتَّبَکُمُ الله» شما در زیارت عاشورا دارید عین غدیر را می گویید. خدا لعنت کند کسانی را که شما را از آن مرتبه ای که خدا برایتان گذاشته بود، کنار زدند. خدا کجا گذاشته بود؟ مگر غیر از غدیر است؟ مگر غیر از این است که پیامبر صلی الله علیه و آله در غدیر دوازده امام را تعیین کرد تا روز قیامت به عنوان بالاترین کسی که بر مردم حاکم است. «وَلَعَنَ اللهُ اُمَّهً قَتَلَتکُم وَلَعَنَ اللهُ المُمَهِّدینَ لَهُم بِالتَّمکینِ مِن قِتالِکُم» زمینه را چیدند، برای اینکه بشود شما را کشت و با شما بشود جنگید. حالا نوبت این است که ما تکلیفمان را تعیین کنیم.
۴- «بَرِئْتُ اِلَى اللَّهِ وَ اِلَیْکُمْ مِنْهُمْ وَ مِنْ اَشْیاعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ وَ اَوْلِیائِهِمْ» یعنی ما بخواهیم اینطور حرف بزنیم که خب این ها چه می دانند و اصلش آن ها بودند، نه! هر کسی با دار و دسته اش شناخته می شود.
آقا شما دار و دسته سقیفه هستی یا نیستی؟ اگر دار و دسته سقیفه هستی، ما که از سقیفه بیزاریم. از هر کسی که هم دار و دسته اش باشد، باید بیزار باشیم! باید اعلام کنیم که ما نیستیم. زیارت عاشورا به این صراحت می گوید: من به خدا پناه می برم. بیزارم و به سوی خدا پناه می برم. چه؟ از آن ها. یعنی از چه کسانی؟ از کسانی که پایه گذاشتند و از «اَشْیاعِهِمْ» یعنی از شیعه ها، البته شیعه ها و پیروان آن ها، نه شیعه های ما؛ یعنی نزدیکترین و درجه اول ترین کسانی که کمکشان کردند. مثل آن هایی که آمدند در خانه حضرت زهرا سلام الله علیها را آتش زدند، یا مثل آن هایی که در کربلا کمک کردند. «وَ اَتْباعِهِمْ» و پیروان آن دار و دسته و بالاتر «وَ اَوْلِیائِهِمْ» اصلا آن هایی که راضی بودند. روایت دارد که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می آید، زراری و فرزندان قتله امام حسین علیه السلام را می کشد. از حضرت می پرسد که یعنی این قانون به هم می ریزد که «لَا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ اُخْرَی» این ها چه کار کنند؟ پدرانشان امام حسین علیه السلام را کشتند. حضرت می فرمایند: معاذالله که خداوند قانونش را به هم بزند! این ها راضی هستند. می گویند: پدرهای ما خوب کاری کردند که امام حسین علیه السلام را کشتند. به خاطر آن خدا به جهنم می اندازد. خدا بیخودی کسی را به جهنم نمی اندازد و حساب، حساب است.
۵- حالا نوبت تعیین تکلیف است.
«إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُمْ» رک و پوست کنده، خیلی ساده و بدون عبارت پردازی می گوید من با هر کسی که طرف شماست، هستم. و مقابل آن «وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُمْ» یعنی این وسط سه مدل نداریم. سِلْمٌ، حَرْبٌ. یا این طرف یا آن طرف. تمامش کن. شاید در این زمین خاکی و زیر آسمان خدا، همین الان میلیون ها نفر دارند زیارت عاشورا می خوانند. همگی دارند همین را می گویند که ما با غدیر هستیم و با سقیفه نیستیم و هر که با غدیر دشمن است، ما دشمن او هستیم. همین یک کلمه «اِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ» مال دیروز و امروز و فردا نیست. «إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ» یعنی یا مطلب حق است یا باطل. و سکه درستی و سکه غلط آن تا روز قیامت خورده. ما جلو، جلو تا روز قیامت با هر کسی که با شما دشمن باشد، دشمن هستیم و با هر کسی با شما باشد، دوست هستیم. جلو، جلو داریم می گوییم هنوز به دنیا نیامده، آقا امیرالمؤمنین علیه السلام درجنگ نهروان فرمودند که «لقد شارکنا فی هذالقتال رجال لم یخلق الله ابائهم» در جنگ نهروان مردانی با ما شرکت کردند که خدا هنوز پدرانشان را خلق نکرده. همه گفتند یعنی چه؟ مثلا کسانی که پدرانشان خلق نشدند، خودشان هم خلق نشدند. چطور در این جنگ شرکت کردند؟ فرمودند: به زودی اقوامی می آیند، داستان جنگ امروز ما را می شنوند. و آن روزی که می شنوند، دلشان به سمت ما است و رضایت به کار ما دارند. مانند این است که آن ها در این جنگ با ما شرکت داشتند. خدا این طوری به پایشان می نویسد. متقابل آن هم معلوم است. هر کسی بگوید که علی بن ابیطالب علیه السلام مثلا با نهروانی ها نباید می جنگید، مثل خوارج، یک میلیون سال بعد هم بیاید، این جزء خوارج حساب می شود. می رسد به این که «وَ لَعَنَ اللَّهُ آلَ زِیادٍ وَ آلَ مَرْوانَ وَ لَعَنَ اللَّهُ بَنی اُمَیَّهَ قاطِبَهً وَ لَعَنَ اللَّهُ ابْنَ مَرْجانَهَ» «عمر بن سعد، شمر» می دانید این ها چه می خواهد به ما بگوید؟ مثلا فرض کن یک کسی، دیگری را می زند و می کشد. یک قاتل معمولی را می گویم. بالاخره ده نفر همدست داشته باشد و قوم و خویشان هم طرفدارش باشند، آن قاتل حساب دیگری دارد. هر کسی اسم او را می شنود، می گوید: خدا لعنتش کند. عجب آدم قسی القلبی بوده! یعنی آن قاتل عَلَم است. نباید پاک و ماست مالی کرد. می گوید: من که همه را گفتم. اَشْیاعِ، اَتْباعِ، اَسَّسَتْ، نه؛ معلوم باشد آل زیاد، آل مروان، بنی امیه، ابن مرجانه، عمرسعد، شمر، این ها باید گفته و باید روشن شوند. این ها آن گردونه را گردانده و همه را با خودشان به جهنم بردند. یعنی اسم آن کسانی که باعث و بانی هستند، بردند. برای اظهار برائت و روشن کردن آنچه در دلت هست، لازم است. تا به این جا که ما در راه باطل و دشمن غدیر، از کسی که یک لیوان آب به دشمن غدیر بدهد، نباید گذشت. حالا من این طوری گفتم، این جا را دقت کن. «وَ لَعَنَ اللهُ اُمهً اَسرَجَت وَ اَلجَمَت و تَنَقَّبَت» در ماجرای کربلا، یک عده مثل شمر بودند، یک عده از دور به طرف گودال قتلگاه چوب و سنگ پرت می کردند. یک عده فقط در لشکر بودند. حالا قاطی لشکر حمله می کردند، عقب نشینی می کردند. یک عده از همه این ها عاجز بودند. فقط بلد بودند، نه این که بروند «سَرج»، یعنی زین لجام دهنه اسب را بخرند و بگویند: بفرمایید بروید به جنگ امام حسین علیه السلام این را هم نداشتند. فقط بلد بودند بگویند اجازه دهید دهانه اسب شما را من بزنم. اَسرَجَت این زین را من روی اسب دشمن امام حسین علیه السلام سفت کنم.
«اَسرَجَت وَ اَلجَمَت و تَنَقَّبَت» نقابی که به صورت اسب می زدند، فقط این را بلد بودند. من همه آن ها را لعنت می کنم. ببین تا کجا باید پیش بروم. یعنی این غدیر وقتی حق هست، هر کسی به هر اندازه، ولو به اندازه یک لیوان آب قدم برداشته، قاطی لعنت من هست.
قاطی برائت و قاطی بیزاری من هست. یعنی باید بیزازی من از دشمن علی علیه السلام این مدلی باشد. غدیر وقتی حق است، هر کسی به شکلی زیرآب آن را کشیده و خواسته آن را خراب کند، جزء اعداء غدیر، جزء دشمن غدیر می شود. خب این هم یک فقره. فقره بعدی غدیر که من دو سه دقیقه دیگر بیشتر وقت ندارم، بقیه اش را خودتان در زیارت عاشورا می خوانید.
«اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی عِنْدَکَ وَجِیها بِالْحُسَینِ علیه السلام فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ»
جمله را صد بار همه شما خواندید، ولی همه غدیر در این خوابیده. من این جور عرض کنم، آقا غدیر یک عده دشمن دارد. به قول ساده خودمانی، گور بابای همه دشمنان، اصلا غدیر دشمن دارد یا ندارد. چکارش کنیم که دارد؟ اصل این است که این گُلِ ولایت، این شربت شیرین ولایت را من از آن کیف کنم. اصلا دشمنان را ول کنم. حرف من باید این باشد. «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی عِنْدَکَ وَجِیها» خدایا من می خواهم پیش تو آبرومند شوم. من را با غدیر آبرومند کن. من را با حسین علیه السلام آبرومند کن، من را با علی علیه السلام آبرومند کن. «فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ» هم در دنیا، هم آخرت. این لذت و شیرینی اولیای غدیر و دوست غدیر و با غدیر بودن هست. این جمله را به همین راحتی و سادگی در زیارت عاشورا همه ما بارها می خوانیم. بله اساس هایی که من چیدم و گفتم، دیگر خودتان اگر بقیه زیارت عاشورا را هم مطالعه کنید، کاملا متوجه می شوید که تمام جوانب اعداء و اولیا، یعنی تولی و تبری بر اساس غدیر در زیارت عاشورا به شکل ریزه کاری منعکس هست. تا حالا آن جمله آخر را هم بخوانیم که ختم کلام باشد. آخرش را شما چه می گویید؟ می گویید: «اَللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاکِرینَ لَکَ عَلی مُصابِهِمْ» خدایا اگر بر سر غدیر مصیبتی هم آمده، من مثل خود امیرالمؤمنین علیه السلام، مثل خود حضرت زهرا سلام الله علیها، مثل خود امام حسین علیه السلام، باز هم تو را حمد و شکر می کنم. غُر نمی زنم، خدایا به مُقدّر تو راضی هستم. «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی شَفَاعَهَ الْحُسَیْنِ» یک نخی، یک طنابی از خودم به غدیر می بندم. خودم را از این عروه الوثقی آویزان می کنم. می گویم خدایا منِ عاجز را از شفاعت غدیر محروم نکن، یعنی آن شیرینی غدیر را من می خواهم. «وَ ثَبِّتْ لِی قَدَمَ صِدْقٍ» به خدا قسم همه این ها را همه مردم دارند می خوانند. هیچ کس حواسش نیست این ها غدیر است. یعنی «ثَبِّتْ لِی» مرا بر پایه غدیر «وَ ثَبِّتْ لِی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ» یعنی مع الغدیر «وَ أَصْحَابِ الْحُسَیْنِ» حالا می خواهد بگوید می دانی غدیری چگونه باید باشد؟ خدایا مرا با امام حسین علیه السلام و اصحابش نگهدار. «الَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ علیه السلام» اصحاب امام حسین علیه السلام چگونه غدیری بودند؟ جمع «مُهجه» می شود مُهج و آن خون وسط قلب را می گویند و هر وقت می خواهند در عربی خیلی عاطفی صحبت کنند، بجای این که مثلا بگویند جانم فدای تو، می گویند که مهجه قلبم فدای تو، یعنی آن خون وسط قلبم فدای تو. دقت کنید، چه کلمه لطیفی است. می گویند که مرا با امام حسین علیه السلام و اصحابش محشور کن! ان اصحاب امام حسین علیه السلام که در راه غدیر می دانی چکار کردند؟ «بَذَلُوا» چنین بخششی بفرمایید. غدیر بفرما. چه چیز را بفرما؟ خون وسط قلبشان را به غدیر گفتند: بفرما، «بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ علیه السلام» دون در عربی یعنی در راه امام حسین علیه السلام، برای امام حسین علیه السلام، بخاطر امام حسین علیه السلام دادند. یعنی می گویند اگر می خواهید از اولیای غدیر باشید، باید اینگونه باشید. صلواتی مرحمت کنید.
صوت بخش سوم
اعوذ بالله من الشیطان الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ امیرالمؤمنین وَ الْأَئِمَّهِ الْمَعصومین علیهم السلام
یک نکته اساسی درباره پشتوانه های غدیر، این است که ما وقتی غدیر را به عنوان یک حقیقت پذیرفتیم، این طور نیست که هر کسی در مقابل غدیر یک پرچمی به پا کرد، بخواهیم بگوییم مکتب مقابل غدیر. حالا امروزی ها یا در اصطلاح عربی می گویند مدرسه غدیر و مدرسه مثلاً فلان. حالا ما در فارسی معمولا مکتب می گوییم. آن شکلی که ما غدیر را پذیرفتیم و از آن آغاز سخن امروز درباره آن صحبت می کردیم، این بود که آن چیزی که از طرف خدا آمده، یک چیز بیشتر نیست و آن غدیر و امام غدیر است. امامی که بر اساس غدیر منصوب شده. این شد حق. مکتب یعنی آن راه و آن مجموعه ای که یک حرف حساب می زند. حالا برای مثال می خواهم بگویم برای ساختن بلندگو (حالا من می گویم مکتب) سه فرضیه در دنیا هست. هر سه مورد هم حق است. حالا کسی دلش می خواهد آن مدل را آن مدل را بخرد، کسی این یکی مدل را می خواهد. این مدل را و کسی هم آن یکی مدل را. مثلاً در ساخت هواپیما، فرض کنید که در یکی بال آن بالای سقف هواپیما است، یکی زیر آن است. موتور یکی نزدیک دم است و موتور یکی وسط است. این موارد همه حق است. یعنی نمی توان گفت این باطل است و آن حق است. دانشمند و مهندسی آن مدل را طراحی کرده، آن هم به هوا می رود، دیگری هم طور دیگری طراحی کرده، آن هم به هوا می رود. این هم مسافر را می رساند و آن یکی هم مسافر را می رساند. اما در دین خدا این گونه نیست! یعنی مکتب به آن چیزی می گویند که راه درست باشد. آدم را ببرد و به «حق» برساند. هواپیما به آن چیزی می گویند که آدم را به مقصد برساند وگرنه یک چیزی شبیه هواپیما بسازی که به هیچ شکلی از زمین نمی تواند بلند شود. این فقط شکل هواپیما است، این اصلا هواپیما نیست. حالا مکتب آن چیزی است که ما را ببرد و به بهشت برساند، ما به آن می گوییم مکتب. حالا بعضی می گویند در مکتب غدیر این گونه است اما در مکتب سقیفه این طوری است. سقیفه اصلا مکتب نیست. یعنی راهی که باطل است، راهی که درست نیست و راهی که راه خدا نیست؛ شما به چه عنوان اسم مکتب روی آن می گذاری؟ یا به عربی اسم مدرسه روی آن می گذاری؟ این به معنای این است که پس هر دو را به عنوان یک مکتب پذیرفتید دیگر. حالا این یک جوری به سمت خدا می برد، آن یکی هم طور دیگری به سمت خدا می برد و این اعتقاد ما نیست! نه اعتقاد که اصلا راه خدا و صراط مستقیم یکی بیشتر نیست. برای رسیدن به خدا هزار راه وجود ندارد، یک راه بیشتر وجود ندارد. غیر از آن راه، اصلا مکتب نیست. گذاشتن اسم مکتب روی آن، یعنی اعتراف از اول راه به اینکه ما دشمن را پذیرفتیم. ما اعتراف می کنیم که آن هم بالاخره یک جوری به خدا می رساند. آن هم یک طوری به سمت بهشت می رود. در حالی که این گونه نیست. یک حق و حقیقتی از سمت خدا آمد، خدا گفته فقط این به سمت حق و بهشت می برد. یک عده ای به انواع راه آمدند این را خراب کنند. حالا ما اسم این موارد را مکتب گذاشتیم. پس شما بگو مکتب سقیفه، مکتب زیدیه، مکتب بهایی و … همه مکتب می شوند دیگر. چه فرقی می کند؟! این موارد مکتب نیستند! این موارد همه برای خراب کردن حرف خدا آمدند. برای اینکه ریشه حرف خدا را بزنند، آمدند. برای گمراه کردن فکر مردم از راه خدا آمدند. ما به چه دلیلی اسم این ها را مکتب می گذاریم؟ پس بر اساس زیارت عاشورا و بر اساس تعیین دوست و دشمن باید ما این اشتباه را نکنیم که به راه های مختلف غیر غدیر اسم مکتب و برچسب مکتب بزنیم. حالا اصلا نمی خواهد کلمه مکتب هم بگوییم. این که بگوییم راه سقیفه، راه غدیر؛ وقتی شما می گویی راه، یعنی پس راهی است که به یک جایی می رسد. نه بابا آن راه به هیچ کجا نمی رسد. اصلاً اسم راه نباید روی آن بگذاری. حالا هر تعبیری که این شبهه را ایجاد کند که ما نمی گوییم آن دشمن ما درست است ولی این چنین هم نمی گوییم غلط است. اینطوری نیست. یک کلام: غدیر درست است و همه غلط است. هر چیزی غیر از غدیر باشد، غلط است. این یک مطلب؛
نکته دوم این است که انسان خیلی از مسیرها و راه ها را در زندگی خود بررسی می کند و می گوید این طرفی بروم، آن طرفی بروم … گاهی شما وارد یک شهری می شوی و غریبه هستی و یک آدرسی هم در دست خود داری، مثلا می بینی که این خیابانی که اسم آن را می گویی، اتفاقا همین جاست. بعد می گویی حالا که اینجا هستم، می روم کوچه پنجم. بهتر از آن، این است که فردی که اهل این شهر است، دارد رد می شود. می گویی که: این کوچه پنجم که اسم آن این است، کجاست؟ او می گوید: این جاست. چهار کوچه آن طرف تر است. چرا؟ چون این آدم اهل این شهر است. اهل این خیابان است.
تا شما بگویی، بعد می گوید کجا را می خواستی؟ می گویی مثلا داخل آن کوچه، مؤسسه فلان را می خواهم. دستت را بده به من، همین الان تو را ببرم جلوی در آن و تو را برسانم. یعنی این که اگر شما خودت با همین آدرس هم می خواستی بگردی (این مثال را خوب دقت کنید) باید حالا حالاها می رفتی ببینی این کوچه ۵ است، آن یکی ۴ است، آن ۳ است … آهان این کوچه ۵ است. حالا برویم داخل. ببینیم این پلاک ۶۷ این است یا این یا … اما وقتی دستت را به دست کسی می دهی که اهل این شهر و اهل این محله هست، چشم های خود را می بندی و دستت را به دست او می دهی. تو را می برد جلوی در، می گوید: بفرمایید زنگ را هم برای تو می زند و می گوید بفرمایید داخل. خداوند تعالی با آوردن غدیر، نه فقط در خود تعیین امام، در همه ریز و درشت امور زندگی ما به ما می گوید بابا نمی خواهد خودت بروی دوندگی کنی، خودت را به زحمت بیندازی، آخر هم به جای درستی نرسی! بیا من دست تو را بگیرم، ببرم، بیاورم سر آنجایی که شما باید خودت برسی. دیگر چشمانت را هم ببندی، می رسی. چطوری؟ من امام معصومی را تعیین می کنم که به قول خود آقا امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: من به راه های آسمان، از راه های زمین آگاه تر هستم. مثل کسی که به اهل کوچه های محله خودشان چقدر وارد است؟ امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند: من به کوچه های آسمان و زمین و زیر زمین و به همه چیز آگاهم. می فرماید هر چیزی می خواهید، از من بپرسید. هر چیزی می خواهید. چنین کسی را آورده، بعد به جای اینکه خودت دوندگی کنی و مدام این نشد، این غلط در آمد، این دانشمند این تئوری را داد، بعدی ها آمدند، آن را باطل کردند و … به جای این موارد دستت را در دست امیرالمؤمنین علیه السلام و دست یازده امام بگذار، تو را درست می برند به آن جایی که می خواهی. در چه چیزی؟ در هر چیزی. در دنیا، آخرت، طب، اعتقادات، آسمان ها، زمین، راجع به هر چیزی که می خواهی و واقعاً ما چطوری باید بغض و لعنت خود را نسبت به آن کسانی که درِ این خانه را بستند، که مردم حالا آخرت به جای خود، در همین دنیای خود هر چیزی می خواستند، از اهل بیت علیهم السلام می پرسیدند و جواب آن را می گرفتند. راحت! دیگر نه آری و خیر داشت و نه این که تئوری دیگری اشتباهی در بیاید، داشت. نه این که او حرف این را رد کرد، داشت. الان شما ببینید درباره تربیت کودک، هر ۱۰ سال کل تئوری های دنیا به هم می ریزد. می گویند امتحان کردیم، نشد. یک جور دیگر شروع کنیم. در دنیا، نه در حد مثلا یک مدرسه یا مثلا کشور ما، کل دنیا راجع به تربیت کودک هر ده سال تئوری می دهند، اجرا می کنند، می گویند نشد! دوباره یک جور دیگر.
یک چیز به این واضحی که دم دست همه هست، توی آن مانده اند، اما اگر امام معصوم بود، راهکار و راه چاه، همه را نشان ما می داد. این یک مورد بود. در همه امور این مثال را برای این زدم که تفاوت غدیر با هر راه دیگری در این است که خدا دست ما را در دست یک راهنما می گذارد، می گوید تو چشمانت را ببند و راه بیافت. اینقدر این راهنما قابل اطمینان است. شما را می برد جلوی در بهشت پیاده ات می کند. در دنیا سعادت می خواهی، جلوی در سعادت دنیا پیاده ات می کند. هر کسی که این را نمی خواهد، یعنی پشت پا به خیر دنیا و آخرتش می زند، و هر کسی هم تأسف این را می خورد که چرا این از دست ما رفت؟ واقعا حق لعنت و برائت و بغضش را نسبت به آن افرادی که این کار را کردند، باید پیاده کند.
مسئله بعدی، زیارت جامعه است. زیارت جامعه بُعد امام شناسی خطبه غدیر را تکمیل کرده. و اگر از نظر ترتیب حساب کنیم، از نظر من حالا اگر کسی مثلا حوصله و وقت زیارت غدیریه، یا خطبه فدک را نداشت، اما زیارت جامعه یا زیارت عاشورا جزء لاینفک غدیر است و باید کنار غدیر، انسان این ها را بداند که آن امامی که در غدیر گفتند، در چه شرایطی و در چه جزئیاتی از عظمت است. چون وقت کم است، به اندازه ای که فرصت هست، زیارت جامعه کبیره را برای شما روشن و بیان می کنم.
اولین فقرات زیارت جامعه، یک عظمت همه جانبه برای امام غدیر است. در آن حدی که بالاتر از آن فرض نمی شود. چون از اول تا آن جایی که السلام علیکم السلام الدعاه تا می رسد به اشهد ان لا اله الا الله. تا قبل از آن، من همه را یک فقره حساب کردم. دائم می گوید ببین امام غدیر در کجا است. ببین با چه کسی داری صحبت می کنی! «موضع الرساله» امام های غدیر، مگر پیغمبر بودند؟ رسالت، «موضع رسالت» یعنی وقتی پیغمبر صلی الله علیه و آله از دنیا رفت، تمام شد؟ نه، تمام نشد. خب پیغمبر داریم؟ نه، پیغمبر ما خاتم بوده و تمام شد. اما رسالت جایی نرفته، آن رسالت در خانه دوازده امام آمد. پس عظمت در این حد است! با چه کسی داری حرف می زنی؟ با کسی که موضع رسالت است. جایگاه پیغمبری است. فقط پیغمبر نیست. اسماً پیغمبر نیست، از آن شئون خاص پیغمبر و «مختلف» کلمه دوم خطبه غدیر، شما ببینید ما روی چه اعتقادتی حرف می زنیم! نه این که این ها با ملائکه رابطه دارند، کجایی؟ «مختلف الملائکه» امام معصوم و خانه اش محل رفت و آمد ملائکه است. دو کلمه است. مختلف، ملائکه. چقدر حرف در این خوابیده؟
امام صادق علیه السلام فرمود: بروید جلوی دشمنان ما با سوره انا انزلنا احتجاج کنید. یا بن رسول الله؛ سوره انا انزلنا چه ربطی به ولایت شما دارد؟ حضرت فرمود: این سوره یک جمله دارد. می فرماید: «تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَهُ وَ الرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ» این آیه هست یا نیست؟ «تَنَزلُ» هم «تَنَزَلَ» نیست. «تَنَزَّلُ» یعنی «تَتَنَزَّلُ» که «ت» افتاده. یعنی در آینده ها ملائکه نازل می شوند و روح نازل می شود. درباره همه چیز، بروید از دشمنان بپرسید این ملائکه کجا نازل می شوند؟ شما بفرمایید. ما هیچ! بر قلب عُمَر نازل می شوند؟ به قلب حُجاجِ ابن یوسف نازل می شوند؟ به قلب یَزیدِ ابن مُعاویه نازل می شوند؟ شما بفرمایید.
شما رویتان می شود این را بگویید؟ چون نمی شوند. خدا هم که می گوید نازل می شوند. پس کجا نازل می شوند؟ فرمود: در قلب ما و در خانه ما نازل می شوند. یک جایی برای نازل شدن هست. چه کسی جرأت دارد بگوید به ما نازل می شود به غیر از دوازده امام؟! وَ مُختَلَفِ، امام صادق علیه السلام دارد که یک نفر از ارتباط ملائکه پرسید. حضرت فرمود: همین قدر بگویم الان که شما به خانه من آمدید، همین الان یک عده شان اینجا بودند و رفتند و اگر بخواهم ریزه های بال ملائکه را به شما نشان می دهم. حتی دیدنی نیست، از این مدل مادی این طوری نیست. یک مدل مادی دیگری است. فرمود اگر صلاح باشد، می توانم نشانتان دهم که ریزه های بالشان اینجا ریخته. حالا ممکن است یک عده ما را با این حرف ها مسخره کنند ولی هست. نیازی نیست که از کسی بترسیم «وَ مَهْبِطَ الْوَحْی» شما کجا هستید؟ شما ائمه محل هبوط وحی هستید، مگر نمی گوییم حضرت زهرا سلام الله علیها بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله مگر چند روز زنده بود؟ جبرئیل می آمد، می نشست مقابل حضرت زهرا سلام الله علیها و با حضرت زهرا سلام الله علیها صحبت می کرد. حالا دیگر تفاصیل آن بماند. محل وحی است دیگر، چه می خواستی؟ «وَ مَعْدِنَ الرَّحْمَهِ» حالا من بخواهم همه را بخوانم، طول می کشد. در چهار کلمه اول اینقدر صحبت کردیم. تا آخر این فقره اول را بخوانید «وَ خُزَّانَ الْعِلْمِ» یکی از آن هاست. «وَ أُصُولَ الْکَرَمِ وَ قَادَهَ الْأُمَمِ» نه قاده یک امت!
قاده یعنی رهبر، قاعد امت ها شما هستید. وَ عَنَاصِرَ الْأَبْرَارِ وَ سَاسَهَ الْعِبَادِ، سیاست مدارهای بندگان خدا شمایید. یعنی یکی دو مورد نیست، هر کدام از آن ها یک کوه است. یک کوه مقام مال امام غدیر است که جمع این ها را که هیچ کس نمی تواند ادعا کند که هیچ، یک دانه اش را هم کسانی که برای خودشان امام دارند و ادعا دارند، مثلا برای خودشان ابوحنیفه دارند، حجاج دارند و … غلط می کنند چنین ادعایی را بتوانند ادعا کنند. «وَ أَبْوَابَ الْإِیمَانِ وَ أُمَنَاءَ الرَّحْمَنِ» امنای خدا روی زمین هستند. چه کسی می تواند بگوید مثلا مغیره بن شعبه امرای خدا روی زمین است! (زبانم لال) می خواهم تفاوت و فرق را بگویم که تا چه حد است. حواسمان باشد، کجا را به کجا داریم می گوییم «مَصَابِیحِ الدُّجَى» «کَهْفِ الْوَرَى» «وَوَرَثَهِ الْأَنْبِیاءِ،» «وَمَحالِّ مَعْرِفَهِ اللّٰهِ» «وَمَسَاکِنِ بَرَکَهِ اللَّهِ وَ مَعَادِنِ حِکْمَهِ اللَّهِ وَ حَفَظَهِ سِرِّ اللَّهِ … » وقت کم است و فرصت نیست همه این ها را بخواهم بخوانم.
بعد از این فقره؛ شهادت به توحید و نبوت همان طور که همیشه عرض کردم، اصلا می خواهد بفرماید اگر خدایی هست، آن خدایی که ما می گوییم نه، آن خدایی که وهابی ها می گویند، شب های جمعه می آید پاهایش را زمین می گذارد و از آسمان نازل می شود الی آخر! اگر پیغمبری هست، پیغمبری است که غدیر را گفته، بقیه دارند به زور پیغمبر را به خودشان می چسبانند، لذا اول زیارت جامعه بعد از این که اول یک سلام حسابی و جانانه به ائمه غدیر می دهد، «أشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، کَما شَهِدَ اللّهُ لِنَفْسِهِ وَ لَهُ مَلائِکَتُهُ وَ اُولُوا الْعِلْمِ مِنْ خَلْقِهِ، وَ اَشهَدُاَنَّ مُحَمَّدًا عَبدُهُ الْمُنْتَجَبْ»
این فقره هم که تمام می شود، حالا امامانی هستند که خدا انتخاب کرده، در غدیر چه گفت؟ حضرت فرمودند: «مَنْ اَوْلی بِکُمْ مِنْ أنْفُسِکُمْ» خدا و رسولش، «فمَنْ کُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاَهُ» حالا ببین چگونه می گوید. «وَ أشْهَدُ أنَّکُمْ الأْئِمَّهُ الرّاشِدُونَ الْمَهدیُّونَ» مَهدیُّونَ یعنی هدایت شده. چه کسی شما را هدایت کرده؟ خدا، «الْمُطِیعُونَ لِلَّهِ» مطیع در برابر خدا، «الْقَوَّامُونَ بِأَمْرِهِ» دقت کنید! همه اش خدا، ضمیر به خدا، یعنی اگر ما می گوییم، ما راست می گوییم امام ما از طرف خدا آمده، حرف خدا را می زند و به طرف خدا هدایت می کند، ببینم چه کسی می تواند چنین حرفی بزند؟ این شأن امامی است که خدا تعیین کند. خدا بگوید هر کدام که من می گویم، باید تعیین کنی. «الْعَامِلُونَ بِإِرَادَتِهِ» اراده خدا را این ها عملی می کنند، «الْفَائِزُونَ بِکَرَامَتِهِ» آن خدایی که روز غدیر گفت: «اصْطَفَاکُمْ بِعِلْمِهِ» خدا انتخاب کرده. بنده می خواهم یک نفر را انتخاب کنم کاری انجام بدهد. ده غلط از آن در می آید. چرا؟ «اصْطَفَاکُمْ بِعِلْمِهِ» مگر علم من چقدر است، من با علم خودم همین قدر می توانم. «اصْطَفَاکُمْ بِعِلْمِهِ» اگر خدا شما را امام انتخاب کرده، با آن علم خدایی انتخاب کرده، غلطی در آن نیست. راه ندارد که کسی بخواهد در این انتخاب خدا حرف بزند، «ارْتَضَاکُمْ لِغَیبِه» گفته آن جایی که من نیستم، آن جا این ها باید به جای من باشند. «وَ اخْتَارَکُمْ لِسِرِّه» همه این ها را آن خدا، ببینید نمی گوید که شما صاحب سِرّ خدا هستید. می گوید: «وَ اجْتَبَاکُمْ، اخْتَارَکُمْ، أَعَزَّکُمْ، خَصَّکُمْ، وَ انْتَجَبَکُمْ» همه را به خدا نسبت می دهد. خدا که با شماست که این برنامه ها را اعطا کرده، اَیدَکمْ بِرُوحِهِ، وَ رَضِیکمْ خُلَفآءَ فی اَرْضِهِ، و … الی آخر
فقره بعدی:
حرف سِر این است که خداوند وقتی این مقامات را داده، برای این که آن ها یک مقاماتی دارند که ما اصلا خبر نداریم. آقا رسول الله صلی الله علیه و آله فرمودند: آن شب که من به معراج رفتم، خدای تعالی فرمود: اصلا حق نداری از چیزهایی که دیدی و شنیدی، حق نداری یک سوم از آن را به کسی بگویی! یک سوم دیگر را هم می روی به خصیصین می گویی. یک سوم از آن را حق داری بگویی. فرمود این چیزهایی که همه ی شما از معراج می شنوید، جزء آن یک سوم هست. من اصلا دو سوم آن را نگفته ام که چه دیده ام. حالا می فرماید: «عَصَمَکُمُ اللَّهُ مِنَ الزَّلَلِ» ائمه علیهم السلام مقامات زیادی دارند اما آن که به درد مردم می خورد، کارایی آن در اجتماع مردم بیشتر است، مردم خیالتان راحت باشد، وقتی می گوییم معصوم، یک وقت خیال نکنید ائمه علیهم السلام خیلی زحمت کشیدند که گناه نکنند، بالاتر ازاین حرف ها است. «عَصَمَکُمُ اللَّهُ مِنَ الزَّلَلِ» خدا یک نور آفریده که اصلا زّلل و اشتباه رفتن و گناه، اصلا دورش نمی چرخد. از این که لغزش بخواهد بیاید، خدا پاکیزه قرار داده. «وَ آمَنَکُمْ مِنَ الْفِتَنِ وَ طَهَّرَکُمْ مِنَ الدَّنَسِ وَ أَذْهَبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ» این ها کارهای خدا بود. حالا این طرف ببینم چه کسی می تواند با خدا این طور باشد؟ «فَعَظَّمْتُمْ جَلالَهُ» نوبت این رسید که شما با خدا چگونه هستید؟ «وَ أکْبَرْتُمْ شَأنَهُ» اگر کسی می خواهد درباره خدا حرف بزند. یادم می آید من هفده ساله بودم، خدا قسمت کرد حج بودیم. یک موقعی در منا یک جوان الجزایری که سنی هم بود، این حالا چطور شد که اتفاقا جلوی ما در آمد! کتابی در دست او بود و من هم در آن گیر و دار حج دیدم این یک گوشه نشسته و آن کتاب را می خواند. خیلی با مردم نمی جوشید. در یک فرصتی رفتم جلو.
پرسیدم که این کتاب چیست؟
گفت: نهج البلاغه است.
من خیلی تعجب کردم که مثلا این آدم! چطور این جا؟
ما خودمان یاد نهج البلاغه نیستیم، ولی آن جا، در آن گیر و دار!
پرسیدم: خب حالا این چه چیزی هست که تو را این قدر گرفته؟
گفت: والا من خیلی این خلیفه ها را گشتم که ببینم حرف هایشان چه بوده، اصلا این یک چیز دیگری است (حالا او در فکر غاصب و ماصب نبود. عقلش به این حرف ها نمی رسید. اجمالا این را فهمیده بود) آنچه که من اینجا می بینم، از چیست؟ «فَعَظَّمْتُمْ جَلالَهُ وَ أکْبَرْتُمْ شَأنَهُ» اصلا باید با خدا چگونه صحبت کرد. چگونه خدا را مورد حمد و ثنا قرار داد. آنچه که من در نهج البلاغه می بینم، کل زندگی اهل سقیفه را از آن اولی تا همه خلفای عثمانی، همه را ورق زدم، یک خط هم نتوانسته بودند مثل این بگویند. خدا وکیلی شما هم بروید بگردید، اگر مثل این دیدید، به من بگویید.
حالا همه آن در نهج البلاغه نیست. نهج البلاغه منتخب است. ما مستدرک نهج البلاغه داریم. وَ مَجَّدْتُمْ کرَمَهُ، همه این ها این طرفی است. یعنی شما نسبت به خدا چه جوری هستید؟ خدا نسبت به شما اینطوری بود «وَاَدَمْتُمْ ذِکرَهُ، وَ وَکدْتُمْ میثاقَهُ وَاَحْکمْتُمْ عَقْدَ طاعَتِهِ، وَ دَعَوْتُمْ اِلى سَبیلِهِ، وَبَذَلْتُمْ اَنْفُسَکمْ فى مَرْضاتِهِ وَصَبَرْتُمْ عَلى ما اَصابَکمْ فى جَنْبِهِ، وَاَقَمْتُمُ الصَّلاهَ، وَآتَیتُمُ الزَّکاهَ وَاَمَرْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ، وَنَهَیتُمْ عَنِ الْمُنْکرِ، وَ نَشَرْتُمْ شَرایعَ اَحْکامِهِ» ببینید این ها دیگر چیزهای مخفی نیست. عمر بن خطاب خودش به همه حکامش نامه نوشت. موجود است، بروید ببینید. سندهایش در کتاب های خودشان است. هر حکمی را از خطاب خدا و سنتش پیدا کردید، برای مردم بگویید. نشد، هر چه که به ذهنتان رسید، بگویید. این را لای کفین بگذار، بیا این طرف، شما چه کسی هستید؟ شما کسی هستید که «وَ نَشَرْتُمْ شَرایعَ اَحْکامِهِ» شما هستید که «شَرایعَ اَحْکامِ» خدا را برای مردم بیان کردید. «وَ سَنَنْتُمْ سُنَّتَهُ» سنت خدا چیست را شما گفتید. «وَ صِرْتُمْ فى ذلِک مِنْهُ اِلَى الرِّضا» آن طور که رضای خداست، گفتید. «وَ سَلَّمْتُمْ لَهُ الْقَضآءَ»، این هم بگذریم. بعد از آن می گوید: حرف حساب، یک کلام. اگر ائمه غدیر این ها هستند، کسی این ها را بگذارد و جای دیگر برود، خود آدم باید تکلیفش را بفهمد. «فَالرّاغِبُ عَنْکمْ مارِقٌ، وَاللاّزِمُ لَکمْ لاحِقٌ» هر کسی این را پسندیده، باید هم با غدیر داخل بهشت شود. هر کسی هم که به غدیر پشت کرده، در عربی «رَغِبَ عَنُه» به کسی می گویند که از چیزی خوشش نمی آید، رویش را برمی گرداند.
«مارِقٌ» این آدم از آن چه خدا می گوید و از دین خدا بیرون آمده «وَالْمُقَصِّرُ فى حَقِّکمْ زاهِقٌ» کسی را جا نمی گذارد. آن «مارِقٌ» این لازم، «وَالْمُقَصِّرُ فى حَقِّکمْ زاهِقٌ» کسی که در حق شما کوتاهی کند، نه این که دشمنی کند. «وَ الْحَقُّ مَعَکمْ وَ فیکمْ وَ مِنْکمْ وَ اِلَیکمْ» چهار میخ به این می گویند، از همه طرف سفت محکم! حق، «عَلِی مَعَ الحَقِّ وَ الحَقُّ مَعَ عَلِی، یدورُ مَعَهُ حَیثُما دارَ» حالا این جا چه تعبیری است؟ حق هم با شما و هم درون شما است. هم از شما می آید و هم به شما برمی گردد. یعنی اگر کسی دنبال حق است، جای دیگری بگردد، خودش را علاف کرده. هر رقم حق را بخواهی، این جاست. حقی که صادر می شود، حقی که وارد می شود، حقی که با این هاست، حقی که خدا در درون این ها قرار داده. دیگر چه می خواستی؟ حق مدل دیگری هم هست؟ بفرمایید آن را هم بگوییم. «وَ اَنْتُمْ اَهْلُهُ وَ مَعْدِنُهُ»
چه کسی و کجا دارد به دنبال حق می گردد؟ اهل حق شما هستید. اصلا معدن حق شما هستید. اگر شما در مثال های دنیا دقت کنید. مثلا فرض کنید کسی می خواهد از کسی قرض بگیرد. و رفیقی دارد که تمام دارائی او یک میلیون تومان است. به او می گوید: ۱۰۰ هزار تومان داری به من بدهی؟ خب معلوم است که این آدم برای یک میلیون تومان هزار فکر کرده.
شما می گویی صد تومان به من بده! اما یک کسی برود سر یک آدمی که میلیاردها پول دارد، به این بگوید صد تومان به من قرض بده. اصلا فکر نمی کند. می گوید: بفرما! فرقش این قدر است. ما معدن ها را گذاشتیم، رفتیم و می گوییم که شما یک دانه وفا کردن به «اباه» را بلدی؟ می گوید: ترجمه اش را هم بلد نیستم. آن وقت ما از این مثلا می خواهیم علم یاد بگیریم، دین مان را بر اساس حرف این آدم بنا کنیم و بالا برویم. همان اول نشان می دهد که کسی که آن طرف و این طرف است، چه تفاوتی دارد. بله چه می فرماید؟ «وَ میراثُ النُّبُوَّهِ عِنْدَکمْ، وَ اِیابُ الْخَلْقِ اِلَیکمْ» بازگشت همه مردم به سوی شما است.
«وَ حِسابُهُمْ عَلَیکمْ» کسی که آخر سر باید بروم جلویش حساب پس بدهم، از اول با او باشم، بهتر نیست؟ اول فاصله بگیرم، روزی که گیر افتادم، بگویم: غلط کردم با شما نبودم! کوتاهی کردم، ببخشید. چرا این جوری بگویم؟ از همین الان برو قاطی دار و دسته او باش! «وَ فَصْلُ الْخِطابِ عِنْدَکمْ» فصل الخطاب در فارسی یعنی وقتی دعوا می شود، حرف آخر، حرف شماست. آن که شما می گویید، دعوا را حل می کند. «وَ آیاتُ اللهِ لَدَیکمْ» مدینه المعاجز را ببینید. ائمه این همه معجزه را دارند. ببین دیگران یک دانه یا نصف این معجزه ها را دارند؟
«وَ آیاتُ اللهِ لَدَیکمْ» خدا آیات خود را در کف دست این ها گذاشته، گرگ می آید، حیوانات می آیند، گیاهان می آیند، به درخت می فرماید: پاشو بیا! درخت با ریشه هایش از جا کنده می شود، می آید. ما این ها را گذاشتیم، بلند شدیم، به در خانه چه کسی رفتیم؟ «وَ نُورُهُ وَ بُرْهانُهُ عِنْدَکمْ» این هم یکی به اصطلاح قسمتی از زیارت جامعه که رسیدیم به فقره پنجم، اینجا به این قسمت می رسد که تکلیف ولایت و برائت باید روشن شود، «مَنْ والاکمْ» هر کس که ولایت شما را پذیرفت، نمی گوید به بهشت می رود، «فَقَدْ والَى اللهَ» شما با خدا دو تا نیست، ولایت شما را پذیرفت.
«وَ مَنْ عاداکمْ» کسی اگر با شما دشمنی کرد، خیال نکند که حالا با علی علیه السلام دشمنی کرده، با خود خدا دشمنی کرده، «فَقَدْ عادَاللهَ» محبت! «وَ مَنْ اَحَبَّکمْ فَقَدْ اَحَبَّ اللهَ، وَ مَنْ اَبْغَضَکمْ فَقَدْ اَبْغَضَ اللهَ، وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِکمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللهِ» اگر به دامان علی علیه السلام پناه آورده، خیال نکند جای دوری رفته، به دامان خدا پناه آورده. این طرفی اش را بگویم، یعنی بابا اگر خدا را قبول نداری، برو و خودت را راحت کن. به دشمن علی علیه السلام بگو نماز خود را رها کند. چرا خودت را معطل می کنی؟ خب اگر خدا را قبول داری، پیش علی علیه السلام بروی، انگار رفتی پیش خود خدا. خدا این ها را فرستاده که کار ما را آسان بکند. آواره نمانیم. هر وقت خواستیم، آماده باشد. یک فقره دیگر بگویم؛ چون بیشتر از این وقت نیست.
قسمت آخری که من امروز و در این جا می گویم، این است که راه ناگزیر است؛ غدیر. ببینید شما همه تان اهل مسافرت هستید. حالا من خیلی جاها و مسافرت های دوردست را نمی گویم، جایی را می گویم که همه شما بلد هستید. مثلا از اینجا می خواهیم به قم برویم، همه می دانید یک راه، بزرگراه و یک راه دیگر هم هست که اصطلاحا به آن راه دلیجان می گویند. مهم نیست، دو راه است. حالا ممکن است کسی از راه روستا و دهاتی بزند، بالاخره یک جوری برسد. یا شخصی مثلا از راه مال رو یا از کوه ها بزند و به قم برسد. ممکن هست یا نیست؟ خب هست اما آقاجان همه می دانند کسی بخواهد از اصفهان به قم برود، راه ناگزیر همین دو راه است. بقیه اش حرف است. شما وقتی می خواهی از اینجا راه بیفتی، یک شرایطی داری. نمی خواهید ده روز در راه باشید. هزار کار داری. حالا بیخودی حرف زده اند که حالا یک راه دیگری هم هست، فلان جاست! این حرف ها چیست؟ شما ناگزیری یا از این راه بروی یا از این راه. خب! حالا نگاه کنید؛ تعبیری که اینجا من می خواهم در فقره هفتم بکنم، این است: راه کسی که می خواهد به بهشت برود، اگر خودش را مسخره نکند، سر خودش را شیره نمالد، سر خودش را کلاه نگذارد، اصلا ناگزیر است که از راه شما برود، اگر می خواهد به بهشت برود. نه، اگر چیزهایی دیگر در فکر اوست، برود هر کس هر غلطی دلش می خواهد، بکند. نه، آن کسی که واقعا تصمیم گرفته که خدا چه می گوید. به بهشت برویم، اصلا غیر راه شما نمی تواند برود. «أَنْتُمْ السَّبِیلُ الْاَعْظَمُ وَ الصِّرَاطُ الْاَقْوَمُ» آن راهی که می شود رفت، این است. راه اگر جای دیگری هم باشد، پدر آدم در می آید تا برود. «وَ شُهَداءُ دارِالْفَناءِ، وَ شُفَعاءُ دارِالْبَقاءِ» دنیا و آخرت می خواهی، این است. «وَ الرَّحْمَهُ الْمَوْصُولَهُ وَ الاْیهُ الْمَخْزُونَهُ، وَالْاَمانَهُ الْمُحْفُوظَهُ، وَ الْبابُ الْمُبْتَلى بِهِ النّاسُ» یعنی در خانه ای است که ناگزیر است، همه این جا امتحان می شوند. خب اگر بناست که همه اینجا حتما امتحان شویم، چرا کاری کنیم که سر این امتحان نتوانیم جواب بدهیم. نتوانیم از پس آن بربیاییم.
«وَ الْبابُ الْمُبْتَلى» ناگزیر که عرض کردم این است آن در خانه ای که همه باید اینجا امتحان پس بدهند. نتیجه آن چه می شود؟ «مَنْ اَتیکمْ نَجى» ببین کسی که غیر از این دو راه به قم برود، می رود. وقتی می رسد، سرما خورده، پا درد و کمر درد گرفته، خدای ناکرده دزدی به او زده، خب راه به این قشنگی ول کردی، داری از کجا می روی؟
«مَنْ اَتیکمْ نَجى، وَمَنْ لَمْ یاْتِکمْ هَلَک» می رود که از راه دیگر برود، خودش را بدبخت می کند. «إلَى اللّهِ تَدْعُون»
مگر شما کجا دارید می برید؟ به سوی خدا، «وَ عَلَیْهِ تَدُلُّونَ، وَ بِهِ تُؤمِنُونَ ، وَ لَهُ تُسَلِّمونَ وَ بِأَمْرِهِ تَعْمَلُونَ» شما دائم دارید به دور خدا می چرخید، کسی که خدا را می خواهد، کجا می خواهد برود غیر این جا؟ باید این جا بیاید. «وَ إِلَى سَبِیلِهِ تُرْشِدُونَ وَ بِقَوْلِهِ تَحْکُمُونَ»
صلوات بفرستید.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
صوت بخش چهارم
اعوذ بالله من الشیطان الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ امیرالمؤمنین وَ الْأَئِمَّهِ الْمَعصومین علیهم السلام
شش مورد از ادعیه و زیارات را به عنوان پشتیبان غدیر مکمل غدیر و یا ناگفته های غدیر در نظر گرفتیم و با اقرار به این که انحصاری در کار نیست و نمی خواهیم بگوییم فقط همین شش مورد هستند؛ بلکه فعلا این ها شاخص ترین مواردی هستند که می شود درباره شان حساب کرد و روی آن پرونده باز کرد و به دم دست عموم مردم است و راحت می شود از این موارد به غدیر گریز زد و مردم را با غدیر آشنا کرد. این موارد را از خطبه فدکیه به عنوان آثار از بین رفتن غدیر و اجرا نشدن غدیر یاد کردیم و بعد از آن خطبه غدیریه امیرالمؤمنین علیه السلام به عنوان بزرگداشت بزرگترین عید مسلمانان و کیفیت این بزرگداشت، در حالی که از آقا رسول الله صلی الله علیه و آله ما فقط یک جمله داریم: عید غدیر خم افضل اعیاد امتی. این جمله باید باز شود. چرا افضل اعیاد؟ چگونه افضل اعیاد؟ پشت پرده این عید چه چیزی مطرح شده که افضل اعیاد است؟ آن خطبه غدیریه امیرالمؤمنین علیه السلام باز کننده ابعاد این یوم عظیم و عظیم بودن این یومی است که بزرگترین اتفاق اسلام، بلکه خلقت در آن افتاده است.
مورد بعدی آن عبارت بود از: زیارت غدیریه امام هادی علیه السلام که گفتیم یک دور داستان مظلومیت غدیر است. به شکل داستانی، به شکل وقایع، به شکل اتفاقاتی که یکی پس از دیگری سر غدیر آمده، این زیارت در قالب زیارت در دسترس ماست و از آن هزار و یک نکته ظریف در مظلومیت غدیر و ماجراهایی که بر سر غدیر آمد، می توانیم از آن استفاده کنیم. مورد بعدی زیارت عاشورا بود که گفتیم همان گونه که تقریبا یک سوم خطبه غدیر درباره اعدا و اولیا، دوستان و دشمنان غدیر است، زیارت عاشورا دقیقا کیفیت این دوستی و کیفیت این دشمنی با دشمنان را کاملا باز کرده و اگر کسی بخواهد راست بگوید که با غدیر دوست است و بخواهد راست بگوید که با دشمن غدیر دشمن است، واقعا چه باید در دلش بگذرد، چه در عملش بگذرد، این را باید چگونه نشان دهد. این چیزی است که در زیارت عاشورا منعکس و به ما آموخته شده.
این ها را مرور می کنم تا رسیدیم به زیارت جامعه، زیارت جامعه بُعد امام شناسی غدیر و خطبه غدیر است. یعنی آن امامی که در غدیر معرفی شد، خیلی خلاصه و مختصر، با یک فرصت کم معرفی شد که این امام چه جور باید باشد. اما زیارت جامعه؛ بعدها از خدمت امام هادی علیه السلام استفاده کردیم و محضرشان که در این جا آن امام با تمام جزئیات و شئون و مقاماتی که چه در نظر ظاهر، چه از نظر آن چه که ما نمی دانیم و پیش خدا مقام دارد، همه را برایمان باز کردند. به فراز نهم از زیارت جامعه می رسیم، زیارت جامعه در این جا روی نورانیت امام غدیر می رود. یعنی حالا اصلا قبل از اینکه ما شئونات ظاهری امام غدیر را بسنجیم، می فرماید: می دانید خدا چه کسی را به عنوان امام برای شما تعیین کرده؟ کسانی که اصلا از نظر خلقت با همه شما فرق دارند و فراتر از شما هستند، چه جورند؟ خلقکم الله انوارا خدا آن موقع که هیچ کس و هیچ چیز خلق نکرده بود، اولین کسانی که خلق کرد، این ۱۴ نور بودند. خب شما ببینید، یک لحظه این را فکر کنید؛ می بینید که ۱۴ نفر را خدا امام تعیین کرد. این ها کسانی هستند که اولین مخلوقات خدا هستند. آن هم با خلقت نورانی چقدر فرق است. با این که حالا یک نفر معمولی امام بشود. حالا آن هایی که مخالفین شیعه هستند، خیلی راحت هستند. آن ها می گویند هر کسی با ضرب و زور و هر چیزی امام شد، امام است دیگر! کسی نباید حرف بزند. این دیگر خیلی فاجعه است. ما می گوییم اصلا فرض کن که مردم کسی را برای امام انتخاب کردند. این چقدر فرقش است با کسی که خلقت نورانی داشته؛ اصلا فراتر از مردم است. یک چنین موجودی را خدا آمده گفته شماها از این یاد بگیرید، باید هم اینطوری باشد. قاعده اش هم همین است. یعنی ماها در یک درجه هستیم، او در یک درجه بالاتر، در حد نورانیت. خب ما باید هم برویم از چنین کسانی یاد بگیریم و درِ خانه یک چنین کسانی برویم. فقره ۹ زیارت جامعه چه می گوید؟ «اشهد ان هذا سابق لکم فی ما مضی و جار لکم فی ما بقی و ان ارواحکم و نورکم و طینتکم واحده» شما چهارده نفر در اصل خلقت یک طینت، یک نور بودید و خدا به چهارده قسمت تقسیم کرد. «خلقکم الله انوارا» خدا اول شما را به شکل آدم و بشر خلق نکرد که اول به شکل انواری خلق کرد. خب بعد از آن چه شد؟ «فجعلکم بعرشه محدقین» چون می دانید ما از عرش بالاتر دیگر جایی نداریم، مثلا کعبه مظهر خداست. می رود در آسمان اول، آسمان دوم تا بیت المعمور، تا می رسد به آخر آن، عرش و کرسی، خدا این انوار را دور آن عرش محدفین یعنی دور عرش قرار داد. خب بعد از آن چه ربطی به ما پیدا کرد؟
یعنی بعد از آن هزاران سال گذشت و گذشت و گذشت. آن ها همان جا بودند تا خدا حضرت آدم علیه السلام را خلق کرد. حضرت آدم علیه السلام در بهشت بود. هنوز خبری نبود. حضرت آدم علیه السلام روی زمین آمد، خداوند بر ما انسان ها منّت گذاشت و آن ها را از آن خلقت نورانی به این جا آورد و امام ما قرار داد. چقدر فاصله است؟ ما باید به خود ببالیم و کِیف کنیم. باید از خدا دائم تشکر کنیم: خدایا ما لایق این نبودیم. از سر ما هم زیاد است. دست شما درد نکند! این دست شما درد نکندی است که اهل سقیفه گفتند و مردم آن زمان هم و بعد هم چطوری دست شما درد نکند به خدا گفتند! به دنبال آن فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقینَ حَتّى مَنَّ عَلَیْنا بِکُم، خدا بوسیله شما به ما منت گذاشت. فَجَعَلَکُمْ فی بُیُوتٍ، از آن جا کنار عرش، شما را روی زمین آورد. در خانه هایی، که باز هر خانه ای نه، أذِنَ اللّهُ أنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ. می دانی فرق چنین موجودات نورانی با بقیه چیست؟ وَ جَعَلَ صَلواتَنَا عَلَیْکُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وِلایَتِکُمْ طِیبا لِخلقِنَا. وقتی این جا تاریک است، دیدید آدم نه حوصله دارد، نه همدیگر را می بیند. اصلاً خیال می کند صدا را هم نمی شنود. تا دو چراغ روشن می شود، انگار همه چیز حل می شود. آن نور وقتی آمد، ما وقتی صلوات می فرستیم بر محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و وقتی ولایت آن ها را پذیرف تیم که آنها همه طِیبا لِخلقِنَا هستند، ما را پاک می کند، ما را پاکیزه می کند. خلقت ما را هم به سمت آن نورانیت می کشاند. وَ تَزْکِیَهً لَنَا وَ کَفَّارَهً لِذُنُوبِنَا. آن گاه این تشکر را با این زبان می آورد: فَکُنّا عِنْدَهُ مُسَلِّمینَ بِفَضْلِکُمْ، ما در نزد خدا معروف هستیم به مُسَلِّمینَ بِفَضْلِکُمْ. ما کسانی هستیم که بر در خانه فضائل شما سر تسلیم فرود آوردیم. وَ مَعْرُوفینَ بِتَصْدیقَنا إیّاکُمْ. نزد خدا و نزد همه معروف هستیم که این افراد، یعنی ما شیعه ها کسانی هستیم که این مقام شما را تصدیق کردیم.
این هم فقره نهم. همین یک فقره که ۶ خط است. این ۶ خط در روشنگری نسبت به آنچه در خطبه غدیر و امام غدیر بود، چقدر فکر ما و اعتقاد ما را باز کرد؟ اگر این را به خطبه غدیر بچسبانید و متصل کنید و پشتوانه قرار بدهید، چقدر افکار و اعتقاد ما تغییر می کند؟ و اما قسمت دهم!
یک نکته ای را ما در تاریخ کل انبیا داشتیم و خدا به انبیا هم گوشزد کرده و به مردم آن زمان هم گوشزد کرده و آن این است که چیزی که خدا به معصومین ۱۴ گانه داده است، به هیچ کس به هیچ شکلی نداده و هیچ کس به هیچ شکلی لایق آن نیست. یعنی نمی تواند آن را داشته باشد. اصلاً از اصل خلقت موجودی، چیزی را می خواهد. بلا تشبیه من مثال کوچکی بزنم. ببینید یک ساختمانی مثلاً دو طبقه می خواهند بسازند؛ مثلاً یک مقدار شناژ و سیمان و پایه می ریزند و ۲ طبقه ساختمان می سازند. پس فردا صاحب آن می گوید من بدم نمی آید این جا را ۲۰ طبقه کنم. می گویند آقا این شدنی نیست! این پایه ها ۲ طبقه، بگو سه طبقه را پاسخگو است. شما یک طبقه دیگر روی آن بساز، ۲۰ طبقه نمی شود. ۲۰ طبقه یک فوندانسیون اساسی می خواهد. اصلاً جنس بتن آن باید فرق داشته باشد. اصلاً طرز چیدن بتن آن باید فرق داشته باشد. این یک مثالی بود. اما می خواهند یک ساختمان ۲۰ طبقه بسازند، اصلاً از همان اول طوری فکر پایه ها و چینش فوندانسیون آن را می کنند که ۲۰ طبقه درست روی این بایستد. حالا این فن ما نیست. به عنوان مثال داریم می گوییم. خدا خلقت ۱۴ معصوم را طوری قرار داده که اصلاً از جنس ما نیست. خیلی فراتر از این است. در همه چیز، نه فقط در فضائل، در همه چیز. نتیجتا پشت سر او خدا رک و پوست کنده گفته هیچ بشری، حتی اگر پیغمبران باشند، حق اینکه حتی آرزو کنند که ای کاش ما هم مثل آنان می شدیم، ما هم به آن مقامی که آن ها داشتند می رسیدیم، این حق را هم ندارند. یعنی حق آرزو کردن را هم ندارد. چرا؟ نه این که خدا بخل بورزد که مثلاً شما نباید این کار را بکنید. می گوید اصلا شدنی نیست. درجه خلقت آن ها در یک فازی است که آن چه به آن ها دادم، فقط به این ۱۴ نفر می توان داد. حتی به انبیا هم نمی توان داد. عظمت انبیا سر جای خودش است. این که انبیا اشتباه نمی کنند سر جای خود، این که حکم خدا را درست به مردم می رسانند، همه سر جای خودش است. این ربطی به این ندارد که خلقت نورانی یعنی چه؟ ربطی به این ندارد که حول العرش بودن آن ها یعنی چه؟ و لذا هم می فرماید هیچ کس نباید بگوید که ای کاش ما هم مثل آن ها می شدیم. ما می توانستیم مثل آن ها باشیم. ما هم اگر الان زحمت بکشیم، مثل آن ها می شویم یا امامان ما خیلی تقوا به خرج دادند تا به این مقام رسیدند. نه؛ این موارد شوخی کردن با آن اعتقاد پایه ای است که ما داریم.
حالا این حرف چه فایده ای دارد؟ فایده آن این است که اولاً من بدانم که دیگر وقتی امام معصوم حرف می زند، نباید به اندازه یک سوزن به ذهن کسی بیاید که این درست است یا درست نیست، این به عقل جور در می آید یا نه. می دانی چه کسی حرف می زند؟ می دانی به کجا متصل است؟ می دانی آن زمانی که من و تو نبودیم، او بوده؟ می دانی آن زمان که من و تو نبودیم، دریای علم پروردگار در دسترس او بوده؟ حالا من آمدم می گویم که این به عقل من جور در نمی آید. عقل چیست؟ فَبَلَغَ اللّهُ بِکُمْ أشْرَفَ مَحَلِّ الْمُکَرَّمینَ. خیلی از افراد نزد خدا عزیز هستند اما خدا آن بالاترین عزتی که برای عزیزانش دارد، به شما ۱۴ نفر داده است. وَ أعْلى مَنازِلِ الْمُقَرَّبینَ وَ أرْفَعَ دَرَجاتِ الْمُرْسَلینَ، حَیْثُ لا یَلْحَقُهُ لاحِقٌ. ببینید این موارد صریح در زیارت جامعه برای ما چیده شده که کسی نگوید نفهمیدم و نمی دانستم. لا یَلْحَقُهُ لاحِقٌ، هیچ کس نمی تواند به مقام آن ها برسد. وَ لا یَفُوقُهُ فائِقٌ، هیچ کس نمی تواند از آن ها بالاتر بزند و بالاتر برود. وَ لا یَسْبِقُهُ سابقٌ وَ لا یَطْمَعُ فى إدْراکِهِ طامِعٌ، حتی طمع این که من هم بتوانم به آن مقام برسم، خبری نیست. لایَطْمَعُ نمی تواند طمع کند که خب حالا ان شاءالله بلکه ما هم می توانستیم یا بتوانیم زور بزنیم، به آن مقامات برسیم. نه، یک جاییست که خیلی فاصله است. اصلاً حرف آن را نزن. حَتّى لا یَبْقَى مَلَکٌ مُقَرَّبٌ (خدا دیگر بالاتر از ملک مقرب که ندارد، این همه ملائکه است. تازه جبرئیل و آن ۴ ملک مقربین هستند، به همراه یک عده ای) وَ لا نَبِىٌّ مُرْسَلٌ (پیامبران درجاتی دارند. درجه انبیای مرسل بالاتر است. انبیای مرسل هم همینطور) وَ لا صِدّیقٌ وَ لا شَهیدٌ وَ لا عَالِمٌ
هرچه شما می خواهید، بگویید. تمام این ها «إلّا عَرَّفَهُمْ جَلالَهَ أمْرِکُمْ» تا خدا گفت: تو ملک مقرب هستی، گفت: ای جبرئیل؛ یادت باشد، حواست باشد، این چهارده نور حسابشان جداست. «عَرَّفَهُمْ جَلالَهَ أمْرِکُمْ» یعنی عظمت شما را به این بالاترین بندگانش، تازه خدا معرفتش را داد، وَ عِظَمَ خَطَرِکُمْ وَ کِبَرَ شَأْنِکُمْ وَ تَمامَ نُورُکُمْ وَ صِدْقَ مَقاعِدِکُمْ الی آخر … خداوند به یک کلمه اکتفا نکرده بگوید خلقت نورانی دارند! هرچه راجع به این مطلب بوده، این چند خط که من خوانده ام، شما بروید در بحارالانوار ببینید، پنجاه صفحه است که بحث خلقت نورانی اهل بیت علیهم السلام چگونه بوده؟ پنجاه صفحه واقعا در این چند جمله گنجانده شده، همه آن مطالب به شکل سر نخ و فهرست وار در این چند جمله وجود دارد. این ارزش زیارت جامعه است. به جای این که به من بگوید برو پنجاه صفحه بحارالانوار را ببین که شاید من حوصله نکنم، در همین چند خط امام غدیر را با سند معتبر زیارت جامعه جلوی من گذاشته.
فقره یازدهم؛ اگر بناست ما به چهارده معصوم و امامان غدیر ایمان داشته باشیم، این ایمان باید همه جانبه باشد. یعنی یک چیزی را قبول دارم، یک چیزی را قبول ندارم «نُؤمِنُ بِبَعضٍ وَ نَکفُرُ بِبَعضٍ» نمی شود. این مقامات را دربست شنیدی؟ این غدیر را شنیدی؟ متوجه مقام عظیم امام شدی؟ حالا با این حساب شما باید دربست بگویی که من غدیر را با همه این لوازم قبول دارم، یا اگر یک جایی می خواهی نه بگویی، دلیلی نداری. چون شخصی هست که شما حق حرف زدن ندارید. معلوم است در کل مطلب شک دارید، معلوم است که هنوز به دل تو جا نیفتاده که این طور حرف می زنی! حالا بقیه عبارت را ببینید. بِأبى أَنْتُمْ وَ اُمّى وَ أهْلى وَ مالى وَ اُسْرَتى یک حاشیه ای بر این جمله بگویم، نگاه کنید شما در دنیا به خیلی ها می گویی قربانت بروم، پدر، مادرم قربانت. هرچه اموالم هست، به پای تو. آدم به بچه خودش هم می گوید قربانت بروم. به کسی که دوست دارد، می گوید قربانت بروم، اما لایق اصلی «بِأبى أَنْتُمْ وَ اُمّى» همین مقامی است که در زیارت جامعه معرفی شد. یعنی طوری مطلب را آورده که در همان لحظه بی اختیار می گوید قربانتان بروم. شما چه کسی هستید؟ من چه هستم؟ همه وجودم فدای شما، الحمدلله که به پای خانه شما آمدیم. شیرینی و لذت و جا افتادن این به ابی انت و امی قابل مقایسه با هیچ قربانت بروم در دنیا نیست که در این جا اورده. حالا «اُشْهِدُ اللّهَ» خدارا شاهد می گیرم، «وَ اُشْهِدُکُمْ أنّى»
مُؤمِنٌ بِکُمْ وَبِمَا آمَنْتُم بِهِ صاف، صاف یعنی چیزی باقی نماند. هرچه که شما ایمان دارید، من حتی ریز آن را ندانم. با کسانی طرف هستم که در این ها اشتباه نیست. این ها به علم خدا متصل هستند، بهترین و کامل ترین حرف این است. هرچه را که شما به آن ایمان دارید، من هم دربست به آن ایمان دارم. ولو ریزش را ندانم و از جزئیات آن خبر نداشته باشم، هرچه که این ها به آن ایمان دارند، من هم ایمان دارم. این یک مطلب، «کافِرٌ بِعَدُوِّکمْ وَبِما کفَرْتُمْ بِهِ» این از آن هم شیرین تر است. خب این جا شما، یک عده هم دشمن شما، لازم نیست در ریز دشمن شما وارد شوم. هر کسی که این قدر شعورش نرسیده که دوست شما باشد و رفته دشمن شما شده، این اصلا هرچه بگوید، نقل و نبات در دهان من بریزد، می گویم این کفر است و به درد نمی خورد.
از خودم نمی گویم. به خدا قسم زیارت جامعه را ترجمه می کنم. کسی خیال نکند من دارم تحلیل می کنم. تحلیل نیست، عین اعتقاد است. کافِرٌ بنده کافر هستم. بنده مؤمن یا کافر هستم؟ همان طور که به علی علیه السلام و غدیر مؤمن هستم، به یک چیزی هم من کافر هستم. به هیچ چیزی اعتقاد ندارم. به چه چیزی؟ «کافِرٌ بِعَدُوِّکمْ وَ بِما کفَرْتُمْ بِهِ» هرچه را که شما قبول ندارید، من هم قبول ندارم و هرچه دشمن شما بگوید، من قبول ندارم. دو کلمه است اما تمام اعتقاد ماست. کسی این ها را یک ذره جابجا کند، باید به شیعه بودن و غدیری بودن خودش شک کند. «مُسْتَبْصِرٌ بِشَأْنِکمْ وَ بِضَلالَهِ مَنْ خالَفَکمْ» دیگر بعد از این همه جای فکر کردن نیست. برای من روشن، روشن است. چه چیزی برای من روشن است؟
درست بودن راه شما، غلط بودن راه دشمنان، دیگر جای فکر کردن نمانده، این قدر واضح شده، یعنی خدا در غدیر. در این زیارت، جامعه در این زیارت عاشورا، کاری کرده، هیچ جایی برای نمی دانم، نمی فهمم، برای من روشن نشد، باقی نمانده. برای کسی که واقعا می خواهد بفهمد، و می خواهد حرف خدا را بفهمد، نه آن چه که به مغز خودش خطور می کند. خب حالا دیگر باید نتایج آن بیرون بیاید.
«مُوالٍ لَکمْ وَلِأَوْلِیائِکمْ» دوستی باشد، دوستی من برای شما و هرکه دوست شما است، «مُبْغِضٌ لِأَعْدائِکمْ وَمُعادٍ لَهُمْ» دشمنی های من هم به آن سمتی می رود. آن چه دشمن شما و دوست دشمن شما است. «سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکمْ»، همه جانبه دارد می آید. می خواهد بگوید اگر غدیر روشن شده، معطل چه چیزی هستی؟ کامل هیچ چیزی باقی نگذار، رک و پوست کنده، سینه را جلو بده، «مُحَقِّقٌ لِما حَقَّقْتُمْ، مُبْطِلٌ لِمَا أَبْطَلْتُمْ» یعنی هرچه را که شما حق بدانید، من حق می دانم و هر چه را شما باطل بدانید، باطل می دانم. «مُطِیعٌ لَکمْ»، شما اگر سوار یک هواپیما می شوید، چه اعتباری است که یک تکه آهن در آسمان است که پایین نمی افتد. واقعا خطرناک است. یک لحظه فکر کند که ما در یک آهن، آلومینیوم، ما را درون یک جعبه کردند و به هوا فرستادند. حالا یک دفعه به پایین بیافتد. چه؟ چرا هیچ کس این را نمی گوید؟ برای این که یک کسی راننده و خلبان این هواپیما است که من مطمئن هستم فرد بیخودی آنجا نمی گذارند، این صاف هواپیما را بالا می برد و صاف هم پایین می آورد. به این اعتماد، پانصد نفر آدم راحت می نشینند و راحت پایین می آیند. حتی در بین راه هم کسی یادش نمی افتد ما در هوا هستیم و الان پایین نیافتیم.
اتفاقی نیافتد. می خواهد بفرماید وقتی این حرف ها گفته شد، خود به خود «مُطِیعٌ لَکمْ» من می خواهم مطیع چه کسی باشم؟ دیگر از این بهتر می خواستی؟ خیالم راحت است مطیع شما که باشم، هیچی به ذهن من خطور نمی کند که مبادا یک روز به من اشتباه بگویند یا برای مصالح شخصی خودشان بگویند. نه، خیالم راحت راحت است. عارِفٌ بِحَقِّکمْ؛ مُقِرٌّ بِفَضْلِکمْ
دربست شما را قبول دارم. «مُحْتَمِلٌ لِعِلْمِکمْ» از آن حرف های اساسی است.
ائمه علیهم السلام به ما چه در معارف، چه در احکام، در همه چیز خیلی مطالب فرمودند، خودشان هم به ما راهکار را گفتند و فرمودند هر موقع دیدی عقلت نمی کشد، خدایی نکرده نگویی قبول ندارم! آن را ببند، در بقچه بگذار. روی طاقچه بگذار. بگو ان شاءالله امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می آید، توضیح می دهد. می دانم که بیانی دارد من الان نمی فهمم. بگو من نمی فهمم، نگو درست نیست. حالا نگاه کنید با چه کلمه ای می فرماید: «عارِفٌ بِحَقِّکمْ؛ مُحْتَمِلٌ لِعِلْمِکمْ»، من علمی که از طرف شما برسد، تحمل می کنم. یعنی هیچ وقت به ذهنم نمی آید که این درست نباشد. «مُحْتَجِبٌ بِذِمَّتِکمْ، مُعْتَرِفٌ بِکمْ، مُؤْمِنٌ بِإِیابِکم …» الی آخر که باز این رشته مفصل است. تا من بخواهم به جزئیات آن وارد شوم.
تا اینجا «مُسْتَشْفِعٌ إِلَی اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِکم» من می خواهم به در خانه خدا بروم، چه چیزی از این ها بهتر؟ با این اوصافی که در خلقت نورانی گفتیم، شما می خواهی در خانه خدا بروی، ببینم چه کسی و چه چیزی را از این ها بهتر و بالاتر پیدا می کنی؟
مگر نمی گویی در خانه خدا آبرومند می خواهی؟ برو پیدا کن، ببینم چه کسی را پیدا می کنی؟ تمام آدم های خوب، تمام انبیا، همه این ها سرجایشان هستند، اما وقتی آدم می خواهد به در خانه خدا برود، بهتر نیست با بهترین ها برود؟ «مُسْتَشْفِعٌ إِلَی اللّهِ عَزَّوَجَلَّ بِکمْ، وَمُتَقَرِّبٌ بِکمْ إِلَیهِ، وَمُقَدِّمُکمْ أَمامَ طَلِبَتِی وَحَوَائِجِی»
هر وقت می خواهم بروم حوائجم را پیش خدا مطرح کنم، شما را جلوتر می برم. «مُقَدِّمُکمْ» شما را جلو می اندازم. «أَمامَ» جلوی حوائج و خواسته های خودم می اندازم، «فِی کلِّ أَحْوالِی وَ أُمُورِی، مُؤْمِنٌ بِسِرِّکمْ وَ عَلانِیتِکمْ، وَ مُفَوِّضٌ فِی ذلِک کلِّهِ إِلَیکمْ» خیالم راحت است. همه را به شما سپردم. هر کسی، هر چه بگوید، می گویم امام چه فرمودند؟ می گویم امام صادق علیه السلام در این باره چه فرموده؟ در این باره روایتی هست که امام معصوم فرموده باشد؟
آن قلب من را آرام می کند. «وَ مُسَلِّمٌ فِیهِ مَعَکمْ؛وَ قَلْبِی لَکمْ مُسَلِّمٌ» من قلبم را دربست به شما دادم. در مقابل شما تسلیم هستم. همه جوره به حرف می پیچد، یعنی چیزی باقی نمی گذارد. از این طرف و از آن طرف، یک آدمی که واقعا درک کرده و واقعا همه جانبه تسلیم این مطلب شده، این را قشنگ ترسیم می کند. در قلب ما می گذارد. بعد می فرماید: «وَ نُصْرَتِی لَکمْ مُعَدَّهٌ» حالا برای یک چنین مقامی، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در زمان ما، من هرچه یاری و کمک دارم، دربست در اختیار شماست. آقا شما از من چه می خواهی؟ من به هر نوعی که بگویید: یاری می کنم و در اختیار شما هستم. «حَتَّی یحْیی اللّهُ تَعَالی دِینَهُ بِکمْ، وَ یرُدَّکمْ فِی أَیامِهِ، وَ یظْهِرَکمْ لِعَدْلِهِ»
دوازدهمین فقره زیارت جامعه
قبل از این که دوازدهمین فقره را شروع کنم، نکته ای را عرض کنم.
زیارت جامعه، زیارت عاشورا و این مواردی که تا اینجا گفتیم و خواهیم گفت، با این توضیحاتی که بنده گفتم و قبل از این هم خود شما این را بدانید که این ها یک دریای معارف است. یعنی اهل بیت علیهم السلام این ها را بسته بندی کردند، «یَفْتَحُ کُلُّ بَابٍ أَلْفَ بَابٍ»
مثل، همانطور که خود امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: گفتند آقا شما یک زمان محدودی پیش پیغمبر صلی الله علیه و آله نشستی و یک چیزهایی گفت! بلند شدی، گفتی که پیغمبر صلی الله علیه و آله هزار باب علم را به من گفت؛ مگر می شود در یک ساعت مثلا هزار باب علم را بگویند؟ حضرت فرمود بالاتر بگویم؟ «یُفْتَحُ مِنْ کُلُّ بَابٍ أَلْفَ بَابٍ» نه این که هزار باب، از هر کدام هم هزار باب باز می شود. چقدر می شود؟ میلیون میلیون باب می شود.
خب معنای این چیست؟ معنایش این است که آن کسی که بتواند حرفش را دراین قالب های فشرده بزند، این ها جای باز کردن دارد. جای فکر کردن و جای تدبر دارد. اگر روی همین ها درست فکر کنیم، نه این که مثلا برویم بحارالانوار و کتاب های دیگر را ضمیمه کنیم، آن ها سر جای خودش، نه! حالا کسی وقت آن ها را ندارد. اگر به همین ها بیشتر فکر کنیم، می بینیم که اعتقادات ما اصلا بیش از این چیزی نیست. از همه طرف قشنگ به ما یاد داده که اگر غدیر را قبول دارید، باید همه جانبه در اختیار آن باشید.
فقره بعدی
اتصال همه جانبه ما به غدیر و به امامان غدیر، یعنی هیچ شکلی از زندگی ما بدون غدیر نباشد. فاصله از غدیر و جدای از غدیر فرض نمی شود.
حالا جمله ها را ببینید. «فَثَبَّتَنِىَ اللّهُ أبدا ما حَییتُ عَلى مَوالاتِکُمْ» ان شاءالله، یعنی من غدیر را اینگونه فهمیدم. این طوری در دلم نشسته که به خدا می گویم خدایا من تا زنده هستم، از غدیر جدا نکن. «ثَبَّتَنِىَ اللّهُ أبدا ما حَییتُ» تا من زنده هستم، از چه چیزی جدا نکند؟ «عَلى مَوالاتِکُمْ وَ مُحَبَّتِکُمْ وَ دینَکُم» از موالات، محبت و دین شما جدا نکند. «وَ وفَّقَنى لِطاعَتِکُمْ» در مقام عمل، هم من مطیع شما باشم. «وَ جَعَلَنى مِنْ خیارِ مَوالیکُم» در این ولایت و نزدیکی به شما، مرتب خودم را به شما نزدیک کنم و جلو بیایم. از آن برگزیده ها و از آن درجه یک ها باشم. «التّابِعینَ لِما دَعَوتُمْ إلَیهِ» به هرچه که دعوت کردید، به روی چشم گذاشته باشم. «وَ جَعَلَنى مِمَّنْ یَقْتَصُّ آثارَکُمْ» «یَقْتَصُّ» را دو جور معنا کرده اند. یکی کسی که بازگو می کند و قصه می گوید. یکی «یَقْتَصُّ» یعنی یک چیزی را تا انتها بروی و تحقیق کنی، دائم جلو بروی. خدا مرا از آن کسانی قرار دهد که در آثار شما به یک کلمه اکتفا نمی کنم. داخل آن می آیم، غور می کنم. همین طوری جلو می روم، یا نه، از آن کسانی باشم که دائم این طرف، آن طرف می روم و امر شما را برای دیگران بازگو می کنم.
«وَ یَسْلُکُ سَبِیلَکُمْ» «فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لاَ مَعَ عَدُوِّکُمْ»
از نظر تطبیق هم به این صورت بود که اتصال همه جانبه به امامان غدیر باشد. «فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ» دو بار می گوید: با شما هستم. به غیر شما اصلا راهی ندارد. دیگر حرف آن را هم نزن! یعنی غیر شما نه دشمن شما نه مخالف شما، هرکسی که در دنیا یک ادعایی دارد. در خانه شما را ول کنم و کجا بروم؟ از چه کسی علم یاد بگیرم؟
جای به این خوبی را ول کنم و ببینم دیگری چه می گوید و بعد بنشینم و فکر کنم درست بوده یا نه؟
اینجا طلای ناب است، چرا باید رها کنم؟
آمَنْتُ بِکُمْ وَ تَوَلَّیْتُ آخِرَکُمْ بِما تَوَلَّیْتُ بِهِ أوَّلَکُمْ
به شما چهارده معصوم ایمان آوردم. شما هیچ فرقی با هم ندارید. یعنی جمله ای از حضرت زهرا سلام الله علیها باشد یا از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ، یا پیامبر صلی الله علیه و آله یا از امیرالمؤمنین علیه السلام یا از باقی ائمه علیهم السلام ، فرقی ندارد. همان اعتقادی که به اول شما دارم، به آخر شما دارم و بالعکس. در فقه دیده اید درباره احکام فقهی که فقها استنباط می کنند، باید یک روایت باشد از معصوم و هیچ فرقی ندارد از کدامیک از معصومین است. همین قدر که از مقام عصمت باشد، کافی است. یعنی از دهان معصوم صادر شده و فرقی ندارد. نور واحد هستند. «وَ بَرِئتُ اِلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِن اَعدائِکُم» از این طرف تا این جا آمدم که دربست با شما هستم و از سمت دیگر، هر رقم کسی با شما دشمن باشد، من از او برائت و بیزاری دارم. آشتی ندارم و اصلا به او نگاه نمی کنم. «وَ مِنَ الجِبتِ وَ الطّاغوتِ وَ الشَّیاطینِ وَ حِزبِهِمُ، اَّلظّالِمینَ لَکُمُ»
و این ها شاخصه هایش هستند. «اَّلجاحِدینَ لِحَقِّکُم، وَالمارِقینَ مِن وِلایَتِکُم، وَالغاصِبینَـ لِاِرثِکُمُ، اَّلشّاکّینَ فیکُمُ، اَّلمُنحَرِفینَ عَنکُم وَ مِن کُلِّ وَلیجَهٍ دونَکُم»
من ابتدا گفتم هر کس طرف شما نباشد، من با آن ها نیستم، و این ها جزئی تر بررسی می شود. با کسانی نیستم که از ولایت شما کنار رفته اند و کسانی که حق شما را غصب کردند و کسانی که دشمن اهل بیت علیهم السلام نیستند ولی به ایشان شک دارند. مگر هرکس شک داشت، باید به او آویزان شود که بیا شبهه تو را حل کنم؟ به من چه! می گویم من با تو نیستم، من اینجا هستم و این جا را به خاطر شک تو ول نمی کنم. برو راهت را خودت پیدا کن. این خیلی حرف است که عادت نکنیم همه را در بغلمان جمع کنیم. نه، ما یک راه می رویم و یک عده شک دارند و جلو نمی آیند. خب نیایند! لازم نیست برای آن ها دل بسوزانیم و پیششان برویم و یک وقت بفهمیم هر چه داشتیم، از دست داده ایم. کسی که درباره شما شک دارد هم کسی است که با شما نیست، شک دارد و من هم نیت نکرده ام او را هدایت کنم. فکر خودم هستم. می گویم بنده فعلا با شما نیستم. ای کسی که درباره اهل بیت علیهم السلام شک داری. او می گوید من مگر چه گناهی دارم؟ می گویم تو گناهی نداری ولی من وقت ندارم ببینم شما چرا شک کرده ای! اگر فرصت داشتم، می آیم و حرفت را نمی شنوم ولی فعلا در این راهی که به سمت اهل بیت علیهم السلام می روم، خودم را با هر شاکی که از راه منحرف شده، قاطی نمی کنم.
و در یک کلمه گفته شده «و من کل ولیجه دونکم»، در قرآن ولیجه معنی شده است صاحب سِرّ، یعنی کسی که ادعایی دارد و می گوید بیا من برایت حرف حساب بزنم و بگویم چه خبر است. من فقط شما را قبول دارم. هر کس با هر شکل و قیافه و لباسی ادعا داشته باشد پیش من بیا، اصلا نگاه نمی کنم. من تازه شما را پیدا کرده ام و وقتی پیدا کردم، لازم نیست بدانم هر آدمی چه بنای کجی ساخته و چه حرفی می گوید و چه اشتباهی می کند. مگر عمر آدمی چند سال است که بخواهد به همه چیز بپردازد؟
«وَ کُلِّ مُطاعٍ سِواکُم» در دنیا چشم باز کنی، مطاع زیاد است. هر کس عده ای را دور خودش جمع کرده که دربست مطیعش هستند. من شما را پیدا کرده ام. هر مطاعی غیر از شما را دور ریخته ام، «وَ مِنَ الاَئِمَّهِ الَّذینَ یَدعونَ اِلَى النّارِ» وای به افرادی که رسما به سمت جهنم دعوت می کنند. با آن ها دیگر اصلا کاری ندارم. تا این جا تمام جوانب با شما بودند و دقیقا با شما بودند و همه جانبه با شما بودم. روشن شد. حالا رسید به این جا که می خواهم دست به دعا بردارم، که خدا کند با تو بمانم. یعنی تا این جا خوب فهمیدم. رسیدم به آن چیزی که می خواستم، این گنجی که دستم به آن رسیده، خدا کند از دستم نرود. معنایش این است که شیطان دست از سر آدم بر نمی دارد. به خصوص در رسیدن به بهترین نعمت. شیطان در سلامی که می خواهیم به کسی بگوییم، راضی نیست و می گوید کاری کنم که سلام ندهد. تا برسد به جایی که گل و برلیان ولایت را پیدا کرده ای. مگر شیطان خوابش می برد؟ شب و صبح بیدار می شود و در سر خودش می زند که این را با روشی از دست تو در بیاورد یا با طریقی تو را به شک بیندازد یا تو را آلوده کند که کم توجه شوی. یعنی شیطان رها نخواهد کرد.
کما این که ما روایت صریح داریم که دشمنان اهل بیت علیهم السلام حتی در این که شیعیان را مثل خودشان بکنند، در بی ایمانی و شکاکی نسبت به خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله و امام خیلی علاقه دارند. خودشان خوب می فهمند و می گویند ما که بد هستیم و به جهنم می رویم، بگذار اجازه ندهیم این شیعه ها هم بر سر اعتقاد درستشان باشند. حالا در این گیر و دار «فَثَبَّتَنِىَ اللهُ اَبَدًا ما حَیِیتُ عَلىّْ مُوالاتِکُم و مَحَبَّتِکُـم وَ دینِکُم، وَ وَفَّقَنى لِطاعَتِکُم، وَرَزَقَنى شَفاعَتَکُم، وَجَعَلَنى مِن خِیارِ مَوالیکُمُ، اَّلتّابِعینَ لِما دَعَوتُم اِلَیهِ، وَ جَعَلَنى مِمَّن یَقتَصُّ اِّثـارَکُم»
ای خدا من را ثابت قدم بدار (و یک آن از عمرم هم از دست نرود)، بر محبت و دین شما و موفقم کن طاعت شما و شفاعتتان را نصیبم کن و مرا از بهترین یارانتان قرار ده.
وَیَسلُکُ سَبیلَــکُم، وَ یَهتَدی بِهُداکُم
و مرا بر سبیل شما قرار ده و پرچم هدایت در خانه امیرالمؤمنین علیه السلام است و به نتیجه اش می رسد: «وَ یُحشَرُ فی زُمرَتِکُم» روز قیامت من جا در زیر پرچم امیرالمؤمنین علیه السلام داشته باشم.
«وَیَکِرُّ فی رَجعَتِکُم، وَ یُمَلَّکُ فی دَولَتِکُم، وَ یُشَرَّفُ فی عافِیَتِکُم، وَیُمَکَّنُ فی اَیّامِکُم، وَتَقِرُّ عَینُهۥغَدًا بِرُؤیَتِکُم»
این «غَدًا»، یا زمان امام زمان است یا زمانی که انسان از دنیا می رود. آن روز این دنیا تمام شد و هرکس هر راهی بنا بود برود، رفت. چه خوش است که در قبر چشم باز کنم و ببینم امیرالمؤمنین علیه السلام کنارم نشسته اند. به به! صاحب غدیر! یک عمر راه را درست رفتم و حالا هم آقا آمد. این جوری باشم «وَ تَقِرُّ عَینُهۥغَدًا بِرُؤیَتِکُم» با دیدن شما چشمش روشن شود.
فقره چهاردهم زیارت جامعه می فرماید: همه هم بی خودی علاف و معطلند. هر کس هر جا برود، آخرش باید برگردد در خانه شما. فقط وقت تلف می کند. باریکلا به شیعیان که وقت تلف نکردند، از همان اول زود راه را پیدا کردند.
حالا نگاه کنید فقره چهاردهم «بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی وَ أَهْلِی وَ مَالِی وَ أُسْرَتِی مَنْ أَرَادَ اللَّهَ بَدَأَ بِکُمْ» هر کس می خواهد در خانه خدا برود، آن هایی که تا حالا رفتند، اینجوری بوده، «بَدَأَ بِکُمْ» شما تاریخ همه انبیاء را ببینید. شما داستان مباهله را ببینید که وقتی رفتند از خزانه کلیسا کتب انبیا را آوردند، آن ها که مسیحی بودند، روایت ما نیست که کتاب های خودشان بود. در هر کدام از انبیا را باز کردند، دیدند این ها به همین انوار خمسه به درگاه خدا متوسل شدند.
«مَنْ أَرَادَ اللَّهَ» کسی با خدا کار داشته، آمده از در خانه شما رفته «وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْکُمْ» کسی که می خواهد خدا را به توحید و یگانگی قبول کند، از در خانه چه کسی می خواهد یاد بگیرد؟ خطبه های نهج البلاغه را ببینید. حضرت توحید به کسی یاد نداد. همان اول دارد حمد و ثنا می خواند. حمد و ثنا توحید با عظمتی است که هیچ کسی نمی تواند یک چنین کلام پر محتوایی در خداشناسی از دهان او صادر بشود. «وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْکُمْ»، شما الان در همین کتاب های صحیح بخاری و صحیح مسلم همین ها را مطالعه کنید، ببینید خدا را چگونه معرفی کرده توحید آن ها چقدر با توحید ما فرق دارد. چرا؟ چون «وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْکُمْ» نیست از جای دیگر آمده؟ در داخل آن توحید خیلی غلط و خیلی حرف اشتباه پر است. مسیحیت همین طور. این ها چون آن راهی که باید بروند، نرفتند، آن قدر توحیدشان مشعوب است. حالا تسلیس و الی آخر «وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِکُمْ» کسی که با خدا کار دارد، «تَوَجَّهَ بِکُمْ» یعنی به وسیله شما به خدا توجه می کند. موالی این ضمیمه آن بابی انت و امی است. عرض کردم این جا می چسبد بگویید قربانتان بروم الهی؛ شما دیگر که هستید؟ من این جا چه کار می کنم؟ من کجا شما کجا فدای شما شوم «لَا أُحْصِی ثَنَاءَکُمْ» من مدح شما را می گویم. من کجا، مدح شما کجا؟ «وَ لَا أَبْلُغُ مِنَ الْمَدْحِ کُنْهَکُمْ» من چگونه می توانم آن طور که حقش است، مدح شما را بگویم؟ «وَ مِنَ الْوَصْفِ قَدْرَکُمْ» چه طور می توانم شما را توصیف کنم، «وَ أَنْتُمْ نُورُ الْأَخْیَارِ» شما نور همه برگزیدگان خدا هستید. «وَ هُدَاهُ الْأَبْرَا وَ حُجَجُ الْجَبَّارِ»
فقره پانزدهم
می خواهد بفرماید خدا همه چیز را با شما قرار داده؛ این که می گوییم همه چیز بعضی وقت ها، احساس غلو مثلا می شود که همه چیز! ببینید خدا اگر اختیاراتی را بخواهد به کسی بدهد، همه چیز را بدهد، شما حالا در مثال دنیایی یک کسی مثلا حساب و کتاب و دفتر حسابش را در کارخانه می رود یک حسابدار می آورد، می گوید آقا حساب و کتاب با تو، یک کسی را مثلا مأمور سرکارگر می کند، اما نه؛ یک کسی هم می گوید آقا! من اصلا وقت آمدن به کارخانه را ندارم. آقای فلانی! شما نماینده تام الاختیار من؛ این جا اصلا من نمی آیم، تمام این کارخانه و همه ابعادش را تو بچرخان. این عیب دارد؟ حالا درباره ائمه معصومین و چهارده معصوم علیهم السلام نه، می خواهیم بعضی حرف هایی که بعضیا می زنند، در حد غلو آمیز است. نه، در همین حد خیلی ساده اش که خداوند یک سری اختیاراتی را به چهارده معصوم علیهم السلام عنایت کرده، هر وقت صلاح دانستید، معجزه کنید. این قدرت در دست شماست. هر وقت خواستید این کار را انجام دهید، این غیر رضای خدا چیز دیگری نیست. یعنی کسی را از طرف صاحبش نماینده یک کارخانه می کنند که مطمئن باشد او هیچوقت خلاف اراده و خواست صاحبش حرکت نمی کند و الا امکان ندارد اختیارات یک کارخانه را به دست کسی بدهند. خدا هم موقعی تمام اختیارات و یا یک سری اختیارات را به معصومین علیهم السلام داد که آن ها در حدی هستند که هرگز خلاف اراده پروردگار حرکت نمی کنند. این پایه وقتی درست باشد، دیگر جای شک و فکر کردن ندارد. حالا تعبیر را نگاه کنید.
«بِکُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِکُمْ یَخْتِمُ وَ بِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ بِکُمْ یُمْسِکُ السَّمَاءَ»
در این جا جای شکی، چیزی است؟ این جملات را من درست ترجمه می کنم یا نه؟ «بِکُمْ» خدا به وسیله شما باران می فرستد. معنای این چیست؟ خب حالا به برکت شما، نخیر تمام مأمورینی که خدا از ملائکه بر باران گذاشته، مطیع امر شما هستند. شما بگویی باران بفرست، آن ها می فرستند. بگویی نفرست، نمی فرستند. پس خدا این وسط چکاره است؟ خدا خودش این ها را به معصومین علیهم السلام داده، خدا اگر اراده کند، این کار را انجام می دهد. شخصی خدمت حضرت آمد و عرض کرد که ما شنیده ایم شما یک همچنین ادعاهایی کردید؟ حضرت فرمودند: خدا اگر بخواهد به این پشه بدهد، این امکان دارد یا نه؟ خود حضرت فرمود: خدا این همه قدرت را بخواهد به پشه بدهد، اشکالی دارد؟ حالا به ما داده ما که از پشه کمتر نیستیم، (بلانسبت استغفرالله، کلام خود حضرت را دارم عرض می کنم). اصلا خدا با شما شروع کرده، با شما هم تمام می کند. یعنی اول خلقت خدا این ها را خلق کرده و وقتی هم که می خواهد این دنیا تمام شود، ختم کلام با چهارده معصوم و دوازده امام است که از این دنیا که رفت، آن طرف خدا همه حساب و کتاب را دست معصومین علیهم السلام سپرده که خود همین زیارت جامعه هم هست. «حِسابُهُم عَلَیکُم» «بِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وِ بِکُمْ یُمْسِکُ السُّمآءَ اَنْ تَقَعَ عَلَی الاَرْضِ» به وسیله شما خدا این آسمان را … خدا خودش بلد نبود؟ چرا خدا بلد است. همه کارها دست خود خداست، اما این جا خدا خواسته که به وسیله شما آسمان را نگه دارد. «إِلَّا بِإِذْنِهِ» بله یعنی هر وقت هم خدا نخواهد، می تواند آسمان را ول کند، پایین بیاید. «بکُم یُنَفِّسُ الهَمَّ وَ بکُم یَکشِفُ الضُّرَّ وَ عِنْدَکُمْ ما نَزَلَتْ بِهِ رُسُلُهُ» هر چه انبیاء دارند، پیش شماست. «وَ هَبَطَتْ بِهِ مَلائِکَتُهُ» چقدر ملائکه نازل شده، همه آن خبرها پیش شماست. «وَ إلى جَدِّکُم بُعِثَ الرُّوحُ الأْمینُ»
خب این هم یک فقره.
صلواتی مرحمت بفرمایید.
اللهم صل علی محمد و آل محمد
صوت بخش پنجم
صوت بخش ششم
اعوذ بالله من الشیطان الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ المعصومین علیهم السلام
فقره یازدهم از دعای ندبه را در ادامه آن مسیری که ما را به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف برساند و در واقع به گم شده غدیر برساند و آن کسی که می آید و غدیر را علیرغم همه مظلومیت ها و همه آن چه درباره نابودی به کار گرفته شده، دوباره زنده کند و نه زنده کند که در سطح جهانی آن را پیاده کند.
در این مسیر، به فقره یازدهم رسیدیم. در این فقره می رسد به این که ما باید در جستجوی آن یادگار غدیر باشیم. یعنی مسئله این است که چرا ما صبح به صبح جمعه می آیم دعای ندبه می خوانیم؟ برای این که می خواهیم بگوییم ما غدیر را رها نکردیم. ما همچنان منتظریم غدیر پیاده شود. ما همچنان منتظریم وعده ای که پیامبر صلی الله علیه و آله داده بود، کِی می خواهد اجرا شود. «لَیْتَ شِعْرِی أَیْنَ اسْتَقَرَّتْ بِکَ النَّوىٰ؟» نکته: معنای آن، این نیست که ما کوچه به کوچه دنبال امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بگردیم، نه، این «اَینَها» که این جا گفته می شود و دنبال امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می گردد، می گویند آقا برای سلامتی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دعا کنید. این اشکال معروف است. می گویند: خدا گفته من امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را خودم نگه می دارم. برای چه می خواهی دعا کنی؟ کسی که خدا خودش وعده آمدن او را می دهد، لابد او را هم حفظ می کند. حالا شما جوش چه را می خورید؟ دائم می گویید خدایا؛ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را حفظ کن. چه جواب می دهند؟ در مکیال المکارم مفصل در فواید دعا برای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می فرماید: اصلا این علامت است که شما باطن خودت را به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نشان می دهید که من منتظرم.
وقتی شما دعا می کنید، شما برای فرزندت دقیقه ای یک بار می گویی قربانت بروم الهی! این قربانت بروم، یعنی چه؟ یعنی همه می فهمند که این بچه خود را خیلی دوست دارد. حالا مفهوم قربانت بروم جدا، اما حالا یک کسی خیلی سفت با بچه اش برخورد می کند. هر کس ببیند، می گوید این انگار بچه خود را خیلی دوست ندارد. مثل این که سر به راه نیست، اما اگر کسی قربان صدقه بچه خود می رود، همه می فهمند که بچه اش را خیلی دوست دارد. این اقل چیزی است که استفاده می شود. ما وقتی برای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دعا می کنیم، یعنی به همه عالم نشان می دهیم و در قلب خودمان هم یاد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دائم زنده نگه می داریم. می گوییم این از خاطر من فراموش شدنی نیست.
می گویند دعا انشاء است، دعا خبر نیست. می خواهم بگویم من الان یاد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف افتادم. ای خدا؛ عزیزِ دلِ ما، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را حفظ بفرما. این از درون آدم باید برخیزد. یعنی ما آن انشاء و حالت درونی مان را با این کلمه اظهار می کنیم. «لیْتَ شِعْرِی أَیْنَ اسْتَقَرَّتْ بِکَ النَّوىٰ»؟ یعنی ما ول کُنِ غدیر نیستیم. ما در به در دنبال غدیر و صاحب غدیر هستیم. هر روز صبح که بلند می شویم، می گوییم: این غدیر که بالاخره می آید. پس چرا دیر شد؟ پس چرا نیامد؟ اما می آید، حتما می آید و مطمئنیم یک روزی طوری غدیر دنیا را می گیرد که کیف دل ما نشان خودش را نشان می دهد و ما منتظر آن روز هستیم و مطمئن که پیش خواهد آمد. خب آن حس را داشته باش و با همین حس برو به دنبال امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف . می آید، خیلی عاجزانه می گوید: آقاجانم «لیْتَ شِعْرِی أَیْنَ اسْتَقَرَّتْ بِکَ النَّوىٰ» ای کاش می دانستم، یعنی می دانم که می شود. اما ای کاش وقتش را می دانستم. ای کاش می دانستم چه وقت این جگر ما حال می آید؟ ای کاش می دانستم چه وقت زحمات پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله چه وقت به کرسی می نشیند؟ چه وقت بشود که همه ببینند حرف حق همانی بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گفت و تمام این ها باطل بودند؟ کیف دارد یا نه؟ خیلی کیف دارد. «لیْتَ شِعْرِی أَیْنَ اسْتَقَرَّتْ بِکَ النَّوىٰ» ای یادگار غدیر؛ پس کجایی؟ این همه زمین ولی ما تو را نمی یابیم! «بَلْ أیُّ أَرْضٍ تُقِلُّک أَوْ ثَرَی، أَ بِرَضْوَی أَوْ غَیرِهَا أَمْ ذِی طُوًی»
تعبیر عوض می شود. «عَزیزٌ عَلَیَّ اَنْ اَرَی الْخَلْقَ وَلا تُری» یعنی چه؟ یعنی اگر همه چیز ما غدیر است، ما همه چیز را می بینیم غیر غدیر. خیلی سخت است دیگر، یک نفر می گوید من اول و آخرم بچه ام هست. مغازه ام، باغم، ماشینم همه این ها را از من بگیرید، بچه ام را بدهید. حالا بچه اش را می گیرند، همه این ها را به او می دهند. می گوید نمی خواهم، بچه ام را به من بدهید. «عَزیزٌ عَلَیَّ اَنْ اَرَی الْخَلْقَ» ما شخص امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را بر اساس غدیر داریم می گوییم. می گوید من می خواهم غدیر را ببینم. می خواهم صاحب غدیر را ببینم، «عَزیزٌ عَلَیَّ اَنْ اَرَی الْخَلْقَ وَ لا تُری» همه را می بینم ولی تو را نمی بینم، «وَ لا اَسْمَعُ لَکَ حَسیساً وَ لا نَجْوی» این عمق محبت به غدیر است. آقاجان؛ یک صدای کوچک هم از شما نمی آید. «وَ لا اَسْمَعُ لَکَ حَسیساً وَ لا نَجْوی» یک حرف در گوشی هم از شما به گوشمان نمی رسد! «عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ تُحِیطَ بِکَ دُونِیَ الْبَلْوَی» من نباشم از شما دفاع کنم و این همه ناراحتی به سر شما فرود آید، به من خیلی سخت می گذرد.
این غدیر عزیز ما، این یادگار غدیر، این همه مصائب دنیا بسرش می ریزد که اگر غدیر اجرا شده بود، آنقدر خون به دل امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نمی ریخت.
همان خون دل ها را من ناراحتم. من می گویم «عزیزٌ عَلَیَّ وَ لَا یَنالُکَ مِنِّی ضَجِیجٌ وَ لَا شَکْوىٰ» هر جوری هم ناله می زنم، حس می کنم می شنود. من از ناراحتی می گویم، حس می کنم که نمی شنود. حس می کنم صدای من به شما نمی رسد. باز تعبیر عوض می شود. از عزیزٌ علی، می رود به نفسی أنت. به نفسی أنت دیگر آن آخرین حالی است که اگر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بود، خودم را روی پاهایش می انداختم .دست هایم را دور پاهایش می گرفتم و داد می زدم آقا تو را به خدا مرا ول نکن. آقا به دادم برس. «بِنَفْسِی أَنْتَ». قربانت بروم الهی. «مِنْ مُغَیَّبٍ لَمْ یَخْلُ مِنَّا» وسط ما هستی ولی غایبی، ما اینطور خودمان را برای غدیر می کشیم، صاحبش را نمی بینیم. خیلی سخت است. «بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ نازِحٍ مَا نَزَحَ عَنَّا» یک کسی است که از بین ما بیرون رفته ولی در بین ما است. جوری کرده اند که در حالی که بین ماست ولی نمی توانیم ببینیم.
«بِنَفْسِی أَنْتَ أُمْنِیَّهُ شائِقٍ یَتَمَنَّىٰ مِنْ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَهٍ» همه مؤمنین، همه مؤمنات، منتظر تو هستند. آرزویشان است یک بار تو را ببینند. شما واقعا در عمرتان این فکر را کردید که ای کاش ما یک بار در عمرمان امیرالمؤمنین علیه السلام را می دیدیم. یک بار پیغمبر صلی الله علیه و آله را می دیدیم. این ها جمال ماهی هستند که همان دیدن خالی آن ها، نور به قلب آدم می بارد. آخر همه را ببینیم و اما ایشان را نبینیم و محروم باشیم. «بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ عَقِیدِ عِزٍّ لَایُسامىٰ» دیگر تا آخر.
فقره به اصطلاح دوازدهم؛ حالا باید دیگر غصه بخوریم. حالا موقع این است که توی سرمان بزنیم. روایت این است خاک توی سرمان بریزیم. «إِلىٰ مَتَىٰ أَحارُ فِیکَ» آی غدیر جانم؛ آخر تا کی دیگر؟ ما تا چه وقت باید متحیر بمانیم؟ تا چه زمان باید ندانیم چکار کنیم؟ «یَا مَوْلایَ وَ أَیَّ خِطابٍ أَصِفُ فِیکَ» من چگونه با غدیر زیبای خودم حرف بزنم؟ با عزیز دلم چه مدلی باید صحبت کنم؟ «عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ أُجَابَ دُونَکَ وَ أُناغَىٰ» وقتی صدا می زنم، همه جواب من را می دهند، غیر از تو! یعنی ای غدیر جلو نمی روی. «عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ أَبْکِیَکَ» من به حال تو اشک بریزم اما روزگار نگذارد. «و وَیَخْذُلَکَ الْوَرَىٰ» «عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ یَجْرِیَ عَلَیْکَ دُونَهُمْ مَا جَرَىٰ» بین چقدر تعبیر ادبی است. «هَلْ مِنْ مُعِینٍ فَأُطِیلَ مَعَهُ الْعَوِیلَ وَ الْبُکاءَ»
آهای غدیری ها! بیاید جمع شویم، بر سرمان بزنیم. بیایید، غدیر از دست رفت. بیایید، نمی گذارند غدیر بیاید.
بیایید، بی غدیر شدیم. «هَلْ مِنْ مُعِینٍ فَأُطِیلَ مَعَهُ الْعَوِیلَ وَ الْبُکاءَ» کسی هست، بیاید با هم به این مصیبت گریه کنیم؟ «هَلْ مِنْ جَزُوعٍ فَأُسَاعِدَ جَزَعَهُ إِذَا خَلَا» بیایید، داد بزنیم. «هَلْ قَذِیَتْ عَیْنٌ فَسَاعَدَتْهَا عَیْنِی عَلَى الْقَذَى هَلْ إِلَیْکَ یَا ابْنَ أَحْمَدَ سَبِیلٌ فَتُلْقَى» می دانید معنای این یعنی چه؟ یک آدمی که ناامید می شود، می گوید من راضی هستم، یکبار بچه ام را به من نشان بده. آقاجان «هَلْ إِلَیْکَ سَبِیلٌ» می شود یک دفعه او را ببینیم؟
آخر ما یک عمر گفتیم غدیر، حیف نیست از این دنیا برویم یک بار چشمانمان نماینده غدیر، صاحب غدیر، وارث غدیر را نبیند؟ مدام غدیر، غدیر پس چه شد؟ جا دارد دشمنان ما بگویند پس این آقای شما کجا است؟ آن قدر غدیر غدیر می کنید. ما اعتقادمان تکان نمی خورد اما آن ملامت دشمن خیلی سخت است. «هَلْ إِلَیْکَ یَا ابْنَ أَحْمَدَ سَبِیلٌ فَتُلْقَى هَلْ یَتَّصِلُ یَوْمُنَا مِنْکَ بِعِدَهٍ (بِغَدِهِ) فَنَحْظَى» ما هم به یک چیزی از غدیر برسیم. ما آن روز شیرین غدیر را ببینیم! «مَتَى نَرِدُ مَنَاهِلَکَ الرَّوِیَّهَ» بَه بَه! چه می شود تو بیایی. «مَنَاهِلَکَ الرَّوِیَّهَ» سرچشمه ها را مناهل می گویند. سرچشمه های سیراب کننده، تو بیایی، اصلا دنیا از این رو به آن رو می شود. «مَتَى نَنْتَقِعُ مِنْ عَذْبِ مَائِکَ فَقَدْ طَالَ الصَّدَى» چه وقت تا حالا منتظریم؟ چقدر انتظار کشیدیم؟ چه زمانی می شود تشریف بیاورید. «مَتَى نُغَادِیکَ وَ نُرَاوِحُکَ»
این قسمت دیگر آدم را می سوزاند. خدایا چه وقت می شود صبح بلند شویم، ببینیم غدیر سفره اش پهن است؟ شب می خوابیم، ببینیم سفره غدیر پهن است.
«مَتَى نُغَادِیکَ وَ نُرَاوِحُکَ» نغادیک یعنی صبح، نراوحک یعنی فردای آن. یعنی مدام صبح و شب کنیم و مدام ببینیم غدیر، غدیر، غدیر، غدیر، دنیا پر از غدیر.
بَه بَه! می گوییم پس آقاجان چه زمانی می آیید که این جوری شود؟ چه وقت میایی ما لذت غدیر را بچشیم؟ «فَتَقَرَّ عُیُونُنَا یا فَنَقِرَّ عَیْنا» آن وقت است که آدم حال می آید، چشمش روشن می شود. «متی تَرَانَا وَنَرَاکَ وَ قَدْ نَشَرْتَ لِوَاءَ النَّصْرِ تُرَى» دیگر این طور با ترس و لرز، نه! این طور تو مخفی باشی، نه!
بَه بَه! تو آن وسط ایستادی، پرچم هدایت در دستت، ما هم دور تو می چرخیم. بَه بَه! نام غدیر و پرچم غدیر و اسم غدیر، همه غدیر و اندر غدیر می شود. «وَ قَد نَشَرتَ لِواءَ النَّصرِ تُری» آقاجان «اَتَرانا نَحُفُّ بِک» یعنی می شود یک روزی هم ما دور تو حلقه زده باشیم «و انتَ تَوءُمّ المَلاء» ببینیم تو امامت خلق را به دست گرفته ای. «وَ قَد مَلَاتَ الاَرضِ عَدلا» بَه بَه! چه کسی این دنیا را آرام کرد؟ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف . بله «اَذَقتَ اَعدائِک هوانا و عِقابا» زهر را به دشمنان غدیر بچشانی و «اَبَرتَ العُتات و جَحَدتَ الحقِّ و قَطَعتَ دابِرَالمتکبّرین» ریشه آن ها را بکنی «وَ اجتَثَثتَ اُصولَ الظّالمین» آن موقع ما چه می گوییم؟ «و نَحنُ نَقول الحمدالله» آدم بر سر یک لقمه غذایی که می خورد، می گوید الحمدالله. فرش می خرد، ماشینی می خرد، الحمدالله می گوید. این ها کجا و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف آمده و غدیر آمده و آن کسی که یک عمر سینه می زدی، آمده. آن موقع هم یک جور دیگر می گوید: «الحمدالله رب العالمین» آخیش! آخرش غدیر شد. آخر غدیر دنیا را گرفت. آن کسی که حق بود، آخر خودش را به دنیا نشان داد و آن کسانی که دشمن غدیر بودند، له شدند و دیگر نیستند که بخواهند سربلند کنند. این هم یک فقره. بعد از آن دیگر دست التماس غدیر هست به سوی پروردگار، که در واقع ما می گوییم خدایا ما دیگر گریه ها و التماس هایمان و درد دل هایمان را با صاحب غدیرکردیم، حالا «اللّهمّ اَنتَ کشّافُ الکَربِ و البلوی» ساده اش این است که خدایا دستم به دامنت خدایا خودت یک فکری به حال ما کن و «وَ الیکَ استَعدی» تا آنجا که می گوید «فَاَغِث یا غیاثَ المستَغیثین» ای پناه ما که پناه آوردیم، از تو غدیر می خواهیم. از تو چه می خواهیم؟ پروردگارا «وَاَرِه سَیِّدُهُ» این غدیر و صاحب غدیر را به ما نشان بده. یا «شدید القوی» این دل ما را راحت کن «وَ بَرِّد قَلیلَه» آدم بر سر یک چیزی می دود و می دود و می دود. هر قدمی که می دود و سختی می کشد، می گوید یک روزی به آن می رسم و جگرم حال می آید. خدایا ما خیلی دنبال غدیر دویدیم. در عاشورا هم که سینه می زنیم، برای ذبح غدیر سینه می زنیم. این دل ها را کمی شاد کن. امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بیاید و ما «برّد قلیله» این تشنگی ما تبدیل به خنکی بشود …
«اللَّهُمَّ وَ نَحْنُ عَبِیدُکَ التَّائِقُونَ إِلَی وَلِیِّکَ» خدایا خودت می دانی که ما عاشق صاحب غدیر هستیم. پروردگارا «وَ أَقَمْتَهُ لَنَا قِوَاما وَ مَعَاذا وَ جَعَلْتَهُ لِلْمُؤْمِنِینَ مِنَّا إِمَاما» بر اساس غدیر «فَبَلِغْ هُم» این یک شکست دیگر است. یک پله عقب نشینی می کنیم، خدایا نمی خواهی نشانمان بدهی؟
«فَبَلِّغْهُ مِنَّا تَحِیَّهً وَ سَلاما» آی غدیر؛ هر کجا که هستی، برای تو یک سلام می فرستیم. همان سلام برسد، این ارتباط ما وصل می شود. ای صاحب غدیر؛ هر کجا که هستی، خدایا سلام ما را به او برسان. بگو چند نفر غدیری جمع شده بودند، به تو که صاحب و وارث غدیر هستی، سلام رساندند. «فَبَلِّغْهُ مِنَّا تَحِیَّهً وَ سَلاما زِدْنَا بِذَلِکَ یَا رَبِّ إِکْرَاما» معنی آن چیست؟ خدایا منت سر ما بگذار، این سلام ما را به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف برسان. «زِدْنَا بِذَلِکَ یَا رَبِّ إِکْرَاما وَ أَتْمِمْ نِعْمَتَکَ بِتَقْدِیمِکَ إِیَّاهُ أَمَامَنَا» خدایا به فکر ما باش. بلاخره یک روزی این آقا را به ما برسان.
«حَتَّی تُورِدَنَا جِنَانَکَ وَ مُرَافَقَهَ الشُّهَدَاءِ مِنْ خُلَصَائِکَ»
فقره چهاردهم: قشنگ کرسی را پهن کرد، سفره را پهن کرد، ناله هایش را زد همه رقم. دیگر ختم کلام می خواهد سفره اش را جمع کند، می خواهد بگوید خدایا من همه جوره درباره غدیر حرف زدم، آخرش هم قانع شدم که یک سلام از من به صاحب غدیر برسانی. غدیر تمام شد. حالا شروع کن اول به صاحب غدیر، به مبلغ غدیر سلام هایش را برسان.
«اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی حُجَّتِکَ وَ وَلِیِّ أَمْرِکَ که صاحب غدیر است. وَ صَلِّ عَلی جَدِّهِ وَصَلِّ وَ عَلی أَبِیهِ» مواردی را که به صاحبان غدیر برمی گردد. «اَللَّهُمَّ وَ أَقِمْ بِهِ الحَقَّ» خدایا مرد ومردانه ایستادیم. با این همه مظلومیت، مطمئن هستیم یک روز غدیر می آید کار خودش را می کند. خدایا «وَ أَقِمْ بِهِ الحَقَّ» به وسیله آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و صاحب غدیر، پروردگارا حق را برپا کن. «وَ أَدْحِضْ بِهِ الباطِلَ» باطل را له کن و «وَ أَدِلْ بِهِ أَوْلِیآئَکَ» «وَ أَذْلِلْ بِهِ أَعْدائَکَ» این هم تا اینجا «وَ صِلِ اللَّهُمَّ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُ وُصْلَهً» این از همان سلام هم پایین تر است.
شما یک کسی را می فرستید، می گویید سلام مرا به فلانی برسان. این هم واسطه است. ما می گوییم خدایا سلام برسان. حالا یک پله پایین می آید. خدایا بین ما و صاحب غدیر اتصالی درست کن که انتهای آن به بهشت برسد. حالا این اتصال، ولو این باشد که صبح جمعه بیاییم دعای ندبه بخوانیم، همین باشد که به مسجد جمکران برویم. همین باشد که هر وقت زیارت یا نماز می خوانیم، برای فرج او دعا کنیم. همین هم زنده کردن غدیر است. ادامه آن چه می گوید:
«وَ صِلِ اللّهُمَّ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُ، وُصْلَهً تُؤَدّى إِلى مُرافَقَهِ سَلَفِهِ وَاجْعَلْنا مِمَّنْ یَأْخُذُ بِحُجْزَتِهِمْ» دو دستی به دامانشان می چسبم «وَ یَمْکُثُ فى ظِلِّهِمْ» چه می گویند؟ در آخر درباره اصحاب آقا امام حسین علیه السلام چه می گوییم؟ می گوییم که اصحاب امام حسین علیه السلام «الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ» فنا پشت در خانه را می گویند، طرف کوچه را فنا می گویند. درباره اصحاب امام حسین علیه السلام این تعبیر قشنگ را خدا و اهل بیت علیهم السلام به ما یاد دادند. فرمودند اصحاب امام حسین علیه السلام کسانی بودند که آمدند پشت در خانه امام حسین علیه السلام نشستند. گفتند ما از این جا برو نیستیم. «حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ» یکی می آید پشت در خانه مثلا در می زند. می گوید آقا نیستند، نه، آقا پول نداریم برای فقیر بدهیم، برو. می رود. می گوید اصلا نمی دهی؟ حالا می بینی پشت در می نشیند. من که از این جا برو، نیستم. حالا هر کاری می خواهی بکنی، بکن. بیا با چوب بزن به سرم. من که از این جا نمی روم. اصحاب امام حسین علیه السلام این گونه بودند. که آقا فرمود: بلند شوید، بروید. گفتند آقا کجا برویم؟ شما را تنها بگذاریم؟ اصلا جایی نیست ما برویم. نمی رویم. عجب تابلویی خدا به آن ها داده. «حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ» آمدند، صاف خودشان را انداختند پشت در خانه امام حسین علیه السلام ، گفتند ما برو نیستیم. حالا این جا چه می گوید؟ می فرماید: ما را از کسانی قرار بده که «وَ یَمْکُثُ فى ظِلِّهِمْ» آمدیم در سایه تو، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نشستیم. ما از این جا بلند بشو نیستیم. «یَمْکُثُ» یعنی مکث و توقف کردند «وَ أَعِنَّا عَلَی تَأْدِیَهِ حُقُوقِهِ إِلَیْهِ»
ای خدا؛ غدیر خیلی گردن ما حق دارد. هر قدر هم زحمت بکشیم، کم است.
«وَ أَعِنَّا» و کمک مان کن. «عَلَی تَأْدِیَهِ حُقُوقِهِ إِلَیْهِ» حقش را ادا کنیم، حق اماممان را ادا کنیم. «وَ الاجْتِهَادِ فِی طَاعَتِهِ وَ اجْتِنَابِ مَعْصِیَتِهِ وَ امْنُنْ عَلَیْنَا بِرِضَاهُ» بَه بَه! اگر غدیر و صاحب غدیر از ما راضی شوند، دیگر روی این حرف، حرفی نیست. بالاتر از این دیگر چیزی وجود ندارد.
«وَ امْنُنْ عَلَیْنَا بِرِضَاهُ» ای خدا؛ بر سر ما منت بگذار. یک جوری باشیم، آقا هم تخفیف هایی به ما بدهد. روی هم رفته آقا از ما راضی باشد. «وَهَب لَنا رأفَتهُ وَ رَحمَتَه» آقا که به ما سخت نگرفته و نمی گیرد. با آن نگاه رحمتش به ما نگاه کند. «و دُعائَهُ و خَیرَه» دست بلند کند، برای ما دعا کند. «ما نَنالُ به سَعهً مِن رَحمَتِک» با آن دعای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف رحمت به سر ما ببارد. این ها برکات آن غدیر است که دورا دور از غدیر بناست به ما برسد. حالا اگر خود غدیر بود، ما پیش امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بودیم، چه می شد؟
فقره هفدهم: آخرین فقره است. می گوید: خدایا من اصلا اعتقادم این است که اگر در خانه خدا یک ریال، دو ریال هم نوشتی، به برکت همین آقاست. این را برداری، پرونده من خالی می شود. هیچ چیز در آن نیست. «وَ اجْعَلْ صَلاتَنَا بِهِ مَقْبُولَهً» بالاخره و بی تعارف یکی از سرمایه های ما نماز است. حالا هر قدر هم سطح نمازمان پایین باشد، بالاخره در خانه خدا می گوییم ما آمدیم نمازی خواندیم، صبح، ظهر، عصر، مستحبی «وَ اجْعَلْ صَلاتَنَا بِهِ مَقْبُولَهً» می گوید: با مهر امام حسین علیه السلام بخوانی، «یَخرُقُ الحُجُبَ السَّبعْ» حجب السبع را پاره می کند و بالا می رود. یعنی چه؟ یعنی اسم غدیر وسط بیاید، خیلی فرق می کند. می فرماید: «وَ اجْعَلْ صَلاتَنَا» خدایا نمازهای ما درست، اما می دانیم که یک محک، یک عیار و یک کیمیا روی آن بخورد، یک چیز دیگر می شود. نماز ما را با رنگ غدیر، با اسم امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف رنگ آمیزی کن. «وَ ذُنُوبَنَا بِهِ مَغْفُورَهً» ای خدا؛ بار گناه، اما به حق این آقا تو را قسم بدهیم، گناهان راه امیدی دارد.
«وَ دُعَاءَنَا بِهِ مُسْتَجَابا» خدایا ما در خانه تو حرف داریم، اما از در خانه غدیر و صاحب غدیر به در خانه تو می آییم، مستجاب کن. «وَ اجْعَلْ أَرْزَاقَنَا بِهِ مَبْسُوطَهً» خدایا دیگر مردم دنیا بلند می شوند، صبح تا شب دنبال یک لقمه نان هستند. تعارف که نداریم. همان را حرفمان این شکلی است. ما وقتی غدیر داریم، این طور حرف می زنیم. خدایا به برکت صاحب غدیر روزی ما را زیاد کن، «وَ هُمُومَنَا بِهِ مَکْفِیَّهً» خدایا مصیبت ها، مشکلات و ناراحتی های ما را کفایت کن. «وَ حَوَائِجَنَا بِهِ مَقْضِیَّهً وَ أَقْبِلْ إِلَیْنَا بِوَجْهِکَ الْکَرِیمِوَ اقْبَلْ تَقَرُّبَنَا إِلَیْکَ» حالا که ما داریم یک ساعت درباره امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و صاحب غدیر صحبت می کنیم، یک نوع تقرب به درگاه تو است. «انْظُرْ إِلَیْنَا نَظْرَهً رَحِیمَهً نَسْتَکْمِلْ بِهَا الْکَرَامَهَ عِنْدَکَ» تا آخر دعای ندبه، این هم آخرین قسمت از این موارد شش گانه ای که ما به عنوان پشتوانه غدیر و به عنوان مکمل غدیر و به عنوان آن چه که در غدیر فرصتش نشد که گفته شود و به ائمه علیهم السلام هم فرصت آن چنانی ندادند، اما در قالب دعا، در قالب زیارت، همان ها را به ما آموختند و حجت را تمام کردند.
صلواتی مرحمت بفرمایید.
جهت دانلود صوت های این جلسه، از قسمت دانلود فایل استفاده نمایید.
پسورد فایل : گزارش خرابی لینک
دیدگاهتان را بنویسید